انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 تا 50

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی نمل

این سوره نود و سه آیه دارد و نام معروف آن به مناسبت آیه ی 18 که درباره ی داستان مورچگان و حضرت سلیمان است،«نمل»می باشد،ولی نام«سلیمان»و «طاسین»نیز بر آن نهاده شده است.

تمام این سوره در مکّه-در جریان ها و مناسبت های مختلف-نازل شده و «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» دوبار در آن آمده است؛یکی در آغاز سوره و دیگری در آیه ی 30 در آغاز نامه ی حضرت سلیمان به ملکه ی سبأ.

مبارزات چهار پیامبر بزرگ الهی،(موسی،سلیمان،صالح و لوط علیهم السلام)با اقوام منحرف زمان خود در این سوره آمده است که مفصّل ترین آن،برخورد حضرت سلیمان با ملکه ی سبأ و چگونگی ایمان آوردن او به خدا می باشد.

سخن گفتن پرندگانی همچون هدهد و حشراتی چون مورچه،حضور افرادی از جنّ در لشگر و دربار سلیمان و بالاخره آوردن تخت بلقیس از یمن به شام در یک چشم بهم زدن،بخشی دیگر از آیات این سوره را به خود اختصاص داده است.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ«1»

طا،سین.آن است آیات قرآن و کتاب روشنگر.

هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ«2» اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ«3»

که(وسیله ی)هدایت و بشارت برای اهل ایمان است.کسانی که نماز بر پامی دارند و زکات می پردازند و تنها ایشانند که به آخرت یقین دارند.

نکته ها:

* زکات دو معنا دارد:یکی معنای خاص که زکات معروف است و دیگری معنای عام که کمک به نیازمندان به هر نحو است.در این آیه مراد معنای دوّم زکات است،زیرا این سوره در مکّه نازل شده و دستور زکات رسمی در مدینه صادر شده است. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»

*کلمه ی «مُبِینٍ» از«ابانه»،هم به معنای«روشن»به کار می رود که به اصطلاح فعل لازم است و هم به معنای«روشنگر»که فعل متعدّی است.

پیام ها:

1- یکی از سنّت های الهی این است که وحی را با برتری و مقامی که دارد در دسترس انسان قرار دهد. «تِلْکَ»

2- حرکت انبیا فرهنگی و با قرائت و کتابت همراه است. «آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ»

3- قرآن،کتابی بس بزرگ است.( «کِتابٍ» ،بدون«الف و لام»و همراه با تنوین نشانه ی عظمت است)

4-قرآن برای مردم قابل درک است. «کِتابٍ مُبِینٍ»

5- ارشاد و تبلیغ،باید با محتوای روشن و شیوه ای صریح و قاطع همراه باشد.

«تِلْکَ - مُبِینٍ»

6- هدایت،درجات و مراحلی دارد:هدایت ابتدایی: «هُدیً لِلنّاسِ» هدایت تکمیلی: هُدیً ... لِلْمُؤْمِنِینَ

7-از امتیازات قرآن،مکتوب بودن: «کِتابٍ» روشن و روشنگر بودن: «مُبِینٍ» هدایت کردن: «هُدیً» و بشارت دادن است. «بُشْری»

8- رسالت اصلی قرآن،هدایت و بشارت است و توجّه قرآن به علوم و مسائل دیگر جنبی است. «هُدیً وَ بُشْری»

9- ایمان،کلید هدایت و نجات است. «هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ»

10- در هدایت شدن،قابلیّت شرط اصلی است. «لِلْمُؤْمِنِینَ»

11- برای ترویج خوبی ها،از خوبان تجلیل کنیم. اَلَّذِینَ ...

12- در تجلیل،محور کردار مردم است،نه نام وعنوان آنها. یُقِیمُونَ ... یُؤْتُونَ ...

13- عمل،نشانه ی ایمان است. لِلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ ...

14- حتّی مؤمنان اهل نماز و زکات برای تداوم کار خود به هدایت الهی نیاز دارند. هُدیً ... لِلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ ...در قیامت نیز انسان به مرحله ای از هدایت محتاج است. «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ»[1]

15- نمازی ارزش دارد که با شرایط صحّت و کمال انجام گیرد. «یُقِیمُونَ» (معنای اقامه ی نماز،انجام دادن آن با شرایط است)

16- رابطه با خداوند بر رابطه با مردم مقدّم است. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»

(نماز،قبل از زکات آمده است)

17- چون نماز و رابطه با خدا،زمینه ساز سایر کارهای خیر است،نام آن در ابتدا آمده است. «الصَّلاهَ»

18- تداوم عمل،به عمل ارزش می دهد. «یُقِیمُونَ - یُؤْتُونَ» (فعل مضارع نشانه ی استمرار و تدوام است)

19- یکی از امتیازات اسلام این است که مسایل الهی و مردمی،معنوی و مادّی، این جهانی و آن جهانی را در کنار هم قرار داده است. «الصَّلاهَ - اَلزَّکاهَ»

20- در تبلیغ،اوّل کارهایی را مطرح کنید که برای مردم خرج ندارد.(اوّل نماز، بعد زکات) «الصَّلاهَ - اَلزَّکاهَ»

21- مؤمن در برابر مسایل اجتماعی و نیاز محرومان و گرسنگان،احساس مسئولیّت می کند. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»

22- هرکجا حسّاسیّت لازم است،کلام را تکرار کنید.(نماز وزکات با یک کلمه «الَّذِینَ» آمده،ولی یقین به معاد با دو بار کلمه ی «هُمْ» بکار رفته است.)

23- نماز و زکاتی ارزش دارد که با ایمان به معاد همراه باشد. «وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ»

24- اهل یقین،تنها گروه خاصّی هستند. «هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ» تکرار کلمه ی «هُمْ» نشانه ی این است که این گروه،گروه خاصّی هستند.

25- مؤمنین برنده هستند؛با نماز خودسازی می کنند و با زکات مشکلات جامعه را حل و با یقین به معاد،آینده ی خود را تأمین می کنند. یُقِیمُونَ الصَّلاهَ ...

اَلزَّکاهَ ... یُوقِنُونَ

26- علم،به فراموشی تبدیل می شود ولی یقین،با توجّه دائمی همراه است.«یُوقِنُونَ»

27- گمان و دانستن کافی نیست،باور قلبی و یقین لازم است. «یُوقِنُونَ»

إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ زَیَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ«4»

همانا کسانی که به آخرت ایمان ندارند،کارهای(زشت)شان را زیبا جلوه می دهیم تا(همچنان)سرگشته باشند.

أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ«5»

آنان کسانی هستند که برای ایشان عذاب بد(و دردناک)خواهد بود و آنان در قیامت زیانکارترین افرادند.

نکته ها:

*در این آیه و آیه ی 108 سوره ی انعام،خوب پنداشتن کارهای زشت،به خداوند نسبت داده شده است.در حالی که قرآن کریم در چند مورد دیگر،این کار را کار شیطان دانسته است.

این به خاطر آن است که خدا نظام هستی را بر اساس علل واسباب قرار داده وکارهایی را که انجام می شود به هر یک از علل می توان نسبت داد،مثلاً می توان گفت:کلید،در را باز کرد و می توان گفت:دستم در را باز کرد و نیز می توان گفت:خودم در را باز کردم،زیرا کلید در دست ودست در اختیار من است.اینجا نیز شیطان کار زشت را زیبا جلوه می دهد ولی انسان با تکرار کار زشت،به آن خو می گیرد و خو گرفتن به عمل بر أثر تکرار،سنّت الهی است.

سیمای زیانکاران

*زیانکاران چند نوع هستند:الف:خاسر،ب:لفی خسر،ج:خسران مبین د:اخسرون.

الف:کسی که عمرش تباه شده است. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»[2]

ب:کسی که اهل ایمان و عمل صالح نباشد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا» [3]

ج:کسی که با تزلزل بندگی خدا می کند. «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»[4]

د:کسانی که منحرفند،و گمان می کنند راه درست می روند. «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ اَلدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[5]

*در روایات می خوانیم:أخسرون،کسانی هستند که زکات نمی پردازند،بر گناه اصرار می ورزند، قدرت حقّ گفتن دارند،ولی نمی گویند،ظالم ترین افرادند.

با ضایع کردن دین،دنیای خود را اصلاح می کنند.

پیام ها:

1- ایمان نداشتن به معاد،زمینه ی جلوه گری زشتی هاست.(انسان بی ایمان، برهنگی را تمدّن،تجمّل را شخصیّت،کلاه برداری را زرنگی،دروغ و ریا را نشانه ی سیاست واستعمار را نشانه قدرت می داند) إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ... زَیَّنّا

2- کج فهمی و سردرگمی افراد بی ایمان،بزرگ ترین کیفر وسیلی خداوند است.

لا یُؤْمِنُونَ ... فَهُمْ یَعْمَهُونَ

3- اگر قیامت را باور کنیم،از کارهای بسیاری که به نظر ما زیباست توبه خواهیم کرد. «لا یُؤْمِنُونَ - زَیَّنّا»

4- کسی که قیامت را آینده ی روشن خود نمی داند،دنیای متغیر،هر لحظه او را دگرگون و سردرگم می کند. «لا یُؤْمِنُونَ - یَعْمَهُونَ»

5-کفر به قیامت،عامل بزرگ ترین خسارت هاست. اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ ... هُمُ الْأَخْسَرُونَ

وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ«6»

به یقین که تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می کنی.

پیام ها:

1- دریافت کننده ی وحی،رسول خدا صلی الله علیه و آله است. «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ»

2- علم پیامبر لدنّی است. «مِنْ لَدُنْ»

3- در نزول ودریافت قرآن،هیچ واسطه ی غیر امینی وجود ندارد. «لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»

4-احکام دین،از سرچشمه ی علم الهی است و در هر دستوری،حکمتی نهفته است. «حَکِیمٍ عَلِیمٍ»

إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ«7»

(یاد کن)زمانی که موسی به خانواده ی خود گفت:همانا من آتشی احساس کردم (شما در همین مکان توقّف کنید)،به زودی برای شما خبری از آن خواهم آورد،یا شعله ی آتشی برای شما می آورم،باشد که خود را گرم کنید.

فَلَمّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ«8»

پس همین که(موسی)نزد آن آمد،ندا داده شد که هر که در آتش و هر که اطراف آن است برکت داده شد و منزّه است خداوندی که پروردگار جهانیان است.

یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«9»

ای موسی! همانا این منم خدای عزیز حکیم.

نکته ها:

*در قرآن 136 مرتبه نام حضرت موسی و در 34 سوره داستان او ذکر شده و حدود 900 آیه درباره ی ماجرای بنی اسرائیل است.

*حضرت موسی با همسر باردارش از مَدْیَن به سوی مصر در حرکت بود.شب و سرما و طوفان بیابان از یک سو و وضع حمل همسرش از سوی دیگر موسی را به تکاپو واداشت؛ آیات مورد بحث به این ماجرا نظر دارد.

*در میان تمام احتمالات،به نظر می رسد که مراداز «مَنْ فِی النّارِ» حضرت موسی است که در منطقه آتش بود ومراد از «مَنْ حَوْلَها» خانواده او یا پیامبرانی که در ارض مقدّسه بوده اند.

آتش در قرآن

*ابلیس به آن افتخار کرد. «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ»[6]

*کافر به آن کیفر می شود. «تَصْلی ناراً حامِیَهً»[7]

*ابراهیم در آن سالم ماند. «یا نارُ کُونِی بَرْداً»[8]

*موسی به سراغ آن رفت،ولی پیامبر شد. آنَسْتُ ناراً ... نُودِیَ [9]

*ذوالقرنین به وسیله آن فلزات را ذوب وسدسازی کرد. «قالَ انْفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَهُ ناراً»[10]

پیام ها:

1- داستان موسی قابل ذکر و مایه ی تذکّر است ونباید فراموش شود. إِذْ قالَ ...

2- گاهی در مسیر کمک به همسر و خانواده،الطاف ویژه ای پیدا می شود. آتِیکُمْ بِشِهابٍ ... نُودِیَ

3- مرد،مسئول اداره امور زندگی همسر است. «آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»

4- انبیا زندگی عادّی داشتند. «آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ»

5-ما مأمور به ظاهریم،الطاف خفیّه کار خداست. «فَلَمّا جاءَها نُودِیَ»

6- سخن خداوند با موسی،گرفتن پیام رسالت و نمایش معجزات و بعثت سایر انبیا در آن منطقه رمز برکت است. «بُورِکَ مَنْ فِی النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها»

7- نداهای الهی به پیامبران را وهم وخیال نپنداریم.(در کنار کلمه ی «نُودِیَ» ، «سُبْحانَ اللّهِ» آمده،یعنی خداوند منزّه است از این که این ندا وهم و خیال و وسوسه باشد

8-بعثت انبیا از شئون ربوبیّت الهی است. «نُودِیَ - رَبِّ الْعالَمِینَ»

9- لازمه ی ربوبیّت،عزّت و حکمت است. رَبِّ الْعالَمِینَ ... اَلْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ«10»

و عصایت را بیفکن!(موسی عصا را افکند،)پس همین که آن را دید چنان جست و خیز می کند که گویا ماری کوچک است،پشت کنان فرار کرد و به عقب برنگشت.

(ما به او گفتیم:)ای موسی! نترس که پیامبران در آستان من نمی ترسند.

إِلاّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ«11»

مگر کسی که ستم کند؛سپس بعد از بدی کار خوبی را جایگزین نماید همانا که من بخشنده ی مهربانم.

نکته ها:

*کلمه ی «جَانٌّ» یا به معنای مار کوچک است که در مرحله ی اوّل،عصا به آن صورت درآمد و یا مار بزرگی که مثل مار کوچک سرعت حرکت داشت.

*در این که جمله ی «إِلاّ مَنْ ظَلَمَ» به کجا مربوط می شود احتمالاتی است.بهترین آنها این است که در آیه،جمله ای در تقدیر است؛به این صورت که غیر انبیا ترس دارند،مگر کسانی که ستمی کرده و بعد عمل خوبی انجام دهند که آنان نیز به خاطر غفور و رحیم بودن خدا ترسی ندارند.

*ترس دو نوع است:غریزی و معنوی.جمله ی «لا تَخَفْ» درباره ی خوف غریزی است، ولی خوف معنوی که خوف از مقام الهی است،در آیات دیگر عنوان شده است.

پیام ها:

1- ندای آسمانی باید با نشانه ای همراه باشد تا اثر کند. نُودِیَ ... أَلْقِ عَصاکَ

2- ابزار معجزه،وسایل عادّی است. «عَصاکَ»

3- قبل از ارشاد دیگران،باید از علم و تجربه و رشد کافی برخوردار بود.(موسی در این جا معجزه را می بیند تا در کاخ فرعون با قدرت سخن گوید). «رَآها»

4- انبیا تحت تربیت پروردگارند و خداوند آنها را امر و نهی می کند. «لا تَخَفْ»

5-کسی که خدا را حاضر بداند و خود را در محضر او ببیند،از غیر خدا نمی ترسد. «لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ»

6- الخائن خائف.کسی که ظلم کند باید بترسد،مگر آن که گناهش را جبران کند زیرا خداوند بخشنده است. لا یَخافُ ... إِلاّ مَنْ ظَلَمَ

7- تبدیل گناه به خوبی،غیر از محو گناه یا عفو گناه یا انجام خوبی بعد از بدی است؛مثل آنکه وسایل گناه را در اختیار نیکوکاران قرار دهد. «بَدَّلَ حُسْناً»

8-بخشش خداوند،پس از عمل نیک انسان و جبران گناه است. بَدَّلَ حُسْناً ... فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ

وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ«12»

و دستت را در گریبانت کن؛سفید و درخشنده خارج شود،بی آنکه عیبی در آن باشد؛(این معجزه)در زمره ی معجزات نه گانه به سوی فرعون و قومش(آمده است)که آنان قومی فاسق هستند.

فَلَمّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَهً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ«13»

پس چون آیات و معجزات روشنگر ما به سویشان آمد،گفتند:این سحری است آشکار.

نکته ها:

*مراد از معجزات نه گانه،معجزاتی است که موسی علیه السلام در برابر فرعون آورده وگرنه حضرت موسی معجزات بیشتری داشته است؛ضمناً هر معجزه ای را می توان دو معجزه به حساب آورد،زیرا اژدها شدن عصا یک معجزه است و برگشتن اژدها به عصا،معجزه ای دیگر،لکن قرآن یک طرف را معجزه دانسته است،امّا معجزات نه گانه موسی عبارت است از:

1.«ید بیضاء»(درخشیدن دست).

2.اژدها شدن عصا.

3.طوفان کوبنده برای دشمنان.

4. «جَرادٌ» (تسلّط ملخ بر زراعت ها و درختان).

5.«قمل»(نوعی آفت نباتی که غلات را نابود می کرد).

6.«ضفادع»(هجوم قورباغه ها از رود نیل به زندگی مردم).

7.«دم»(ابتلای عمومی به خون دماغ؛یا به رنگ خون در آمدن آب رود نیل).[11]

8.قحطی و خشکسالی.[12]

9.شکافته شدن دریا.[13]

*معجزات دیگر موسی علیه السلام عبارتند از:فوران دوازده چشمه از سنگ[14]نزول مَنّ وسَلوی[15] (شیره ی مخصوص و لذیذ درختان-مانند گزانگبین-و مرغان مخصوص، شبیه کبوتر).

*امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از «مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» یعنی این سفیدیِ دست به خاطر بیماری برص و پیسی نبود.[16]

پیام ها:

1- قهر و مهر،بیم و امید،در کنار هم لازم است.(دست نورانی در کنار اژدها) جَانٌّ ... بَیْضاءَ

2- برای بعضی،یک استدلال و تذکّر و معجزه کافی نیست. «تِسْعِ آیاتٍ»

3- کافران از یک سو تقاضای معجزه می کردند و از سوی دیگر معجزات را سحر و جادو می خواندند. «قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ»

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ«14»

و با آن که در دل به آن یقین داشتند،از روی ستم و برتری جویی انکارش کردند،پس بنگر که فرجام تبهکاران چگونه است.

نکته ها:

*ابوعمر زبیری از امام صادق علیه السلام انواع کفر را که در قرآن آمده سؤال کرد،امام فرمود:کفر پنج نوع است:یکی از اقسام آن این است که انسان در دل باور و شناخت دارد،ولی باز هم انکار می کند.سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»[17]

پیام ها:

1- انکار،زمینه ی افساد است. جَحَدُوا ...مفسدین

2- علم و یقین،اگر با تقوا همراه نباشد کارساز نیست. «وَ اسْتَیْقَنَتْها - ظُلْماً وَ عُلُوًّا»

3- بسیاری از کفّار در دل ایمان دارند و انگیزه ی انکارشان جهل نیست،بلکه ظلم و برتری جویی است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا»

4- تاریخ و مطالعه ی آن را وسیله ی عبرت قرار دهید. «فَانْظُرْ»

5-فرجام کار مفسدان،سقوط و تباهی است. «کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ»

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ«15»

و به راستی به داوود و سلیمان دانشی(ویژه)عطا کردیم،و آن دو گفتند:

ستایش،مخصوص خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.

نکته ها:

*ممکن است مراد از علمی که به حضرت داود و سلیمان داده شده علم قضاوت باشد،به دلیل آیه ی «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ[18]یعنی ما به داوود حکمت و قضاوت مرحمت کردیم.و نیز به دلیل آیه ی «کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً»[19]و شاید هم مراد از علم،علم گفتگو با پرندگان باشد به دلیل آیه ی «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ[20]و شاید علم زره بافی باشد؛ «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ»[21]امّا بهتر این است که علم را به طور عام معنا کنیم،یعنی علم اداره ی کشور.

*سؤال: چرا خداوند به بعضی از بندگان خود نعمت های ویژه ای عطا می کند؟ آیا این کار با عدالت سازگار است؟

پاسخ: اوّلاً معنای عدالت این نیست که به همه یکسان بدهیم.آیا معلّمی که به هر شاگردی نمره ای می دهد و یا پزشکی که برای هر بیماری دارویی تجویز می کند،ظالم است؟ ثانیاً نعمت های ویژه،مسئولیّت های ویژه ای را نیز بدنبال دارد.ثالثاً ما از خدا طلبی نداریم،تا هر چه بخواهیم به ما عطا کند.رابعاً الطاف الهی بر اساس حکمت و شرایطی است که انسان یا جامعه آن را بوجود می آورد.به قول شاعر:

چون چنان بودیم،بودیم آن چنان

چون چنین گشتیم گشتیم این چنین

افرادی با اخلاص،تلاش،علم،تدبیر،صرفه جویی،عدالت و وحدت کلمه،شرایطی را در خود ایجاد می نمایند که زمینه ی دریافت الطاف الهی و نعمت های ویژه می شود.

البتّه گاهی الطاف ویژه به خاطر پاداش عملی است که والدین انسان داشته اند و خداوند مزد کارشان را به نسل آنان عطا می کند.همان گونه که در داستان موسی و خضر،خداوند آن دو پیامبر را مأمور می کند دیواری را که گنجی زیر آن بود و از آنِ کودکان یتیمی بود تعمیر کنند تا در آینده از آن گنج استفاده نمایند،زیرا والدین کودکان نیکوکار و صالح بوده اند. «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً»[22]

تعلیمات ویژه ی الهی

*خداوند علوم خاصّی را به افراد خاصّی داده ودر قرآن از آنها یاد کرده است از جمله:

1.آدم،علوم همه ی اشیا. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[23]

2.خضر،علوم باطنی وتأویل.(تا موسی شاگردش شود) هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ ... [24]

3.یوسف،علم تعبیر خواب. «عَلَّمَنِی رَبِّی»[25]

4.داوود،علم زره سازی. «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ»[26]

5.سلیمان،علم زبان پرندگان. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ»[27]

6.معاون سلیمان،علمی که با آن تخت سلطنتی را از کشوری به کشور دیگر می آورد. «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»[28]

7.طالوت،علوم نظامی. «وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ[29]

8.رسول اکرم وسایر انبیا،علوم غیب. «فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ»[30]

پیام ها:

1- علم انبیا لدنّی است و به الهام الهی به آنان عطا شده است. «آتَیْنا»

2- احترام و شئون افراد را حفظ کنیم.(اوّل نام پدر آمده است بعد نام پسر) «داوُدَ وَ سُلَیْمانَ»

3- در میان نعمت های الهی،حساب علم جداست. آتَیْنا ... عِلْماً

4- علم،زمانی ارزش دارد که در اختیار افراد صالح قرار گیرد. «آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً»

5-بهترین جمله برای شکر الهی، «الْحَمْدُ لِلّهِ» است. «الْحَمْدُ لِلّهِ

» 6- علم،یکی از ملاک های برتری است. آتَیْنا ... عِلْماً ... فَضَّلَنا

7- برخی از بندگان خداوند از داوود و سلیمان هم برترند. «فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ»

8-در هیچ مقامی خود را برتر از همگان ندانیم. «عَلی کَثِیرٍ»

وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ«16»

و سلیمان وارث داوود شد و گفت:ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده،و از هرچیز به ما عطا گردیده؛قطعاً این(بخشش)همان برتری و امتیاز روشن است.

نکته ها:

*کلمه  ارث هم شامل ارث معنوی می شود نظیر: (ثم اورثنا الکتاب) یا زیارت وارث و هم شامل ارث مادی، ولی مراد از ارث در این آیه، وارث شدن مال و حکومت است نه تنها علم و نبوّت؛ بنابراین حدیثی که می گوید:انبیا ارث نمی گذارند-و به استناد این حدیث فدک را از فاطمه ی زهرا علیها السلام گرفتند-با این آیه سازگاری ندارد و باید طرد شود.(حضرت زهرا علیها السلام همین آیه را در دفاع از حقّ خود برای خلیفه ی اوّل تلاوت فرمود[31]و در«تفسیر نمونه»از«سیره ی حلبی»نقل شده است که ابوبکر تحت تأثیر سخنان فاطمه ی زهرا علیها السلام قرار گرفت و سند فدک را پس داد و گریه کرد،ولی عمر دوباره سند را گرفت و پاره کرد!)

*حضرت علی علیه السلام فرمود:من از طرف خداوند زبان پرندگان و تمام جنبنده های زمینی و دریایی را می دانم.[32]

پیام ها:

1- ارث در تاریخ،سابقه ای بس طولانی دارد. وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ ...

2- علم انبیا الهی است. «عُلِّمْنا»

3- نعمت های الهی را ابراز کنید. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ» در جای دیگر می فرماید:

نعمت پروردگارت را بازگو کن. «وَ أَمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»[33]

4- پرندگان،شعور و قدرت نطق دارند. «مَنْطِقَ الطَّیْرِ»

5-علم بر همه ی نعمت ها مقدّم است.اوّل «عُلِّمْنا» بعد «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ»

6- علوم و امکانات خود را از خدا بدانیم،نه از خود. «عُلِّمْنا - أُوتِینا»

7- ایمان و توکّل،با داشتن امکانات،منافاتی ندارد. «وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ»

8-نعمت ها را از فضل او بدانیم نه از لیاقت خود. «إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ»

وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ«17»

و برای سلیمان،سپاهیانش از جنّ و انس و پرنده گردآمدند،پس از تشتّت و بی نظمی بازداشته می شدند(تا در رکابش باشند).

نکته ها:

*کلمه ی «یُوزَعُونَ» از ماده ی«وزع»(بر وزن جمع)به معنای بازداشتن است و هرگاه این تعبیر در مورد لشکر به کار رود به این معناست که برای جلوگیری از پراکندگی نیروها،ابتدای لشکر را نگه می دارند تا بقیه ی افراد به لشکر ملحق شوند. [34]«ایزاع»یعنی تقسیم حکیمانه ی نیروها به صورتی که هر یک در جای خود قرار گیرند و در یک خط باشند.[35]

*جنّ و پرنده که در این آیه ذکر شده،از باب مثال است وگرنه باد و ابر و چیزهای دیگر نیز تحت فرمان سلیمان بود.

*قرآن کریم بارها از جنّ سخن به میان آورده و یکی از سوره های آن به همین نام است.در این جا به چند ویژگی آنها اشاره می کنیم:

*جنّ،موجودی است باشعور ومخاطب پروردگار قرار می گیرد. «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»[36]

*بعضی از آنها مؤمن و بعضی کافرند. «وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ»[37]، «وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِکَ»[38]

*زن ومرد دارند،زاد وولد دارند وطبیعتاً شهوت دارند. «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ»[39]

*برای سلیمان،غوّاصی و بنّایی می کردند.[40] «وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ»[41]

پیام ها:

1- سلیمان از لشکریانش سان می دید. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ»

2- انسان دارای قدرتی است که می تواند جنّ و پرنده را(به اذن خداوند)تحت فرمان خود درآورد. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ»

3- برخی انبیا حکومت داشتند. «حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ»

4- جنّ می تواند به انسان کمک کند. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»

5-ولایت انبیا تنها بر انسان ها نیست. «مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ»

6- نظم،در همه جا ارزشمند است ولی در لشکر و سپاه یک ضرورت و ارزش ویژه است. «فَهُمْ یُوزَعُونَ»

7- تمرین وآموزش و آماده باش،برای لشکر الهی یک ضرورت است. وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ ... یُوزَعُونَ

8-علم ودانش سلیمان وسیله ومقدّمه ی دست یابی به آن همه امکانات وتسخیر نیروها شد. وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ ... أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ... وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ ...

حَتّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«18»

(سلیمان با لشکر خود حرکت می کرد)تا به وادی مورچگان رسیدند، مورچه ای گفت:ای مورچگان! به خانه های خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را ناآگاهانه پایمال نکنند.

نکته ها:

*«نمل»در لغت به معنای حرکت زیاد با پای کوچک است[42]

*کلمه ی «نَمْلَهٌ» را می توان به خاطر تنوین آن،مورچه ای بزرگ و فرمانده معنا کرد که در این صورت در زندگی مورچگان مدیریّت و فرماندهی وجود دارد و می توان تنوین را نشانه ی ناشناسی مورچه معنا کرد که در این صورت پیام آیه این می شود که حتّی اگر ناشناسی اخطار دلسوزانه می دهد،به هشدارش توجّه کنیم.

پیام ها:

1- حیوانات،با شعور خود منطقه ای را برای زندگی انتخاب می کنند. «وادِ النَّمْلِ»

2- گفتگو و امر ونهی در میان حیوانات نیز وجود دارد. «قالَتْ نَمْلَهٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ»

3- در میان مورچگان،هم فرماندهی و هم اطلاع رسانی و هم فرمان بری وجود دارد. قالَتْ نَمْلَهٌ ... اُدْخُلُوا

4- حیوانات شعور دارند و مفاسد و ضررها را می شناسند و به یکدیگر هشدار می دهند. «ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ»

5-غریزه دفع ضرر احتمالی،در حیوانات نیز وجود دارد. اُدْخُلُوا ... لا یَحْطِمَنَّکُمْ

6- کسی که با احساس خطر،همنوع خود را هشدار ندهد از مورچه هم کمتر است. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ»

7- هنگام راه رفتن دقّت کنیم تا مورچگان را پایمال نکنیم. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ»

8-انبیا در امور عادّی خود،مثل دیگران زندگی می کردند. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ»

9- فساد رهبر،مقدّمه ی فساد مردم است. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ»

10- مورچه،افراد انسان ها،بلکه شغل آنها را هم می شناسد. «سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ»

11- اولیای خدا با آگاهی و عمد،حتّی به مورچه ای ضرر نمی رسانند. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» مورچگان از عدالت و تقوای حضرت سلیمان آگاهند و می دانند آن بزرگوار آگاهانه به مورچه ای نیز ظلم نمی کند.

فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصّالِحِینَ«19»

پس(سلیمان)از سخن این مورچه با تبسّمی خندان شد و گفت:

پروردگارا! به من الهام کن(و توفیق ده)که نعمتی که به من و به والدینم بخشیده ای شکر کنم و عمل صالحی که آن را می پسندی انجام دهم و در سایه ی رحمت خود،مرا در زمره ی بندگان شایسته ات وارد کن.

نکته ها:

*در آیه ی 16 ذکر شد که حضرت سلیمان علیه السلام گفت:زبان پرندگان را می دانیم،از این آیه معلوم می شود که دانستن زبان پرندگان از باب نمونه بوده است.زیرا آن حضرت کلام و گفتگوی مورچه را هم می دانست.

*کلمه ی«ایزاع»بالاتر از توفیق و چیزی شبیه الهام است،نظیر آیه ی «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ»[43]یعنی ما انجام کارهای خیر را به انبیا الهام کردیم.[44]

*کار صالح به تنهایی کافی نیست،ورود در گروه صالحان مهم است،زیرا:

*گاهی کار،صالح است،ولی فرد از نظر نفسانی صالح نیست و گرفتار ریا،سُمعه،غرور، عُجب و حَبط می شود.

*گاهی کار صالح است،ولی عاقبت انحرافی پیش می آید و شخص عاقبت به خیر نمی شود.

*گاهی کار صالح است،ولی یک نوع تک روی در آن است و شخص حاضر نیست با بندگان خدا همراه باشد. أَعْمَلَ صالِحاً ... فِی عِبادِکَ الصّالِحِینَ

پیام ها:

1- یکی از اصول و شرایط رهبری و مدیریّت،سعه ی صدر است.حضرت سلیمان جمله ی «لا یَشْعُرُونَ» را آن هم از مورچه ای می شنود،ولی به روی خود نمی آورد و لبخند می زند. «فَتَبَسَّمَ»

2- انتقاد وحرف حقّ را از هر کس بشنوید و از آن استقبال کنید.(سلیمان سخن مورچه را پسندید) «فَتَبَسَّمَ» انتقادپذیری،یک ارزش است.

3- خداوند اولیای خود را تحت تربیت مخصوص خود قرار می دهد. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ - فَتَبَسَّمَ» خداوند،سلیمان را با آن مقام و سلطنتش گرفتار حرف یک مورچه می کند تا بدین وسیله در وجود او تعادل برقرار کند.

4-خنده ی انبیا،تبسّم است نه قهقهه.سلیمان در حالی که خنده اش گرفته بود، تبسّم کرد. «فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً»

5- سلیمان سخنان مورچه را فهمید و به زیردستان خود توجّه کرد. «مِنْ قَوْلِها»

6- دعا،مخصوص هنگام اضطرار نیست؛انبیا در اوج عظمت و قدرت دعا می کردند. «رَبِّ»

7-توفیق شکرگزاری را از خدا بخواهیم. «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ»

8- انسان در برابر نعمت هایی که تاکنون به او رسیده باید شکر کند و در برابر مسئولیّت آینده باید به فکر عمل صالح و جلب رضای خدا و ملحق شدن به نیکان باشد. أَشْکُرَ - أَعْمَلَ صالِحاً ...

9- فرزندان،هم باید در مقابل نعمت هایی که خداوند به آنان داده شکر کنند و هم در مقابل نعمت هایی که به والدین آنان داده است. «عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ»

10- شکر خدا تنها با زبان نیست،عمل صالح و استفاده ی صحیح از نعمت ها نیز شکر الهی است. أَشْکُرَ ... أَعْمَلَ صالِحاً

11- سلیمان با آن که لشکریان فراوان و حاکمیّت قوی دارد و زبان حیوانات را نیز می داند،باز به فکر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعه ی قدرت وافتخار. «أَعْمَلَ صالِحاً»

12- دعا وتلاش حاکمان باید برای انجام کار خوب باشد. «أَعْمَلَ صالِحاً»

13- کار،به شرطی نیک است که خداپسند باشد. «صالِحاً تَرْضاهُ»

14- کار نیکی ارزش دارد که رضای خدا را جلب کند،نه فقط رضای مردم را.

«صالِحاً تَرْضاهُ»

15- عالی ترین مقصد در حکومت صالحان،رضای خداست. «تَرْضاهُ»

16- انبیا نیز به امداد الهی نیاز دارند. أَوْزِعْنِی ... أَدْخِلْنِی

17- زندگی در جامعه صالح ارزش است،نه زندگی در میان مردم ناصالح،آن هم به خاطر رفاه یا درآمد و لذّت. أَدْخِلْنِی ... فِی عِبادِکَ الصّالِحِینَ

18- برخورداری از امکانات،و قدرت امروز خود را نشانه ی رسیدن به رحمت الهی ندانید و برای رشد و تعالی خود دعا کنید. «وَ أَدْخِلْنِی»

19- امکانات انسان،نتیجه ی کار او نیست بلکه از رحمت الهی سرچشمه می گیرد. «بِرَحْمَتِکَ»

20- هر کس،در هر شرایطی باید به رحمت الهی متوسّل شود،حتّی پیامبران. «بِرَحْمَتِکَ»

وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ«20»

و(سلیمان)جویای حال پرندگان شد و(هدهد را ندید،)گفت:مرا چه شده که هدهد را نمی بینم؟(آیا حضور دارد و من نمی بینم)یا از غایبان است.

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ«21»

قطعاً او را کیفری سخت خواهم داد یا او را ذبح می کنم،مگر آن که(برای غیبت خود)دلیل روشنی(و عذر موجّهی)برای من بیاورد.

فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ«22»

پس دیری نپایید که(هدهد آمد و)گفت:از چیزی آگاهی یافتم که تو(با همه ی عزّت و شوکتی که داری)از آن آگاه نشده ای و برای تو از(منطقه ی) سبا گزارشی مهم و درست آورده ام.

نکته ها:

*بعضی گفته اند:مراد از هدهد در این جا،هدهد خاصّی است؛و دلیل خود را الف و لام در «الْهُدْهُدَ» و قدرت انسان شناسی و مکتب شناسی او دانسته اند که توضیح این مطلب را در آیات بعد خواهیم خواند.[45]

*ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام سؤال کرد:چرا حضرت سلیمان از میان پرندگان تنها سراغ هدهد را گرفت؟ امام فرمودند:زیرا او آب را در درون زمین می بیند،همان گونه که ما روغن را در ظرف بلورین می بینیم. [46]

*بعضی برای عذاب هدهد نمونه هایی را ذکر کرده اند از جمله:جدا کردن او از جفتش،کندن پرهای او،در معرض آفتاب قرار دادن،طرد کردن او از دربار سلیمان یا قرار دادن او با دشمن در یک قفس[47]

پیام ها:

1- تفقّد از زیردست،بازدید از کار آنان و جست وجو از احوالشان،از اصول اسلامی،اخلاقی،اجتماعی،تربیتی و مدیریّتی است. «تَفَقَّدَ»

2- مسایل بزرگ،شما را از مسایل کوچک باز ندارد. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ»

3- زود قضاوت نکرده و نیروهای تحت امر خود را متهم نکنیم؛شاید مشکلی درمیان باشد که ندانیم. «ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ»

4- تیزبینی و دقّت و تسلّط،شرط لازم برای رهبری است. «ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ»

5-حاکم وقاضی باید شرایط خاصّی داشته باشد از جمله:

الف:محبّت و دقّت. «تَفَقَّدَ الطَّیْرَ»

ب:تواضع. «ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ»

ج:صلابت در برابر متخلّف. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

د:فرصت دادن به متهم. «لَیَأْتِیَنِّی»

6- نظارت دقیق بر حضور و غیاب نیروها،در کارهای تشکیلاتی یک ضرورت است،همان گونه که تخلّف بی دلیل از مقررات و ترک کردن پست خود،گناه نابخشودنی است. «أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ»

7- تنبیه حیوان متخلف،مانعی ندارد. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

8-حیوان،تنبیه را درک می کند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

9- وقتی که غیبت از سوی یک پرنده این همه تهدید لازم داشته باشد،پس ما با آن همه غیبت ها و عدم حضورها چه تکلیفی داریم؟ «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

10- انبیا،هم قانون می آورند و هم اجرا می کنند. «لَأُعَذِّبَنَّهُ»

11- برای مجازات متخلفان،باید کیفرهای متعدّدی قرار داد تا در اجرای قانون، به بن بست نرسیم. «لَأُعَذِّبَنَّهُ أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ»

12- قاطعیّت و عذرپذیری،همراه یکدیگر لازم است. «لَأُعَذِّبَنَّهُ - لَیَأْتِیَنِّی»

13- در مدیریّت و تشکیلات،سهل انگاری ممنوع. «لَأُعَذِّبَنَّهُ - لَأَذْبَحَنَّهُ - لَیَأْتِیَنِّی» (وجود حرف«لام»در سه جمله،نشانه ی قاطعیّت است)

14- برای حفظ نظام و گرفتن زهر چشم از متخلّفان،مانعی ندارد که برای یک تخلّف کوچک،جریمه ی سنگینی قرار دهیم. «عَذاباً شَدِیداً»

15- راه دفاع را به روی متهم نبندید. «أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ»

16- حیوانات،شعوری دارند که می توانند برای کارهای خود استدلال و توجیه داشته باشند. «لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ»

17- با وجود منطق و استدلال،حتّی سلیمان در برابر هدهد تسلیم می شود.

«لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ»

18- در یک تشکیلات،برای هر کار و مأموریّتی،حکم و مجوزی لازم است.

«بِسُلْطانٍ مُبِینٍ»

19- آن را که حساب پاک است،از محاسبه چه باک است. «فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقالَ»

20- حیوان می تواند به چیزی برسد که انسان نرسیده باشد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

21- سیروسیاحت،کلید کسب اطلاعات جدید است.«احط»

22- آزادی بیان،یکی از ویژگی های حکومت صالحان است. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

23- علم و دانایی،به سن و جنس و شکل ربطی ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ»

24- انبیا نیز تحت تربیت الهی هستند.سلیمانی که می گفت: «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» به من همه چیز داده شده،پرنده ای به او می گوید:من چیزی می دانم که تو هم نمی دانی. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

25- در حکومت انبیا،تملّق و ترس وجود ندارد. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ»

26- بزرگان ومسئولان حکومت نباید منبع اطلاعات خودرا در افراد یا گروه های خاصّی منحصر کنند.(هدهد برای سلطان گزارش دارد) «أَحَطْتُ - جِئْتُکَ»

27- در گزارش ها،اخبار قطعی و تأیید شده را بگویید. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ»

28- وجود افراد یا سازمانی برای خبرگیری از خارج از منطقه ی حکومتی لازم است.(البتّه نه برای جاسوسی،بلکه برای دعوت وارشاد یا آمادگی دفاعی) «مِنْ سَبَإٍ»

29- آنچه در خبر مهم است،قطعی بودن آن است؛خبرنگار بزرگ باشد یا کوچک، انسان باشد یا حیوان. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ»

30- مسئولان حکومت،تنها بر خبرهای قطعی تکیه کنند. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ»

إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ«23»

(هدهد توضیح داد:)همانا من زنی را یافتم(به نام بلقیس)که بر مردم سلطنت می کرد و از همه چیز(دنیا)برخوردار بود وتخت بزرگی داشت.

وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ«24»

آن زن و قومش را چنین یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان آراسته،پس آنان را از راه (حقّ)بازداشته و آنان هدایت نمی شوند.

پیام ها:

1- برخی حیوانات شناخت بالایی دارند. «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً» هدهد مفاهیمی چون زن و مرد،تاج وتخت،حکومت ومالکیّت،توحید وشرک،خورشید و سجده،شیطان و تزیین های او،حقّ وباطل،هدایت و ضلالت را می شناسد.

2- گوش دادن به سخنان دیگران،نشانه ی ادب و یکی از شرایط مدیریّت است؛ گرچه گوینده ی سخن،حیوان باشد. «إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً»

3- زن می تواند حکومت کند؛ «تَمْلِکُهُمْ» ولی حکومت زن بر جامعه،حتّی برای یک پرنده هم عجیب است. «وَجَدْتُ امْرَأَهً - وَجَدْتُها وَ قَوْمَها»

4- حکومت حضرت سلیمان،در ابتدا جهانی نبوده است. «امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ»

5-تشکیل نظام و حکومت،سابقه ی تاریخی دارد. «تَمْلِکُهُمْ»

6- عوامل انحراف عبارتند از:

الف:رهبر گمراه. «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»

ب:زرق و برق. «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»

ج:امکانات و رفاه. «أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ»

د:شیطان و تزیین های او. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ»

7- برخورداری از نعمت های الهی،نشانه ی قُرب یا بُعد نیست.(خداوند هم به سلیمان می دهد وهم به زنی کافر.در آیات قبل سلیمان گفت: «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» به ما همه چیز داده شده؛درباره ی بلقیس نیز می خوانیم: «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ» به او نیز همه چیز داده شده است).

8-نعمت های خداوند در دست صالحان،فضل مبین و آشکار است؛ «أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» ولی در دست دیگران تاج و تخت و عرش عظیم می شود. «أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ»

9- انسان از نظر فطرت،پرستشگر است؛اگر حقّ را نپرستد به سراغ باطل می رود. وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ ...

10- مردم،دینی را می پذیرند که حاکمان و پیشوایانشان پذیرفته باشند.«الناس علی دین ملوکهم» «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»

11- هر مشکلی را به اهلش بگویید.(گزارش انحراف و شرک را باید به سلیمان گفت). «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»

12- سابقه ی خورشیدپرستی،هم در زمان ابراهیم علیه السلام بوده است؛ «هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ»[48]و هم در زمان سلیمان علیه السلام. «یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ»

13- بهترین وسیله ی انحراف مردم،تزیین کارهای زشت آنهاست. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ»

14- گذشته ی بدِ افراد،نشانه ی انحراف قطعی آنها در آینده نیست.(بلقیس و قوم او منحرف بودند ولی بعداً هدایت شدند). «لا یَهْتَدُونَ»

15- در گزارش ها،اصل خبر را بگویید و تحلیل و برداشت را به اهلش واگذار کنید. إِنِّی وَجَدْتُ ... فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (آنچه هدهد گزارش داد صحیح بود،ولی آن جا که تحلیل کرد خلاف گفت،زیرا آنها هدایت شدند).

أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ«25»

(جلوه دادن شیطان،اعمال مردم را برای آن است)که آنان سجده نکنند برای خداوندی که چیزهای ناپیدای آسمان ها وزمین را بیرون می آورد(و آشکار می کند)و عملکرد نهان و آشکار شمارا می داند.

اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ«26»

خداوندی که معبودی جز او نیست(و)پروردگار عرش بزرگ است.

نکته ها:

*کلمه ی«خبء»به معنای پوشیده و پنهان است.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«المرء مخبوء تحت لسانه»[49]ارزش و شخصیّت انسان در زیر زبانش مخفی است.

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

*نمونه ی بیرون آوردن مخفی ها در آسمان ها و زمین؛رویش گیاهان و بارش باران است.

خوشه در درون دانه مخفی است وقدرت الهی،آن را از دل دانه بیرون می آورد.همه ی چیزهایی که از قوّه به فعلیّت در می آیند مصداق همین آیه ی «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» هستند.

پیام ها:

1- هدف شیطان از تزیین بدی های مردم آن است که آنان برای خدا سجده نکنند.

«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ - أَلاّ یَسْجُدُوا»

2- کسی که در برابر خدا سجده نکند،حیوان هم از او انتقاد می کند. «أَلاّ یَسْجُدُوا»

3- سجده،مظهر خداپرستی است. «أَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ»

4- عوامل طبیعی،ابزار ووسایل قدرت نمایی خدا هستند. «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» گرچه آب،خاک و نور نقش دارند،ولی بیرون آورنده حقیقی اوست.

5-عالم محضر خداست. «یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ» بر او علم یک ذرّه پوشیده نیست که پنهان و پیدا به نزدش یکی است

6- از دلایل سجده ی ما،قدرت او، «یُخْرِجُ الْخَبْءَ» علم او، «یَعْلَمُ» یکتایی او، «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ» و ربوبیّت و عظمت اوست. «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»

قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ«27»

(سلیمان بعد از شنیدن گزارش هدهد)گفت:به زودی خواهیم دید که آیا (در گزارشت)راست گفتی یا از دروغگویانی؟

اِذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ«28»

این نامه ی مرا ببر و به سوی آنها بیفکن؛آن گاه از آنان روی برتاب،پس بنگر چه جوابی می دهند.

نکته ها:

*نامه نگاری و مکاتبه پیامبران با کفّار و مشرکان،سابقه ای طولانی دارد و سیره ی پیامبراسلام صلی الله علیه و آله نیز بود.آن حضرت نامه هایی به سران کشورهای ایران و روم فرستادند.

فرستادن پیام و رایزن فرهنگی و سفیر و مأمور،و پیش قدم شدن در این مسایل،به خاطر رسیدن به اهداف ارشادی و فرهنگی،از سیره ی پیامبران است.

پیام ها:

1- زودباوری ممنوع؛ردّ کردن حرف دیگران نیز بدون دلیل ممنوع. «سَنَنْظُرُ»

(در مورد مسایل مهم،به یک گزارش اعتماد نکنید.)

2- ادّعا وتبلیغات دیگران،ما را از تحقیق باز ندارد.(هدهد ادّعا کرد:خبر من یقینی است،ولی سلیمان گفت:ما باید بررسی کنیم) «سَنَنْظُرُ»

3- تحقیق کردن،مخصوص گزارش های شخص فاسق نیست؛بلکه هنگام شک نیز تحقیق و بررسی لازم است. «سَنَنْظُرُ»

4- نه تصدیق،نه تکذیب،بلکه تحقیق. «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ»

5-نقاط مثبت را قبل از نقاط منفی بازگو کنید. أَ صَدَقْتَ أَمْ ...

6- پرندگان نیز در اختیار اجرای اوامر خدا و اولیای او قرار دارند. «اذْهَبْ بِکِتابِی»

7-قلم،یکی از مهم ترین ابزار هدایت و ارشاد است. «اذْهَبْ بِکِتابِی»

8- برای ارشاد و هدایت دیگران و برقراری ارتباط صحیح و مفید با آنان،پیش قدم باشیم. «اذْهَبْ بِکِتابِی»

9- در گزینش افراد برای انجام مأموریّت ها،هر کس شناخت و احساس بیشتری دارد اولویت خواهد داشت. «اذْهَبْ»

10- برای رسیدن به اهداف الهی،نامه نوشتن مرد به زن مانعی ندارد. «بِکِتابِی»

11- در زمینه مسایل عقیدتی،بعد از شنیدن گزارش های تلخ،باید عکس العمل فوری و غیرت دینی از خود نشان داد. «اذْهَبْ بِکِتابِی»

12- در انتقال مطالب و مفاهیم،امین باشیم. «بِکِتابِی هذا»

13- شناسایی مخفیانه و دور از چشم،عمیق ترین نوع شناخت هاست. «ثُمَّ تَوَلَّ»

14- با حکومت ها و سیستم های سیاسی و پیچیده،نمی توان ساده برخورد کرد.

«فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ»

15-  قدرت طرّاحی وبرنامه ریزی،از شرایط مدیریّت است. «اذْهَبْ بِکِتابِی - ثُمَّ تَوَلَّ»

16- به دیگران فرصت تفکّر دهیم. «فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»

17- شرط توفیق در ارشاد و امر به معروف،شناسایی حالت ها و روحیّه ی دیگران است. «فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»

18- شناسایی فرد کافی نیست؛نظام و دست اندرکاران را باید به حساب آورد.

«إِلَیْهِمْ - عَنْهُمْ - یَرْجِعُونَ»

19- حالت های دشمن را زیر نظر داشته باشید. «فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ«29»

(چون هدهد نامه را نزد بلقیس افکند،او به شگفت آمد و)گفت:ای اشراف (و بزرگان کشور)! نامه ای پرارزش به سوی من افکنده شد.

إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ«30»

نامه از سلیمان است و(مضمون آن)این است:به نام خداوند بخشنده مهربان.

أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ«31»

بر من برتری نجویید.نزد من آیید و تسلیم(حقّ و مطیع من)باشید.

نکته ها:

*در این که چرا بلقیس به نامه سلیمان، «کِتابٌ کَرِیمٌ» گفته است،دلایلی نقل شده از جمله:

الف:به خاطر جمله ی مبارکه ی «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».

ب:ممهور بودن نامه به مهر سلیمان.

ج:محتوای ارشادی نامه.

د:به دلیل مقام سلیمان؛و شاید هم به خاطر همه ی این موارد باشد.

پیام ها:

1- بلقیس،داری اطرافیان و مشاورانی بود که اخبار و حوادث را با آنان در میان می گذاشت. «یا أَیُّهَا الْمَلَأُ»

2- سواد برای زن،یک ارزش است. «أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ»

3- بلقیس،تیزهوش و دارای قدرت شناخت بالایی بود. «کِتابٌ کَرِیمٌ»

4- ارشاد وتبلیغ را با مهربانی و رحمت آغاز کنیم. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

5-حتّی در نوشتن چند کلمه،جمله ی بسم اللّه الرحمن الرحیم را به صورت کامل بنویسیم،نه خلاصه. «إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

6- برتری جویی در برابر انبیا،برتری جویی در برابر خداوند است. «أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ»

7- دوری از تکبّر و برتری جویی،زمینه ی تسلیم حقّ شدن است. «أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ»

8-نامه ها را ساده و خلاصه بنویسیم.القاب را حذف و اهداف را روشن نماییم.

از لعن و توهین دوری کنیم.رحمت و صلابت را در کنار هم مطرح نماییم.

بِسْمِ اللّهِ ... أَلاّ تَعْلُوا ... وَ أْتُونِی

قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَهً أَمْراً حَتّی تَشْهَدُونِ«32»

(بلقیس)گفت:ای بزرگان! در کارم نظر دهید که بی حضور شما(تاکنون) کاری را فیصله نداده ام.

قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ«33»

(اشراف)گفتند:ما سخت نیرومند و دلاوریم(و نباید در برابر یک نامه از موضع ضعف برخورد کنیم)،ولی اختیار کار با توست،نظر خود را بیان فرما تا ببینیم چه دستور می دهی؟(و ما با قدرت انجام دهیم).

نکته ها:

*کلمه ی«فتوی»و«فتی»از یک ریشه است.«شاب»به هر جوانی گفته می شود،ولی «فَتًی» به جوانی گفته می شود که مدبّر،شجاع،عاقل و با صلابت باشد.«فتوی»نیز به معنای حرف عاقلانه،پخته و کامل است.

پیام ها:

1- بلقیس،به اطرافیان خود بها می داد و با آنان مشورت می کرد. «ما کُنْتُ قاطِعَهً

أَمْراً حَتّی تَشْهَدُونِ»

2- گاهی قدرت و امکانات،مانع پذیرفتن حقّ می شود. «نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ» (قدرت ومقام،مشاوران بلقیس را مغرور کرده بود.)

3- در مسایل حکومتی،باید حرف آخر را یک نفر بزند. «وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ» (دیگران نظر می دهند ولی حقّ تصمیم گیری با یک نفر است). «فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ»

4- بلقیس،فرمانده نیروهای مسلّح زمان خود بود. «نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ»

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ«34»

(بلقیس)گفت:بی شک،هرگاه پادشاهان به منطقه ی آبادی وارد شوند(و هجوم برند،)آن جا را به تباهی می کشند و عزیزان آن جا را ذلیل می کنند و این،سیره ی همیشگی آنان است.

پیام ها:

1- اعتراف به روحیّات وخصلت های پادشاهان،نشانه ی شهامتِ بلقیس است.

قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ ...

2- بلقیس هم دغدغه ی شکست از سلیمان و هم دلبستگی به آبادی کشور خود داشت. «أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً»

3- تنها به قدرت خود تکیه نکنید؛دیگران را نیز به حساب آورید.(اطرافیان بلقیس می گفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ» ،ولی بلقیس هشدار داد که قدرت سلیمان را کم نپندارید). قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ ...

4- شیوه ی حکومت های غیر الهی،ایجاد فساد و ذلّت در بین منطقه و مردم است. «کَذلِکَ یَفْعَلُونَ»

5-آفت حکومت وقدرت،سلطه طلبی،جنگ افروزی و ویرانگری است.

اَلْمُلُوکَ ... أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّهً

وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَناظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ«35»

و همانا من(جنگ را صلاح نمی بینم،)هدیه ای با ارزش به سویشان می فرستم،پس چشم براهم تا ببینم فرستادگان من با چه خبری برمی گردند.(شاید با قبول هدایا از سوی سلیمان،ما هم درامان باشیم)

پیام ها:

1- حرکت هایی که انگیزه ی مادّی داشته باشد،با رسیدن به مادّیات آرام می گیرد.

«بِهَدِیَّهٍ» (خصلت پادشاهان،فریفتگی آنان در برابر هدایا است)

2- هدیه،گاهی در واقع رشوه و حقّ السکوت است. «بِهَدِیَّهٍ»

3- دشمنان نیز ما را با فرستادن هدایا آزمایش می کنند. «مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ»

فَلَمّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ«36»

چون(پیک حامل هدایا)نزد سلیمان آمد،سلیمان گفت:آیا مرا با مالی ناچیز مدد می کنید؟ پس(بدانید)آنچه خداوند به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است،(من با هدیه ی شما شاد نمی شوم)بلکه شما هستید که به هدیه ی خودتان خوشحالید.

اِرْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّهً وَ هُمْ صاغِرُونَ«37»

(سلیمان به پیک بلقیس)گفت:به سوی آنان برگرد،پس ما حتماً لشکریانی برآنان وارد می کنیم که برای آنان تاب مقابله نیست و ما حتماً آنان را از منطقه، ذلیلانه آواره می کنیم در حالی که خواری را احساس خواهند کرد.

پیام ها:

1- انگیزه ی اولیای خدا مادّیات نیست. «أَ تُمِدُّونَنِ» (مردان خدا خود را با پول معامله نمی کنند،زیرا آنان امیر دنیا هستند نه اسیر آن).

2- مردان خدا،تیزبین و هوشیار و قاطعند.انگیزه های فاسد را در پشت هدایا می بینند و می گریزند و صاحبان آن انگیزه ها را توبیخ و سرزنش می کنند.

«أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ»

3- هدایا را به نحو احسن بپذیرید و پاسخ دهید. «إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» [50]امّا نه در مواردی که هدیه جنبه ی رشوه دارد. «أَ تُمِدُّونَنِ»

4- کافر،همه را به کیش خود پندارد. «أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ»

5-مال دنیا چیزی نیست. «بِمالٍ» به اصطلاح ادبی،تنوین برای تحقیر است.

6- مردان خدا نعمت ها را از او می دانند. «فَما آتانِیَ اللّهُ»

7- گاهی بیان قدرت خود،لازم است. «فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ»

8-بهترین اهرم برای طرد مال حرام،توجّه به الطاف الهی است. «أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ»

9- اولیای خدا با الطاف الهی به آرامش می رسند. «فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ» و مردم مادّی با مادّیات. «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ»

10- علم و حکمت،بهتر از مال است. «فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ»

11- بعد از منطق،نوبت قدرت نمایی است. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

12- در برابر کسانی که تنها به قدرت متکی هستند،با صلابت سخن بگویید.

«فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

13- جهاد،در ادیان قبل نیز مطرح بوده است. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

14- تبلیغ و ارشاد،بدون هجرت و قدرت کارساز نیست. «فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

15- کسی که از مادّیات بگذرد،می تواند با قدرت سخن بگوید و از حقّ دفاع کند. «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ»

16- رهبر باید از قوای مسلح خود اطمینان کافی داشته باشد. «بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها»

17- قدرتِ نظامی اهل حقّ باید بیش از قدرت اهل باطل باشد. «بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ»

18- تحقیر و به ذلّت کشاندن حکومت های کفر وشرک جایز است. «أَذِلَّهً وَ هُمْ صاغِرُونَ»

قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ«38»

(سلیمان)گفت:ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او(بلقیس،ملکه ی سبا) را-قبل از آن که آنان به حال تسلیم نزد من آیند-برای من می آورد؟

قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ«39»

عِفریتی از جنّ(که دارای قدرت و زیرکی خاصّی بود به سلیمان)گفت:من آن را نزد تو می آورم پیش از آن که از جای خود برخیزی،و من قطعاً بر این کار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم.

نکته ها:

*در کلمه ی «عِفْرِیتٌ» ،معنای شدّت و قدرت نهفته است.

*پس از بازگشت فرستادگان بلقیس،همراه با هدیه های خود و آگاهی ملکه ی سبا از این که سلیمان یک پادشاه نیست؛ملکه تصمیم گرفت شخصاً نزد سلیمان آید تا اوضاع را از نزدیک ببیند.سلیمان از حرکت بلقیس آگاه شد و خود را برای قدرت نمایی آماده کرد.

پیام ها:

1- اطرافیان سلیمان،دارای قدرت فوق العاده یا خارق العاده بودند. «أَیُّکُمْ»

2- میدان را برای رقابت صحیح باز گزارید. «أَیُّکُمْ»

3- در شرایط مناسب از توانایی دیگران استفاده کنید. «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی»

4- ملاک،لیاقت و توانایی است،نه جنسیّت. «أَیُّکُمْ یَأْتِینِی» با این که در میان اطرافیان سلیمان،جنّ و پرنده و انسان،همه بودند ولی ملاک برتری،قدرت آوردن تخت است نه جنسیّت آورنده ی آن.

5-اگر تخت وتاج را از انسان بگیریم،تسلیم شدن او آسان است. «یَأْتِینِی بِعَرْشِها»

6- قرآن مسأله ی طیّ الارض[51]را می پذیرد. یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ ...

7- قدرت نمایی باید با مخاطب تناسب داشته باشد. «بِعَرْشِها»

8-برای ارشاد و هدایت دیگران،از امکانات خود آنان استفاده کنید. «بِعَرْشِها»

9- پیروز کسی است که قبل از دشمن اقدام کند. «قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی»

10- کارهای فوق العاده باید با هدف عالی همراه باشد. «یَأْتِینِی بِعَرْشِها - یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ»

11- حضرت سلیمان علم غیب داشت. «یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ»

12- در یک نظام و حکومت موفّق،باید از همه ی نیروها در جای خود استفاده کرد. «قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ»

13- جنّ می تواند به انسان کمک کند. «قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ»

14- لیاقت های خود را به دیگران اعلام کنید. «أَنَا آتِیکَ»

15- سرعت،قدرت و امانت،شرط انجام کارهای بزرگ است. «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ - لَقَوِیٌّ أَمِینٌ»

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ«40»

کسی(به نام آصِف بن بَرخیا)که به بخشی از کتاب(الهی)آگاهی داشت(به سلیمان)گفت:من آن(تخت)را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد نزد تو می آورم.(سلیمان پذیرفت و او تخت را آورد.)همین که(سلیمان)آن(تخت)را نزد خود مستقرّ دید،(به جای غرور وتکبّر)گفت:این(توانایی وزیر من که مقداری از علم کتاب و اسم اعظم را می داند،)از لطف پروردگار من است،تا مرا(با این نعمت ها)بیازماید که آیا شکرگزارم یا کفران می کنم؟ و هر کس شکر کند،قطعاً به سود خویش شکر ورزیده و هر کس کفران نماید(به ضرر خویش گام نهاده،زیرا) پروردگار من(از شکر مردم)بی نیاز و کریم است.(بی نیازی و کرامت،برای خداوند ذاتی است و هرگز وابسته به شکر یا کفران کسی نیست).

قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ«41»

(سلیمان)گفت:تخت(ملکه)را برایش ناشناس گردانید،تا ببینم آیا پی می برد یا از کسانی است که پی نمی برند؟

نکته ها:

*کسی که مقداری از علم کتاب را می دانست،«آصف بن بَرخیا»وزیر حضرت سلیمان و خواهر زاده ی او بود،چنانکه از امام هادی علیه السلام نیز نقل شده است.[52] و امام باقر علیه السلام فرمودند:اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که آصف بن برخیا تنها با دانستن یک حرف چنین قدرت نمایی کرد.[53]

*در این که منظور از علم کتاب چیست؟ گفته اند:مراد از آن،یا آگاهی از کتب آسمانی یا لوح محفوظ و یا اسم اعظم است.

*سؤال: «آصف بن بَرخیا»چگونه تخت را بدون اجازه ی صاحبش حرکت داد و در آن تصرّف کرد؟

پاسخ: این کار به خاطر ولایت انبیا بر اموال مردم و اهمیّت ارشاد بلقیس و مردم او بوده است.

*کفر چند نوع است:یکی انکار خدا و یکی کفران نعمت ها.

*شکر خداوند،اقسامی دارد:شکر با زبان،با قلب و با عمل.

فضایل امیر مؤمنان و اهل بیت علیهم السلام

*در آیه ی مورد بحث می فرماید:کسی که بخشی از علم کتاب را داشت،گفت:ای سلیمان! قبل از به هم زدن پلک چشم،من تخت ملکه ی سبأ را از کشورش در این جا حاضر می کنم.

امّا در آیه ی آخر سوره ی رعد،خداوند به پیامبرش می فرماید:کفّار،رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو کافی است که خداوند و کسی که تمام علم کتاب را دارد،میان من و شما گواه باشد.در روایات می خوانیم:مراد از کسی که تمام علم کتاب را دارد،علی بن ابی طالب علیهما السلام است.اگر کسی که بخشی از علم کتاب را می داند تخت بلقیس را در یک آن حاضر می کند، پس کسی که تمام علم کتاب را می داند،در تمام عمر چه قدرتی دارد؟

*امام صادق علیه السلام می فرماید:آگاهی کسی که بخشی از علم را داشت،نسبت به علم علی علیه السلام، مثل مقدار آبی است که بر بال یک مگس باشد نسبت به دریا.[54]

*در روایات می خوانیم:امام صادق علیه السلام به سینه ی مبارکش اشاره کرد و فرمود:«و عندنا و الله علم الکتاب کله»به خدا سوگند تمام علم کتاب نزد ما موجود است[55]

*در روایات بسیاری می خوانیم که امامان معصوم علیهم السلام خارج از قید زمان و مکان در مناطقی حاضر می شدند،مثلاً:امام جواد علیه السلام،در لحظه ی شهادت پدرش از مدینه به طوس رفت.

امام کاظم علیه السلام،از زندان بغداد بیرون آمد و در مدینه حاضر شد.

امام سجاد علیه السلام،در زمان اسارت،به کربلا رفت و بدن پدرش امام حسین علیه السلام،را دفن نمود.

امام حسین علیه السلام،قبل از شهادت،قبضه ی خاکی از کربلا برداشت و در مدینه به ام السّلمه داد.[56] بنابراین طیّ الارض و حرکت برق آسا برای امامان سابقه دارد.

پیام ها:

1- در کابینه ی سلیمان،دانشمندترین چهره ها وجود داشتند. «عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»

2- انسان می تواند بر طبیعت وقوانین طبیعی حاکم شود. «أَنَا آتِیکَ»

3- قدرت انسان می تواند از جنّ بیشتر باشد. عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ - اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ ...

4- در مواردی باید قدرت خود را اظهار کرد. «أَنَا آتِیکَ»

5-علم منشأ قدرت است.با قدرت علمی می توان به جای شنیدن صدا و دیدن تصویر،خود اشیا و موجودات را جا به جا کرد.(در انسان،استعدادها، توانایی ها و اسراری است که تاکنون کشف نشده است). «أَنَا آتِیکَ»

 توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر بُرنا بود

6- در واگذاری مأموریّت ها،مسارعه(سرعت عمل)یک امتیاز است.همان گونه که در فروش،مزایده ودر خرید،مناقصه،عامل رقابت و ارزش است. «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»

7- مدّعیان علم وقدرت،باید عملاً حرف خود را اثبات کنند. «فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا»

8-اولیای خدا نعمت را از او می دانند. «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»

9- نعمت های الهی را حقّ خود ندانیم. «فَضْلِ رَبِّی»

10- به علم و قدرت خود مغرور نشویم. «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»

11- نعمت های الهی را به زبان آوریم. «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»

12- دادن یا گرفتن نعمت ها برای رشد دادن ماست. «رَبِّی»

13- نعمت های الهی وسیله ی بندگی و آزمایشند،نه کامیابی و لذّت جویی.

«لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ»

14- انبیا نیز آزمایش می شوند. «لِیَبْلُوَنِی»

15- انسان،مختار است،نه مجبور. مَنْ شَکَرَ ... وَ مَنْ کَفَرَ

16- انسان در گرو عمل خویش است. «وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»

17- خداوند به شکر ما نیاز ندارد. مَنْ شَکَرَ ... وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ

نعمت های الهی برخاسته از فضل و لطف بی پایان اوست وحتی اگر ما ناسپاسی کنیم،او به مقتضای ربوبیّت خود به ما لطف می کند.

شکر نعمت،نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند

18- در شیوه ی دعوت،تملّق ممنوع است. «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ»

19- دارایی و سخاوت در کنار هم،ارزش است. «غَنِیٌّ کَرِیمٌ»

20- اولیای خدا بر اموال مردم ولایت دارند. «نَکِّرُوا لَها»

21- گاهی برای آزمایش هوش،تغییر وتحوّل جایز است. نَکِّرُوا لَها ... نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی

فَلَمّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنّا مُسْلِمِینَ«42»

پس هنگامی که(بلقیس)آمد،به او گفته شد:آیا تخت تو این گونه است؟ گفت:گویا خود آن است،و پیش از این،به ما علم(به حقّانیّت سلیمان)داده شده و ما فرمان بردار بوده ایم.

وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ«43»

آنچه(آن زن)به جای خدا می پرستید،او را(از تسلیم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود،و او از قوم کافران بود،(ولی بعد از کفر،ایمان آورد).

نکته ها:

*جمله ی «وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ» ظاهراً ادامه ی کلام بلقیس است(که در ترجمه آورده ایم)و ممکن است سخن سلیمان و اطرافیان او باشد که گفته باشند:به ما،قبل از بلقیس علم داده شده و قبل از او مسلمان بودیم.[57]

*سؤال: بلقیس که از حقانیّت سلیمان اطلاع پیدا کرده بود،چرا زودتر تسلیم نشد؟

پاسخ: جامعه و محیطِ شرک مانع خط شکنی و تسلیم او شده بود،چنانکه قرآن فرمود:

«وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ»

پیام ها:

1- در برخوردهای ابتدایی،حرف آخر را اوّل نزنید. «أَ هکَذا - کَأَنَّهُ هُوَ» (نفرمود:

«هذا عرشک»و او هم نگفت:«انّه هو».)

2- مکتبی ارزش دارد که بر اساس علم باشد. «وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنّا مُسْلِمِینَ»

3- محیط،جامعه وعقائد خرافی،مانع از ایمان واقعی است. «وَ صَدَّها ما کانَتْ»

4- سوء سابقه،دلیل داشتن آینده ی بد نیست. «إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ»

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ«44»

به او(بلقیس)گفته شد:وارد قصر شو! پس چون آن را دید،پنداشت بِرکه آبی است،(برای عبور)جامه از ساق پایش برگرفت،(تا تر نشود.سلیمان به او)گفت:(این جا آبی نیست،)بلکه قصری از شیشه و بلور صیقلی است.(ملکه ی سبا)گفت:پروردگارا! من به خودم ظلم کردم و(اکنون) همراه سلیمان،در برابر پروردگار جهانیان سر تسلیم فرود آورده ام.

نکته ها:

*کلمه ی «صَرْحٌ» ،به معنای فضا یا قصر بزرگ است. «لُجَّهً» یعنی متلاطم و متراکم،و «مُمَرَّدٌ» به معنای صاف است.

پیام ها:

1- مقام رسالت،با جلال و شکوه و حکومت منافاتی ندارد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ»

2- در ارشاد وتبلیغ،هر کس را باید به شیوه ای هدایت کرد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ» با مرفّهان،جوری برخورد نکنیم که خیال کنند ایمان به معنای فقر است.

3- امکانات مادّی باید در خدمت تبلیغ دین قرار گیرد. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ»

با اهداف سلیمان گونه می توان از صنعت و امکانات مادّی،برای ارشاد و هدایت دیگران کمک گرفت.

4- از مهمانان کافر با حُسن خلق پذیرایی کنید. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ»

5-شأن افراد را در پذیرایی ها حفظ کنید. «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ»

6- گاهی انسان می بیند،امّا اشتباه تشخیص می دهد.(خطای چشم) «حَسِبَتْهُ لُجَّهً»

7- کاخ نشینان کافر را در برابر صنعت و ابتکار و هنر و زیبایی های نظام خود،به کرنش وادارید. «صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ»

8-سابقه ی آینه کاری و استفاده از شیشه در معماری،به زمان حضرت سلیمان بر می گردد. «صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ»

9- پذیرفتن حقّ،نشانه ی حریّت است نه ضعف. «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی»

10- وابستگی و دلبستگی به غیر خدا و پرستش غیر او-هر کس و هر چه باشد - ظلم است. «ظَلَمْتُ نَفْسِی»

11- توبه ی واقعی آن است که گذشته ها را با اقرار جبران کنیم و راه آینده را با چراغ هدایت الهی طی کنیم. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ»

12- داشتن نام و نان و عنوان و اطرافیان،شمارا در اقرار به حقّ و تغییر عقیده اسیر نکند. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ»

13- تکامل،مراحلی دارد:

مرحله ی نخست:خروج از ظلمت،

و مرحله ی بعد:ورود در نور است. «ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ»

14- روح ایمان،همان تسلیم است.هم سلیمان در دعوتنامه ی خود به آن اشاره دارد: «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» و هم ملکه ی سبا در پایان کار می گوید:«أسلمت»

15- ایمان،تسلیم شدن در برابر خالق هستی است،نه در برابر خلق،گرچه سلیمان باشد. «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ»

16- زن در انتخاب عقیده و اظهار آن مستقل است. «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ»

17- ایمان به تنهایی کافی نیست،با اولیا و انبیا همراه بودن انسان را بیمه می کند.

«أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ»

18- در برابر پیوندهای سیاسی،اقتصادی،نظامی و خانوادگی،پیوندهای الهی و مقدّس نیز یافت می شود. «مَعَ سُلَیْمانَ»

19- زر و زیور افراد وارسته را سیراب نمی کند،گمشده ی آنان دستیابی به سرچشمه ی هستی است. أَسْلَمْتُ ... لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ

20- هدف حکومت انبیا،دعوت به سوی خداوند است،نه کشورگشایی.ملکه ی سبا نیز این حقیقت را فهمید،لذا در پایان سخنش گفت: «أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ«45»

و به راستی به سوی قوم ثمود،برادرشان(حضرت)صالح را فرستادیم که(او به مردم گفت:)خداوند را بپرستید.پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسیم شدند.

قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ«46»

صالح گفت:ای قوم من! چرا پیش از نیکی شتابزده خواهان بدی هستید؟ چرا از خداوند آمرزش نمی خواهید تا مشمول رحمت گردید؟

نکته ها:

*حضرت صالح،مردم را از عذاب الهی می ترسانید و به آنان هشدار می داد،ولی آنان می گفتند: «یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا»[58] آن عذابی که وعده می دهی بر ما بیاور.در این آیه، صالح می گوید:چرا شما به جای خیر،سراغ شر را می گیرید؟ همان گونه که کفّار از حضرت هود علیه السلام و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز تعجیل در عقوبت را می خواستند.

*امام باقر علیه السلام فرمود:گروهی دعوت حضرت صالح را تصدیق وگروهی تکذیب نمودند[59]

*با اینکه تمام انبیا با مردم برخورد عاطفی و برادرانه داشته اند،ولی از اینکه کلمه ی «أَخاهُمْ» تنها برای بعضی از آنان بکار رفته است،شاید بتوان استفاده کرد که بعضی از انبیا علاوه بر برخورد عطوفانه فامیل قوم خود نیز بوده اند.

پیام ها:

1- دعوت به توحید،سرلوحه ی دعوت انبیاست. «أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ»

2- انتظار نداشته باشید همه ی مردم منطق شمارا بپذیرند. «فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ»

3- نزاع میان حقّ و باطل دائمی است. «یَخْتَصِمُونَ»

4-راه توبه را برای بازگشت مجرمان باز بگذارید. «لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ»

5- انبیا دلسوز مردمند. یا قَوْمِ ... لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

6- استغفار،زمینه ی جذب رحمت الهی است.«تستغفرون اللّه لعلّکم ترحمون»

قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ«47»

(مردم به صالح)گفتند:ما به تو وهمراهانت فال بد زده ایم(وقحطی موجود به خاطر وجود شماست.صالح)گفت:فال(وسرنوشت نیک وبد)شما نزد خداست،بلکه شما گروهی هستید که مورد آزمایش قرار گرفته اید.

وَ کانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ«48»

و در آن شهر نُه دسته(و گروه)بودند که در آن سرزمین فساد می کردند و اهل اصلاح نبودند.

نکته ها:

*کلمه ی «رَهْطٍ» به دسته ای گفته می شود که میانشان رابطه ی گرمی باشد.[60]

*کلمه ی«تطیر»از«طیر»به معنای پرنده است.مردم عرب هنگام سفر،پرنده ای را رها می کردند که اگر به سمت راست می پرید(این کار را به فال نیک می گرفتند و)سفر می کردند و اگر به سمت چپ می پرید(فال بد می زدند و)سفر را تعطیل می کردند[61]

*در اسلام،فال بد زدن(به نام طیره)شرک دانسته شده است.فال بد،رها کردن دلایل اصلی و رفتن به سراغ خرافات است.

*فال بد زدن به انبیا،در قرآن مکرّر آمده است:فرعونیان بدبختی ها را از موسی می دانستند؛ «یَطَّیَّرُوا بِمُوسی»[62]به حضرت عیسی می گفتند: «إِنّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ[63]در این آیه نیز می فرماید:به صالح گفتند: «اطَّیَّرْنا بِکَ»

*جمله ی «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ» را چند نوع معنا کرده اند:

الف:شما توسط عوامل خدعه گر فریب خورده اید که این گونه مقاومت می کنید.(بنا بر اینکه«فتنه»به معنای فریب و خدعه باشد)

ب:شما با حوادث تلخ آزمایش می شوید.(اگر مراد از فتنه،امتحان وآزمایش باشد)

ج:شما به خاطر لجاجت کیفر می شوید.(بنا بر اینکه مراد از فتنه،عذاب باشد)

پیام ها:

1- پیامبر اسلام و مسلمانان بدانند که انبیای گذشته و یارانشان چگونه تحقیر می شدند، پس سختی ها را تحمّل کنند. «قالُوا اطَّیَّرْنا»

2- فال زدن،تاریخی بس طولانی دارد.(کسی که به خدا و حکمت الهی ایمان نداشته باشد،به خرافات روی می آورد). «اطَّیَّرْنا»

3- در نظامی که علم و ادب و منطق و وحی،حاکم نباشد،چهره هایی که مایه ی برکت هستند مایه ی بدبختی معرّفی می شوند. «اطَّیَّرْنا بِکَ»

4- حضور انبیا،به معنای محو مشکلات طبیعی و روزمره نیست. «اطَّیَّرْنا بِکَ»

5-تلخی ها و ناگواری ها،هر یک دلایل حکیمانه ای دارد که خداوند قرار داده است. «طائِرُکُمْ عِنْدَ اللّهِ»

6- برخورد با انبیا،یک آزمایش الهی است. «تُفْتَنُونَ»

قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنّا لَصادِقُونَ«49»

(آن گروه مفسد)گفتند:به خداوند سوگند یاد کنید(و هم قسم شوید)که بر او و خانواده اش شبیخون می زنیم،سپس به ولیّ او خواهیم گفت:ما در محل قتل کسانش حاضر نبودیم(تا چه رسد به اینکه آنان را کشته باشیم)،و ما قطعاً راست می گوییم.

نکته ها:

*«نبیتنه»،از واژه ی«تبییت»،به معنای سوءقصد و هجوم شبانه است.

*در اسلام،سوگندی ارزش دارد و وفای به آن لازم است که نسبت به انجام کاری ارزشمند یا ترک کاری ناپسند صورت گیرد،لذا اگر شخصی سوگند یاد کرد که به مظلومی ضربه ای بزند یا از ظالمی حمایتی کند،این سوگند ارزش شرعی و قانونی ندارد.

*این آیه،مارا به یاد هم سوگند شدن کفّار مکّه می اندازد که تصمیم گرفتند شبیخون بزنند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را در بستر خواب شهید کنند،ولی پیامبر اکرم،حضرت علی علیه السلام را به جای خود خواباند و توطئه ی دشمن خنثی شد.

پیام ها:

1- گفته های مخفیانه،بعد از قرن ها کشف می شود. «قالُوا تَقاسَمُوا»

2- دشمن،از مقدّسات دینی سوء استفاده می کند. «تَقاسَمُوا بِاللّهِ»

3- مجرم ترین افراد-که قاتلان انبیا هستند-در دل،خدا را قبول دارند و با نام او شرارت های خود را سر و سامان می دهند. «تَقاسَمُوا بِاللّهِ»

4- افراد یا گروه های باطل،برای اهداف مشترک خود،متحدّ و هم قسم می شوند.

«تَقاسَمُوا»

5-در تاریخ،عبرت های زیادی است.(سوگند به نام خدا برای قتل پیامبر خدا!) «تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ» (همچنان که خوارج در خانه ی خدا و در ماه خدا،ولیّ خدا را در حال عبادت خدا،به نیّت تقرب به خدا در لیالی قدر وسحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهید کردند).

6- استفاده از تاریکی شب،برای انجام توطئه ها،تاریخی طولانی دارد. «لَنُبَیِّتَنَّهُ»

7- انبیا و یاورانشان،در معرض سخت ترین توطئه ها بوده اند. «لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ»

8-قساوت بشر،حدّ و مرزی ندارد.(پیامبرکشی،قتل بستگان پیامبر و شبیخون زدن). «لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ»

9- قصاص،قانون عقلی و در تمام ادیان آسمانی نیز بوده است. «لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ»

10- مجرم،با ظاهرسازی وتوجیه،بر گناه خود سرپوش می گذارد. «ما شَهِدْنا»

11- به همه ی کسانی که ادّعای صداقت دارند و شعار صداقت می دهند،اطمینان نکنید. لَنَقُولَنَّ ... إِنّا لَصادِقُونَ

12- صداقت را حتّی قاتلان انبیا،یک شرف و ارزش می دانند. «إِنّا لَصادِقُونَ»

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«50»

و(آن نه گروه مفسد)دست به تدبیر بزرگی زدند و ما نیز به تدبیر بزرگی دست زدیم،ولی آنها نمی فهمیدند.


1] - یونس،9.

[2] - زمر،15

[3] - عصر،2

[4] - حج،11

[5] - کهف،104

[6] - اعراف،12

[7] - غاشیه،4.

[8] - انبیاء،69

[9] - نمل،7-8

[10] - کهف،96

[11] - اعراف،133

[12] - اعراف،130

[13] - بقره،50

[14] - بقره،60.

[15] - بقره،57

[16] - تفسیر نورالثقلین

[17] - کافی،ج2،ص389

[18] - ص،20

[19] - انبیاء،79.

[20] - نمل،16

[21] - انبیاء،80

[22] - کهف،82

[23] - بقره،31.

[24] - کهف،66

[25] - یوسف،37

[26] - انبیاء،80

[27] - نمل،16

[28] - نمل،40

[29] - بقره،247

[30] - جنّ،26-27

[31] - تفسیر نورالثقلین

[32] - تفسیر کنزالدقائق

[33] - ضحی،11

[34] - تفسیر نمونه

[35] - التحقیق فی کلمات القرآن

[36] - انعام،130.

[37] - جنّ،14

[38] - جنّ،11.

[39] - الرحمن،56.

[40] - برای توضیح بیشتر درباره ی جنّ،بنگرید به سوره ی جنّ و قاموس قرآن،ج 2،ص 61-73.

[41] - ص،37

[42] - التحقیق فی کلمات القرآن

[43] - انبیاء،73

[44] - تفسیر المیزان

[45] - تفاسیرفرقان وفی ظلال

[46] - تفسیر مجمع البیان.

[47] - تفاسیر روح البیان و کنزالدقائق

[48] - انعام،78

[49] - نهج البلاغه،حکمت 140.

[50] - نساء،86.

[51] - .«طیّ الارض»،نوعی معجزه وکرامت است،که به جای پیمودن و طی کردن مسافتی طولانی،زمین در زیر پای وی پیچیده گردد و در مدّتی دک به مقصد رسد.(فرهنگ معین)

 

[52] - تفسیر نورالثقلین

[53] - کافی،ج1،ص230

[54] - تفسیر نورالثقلین

[55] - تفسیر نورالثقلین

[56] - تفسیر اطیب البیان

[57] - تفسیر کبیرفخررازی

[58] - اعراف،77

[59] - تفسیر نورالثقلین

[60] - التحقیق فی کلمات القرآن

[61] - تفسیر کشّاف

[62]  اعراف،131

[63] - یس،18


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -