انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 71 تا 135

بزرگ نمایی کوچک نمایی

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی«71»

(فرعون که تمام نقشه های خود را بر آب دید به ساحران)گفت:آیا قبل از آنکه به شما اجازه دهم،به او ایمان آوردید؟! بی گمان او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است.پس قطعاً دست ها وپاهای شما را بر خلاف (یکدیگر،یعنی دست راست وپای چپ یا به عکس)قطع خواهم کرد و شما را بر شاخه های درخت خرما به دار خواهم آویخت و به زودی خواهید دانست که شکنجه و مجازات کدام یک از ما سخت تر و پایدارتر است.

نکته ها:

* در آیه ی 61،موسی فرعونیان را به عذاب تهدید کرد، «لا تَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ» در این آیه فرعون می گوید:به زودی می دانید که عذاب چه کسی سخت تر است.

پیام ها:

1-عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. «قالَ آمَنْتُمْ» فرعون،همه کارشناسان را برای نابودی حقّ جمع کرده بود،ولی همه به دست موسی علیه السلام هدایت شدند.

2-در نظام طاغوتی،خفقان حاکم است ومردم حتّی از آزادی عقیده نیز محرومند. «آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ»

3-تهدید و تهمت،شیوه ی کار طاغوت هاست. «إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ»

4-انبیا با روح انسان کار می کنند،ولی طاغوت ها با ضربه به جسم انتقام می گیرند. فَلَأُقَطِّعَنَّ ...غافل از آنکه با شکنجه و قتل نمی توان باور واعتقادات مردم را تغییر داد.

5-ستمگران مغرور،خود را جاودانه می پندارند. «أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی»

قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا«72»

(ساحرانی که ایمان آورده بودند به فرعون)گفتند:ما هرگز تو را بر کسی که ما را آفریده وبر آن معجزاتی که برای ما آمده،ترجیح نخواهیم داد.پس تو هر حکم وقضاوتی که می خواهی بکن،تو فقط در این زندگانی دنیا حکم می کنی.

إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی«73»

همانا ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم تا خطاهای ما و آنچه را از سحر که بر آن وادارمان کردی بر ما ببخشد،و خداوند بهتر و پاینده تر است.

نکته ها:

* «خطایا»جمع«خطیئه»،به گناهان عمدی گفته می شود.[1]

* جمله ی «ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ» یعنی ما از خداوند به خاطر خطاهایی که تو ما را بر آن مجبور کردی،استغفار می کنیم.و مراد از اکراه بر سحر،احضار ساحران و عمل سحر آنان است. [2]

* کسی که از جان خود در راه هدف الهی بگذرد،هر لحظه رشد بیشتری پیدا می کند.

ساحران در این آیات،سه گونه تعبیر درباره ی خداوند آوردند: «الَّذِی فَطَرَنا» ، «آمَنّا بِرَبِّنا» ، «وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی» .

* در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:هرکس خود را از دیگران برتر بداند مستکبر است.

پرسیدند:آیا افراد پاک که خود را بهتر از گناهکاران می دانند مستکبرند؟امام ماجرای ایمان آوردن ساحران را بیان فرمود که انسان گاهی در چند لحظه تغییر فکر می دهد،بنابراین خود را بهتر ندانید چون خبر از سرانجام و عاقبت ندارید[3]

پیام ها:

1-انسان ها در عقیده و ایمان،آزاد و انتخابگرند و با تهدید و تطمیع نمی توان باورهای آنان را عوض کرد. فَلَأُقَطِّعَنَّ لاصلبن... لَنْ نُؤْثِرَکَ

2-دشمنان را از خود مأیوس کنید. «لَنْ نُؤْثِرَکَ»

3-ایمان،به انسان قدرت و جرأت می بخشد.آنان پس از ایمان آوردن گفتند:

«لَنْ نُؤْثِرَکَ»

4-ایمان،زمانی ارزش دارد که بر اساس منطق و بصیرت باشد. «لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ»

5-ابرقدرت ها در دید مؤمنین واقعی،حقیر و بی ارزشند. «لَنْ نُؤْثِرَکَ»

6-نشانه ی ایمان واقعی،آمادگی برای فدا کردن تمام هستی در راه دفاع از ارزشهای الهی است. ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ ... فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ

7-کسی که ایمان ندارد،جذب هدیه طاغوت می شود، «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً» ولی مؤمن، همه چیز غیر از خدا را کوچک و بی ارزش می داند. «إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا»

8-اوّلین گام در عفو و بخشش الهی،ایمان به اوست. «آمَنّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا»

9-سحر،گناه است و باید از آن توبه کرد. لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا ... مِنَ السِّحْرِ

10-طاغوت ها از تخصّص مردم سوء استفاده می کنند. «ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ»

11-با دشمنان مقابله به مثل کنید.فرعون گفت: «لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی» ، ساحرانی که ایمان آورده بودند گفتند: «وَ اللّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی»

إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی«74»

همانا هرکس که گناهکار ومجرم نزد پروردگار خود بیاید،پس برای او جهنّمی است که نه در آن می میرد(تا رهایی یابد)ونه(با خوشی)زندگی می کند.

وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی«75»

و هر کس در حالی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده باشد، نزد او آید،پس برای آنان درجات عالی و برتر است.

جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّی«76»

(و)باغهای جاویدانی که در زیر آنها نهرها جاری است(و آنان برای)همیشه در آنجا خواهند بود،واین پاداش کسی است که(خود را از کفر وگناه)پاکیزه گرداند.

نکته ها:

* ساحران پس از ایمان آوردن،به فرعون گفتند:اِعمال شکنجه و قتل تو تنها در این چند روز دنیاست،در حالی که قهر یا لطف الهی دائمی است.هم دوزخیان در جهنّم ابدی هستند، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیی» و هم بهشتیان در بهشت،جاودانه اند. جَنّاتُ عَدْنٍ ...

خالِدِینَ فِیها

* جایگاه مؤمن بهشت است،امّا کسب درجه،مربوط به مقدار تزکیه اوست که باید تلاش کند و در تمام ابعاد خود را از آلودگی ها پاک و تزکیه کند؛تزکیه ی روح از عقاید انحرافی، تزکیه ی اخلاق از رذائل اخلاقی،تزکیه ی جسم از خبائث و تزکیه ی اعمال و رفتار از کارهای زشت و ناشایست.

پیام ها:

1-کسی که توبه نکند،مجرم محشور می شود. «مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» (ساحران گفتند:ما ایمان آوردیم تا خدا توبه ی ما را بپذیرد وما را ببخشد،سپس گفتند:

هرکس مجرم نزد خدا آید،یعنی بدون ایمان و توبه از کردار گذشته،جهنّم جایگاه اوست.)

2-از گناه بدتر،گناهکار مردن است. «یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً»

3-انسان باید ایمان خود را تا آخر عمر حفظ کند. «یَأْتِهِ مُؤْمِناً»

4-انسان در انتخاب عقیده آزاد است. مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً ... مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً

5-ایمان از عمل صالح جدا نیست. «مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ»

6-مؤمن واقعی،عامل به هر کار صالحی است. «عَمِلَ الصّالِحاتِ»

7-بهشت دارای سلسله مراتب است. «الدَّرَجاتُ الْعُلی»

8-تزکیه،کلید بهشت است. «وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکّی»

9-مؤمن،اهل خودسازی وتزکیه است. مُؤْمِناً ... لَهُمُ الدَّرَجاتُ ... جَزاءُ مَنْ تَزَکّی

وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی«77»

وبه تحقیق ما به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه(از مصر)کوچ بده و برای آنان راهی خشک در میان دریا بگشا تا نه از تعقیب(فرعونیان) بترسی و نه(از غرق شدن،)بیمناک باشی.

فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ«78»

پس فرعون با سپاهیانش آنان را دنبال کرد،پس(موجی)از دریا آنان را گرفت و به طور کامل غرق کرد.

وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی«79»

و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هیچ هدایتی نکرد.

نکته ها:

* هنگامی که ساحران و مردم مصر به موسی علیه السلام ایمان آوردند و از تهدیدات فرعون نهراسیدند،راه امداد الهی گشوده شد.از این روی به موسی علیه السلام خطاب گردید که مردم را شبانه از مصر حرکت بده که دریا را برای تو خشک وشرّ فرعون را از شما دور می کنیم. [4]

* «اسراء»به معنای حرکت در شب است،«یبس»به مکانی گفته می شود که قبلاً آب داشته، امّا اینک خشک شده و«دَرَک»به خساراتی که دامنگیر انسان می شود گفته می شود،و مراد از«عبادی»بنی اسرائیل است.

پیام ها:

1-حرکت انبیا و شیوه ی مبارزه ی آنان برخاسته از وحی الهی است. «أَوْحَیْنا»

2-عزّت همراه آوارگی،بهتر از ذلّت در وطن است. «أَسْرِ بِعِبادِی»

3-اگر نمی توانیم در محیطی اثر بگذاریم،لااقل آن محیط را ترک و از آنجا هجرت کنیم. «أَسْرِ بِعِبادِی»

4-از جمله اهداف بعثت انبیا،نجات مردم از شرّ طاغوت هاست. «أَسْرِ بِعِبادِی»

5-اوّلین گام علیه ظالم،خالی کردن اطراف اوست. «أَسْرِ بِعِبادِی»

6-خداوند یاور محرومان است.«عبادی»

7-هدایت و اداره ی مردم،بر عهده ی رهبران الهی است. «أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ»

8-معجزه ی موسی علیه السلام چنان جامعه را تکان داد و به حرکت واداشت که فرعون خود مجبور به تعقیب آنان گردید. «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ»

9-دریا نیز همچون همه ی طبیعت،مأمور قهر یا مهر خداست. «فَغَشِیَهُمْ»

10-رهبران و حاکمان جامعه،در هدایت یا گمراهی مردم نقش کلیدی دارند.

«أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی»

11-شعارهای انحرافی را بی پاسخ نگذارید.فرعون می گفت: «ما أَهْدِیکُمْ إِلاّ سَبِیلَ الرَّشادِ»[5]امّا خداوند می فرماید: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی» فرعون نه تنها مردم را هدایت نکرد بلکه گمراه کرد.

یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی«80»

ای بنی اسرائیل! همانا ما شما را از(دست)دشمنانتان نجات دادیم و با شما در سمت راست کوه طور،قرار و وعده گذاردیم و بر شما(غذاهای آماده ای همچون)منّ و سلوی نازل کردیم.

نکته ها:

* مسأله ی نجات بنی اسرائیل از ستم فرعون و نزول غذاهای مَنّ و سَلوی در حالی که دربیابان سرگردان بودند،بارها در قرآن ذکر شده است.

* «مَنّ»ظاهراً عسل وترنجبین و«سَلوی»نوعی پرنده حلال گوشت ولذیذ است.

* «واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ» اشاره به جریان رفتن حضرت موسی همراه جمعی از بنی اسرائیل به میعادگاه طور است که در آنجا خداوند الواح تورات را بر موسی نازل کرد.

پیام ها:

1-یادآوری نعمت های الهی،یکی از وظایف انبیا وزمینه ی رشد و تشکر انسان است. یا بَنِی إِسْرائِیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ ...

2-آزادی و امنیّت از بزرگ ترین نعمت های الهی و زمینه ساز استفاده از سایر نعمت هاست. أَنْجَیْناکُمْ ...

3-پس از سقوط طاغوت وتشکیل حکومت،مهم ترین نیاز،قانون است.

أَنْجَیْناکُمْ ... واعَدْناکُمْ (وعده ی خدا اعطای تورات وقانون الهی بود)

4-همه ی الطاف از جانب خداوند است.«انجینا-- نَزَّلْنا»

5-نعمت معنوی بر نعمت مادّی مقدم است.ابتدا فرمود: «واعَدْناکُمْ» که مربوط به نزول تورات است،سپس فرمود: «الْمَنَّ وَ السَّلْوی» که غذای جسم است.

کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی«81»

(اینک)از چیزهای پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید،و(لی)در آن طغیان نکنید که قهر و غضب من بر شما وارد خواهد شد و هر کس که قهر من او را بگیرد، قطعاً سقوط کرده است.

پیام ها:

1-اصل در چیزهای طیّب وپاکیزه،مباح بودن استفاده از آنهاست. «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ» پس تحریم طیّبات ممنوع است.

2-ادیان الهی به بهداشت تغذیه توجّه دارند. کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ...

3-طبع سلیم انسانی،یکی از معیارهای شناخت حلال هاست. «طَیِّباتِ» (طیّب به چیزی گفته می شود که مطابق طبع و دلپسند باشد.)

4-رعایت نکردن احکام خوردنی ها،از بسترهای طغیان است. کُلُوا ... لا تَطْغَوْا

5-امّت های رها شده از ستم،در معرض طغیان هستند. أَنْجَیْناکُمْ ... کُلُوا ... وَ لا تَطْغَوْا

6-حلال های الهی را در راه حرام مصرف نکنیم. «لا تَطْغَوْا فِیهِ»

7-مصرف بیش از اندازه ی مورد نیاز،سرپیچی از حکم خداست. «لا تَطْغَوْا فِیهِ»

8-قهر الهی نسبت به طغیان گران تهدیدی جدی است. «فَیَحِلَّ»

9-طغیان در مصرف از گناهان کبیره است،چون عذاب الهی را در پی دارد.

«لا تَطْغَوْا - فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی»

10-سقوط واقعی،گرفتار شدن به غضب الهی است،نه ورشکستگی های سیاسی، اقتصادی وامثال آن. «مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی»

وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی«82»

و البتّه من،هر کس را که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، به هدایت برسد،قطعاً می بخشم.

نکته ها:

* به دنبال آیه ی قبل که با تهدید به اتمام رسید،این آیه بشارت الهی را به همراه دارد و این شیوه در همه جای قرآن دیده می شود.

* توبه از هر گناه و خلاف باید متناسب با همان گناه و خلاف باشد.مثلاً توبه کسی که نماز نخوانده،قضای نماز است،توبه ی مردم آزاری،عذرخواهی است،توبه ی کتمانِ حقایق، بیان آن است،توبه ی شرک،ایمان به خداست،توبه ی مال مردم خواری،ردّ اموال به صاحبان آن است.

* گرچه در این آیه سخن از بخشش توبه کنندگان است،امّا در آیه ی دیگر می خوانیم:کسانی که بعد از ایمان،کفر بورزند وبر آن بیفزایند،دیگر هرگز توبه آنان قبول نخواهد شد. «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ»[6]

* انبیای الهی نیز از خدا طلب مغفرت می کردند؛آدم علیه السلام: «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا» [7]،نوح علیه السلام: «إِلاّ تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی»[8]،ابراهیم علیه السلام: «أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی» [9]،موسی علیه السلام: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی» [10]،عیسی علیه السلام: «وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ» [11]ومحمّد صلی الله علیه و آله: «وَ اسْتَغْفِرْهُ»[12]

* در روایات مراد از «اهْتَدی» ،هدایت به ولایت اهلبیت علیهم السلام دانسته شده است. [13]

پیام ها:

1-راه توبه بر آنان که مشمول غضب الهی شده اند،باز است. فَقَدْ هَوی ... إِنِّی لَغَفّارٌ

2-بازگشت واقعی انسان،مغفرت وآثار بسیاری را از جانب خدا در پی دارد. «إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ»

3-توبه با شرایطی پذیرفته می شود.الف:بازگشت «تابَ» ،ب:ایمان «آمَنَ» ، ج:کار خوب «عَمِلَ صالِحاً» ،د:هدایت پذیری «اهْتَدی».

4-حتّی ایمان وعمل صالح بدون هدایت پذیری از هادیان الهی کافی نیست.

«آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» (آری،اگر ایمان وعمل صالح باشد،ولی انسان در خط هدایت هادیان الهی قرار نگیرد،صید سامری وبلعم باعوراها می شود.)

5-مؤمن بودن و مؤمن شدن مهم است،امّا مؤمن ماندن مهم تر است. «ثُمَّ اهْتَدی»

وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی«83»

و(به موسی گفتیم:)ای موسی! چه چیز سبب تعجیل(و پیشی گرفتن)تو از قومت شد؟!(چرا زودتر به وعدگاه آمدی؟)

قالَ هُمْ أُولاءِ عَلی أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی«84»

(موسی)گفت:آنها(قوم من)به دنبال من هستند و پروردگارا! برای خشنودی تو به سوی تو شتاب کردم.

قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ«85»

(خداوند)فرمود:همانا ما قوم تو را بعد از(آمدن)تو آزمایش کردیم و سامری آنها را گمراه کرد.

نکته ها:

* امام صادق علیه السلام در ذیل آیات فوق،سیمای عاشق را چنین بیان فرمود:انسان مشتاق نه در فکر غذا،لباس ومسکن است ونه آرام وقرار دارد تا به محبوبش برسد،همان گونه که حضرت موسی به عشقِ دریافت وحی،خواب و خوراک نداشت و فرمود:خدایا! من زودتر از قوم خود آمده ام تا تو راضی شوی[14]

پیام ها:

1رهبر باید پیشگام باشد تا امّت به دنبال او حرکت کنند. «أُولاءِ عَلی أَثَرِی»

2-موسی علیه السلام عاشق خدا و استماع کلام الهی بود. «عَجِلْتُ إِلَیْکَ»

3-عجله در کار خیر و برای کسب رضای الهی مانعی ندارد. عَجِلْتُ ... لِتَرْضی

4--بالاترین هدف انبیا ومقصد اعلای آنان،جلب رضایت الهی است. «لِتَرْضی»

5-با حضور رهبر در جامعه،از دشمنان کاری ساخته نیست.منحرفان،از غیبت و نبود رهبر الهی سوءاستفاده می کنند. «مِنْ بَعْدِکَ»

6-امّت ها در غیبت پیشوایان،در معرض آزمون وفتنه هستند. فَتَنّا ... مِنْ بَعْدِکَ

7-نقش هنر وهنرمند غیر متعهّد در تخریب باورهای دینی و انحراف مردم،کمتر از قدرت طاغوت نیست. «أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ»

8-ارتداد برای تازه ایمان آورده ها،خطر وتهدیدی جدّی است. «أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ»

9-اصحاب پیامبر بودن کافی نیست،حسن عاقبت و استواری دینی لازم است.

«أَضَلَّهُمُ السّامِرِیُّ» (خداوند بنی اسرائیل را نجات داد و طیّبات را روزی آنان کرد،امّا بد عاقبت شدند.)

فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی«86»

پس موسی خشگمین واندوهناک به سوی قوم خود بازگشت(و)گفت:ای قوم من! آیا پروردگارتان به شما وعده ای نیکو(نزول تورات)نداد؟آیا مدّت(غیبت من)بر شما طولانی شد؟یا اینکه می خواستید خشمی از طرف پروردگارتان بر شما فرود آید،که با قرار و موعد من تخلّف کردید؟!

نکته ها:

* در این آیه به دو وعده اشاره شده است،یکی وعده ای از جانب خداوند که نزول تورات بوده است، «أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً» و دیگری،وعده ای از طرف موسی علیه السلام با مردم که در زمان غیبت او از برادرش هارون اطاعت کنند،ولی مردم با گوساله پرستی آنها را نادیده گرفتند.البتّه موسی هنگام توبیخ آنان،علّت انحرافشان را سؤال کرد وپرسید:آیا انحراف شما عامدانه بود وبا آگاهی به سراغ قهر خدا رفتید؟یا از روی غفلت به آن روی آوردید؟آیا به خاطر اینکه سی روز غیبت من به چهل روز منتهی گردید،شما منحرف شدید؟و آیا...[15]

* در این آیه همچون آیه ی 81،از حلول غضب الهی سخن به میان آمده است،لیکن درآنجا عامل غضب،طغیان ودر اینجا پیمان شکنی مردم بیان شده است.اینها عواملی است که رمز سقوط بنی اسرائیل در آنها نهفته است.

پیام ها:

1-همین که از انحرافی با خبر شدید،فوراً عکس العمل نشان دهید. «فَرَجَعَ» (حرف«فا»در «فَرَجَعَ» نشانه فوریت است.)

2-غیرت دینی از صفات بارز اولیای خداست. «غَضْبانَ أَسِفاً» (رهبران دینی و اولیای خدا،غصه ی انحراف مردم را می خورند.)

3-خشم و غضبی که در راه رضای الهی باشد مذموم نیست. «غَضْبانَ أَسِفاً» (خشم و تأسّف اولیای خدا،به خاطر ارتداد وانحراف معنوی مردم است.)

4-در جای خود باید خطاکار را توبیخ کرد. «أَ لَمْ یَعِدْکُمْ»

5-عدم حضور رهبر،یا تغییرات جزئی در برنامه ها،نباید سبب انحراف و ارتداد شود. «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ»

6-ارتجاع،ارتداد و عهدشکنی،عامل قهر وغضب الهی است. «فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی»

7-قهر و غضب از لوازم تربیت است. «غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

8-تخلّف از عهد وپیمان پیامبر،عامل قهر خداوند است. یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ ...

فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (میان انبیا و مردم تعهّدات و قرارهایی است که این قرارها شامل سیره،احکام و نمایندگان آنها در میان مردم می شود که باید مردم به آنها وفادار باشند،وقرار موسی تبعیت از هارون بود.)

9-تخلّف از وصیّ ونماینده پیامبر،تخلّف از خود اوست. «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» (تخلّف از پیروی هارون،تخلّف از موسی می باشد.) [16]

قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السّامِرِیُّ«87»

(مردم به موسی)گفتند:ما به میل و اراده ی خود خلاف وعده نکردیم، ولیکن از زیور آلات قومِ(فرعون،چیزها و)بارهایی بر ما نهاده شد،پس ما آنها را(در آتش)افکندیم پس اینگونه سامری(بر ما)القا کرد.

پیام ها:

1-گناهکاران برای فرار از مجازات،به بهانه هایی چون اجبار و اکراه و فشار خارجی پناه می برند. «ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا»

2-مال حرام،خرج کار حرام می شود. «مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ» (زیور آلاتی که فرعونیان از راه ظلم بدست آورده بودند و به ارث به بنی اسرائیل رسیده بود،سرانجام خرج ساخت بت وگوساله شد.)[17]

3-چه بسا جلوه ها،زیورها واموال دنیا که برای انسان وزر ووبال است. «أَوْزاراً»

4-منحرفان از سرمایه ی خود مردم برای گمراه کردن آنان و رسیدن به اهداف شوم خویش استفاده می کنند. «مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ»

5-جامعه ی سست ایمان و سلطه پذیر،با یک ترفند هنرمندانه همه چیز خود را می بازد. «فَکَذلِکَ أَلْقَی السّامِرِیُّ»

6-تلقین منحرفان وهنرنمایی آنان در جامعه بی اثر نیست. «أَلْقَی السّامِرِیُّ»

7-بزرگ ترین ضربه ها را عوامل خودی منحرف می زنند. «السّامِرِیُّ»

فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی فَنَسِیَ«88» پس(سامری)برای آنها پیکر گوساله ی نری که دارای صدایی بود پدید آورد،آنگاه(با پیروانش به مردم)گفتند:این خدای شما و خدای موسی است.پس سامری(خدا و همه ی تعلیمات موسی را)فراموش کرد.
أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً«89»

پس آیا نمی بینند که(این گوساله)برایشان پاسخی ندارد و مالک(هیچ گونه)سود و زیانی برای آنها نیست؟!

نکته ها:

* از جمله هنرهای سامری این بود که چگونگی ساخت گوساله را به مردم نشان نداد و مردم یکدفعه با پیکر گوساله ای صدادار مواجه شدند. «فَأَخْرَجَ»

* بنی اسرائیل نیندیشیدند که اگر گوساله قابل پرستیدن است،خود سامری که سازنده ی آن است به طریق اولی قابل پرستش است.

پیام ها:

1-هنری که با جامعه شناسی و روانشناسی همراه باشد،مؤثّرتر است. «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً» (عامل موفّقیت سریع سامری در جلب توجّه بنی اسرائیل،شناختِ زمینه های بت پرستی و گاوپرستی در آن جامعه وحضور نداشتن رهبر بود.)

2-هنر در اختیار افراد منحرف،همچون تیغ در کف زنگی مست،مهلک و خطرناک است همچون گوساله ی سامری. «أَلْقَی السّامِرِیُّ»

3-مجسمه سازی،ذوب فلزات وریخته گری،سابقه طولانی دارد. «عِجْلاً جَسَداً»

4-بزرگ ترین خطری که هر امّت و انقلابی را تهدید می کند،ارتجاع،ارتداد و انحراف فرهنگی و عقیدتی است. «هذا إِلهُکُمْ»

5-فطرت همه ی انسان ها بر خداپرستی است،انبیا علیهم السلام راه صحیح و معبود واقعی را نشان می دهند،امّا سامری ها،کج راهه و گوساله ها را. «هذا إِلهُکُمْ»

6-اگر بزرگان و رهبران قوم با تهمت خراب شوند،راه برای خراب کردن دیگر افراد هموار می شود. «وَ إِلهُ مُوسی»

7-نتیجه ی فراموش نمودن احکام و دستورات الهی و جداشدن از رهبران دینی، انحراف و بدعاقبتی است. «فَنَسِیَ» (می گویند:سامری از یاران موسی علیه السلام بود که تعهّدات خویش را در قبال او فراموش کرد.)[18]

8-راه ومکتب انبیا،استدلالی ومنطقی است. أَ فَلا یَرَوْنَ ... لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (عقل می گوید که معبود انسان باید قدرت جلب منفعت را برای انسان و دفع شرور را از او داشته باشد.)

وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی«90»

و البتّه هارون(نیز)پیش از این(آمدن موسی)به آنان گفته بود:ای قوم من! شما قطعاً به واسطه ی آن(گوساله)،مورد آزمایش قرار گرفته اید و همانا پروردگار شما خداوند رحمان است،پس از من پیروی کنید و دستور مرا اطاعت نمایید.

قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی«91»

(اما قوم مرتدّ،به هارون)گفتند:ما همواره بر(گوساله پرستی)پایداریم(و از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت)تا موسی به سوی ما باز گردد.

پیام ها:

1-بعضی چنان خودباخته اند که نه عقل بر آنان حکمفرماست «أَ فَلا یَرَوْنَ» و نه پیامبر برایشان راهنما. «قالَ لَهُمْ هارُونُ»

2-انحراف و ارتداد بنی اسرائیل آگاهانه بوده است. وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ ...

3-وظیفه رهبر وپیروانش هنگام بروز بدعت،فریاد و اتمام حجّت است. «وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ»

4-انبیا دلسوز مردمند. وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ ... یا قَوْمِ

5-آزمایش انسان ها یک سنّت قطعی الهی است،لیکن ابزار آن متفاوت است.

«إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ»

6-یادآوری لطف و رحمت الهی می تواند زمینه ی ارشاد و توبه را برای انسان ها فراهم نماید. «رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ»

7-اطاعت از وصی و نماینده پیامبر واجب است. «فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی»

8-پیروی از رهبران الهی،مایه ی مصونیت از فتنه هاست. فُتِنْتُمْ ... أَطِیعُوا أَمْرِی

9-برای افراد لجوج،فریاد پیامبران نیز بی اثر است. «قالُوا لَنْ نَبْرَحَ»

10-بنی اسرائیل بجای فکر،شخصیّت گرا بودند. «حَتّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی»

قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا«92»

(موسی در حالی که موی سر و صورت برادر را گرفته بود به او)گفت:ای هارون! زمانی که دیدی آنان گمراه شدند،چه چیز تو را بازداشت؟

أَلاّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی«93»

از اینکه مرا پیروی نکنی؟(چرا برای نجات مردم فوراً به سراغ من نیامدی؟)آیا دستور مرا نافرمانی کردی؟

قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی«94»

(هارون در جواب)گفت:(ای برادر و)ای فرزند مادرم!(موی)ریش و سر مرا(به مؤاخذه)مگیر،همانا من ترسیدم(با برخورد تند من،آنها متفرّق شوند و)تو بگویی میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و کلام مرا مراقبت نکردی!

نکته ها:

* هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از کوه طور بازگشت و قوم خود را منحرف دید،سه گروه

رازیر سؤال برد:الف:مردم «یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ» ،ب:هارون علیه السلام یا هارُونُ ما مَنَعَکَ ...،ج:سامری «فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ».

* به گفته ی تفسیر اطیب البیان،چون هارون علیه السلام پیامبر و معصوم است و به وظیفه ی نهی از منکر خود نیز عمل کرده است،می توان مؤاخذه موسی علیه السلام را به اصطلاح یک جنگ زرگری دانست که به در می گوید تا دیوار بشنود.به هارون می گوید که مردم حساب کار خود را بکنند.

* در تفسیر صافی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است که توبیخ موسی علیه السلام برای آن بود که چرا هارون علیه السلام به محض دیدن آن وضع،آن را فوراً به موسی اطلاع نداد.

* در شیوه ی تبلیغ گاه می بایست برای تکان دادن افکار عمومی و ایجاد لرزه بر اندام مرده ی جامعه،دست به کار تازه ای زد.چنانچه موسی علیه السلام آن برخورد تند را با جانشین معصوم خویش انجام داد و یا حضرت علی علیه السلام در هنگام خطبه خواندن سیلی محکمی به صورت خود زدند،تا مردم را توجّه دهند.

پیام ها:

1-رهبران باید پاسخگوی انحرافات مردم باشند. «یا هارُونُ ما مَنَعَکَ»

2-سکوت و بی تفاوتی مسئولین،مورد توبیخ است. «ما مَنَعَکَ»

3-بدعاقبتی،آفتی برای دینداران است. «رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا»

4-پیامبر می تواند فرمان بَر پیامبر دیگر باشد. «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی»

5-در جامعه باید مدیریت واحد حاکم باشد. «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی»

6-برای خاموش کردن غضب دیگران،از کلمات عاطفی استفاده کنیم. «یَا بْنَ أُمَّ»

7-دین ودینداری مهم تر از فامیل داری است. «لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی»

8-غیرت و تعصّب دینی،لازمه ی پیامبری است. «لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی»

9-به متّهم فرصت دفاع بدهیم. «لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی»

10-موی بلند وزلف داشتن برای مرد جایز است. «وَ لا بِرَأْسِی»

11-خطر تفرقه ی یک امّت،هارون پیامبر را نیز می ترساند. «إِنِّی خَشِیتُ»

12-حفظ وحدت،مهم تر از نجات یک گروه است. إِنِّی خَشِیتُ ... فَرَّقْتَ

13-در تصمیم گیری ها باید به مسئله ی اهمّ ومهم توجّه کرد. «إِنِّی خَشِیتُ»

14-در برخوردهای انقلابی باید به عوارض کار توجّه کرد و نباید یکسو نگر بود. إِنِّی خَشِیتُ ...

15-خطر تفرقه افکنی مهم تر از خطر سکوت در برابر انحراف است. فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ ...

قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ«95»

(سپس موسی به سامری)گفت:ای سامری!(منظور تو از)این کار(و فتنه ی)بزرگ که کردی چیست؟

قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی«96»

(سامری)گفت:من به چیزی پی بردم که(دیگران)به آن پی نبردند،پس من مشتی از آثار رسول(حقّ)را بر گرفتم،پس آن را(در گوساله)افکندم و این گونه نفسم این کار را در نظرم بیاراست(وفریب داد).

نکته ها:

جمله ی «فَبَصُرَتْ بِهِ» معمولاً در«بصیرت»به معنای فهمیدن که جمع آن«بصائر»است بکار می رود،نه در«بصر»به معنای چشم که جمع آن«ابصار»است. [19]

در کتاب«احتجاج طبرسی»آمده است که وقتی حضرت علی علیه السلام بصره را فتح کرد،مردم

دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند،چشم حضرت در میان مردم به حسن بصری افتاد که چیزی را یادداشت می کرد.

امام علیه السلام با صدای بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند:چه می کنی؟عرض کرد سخنان شما را می نویسم تا برای دیگران بازگو نمایم.امام علیه السلام فرمودند:آگاه باشید که هر قوم و جمعیّتی یک سامری دارد و تو ای حسن! سامری این امّت هستی،تو از من آثار رسول خدا را می گیری و با هوای نفس و تفسیر به رأی خودت،مکتب تازه ای می سازی و مردم را به آن فرا می خوانی[20]

بر طبق تفاسیر المیزان،فرقان ونمونه،مراد سامری از «فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» آن است که من مقداری از آثار موسی را فراگرفته و بر آن مؤمن شدم،سپس آن را رها کرده وگوساله را ساختم و قهراً جمله ی «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا» یعنی به طرحی برای انجام این کار پی بردم که دیگران از آن غافل بودند واین معنا باحدیث فوق مناسب تر است.

پیام ها:

1-برای برطرف کردن انحراف،ابتدا باید ریشه ی انحراف را بررسی کرد. «فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ»

2-با منحرفان ومفسدان فرهنگی باید برخورد کرد. «فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ»

3-در یک انقلاب،همه ی مردم از درون عوض نمی شوند،بلکه افرادی مثل سامری ها منتظر فرصت می مانند. «فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ»

4-گاهی منحرفین،دریافت هایی دارند که متدیّنین از آن بی خبرند. «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا»

5-طرّاحان انحراف،از جهل مردم استفاده می کنند. «بِما لَمْ یَبْصُرُوا»

6-سردمداران باطل برای انحراف مردم،حتّی از مقدّسات نیز سوءاستفاده می کنند. «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (سیاستِ مذهب علیه مذهب)

7-اگر هنر با هوای نفس همراه شد،بالاترین خطرهاست. «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی»

8-تا انسانی از درون فریب نفس خویش را نخورد،نمی تواند دیگران را فریب دهد. «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی»

قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً«97»

(موسی به سامری)گفت:پس برو(دور شو)،پس همانا بهره ی تو در دنیا این است که(به دردی مبتلا خواهی شد که دائماً)می گویی:«به من دست نزنید»و همانا برای تو(در آخرت)میعادگاهی است که هرگز از آن تخلّف نخواهد شد.و(اکنون)به سوی معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی نگاه کن،ما حتماً آن را می سوزانیم(و)سپس خاکستر و ذرّات آن را به دریا خواهیم پاشید.

إِنَّما إِلهُکُمُ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً«98»

(ای قوم من!)همانا معبود شما«اللّه»است که معبودی جز او نیست(و) علم او همه چیز را فرا گرفته است.

نکته ها:

* در تفاسیر مجمع البیان و صافی حدیثی آمده است که حضرت موسی علیه السلام قصد داشت تا سامری را به قتل برساند،امّا خداوند به او وحی فرمود که چون سامری مرد سخاوتمندی است از کشتن او صرف نظر نما،از این روی موسی علیه السلام با جمله «فَاذْهَبْ» او را از میان قوم بنی اسرائیل طرد کرد.

* کلمه «لا مِساسَ» به معنای گرفتار شدن به بیماری است که به هیچ وجه احدی با او تماس نگیرد.سرانجام سامری به یک بیماری روانی گرفتار شد که از مردم فرار می کرد وهرکس به او نزدیک می شد فریاد می زد: «لا مِساسَ» دور شو،دور شو.[21]

حضرت موسی علیه السلام برای سامری چندین مجازات قرار داد:

الف:طرد «فَاذْهَبْ» ،ب:نفرین «لا مِساسَ» ،ج:تهدید به عذاب آخرت «لَکَ مَوْعِداً» ،د:

آتش زدن گوساله «لَنُحَرِّقَنَّهُ» .

پیام ها:

1-بعد از ثبوت جرم،باید مجرم را مجازات کرد. «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی - فَاذْهَبْ»

2-یکی از مراحل نهی از منکر،طرد مجرمان و کافران است. «فَاذْهَبْ»

3-مفسدین فرهنگی را باید از میان جامعه طرد کرد.آزادی فکر به معنای باز گذاشتن دست منحرفان در گمراه کردن دیگران نیست. «فَاذْهَبْ»

4-انبیا با علم غیب،از آینده افراد خبر می دهند. «أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ»

5-بعضی از امراض،قهر الهی است. «لا مِساسَ»

6-برای مروّجین فکرهای باطل،مجازات دنیوی وسیله ی تخفیف در کیفرهای اخروی نیست. «لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً»

7-شاید بتوان از کیفرهای دنیوی فرار کرد،ولی از عذاب اخروی و قهر الهی در آخرت راه گریزی نیست. «لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»

8-بدترین نوع جرم،اصرار مجرم بر جرم است. «ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً» (سامری خود نیز گوساله خود را می پرستید.)

9-ابزار گناه و آثار انحراف باید نابود شود.[22] «لَنُحَرِّقَنَّهُ»

10-محو آثار کفر وشرک باید در ملأعام وبا حضور مردم باشد. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» و نفرمود:«لاحرقنه»

11-حفظ افکار مردم از حفظ طلا مهم تر است.گاهی باید برای ایجاد موج و مبارزه با منکر،اشیای قیمتی فدا شوند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ»

12-غیرت دینی و قاطعیّت در برابر انحراف،لازمه ی رهبری است. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» (سوزاندن طلا و به دریا ریختن آن،تصمیم قطعی موسی بود)

13-باید نشان داد که چیزهای نابود شدنی شایستگی پرستش را ندارند. «لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ»

14-هرگاه باطلی را محو کردید به جای آن حقّ را مطرح کنید. «إِنَّما إِلهُکُمُ اللّهُ»

15-خدایی قابل عبادت است که احاطه علمی بر همه چیز داشته باشد. «وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً»

کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْراً«99»

(ای پیامبر!)ما این گونه از اخبار گذشته بر تو حکایت می کنیم و همانا ما از جانب خویش به تو ذکر(قرآن)داده ایم.

نکته ها:

* در نقل تاریخ انبیا برکات زیادی وجود دارد از جمله:

الف:افزایش علم و آگاهی،ب:بدست آوردن بصیرت و پیدا کردن راه سعادت،ج:تنبیه و تذکّر مردم،د:بشارت و دلگرمی مؤمنین.

پیام ها:

1-نقل تاریخ،یکی از شیوه های تربیتی قرآن است. «کَذلِکَ نَقُصُّ»

2-داستان های قرآن،بهترین و صادق ترین داستان هاست،زیرا گوینده ی آن خداوند و مخاطبش پیامبر صلی الله علیه و آله و ماجرای آن حقیقی است. «نَقُصُّ عَلَیْکَ»

3-در بیان تاریخ،از نقل جزئیاتی که دانستن و ندانستن آنها نقشی در هدف ندارد، خودداری کنید. «مِنْ أَنْباءِ»

4-هر تاریخی ارزش بیان ندارد،اخبار مهم قابل نقل است.[23] «أَنْباءِ»

5-تاریخ وسیله ی تذکّر است،نه عامل سرگرمی. «أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ - ذِکْراً»

6-قرآن یاد و یادآور مهمّی است.( «ذِکْراً» با تنوین نشانه ی عظمت است.)

7-سرچشمه ی تاریخ و داستان های قرآنی،وحی الهی است،نه گفته های این و آن. «لَدُنّا»

مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وِزْراً«100»

پس هرکس از آن(ذکر)روی برگرداند،قطعاً او در روز قیامت،بار سنگینی(از گناه)را بر دوش خواهد کشید.

خالِدِینَ فِیهِ وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ حِمْلاً«101»

(آنها)برای همیشه در آن(بار گناه و عقوبتش)خواهند ماند و چه بد باری است برای آنها،(بار گناه)در روز قیامت.

یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً«102»

(همان)روزی که در صور دمیده می شود وما در آن روز،مجرمان را با چشمان تیره(و بدن های کبود)محشور می کنیم.

یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ عَشْراً«103»

(آنها)در بین خودشان آهسته با یکدیگر گفتگو می کنند که شما جز چندی (ده روز در دنیا بیشتر)توقّف نداشتید.

نکته ها:

* کلمه ی«حِمل»و کلمه ی«حَمل»در لغت به یک معناست،لیکن«حِمل»به بار ظاهری و «حَمل»به بار باطنی مثل بچه در شکم مادر اطلاق می گردد.

* «زرق»رنگی است که از اختلاط سفید و سیاه بوجود می آید،مثل رنگ خاکستری و شاید کنایه از کوری،ترس و یا رنگ پریدگی باشد.

* کلمه ی«صُور»یا به معنای شاخ است و یا جمع صورت می باشد که مراد دمیدن در صورت های مردگان برای زنده شدن است.

* در قرآن مجید به دو نفخه اشاره شده است که در نفخه ی اوّل،همه موجودات می میرند و در نفخه ی دوّم انسان ها برای حساب زنده می شوند. «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ،فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»[24]و منظور از «یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» در این آیه،به قرینه جمله ی «وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ» ،نفخه ی دوّم در روز قیامت است.

پیام ها:

1-انسان ها در انتخاب راه آزادند،می توانند حقّ را بپذیرند ومی توانند اعراض نمایند. «أَعْرَضَ»

2-پیامد اعراض از ذکر خدا،تنها به زندگانی نکبت بار در این دنیا خلاصه نمی شود، «مَنْ أَعْرَضَ ... فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»[25]بلکه بدبختی آخرت را نیز به همراه دارد. مَنْ أَعْرَضَ ... یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وِزْراً

3-میزان خطر وسنگینی بار قیامت،برای کسی روشن نیست.( «وِزْراً» نکره آمده)

4-در قیامت مجرم یا کور و رو سیاه محشور می شود و یا در اثر ترس،وحشت و خیره نگری،به کبودی چشم مبتلا می گردد. «زُرْقاً»

5-مدّت زمان دنیا و برزخ نسبت به آخرت بسیار ناچیز و در حکم چند روزاست. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ عَشْراً»

نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ یَوْماً«104»

(البتّه)ما به آنچه آنها می گویند داناتریم،آنگاه که بهترین آنان در رفتار، می گوید:شما درنگ نکردید مگر یک روز!

نکته ها:

* عظمت قیامت به قدری است که انسان ها پس از حضور در آن عمر خود را در دنیا،نیم روز یا یک روز و یا حدّاکثر ده روز می شمرند که قرآن از زبان افراد و گروه های مختلف،آن را چنین بیان می دارد:

الف:ده روز. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ عَشْراً»

ب:یک روز. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ یَوْماً»

ج:بخشی از یک روز. «لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ عَشِیَّهً أَوْ ضُحاها»[26]، «لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ[27]

د:لحظاتی کوتاه. «ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ»[28]

ه:زمانی اندک. «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ قَلِیلاً» [29]

به نظر می رسد این تفاوت نظر در مقدار عمر دنیا،بستگی به مقدار بصیرت و درک افراد دارد.چنانکه در این آیه کسانی که قرآن از آنها به «أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً» تعبیر کرده است،عمر دنیا را یک روز می شمرند و در آیه ی قبل،گنهکاران مدّت آن را ده روز.

پیام ها:

1-همه ی مجرمین،در قیامت در یک سطح نیستند. «أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً»

2-هرکس عاقل تراست،دنیا را کوچک تر می بیند. «یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَهً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّ یَوْماً»

وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً«105»

و(ای پیامبر!)از تو درباره ی کوهها(در قیامت)می پرسند،بگو:پروردگار من آنها را از بُن برکنده و متلاشی می کند.

فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً«106»

پس آنها را(همچون)کویری صاف و هموار،رها می سازد.

لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً«107»

که در آن هیچ پستی و بلندی مشاهده نمی کنی.

نکته ها:

* کلمه ی«نسف»یعنی قلع و قمع و نابود کردن،«قاع»یعنی زمین صاف،«صفصف»یعنی زمین صاف به گونه ای که همه ی قسمت های آن در یک صف و خط باشند،و کلمه ی «عِوَج»و«امْت»به معنای گودی و بلندی است.

پیام ها:

1-مردم درباره ی قیامت سؤالاتی دارند که پیامبر باید پاسخگو باشد. یَسْئَلُونَکَ ...

فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی

2-نظام حاکم بر طبیعت،دائمی نیست. «یَنْسِفُها رَبِّی»

3-متلاشی کردن کوهها و به وجود آوردن قیامت،جلوه ای از ربوبیّت خداست.

«یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً»

یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاّ هَمْساً«108»

در آن روز،(مردم)از دعوت کننده ای که(هیچ)انحرافی ندارد پیروی می کنند(و گوش به صدای اسرافیل هستند)و همه صداها در برابر(عظمت خداوند)رحمان فرو می نشیند.پس(در آن روز)جز صدایی آهسته نمی شنوی.

پیام ها:

1-اگر کسانی در دنیا از داعیان الهی اعراض می کردند،در روز قیامت،چاره ای جز پیروی نخواهند داشت. «یَتَّبِعُونَ الدّاعِیَ»

2-قیامت،روز تجلّی و ظهور رحمانیّت خداوند است و رحمانیّت او،امید و ملجأ تمام مردم است. «خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ»

یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً«109»

در آن روز،شفاعت(هیچ کس)سودی ندارد،مگر کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او(شفاعت کننده یا شفاعت شونده)راضی باشد.

نکته ها:

* از آنجا که انکار شفاعت،خلاف قرآن و روایات و مایه ی یأس مؤمنانِ گناهکار است،و قبول شفاعتِ بی قید و شرط نیز سبب جرأت خلافکاران و خلاف عدالت الهی است،لذا قرآن کریم برای شفاعت،حساب و کتاب و مقرّراتی در نظر گرفته است.

از نظر قرآن،شفاعت،روزنه ی امید گناهکاران و وسیله ای برای ارتباط آنان با اولیای خدا و پیروی از آنان است.شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت،تنها کسانی هستند که در مدار توحید و دارای منطقِ صحیح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد،یعنی شهادتین آنان موضعی، موسمی، اکراهی، سطحی و بر اساس مسخره و نفاق نباشد،در این صورت اگر در عمل کمبود داشته باشند،با شفاعت موردعنایت قرار می گیرند.

از این روی قرآن،شفاعت بت ها را برای بت پرستان باطل دانسته و شفاعت به معنای فدا شدن حضرت عیسی علیه السلام برای پاک شدن گناهان پیروانش و یا شهادت امام حسین علیه السلام به خاطر شفاعت از شیعیان قابل پذیرش نیست،هر چند امام حسین علیه السلام از شافعان بزرگ قیامت است،امّا باید دانست که هدف او از شهادت، شفاعت کردن طرفدارانش نبود.

* امام باقر علیه السلام درباره این آیه فرمودند:شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها برای کسانی است که از نظر عمل و گفتار مورد رضایت باشند و بر مودّت آل پیامبر علیهم السلام زندگی کرده و بر آن مرده اند[30]

پیام ها:

1-شفاعت،مقام والایی است که افراد خاصی از آن برخوردارند. «مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»

2-شفاعت،تصرّف در اراده ی خدا و یا تخلّف از حکمت و عدل و محاسبات و سنّت های الهی نیست،بلکه بر اساس خواست خداوند است. أَذِنَ ... رَضِیَ

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً«110»

(خداوند به)آنچه آنان در پیش روی دارند و آنچه را(در دنیا)پشت سر گذاشته اند آگاه است،ولی مردم بر او احاطه علمی ندارند.

وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً«111»

و(در آن روز)همه ی چهره ها در برابر خداوندِ زنده ی پاینده،خوار و فروتن می شود و البتّه هر کس که بار ستم برداشت،مأیوس و زیان کار است.

نکته ها:

* کلمه «عَنَتِ» از«عنوه»به معنای ذلّت در برابر قهر و سلطه است،و«قیوم»به کسی گفته می شود که قائم به ذات خود و حافظ همه چیز است و مایه ی قوام هر چیز را به آن عطا کرده باشد،و کلمه ی «خابَ» از«خیبه»به معنای از دست دادن مطلوب است.

پیام ها:

1-در قیامت،حسابرسی بسیار دقیق است،زیرا حسابگر همه چیز را به خوبی می داند و راهی برای سوء استفاده از شفاعت نیست. یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ...

2-احاطه ی علمی خداوند نسبت به همه کارهای گذشته و آینده مردم یکسان است. «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»

3-محدود هرگز نمی تواند بر بی نهایت احاطه پیدا کند. «لا یُحِیطُونَ بِهِ» نه بر ذات او،نه بر صفات او،نه بر آفریده های او و نه بر قدرت و کارهای او.

4-حالات روحی انسان،قبل از هرچیز در صورت او جلوه می کند. «عَنَتِ الْوُجُوهُ»

5-سرانجام ظلم،محرومیت از رحمت الهی است. «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»

6-بسیاری از ظلم ها را می توان در دنیا با توبه وعذرخواهی از مردم،جبران و محو کرد،بدبخت آن که ظلم خود را تا قیامت حمل کند. «خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً«112»

و(امّا)هر کس از کارهای نیکو انجام دهد و مؤمن باشد،پس(در آن روز) نه از ستم و کاستی(در پاداشش)نترسد.

نکته ها:

* کلمه«هضم»به معنای کم شدن است و شاید از آن روی به جذب غذا در بدن«هضم» می گویند که ظاهراً غذا کم می شود و تفاله های آن باقی می ماند.[31]

* از قرآن و روایات به دست می آید که اعمال و روحیات انسان در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، لذا هرگاه یک عمل نیکو که از شخصی منافق،مشرک،ریاکار و...که دارای روحیه ای فاسد است سر زند،مورد قبول واقع نمی شود.چنانکه اگر کافری،کار شایسته و خوبی مثل اختراع و اکتشاف نافع انجام دهد،در حالی که حقّ را فهمیده و آگاهانه در کفر اصرار ورزد،کار نیکوی او پذیرفته نخواهد شد.همانند ریختن شربت شیرین و گوارا در ظرفی کثیف و آلوده که طبیعتاً دیگر قابل پذیرش نیست.

* در ده آیه ی اخیر،به سیمایی اجمالی از برپایی قیامت اشاره شده است:

الف:در صور دمیده شده ومردگان زنده می شوند. «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ»

ب:مجرمان محشور می گردند. «نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ»

ج:کوهها متلاشی می شوند. «یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً»

د:همه گوش به فرمان دعوت کننده ی الهی هستند. «یَتَّبِعُونَ الدّاعِیَ»

ه:شفاعت بدون اذن خدا مؤثّر نیست. «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ»

و:خداوند با احاطه علمی اش به همه حساب ها می رسد. یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ...

ز:همگی در برابر حکم الهی تسلیم هستند. «عَنَتِ الْوُجُوهُ»

ح:ظالمان مأیوسند. «خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً»

ط:مؤمنان صالح در آرامش به سر می برند. «فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً». [32]

پیام ها:

1-اگر چه انجام تمام کارهای شایسته امکان پذیر نیست،ولی باید به اندازه ی توان و طاقت،کار صالح انجام داد. «مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ»

2-نه تنها کارهای بزرگ که ذرهّ ای از کار صالح بی پاداش نمی ماند. «مِنَ الصّالِحاتِ»

3-شرط قبولی عمل صالح،ایمان به خداست. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»

4-ایمان از عمل جدا نیست،ایمان بی عمل،مثل درخت بی ثمر و عمل بی ایمان همچون درخت بی ریشه است. «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»

5-آرامش و امنیّت روحی مؤمنان در قیامت در گرو کارهای صالح آنان است.

مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ ... فَلا یَخافُ ظُلْماً

6-در قیامت،نه اصل عمل وپاداش از بین می رود تا ظلمی صورت گیرد «فَلا یَخافُ ظُلْماً» و نه آنکه از پاداش کم گذاشته می شود. «وَ لا هَضْماً»

7-با آنکه پاداش،تفضّل الهی است نه استحقاق انسان،امّا خداوند در پاداش کسی کوتاهی نمی کند و کم نمی گذارد. «فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً»

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً«113»

و بدینسان ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم و در آن با انواع بیان ها هشدار دادیم،شاید آنها پروا کنند و یا برایشان پندی ایجاد شود.

نکته ها:

* «کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» یعنی ما با بیان صحنه های قیامت(در آیات قبل)و پاداش و عذاب های آنچنانی،این گونه قرآن را هشدار دهنده فرستادیم.

* کلمه ی«عربی»از نظر لغت به معنای روشن است و احتمال دارد که به معنای منسوب به زبان عربی باشد.کلمه ی «صَرَّفْنا» به معنای بیانات گوناگونی از یک واقعیّت است؛ گاهی با اشاره،گاهی با استدلال،گاهی با مثال و تمثیل و گاهی از طریق نقل تاریخ.

پیام ها:

1-مقدّس بودن قانون وحی «أَنْزَلْناهُ» ،روشن بودن مقاصد آن «عَرَبِیًّا» ،گوناگونی وتنوّع بیانات آن «صَرَّفْنا» و هشداردهندگی آن «مِنَ الْوَعِیدِ» از زمینه های تقواگرایی و پندپذیری است. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً»

2-همه ی مردم به وحی نیاز دارند،لیکن بعضی از باب اخطار و بعضی از باب تذکّر. «یَتَّقُونَ ذِکْراً»

3-هشدار بی اثر نیست،یا تأثیر عمیق دارد، «یَتَّقُونَ» ویا حداقل،تذکّر است.

«ذِکْراً» یا نتیجه می دهد، «یَتَّقُونَ» و یا اتمام حجّت می کند. «ذِکْراً»

فَتَعالَی اللّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً«114»

پس(بدان که)بلند مرتبه است خدای فرمانروای بر حقّ،و تو(ای پیامبر!) بر خواندن قرآن پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو:

پروردگارا! علم مرا زیاد کن.

نکته ها:

* از عبارت «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»[33]به دست می آید که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مجموعه آیات قرآن را می دانسته و آن را پیش خوانی می کرده است واین خود دلیل روشنی است بر آنکه قرآن مجید دو بار بر پیامبر نازل شده است،یکبار به صورت دفعی و بار دیگر به شکل تدریجی و آنچه را پیامبر در نزول دفعی در شب قدر دریافت کرده بوده،در هنگام نزول تدریجی،قبل از وحی می خوانده است.[34]

* میان شتابزدگی و عجله از یک طرف و سرعت و سبقت که در قرآن با عباراتِ «سارِعُوا»[35]، «سابِقُوا»[36]مورد ستایش و دستور قرار گرفته از طرف دیگر،تفاوت و اختلاف اساسی وجود دارد.حُسن سرعت و سبقت در جایی است که تمام مسائل محاسبه و تنظیم شده باشد،لذا نباید فرصت و وقت را از دست داد،ولی شتابزدگی و عجله در جایی است که هنوز موعد انجام نرسیده و یا نیاز به تکمیل و بررسی است،از این روی می بایست درنگ کرد.

* سرچشمه ی عجله و شتاب،گاه امور منفی چون کم صبری،غرور و اظهار وجود است که البتّه این صفات،مذموم،و از ذات مقدّس نبوی به دور است،و گاهی به خاطر شدّت عشق و علاقه به دریافت مطلب و دلسوزی برای حفظ چیزی است،که در این صورت امر نیکویی به شمار می رود و تعجیل پیامبر صلی الله علیه و آله در وحی از این جهت بوده است،یعنی دریافت عاشقانه،و هیجان و نگرانی برای حفظ وحی.

* خداوند،حضرت موسی علیه السلام را برای آموزش در اختیار حضرت خضر گذاشت،لذا موسی علیه السلام از او کسب اجازه کرد که «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً» [37]آیا اجازه می دهی که من همراه و پیرو تو باشم تا از آنچه آموخته ای به من نیز بیاموزی؟امّا تعلیم و آموزش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ذات مقدّس الهی بر عهده گرفت و به او فرمود: «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» بگو:پروردگارا! علم مرا زیاد کن.

* اوّلین معلّم،خداوند علاّم و علیم است، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»[38]، «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ»[39]پس علم را از او بخواهیم. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

* در حدیث آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:اگر روزی بر من بگذرد و در آن بر علم من افزوده نشود،آن روز برای من مبارک نیست. [40]

پیام ها:

1-آفرینش بی هدف و انسان رها نیست،زیرا بیهودگی وبی هدفی در شأن خدا نیست. «فَتَعالَی اللّهُ»

2-ذات مقدّس الهی را از هر فکر و اندیشه ای برتر و افعال او را از هر امر باطل، پاک ومنزّه بدانیم. «فَتَعالَی اللّهُ»

3-حکومت حکیمانه،حقیقی،مطلق ومنحصربه فرد،از آنِ خداست. «الْمَلِکُ الْحَقُّ»

4-پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عاشقانه طالب شنیدن و گرفتن وحی بود. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»

5-فراگیری هر چیزی به تناسب خود آدابی دارد. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»

6-نهی ها وعتاب های قرآن نسبت به پیامبر،نشانه ی صداقت پیامبر است وگرنه کسی خود را مورد نهی وعتاب قرار نمی دهد. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»

7-در بیان قوانین الهی،باید به شرایط زمانی توجّه کرد. لا تَعْجَلْ ... قَبْلِ أَنْ یُقْضی

8-علم را از عالم حقیقی طلب کنیم. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

9-برای علم و دانش نهایتی نیست و فارغ التحصیل معنا ندارد. «زِدْنِی عِلْماً»

10-علم حقیقی،قرآن مجید است. «لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ - وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

11-اگر کسی را از چیزی نهی می کنیم،در مقابل،راه صحیح و حقّ را هم به او نشان دهیم. «لا تَعْجَلْ - قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

12-افزون طلبی در کمالات ارزش است. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

13-علم،وسیله ی رشد انسان هاست. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

14-علمی دارای ارزش و اعتبار است که همراه با فراگیری آن،ظرفیّت انسان نیز زیاد شود و رشد کند. «زِدْنِی عِلْماً» ،نه،«زد علمی»

15-اگر چه خداوند می تواند بدون دعا هم لطف کند،ولی از پیامبرش می خواهد که دعا نماید. «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

16-در دعا از کلمه ربّ و ربوبیّت خدا استمداد کنیم. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

17-جز خداوند،علم همه حتّی علم پیامبر محدود است. «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً«115»

وبه تحقیق،پیش از این با آدم پیمان بستیم،امّا او فراموش کرد و ما عزم استواری برای او نیافتیم.

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ أَبی«116»

وزمانی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید،پس همگی سجده کردند،مگر ابلیس که سرپیچی و امتناع کرد.

نکته ها:

* این ششمین مرتبه ای است که از آغاز قرآن تاکنون به داستان آدم و ابلیس برمی خوریم، قبلاً نیز در سوره های بقره،اعراف،حجر،اسراء و کهف در این مورد اشاراتی شده بود.[41]

* مراد از عهد و پیمان،همان فرمانِ نخوردن از گیاه مخصوص است و مراد از نسیان،دقّت نکردن در انجام فرمان،وگرنه فراموشی مطلق،عتاب و انتقاد ندارد.منظور از«عزم»، اراده ی محکم در برابر وسوسه های ابلیس است.

* امام کاظم علیه السلام فرمود:فرمان سجده ونافرمانی ابلیس،نوعی تسلّی ودلداری پیامبر اسلام است که اگر به فرمان تو عمل نشد نگران نباش که ابلیس فرمان مرا نیز اطاعت نکرد.[42]

پیام ها:

1-خداوند،بشر را به حال خود رها نکرده است. «عَهِدْنا إِلی آدَمَ»

2-انسان موجودی است که به طور طبیعی در معرض خطر افراط وتفریط قرار دارد،مگر آنکه خداوند انسان را حفظ نماید. «لا تَعْجَلْ - فَنَسِیَ»

3-عزم بر انجام تکالیف الهی،لازم است. «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»

4-از عوامل مهم انحراف انسان،یکی غفلت از کرامت و مقام انسانیّت و دیگری غفلت از دشمن درونی و بیرونی است که قرآن بارها بر آن هشدار داده است.

«وَ إِذْ قُلْنا»

5-سجده فرشتگان بر آدم،به دستور خداوند بر کرامت های والای آدم ونشانه ی برتری او بر آنها بود وگرنه ابلیس نمی گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» «اسْجُدُوا لِآدَمَ»

6-فرشتگان در انجام مأموریت الهی،لحظه ای درنگ نمی کنند. «فَسَجَدُوا»

فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشْقی«117»

پس گفتیم:ای آدم! همانا این(ابلیس)دشمن تو وهمسر توست،پس(مواظب باش که با وسوسه هایش)شما را از بهشت بیرون نکند که به رنج ومشقّت خواهی افتاد.

إِنَّ لَکَ أَلاّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْری«118»

(در صورتی که)همانا تو در آنجا(بهشت)،نه گرسنه می شوی ونه برهنه می مانی.

وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحی«119»

ودر آنجا(بهشت)،نه تشنه می شوی و نه از حرارت آفتاب آزار می بینی.

نکته ها:

* گرچه شیطان در اینجا،تنها دشمن آدم و حوا معرّفی شده است،ولی در جای دیگر به دشمنی او با همه ی انسان ها هشدار داده شده است. «عَدُوٍّ لَکُمْ»[43]

* مراد از«تشقی»در اینجا،مشقّت های زندگی مادّی است که از آیات بعدی استفاده می شود که می فرماید:در بهشت گرسنگی، برهنگی و تشنگی نیست،یعنی اگر از بهشت بیرون شدید،به مشقّت مبتلا خواهید شد.

پیام ها:

1-از بزرگ ترین الطاف الهی بر بندگان،معرّفی خطر شیطان است. «هذا عَدُوٌّ»

2-جنگ و دشمنی میان حقّ و باطل،از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته است.

«هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»

3-زن و مرد،هر دو در تیررس تبلیغات دشمن و وسوسه های شیطان قرار دارند.

«عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»

4-سنّت الهی بر اتمام حجّت با بندگان است. «هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»

5-زندگی در دنیا،همراه با مشقّت است. «فَتَشْقی»

6-نیازها و خواسته های اولیّه ی انسان در چهار چیز نمود پیدا می کند:گرسنگی و تشنگی که مشقّت درونی است وبرهنگی وبی مسکنی که مشقّت بیرونی است و در آیه به هر چهار مورد اشاره شده است. «أَلاّ تَجُوعَ لا تَعْری لا تَظْمَؤُا لا تَضْحی»

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی«120»

پس شیطان او را وسوسه کرد(و)گفت:ای آدم! آیا(می خواهی که)تو را به درخت جاودانگی و مُلک(و پادشاهی)فنا ناپذیر راهنمایی کنم؟!

فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی«121»

پس(آدم و همسرش فریفته شده و)هر دو از آن(درخت ممنوعه)خوردند،پس(به ناگاه لباس هایشان ریخت و)شرمگاهشان برای آنان ظاهر شد و(ناچاراً)هر دو به چسبانیدن برگ(درختان)بهشت بر خودشان مشغول شدند و(این چنین)آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و بیراهه رفت.

نکته ها:

* شیطان،نام دیگر ابلیس است. فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ ... فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ

* وسوسه شدن آدم،قبل از رسیدن او به مقام نبوّت بوده است.[44]

* سیدبن طاووس قدس سره در بیان لطیفی می فرماید:شیطان ابتدا با شعار راهنمایی و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّکَ» وبعد او را تدلیه و وسوسه کرد، «فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ» [45]،پس وای

به حال ما که شیطان از ابتدا به قصد اغرا و فریب ما می آید. «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ[46]

* کلمه«غَوی»از«غَیّ»در برابر رشد است،یعنی راهی که انسان را از مقصد باز می دارد.خداوند درباره ی آدم فرمود: «فَغَوی» امّا درباره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی»[47]

* وسوسه ی شیطان،اختیار انسان را سلب نمی کند،از این رو بعد از وسوسه شدن،انسان مورد ملامت خود و دیگران قرار می گیرد،در حالی که اگر وسوسه،اختیار انسان ها را سلب می کرد،دیگر کسی از آنها انتقاد نمی کرد.

گناه حضرت آدم

در ارتباط با جمله «عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» چند احتمال داده شده است:

الف:آدم گناه نکرد،بلکه مرتکب ترک اولی شد و«غوی»یعنی رشد نکرد،نه اینکه گمراه شد.

ب:نهی آدم از درخت ممنوعه،نهی ارشادی بود،نه نهی مولوی.[48]

ج:«عصیان»هم در ترک واجب بکار می رود و هم در ترک مستحب[49]

امّا هیچ کدام از این احتمالات مورد پذیرش نیست زیرا؛

اوّلاً:این آیه و آیات مشابه آن صراحت در عصیان آدم دارند.

ثانیاً:دلیلی بر ارشادی بودن نهی نداریم.

ثالثاً:ادعای نبودن حکم تکلیفی در آن زمان درست نیست،زیرا در این صورت باید بگوییم که شیطان هم مرتکب خلافی نشده و گناه نکرده است.

رابعاً:مگر توبه از کار منهیّ عنه با نهی ارشادی معنا دارد؟

خامساً:عصیان در قرآن،تنها به معنای گناه بکار رفته است.

بنابراین بهتر است به سراغ امام معصوم برویم آنجا که مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید:اگر پیامبران معصومند،پس معنای آیه «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» چیست؟امام علیه السلام فرمودند:

«کان ذلک من آدم قبل النبوه...من الذنوب التی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی علیهم...» یعنی نافرمانی حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافی بوده که ارتکاب آن با مقام نبوّت منافاتی ندارد.

پیام ها:

1-راه نفوذ شیطان،تمایلات انسانی است. «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ» (شیطان بر نیازها وخواسته های آدمی آگاه بوده است لذا آدم را از راه میل به جاودانگی، اغفال کرد.آری آرزوهای طولانی ودراز،انسان را به گناه می کشاند.)

2-شیاطین از نام ها و عناوین زیبا و جذاب برای انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده می کنند. «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ»

3-دروغ،ابزار شیطان برای فریفتن انسان هاست. «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ»

4-اگر اولیای الهی لغزش داشته باشند،فوراً تنبیه می شوند. «فَبَدَتْ»

5-ظاهر شدن زشتی ها وبرهنگی،اوّلین اثر عصیان آدم بود. «فَبَدَتْ لَهُما»

6-پوشش برای انسان،کرامت وزیبایی،وبرهنگی،پستی وزشتی است.

«سَوْآتُهُما»

7-لقمه ی نابجا،سبب ریختن شرم وحیا و ظهور زشتی ها می شود. فَأَکَلا ... فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما

8-پوشش و پوشاندن شرمگاه،در فطرت تمام انسان هاست. «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ»

9-مخالفت با امر خدا،مخالفت با رشد وتربیت خود انسان است. «عَصی آدَمُ رَبَّهُ»

10-پیامدهای گناه برای تمامی مرتکبان آن یکسان نیست. فَأَکَلا ... عَصی آدَمُ (با اینکه هر دو نافرمانی کرده و از درخت ممنوعه خوردند،ولی معصیت به آدم نسبت داده شده است.)

11-گناه سبب محرومیت انسان می شود. عَصی ... فَغَوی

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی«122»

سپس پروردگارش او را برگزید،پس(لطف خویش را)بر او باز گرداند و او را هدایت کرد.

قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی«123»

(خداوند به آدم وحوا)فرمود:از آن(بهشت و مقام والا)فرود آیید(که) بعضی از شما، دشمن بعض دیگر خواهد بود،پس اگر از جانب من رهنمودی برای شما آمد،پس(بدانید که)هر کس از رهنمود من پیروی کند،نه گمراه می شود و نه تیره بخت.

نکته ها:

* «اجتباء»از«جبآیه»به معنای جمع آوری و انتخاب و برگزیدن است.

* «تاب»اگر با حرف«الی»بیاید،توبه ی انسان خواهد بود،مثل جمله «تُبْتُ إِلَیْکَ» ولی اگردر کنار حرف«علی»قرار گرفت،توبه ی خداوند قلمداد می گردد،مانند آیه ی فوق یعنی خداوند لطف خودش را بر بنده باز گرداند.

* در اینکه مخاطب «اهْبِطا» چه کسانی هستند،می توان گفت:یا آدم و حوا هستند،یا انسان و شیطان است،و یا آدم و ذریّه او بوده اند.

* در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:هیچ پیامبری به اندازه حضرت آدم علیه السلام گریه نکرد.[50] تا پس از نافرمانی توبه کند.

پیام ها:

1-در گزینش افراد به سرشت پاک آنها توجّه کنید و یکی دو لغرش را ملاک ردّ انتخاب قرار ندهید. «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْه

2-زمان،در گزینش نقش دارد. «ثُمَّ اجْتَباهُ» ( «ثُمَّ» نشان گذشت زمان است)

3-پذیرش توبه،از شئون ربوبیت الهی است. «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ»

4- به جای طرد نیروهای خلافکار،آنها را با عفو،جذب و هدایت کنیم. «فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی»

5-توبه،زمینه ی هدایت است. «فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی»

6-یک گناه می تواند نسلی را در هبوط نگه دارد. «اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً»

7-هبوط بشر،سبب بروز دشمنی ها می گردد. اِهْبِطا ... بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ

8- اوّلین بشارت به آدم،آمدن رهنمودهای الهی است که با پیروی از آنها راه برای سعادت و برگشت به بهشت باز می شود. اِهْبِطا - فَمَنِ اتَّبَعَ ...

9-آمدن انبیا و هدایت الهی قطعی است.( «یَأْتِیَنَّکُمْ» نون تأکید دارد)

10-در مدیریت و تربیت،حتّی اگر بنا به مصالحی فرمان اخراج دادیم باز هم وسیله ی رشد وبازسازی او را فراهم کنیم. اِهْبِطا - یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً ...

11-کسی جز خداوند نمی تواند هادی و راهنمای انسان باشد. «یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً»

12در جهان مادّیات،بروز تضاد و تزاحم قطعی است،مهم آن است که انسان در این بین خط الهی را گم نکند. بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ... فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ ...

13انسان ها در انتخاب آزادند. «فَمَنِ اتَّبَعَ»

14خوشبختی و نجات انسان،در سایه ی پیروی از اوامر الهی است. «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی»

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمی«124»

و هر کس از یاد من روی گرداند،پس همانا برای او زندگی تنگ و سختی خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور می کنیم.

قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً«125»

(در قیامت خواهد)گفت:پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی در حالی که من(در دنیا)بینا بودم؟!

نکته ها:

* آیه ی قبل بشارت به پیروان حقّ می داد،ولی این آیه هشدار واخطار به روی گردانان از حقّ،تا بیم و امید در کنار هم مطرح شده و مؤثّر باشد.

* در روایات،رها کردن خط ولایت اهلبیت علیه السلام یا ترک کردن فریضه ی حج،مصداق اعراض از یاد خدا شمرده شده است.[51]

* مراد از سختی و تنگی زندگی،نداشتن نیست،بلکه بسیاری از سرمایه داران به خاطر حرص،ترس و دلهره،در فشار و تنگنا زندگی می کنند.[52]

* سؤال: کور بودن مجرمین،با آیه «اقْرَأْ کِتابَکَ»[53]که خواندن نامه اعمال نیاز به چشم

دارد،چگونه قابل جمع است؟

پاسخ: چون در قیامت مواقف متعدّد است،ممکن است در موقفی بینا و در موقف دیگر اعمی باشند.

* روایات متعدّدی مراد از کوری در قیامت را ندیدن راه حقّ وخیر دانسته اند[54]

امام سجاد علیه السلام پس از تلاوت آیه ی مَنْ أَعْرَضَ ... ضَنْکاً فرمودند:قسم به خداوند! همانا قبر،باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های جهنّم است. [55]بنابراین دامنه معیشت تنگ تا برزخ نیز ادامه دارد.

پیام ها:

1-انسان ها در انتخاب آزادند. «مَنْ أَعْرَضَ»

2-فطرت انسان بر خداپرستی است،انبیا و ادیان آسمانی تنها آن را یادآوری می کنند. «عَنْ ذِکْرِی»[56]

3-دوری از یاد خدا مایه اضطراب،حیرت و حسرت است،هر چند تمکّن مالی بالا باشد. مَنْ أَعْرَضَ ...

4-زندگی آرام و شیرین،فقط در پرتو یاد و ذکر خداست. «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی»

5-معنویت در زندگی مادّی نیز نقش مهمی دارد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»

6-کسی که در دنیا چشم جانش را بر روی حقایق بست،در قیامت کور محشور خواهد شد. «مَنْ أَعْرَضَ - یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمی»

7-بی ایمان،هم در دنیا زندگی مشقّت بار دارد و هم در آخرت از نعمت دیدن محروم است. «مَنْ أَعْرَضَ - مَعِیشَهً ضَنْکاً - یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمی»

قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی«126»

(وخداوند در جواب خواهد)فرمود:همان گونه که آیات ما به تو رسید وتو آنها را فراموش کردی،امروز هم همانطور فراموش گردیده ای.

وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقی«127»

ما این گونه هر کس را که افراط واسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد جزا می دهیم وقطعاً عذاب آخرت سخت تر وپایدارتر است.

نکته ها:

* از مصادیق روشن یاد خدا،نماز است،خداوند می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»[57]و بدیهی است که هر کس خدا را یاد کند،خداوند هم او را یاد خواهد کرد،این وعده ی الهی است که «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» [58]و قهراً کسانی که خدا را فراموش کنند،خداوند نیز آنان را رها خواهد کرد. «وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی»

* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که قرآن بخواند وعمل نکند،خدا او را کور محشور می کند.آن بنده می گوید:چرا مرا کور محشور کردی؟خطاب می رسد او را به دوزخ ببرید[59]

* امام صادق علیه السلام درباره ی جمله «أَتَتْکَ آیاتُنا» فرمود:امامان معصوم آیات خدا هستند و کسی که آنان را ترک کند،روز قیامت در آتش رها خواهد شد.[60]

پیام ها:

1-کیفرهای الهی عادلانه است. کَذلِکَ ... فَنَسِیتَها ... تُنْسی

2-اگر سرچشمه ی نسیان،بی اعتنایی باشد،عقوبت خواهد داشت و گرنه نسیانی که بدون اختیار باشد توبیخی ندارد. «فَنَسِیتَها»

3-خداوند ابتدا اتمام حجّت می کند،آنگاه قهر وعذاب. أَتَتْکَ آیاتُنا ... اَلْیَوْمَ تُنْسی

4-اسراف واستفاده نابجا از نعمت ها،زمینه ساز کفر است. «أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ»

أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی«128»

پس آیا مردمانی که پیش از این مورد قهر و هلاکت ما قرار گرفتند و(اینان امروز) در خانه های آنان رفت و آمد می کنند،برای هوشیاری و هدایتشان کافی نیست؟! همانا در آن(حوادث)برای صاحبان عقل و اندیشه نشانه ها و عبرت هاست.

وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی«129»

و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و(ملاحظه ی)زمان مقرّر نبود،هر آینه عذاب الهی لازم می آمد(و دامان آنان را نیز می گرفت).

نکته ها:

* کلمه«نُهی»جمع«نُهیه»به معنای چیزی است که انسان را از زشتی ها نهی می کند و از این روی به عقل،«نهیه»گفته می شود،زیرا انسان را از هوسها بازمی دارد.بنابراین عقل واقعی،علاوه بر اندیشیدن و فهمیدن،سبب دور شدن از خطرها و بدی ها می شود.

* «قَرن»به معنای قوم و مردمی است که در یک زمان زندگی می کنند و گاهی به خود زمان نیز گفته می شود.«لزام»به معنای امر ملازم و حتمی است.

* مراد از «کَلِمَهٌ سَبَقَتْ» همان جمله ای است که خداوند هنگام هبوط به حضرت آدم فرمود: [61]«وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ»[62]

* اهل مکّه در سفرهای خود از مکان های قوم عاد و ثمود می گذشتند و آثار باقیمانده و خرابه های آنها را می دیدند.خداوند در این آیات به آنان هشدار می دهد که سرنوشت آنان را فراموش نکنید وبا تفکّر واندیشه در آثار آنان،درس عبرت بگیرید. [63]

پیام ها:

1-تاریخ،بهترین معلّم و صادق ترین واعظ است،هر کس از آن عبرت نگیرد، سزاوار توبیخ است. أَ فَلَمْ یَهْدِ ...

2-تهدیدات الهی را جدّی بگیریم. کَمْ أَهْلَکْنا ...

3-تحوّلات تاریخی به دست خداوند است. أَهْلَکْنا ...

4-علم به تنهایی کافی نیست،عبرت لازم است.آنان با رفت و آمد خود ماجرا را می بینند،ولی غافلند. «یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ» 5-مناطق مخروبه و مقهوره،برای هر صاحب عقلی مایه تأمل و اندیشه است.

«لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی»

6-در بازدید از آثار باستانی،تنها به جنبه تفریحی آن اکتفا نشود. «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی» هرکس عبرت نگیرد بی خرد است.

7-هرکسی چشم عبرت بین ندارد،عبرت گرفتن مخصوص کسانی است که نفس خود را از آلودگی ها باز دارند. «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی»

8-تاریخ دارای فلسفه وبراساس قانون علّت و معلول است. «کَمْ أَهْلَکْنا - لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی» آری هلاکت اقوام پیشین براساس دلایلی بود که اگر امروز نیز آن امور باشد،همان هلاکت ها خواهد بود.

9-سنّت الهی بر مبنای برنامه وزمان بندی و مهلت دادن است وگرنه مجرمان فوراً به هلاکت می رسیدند. وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ ...(هر امّتی زمانی خاص دارد)

10-ستمکاران بی ایمان از تأخیر عذاب الهی مغرور نشوند. «کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»

11-خداوند،مجرمان را پس از اتمام حجّت عذاب می کند. «لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»

12-عمر انسان ها براساس برنامه و زمان بندی است. «أَجَلٌ مُسَمًّی»

فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی«130»

پس بر آنچه می گویند،شکیبا باش و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن با ستایش پروردگارت(او را)تسبیح کن و(همچنین)برخی از اوقات شب و اطراف روز را تسبیح بگوی،باشد که خشنود شوی.

نکته ها:

* خداوند در قرآن کریم،19 مرتبه پیامبر صلی الله علیه و آله را به صبر،فرمان داده است.

* این آیه همچون آیه ی «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» [64]پیامبر صلی الله علیه و آله را به شکیبایی و حمد وستایش پروردگار دعوت می کند،وگرچه مخاطب این آیه ظاهراً پیامبر صلی الله علیه و آله است،امّا بدیهی است که آیه جنبه عمومی دارد.

* بر طبق بعضی از روایات [65]و نظر برخی از مفسّرین،این آیه با نمازهای یومیه و شبانه روزی تطبیق دارد و مراد از «أَطْرافَ النَّهارِ» نوافل روزانه است.

پیام ها:

1-توجّه به تدبیر خداوند و قانون مند بودن کیفر و عذاب و توجّه به سنّت های الهی،مقدمه ی صبر و تسبیح وتحمید است. «فَاصْبِرْ» (با توجّه به آیات قبل)

2-صبر در امور باید به اندازه ی مشکلات باشد. «فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ»

3-حمد و تسبیح الهی وسیله ای برای تقویت روحیه در مقابل لجاجت ها و تبلیغات دشمن است. «فَاصْبِرْ - سَبِّحْ»

4-تنزیه خداوند از راه ستایش و حمد او است. «سَبِّحْ بِحَمْدِ»

5-پیرایش از بدی ها بر آرایش به خوبی ها مقدم است.تسبیح بر تحمید تقدم دارد. «سَبِّحْ بِحَمْدِ»

6-قرآن برای بیان زمان انجام تکالیف،از ابزار و معیارهای طبیعی استفاده کرده است. قَبْلَ طُلُوعِ ... وَ قَبْلَ غُرُوبِها

7-تسبیح و حمد الهی قبل از طلوع وغروب آفتاب اثر خاصی دارد. قَبْلَ طُلُوعِ ...

وَ قَبْلَ غُرُوبِها

8-اوقات خود را با یاد خدا پر کنیم تا زمینه ای برای سایر افکار باقی نماند. «قَبْلَ طُلُوعِ - قَبْلَ الْغُرُوبِ - آناءِ اللَّیْلِ - أَطْرافَ النَّهارِ»

9-شب،تنها برای استراحت و خواب نیست،باید بخشی از آن را به عبادت اختصاص داد. «وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ»

10-اگر ذکر خدا با سایر شرایط انجام شود،نتیجه بخش خواهد بود. «لَعَلَّکَ»[66]

11-مقام رضا،بالاترین درجه ی تکامل است. «لَعَلَّکَ تَرْضی»

(تکامل دارای درجاتی است:اوّل:صبر «فَاصْبِرْ» ،دوّم:تنزیه خداوند وَ سَبِّحْ ...

فَسَبِّحْ ،سوّم:سپاس و ستایش پروردگار «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» ،چهارم:رضا به قضای الهی. «لَعَلَّکَ تَرْضی»)

وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی«131»

و هرگز به متاعی که ما به گروهی از آنها داده ایم،چشم مدوز که(این) شکوفه و جلوه ی زندگی دنیاست(و ما می خواهیم)تا آنها را در آن بیازمائیم و(به یقین)روزیِ پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

نکته ها:

* از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:هر کس چشم به دست مردم داشته باشد، غم او طولانی گردد و غیظش باقی ماند.[67]

* گرچه قرآن کریم،مال دنیا را خیر [68]،فضل[69]و زینت[70]می داند و بهره مندی از آن را حلال و مجاز می شمارد،لیکن دلبستگی شدید به آن را مذمّت می کند.چرا که زندگی دنیا مثل یک غنچه،عمری کوتاه دارد و با یک نسیم از بین می رود.

پیام ها:

1-رسیدن به مقام رضایت از خداوند،در صورتی است که به زرق و برق دنیا خیره نشوی.(آری کسی که جذب جلوه های مادّی شد،احساس کمبود و تبعیض می کند و از خدا راضی نمی شود) «لَعَلَّکَ تَرْضی لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»

2-انسان به طور طبیعی به سوی مادّیات گرایش دارد،امّا باید آن را مهار کند.

«لا تَمُدَّنَّ»

3-نگاه،مقدّمه جذب و دلبستگی است. «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد

4-رهبری امّت نباید چشم داشتی به مال دیگران و توجّهی به مادّیات داشته باشد و مقهور و شیفته ی دنیای پر زرق و برق دیگران شود. «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»

5-جلوه های مادّی حتّی برای انبیا می تواند خطرساز باشد. «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ»

6-همه ی متاع های دنیوی و وسایل کامیابی،نعمت الهی محسوب نمی شوند.

«مَتَّعْنا» نه،«انعمنا»

7-همه ی کافران،کامیاب نیستند. «أَزْواجاً مِنْهُمْ»

8-جلوه های زندگی دنیوی همچون غنچه و شکوفه ای است که هرگز گل نمی شود. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

9-جلوه های زندگی دنیا،ابزار آزمایش انسان هاست. «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»

10-به آنچه در خود داریم بیندیشیم،نه آنچه در دست دیگران می بینیم. «رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ»

11-رزق دادن از شئون ربوبیّت خداوند است. «رِزْقُ رَبِّکَ»

12-همه ی دارایی های انسان رزق او نیست.چون بسیارند کسانی که همه نوع امکانات دارند،امّا بهره خودشان کم است. لا تَمُدَّنَّ ... مَتَّعْنا ... رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ

13-ملاک ارزش هر چیز دو امر است؛یکی خیر بودن و دیگری پایدار بودن.

«خَیْرٌ وَ أَبْقی»

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی«132»

وخانواده ات را به نماز فرمان ده و بر آن پایدار باش.ما از تو روزی نمی خواهیم، (بلکه)ما تو را روزی می دهیم،و سرانجامِ (نیکو)برای(اهل)تقوا است.

نکته ها:

* در روایات متعدّدی آمده است که پس از نزول این آیه،پیامبر صلی الله علیه و آله تا چندین ماه دَرب خانه ی حضرت علی و فاطمه علیهما السلام را می زدند و در آستانه در می فرمودند:«الصلاه» آنگاه به قرائت آیه تطهیر می پرداختند[71]

* هرگاه وضع زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله تنگ می شد،این آیه را تلاوت می فرمود،آنگاه به افراد خانه دستور می دادند تا نماز بخوانند.[72]

* «اصْطَبِرْ عَلَیْها» یعنی هم در انجام نماز وهم در امر به آن تأکید وپایداری کن.

پیام ها:

1-امر به معروف از کسانی اثر بیشتری دارد که خود جذب مادّیات نشده باشند.

لا تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ

2-رهبر جامعه ی اسلامی نباید از خانواده خود غافل باشد. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ»

3-مرد نسبت به سرنوشت فکری و دینی خانواده خود مسئول است و تنها رعایت امور مادّی آنان کافی نیست. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»

4-یکی از مهم ترین زمینه های امر به معروف،خانواده ونزدیکان انسان است.

وَ أْمُرْ أَهْلَکَ ...(دایره ی اهل،به زن و فرزند منحصر نیست،بلکه همه ی افراد خاندان را شامل می شود.)

5-مبلّغ باید در مرحله ی اوّل به تبلیغ خانواده خود بپردازد. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ» 6-اوّلین مرحله ی تربیت،کانون خانواده است. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ»

7-فرمان به نماز از میان سایر واجبات،رمز بیمه شدن اعضای خانواده است.

«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ»

8-برای عدم وابستگی به زرق و برق دنیا،به نماز پناهنده شویم. لا تَمُدَّنَّ ... وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ

9-یکی از مصادیق روشن و بلند معروف،نماز است. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ»

10-موضوع نماز در خانواده دارای اهمیت خاصی است،باید والدین بر آن اصرار کنند.[73] «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها»

11-امر به معروف،مداومت و پایداری لازم دارد. «اصْطَبِرْ عَلَیْها»

12-خداوند از عبادت ما سودی نمی برد،ثمره ی آن به خود ما باز می گردد.

«لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً»

13-سفارش به نیکی ها باید جدّی وهمراه بیان آثار باشد. وَ أْمُرْ أَهْلَکَ ... وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی

14-نماز،زمینه ساز پاکدامنی و تقواست. وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ ... وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی

15-حسن عاقبت در سایه ی تقوای الهی است،نه مادّیات. «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی»

وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَهٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی«133»

و(کافران)گفتند:چرا(پیامبر)از جانب پروردگارش معجزه و نشانه ای برای ما نمی آورد؟آیا دلیل و نشانه روشن در کتب قبلی برایشان نیامده (که ایمان نیاورند؟)

نکته ها:

* مشرکین توقّع داشتند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز معجزه ای همانند عصای موسی و شکافتن دریا بیاورد،امّا خداوند می فرماید:مگر نمی دانید که معجزه ی قرآن،از تمام معجزات قبلی بالاتر است،با این وجود مگر در برابر همان معجزات لجاجت نکردند؟!

مراد از«صحف اولی»تورات و انجیل و زبور است.

پیام ها:

1-به درخواست هایی که جنبه ی بهانه جویی دارد،نباید توجّه کرد. فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ ... وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا ...(این خصیصه ی انسان های لجوج و متکبّر است که معجزات و دلایل روشن موجود(قرآن)را کنار می گذارند و از سر لجاجت دلیل دیگر طلب می کنند.)

2-نوع معجزه مهم نیست،روحیّه پذیرش لازم است. لَوْ لا یَأْتِینا ... أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ

وَ لَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی«134»

واگر ما آنان را قبل از(آمدن پیامبر ونزول قرآن)با عذابی هلاک می کردیم،می گفتند:پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا ما از آیات تو پیروی کنیم،پیش از آنکه ذلیل و خوار شویم.

پیام ها:

1-بعثت انبیا علیهم السلام برای اتمام حجّت است،تا مردم بی خبری خود را بهانه قرار ندهند. لَوْ لا أَرْسَلْتَ ...

2-تا قانون ابلاغ نشود،جریمه و کیفر عادلانه نخواهد بود. لَوْ لا أَرْسَلْتَ ...

3-تبلیغ دین واجب است،خواه مردم توجّه کنند یا نکنند.زیرا در غیر این صورت آنان حقّ اعتراض خواهند داشت. لَوْ لا أَرْسَلْتَ ...

4-پیروی از انبیا کلید عزت و آبرومندی است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی»

قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی«135»

بگو:هر یک(از ماو شما)در انتظاریم،پس انتظار بکشید که به زودی خواهید دانست یاران راه راست کیانند و چه کسی راه یافته است.

نکته ها:

* مراد از «أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ» امامان معصوم علیهم السلام و منظور از «مَنِ اهْتَدی» یاوران آنها می باشد. [74]

* امام کاظم علیه السلام درباره آیه ی «مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی» فرمودند:راه

راست،راه قائم علیه السلام ما است و هدایت یافته آن کسی است که به اطاعت او هدایت شود. [75]

پیام ها:

1-پیامبر مامور انذار و هشدار است. «فَتَرَبَّصُوا»

2-گذشت زمان وتاریخ همه چیز را روشن می کند. «فَسَتَعْلَمُونَ»

3-کفّار خود را هدایت یافته می پندارند. «فَسَتَعْلَمُونَ ... مَنِ اهْتَدی»

4-اسلام مکتب اعتدال و مسلمانان هدایت یافتگانند. «مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی»

«الحمدللّه ربّ العالمین»



[1] - لسان العرب

[2] - اکراه،اگر به نحوی باشد که اختیار انسان گرفته شود،عذرخواهی و استغفار ندارد.بنابراین استغفار ساحران از اکراه،نشان می دهد که اکراه فرعون در حد سلب اختیار نبوده است.

 [3] - کافی،ج 8،ص 328

[4] - تفسیر فی ظلال القرآن

[5] - غافر،29.

[6] - آل عمران،90

[7] - اعراف،23

[8] - هود،47

[9] - شعراء،82.

[10] - اعراف،151

[11] - مائده،118

[12] - نصر،4.

[13] - کافی،ج 8،ص 393

[14] - تفسیر صافی

[15] - تفسیر مراغی

[16] - تفسیر مجمع البیان

[17] - تفسیر نمونه

[18] - تفسیر نمونه

[19] - مفردات راغب

[20] - تفسیر نمونه

[21] - تفسیر نمونه

[22] - .همان گونه که پیامبر اسلام دستور داد مسجد ضرار را نخست بسوزانند و باقیمانده آن را ویران کنند و آنجا را محلّ زباله های مردم مدینه قرار داد.تفسیر نمونه

[23] - .«انباء»جمع«نبأ»به خبر مهم و مفید گفته می شود.

[24] - .زمر،68

[25] - طه،124

[26] - نازعات،4

[27] - بقره،259

[28] - روم،55.

[29] - مؤمنون،114

[30] - تأویل الایات،304

[31] - تفسیر نمونه.

[32] - تفسیر نمونه

[33] - نظیر این عبارت در سوره قیامت،آیه 18 نیز آمده است.«لاتحرّک به لسانک لتعجل به»

 

[34] - تفسیر المیزان

[35] - آل عمران،133

[36] - حدید،21

[37] - کهف،66

[38] - بقره،31

[39] - الرحمن،1-3.

[40] - تفسیر نورالثقلین

[41] - .تفسیر کبیر فخررازی

[42] - کافی،ج1،ص412

[43] - نساء،92

[44] - تفسیر کبیر فخررازی

[45] - .اعراف،22.

[46] - ص 82.

[47] - نجم،2.

[48] - تفسیر المیزان

[49] - تفسیر نمونه

[50] - تفسیر کبیرفخررازی

[51] - تفسیر نورالثقلین

[52] - تفسیر نمونه

[53] - اسراء،14

[54] - من لایحضره الفقیه،ج2،ص447

[55] - بحار،ج7،ص 104.

[56] - .«ذکر»یادآوری چیزی است که انسان فراموش کرده است

[57] - طه،14

[58] - بقره،152

[59] - وسائل،ج6،ص184

[60] - کافی،ج1،ص 436

[61] - تفسیر المیزان

[62] - بقره،36.

[63] - تفاسیر المیزان وتبیان

[64] - بقره،45.

[65] - کافی،ج3،ص444

[66] - کلمه ی«لعلّ»به معنای آن است که رسیدن به این غنچه،چند درصد است نه صد در صد و این به خاطر آن است که یاد خدا به تنهایی کافی نیست،بلکه تلاش، وحدت، اخلاص و سایر شرایط باید جمع شود تا نتیجه صد در صد باشد.

[67] - تفسیر المیزان

[68] - .«ان ترک خیراً»بقره،180

[69] - .«و ابتغوا من فضل اللّه»جمعه،10.

[70] - .«المال و البنون زینه الحیوه الدنیا»کهف،46.

[71] - تفاسیر کبیر فخررازی و درّالمنثور و مجمع البیان

[72] - تفسیر المیزان

[73] - در تحقیقاتی که از جامعه ی دانش آموزی و نوجوان و جوان شده است،درصد بالایی از آنان علّت توجّه به نماز خود را توجّه خانواده های خویش به آن دانسته اند.

[74] - تفسیر فرقان

[75] - تأویل الایات،ص 317


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -