انهار
انهار
مطالب خواندنی

تلگرافهای قوام به استالين و اتلي و جمس بيزنر وزير خارجه آمريكا (1324 ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
احمد قوام نخست وزير براي تحكيم روابط محبت آميز تلگراف هايي به استالين و اتلي و جمس بيزنر وزير خارجه آمريكا مخابره نمود(1324 ش)
ــــــــــــــ

احمد قوام فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند میرزامحمد قوام‌الدوله، فرزند محمدتقی قوام‌الدوله، فرزند‌ هاشم‌خان فرزند میرزا محسن آشتیانی است. احمد قوام در ۱۲۵۲ش، در تهران متولد شد.

۱ - میرزا محسن

(میرزا محسن از فئودالها و مالکین بزرگ آشتیان بود و در زمان نادر‌شاه افشار در آن منطقه یک نوع حکومت مستقل داشت. او به کریم‌خان زند پناه داد و جان او را حفظ کرد به همین دلیل‌ هاشم‌خان در زمان کریم‌خان به مناصب عالی و مهم رسید و در دربار سلسله قاجار نیز مقامی‌ منیع پیدا کرد. محمد‌تقی در اوایل سلطنت فتحعلی شاه وارد خدمت شد. او قرار مصالحه را در ارزنة‌الروم امضا کرد و لقب قوام‌الدوله گرفت و در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه درگذشت. میرزا محمد در ۱۸ سالگی به نیابت مستوفی گری آذربایجان منصوب گردید و در زمان محمد شاه از مستوفیان درجه اول ایران بود. در سال ۱۲۷۲ ه. ش فرمان حکومت خراسان به نام وی صادر شد.) [۱]

 ۲ - مادر قوام

مادرش نوۀ عباس میرزا نائب‌السلطنه بود. چون امور مالی آذربایجان با پدر و جدّش بود، در سال ۱۲۹۷ (ه. ق) از طرف میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر مستوفی آذربایجان شد. در سال ۱۳۰۴ ناصرالدین‌شاه به وی لقب معتمدالسلطنه داد. وی پیش‌کاری و وزارت حکومت فارس، گیلان را نیز برای مدتی به عهده گرفت. آخرین سمت دولتی معتمدالسلطنه حکومت قزوین بود. مادرش طاووس خانم دختر میرزا محمدخان مجدالملک سینکی (خواهرزادۀ میرزا آقاخان نوری) بود.[۲]

 ۳ - تحصیلات

احمد هنوز بیش از یک سال نداشت که مادر خود را از دست داد. احمد از ۶ سالگی تحصیلات مقدماتی را آغاز کرد و تحصیلات متوسطه و عالی خود را آغاز نمود. قوام به تعلیم حسن خط پرداخت و نزد میرزا کاظم خوش‌نویس مشق خط کرد به طوری که خط شکسته و نستعلیق را استادانه می‌نوشت.[۳][۴]

 ۴ - دوران جوانی

در سال ۱۳۱۱ (ه. ق) مناجات منظوم حضرت علی (علیه‌السّلام) را با خط نستعلیق عالی نوشت و پدرش آن را تقدیم ناصرالدین‌شاه کرد، شاه او را احضار و به عنوان پیش‌خدمت خاص و لقب (دبیر حضور) سرافراز فرمود. قوام پس از قبول خدمت درباری در سال ۱۳۱۲ (ه. ق) ازدواج کرد. (همسر قوام خانم اشرف الملوک دختر محمد حسنخان حاجب الدوله فرزند رحیمخان علاءالدوله بود.)

پس از قتل ناصرالدین‌شاه کار درباری را رها کرد و در سال ۱۳۱۴ (ه. ق) به عنوان منشی و رئیس دفتر میرزا علی‌خان امین‌الدوله (دایی‌اش) به تبریز رفت.

امین‌الدوله به مدت یک سال وزیر اعظم و بعد صدراعظم مظفرالدین شاه شد و طبعا میرزا احمدخان هم رئیس دفتر اختصاصی صدراعظم بود.[۵] پس از برکناری امین‌الدوله، قوام با محسن‌خان پسر امین‌الدوله همسفر شده به اروپا رفت.[۶] دبیر حضور بعد از ۲ سال در اواخر ۱۳۱۸ (ه. ق) به تهران بازگشت. برای دیدار پدرش به شیراز رفت. (در این زمان پدرش برای وزارت شعاع‌السلطنه در شیراز بود.) در آنجا رئیس دفتر شعاع‌السلطنه شد و علاوه بر ریاست دفتر کلیۀ کارهای پدرش را انجام می‌داد و در حقیقت ادارۀ امور حکومتی فارس به عهدۀ او قرار گرفت. با صدارت عین‌الدوله، دبیر حضور فرمان ریاست دفتر اختصاصی صدراعظم را گرفت.[۷]

 ۵ - قوام در زمان قاجار

در سفر سوم مظفرالدین شاه به فرنگ (۱۳۲۳) در صف همراهان شاه بود. پس از بازگشت ترفیع مقام یافت و با لقب (وزیر حضور) رئیس دفتر مخصوص شاه شد. پس از درگذشت (نریمان‌خان قوام‌السلطنه) وزیر حضور لقب قوام‌السلطنه گرفت.[۸] باقر عاقلی می‌گوید: البته با پیش‌کشی ۵ هزار اشرفی به مظفرالدین شاه این لقب را از آن خود کرد.

قوام مشروطه خواه بود و با مشروطه‌خواهان در ارتباط بود و آنان را از تحولاتی که در دربار جریان داشت با خبر می‌ساخت. بالاخره فرمان مشروطه به خط زیبا و خوش قوام‌السلطنه در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ (ه. ش) به امضای شاه رسید.[۹]

بعد از مرگ مظفرالدین شاه به اروپا رفت و در پی سقوط محمدعلی شاه و پیروزی مشروطه‌خواهان، کار دولتی خود را آغاز کرد.[۱۰]

قوام در کابینۀ مستوفی‌الممالک وزیر جنگ شد و لایحۀ خلع سلاح مجاهدین را به تصویب رساند. وی تا سال ۱۲۹۶ مجموعا ۹ بار در راس وزارتخانه‌های عدلیه، مالیه و داخله قرار گرفت و در همان سال با اختیارات کامل به فرمانفرمایی خراسان و سیستان تعیین گردید.[۱۱]

قدرت قوام در خراسان افزود تا جایی که او را (خدای خراسان) می‌گفتند.[۱۲] حکومت قوام در خراسان ۳ سال به طول انجامید. پس از کودتای ۱۲۹۹ و آمدن سیّد ضیاءالدین طباطبایی در ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ (ه. ش) به دستور سیّد دستگیر شد.[۱۳] علت دستگیری قوام اطاعت تامّه نداشتن از رئیس الوزراء و اینکه به سیّد ضیاء خبر رسید که والی خراسان با زبردست، خان در صدد طرح نقشه بر علیه نفوذ و قدرت کابینه می‌باشد؛ لذا در صدد دستگیری قوام برآمد. علت دیگر دستگیری، دل خوش نداشتن انگلیسی‌ها از قوام در جریان به رسمیت شناختن پلیس جنوب و قیام تنگستانی‌ها و چاه کوتی‌ها بود.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷]

 ۶ - نخست وزیری اول قوام

پس از سقوط کابینۀ سیدضیاء، قوام‌السلطنه در خرداد ۱۳۰۰ از طرف شاه رئیس‌الوزراء شد. از اولین اقداماتی که قوام قبل از تعیین هیات دولت انجام داد آزادی محبوسین سیدضیاء بود. اقدام بعدی وی افتتاح مجلس دورۀ چهارم بود.[۱۸] قوام در مدت زمامداری خود توانست طغیان کلنل محمدتقی خان پسیان، میرزا کوچک‌خان جنگلی ، امیرموید سوادکوهی، ساعدالدولۀ تنکابنی را سرکوب کند.[۱۹] از اقدامات دیگر او تصویب قرارداد ۱۹۲۱، در ۲۴ آذر ۱۳۰۰ (ه. ش) بین ایران و شوروی است. هم‌چنین در ۱۴ آذر ۱۳۰۰ عهدنامۀ ایران و افغانستان نیز تصویب شد.[۲۰][۲۱]

یکی از اقدامات سریع کابینۀ قوام واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل آمریکایی بود که دولت به طور محرمانه مواد قرارداد را تسلیم مجلس نمود و فوریت آن تصویب گردید. سپس دولت شوروی و انگلیس به واگذاری امتیاز نفت شمال اعتراض شدیدی کردند.[۲۲][۲۳] قوام پس از ۸ ماه از رئیس الوزرایی استعفا داد. (۲۹ دی ۱۳۰۰)[۲۴]

 ۷ - نخست وزیری دوم قوام

قوام‌السلطنه در ۲۶ خرداد ۱۳۰۱ به مدت ۸ ماه نخست وزیر شد.[۲۵] کابینۀ قوام با کمپانی آمریکایی سینکلر با شرایط و منافع بهتری وارد مذاکره شد و قرارداد آن را تهیه و به مجلس هم پیشنهاد نمود؛ اما صورت عمل به خود نگرفت.[۲۶]

قوام در کابینۀ قبل برای اصلاح اوضاع مالی کشور در صدد استخدام مستشار از آمریکا برآمد و بالاخره در مرداد ۱۳۰۱ استخدام دکتر میلسپو به تصویب مجلس رسید.[۲۷] در ۲۰ مرداد ۱۳۰۱ قلعۀ چهریق به تصرف قوای نظامی‌ درآمد و اسماعیل آقا سمیتقو شکست خورد.[۲۸] یکی از قوانینی که در کابینۀ قوام تنظیم و به مجلس داده شد، لایحۀ قانون محاکمۀ وزراء بود.[۲۹]

آن‌چه بیشتر از هر چیز خاطر قوام را مشوش می‌ساخت، رشد قدرت رضاخان بود. رضاخان در خلال سقوط کابینۀ قوام و تشکیل کابینۀ مشیرالدوله یکی از افسران قدیمی‌ قزاق را به ریاست انبار غلۀ دولتی، که زیر نظر وزارت مالیه بود گمارد و نان تهران را تحت کنترل گرفت و قزاق دیگری را به ریاست ادارۀ مالیۀ تهران منصوب کرد و مجلس و مطبوعات را نیز بر ضد قوام شوراند.[۳۰] سردار سپه در تیر ۱۳۰۱ بدون اجازۀ رئیس الوزراء حکم کفالت آذربایجان را برای امان‌الله میرزا و همچنین حکم انفصال اقتدارالدوله را از حکومت مازندران مخابره کرد.[۳۱]

خلاصه قدرت وزیر جنگ به حدی رسیده بود که در عموم کارهای لشکری و کشوری و مالی مداخله می‌کرد. قوام حکومت نظامی‌ را هم به واسطۀ مخالفت سردار سپه نتوانست منحل کند.[۳۲]

قوام برای محدود کردن اختیارات رضاخان کوشید. در مهر ماه ۱۳۰۱ قوام و رضاخان در کاخ گلستان با یکدیگر مذاکره کردند[۳۳] و قرار شد سردار سپه به مجلس برود و اظهار کند بر طبق قانون اساسی رفتار خواهد کرد و حکومت نظامی‌ را نیز الغا خواهد نمود.[۳۴] قوام‌السلطنه ۵ بهمن ۱۳۰۱ از رئیس‌الوزرایی استعفا داد.[۳۵]

 ۸ - علل سقوط قوام

مبارزۀ پنهانی و آشکار سردار سپه با وی، خارجی‌ها به علت موافقت قوام با مسئلۀ نفت شمال و کمپانی‌های آمریکایی باطنا علیه کابینه تحریکاتی می‌کردند.[۳۶] اما نارضایتی انگلستان در دورۀ صدارت مجدد قوام بیش از هر چیز به برنامۀ او برای سرکوب شیخ خزعل که در خوزستان تحت‌الحمایۀ بریتانیا بود، مربوط می‌شد.[۳۷]

 ۹ - دوری از صحنۀ سیاست

۱۶ مهر ۱۳۰۲، ۸ ماه پس از سقوط کابینه، قوام به اتهام توطئه و طرح‌ریزی برنامۀ ترور رضاخان بازداشت شد و سرانجام به تبعید قوام از ایران منتهی گردید.[۳۸]

 ۱۰ - نتایج دستگیری قوام

۱. قوام را از صحنۀ سیاست ایران به طور کلی خارج نمایند تا موانع برای ایجاد یک حکومت دیکتاتوری از جلوی پای سردار سپه برداشته شود.

۲. با اخراج قوام، سردار سپه را به روس‌ها نزدیک نموده، این ‌طور وانمود کنند که چون قوام انگلیسی می‌باشد، سردار سپه یک رجل ملی است و به خود جرات داده که با قوام و انگلیسی‌ها که طرفدار او هستند، داخل مبارزه شود.

۳. رجال ایران را برای همیشه از سردار سپه مرعوب کرد.[۳۹]

قوام در اواخر ۱۳۰۹ به ایران بازگشت؛ ولی هیچ‌گونه فعالیت سیاسی نداشت و بیشتر اوقات خود را در باغ چای خود می‌گذرانید.[۴۰]

۱۱ - قوام در دوران پهلوی دوم

فردوست در مورد نخست وزیران دورۀ اول سلطنت محمدرضا می‌گوید: افرادی که به صدارت می‌رسیدند، وابستگان انگلیس بودند. احمد قوام هم به سیاست انگلیس و هم به سیاست آمریکا وابسته بود؛ ولی با روس‌ها قمار می‌کرد.[۴۱]

 ۱۲ - انگلیسی بودن قوام

غلامرضا ابلخان جزء طیف خانوادۀ اطلاعاتی انگلیس بود و با خانوادۀ قوام که از عوامل انگلیس بودند ارتباط نزدیک داشته است.[۴۲]

کاظم جفرودی سیاست انگلیسی را پیشۀ خود کرد و با قوام‌السلطنه و رشیدیان‌ها وارد هم‌کاری شد.[۴۳]

 ۱۳ - نخست وزیری سوم قوام

۱۸ مرداد ۱۳۲۱ مجلس شورای ملی با اکثریت ۱۰۹ رای به احمد قوام رای اعتماد داد.[۴۴] قوام برای حل مشکل کمبود نان و مواد غذایی وزارت‌خانۀ جدیدی به نام وزارت خوار و بار تاسیس کرد.[۴۵] واقعۀ مهم دیگر این دوره از نخست وزیری قوام استخدام هیئتی از مستشاران آمریکایی برای ادارۀ امور مالی ایران است. دکتر میلسپو به عنوان رئیس کل دارایی ایران منصوب شد. او کسی بود که ۲۰ سال قبل در دورۀ نخست وزیری قوام وی را استخدام کرده بود. همراه هیئت مستشاری مالی، یک هیئت مستشاری نظامی‌ نیز به ریاست سرهنگ شوارتسکف برای تجدید سازمان ژاندارمری ایران استخدام کرد. استخدام مستشاران آمریکایی در سال ۱۳۲۱، بر خلاف باور عمومی، ابتکار خود قوام و اقدامی‌ در جهت مقابله با انگلیسی‌ها نبود، بلکه این خود انگلیسی‌ها بودند که می‌خواستند برای تقویت موضع خود در برابر روس‌ها، آمریکایی‌ها را به میدان بکشند.[۴۶] سر ریدر بولارد (وزیر مختار انگلستان) می‌گوید: تحکیم حکومت مرکزی عمدتا به اصلاحات اساسی با همکاری مستشاران آمریکایی بستگی دارد. ما همیشه از آمریکایی‌ها حمایت کرده‌ایم؛ ولی شاید روس‌ها از حضور آن‌ها نه تنها خوشحال نباشند؛ بلکه مکدر هم باشند.[۴۷] با وجود تشکیل وزارت خواروبار وضع نان نه تنها بهبود نیافت، بلکه روز به روز بدتر شد تا اینکه ماجرای ۱۷ آذر پیش آمد.[۴۸]

۱۷ آذر ۱۳۲۱ عده‌ای از دانش آموزان و دانشجویان با دادن شعارهایی که در آن مسئلۀ نبودن نان بود پشت مجلس اجتماع کردند و بعد از گرفتن مجلس عده‌ای به غارت و چپاول مغازه‌ها دست زدند سپس به خانۀ قوام هجوم بردند و اموالش را به یغما بردند و خانه‌اش را آتش زدند.[۴۹] بعد از وقایع ۱۷ آذر، قوام در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ به واسطۀ عدم توفیق در تشکیل کابینه مجبور به استعفا گردید.[۵۰]

 ۱۴ - نخست وزیری چهارم قوام

۶ بهمن ۱۳۲۴ قوام با یک رای اضافه نخست وزیر ایران شد.[۵۱] قوام ۲۹ بهمن برای ملاقات با استالین به اتفاق هیئتی به مسکو رفتند.[۵۲] قوام اول فروردین ۱۳۲۵ دستور بازداشت سید ضیاء را داد.[۵۳] ده روز پس از ورود احمد قوام به تهران، سادچیکف سفیر شوروی وارد تهران شد. ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ قرارداد قوام- سادچیکف انتشار یافت.[۵۴]

اقدامات آمریکا در این تصمیم گیری‌ها زیاد تاثیر داشت؛ زیرا همزمان با ورود سادچیکف به ایران، رئیس جمهور آمریکا (هانری ترومن) اولتیماتوم خود را به شوروی فرستاد که اگر شوروی خاک ایران را تخلیه نکند آمریکا نیز نیروهای خود را وارد ایران خواهد کرد.[۵۵] آیت‌الله کاشانی از جمله معترضین به این قرارداد و سایر اقدامات دولت بود. بنابراین قوام دستور بازداشت ایشان را در ۲۵ تیر ۱۳۲۵ صادر کرد.[۵۶]

پس از آن‌که قوام و هیئت او از مسکو بازگشتند، قوام به تشکیل حزب دموکرات ایران مبادرت ورزید[۵۷] (تیر ۱۳۲۵)[۵۸] تنها حزبی که با حمایت و اعمال نفوذ شدید دولت وقت و با هدف قبضه کردن دورۀ ۱۵ مجلس شورای ملی تاسیس شد، حزب دموکرات قوام‌السلطنه بود که هیچ‌گونه بنیان سیاسی، اجتماعی در میان مردم نداشت و اعضای آن عمدتا فرصت‌طلبان و سودجویانی بودند که صرفا جهت کسب قدرت سیاسی و احیانا رسیدن به نمایندگی مجلس بدان روی آورده بودند.[۵۹]

قوام یک کابینۀ ائتلافی با عضویت سه تن از وزیران توده‌ای تشکیل داد که اختلاف شاه و قوام بر سر این مسئله شدت یافت و سفیر آمریکا در تیزتر کردن آتش این اختلاف بی‌تاثیر نبود.[۶۰] طغیان عشایر جنوب مسئلۀ دیگر دوران زمامداری وی است که نمی‌توان آن را امری تصادفی تلقی کرد. یکی از شرایط شورشیان برای ختم غائله، اخراج وزیران توده‌ای از کابینه بود و این همان چیزی بود که شاه و آمریکایی‌ها می‌خواستند.[۶۱]

انگلیسی‌ها هم در این میان نقش مرموزی ایفا می‌کردند و اسناد منتشره مبین این واقعیت است که انگلیسی‌ها در این دوران مقدمات جداسازی ایالات جنوب ایران به خصوص خوزستان را از پیکر ایران، در صورت تحقق یافتن تجزیۀ آذربایجان فراهم ساخته بودند.[۶۲]

قوام هیئتی را برای رسیدگی به شیراز فرستاد. بالاخره مذاکرات منجر به نتیجه شد و قشقایی اعلام کرد، مطیع دولت است.[۶۳] آذر ماه ۱۳۲۵ ماه پیوستن آذربایجان به ایران بود (یکسال از حکومت خودمختار آذربایجان می‌گذشت). [۶۴]

محمدرضا دستور داد که روز ۲۱ آذر به عنوان روز نجات آذربایجان جشن گرفته شود و ارتش رژه برود؛ در حالی‌که در این ماجرا، ارتش و شاه نقش اساسی نداشتند، خروج نیروهای شوروی و عدم مقاومت فرقه در واقع تلاش آمریکا بود.[۶۵]

در واقع نجات آذربایجان به دست قوام نیز نبود؛ بلکه قوام قصد دادن امتیازاتی در مورد آذربایجان و نفت شمال به روس‌ها داشت و این آمریکایی‌ها بودند که جلوی اجرای نقشه‌های او را گرفتند.[۶۶] احمد قوام پس از ختم غائلۀ آذربایجان و فارس در صدد انجام انتخابات دورۀ پانزدهم برآمد.[۶۷]

اولین اقدام مهم قوام در مجلس پانزدهم، طرح و تصمیم گیری دربارۀ نفت شمال بود؛ اما قرارداد شرکت نفت ایران و شوروی به تصویب مجلس نرسید و سادچیکف پاسخ بسیار تند و زننده‌ای برای قوام فرستاد.[۶۸][۶۹]

بالاخره چهارمین دورۀ زمامداری قوام که در ضمن طولانی‌ترین آن بود در ۱۸ آذر ۱۳۲۶ به پایان رسید.[۷۰]

قوام بعد از سقوط بیشتر ایام خود را در اروپا می‌گذرانید تا این‌که در سال ۱۳۲۸ پس از تشکیل مجلس موسسان و تغییر بعضی از اصول متمم قانون اساسی و اضافه نمودن یک اصل الحاقی برای انحلال مجلسین، قوام از اروپا نامه ایسرگشاده به شاه نوشت و او را از شبیخون زدن به قانون اساسی بر حذر داشت. شاه هم پاسخی تند برای قوام فرستاد و ضمن سلب عنوان جناب اشرف از او، تمام مفاسد و گرفتاریهای مملکت را متوجه دوران زمامداری او دانست. قوام متعاقبا پاسخ نامه را داد و پرده از روی اعمال گذشتۀ خاندان پهلوی برداشت.[۷۱]

بعد از مبادلۀ این نامه‌ها روابط قوام با شاه به کلی قطع شد و در سال‌های بحرانی ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ از صحنۀ سیاست دور بود.[۷۲]

 ۱۵ - نخست وزیری پنجم قوام

۲۵ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق به سبب رد تقاضای واگذاری اختیارات کامل و پست وزارت جنگ استعفا داد و به جای او قوام مامور تشکیل کابینه شد.[۷۳]

۲۶ تیر مجلس با حضور فقط ۴۲ نفر اعلام رای می‌کند و در نتیجه با ۴۰ رای به قوام ابراز تمایل می‌شود.[۷۴]

آن‌چه در مورد روی کار آمدن قوام مشخص است، این است که اشرف و ملکه مادر، دخالت‌کنندگان درجه یک بودند و سهم سیاست خارجی در درجه دوم قرار داشت و شاه تا آخرین لحظه با روی کار آمدن قوام موافق نبود.[۷۵]

روزنامۀ فرانسوی لاپرس نوشته: اشرف مخالفین سیاسی مصدق را در کشورهای اروپای غربی به دور خود جمع و مبارزه علیه دولت را در خارج از ایران ادامه می‌داد تا اینکه در تابستان ۱۳۳۰ برای نخستین بار با جناب اشرف (قوام السلطنه) در اروپا ملاقات کرد.[۷۶]

روزنامۀ فرانسوی پاری‌پرس نیز در شمارۀ ۵ ژوئیه (۲۰روز قبل از وقایع ۳۰ تیر) ضمن بحث از کاندیدهای نخست وزیری نوشت: انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بیشتر از همه به قوام معتقدند؛ زیرا به عقیدۀ دیپلمات‌های انگلیسی پس از سقوط مصدق فقط یک مرد قوی مانند قوام می‌تواند آتش احساسات مردم را فرو نشاند و با دول غرب سازش کند.[۷۷]

روزنامۀ مصری (ژورنال دژیپت) در شماره‌ای که مقارن با وقایع ۳۰ تیر می‌نویسد: استعفای دکتر مصدق و روی کار آمدن قوام حادثه‌ای بود که انگلیسی‌ها از شش ماه پیش انتظار آن را داشتند.[۷۸]

قوام پس از نخست وزیری اعلامیۀ تند و شدیداللحنی انتشار داد که مجازات تمام طبقات را در بر می‌گرفت. بنابراین جو تازه‌ای علیه او ایجاد شد. حسین مکی معتقد است نیم یا قسمتی از شکست قوام را باید یه حساب آن گذاشت.[۷۹]

نقش آیت‌الله کاشانی نیز بسیار مثمر ثمر بود. اعلامیه‌ای صادر کرد و مردم را علیه اقدامات شاه بسیج نمود و در یک اعلامیه سوابق قوام را برشمرد و او را عامل استعمار انگلستان برای بر هم زدن صنعت نفت برشمرد.[۸۰]

قوام فقط ۴ روز نخست وزیر بود و با قیام مردم در روز ۳۰ تیر که منجر به کشته شدن عده‌ای از مردم تهران و شهرستان‌ها شد، استعفای قوام از رادیو پخش شد.[۸۱]

خبر استعفای قوام بر خلاف استعفای دکتر مصدق اول به اطلاع ملت ایران رسید بعد به اطلاع خودش.[۸۲]

قوام که از عناصر سرکوب و کشتار مردم در واقعۀ ۳۰ تیر بود، توسط آیت‌الله کاشانی مهدورالدم شناخته شد و مجلس قانون تعقیب و مجازات قوام و مصادرۀ اموال وی را تصویب کرد؛ اما مصدق در صدد نجات قوام برآمد و با تدابیری که‌ اندیشید او را از این مهلکه نجات داد.[۸۳]

 ۱۶ - تاریخ فوت

قوام در ۳۱ تیر ۱۳۳۴ در سن ۸۲ سالگی در تهران در گذشت. قوام از اشرف فرزندی نداشت و تنها فرزند او به نام حسین قوام حاصل ازدواج او با یک دختر روستایی در سن ۷۲ سالگی بود.[۸۴]

 پانویس
۱. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۴۶، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۲. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۴۷، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۳. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۴۹، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۴. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، ص۶۵۴، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
۵. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۵۰، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۶. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، ص۶۵۴، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
۷. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۵۲، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۸. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، ص۵۴۶، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
۹. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۵۳، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۱۰. شوکت، حمید، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، ص۵۴، تهران، اختران، ۱۳۸۵.
۱۱. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۰۲، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۱۲. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، ص۶۵۹، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
۱۳. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۹۱، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۱۴. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۳۰۷، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۱۵. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ۴۰۰، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۱۶. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۳۱۱، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۱۷. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۳۹۹، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۱۸. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۲۸۹، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۱۹. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۱۰۹- ۱۵۳، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۲۰. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۵۳۴، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۲۱. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۵۳۷، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۲۲. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۵۲۱-۵۲۰، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۲۳. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۵۲۰، تهران، انتشارات علمی‌۱۳۷۴.
۲۴. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۳۰۹، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۲۵. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۰۹، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۲۶. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۲۲، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۲۷. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۳، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۲۸. قلی هدایت (مخبرالسلطنه)، مهدی، خاطرات و خطرات، ص۳۵۱، تهران، چاپ سوم ۱۳۶۱.
۲۹. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۰۹، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۳۰. شوکت، حمید، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، ص۱۴۹، تهران، اختران، ۱۳۸۵.
۳۱. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۳۷، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۳۲. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۶۴، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۳۳. شوکت، حمید، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، ص۱۵۰، تهران، اختران، ۱۳۸۵.
۳۴. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۱۸۴، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۳۵. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۲۳۲، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۳۶. عاقلی، باقر، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، ص۲۳۴، انتشارات جاویدان، چاپ اول ۱۳۷۱.
۳۷. شوکت، حمید، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، ص۱۵۰، تهران، اختران، ۱۳۸۵.
۳۸. شوکت، حمید، در تیررس حادثه، زندگی سیاسی قوامالسلطنه، ص۱۵۲، تهران، اختران، ۱۳۸۵.
۳۹. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۲، ص۳۶۰، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۴۰. صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، ص۶۷۶، انتشارات جاویدان، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
۴۱. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۲۴۹، تهران، ۱۳۷۳.
۴۲. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، دولتمردان عصر پهلوی به روایت اسنادساواک، ج۱، ص۲۰۰، پاییز ۱۳۸۵.
۴۳. وزارت اطلاعات مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۱۶ به روایت اسناد ساواک (عبدالله ریاضی)، ص۸۹ - ۹۲، تهران، ۱۳۸۴.
۴۴. نجمی، ناصر، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمد رضاشاهی، ص۲۹۷، تهران ۱۳۷۳، انتشارات انیشتین.
۴۵. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۰۷، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۴۶. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۰۹، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۴۷. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سرریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران نامه‌های خصوصی و گزارشهای محرمانه، ص۳۲۳، تهران‌ طرح نو، ۱۳۷۸.
۴۸. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۵۲۰، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۴۹. نجمی، ناصر، بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمد رضاشاهی، ص۳۰۳-۳۱۰، تهران ۱۳۷۳، انتشارات انیشتین.
۵۰. مکی، حسین، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۸، ص۳۴۱، تهران، چاپخانۀ مهارت، چاپ ششم.
۵۱. ولی‌زاده، داوود، سیه‌کاران (زمامداری قوام و نجات آذربایجان و رد قرارداد نفت شمال، سقوط قوام)، ص۴۰۲۹، کتاب ششم.
۵۲. ولی‌زاده، داوود، سیه‌کاران (زمامداری قوام و نجات آذربایجان و رد قرارداد نفت شمال، سقوط قوام)، ص۴۰۳۱، کتاب ششم.
۵۳. منوچهری، فضل‌الله، ایران جدال نفت و نقش قوام السلطنه، ص۱۸۸، تهران، آبی۱۳۸۲.
۵۴. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۱۴، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۵۵. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۱۵، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۵۶. زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، ص۱۵۱، نشر معارف، چاپ اول، زمستان ۷۹، سند ۱۱۰و۱۱۱.
۵۷. عاقلی، باقر، خاطرات یک نخست وزیر (دکتر احمد متین دفتری)، ص۲۴۲، چاپ دوم پاییز ۱۳۷۱.
۵۸. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۵۹. شاهدی، مضفر، سه حزب مردم، ص۳۲، ملیون، ایران نوین، تهران موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار ۱۳۸۷.
۶۰. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۶۱. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۳۵، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۶۲. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۳۶، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۶۳. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۲۳، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۶۴. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۲۴، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۶۵. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۱۵۳، تهران، ۱۳۷۳.
۶۶. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۳۷، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۶۷. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۲۶، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۶۸. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۳۳، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۶۹. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۶۳۴، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۷۰. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۴۱، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۷۱. عاقلی، باقر، خاطرات یک نخست وزیر (دکتر احمد متین دفتری)، ص۲۳۶، چاپ دوم پاییز ۱۳۷۱.
۷۲. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۶۲، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
۷۳. عبدالله پور، احمد، نخست وزیران ایران، ص۱۴۷، چاپ آفتاب، پاییز ۱۳۶۹.
۷۴. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۱۱۰، نشر کتاب.
۷۵. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۱۰۱، نشر کتاب.
۷۶. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۹۵، نشر کتاب.
۷۷. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۹۷، نشر کتاب.
۷۸. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۹۹، نشر کتاب.
۷۹. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۷۵۲، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۸۰. عاقلی، باقر، نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، ص۷۵۲، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
۸۱. عبدالله پور، احمد، نخست وزیران ایران، ص۱۴۷، چاپ آفتاب، پاییز ۱۳۶۹.
۸۲. مکی، حسین، وقایع ۳۰ تیر ۱۳۳۱، ص۱۳۳، نشر کتاب.
۸۳. ارسنجانی، حسن، یادداشتهای سیاسی در وقایع ۳۰ تیر، ص۸۹، چاپ دوم.
۸۴. طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۳۶۶، چاپ دوم، ۱۳۷۳.

منبع: ویکی فقه دانشنامه حوزوی


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -