انهار
انهار
مطالب خواندنی

مناجات های مرحوم آیةاللّه سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
بسم الله الرحمن الرحیم
مناجات های مرحوم آیةاللّه سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی
 
ای فریادرس درماندگان
الهی!
ای کردگار غفّار و ای پروردگار مختار و ای آفریننده ی هشت و چهار! جمیع حاجاتم برآر و به راه توفیقم بدار.
الهی!
من چُنینم که می بینی و تو چنانی که می دانی، اگر من همینم که عاجزم و مِسکینم، تو همانی که قادر و توانایی.
الهی!
با کردار زشتم، طالب بهشتم، با آن که نکِشتم و دانه ای نهشتم، به جز آن که حُبّ تو را به دل سرشتم.
الهی!
اگر پستم ولی منسوب به تو هستم، بنده ی تو هستم و دل به رحمت تو بستم، در انتظار کرمت نِشستم.
الهی!
اگر ناقابلم، به درگاره تو سائلم و اگر بی حاصلم، به تقصیر و قصور خود قائلم و اگر جاهلم، به تو مایل و اگر منع نمایی به جاست و در این باب چون و چرا گفتن خطا است، امر، دست تو و جمیع مطالب پای بست تو است.
الهی!
تمام من، عجز و قصور و در سرشت من ضعف و فُتور است و ذات تو، تمام قدرت و در غایت قوّت و در نهایت عزّت و شوکت است.
الهی!
حلقه کوبِ باب کرمت و گدای در خانه و حرمت، حاجت دارد و به غیر از این درگاه، جایی سراغ ندارد و پیوسته تخم امید در مزرع دل می کارد و نقش مطلوب بر صفحه ی خاطر می نگارد، تو می دانی و رحمت بی نهایتت.
نظر الهی
الهی!
به حق ذات یگانه ات و به حق صفات فرزانه ات، نومیدم مکن. کجا روم؟ چه کنم؟ چاره از که جویم؟ راز دل با که بگویم؟ درد دل به که اظهار کنم؟
الهی!
در چاه طمع محبوس، به نظر رحمت تو محروسم و از خود و غیر تو مأیوسم و به تو مأنوسم.
الهی!
ای مونس بی کسان و ای فریاد رس درماندگان و ای چاره ی بی چارگان! الهی! از خود به سوی تو می گریزم و از تو به تو پناه می برم و از سوءحال و اختلالِ احوال و تفرّق بال و کثرت آمال، به سوی تو شکایت می کنم. ای خداوندِ ذوالجلال و ای کردگار لایزال! به حق محمد و آلش علیهم السلام ، در همین ساعت و همین حال، از کرم عمیم خودت شمیمی به مشام دل برسان و شمه ای از فیض وجود خود شاملم فرما.
الهی!
در خود به جز عجز و بیچارگی و ناتوانی و شرمندگی نمی بینم و در توبه به غیر از غنای من جمیع الجهات و توانایی مشاهده نمی کنم.
الهی!
به بدی من، مرا مَبین.
الهی!
ای طبیب دردها و ای حبیب قلوب مردها!
الهی!
در سرشتم عجز و ناتوانی و سرنوشتنم فقر ذاتی و پریشانی است، چنانکه به حقیقت خودت می دانی، نه حاجتی به ذکر و بیانی، اگر مرا به خود واگذاری تو می دانی و اگر ترحّمی فرمایی معدنِ کرم و احسانی.
الهی!
از من همه عصیان و خطاست، لکن اگر بیامرزی جود و عطا است و از تو رواست.
ای دوای درد بی درمان ما     مرهمی نه از کرم بر جان ما
 
ای گشاینده ی کارها
الهی!
اُمورم درهم و صبرم کم و دلم پر از غم است، ای گشاینده ی کارها و ای نماینده ی راه ها ! گشایشی نما و رونقی مرحمت فرما.
ای که اندر دست تو آمال ما   روشن اندر پیش تو احوال ما
گردِهی آمال ما از جود تو است           ورنه گر مانع شوی ز اعمال ما
گر عطای تو به قدر کار ما    فاش می گویم پس بَدا بر حال ما
از یادِ تو دلشادم
الهی!
تا ندهی دست نگیرم، چرا که به غیر از این راه، نیست تدبیرم، به جز درگاهِ تو درگاهی و سوای تو راهی ندارم.
الهی!
رو به درگهت نهادم و در خدمتت ستاده، دل به تو دادم و از یاد تو دلشادم، از کرمت بکن آزادم، به حق اشرف اولاد آدم.
الهی!
از پرتوِ جُودت وُجودم دادی، از لطف شاملت کاملم کن و از احسانت، هستم کردی، از امتنان دستم گیر.
الهی!
اگر از نادانی گاهی غیر از تو را ببینم، دلم به سوی تو است.
گر چه شود چشم به هر رهگذر           دل نَبوُد جز به تو امیدوار
دیده ی ظاهر همه جا بنگرد   دیده ی دل گشته تو را پرده دار
در دلم نبود خیالی غیر دوست ره ندارد دیگری آنجا که او است
ذکر او باشد شفای دردها       غیر درد او، چه درد او نکو است
الهی!
گاهی به خیال خود گمان می کنم که مطلب یافتن و حاجت گرفتن از تو سهل است، چون نیک نظر می کنم، در خود هیچ جهتِ استحقاق مشاهده نمی کنم، نزدیک است که مأیوس شوم.
الهی!
به تو تذلّل می کنم آن نوع که مطلوب تو است و تضرّع می نمایم آن سان که محبوب تو است.
توفیق الهی
الهی! کیفیتِ طلب را نمی دانم، مرا تعلیم فرما. الهی! یا بخواه که نخواهم، یا بده آنچه می خواهم.
الهی! یا بساز کارم و بده آنچه امیدورام، یا توفیق ده تا دست از مطلوب خواهش بردارم.
الهی! یا برآر کامم، یا نکن آرامم.
الهی! یا قوی و یا عزیز! آبرویم مریز، گناهانم بریز که ندارم پای گریز و نه زبان ستیز.
ای خلّاق حکیم
الهی!
ای ربّ قدیم و ای خلاّق حکیم! تو را به حق خودت قسم می دهم، بر این ضعیف ناتوان و اَعجز عاجزان و افقر فقیران و مقصّرترین مقصّران، ترحم فرما.
الهی!
توفیق، رفیقم کن تا به راه تو آیم و تو را به این نعمت عظمی ستایم.
الهی!
ملکا! معبودا! پادشاها! بنده نوازا! پست ترین بنده ای از بندگانت با کمال شرمساری و عجز و زاری و ذلت و خاکساری و ناتوانی و ناچاری، رو به درگاه تو آورده، حلقه کوب باب احسان تو گشته، امیدش آن که از روی کرم و بزرگواری و بنده نوازی و پروردگاری، نظر رحمتی به او افکنده، به آنچه سزاوار بزرگی و لایق خدایی و کردگاری تو است، برسانی و از خاکِ مذلّتش برداشته از ورطه ی پستی اش برهانی، چنان که صلاح می دانی.
الهی!
اگر من پستم تو بزرگی و اگر من ذلیل و عاجزم تو عزیز و قادری.
الهی!
ای امید امیدواران و این پناه ضعیفان و خاکساران! به تو امیدوارم و پیوسته تخم رجاء در مزرع دل می کارم و طمع بر لوح دل می نگارم، به حقِ خودت ناامیدم مکن.
الهی!
با خاطر خسته، دل به تو بسته، دست اُمید از غیر تو شُسته، رشته ی طمع از ما عدا گسسته و در انتظار رحمتت نشسته ام، می دهی کریمی، نمی دهی حکیمی، می خوانی شاکرم، می رانی صابرم، اگر می بخشی مختاری غفاری و اگر نه خداوند قهّاری.
چشم امید
الهی!
چشم امیدم به درگاه تو باز و دست طمعم به سوی تو دراز و روی نیاز به درگان تو بی نیاز، ای خداوند بی شریک و انباز و ای پروردگار کار ساز بنده نواز! به مقربان درگاهت، این رو سیاه را به نوازی بفراز. ای کریم متعال و ای خلاق بی مثال و ای قدیم لایزال! به چه زبانی ثنایت گویم و به چه بیان طریق مدحتت پویم.
الهی!
اگر نه سزاوار رحمتم، تو سزاوار کرمی و اگر نه لایق بخششم، تو خداوند عالمی.
الهی!
رشته ی بندگی در گردن افکنده و از غیر تو دل بر کنده و از همه جا وامانده، رو به تو آورده، تو را خوانده ام.
آروزیِ آرزوداران
الهی!
به سوی تو اِنابه و عجز و لابه می نمایم، ای موضع امید امیدواران و ای محل آرزوی آرزوداران و ای غمگسار غمخواران و ای نوازنده ی نیازمندان! به حقِ اسم اعظمت، تو را قسم می دهم، مرا به نظر رحمت واسعه ی خود بنواز و جمیع مهمات مرا بساز.
الهی!
ای خداوند بر حق و ای غنی مطلق! گدای در خانه ی توأم و حاجات خود را به نزد تو آورده ام، اگر می فرمایی که مستحق احسان نیستم، از باب آن که حاصلی ندارم، عطای تو به استحقاق نیست، وجود تو را حاجت به حاصل نه و اگر فرمایی که ناقابلم، زمام قابلیت نه دست تو است. اگر برانی خودت می دانی که چاره ای ندارم.
الهی!
هرچند مرا دور کنی باز امید کرم و رأفت تو مرا می خواند. «گویا دل من از گِلِ امید سرشته».
الهی!
بنده ی ذلیلم، به درگاه تو دخیلم، گمراهم، تویی رب جلیلم، تو طبیبِ هر دردی و من سقیم و علیلم.
الهی!
از من سؤال است و از تو نوال و وظیفه ی من عرض حال است و شایسته ی تو اکرام و افضال، سزاوار به من، تذلل است و زیبنده ی تو تفضل و لایق من خاکساری و ناله و زاری است و از تو عطوفت و احسان و بزرگواری، از من عبودیت و بندگی است و از تو خداوندی و نوازندگی.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -