وقوع جنگ نهروان
پس از آن که امیرالمؤ منین على بنابى طالب علیه السّلام در جنگ صفین ، با اصرار و درخواست بسیارى از فرماندهان وسپاهیان خود، حکمیت را با اکراه پذیرفت و جنگ میان سپاهیان خود و سپاهیان معاویه رابه پایان آورد، گروهى از لشکریان آن حضرت ، به پذیرش حکمیت اعتراض کرده و آن رااقدامى غیرمشروع و اهانت آمیز براى خود به حساب آوردند.
آنان مى گفتند: اءتحکّمون فى اءمرالله الرجال ؟ اءشرط اءوثق من کتاب اللّه و شرطه ،اءکنتم فى شکّ حین قاتلتم ، لا حکم الّا للّه ،آیا مردم رادر امر خدا، به حکمیت برمى گزینید؟ آیا پیمانى محکمتر از کتاب خدا و پیمان خدا سراغدارید؟ آیا آن زمان که مبارزه مى کردید در تردید و دودلى بودید؟ جز خدا، حکمى براىکسى نیست.
البته آن هایى که با حکمیت و نیرنگ هاى معاویه و عمروبن عاص مبنى بربالا بردن قرآن ها بر روى نیزه و درخواست پایان جنگ ، مخالف بودند، تنها این هانبودند، بلکه این عده ، دو دسته از یاران حضرت على علیه السّلام بودند.
دسته اول، افرادى چون مالک اشترنخعى ، قیس بن سعد، احنف بن قیس ، جاریة بن قدامه و بسیارىدیگر چون رهبرشان امیرمؤ منان علیه السّلام در برابر نیرنگ هاى معاویه ، مقاومتکرده و خواهان ادامه جنگ تا پیروزى کامل بودند. ولى چون شرایط را نامساعد دیده وعده اى از فرماندهان و لشکریانى که خواهان پذیرش حکمیت بودند، سر به شورش زده وآماده جنگ و خونریزى داخلى شدند، آنان نیز همانند امیرمؤ منان علیه السّلام بااکراه تمام ، حکمیت را مشروط بر این که بر اساس کتاب خدا باشد، نه از روى هوا وهوس ، پذیرفتند و بر آن پایبند ماندند.
ولى دسته دوم ، کسانى بودند که حکمیت رادر آغاز پذیرفته و سپس از پذیرش آن پشیمان شده و آن را نامشروع دانسته و بر حضرتعلى علیه السّلام مبنى بر رضایت آن ، اعتراض کردند. اینان خواهان ادامه جنگ شدند وجز نابودى معاویه و سپاه شام به چیز دیگرى رضایت نمى دادند.
پس از مراجعت دو سپاه به سوى شهرهاى خویش ،این عده با نارضایتى تمام در میان سپاهیان امام علیه السّلام به شایعه پراکنى ،ایجاد شبهه و دودلى ، و پراکندگى مبارزان پرداختند و از این راه ، تعداد زیادى رامنحرف کردند.
آنان مى گفتند: آن هنگامى که ما فریب نیرنگ هاى معاویه و عمروبنعاص را خوردیم و حکمیت را پذیرفته و به حضرت على علیه السّلام و یاران فداکارش ،جهت پذیرش حکمیت اصرار و تاکید نمودیم ، در آن زمان ما اشتباه کرده و مرتکب خطا وگناه شدیم . امّا به گناه خویش پى برده و در درگاه خداوند متعال توبه نمودیم و ازاین کار ناپسند برگشت نمودیم . هم اکنون از حضرت على علیه السّلام و سایر یاران اومى خواهیم از گناه خویش ، توبه کرده و به عقیده ثابت و سابق ما که نبرد با شامیانتا پیروزى کامل است برگردند. در غیر این صورت ، ما از آنان تبرى جسته و آنان را ترکخواهیم نمود و دیگر با آنان نخواهیم بود.
حضرت على علیه السّلام در پاسخ آنانفرمود: من از آغاز، نیرنگ هاى معاویه و عمروبن عاص را مى دانستم و بالا بردن قرآنها را بر روى نیزه ها، جز فریب ، چیز دیگرى نمى دیدم . ولى شما فریفته نیرنگ هاىآنان شدید و بر روى من شمشیر کشیده و گفتید: یا على ! یا دستور آتش بس و خاتمه جنگرا بده و یا با تو مى جنگیم و تو را همانند عثمان مقتول ، به قتل مى آوریم!
حالکه با اصرار شما، حکمیت را پذیرفتیم و به آن رضایت دادیم ، نمى توانیم بى جهتبرگردیم و نقض عهد کنیم . آیا نشنیده اید که خداوند سبحان در قرآن مجید مى فرماید: وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ اِذا عاهَدتُمْ وَ لاتَنْقُضُواالا یمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدجَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُم کَفیلا، إ نّاللّهَ یَعْلَمُ ما تَفعَلُونَ.
از آن پس ،آنان راه خود را از حضرت على علیه السّلام جدا کردند و حضرت على علیه السّلام نیزاز آنان تبرى نمود.
هنگامى که حضرت على علیه السّلام پس از پایان جنگ صفین ، درربیع الاوّل سال 37 قمرى به کوفه بازگشت ، این دسته از معترضان که به خوارج معروفشدند، از ورود به کوفه خوددارى کرده و بهحرورادر ناحیه کوفه رفتند و در آن جا متمرکزشدند.
سایر همفکران آنان و کسانى که از حکومت عدل پرور امام على علیه السّلامناراضى بودند، به آنان پیوستند.
همگان ، منتظر اعلام نتیجه حکمیت ماندند. خوارجدر این مدت ، اقدام به خلاف کارى هاى زیادى نمودند و مرتکب جنایاتى گردیدند. ازجمله چند تن از مؤ منان و هواداران حضرت على علیه السّلام ، مانند عبدالله بن خبّابو همسرش و عدى بن حارث را ناجوانمردانه به شهادت رسانیدند. تا این که حَکَمَیْنسپاه عراق و سپاه شام در اجتماع بزرگان دو طرف ، اعلام نتیجه کرده و با خیانتابوموسى اشعرى و نیرنگ هاى عمروبن عاص ، حکمیت به سود معاویة بن ابى سفیان به پایانرسید. این اءمر، آتش اختلاف هاى داخلى و آتش افروزى هاى خوارج و منافقان را شعلهورتر کرد.
منافقان که ضدیت خود با امام على علیه السّلام را شدت بخشیده بودند،از حرورا خارج شده و به منطقه اى به نامنهروانرفته و در آن جا، همه منافقان و دشمنان آن حضرت راگردآمده و اعلان جنگ نمودند.
حضرت على علیه السّلام که همیشه از خون ریزى میانمسلمانان گریزان بود، تلاش زیادى به عمل آورد که بار دیگر، آتش جنگ شعله ورترنگردد.
به همین جهت برخى از یاران اهل سخن و بیان خود، مانند عبدالله بن عباس وصعصعة بن صوحان را به نزد آنان فرستاد، تا با آنان به تفصیل گفت وگو کنند. ولى ازاین راه نیز نتیجه مطلوبى به دست نیامد.
منافقان ، براى امام على علیه السّلاممزاحمت هاى زیادى به عمل آورده و هر روز مرتکب جنایت دیگرى مى شدند که صحنه را برآن حضرت ، تنگ کرده و آن حضرت را ناچار به مقابله نمودند.
آن حضرت اعلام بسیجعمومى کرد و با فراهم آورى لشکرى توانمند به سوى نهروان حرکت کرد.
امام على علیهالسّلام در آغاز، از آنان درخواست کرد که قاتلان عدى بن حارث ، عبدالله بن خبّاب وهمسرش را به آن حضرت تحویل داده ، تا به کیفر جنایات خود برسند.
ولى خوارج ازتحویل قاتلان و جنایت کاران امتناع کرده و در پاسخ آن حضرت گفتند: ما همه قاتل آنانهستیم!
امام على علیه السّلام خود، با آنان چندین بار گفت وگو کرد و سرآخر درمیدان نهروان ، ضمن خطبه اى با آنان اتمام حجت کرد و آنان را از آتش افروزى و خونریزى بى حاصل مسلمانان برحذر نمود.
هنگامى که سخنان آن حضرت به پایان آمد، شیونو صداى گریه و ناله تعداد زیادى از منافقان برخاست و از آن حضرت عذرخواهى کرده وتوبه نمودند و سپاه نفاق پیشه نهروان را ترک کرده و به آن حضرت پیوستند.
حضرتعلى علیه السّلام به آنان امان داد و آنان را به شهرهاى خود بازگردانید. از تعداددوازده هزار نفر از منافقان که آماده نبرد بودند، حدود هشت هزار نفر، پس از سخنانحضرت على علیه السّلام اظهار ندامت و پشیمانى نمودند و به آن حضرت پیوستند. ولىچهارهزار نفر دیگر بر لجاجت و جهالت خود ادامه داده و آماده نبرد شدند و باشمشیرهاى کشیده به سوى یاران حضرت على علیه السّلام حمله آوردند. امام على علیهالسّلام در این نبرد، فرماندهى بخش میمنه سپاه خویش را بر عهده حجر بن عدى کندى ،فرماندهى بخش میسره را بر عهده شبث بن ربعى ، فرماندهى سواره نظام را بر عهدهخالدبن زیدانصارى ، فرماندهى پیاده نظام را بر عهده ابوقتاده انصارى و فرماندهىرزمندگان اهل مدینه را که هفتصد یا هشتصد نفر بودند بر عهده قیس بن سعدانصارىگذاشت و خود فرماندهى باقى رزمندگان را در قلب سپاه بر عهده گرفت.
آن حضرت بهیاران خود فرمان داد که آغاز حمله نکنند و منتظر هجوم دشمن باشند. ولى سران خوارجکه وضعیت را به زیان خود مى دیدند و دوسوم نیروهایشان به امام على علیه السّلامپیوسته و ضربت مهلک روانى بر آنان وارد شده بود، تحمل را از کف داده و دستور حملهرا صادر کردند.
شعله هاى جنگ بار دیگر در روز نهم ماه صفرالمظفّر سال 38 هجرىقمرى برافروخته شد و یاران حضرت على علیه السّلام و دشمنان آن حضرت به نبردى بىامان پرداختند.
نیروهاى خوارج ، در مقابل سپاهیان حضرت علىعلیه السّلام پس از ساعتى نبرد تن به تن ، توان خویش را از دست داده و به شکست قاطعو شکننده اى مبتلا گردیدند. به طورى که تمامى جنگ افروزان خوارج ، در این صحنه بىامان به هلاکت رسیدند و تنها نُه نفر از آنان ، از میدان نبرد گریخته و جان سالم بهدر بردند.
هم چنین چهارصد نفر از آنان به شدت زخمى شدند. حضرت على علیه السّلاماز کشتن آنان منع کرد و آنان را به خانواده و عشیره هاى آنان بازگردانید.
برخىاز آتش افروزان خوارج که در این نبرد به هلاکت رسیدند، عبارتند از: عبدالله بن وهبراسبى رهبر خوارج ، حرقوص بن زهیر سعدى از فرماندهان خوارج ، عبدالله بن شجرهسلمى فرمانده بخش میمنه سپاه خوارج ، زیدبن حصین طایى ، اءخنس طایى از دلاورانخوارج ، مالک بن وضّاح ، زیدبن عدى فرزند عدى بن حاتم ، جواد بن بدر، یزیدبنعاصم محاربى و چهارتن از برادرانش و حمزة بن سنان اسدى.
اما آن نه نفرى که جانسالم به در بردند، دو نفر به سرزمین سجستان ، دو نفر به سرزمین عمّان ، دو نفر بهیمن ، دو نفر به سرزمین جزیره میان دجله و فرات ، در شمال غربى عراق ، و یک نفربه تل موزن ، گریختند و در همان جاها ساکن گردیدند.
اسامى برخى از افرادى که درآغاز، شیوه خارجى گرى پیشه کرده وسپس با نصیحت هاى حضرت على علیه السّلام و یارانآن حضرت ، پشیمان شده و سپاه خوارج را ترک کردند، عبارت است از: شبث بن ربعى ، معقلبن قیس ، مِسعَربن فدکى و ابن کواء.
اما از یاران حضرت على علیه السّلام تنهانُه نفر در این جنگ به شهادت رسیدند که اسامى برخى از آنان عبارت است از: عروة بناءناف ، صلت بن قتاده ، یزیدبن نویره ، روبیة بن وبربجلى ، سعدبن خالد، عبدالله بنحماد و فیاض بن خلیل ازدى.
حضرت على علیه السّلام پس از پیروزى بر منافقان وشکست قاطع خوارج ، به تسلیم شدگان امان داد و با ظفرمندى به کوفه برگشت.
بدین ترتیب ، فتنه اى که به تدریج مى رفت نظامعدالت پرور اسلامى و حکومت علوى را با مشکل جدى روبرو کند و مسلمانان و مؤ منان رااز داخل تهى کرده و به اختلاف و پراکندگى ریشه اى دچار کند، به دست حضرت على علیهالسّلام و یاران باوفایش به نابودى کشیده شد. ولى باقى مانده هاى فرارى که پس ازواقعه نهروان ، دوباره به اختلاف و فتنه انگیزى مبادرت کردند، سرانجام کار خود راکرده و به دست یکى از جنایت کاران ، به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادى ، در شب نوزدهمماه مبارک رمضان سال 40 قمرى ، ضربتى بر امیرالمؤ منین علیه السّلام وارد کرده و آنحضرت را پس از دو شب به شهادت رسانیدند.
منبع: روزشمار تاریخ اسلام(ماه صفر)