انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 تا 60 سوره کهف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی کهف

این سوره،یکصد وده آیه دارد،و جز آیه ی 28،همه ی آن در مکّه نازل شده است.در این سوره از داستان اصحاب کهف و داستان موسی و خضر و داستان ذوالقرنین[1]و مسائل مبدأ و معاد بحث شده است.

مشرکان قریش افرادی را از مکّه به مدینه فرستادند تا ماجرای بعثت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و نشانه ی صداقت او را از علمای یهود بپرسند.علمای یهود به فرستادگان مشرکان گفتند:از او سه چیز سؤال کنید؛اگر دو چیز را جواب داد و یکی را بی پاسخ گذاشت،او صادق است.درباره ی اصحاب کهف،ذوالقرنین و روح بپرسید.اگر از اصحاب کهف و ذوالقرنین جواب داد،ولی از روح جواب نداد،او پیامبر است.[2]

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس سوره کهف را در هر شب جمعه تلاوت کند نمی میرد مگر آن که شهید شود و خداوند او را با شهیدان مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف شهیدان خواهد بود.[3]

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً«1»

ستایش مخصوص خدایی است که کتاب(آسمانی قرآن را)بر بنده ی خود نازل کرد و برای آن هیچ گونه انحرافی قرار نداد.

قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً«2»

(کتابی که)استوار و نگهبانِ(کتاب های آسمانی دیگر)است،تا از عذاب شدیدی که از سوی اوست بترساند و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می دهند،بشارت دهد که برای آنان پاداشی نیکوست.

نکته ها:

* از میان سوره های قرآن،حمد،انعام،سبأ،فاطر و کهف،باجمله ی «الْحَمْدُ لِلّهِ» شروع شده است و در سه سوره از آنها سخن از آفرینش هستی است.در سوره ی حمد از تربیت و در اینجا از کتاب آسمانی سخن به میان آمده است.گویا هستی و آفرینش، همراه با کتاب و قانون،دو بال برای تربیت انسان ها هستند.

*«اعوجاج»یعنی انحراف و کجی.«عَوَج»در مورد محسوسات و«عِوَج»در غیر محسوسات به کار می رود.[4] و«قیّم»به معنای برپادارنده وسامان بخش است.

*سوره ی قبل با «سُبْحانَ الَّذِی» شروع شده بود و این سوره با «الْحَمْدُ لِلّهِ» ،تسبیح و تحمید معمولاً در کنار هم اند.

*کلمه ی «عَبْدِهِ» در قرآن هرجا به طور مطلق آمده،مراد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است،مثل «نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ»[5]، «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ»[6]، «یُنَزِّلُ عَلی عَبْدِهِ»[7]، أَ لَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ [8]

پیام ها:

1-نعمت کتاب وقانون،به قدری مهم است که خداوند،خود را به خاطر آن ستوده است. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی أَنْزَلَ ...

2-بندگی خدا،زمینه ساز دریافت کمالات معنوی است. «أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ»

3-نه در کتاب خدا اعوجاج است،نه در رسول او،نه از حقّ به باطل می گراید،نه از مفید به غیر مفید و نه از صحیح به فاسد. «لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»

4-قرآن تا قیامت،استوار وغیرقابل نسخ است. «قَیِّماً»

5-قرآن،نگهبان کتب آسمانی ودر بردارنده تمام مصالح بندگان است.تناقض، اختلاف،افراط و تفریط در آن نیست،هم دعوت به قیام می کند،هم قیام به دعوت دارد. «قَیِّماً»

6-شرط قیام به مصالح دیگران،اعوجاج نداشتن مصلح است. «لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً»

7-دفع ضرر،مهم تر از جلب منفعت است.لذا انذار قبل از بشارت آمده است.

«لِیُنْذِرَ

یُبَشِّرَ» 8-ایمان همراه با عمل صالح کارساز است. «الْمُؤْمِنِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ»

9-عمل صالح باید استمرار داشته باشد. «یَعْمَلُونَ»

ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً«3»

برای همیشه در آن(اجر الهی و بهشت)ماندگارند.

وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً«4»

و تا(کتاب الهی و پیامبر)به آنان که گویند:خداوند برای خود فرزندی گرفته است،هشدار دهد.

ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَهً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاّ کَذِباً«5»

آنان و پدرانشان هیچ علمی به این سخن(یا به خداوند)ندارند.این کلمه ای که از دهانشان بیرون می آید،تهمت بزرگی است و جز دروغ نمی گویند.

نکته ها:

*با آنکه هشدار در آیه ی قبل نیز آمده بود،امّا به خاطر اهمیّت انحراف مشرکان در مورد فرزند گرفتن خدا،انذار تکرار شده است.

*با توجّه به آیات دیگر قرآن،اتّهام فرزند داشتن خدا،تهمتی بزرگ و شایع میان مشرکان بوده است.مسیحیان هم«أب،ابن و روح القدس»می گفتند.یهودیان نیز «عُزَیْرٌ» را فرزند خدا می دانستند و مشرکان،فرشتگان را دختران خدا می پنداشتند.در حالی که این عقیده نه موافق با واقعیّت است و نه منطبق با عقل.

پیام ها:

1-عمل دائم،پاداش دائم دارد.در آیه ی قبل «یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ» نشانه دوام عمل بود و در این آیه «ماکِثِینَ» یعنی پاداش دائم می باشد.

2-انسان علاقه به زندگی همیشگی وماندگار دارد،و خداوند آن را در قیامت قرار داده است. «ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً»

3-از ویژگی نعمت های الهی در آخرت،جاودانگی آنهاست و در قیامت،مرگ و فنا نیست. «ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً»

4-اصلاح عقیده ی مردم،از وظایف انبیاست. «یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا»

5-جهل و ناآگاهی،بستر انحراف است. قالُوا ... ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ

6-عقاید باید بر اساس علم باشد و از عقیده بدون علم انتقاد شده است. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ»

7-کسی که ایمان نداشته باشد،به خالق خود نیز تهمت می زند. کَبُرَتْ کَلِمَهً ...

8-فرزند داشتن خداوند،تهمتی بی اساس است. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ»

9-نسبت دادن فرزند به خدا،هم شرک است،هم تشبیه نابجا و هم نیازمند دانستن خدا به جانشین و همکار. کَبُرَتْ ...

فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً«6»

پس بیم آن می رود که اگر به این حدیث(قرآن)ایمان نیاورند،تو در پی آنان خود را هلاک کنی!.

نکته ها:

*«أسف»،مرحله ای شدیدتر از حُزن است.

*تعبیر «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ» نهایت دلسوزی پیامبر را می رساند.گویا پیامبر به شخصی تشبیه شده که می بیند عزیزترین افرادش از او جدا می شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه می کند.

پیام ها:

1-دلسوزی وتأسّف بر گمراهی دیگران یک ارزش است و پیامبر دلسوزترین افراد است. «باخِعٌ نَفْسَکَ»

2-رهبر باید در فکر اصلاح عقاید واعمال مردم وپیگیر آن باشد. «عَلی آثارِهِمْ»

3-قرآن حرف تازه و پیام نو دارد.«حدیث»مبلّغ نیز باید نوآوری داشته باشد.

(حدیث به معنای جدید و نو است.)

إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً«7»

البتّه ما آنچه را روی زمین است،زینت برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدامشان بهتر و نیکوتر عمل می کنند.

وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً«8»

و ما(سرانجام)آنچه را روی آن است،به صورت خاک و زمینی بی گیاه قرار می دهیم.

نکته ها:

*«صعید»به خاک و مطلق روی زمین گفته شده است.«جُرُز»،زمین بی گیاه است.

*خداوند،کلمه ی «لِنَبْلُوَهُمْ» مربوط به مسئله ی آزمایش مردم را در میان دو کلمه ی «جَعَلْنا» و «لَجاعِلُونَ» قرارداد که یکی مربوط به سرسبزی زمین است و دیگری مربوط به بی گیاهی آن،تا اشاره باشد به اینکه آزمایش و امتحان مردم در لابلای سبزی و شادابی و خشکی و غم ها می باشد،امّا آنچه مهم است عملکرد انسان و پیروزی اوست.

*در روایات مراد از «أَحْسَنُ عَمَلاً» کار عاقلانه و همراه با تقواست که ذخیره ی قیامت نیز شده باشد[9]

پیام ها:

1-دلیل ایمان نیاوردن کفّار،سرمستی به جلوه های دنیاست. لَمْ یُؤْمِنُوا ... جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَهً

2-همه ی آنچه روی زمین است،باغها،گل ها،میوه ها،حیوانات،آبها،معادن،رنگ ها،بوها،زینت زمین است. «زِینَهً لَها» امّا برای انسان های رشد یافته، ایمان،زینت و آرایش است.[10]

3-زینت ها،وسیله ی آزمایش است. «زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ» تا معلوم شود چه کسی فریفته شده و خود را می فروشد و چه کسی با قناعت و زهد و برخورد کریمانه،آنها را مقدّمه ی عمل صالح قرار می دهد.

4-آزمایش،نشانه ی اختیار انسان است.[11] «لِنَبْلُوَهُمْ»

5-کیفیّت عمل مهم است،نه مقدار و کمّیت آن. «أَحْسَنُ عَمَلاً» ،نه«اکثر عملا»

6-زیبایی گل ها و طبیعت فانی است،ولی کار نیک ماندگار است. أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ... صَعِیداً جُرُزاً

7-به زیبایی های ظاهری دنیا مغرور نشویم،که همه با خاک یکسان می شود.

«صَعِیداً جُرُزاً»

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً«9»

آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم،از نشانه های شگفت ما بودند؟

نکته ها:

*«رقیم»به معنای نوشته و لوحی است که داستان اصحاف کهف برآن نوشته شده و نام آنان برآن رقم خورده است.«کهف»به غار بزرگ گفته می شود.

*آیه می گوید:مهم تر از خواب کردن چند نفر در غار و سپس بیدار کردن آنها،ایجاد زیبایی های متعدد و فراوان در روی زمین و سپس محو کردن آنهاست.زیرا ماجرای اصحاب کهف،در برابر قدرت الهی چندان شگفت انگیز نیست.

*ماجرای اصحاب کهف،بعد از زمان حضرت عیسی و قبل از بعثت پیامبر اسلام و در سرزمین روم و شهر افسوس بوده و طاغوتشان دقیانوس نام داشته است.درس عبرتی که از این حادثه می توان گرفت،درسِ هجرت و پایمردی و امدادهای الهی است و نباید کاری به مکان وزمان و تعداد و...داشت.

*ظاهراً اصحاب کهف و رقیم،نام یک گروه باشد.وبرخی رقیم را نام منطقه ی اصحاب کهف دانسته اند.گرچه در برخی تفاسیر،اصحاب رقیم را آن سه نفری دانسته اند که برای کسب و کار و زندگی،از خانه بیرون رفتند،در راه باران گرفت و به غاری پناهنده شدند.با ریزش قطعه سنگی از کوه،دَرِ غار بسته شد و آنان زندانی شدند.آنان هر یک کار خیر و خالصانه ای را که انجام داده بودند یادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل،آنان را نجات دهد.

در هر نوبت،کمی سنگ کنار می رفت،تا سرانجام نجات یافتند.پیامبر صلی الله علیه و آله پس از نقل این داستان فرمودند:هرکه با خدا باشد نجات می یابد[12]

إِذْ أَوَی الْفِتْیَهُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً«10»

آنگاه که آن جوانمردان به غار پناه بردند،گفتند:پروردگارا! از سوی خود رحمتی به ما عطا کن و برای ما رشدی در کارمان فراهم ساز.

فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً«11»

پس ما تا چند سالی که در آن غار بودند،بر گوش های آنان(پرده ی خواب و بیهوشی) زدیم.

نکته ها:

*«فِتیَه»جمع«فَتی»به معنای جوانمرد است.امام صادق علیه السلام فرمودند:«فتی»،به انسان با ایمان گفته می شود،زیرا خداوند آنان را با آنکه سالمند بودند،ولی به سبب ایمانشان، «فتی»معرّفی کرده است.[13]

*«رَشَد»به معنای رُشد،نجات و رضای الهی آمده است[14]و در این سوره سه مورد کلمه ی رشد به کار رفته است:در داستان اصحاب کهف،داستان موسی و خضر(آیه 66)و پیامبر اسلام(آیه 23).

*در حدیثی آمده است که مراد از «فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ» زدن بر گوشهای آنان،خواب سیصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است.[15]

پیام ها:

1-برای حفظ دین،جوانمردی،گذشت از رفاه و آسایش و هجرت لازم است.

«أَوَی الْفِتْیَهُ إِلَی الْکَهْفِ»

2-دعا همراه با تلاش و حرکت مؤثّر است. أَوَی ... رَبَّنا

3-هجرت از محیط فاسد برای حفظ ایمان و ارزشها،کاری جوانمردانه است.

«أَوَی الْفِتْیَهُ إِلَی الْکَهْفِ»

4-هجرت و قیام برای خدا،زمینه ی دریافت امدادهای الهی است. «أَوَی الْفِتْیَهُ إِلَی الْکَهْفِ .. فَضَرَبْنا»

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً«12»

سپس آنان را برانگیختیم(و بیدارشان کردیم)تا معلوم سازیم کدام یک از آن دو گروه،مدّت خواب و درنگ خود را دقیق تر شماره می کند.

نکته ها:

*اینکه کدام گروه دقیق تر می شمارند،شاید اشاره به آیه ی 19 همین سوره باشد که اصحاب کهف نسبت به مدّت خواب ودرنگ خود اختلاف داشتند. قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ ...

*خداوند همه چیز را از آغاز می داند و عالم است،بنابراین مراد از «لِنَعْلَمَ» یا این است که خدا به زبان مردم سخن گفته و یا اینکه آنچه را خدا می داند،تحقق بخشیده وبه صحنه آورد.

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً«13»

ما داستان آنان(اصحاب کهف)را به درستی برای تو حکایت می کنیم.

آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

نکته ها:

*مردم نسبت به فساد و جامعه ی فاسد سه دسته اند:

الف:گروهی در فساد جامعه هضم می شوند.(آنان که هجرت نکنند و ایمان کامل نداشته باشند.) «کُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»

ب:گروهی که در جامعه ی فاسد،خود را حفظ می کنند.(مثل اصحاب کهف) «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»

ج:گروهی که جامعه ی فاسد را تغییر می دهند و اصلاح می کنند.(مثل انبیا و اولیا) «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»

*در روایات آمده است که اصحاب کهف،جزو اصحاب و یاران حضرت مهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه)خواهند بود.[16]

پیام ها:

1-داستان سرایی و قصه ی حق وحقیقی گفتن،کار هر کس نیست. «نَحْنُ نَقُصُّ»

2-داستان اصحاب کهف مهم و مفید است.«نبأ»،خبر مهم و مفید است.

3-بهره گیری از حقایق و عبرت های تاریخ،از روشهای تربیتی قرآن است. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»

4-قصه های قرآن،حقیقت دارد و ساختگی یا آمیخته به اوهام و تحریف شده نیست. «نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»

5-حرکت وتلاش انسان،سبب رشد وهدایت اوست. «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً»

6-ایمان و هدایت مراتبی دارد. «زِدْناهُمْ هُدیً»

وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً«14»

و ما به دلهایشان نیرو و استحکام بخشیدیم،آنگاه که آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم)گفتند:پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها و زمین است،هرگز جز او(کسی را به)خدایی نخواهیم خواند،چرا که در این صورت حرف خطایی گفته ایم.

نکته ها:

*«شَطَط»،به معنای افراط در دوری از حقّ و گفتنِ حرف باطلی است که به هیچ وجه قابل قبول نباشد.

پیام ها:

1-آرامش و پایداری دلها به دست خداست. «رَبَطْنا»

2-در برابر انحرافات جامعه،نشستن جایز نیست،باید قیام کرد. «إِذْ قامُوا»

3-امدادهای الهی،در سایه ی ایمان،وحدت،قیام و توکّل بر اوست. «رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

4-قیام در برابر ستمگر،نیاز به ایمانی استوار و دلی مطمئن دارد. «رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

5-ایمان واقعی همراه با قیام است. «رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا»

6-موحّد واقعی،هرگز سراغ شرک نمی رود. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»

7-ثمره ی توحید در ربوبیّت، «رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» توحید در بندگی است. «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً»

8-شرک،انحراف بعید و فاحشی است که هرگز قابل عفو نیست. «شَطَطاً»

هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً«15»

آنان قوم مایند که به جز او،خدایان دیگری گرفته اند.چرا آنان دلیل آشکاری بر خدایان خود نمی آورند؟پس کیست ستمکارتر از کسی که بر خداوند،دروغی افترا بندد؟

نکته ها:

*با اینکه در کلمه ی«افتراء»نسبت دروغ نهفته است،ولی بازهم کلمه «کَذِباً» در آیه مطرح شده است.این شاید به خاطر آن باشد که افترا دو گونه است:گاهی امکان نسبت هست، ولی گاهی امکان نسبت هم نیست و شرک از نوع دوّم است.زیرا شریک برای قدرت و علم بی نهایت محال است.

پیام ها:

1-بی تفاوتی نسبت به گمراهی وانحراف دیگران،ممنوع است. «هؤُلاءِ قَوْمُنَا» (اصحاب کهف،از انحراف قوم خود ناراحت بودند.)

2-بزرگ ترین دغدغه ی مردان خدا،انحراف عقیدتی مردم است. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً»

3-تقلید و تبعیّت از محیط در عقاید،منطق صحیحی نیست،برای عقاید،باید دلیل روشن داشت. قَوْمُنَا اتَّخَذُوا ... لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ

4-شرک،افترا بر خدا و بی دلیل است. «مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ»

5-دروغ،ظلم است و دروغگو ظالم،و کسی که به خدا دروغ بربندد،ظالم تر است. «فَمَنْ أَظْلَمُ»

وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً«16»

و آنگاه که از مشرکان و آنچه جز خدای می پرستند فاصله گرفتید،پس به غار پناه برید،تا پروردگارتان از رحمت خود برای شما گشایشی بخشد و برایتان در کار(و سرنوشت)شما گشایشی فراهم آورد.

نکته ها:

*این آیه از قول رهبر اصحاب کهف است که به جوانمردانِ همراه خویش،امید رحمت الهی و گشایش می دهد.[17]

پیام ها:

1-موحّد واقعی،هم بت ها را رها می کند،هم از بت پرستان جدا می شود.

«اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ»

2-خداپرستان از سوی مشرکان در معرض تهدید هستند. «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ»

3-غارنشینی در فضای توحید،بهتر از شهرنشینی در فضای شرک است. «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» حضرت یوسف نیز زندان را بر کاخ ترجیح داد و گفت: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ»[18]

4-آنکه برای خدا قیام کند و با هجرت،دست از مسکن و جامعه ی خود بکشد، مشمول الطاف الهی می شود. «یَنْشُرْ لَکُمْ»

5-سختی ها زودگذر و مقدّمه ی آسایش است. «یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقاً»

وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَزاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَهٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً«17»

و(اگر آنجا بودی)خورشید را می دیدی که هنگام طلوع،به سمت راست آنان متمایل می شود وچون غروب کند،ایشان را وامی گذارد وبه چپ متمایل می گردد و آنان در محلّی وسیع از آن غار قرار داشتند.این از آیات و نشانه های خداست.

هر کس را خدا هدایت کند،او هدایت یافته ی واقعی است و هر که را به بیراهه واگذارد وگمراه کند،هرگز برای او یاوری راهنما نخواهی یافت.

نکته ها:

*غار اصحاب کهف،از نظر جغرافیایی نه رو به شرق بود،نه غرب،بلکه در شمال شرقی بود که هیچگاه نور خورشید تا عمق غار نمی تابید.

در مورد مکان غار اختلاف است؛بعضی می گویند در کوههای اطراف دمشق بوده که به غار اصحاب کهف مشهور است.برخی هم آن را در اطراف شهر عمان پایتخت اردن می دانند که تعدادی قبر در آنجاست ونقش یک سگ نیز بر دیوار آن است،وبالای غار،صومعه ای قدیمی است ومسلمانان نیز مسجدی ساخته اند. [19]

به هر حال ویژگی های غار،نمونه ای از رحمت الهی است که در آیه قبل به آن وعده داده شده بود.

پیام ها:

1-همیشه حفاظت الهی به صورت معجزه نیست،گاهی هم عوامل طبیعی ابزار و زمینه ی حفاظت است،آنگونه که در حفاظت اصحاب کهف بود. تَرَی اَلشَّمْسَ ...(نتابیدن مستقیم خورشید و وجود نسیم و وسعت مکان غار،از عوامل طبیعی برای سلامت اصحاب کهف بود.)

2-توفیق ایمان،رها کردن قوم مشرک و پناهندگی به غاری با آن خصوصیات، جز با اراده و هدایت الهی نمی شود. ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ

وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً«18»

و(اگر به آنان نگاه می کردی)آنان را بیدار می پنداشتی(زیرا چشمانشان باز بود،)در حالی که آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوی راست و چپ می گرداندیم(تا بدنشان سالم بماند)و سگشان دست های خود را بر آستانه ی غار نهاده بود(و نگهبانی می داد)اگر نگاهشان می کردی،پشت کرده و از آنان می گریختی و سرتاپا،پراز ترس از آنان می شدی.

نکته ها:

*به گفته ی تفسیر مجمع البیان،ظاهر جمله ی «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ» آن است که سگ 309 سال زنده بود و پاسبانی می داد.

آری،اگر خدا اراده کند،در یک غار،با تار عنکبوتی پیامبرش را حفاظت و کافران را مأیوس و پشیمان می کند،و در غار دیگر،با نشستن و نگهبانی سگی،مؤمنانی را از دست ظالمی حفظ می کند.

پیام ها:

1-یکی از نعمت های خدا،غلتیدن انسان در خواب است. «نُقَلِّبُهُمْ»

2-خداوند سبب ساز و سبب سوز است وتغییر عوامل وآثار،از آیات الهی است.

«تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ» (خداوند خواب اصحاب کهف را از نظر کمّی از

چند ساعت به 309 سال و از نظر کیفی نیز به خوابی که چشم ها باز و در حدقه می چرخد،تغییر داد.)

3-گاهی حیوانات نیز مأمور اهداف الهی اند.از نقش حیوانات در زندگی بشر غافل نباشیم. «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ»

4-شکل وقیافه ی افراد،معیار شناخت صحیح نیست،چه بسا قیافه ای که مردم از آن می گریزند،ولی از اولیای خدا باشد.[20] «لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِراراً»

وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَهِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً«19»

وما آنگونه(که خوابشان کردیم)،آنان را(از خوابی که شبیه مرگ بود) برانگیختیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند.یکی از آنان گفت:چه مدّت (در این غار)مانده اید؟گفتند:یک روز یا بخشی از روز.(سرانجام)گفتند:

پروردگارتان داناتر است که چه مقدار مانده اید.پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک غذای پاکیزه تری دارد،پس غذایی از آن برایتان بیاورد و باید(در این کار)زیرکی و دقّت به خرج دهد، و مبادا کسی را از شما آگاه کند!

نکته ها:

*«ورق»،درهم هایی بوده که نقش پادشاه برآن بوده است.

*در مبارزات بر علیه جوامع فاسد،وحدت بین نیروها عامل مهمی است.در این آیه چهار مرتبه کلمه«کُم»مطرح شده است:

الف:در تهیه غذا همه یکی هستیم. «أَحَدَکُمْ»

ب:پول برای همه است. «بِوَرِقِکُمْ»

ج:غذایی که تهیه می شود برای همه است. «فَلْیَأْتِکُمْ»

د:حفاظت از جان همه لازم است. «لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ»

پیام ها:

1-برای خداوند،هیچ کاری مشکل نیست،نه خواب کردن 309 ساله،نه بیدار ساختن آنچنانی. «کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ»

2-از حشر وبرانگیخته شدن در قیامت تعجّب نکنید،هر بیدار شدن از خواب، نوعی بعث و نشور است.«بعثنا»

3-بیدار شدن از خواب نیز به اراده ی الهی است.«بعثنا»

4-بیدار کردن اصحاب کهف دو ثمر داشت،یکی برای خودشان که طرح سؤال بود، «لِیَتَساءَلُوا» یکی برای دیگران که نمونه ای از رستاخیز وبعث قیامت بود.

«کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ»

5-در آنچه نمی دانیم،اظهار نظر نکنیم. «رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ»

6-حتّی یک گروه کوچک نیز باید مسئول ورهبر داشته باشد.(در میان اصحاب کهف یک نفر بود که امر و نهی وپرسش می کرد.) قالَ قائِلٌ ... فَابْعَثُوا

7-اقدام برای معاش زندگی،منافات با توکّل ندارد.اصحاب کهف هم پول و نقدینه داشتند،هم برای تهیه غذا حرکت کردند. «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ»

8-وکالت و پذیرش وکالت از گروه جایز است. «فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ»

9-پول و نقدینگی،سابقه ای تاریخی و کهن دارد. «بِوَرِقِکُمْ»

10-هر پولی نمی تواند بهای جنس قرار گیرد. «بِوَرِقِکُمْ هذِهِ»

11-وارستگان مؤمن هر غذایی را نمی خورند،نوع غذا و مقدار برایشان مطرح نیست،پاک و حلال بودن مهم است «أَزْکی طَعاماً بِرِزْقٍ مِنْهُ»

12-مؤمن باید رازدار وهوشیار باشد وبا مدارا وتقیّه واصول ایمنی،دشمن را از وجود خود آگاه نکند. «وَ لْیَتَلَطَّفْ» کسی که مسئولیّت می پذیرد باید مراقبت های لازم را داشته باشد.

إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً«20»

زیرا اگر آنان(مشرکان)بر شما دست یابند،سنگسارتان خواهند کرد،یا شما را به آیین خودشان باز خواهند گرداند و در این صورت هرگز رستگار نخواهید شد.

پیام ها:

1-در مواردی برای حفظ جان و ایمان،تقیه واجب است. لا یُشْعِرَنَّ ... یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ ...

2-کسی که در حفاظت از خود و ایمانش کوتاهی کند و منحرف شود،هرگز رستگار نمی شود. «لَنْ تُفْلِحُوا»

3-منطقِ«خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»با قرآن مخالف است.

«یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا»

4-قهر محیط و جبر جامعه و حکومت،غالباً نوع مردم را منحرف و بدبخت می کند،ولی باید در مقابل آن ایستاد. «یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»

5-سنگسار شدن در راه حق،عیب نیست،ولی انحراف و ارتداد عیب است.

«یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»

6-مرتد،هرگز رستگار نمی شود. «یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»

وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَهَ لا رَیْبَ فِیها إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً«21»

و بدین گونه(مردم را)بر حالشان آگاه کردیم تا زمانی که میانشان درباره کارشان(معاد وقیامت)گفتگو بود،بدانند که وعده ی خدا(درباره ی رستاخیز) حقّ است و اینکه در فرارسیدن قیامت تردیدی نیست،پس(از آشکار شدن این حقیقت)عدّه ای گفتند:بر روی آنان بنای یادبودی بنا کنید،پروردگارشان به حال آنان داناتر است،آنان که بر کارشان آگاهی و دسترسی یافته بودند گفتند:ما بر آنان معبد ومسجدی می سازیم(تا نشان حرکتِ توحیدی آنان باشد).

نکته ها:

*«اعثار»به اطلاع یافتن تصادفی وبدون جستجو گفته می شود،چنانکه مردم آن زمان بدون زحمت واز راه پول وسکّه ی آنان،از راز مهم آنان آگاه شدند.

*در داستان اصحاب کهف،مسأله قدرت و اراده ی الهی،شجاعت،دل کندن از دنیا، هجرت، تقیّه،امدادهای الهی و تغذیه ی حلال مطرح است.

پیام ها:

1-ارشاد و آموزشِ تجربی،عینی و نمایشی،از بهترین ارشادهاست. «أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا»

2-هیچ یک از کارهای خدا عبث و بیهوده نیست. أَعْثَرْنا ... لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ

3-عقاید باید بر اساس علم باشد. «لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ»

4-قدرتی که بتواند انسان را بیش از سه قرن بی غذا زنده نگاه دارد،می تواند

مرده ها را هم زنده کند. «أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ»

5-انسان از کنار بعضی حوادث تاریخی به سادگی می گذرد و از آثار تربیتی آن غافل است.اصحاب کهف،بعد از کشف ماجرا از دنیا رفتند،و مردم در فکر یادبود وساختن مقبره بودند،نه عبرت و درس آموزی. «ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً»

6-اغلب افراد سطحی و ساده اندیش،حال کار ندارند و به دیگران می گویند کار کنند، «فَقالُوا ابْنُوا» ولی افراد نیرومند می گویند ما خودمان انجام می دهیم.

«لَنَتَّخِذَنَّ»

7-ساختن مسجد بر مزار اولیای خدا،ریشه ی قرآنی دارد. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»

8-آثار مقدس باید در مکان های مقدس و به مناسبت های مقدس باشد.مسجد در کنار غار یکتاپرستان مهاجر،ارزش بیشتری دارد. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»

9-از هر فرصتی برای ترویج دین استفاده کنیم. «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» (اگر بناست ساختمانی به عنوان یادبود ساخته شود،مسجد بسازیم که آثار معنوی و مادی زیادی دارد.)

سَیَقُولُونَ ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً«22»

بزودی خواهند گفت:(اصحاب کهف)سه نفر بودند،چهارمینشان سگشان بود و(عدّه ای)گویند:پنج نفر بودند،ششمین آنان سگشان بود.

(این سخنی بی دلیل و)پرتاب تیرِ گمان به گذشته ای ناپیداست.و(عدّه ای دیگر) گویند: هفت تن بودند و هشتمین آنان سگشان بود.بگو:پروردگارم به تعدادشان داناتر است(و شمار)آنان را جز اندکی،کسی نمی داند.پس درباره ی آنان جز به ظاهر(و آنچه آشکار کرده ایم)،مجادله مکن و درباره ی ایشان از هیچ کس از(اهل کتاب)نظر مخواه.

نکته ها:

*در مورد «رابِعُهُمْ» و «سادِسُهُمْ» ،کلمه ی«واو»نیامده است،ولی همراه «ثامِنُهُمْ» ،«واو» آمده است،شاید به این جهت که نظریّه ی سه نفر یا پنج نفر بودن آنان،از نااهلان است که خدا هم تعبیر«رجماً بالغیب»دارد،ولی نظریّه ی هفت تن بودن از مؤمنان و اهل دقّت است.[21] از این رو،کلمه ی «رَجْماً بِالْغَیْبِ» نیامده وبه احترام آنان،میان اصحاب کهف و سگشان با واوِ عاطفه فاصله شده است.

*اگر حرکت ها با ارزش وانسان ها هدف داشته باشند،وابسته ها و متعلّقات و حتی حیوانات همراه نیز باید به حساب آیند.چون حیوان بودن و نجس بودن دلیل بر بی ارزشی نیست.در این آیه سه بار از سگ یاد شده و در آیه ی 18 نیز به نقش مثبت سگ اصحاب کهف اشاره شده است. «وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ»

*در آیات مختلف این سوره از حدس گرایی انتقاد شده است:

«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ» آیه 19، «رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ» آیه 21، «رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ» آیه 22 و «قُلِ اللّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا» آیه 26.

پیام ها:

1-قرآن از آینده خبر می دهد. «سَیَقُولُونَ»

2-سخن بی دلیل نگوییم و به تخمین و حدس تکیه نکنیم. «رَجْماً بِالْغَیْبِ»

3-در موارد غیر لازم باید از بحث و جدل چشم پوشید. فَلا تُمارِ فِیهِمْ ...

4-به جای اندیشیدن به عدد،به هدف بیندیشید و دنبال دانستنی های بی فایده نروید. «لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً»

5-دانستن وسؤال از هرکسی جایز نیست،از نااهلان نپرسیم. لا تَسْتَفْتِ ... مِنْهُمْ

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً 23

درباره ی هیچ چیز و هیچ کار،مگو که من آن را فردا انجام می دهم،

إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً«24»

مگر آنکه(بگویی:)اگر خدا بخواهد.و اگر فراموش کردی(گفتن:ان شاءاللّه،همین که یادت آمد)پروردگارت را یاد کن و بگو:امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیک تر است،راهنمایی کند.

نکته ها:

*گفتنِ «إِنْ شاءَ اللّهُ» که اعتقاد به قدرت ومشیّت الهی را می رساند،تکیه کلام اولیای الهی است.چنانکه در قرآن نیز از زبان پیامبران نقل شده است؛یعقوب به فرزندانش می گوید:

«ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِینَ»[22]وارد مصر شوید،ان شاءاللّه درامانید،خضر به موسی می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً»[23]اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت.حضرت شعیب به حضرت موسی می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحِینَ» [24]و حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم می گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»[25]مرا ذبح کن که به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت.

البتّه مراد از گفتن «إِنْ شاءَ اللّهُ» و «أَعُوذُ بِاللّهِ» و امثال آن،لقلقه ی زبان نیست،بلکه داشتن چنین بینشی در تمام ابعاد زندگی و در باور و دل انسان است.

*امام صادق علیه السلام فرمود:در نوشته های خود نیز «إِنْ شاءَ اللّهُ» را فراموش نکنید.روزی دستور داد نامه ای بنویسند،هنگامی که نامه را بدون«ان شاءاللّه»دید،فرمود:

«کیف رجوتم أن یتم هذا؟» چگونه امید دارید که این کار به سامان برسد؟[26]پیامبر اسلام هنگام ورود به قبرستان می فرمود:

«و انا ان شاء الله بکم لاحقون» اگر خدا بخواهد ما هم به شما خواهیم پیوست،در حالی که مرگ،حتمی است[27]

*انسان در عین حال که اراده دارد و آزاد است،ولی به طور مستقل نیست و همه ی کارها به او سپرده نشده که بدون خواست خدا هم بتواند کاری انجام دهد.یعنی انسان نه در جبر است و نه اختیار تمام امور به او داده شده است،بلکه آزادی انسان در سایه ی مشیّت خداوند است. «إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ»

پیام ها:

1-در سخن گفتن و تصمیم گیری خدا را فراموش نکنیم. وَ لا تَقُولَنَّ ...

2-هرگز خود را مستقل از خدا ندانیم و بطور قطع از انجام کاری هر چند کوچک،در آینده خبر ندهیم. لا تَقُولَنَّ ... إِنِّی فاعِلٌ ...

3-به امکانات و توان خود تکیه نکنیم،که فراهم بودن مقدّمات،تضمین کننده انجام قطعی کار نیست. لا تَقُولَنَّ ... إِنِّی فاعِلٌ ...در آنچه هم یقین داریم،باید «ان شاءاللّه» بگوییم.

4-انسان پیوسته نیازمند خداست و در هر کاری باید خود را وابسته به اراده ی الهی بداند. لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ...

5-جبران از دست رفته ها لازم است. «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ»

6-پیامبران نیز به تعلیم و هدایت الهی نیاز داشته اند. «قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی»

7-اظهار امیدواری به امدادهای الهی،از شیوه های صحیح دعاست. عَسی ...

8-هدایت مراحلی دارد و همه ی آنها به دست خداوند است. أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ

9-باید راه میان بُر ونزدیک ترین راه به حقّ و صواب را پیدا کرد. لِأَقْرَبَ مِنْ هذا ...

10-رسیدن به رشد برتر،آرزوی انبیاست. عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ ...

11-برای انبیا نیز رشد و رسیدن به مراحل بالاتر وجود دارد. «عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»

12-تداوم ذکر خدا،کوتاه ترین راه رسیدن به رشد است. وَ اذْکُرْ رَبَّکَ ... عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً

وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً«25»

و آنان در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال(نیز بر آن)افزودند.

قُلِ اللّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً«26»

بگو:خداوند به مدّتی که در غار ماندند،داناتر است.غیب آسمان ها و زمین از آنِ اوست.چه بینا و شنواست! جز او برای مردم هیچ یار و یاوری نیست و هیچ کس را در حکم و فرمانروایی خود شریک نمی گیرد.

نکته ها:

*یهودیان در مورد مقدار توقّف اصحاب کهف در غار،از حضرت علی علیه السلام سؤال کردند.

حضرت فرمود:309 سال.گفتند:در کتاب ما 300 سال آمده است! آن حضرت فرمود:

9 سال به خاطر تفاوت سال شمسی و قمری است[28]

در تفسیر مراغی این تفاوت نه سال را،نشانه ی معجزه بودن قرآن دانسته که چه اندازه دقیق است و تفاوت سال های قمری و شمسی را هم در نظر گرفته است.

*ممکن است گفته شود:مقدار،همان سیصد سال بوده که مردم نه سال به آن افزوده اند، 

«وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» از این رو خداوند در جواب می فرماید: «قُلِ اللّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا» بگو:خدا داناتر است.

*عمر انسان حدّ معیّنی ندارد،مثل آب نیست که در صد درجه بجوشد و در درجه ی صفر یخ بزند.در آزمایش ها عمر بعضی موجودات زنده تا دوازده برابر افزایش یافته است.چنانچه در جراید نوشتند:ماهی منجمدی که مربوط به چند هزار سال پیش بود و در میان یخهای قطبی پیدا شد،پس از قرار گرفتن در آب ملایم،زندگی را از سر گرفت.[29]

*اگر آمار،ساده وعادّی بیان شود،ممکن است یا فراموش شود و یاشنونده به آن توجّه خاص نکند.مثلا اگر بیماری به پزشک بگوید:من چهار ساعت در نوبت نشسته ام،یا بگوید چهار ساعت 7 دقیقه کم،توجّه پزشک تفاوت دارد.زیرا ارقام گاهی برای بیان کم وزیاد است وخیلی درآن دقّت نیست،ولی اگر ریز ودقیق بیان شود،شنونده را جذب می کند.لذا درباره مدّت تبلیغ حضرت نوح می فرماید:هزار سال مگر پنجاه سال،تا اعلام کند ارقام دقیق است.در این آیه نیز می فرماید:سیصد سال وسپس می فرماید:نه سال اضافه.تا بگوید آمار دقیق است.

پیام ها:

1-دقّت در بیان ارقام و آمار،آن را در ذهن،ماندگارتر می کند. «ثَلاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»

وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً«27»

وآنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است(بر مردم)بخوان، (سنّت ها و)کلمات الهی را تغییر دهنده ای نیست و هرگز جز او پناهگاهی نخواهی یافت(که به آن پناهنده شوی).

نکته ها:

*از بهانه های مخالفان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،این بود که از آن حضرت تقاضای تغییر و تبدیل قرآن را داشتند و می گفتند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ»[30]قرآن دیگری بیاور یا آن را عوض کن.پیامبر در جواب آنان می فرمود:این در اختیار من نیست،تبدیل آیات تنها کار خداوند است.

پیام ها:

1-وحی و نزول کتب آسمانی لازمه ی ربوبیّت الهی و در مسیر تربیت انسان است. «ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ»

2-قرآن از هر گونه تغییر و تحریف مصون بوده است.آنگونه که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است،قرآن نیز آخرین کتاب آسمانی است. «لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ»

وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً«28»

وبا کسانی که پروردگارشان را(همواره و در هر)صبحگاه و شامگاه می خوانند و خشنودی او را می جویند،خود را شکیبا ساز و دیدگانت را از آنان برمگیر که زیور دنیا را بطلبی و از کسانی که دلشان را از یاد خود غافل کرده ایم و در پی هوس خویشند و کارشان بر گزافه و زیاده روی است،پیروی مکن.

نکته ها:

*در طول تاریخ،اغنیا و ثروتمندان کافر،پیوسته شرط ایمان آوردن خود را طرد فقرا و بینوایان می دانستند،چنانچه از نوح چنین درخواستی کردند و حضرت در جواب آنان فرمود:

«ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا»[31]من مؤمنان را به خاطر تهیدستی طرد نمی کنم.در زمان

پیامبر اسلام نیز از آن حضرت می خواستند تهیدستانی چون سلمان و ابوذر و عمار و خباب را از خویش براند تا آنان ایمان آورده و همراه او شوند.این آیه از چنین تفکّر و عملی نکوهش می کند.

*امام صادق و امام باقر علیهما السلام فرمودند:مراد از خواندن خداوند در صبحگاه و شامگاه،اقامه ی نماز است.[32]

پیام ها:

1-ثروتمندان برای منصرف کردن پیامبر از معاشرت با تهی دستان مؤمن تلاش می کردند و پیامبر در برابر آن تلاشها،مأمور به مقاومت شد. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ»

2-همدلی با تهی دستان سخت است،ولی باید تحمّل کرد. «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ»

3-پایبندی به دعا و نیایش،شرط شایستگی افراد برای مصاحبت و همنشینی است. وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ ...

4-رهبر باید نسبت به محرومان همدل وهمدم باشد،نه بی اعتنا.[33] وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ ... وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ

5-دعای دائمی وخالصانه،ارزشمند است. «بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»

6-در آغاز و پایان هر روز باید به یاد خدا بود. «بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ»

7-برای بدست آوردن دنیا و رضایت سرمایه داران،از تهی دستان فاصله نگیریم.

«تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

8-زشت ترین کار آن است که مردم به خدا توجّه کنند،ولی رهبر،به دنیا.

یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ... وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا 9-خطر دنیاطلبی تا حدّی است که خداوند،به پیامبران هم هشدار می دهد.

«وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

10-کسی که بدنبال دنیا می رود،از مسیر رهروان الهی خارج می شود. یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ... تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا دنیاگرایی در مقابل خداگرایی است.

11-کیفر دنیاگرایی،غفلت از یاد خداوند است. «تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»

12-ارزش یاد خدا،به ریشه دار بودن آن در قلب وروح است. «أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا»

13-انسان گام به گام سقوط می کند؛اوّل غفلت،آنگاه هوسرانی و سپس مسیر انحرافی. «أَغْفَلْنا اِتَّبَعَ هَواهُ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

14-رهبری افراد غافل،هواپرست و افراطی ممنوع است. «أَغْفَلْنا اِتَّبَعَ هَواهُ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

15-اعتدال،ارزش و زیاده روی ضد ارزش است. «وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً»

وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً«29»

و بگو:حقّ از سوی پروردگار شما رسیده است،پس هر که خواست ایمان آورد و هر که خواست کافر شود.همانا ما برای ستمگران آتشی مهیّا کرده ایم که(شعله هایش) همچون سراپرده ای آنان را فراگرفته و چون پناه خواهند،با آبی(مانند مس)گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند! چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است!

نکته ها:

*آیه،گویا پاسخ به کسانی است که برای ایمان آوردنشان،شرط و شروط می گذارند و

می گویند:شرط گرویدن ما آن است که فقرا را طرد کنی.

*گرچه مردم در انتخاب ایمان و کفر مختارند،ولی باید بدانند که سرانجام کفر،عذاب سوزان قیامت است.

*«سرادق»یعنی سراپرده،وتنها یک بار در قرآن آمده است،آن هم درباره دوزخیان.

*امام رضا علیه السلام به یکی از کارمندان طاغوت فرمود:اگر از کوه بیفتم و قطعه قطعه شوم،بهتر از آن است که کارگزار طاغوت باشم،مگر آنکه مشکلی از مؤمنان بگشایم.سپس فرمود: خداوند،کارگزاران طاغوت را در سرادقی از آتش قرار می دهد تا از حساب خلایق فارغ شود.

پیام ها:

1-تنها سرچشمه ی حقّ خداوند است. «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»

2-تقاضای طرد فقرای مؤمن حقّ نیست،بلکه حقّ آن است که از طرف خدا باشد. «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»

3-گرایش و عدم گرایش مردم،در حقّانیّت دین تأثیری ندارد. «قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»

4-پیامبر مسئول ابلاغ است وانسان ها در پذیرش ایمان و کفر آزادند. «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» متاع کفر و دین،بی مشتری نیست گروهی آن،گروهی این پسندند

5-کفر،ظلم به خویشتن است. «فَلْیَکْفُرْ أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ»

6-دوزخ،از هم اکنون آماده است. «أَعْتَدْنا»

7-سرنوشت انسان در گرو گرایش ها و اعمال اوست. «أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» شهوات و مفاسدی که انسان را فرامی گیرد،در آخرت آتشی است که او را احاطه می کند.

8-توجّه به فرجام شوم کافران،نقش مهمی در تربیت انسان دارد. لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ ...

9-معاد،جسمانی است. «یَشْوِی الْوُجُوهَ»

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً«30»

همانا آنان که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند(بدانند که)همانا ما پاداش کسی را که عمل خوب انجام داده تباه نمی کنیم.

نکته ها:

*خداوند عمل های صالح ما را تباه نمی کند،بلکه این خصلت ها و عمل های بد ماست که موجب حبط و نابودی کارهای نیک می شود.

*هر عمل صالح را می توان به چند روش انجام داد:به روش عادّی،خوب و عالی.این آیه، عالی ترین وجه را تشویق می کند.آری،گاهی مواد غذایی خوب است،ولی شیوه ی پخت آن خوب یا متوسط است.

پیام ها:

1-در تربیت،تهدید و بشارت و بیم و امید،در کنار هم لازم است.(آیه قبل تهدید بود و این آیه بشارت.) إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمِینَ ... إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ ...

2-فکر وانگیزه ی الهی،بر عمل صالح مقدّم است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»

3-در بینش اسلامی،نه چیزی از حساب الهی مخفی می ماند و نه اجر عملی ضایع می گردد. إِنّا لا نُضِیعُ ...

4-ملاک در ارزش عمل،کیفیّت است،نه کمّیت. «أَحْسَنَ عَمَلاً» نه«اکثر عملا»

أُولئِکَ لَهُمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً«31»

آنان برایشان باغهای جاودانه ای است که نهرها از زیر(قصرها و تخت هایشان)جاری است.درآنجا بادستبندهایی طلایی آراسته می شوند وجامه های سبز از حریر نازک وضخیم می پوشند،درحالی که در آنجا بر تخت ها(ی بهشتی)تکیه داده اند.چه نیکو پاداشی و چه خوش جایگاهی!

نکته ها:

*«عَدْنٍ» یعنی اقامت وجایگاه. «أَساوِرَ» جمع «أَسْوِرَهٌ» به دستبند، «سُنْدُسٍ» به ابریشم نازک و «إِسْتَبْرَقٍ» به حریر ضخیم گفته می شود و«أرائک»جمع«أریکه»به تخت سلطنتی که با تور پوشانده باشند،گفته می شود.

*در دو آیه ی قبل،درباره ی دوزخیان خواندیم: «بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی و این آیه درباره ی بهشتیان می فرماید: «نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً» چه نیکو پاداشی و چه خوش جایگاهی.

*با توجّه به اینکه در بهشت هر لباس با هر نوع جنس و رنگی در اختیار بهشتیان قرار دارد، امّا اختصاص لباس سبز شاید اشاره به لباس رسمی و عمومی آنان باشد که هنگام تکیه بر تخت ها خود را به آن تزیین می نمایند.

پیام ها:

1-نهرهای بهشتی هم از زیر درختان جاری است، «تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[34]هم از زیر قصرهای بهشتی. «مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ»

2-بهره مندی بهشتیان از زیورآلات،نشان می دهد که انسان فطرتاً زیور و آرایش را دوست دارد. «یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ»

3-ایمان و عمل به دستورات الهی ودوری از تجمّلات حرام در دنیا،رمز رسیدن به تجمّلات ابدی در آخرت است. یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ ...

4-معاد،روحانی و جسمانی است،چون اگر روحانی بود،نیازی به طلا و حریر

و تخت نبود. یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ ...

5-رنگ سبز،رنگ بهشتی است. «ثِیاباً خُضْراً»

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً«32»

(ای پیامبر!)برای آنان(سرگذشت)دو مردی را مثَل بزن که برای یکی از آن دو،دو باغ انگور قرار دادیم و دور آنها را با نخل پوشاندیم و میان آن دو باغ را کشتزار قرار دادیم.

کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً«33»

هر دو باغ،محصول خود را داد و چیزی از آن نکاست و میان آن دو،نهری روان ساختیم.

نکته ها:

*«اکُل»به معنای محصول و میوه ی قابل مصرف وخوردنی است.

*از این آیات می توان اصول باغداری یا احداث باغهای نمونه و دلربا را استفاده کرد،که عبارت است از:

الف:درختان کوتاه در وسط «أَعْنابٍ» و درختان بلند در اطراف باغ باشد.«نخل»

ب:باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. «جَعَلْنا بَیْنَهُما»

ج:زمین هایی که در فاصله میان باغهاست کشت شده باشد. «بَیْنَهُما زَرْعاً»

د:میان باغها آب جاری باشد. «فَجَّرْنا خِلالَهُما»

ه:باغها سست و ضعیف و آفت زا نباشد. «لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً»

بنابراین بهترین منظره،از باغهای انگور گوناگون، «أَعْنابٍ» وانگور و خرما در کنار هم، «أَعْنابٍ و نخل»وانواع کشت ها، «زَرْعاً» وکِشتی که در اطرافش درخت باشد،  «حَفَفْناهُما»

و آبها از زیر درختان و کنار مزرعه جاری باشد، «فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» پدید می آید.

*این آیات،گویا پاسخی به درخواست کفّار سرمایه دار است که می خواستند پیامبر،فقرا را از دور خویش براند تا آنان به گرد حضرت آمده و ایمان آورند،خداوند در پاسخ آنان می فرماید:

نه فقر نشانه ی ذلّت است و نه ثروت نشانه ی عزّت انسان.چنانکه در آیه 28 نیز به پیامبرش فرمود: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ ...

پیام ها:

1-از ساده ترین،فطری ترین و عمومی ترین شیوه های انتقال مطلب،استفاده از تمثیل و ضرب المثل است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً»

2-کشاورز حقیقی خداست،نه انسان.«حففنا فَجَّرْنا جَعَلْنا»

وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً«34»

و برای آن مرد میوه ای(فراوان)بود.پس به دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد،گفت:من از تو مالدارتر و از نظر نفرات،نیرومندترم.

نکته ها:

*«ثَمَرٌ» به انواع میوه و به انواع مال و دارایی و حتّی به درخت نیز گفته می شود.چنانکه در آیه ی 42 می خوانیم: «أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» که قهر خدا تمام باغ و درختان را احاطه کرد،نه تنها میوه ی آن را.

*«صاحب»یعنی همراه و هم سخن،چه مؤمن باشد مثل این آیه،چه کافر مانند آیه ی 37 این سوره که می فرماید: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ»

پیام ها:

1-دلبستگی وغرور به مال و قبیله،زمینه ی طغیان است. «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ»

2-نه فقر نشانه ی ذلّت است،نه ثروت دلیل عزّت،پس بر فقرا فخر نفروشیم.

أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ ...

خاکساران جهان را به حقارت منگر کوزه بی دسته چو بینی،به دو دستش بردار

وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً«35»

و او در حالی که بر خویش ستمکار بود،به درون باغ خود آمد(و با غرور و سرمستی) گفت:گمان ندارم که هرگز این(باغ،یا دنیا)نابود شود!

پیام ها:

1-همه ی دارایی های انسان از خداست و مالک حقیقی اوست.در آیه ی 32 فرمود: «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ» و در این آیه می فرماید: «دَخَلَ جَنَّتَهُ»

2-دارایی و نعمت های سرشار،زمینه ی غرور است. دَخَلَ جَنَّتَهُ ... قالَ

3-غفلت از خدا،خودبرتربینی،تحقیر دیگران و فریفته شدن به جلوه های مادّی دنیا ظلم به خویشتن است. «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ»

4-انسانِ منحرف و غافل،از جماد ونبات بدتر است.خداوند درباره ی باغ در آیه ی 23 فرمود: «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» یعنی چیزی کم نگذاشت،ولی درباره ی صاحب باغ فرمود: «ظالِمٌ لِنَفْسِهِ».

5-نعمت ها و برخورداری ها را هرگز باقی و جاودانه مپنداریم. «ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ»

وَ ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً«36»

و گمان نمی کنم که قیامت برپا شود واگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم،یقیناً بهتر از این(باغ)را در بازگشت،خواهم یافت.

نکته ها:

*کافران می پندارند نعمت دادن بر خدا لازم است و این حقّ انسان است که باید همواره برخوردار باشد.چنانکه در آیه 50 سوره ی فصّلت می خوانیم: «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی» اگر قیامتی هم باشد،بهترین ها برای ما خواهد بود.ولی این تفکّر در قرآن رد شده است.انسان از لطف وفضل خدا بهره مند است،ولی اگر خدا بخواهد،آبها راتلخ،

درخت ها را خشک وکافران را نابود یا وحی به انبیا را قطع می کند،تا مپندارند که بدون لطف الهی استحقاق این نعمت ها را دارند.

پیام ها:

1-دلبستگی به دنیا و دنیاگرایی،زمینه ی انکار قیامت است. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... وَ ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً ...

2-منکران قیامت،دلیلی بر نفی آن ندارند. «ما أَظُنُّ»

3-امید و آرزوی بی جا و بی دلیل محکوم است. «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ»

4-انسان فطرتاً گرایش به خدا و معنویات دارد. «إِلی رَبِّی»

5-بعضی ها به غلط نعمت را نشانه ی کرامت و ارزش خود می پندارند و آن را ابدی می دانند. «لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً»

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّاکَ رَجُلاً«37»

دوستش در حالی که با او گفتگو می کرد گفت:آیا به آن(خدایی)که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید،آنگاه تو را مردی کامل و تمام اندام قرار داد،کافرشده ای؟!

لکِنَّا هُوَ اللّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً«38»

ولی من(گویم:)اوست خداوند،پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم.

نکته ها:

*«محاوره»به معنای گفتگو و ردّ و بدل کردن کلام و پاسخگویی به یکدیگر است.کلمه ی «لکِنَّا» در واقع،«لکن أنا»بوده است.

پیام ها:

1-گفتگو و بحث آزاد میان مکتب ها مورد قبول قرآن است. «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ»

2-در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان،بدون احساس حقارت وبا کمال عزّت،به ارشاد بپردازید. قالَ لَهُ صاحِبُهُ ... أَ کَفَرْتَ

3-گاهی علاقه به مال وثروت،زمینه ی کفر انسان به خدا وقیامت است. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ

4-آنکه به مال و خویشاوندان خود می بالد،علاجش یادآوری اصل خاکی اوست. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ... خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ

5-انکار معاد،انکار خداست او با گفتن «ما أَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً» معاد را انکار کرد، ولی صاحبش به او گفت: «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ» آیا به خدایی که تو را آفرید کفر ورزیدی؟!

6-کفر به خدا،جای تعجّب و شگفتی و توبیخ دارد. «أَ کَفَرْتَ»

7-اعتراض به کفّار جایز است. «أَ کَفَرْتَ» ولی باید همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد. «بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ»

8-در تربیت وبازداشتن از انحراف دیگران،با استدلال سخن بگوییم. «أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ»

9-در برابر شک و تردید دیگران،مؤمن باید موضع خود را با صراحت اعلام کند. «لکِنَّا هُوَ اللّهُ»

10-تکیه بر غیر خدا،شرک است. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ ...و لکِنَّا ... لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً

11-توحید ناب آن است که همراه با نفی هرگونه شرک باشد. «اللّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً»

وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً«39»

وچرا آنگاه که وارد باغت شدی،نگفتی:ماشاءاللّه(آنچه خدا بخواهد)،هیچ نیرویی جز به(قدرت)خدا نیست؟اگر مرا از نظر مال و فرزند،کمتر از خویش می بینی!

نکته ها:

*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هر نعمتی که خداوند از مال و فرزند به بنده اش می بخشد،اگر بگوید:«ما شاء الله و لا قوه الا بالله»،خداوند آفات و ناراحتی های او را دفع می کند تا به آرزویش برسد.سپس این آیه را تلاوت فرمود.[35]

همچنین در روایات آمده است:جمله ی«لا حول و لا قوه الا بالله»سبب دفع بلا و دوام نعمت می شود و گنجی از گنج های بهشت است[36]

پیام ها:

1-توبیخ وسرزنش باید همراه با ارشاد ورهنمود باشد. لَوْ لا ... قُلْتَ ما شاءَ اللّهُ

2-عقیده به تنهایی کافی نیست،باید با زبان نیز اقرار کرد. «قُلْتَ ما شاءَ اللّهُ»

3-هنگام برخورد با مناظر زیبای طبیعت،به یاد خدا باشیم که همه ی نعمت ها از اوست. «لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللّهُ»

4-مؤمن به خاطر کمی مال و فرزند،خود را نمی بازد. «إِنْ تَرَنِ» یعنی تو مرا کم می بینی،نه آنکه من کم هستم.

فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً«40»

پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا کند ومجازات (صاعقه و عذابی)حساب شده بر باغ تو از آسمان فرستد تا به زمینی هموار و بی گیاه و لغزنده تبدیل شود.

أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً«41»

یا آب آن(باغ به زمین)فروکش کند،پس هرگز نتوانی آن را بازیابی.

نکته ها:

*«زلق»به زمین صاف وبدون گیاه گفته می شود،آن چنانکه پای انسان در آن بلغزد.

پیام ها:

1-دادن و گرفتن های خدا،براساس ربوبیّت وتربیت اوست. «فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ»

2-فقیران مأیوس نباشند، أَنَا أَقَلَّ ... فَعَسی رَبِّی که یأس وناامیدی بدتر از فقر است.

3-اگر خدا بخواهد،فقیر،غنی،بلکه برتر از غنی می شود. «خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ»

4-آرزوی سلب نعمت از کفّار فخرفروش،و نفرین بر آنان،پسندیده است.

یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً ...

5-قهر خداوند حساب شده و عادلانه است. «حُسْباناً»

6-ثروتمندان به داشته های خود مغرور نشوند،شاید در یک لحظه همه ثروتشان نابود شود. «فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً»

7-شرک و کفر و فخرفروشی،دارایی و سرسبزی را به کویر تبدیل می کند.

«فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً»

8-دست خدا برای قهر و عذاب،باز است،چه از آسمان،چه از زمین. «یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ - یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً»

9-در برابر خشم و غضب الهی،قدرت و راه نجاتی نیست. «فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً»

وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً«42»

و(سرانجام)فرآورده های آن(مرد مغرور،با قهر الهی)احاطه شد،پس او چنان شد که دو دست خویش را به خاطر خرجهایی که در باغ کرده بود(از شدّت حسرت)برهم می مالید،در حالی که آن(باغ وتاکستان)بر داربست هایش فروریخته بود و می گفت:ای کاش کسی را شریک پروردگارم قرار نمی دادم.

نکته ها:

*بعضی با غرور وخودبرتربینی وگفتنِ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً ...از خدا غافل شده واز مدار توحید خارج ومشرک می شوند،امّا دیر یا زود به پروردگار یکتا اقرار خواهند کرد،چه مؤمنان «لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً» [37]وچه کافران. «یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً»

پیام ها:

1-خداوند محیط است، «وَ اللّهُ مُحِیطٌ»[38]؛هم لطفش احاطه دارد، «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»[39]وهم قهرش فراگیر است. «أُحِیطَ بِثَمَرِهِ»

2-کیفر خداوند در کمین مغروران است. «أُحِیطَ بِثَمَرِهِ»

3-حوادث و عذاب های الهی،پیامد افکار و اعمال بد ماست.به دنبالِ کفر و کفرانِ صاحب باغ در آیات قبل، «أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» آمده است.

4-ناامیدی ها وحالات درونی،در ظاهر وکردار انسان اثر می گذارد. «یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ»

5-دنیاطلبان،ابتدا از حوادث تحلیل اقتصادی می کنند،سپس تحلیل معنوی.(در این آیه ابتدا حسرت بر پول های خرج شده است،سپس غصّه برای شرک)

6-عذاب های دنیوی،بیدارباشی برای وجدان های خفته و دلهای غافل است.

أُحِیطَ بِثَمَرِهِ ... یَقُولُ یا لَیْتَنِی

وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَهٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً«43»

و هیچ گروهی نداشت که او را در برابر(قهر)خدا یاری کنند و نمی توانست خودش را یاری کند.

هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً«44»

آنجا(ثابت شد که)ولایت و قدرت تنها از آنِ خدای حقّ است و(نزد)اوست بهترین پاداش و نیکوترین فرجام.

نکته ها:

*قرآن بارها تأکید کرده که انسان،هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسایل مادّی،رو به خدا می آورد و او را از عمق جان صدا می زند،در دریا وقتی گرفتار امواج می شود یا وقتی عذاب می آید،اظهار ایمان می کند.

اینجا نیز وقتی آن شخص با باغ سوخته اش روبرو شد و فریادرسی نداشت،فهمید که ولایت حقّ،مخصوص خدای یکتاست. «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ»

*کلمه ی«ولایت»در این آیه،به معنای قدرت و نصرت می باشد.

پیام ها:

1-عاقبتِ اعتماد به غیر خدا،ناکامی است. «لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَهٌ یَنْصُرُونَهُ»

2-هنگام فرارسیدن قهر خدا،مال و فرزند هر چند بسیار باشد به کار نمی آید.

«وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَهٌ یَنْصُرُونَهُ» (از یاران دوران رفاه به هنگام خطر خبری نیست.)

3-قطعنامه ی همه ی حوادث تلخ،تنها یک جمله است و آن اینکه قدرت تنها از آنِ خداست. «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ»

4-ولایت های غیر الهی ناپایدار و باطل است،وتنها ولایت خدا ثابت و حقّ

است. «الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ»

5-چه محاسبه گر باشیم،چه دوراندیش،باید به سراغ خدا برویم. «هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»

6-نصرت الهی و حقانیّت خداوند،ضامن پرداخت بهترین پاداش و فرجام است. «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»

7-ملاک ارزشها،عاقبت و پاداش خوب است. «خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً«45»

و(ای پیامبر!)برای آنان زندگی دنیا را مثَل بزن که(در ناپایداری)همچون آبی است که از آسمان فرو فرستادیم،پس گیاه زمین به وسیله ی آن (چنان رشد کند وانبوه شود که) در هم فرو رود،پس ناگهان خشک شود، آن چنان که بادها پراکنده اش کنند و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

*در آیه،سخن از رویش وسرسبزی زمین وفرارسیدن قهر الهی وسوختن و خاکستر شدن آنهاست،تا درس عبرتی برای مردمان مغرور وغافل از خدا باشد. [40]

آری،دنیا همچون گیاه بی ریشه ای است که با اندک بارانی سبز و با اندک بادی خشک می شود،البتّه آنچه باقی می ماند،عمل انسان است.چنانچه در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم:

یا مَن بدنیاه اشتَغل

قد غَرّه طُول الأمل

پیام ها:

1-پیامبر خدا برای بیان حقایق و هدایت مردم،مأمور به استفاده از تمثیل است.

«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

2-یکی از اصول تربیت و تبلیغ،استفاده از مثل های قابل فهم عموم و طبیعی می باشد. وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ ... کَماءٍ أَنْزَلْناهُ ...

3-هر بهاری را خزانی و هر وصالی را فراقی است. نَباتُ ... هَشِیماً

4-به جلوه های زودگذر دنیا دلخوش و مغرور نشویم و به آینده ی پایدار بیندیشیم. «فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ»

اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً«46»

مال و فرزندان،زینت زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته،نزد پروردگارت پاداشی  بهتر دارند و امید داشتن به آنها نیکوتر است.

نکته ها:

*در روایات،برای «الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ» نمونه هایی همچون،نمازهای پنجگانه، [41]ذکر خدا [42]و محبّت اهل بیت علیهم السلام بیان شده است، [43]ولی اینها مصادیقی است که مفاهیم  قرآن را مخصوص به خود نمی سازد.

*همه ی نعمت های مادّی،زینت دنیا هستند،ولی مال و فرزند جلوه ی بیشتری دارد و به همین دلیل نام این دو از میان نعمت های بی شمار الهی مطرح شده است.و چون غالباً پسران نیروی فعّال اقتصادی هستند،نه دختران،لذا در کنار«مال»،«بنون»آمده است،نه «بنات». «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

پیام ها:

1-جلوه ی مال وفرزند تنها در دنیاست،در آخرت،ثروت وفرزند،سودی نمی بخشد. «زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»

2-آنان که امکانات مادی دارند مغرور نشوند.آنان هم که ندارند،مأیوس نباشند.

اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ ... وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ

3-مال و فرزند،ماندگار نیست،به چیزی بیندیشیم و دل ببندیم که باقی است.

«الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ»

4-در پیشگاه خداوند،هیچ عمل صالحی محو نمی شود و پاداش ها تضمین شده است. «وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً»

5-ارزش کارهای نیک را همه نمی دانند.بیشتر مردم خیر و ارزش را در کامیابی های مادّی می پندارند. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ»

6-پاداش و کیفر،لازمه ی تربیت و از شئون ربوبیّت است. «عِنْدَ رَبِّکَ»

7-تنها به پاداش فکر نکنید،به آینده ی پایدار هم بیندیشید. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً»

8-در ارشاد و تربیت،از آرزوها وامیدهای مردم استفاده کنیم. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً»

وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَهً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً«47»

و(یاد کن)روزی که کوهها را به حرکت درآوریم وزمین را آشکار(صاف و هموار)می بینی در حالی که همگان را برانگیخته ایم،پس هیچ یک از آنان را فروگذار نمی کنیم.

نکته ها:

*قرآن وضعیّت کوهها را در آستانه ی برپایی رستاخیز،به صورت های گوناگونی بیان کرده است،از قبیل:

1-زلزله و لرزش زمین وکوهها. «تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ»[44]

2-حرکت و جابجایی. «نُسَیِّرُ الْجِبالَ»

3-تکّه تکّه شدن وبه صورت ریگ درآمدن. «بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا»[45]

پیام ها:

1-برای دل نبستن به زندگی دنیا،یادآوری قیامت لازم است. وَ یَوْمَ ...

2-کارهای نیک،در جاهای بسیار بکار می آید،از جمله در قیامت که کوهها نیز به حرکت درآیند. «وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ»[46]

3-در سرزمین قیامت و عرصات محشر،هیچ پستی وبلندی وجود ندارد. «تَرَی الْأَرْضَ بارِزَهً»

4-حشر و رستاخیز،حتمی است. «حَشَرْنا» (فعل ماضی،برای آینده آمده است)

5-قیامت برای همه است و هیچ استثنایی در کار نیست. «فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»

وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً«48»

و(در آن روز)همه ی مردم صف کشیده،بر پروردگارت عرضه می شوند.(خدا به آنان می فرماید:)همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم،(امروز هم)به سوی ما آمدید،بلکه پنداشتید که هرگز ما برایتان موعدی مقرّر نخواهیم داشت؟

نکته ها:

*«صَف»نشانه ی نظم و ساماندهی و رمز ادب و تواضع است.در قرآن،برای بیان اوصاف مجاهدان و همچنین فرشتگان،تعبیر«صف»آمده است و دو سوره ی از قرآن نیز به نام«صف»و«صافات»می باشد.

*اگر در دنیا،قوای مسلّح با نظم خاصّی بر رؤسا عرضه می شوند،در قیامت،همه ی انسان ها به طور قهری و منظّم بر خداوند عرضه خواهند شد.

پیام ها:

1-حضور در قیامت و عرضه بر پروردگار،قطعی است. «وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ»

2-طبقات دنیوی در قیامت از بین می رود و همه ی مردم،توانگر و فقیر در یک صف قرار می گیرند. «صَفًّا»

3-نظم،ارزشی است که هم در دنیا مطرح است،هم در آخرت،هم در جامعه و هم در عبادت. عُرِضُوا ... صَفًّا

4-نحوه ی حضور در قیامت،مانند هنگام تولّد و حضور در دنیاست؛عاجز، گریان و عریان[47]«کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»

5-معاد جسمانی است. جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ ...

6-آفرینش مجدّد در قیامت،همچون آفرینش در دنیاست. «کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»

7-کافران،دلیلی بر انکار معاد ندارند. «بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً»

وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلاّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً«49»

وکتاب(و نامه اعمال)در میان نهاده می شود،پس مجرمان را می بینی که از آنچه در آن است بیمناک اند و می گویند:وای بر ما،این چه نوشته ای است که هیچ(گفتار و کردار)کوچک وبزرگی را فروگذار نکرده مگر اینکه برشمرده است! و آنچه انجام داده اند(مقابل خود)حاضر می یابند وپروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند.

نکته ها:

*بارها قرآن از مسئله ی کتاب و پرونده و نامه ی عمل در قیامت سخن به میان آورده است و می فرماید:فرستادگان ما می نویسند: «إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ»[48]،آثار کارها را هم می نویسیم:

«نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»[49]،نامه عمل آنان بر گردنشان آویخته می شود: «أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ»[50]،پرونده ها در قیامت گشوده می شود: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»[51]،نامه ها به دست خود افراد داده می شود؛نامه ی خوبان به دست راست و نامه بدکاران به دست چپ آنان داده می شود.همان گونه که هر فردی پرونده ای دارد،هر امّتی نیز کتاب و پرونده ای دارد. «کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا»[52]

*پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بازگشت از جنگ حُنین،در یک صحرای خشک فرود آمد.به اصحاب فرمود:بگردید تا هر چه از چوب وخاشاک یافتید گرد آورید.اصحاب رفتند و هر کس چیزی آورد.روی هم ریختند و انباشته شد.پیامبر فرمود:

«هکذا تجتمع الذنوب،ایاکم و المحقرات من الذنوب» گناهان اینگونه جمع می شوند،پس از گناهان کوچک پرهیز کنید[53]

از این برنامه این درس را نیز می توان گرفت که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آموزشی اردوئی و بیابانی تجسّمی،نمایشی و عملی،همراه با پرکردن اوقات فراغت برای یاران خود داشتند،آن هم وقتی که خطر غرور ناشی پیروزی در جنگ در کمین آنان بود،واصحاب خود را بی گناه یا کم گناه می پنداشتند.

*امام صادق علیه السلام فرمودند:در روز قیامت هنگامی که کارنامه ی عمل انسان به او داده می شود،پس از نگاه به آن و دیدن آنکه تمام لحظه ها و کلمه ها و حرکات و کارهای او ثبت شده،همه ی آنها را به یاد می آورد،مانند اینکه ساعتی قبل آنها را مرتکب شده است،لذا می گوید: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً ....[54]

*آنان که در دنیا بی خیال و بی تفاوت بوده و به هر کاری دست می زنند،در آخرت هراس و دلهره خواهند داشت، «مُشْفِقِینَ» ولی مؤمنان که در دنیا اهل تعهّد و خداترسی بودند در آنجا آسوده اند. «إِنّا کُنّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ» [55]

پیام ها:

1-در قیامت،هم نامه ی عمل هر فرد به دستش داده می شود،هم کتابی در برابر همه قرار داده می شود. «وَ وُضِعَ الْکِتابُ»

2-نگرانی و هراس مجرمان،از عملکرد ثبت شده ی خویش است،نه از خداوند.

«مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ»

3-قیامت،روز حسرت و افسوس مجرمان است. «یا وَیْلَتَنا»

4-علم افراد به عملکرد خودشان در قیامت چنان است که گویا همه با سواد می شوند،چون کتاب و خواندن برای همه مطرح است. وُضِعَ الْکِتابُ ...

مُشْفِقِینَ مِمّا فِیهِ

5-عمل های انسان دارای درجات است. «صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً»

6-قیامت،صحنه ی تجسّم عمل های انسان است. «وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»

7-داشتن عدالت وظلم نکردن،لازمه ربوبیّت الهی است. «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً«50»

و(یاد کن)هنگامی که به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت.آیا(با این حال)او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند.

نکته ها:

*سجده سه نوع است:

الف:سجده ی عبادت که مخصوص خداست مثل سجده ی نماز.

ب:سجده ی اطاعت،مثل سجده ی فرشتگان بر آدم،که برای اطاعت فرمان خداوند بود.

ج:سجده ی تحیّت،تکریم وتشکّر از خداوند،مثل سجده ی یعقوب بر عاقبت یوسف.

پیام ها:

1-سرگذشت سجده فرشتگان بر آدم و تمرّد ابلیس،قابل تأمّل و مایه ی عبرت است. وَ إِذْ قُلْنا ...

2-فرشتگان پیش از انسان بوده اند. «قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»

3-انسان برتر از فرشته است که مسجود او قرار گرفته است. «اسْجُدُوا لِآدَمَ»

4-فرشتگان مطیع امر خدایند. اُسْجُدُوا ... فَسَجَدُوا

5-آنان که سجده ای ندارند،در خط ابلیس اند. «فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ»

6-نباید به سابقه ی خود مغرور شد.ابلیس با سابقه ی طولانی عبادت،فاسق شد.

کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ ...

7-ابلیس فرزند و ذریّه دارد. «وَ ذُرِّیَّتَهُ»

8-فاسقان را نباید دوست خود گرفت. فَفَسَقَ ... أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ

9-پیروان شیطان باید در عملکرد خود بازنگری کنند که چه می کنند. «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ»

10-شیطان و نسل او،دشمن انسانند. «وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ»

11-آنان که به جای خدا پیرو شیطان می شوند،ستمگرند. «بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً»

12-رها کردن خدا و پیروی از شیطان،انتخاب بدترین جایگزین است. «بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً»

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً«51»

من آنان(ابلیس و فرزندانش)را نه در آفرینش آسمان ها و زمین و نه در آفرینش خودشان به شهادت نطلبیدم ومن گمراه گنندگان را دستیار خود نمی گیرم.

نکته ها:

*به حضرت علی علیه السلام گفتند:تا استقرار یافتن حکومتت،معاویه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت یافتن،او را کنار بگذار! حضرت در جواب آنان فرمود: «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»[56]

*خداوند،بی نیاز مطلق است وبه هیچ یاوری حتّی در آفرینش نیاز ندارد و اگر اموری را به دیگران می سپارد،مانند واگذاری تدبیر به فرشتگان، «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» [57]از روی عجز و ناتوانی نیست،بلکه از روی حکمت ودر مسیر تربیت و رشد انسان است.

پیام ها:

1-خداوند در آفرینش،نیازی به شاهد ندارد. «ما أَشْهَدْتُهُمْ»

2-اسرار هستی و آفرینش را جز خدا کسی نمی داند. ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ ...

3-کسی که آفریده،حقّ ولایت دارد. أَ فَتَتَّخِذُونَهُ أَوْلِیاءَ ... ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ ...

4-کارگزاران الهی باید امین باشند. «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

5-آنان که در راه و خط خدایند،نباید از منحرفان کمک بگیرند و باید استقلال سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کنند. «ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»

وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً«52»

و(یاد کن روز قیامتی را)روزی که(خداوند به مشرکان)می گوید:آنان را که شریک من می پنداشتید فرا بخوانید(تا کمکتان کنند)،پس(مشرکان) آنها را می خوانند ولی پاسخی به آنان نمی دهند و ما میانشان ورطه ی هلاکت قرار می دهیم.

نکته ها:

*آنان که از خدا جدا شوند سرگردانند و به هر چیز روی می آورند،از انسان تا جماد و حیوانات،از خورشید و ماه در آسمان تا گاو وگوساله در زمین،از فرشتگان معصوم تا شیاطین فاسق،ولی هرچه بخوانند جوابی نمی شنوند، «فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ» امّا اگر خدا را بخوانند،حتماً پاسخشان داده می شود. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[58]

*سؤال: در قرآن می خوانیم که خدا با کتمان کنندگان حقّ وپیمان شکنان حرف نمی زند، «لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ»[59]پس چرا در این آیه بامشرکان سخن می گوید؟

پاسخ: شاید به خاطر این است که دانشمندانِ کتمان کننده از مشرکان بدترند،یا آنکه قیامت مراحل مختلفی دارد،در یک مرحله خدا سخن نمی گوید،ولی در مرحله ای دیگر با آنان سخن گفته و مورد عتاب قرار می دهد.و ممکن است مراد این باشد که سخنی محبّت آمیز با آنان نمی گوید،ولی سخنان توبیخی و تحقیرآمیز می گوید.

پیام ها:

1-در قیامت میان مشرکان و معبودهای آنان،فاصله زیادی است. «نادُوا»

2-خداوند در قیامت به مشرکان فرصت استمداد از معبودها را می دهد،ولی چه سود؟ نادُوا شُرَکائِیَ ... فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ

3-ریشه ی شرک،جهل وپندارهای بی اساس است. «زَعَمْتُمْ»

وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً«53»

و گناهکاران(در قیامت)آتش دوزخ را می بینند،پس درمی یابند که در آن خواهند افتاد و راه فراری از آن نمی یابند.

نکته ها:

*مجرمان در قیامت راه فرار ندارند،زیرا نجات یا در سایه ی ایمان است،یا به خاطر عفو الهی براساس توبه وعمل صالح،که دستشان از این موارد تهی است،و یا شفاعت،که از بت ها کاری ساخته نیست،پس دوزخ برایشان حتمی است.

پیام ها:

1-مکان هلاکت باری که در آیه قبل وعده داده شده بود، «مَوْبِقاً» دوزخ است.

«رَأَی الْمُجْرِمُونَ النّارَ»

2-شرک،جرم و مشرک مجرم است. نادُوا شُرَکائِیَ ... رَأَی الْمُجْرِمُونَ

3-دیدن آتش،عذاب است وسوختن در آن عذابی دیگر. «رَأَی الْمُجْرِمُونَ»

4-در قیامت،گرچه مجرمان آتش را از دور دست می بینند[60]،ولی چنان با صدا و نفیر است که می پندارند الآن در آن می افتند. «فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها»

5-شرک،عذابی ابدی دارد. «لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً»

6-مجرم در قیامت امیدی به نجات و راه فرار ندارد. «لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً»

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً«54»

والبتّه ما در این قرآن از هر مثلی برای مردم متنوّع بیان کردیم،و(لی) انسان بیش از هر چیز جدال کننده است.

نکته ها:

*«صَرَّفْنا» به معنای بیان های گوناگون است،یعنی ما به هر زبان و منطقی که امکان اثر داشته،با آنان سخن گفته ایم. «جِدالَ» به معنای گفتگو به گونه ی نزاع و برتری طلبی است.

*انسان در کنار زمینه های مثبتی که دارد،همچون داشتن روح الهی،برتری بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخیر هستی و مانند آن،نقاط منفی زیادی نیز دارد که در آیات قرآن به آن اشاره شده است،از قبیل: ظَلُوماً جَهُولاً أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً جَزُوعاً هَلُوعاً مَنُوعاً لَفِی خُسْرٍ لَیَطْغی ،و....

پیام ها:

1-تکرار و تنوّع وتمثیل،شیوه ی ضروری و مفید برای ارشاد و هدایت و تربیت مردم است. «صَرَّفْنا ... لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»

2-هدف قرآن،هدایت همه ی مردم است و مثال های قرآن برای فهم عموم مردم است. «صَرَّفْنا ... لِلنّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ»

3-خداوند حجّت را به وسیله ی قرآن بر مردم تمام کرده است. «لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ»

4-در قرآن برای هر یک از اصول ارشاد و هدایت،مثالی است. «کُلِّ مَثَلٍ»

5-اگر روحیّه ی پذیرش در انسان نباشد،مثال های بیشتر او را به جدال بیشتر می کشاند. «کُلِّ مَثَلٍ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً»

6-انسان موجودی تنوّع طلب و مجادله گر است. صَرَّفْنا ... جَدَلاً

وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً«55»

و چه چیزی مردم را پس از آنکه هدایت برای آنان آمد،از ایمان آوردن و آمرزش خواهی از پروردگارشان باز داشت؟جز آنکه(خواستند)سنّت خداوند درباره ی پیشینیان(که عذاب الهی بود)برای آنان(نیز)بیاید،یا آنکه عذاب،رویاروی آنان قرار گیرد!

نکته ها:

*«قبل»یا به معنای مقابل و رو در رو است و یا جمع«قبیل»و اشاره به انواع مختلف عذاب.

پیام ها:

1-سرباز زدن از ایمان با دیدن آن همه آیات،نشانه جدال گری انسان است.

«جَدَلاً وَ ما مَنَعَ النّاسَ»

2-خداوند،حجّت را بر مردم تمام می کند تا هیچ راه و بهانه ای برای کفر باقی نماند. «وَ ما مَنَعَ النّاسَ»

3-تنها ایمان کافی نیست،استغفار از لغزش ها هم لازم است. «یُؤْمِنُوا یَسْتَغْفِرُوا»

4-لازمه ربوبیّت او،باز گذاردن راه توبه و استغفار است. «وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ»

5-تاریخ،سنّت های ثابتی دارد که باید از آن درس گرفت. «سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ»

6-موعظه واستدلال همه جا کارساز نیست،گاهی عقوبت لازم است. «یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ» گاهی هیچ یک از عوامل تربیت از قبیل:وحی آسمانی،تبلیغ دائمی، مشاهده تاریخ و عبرت ها،در انسان لجوج اثر ندارد.

7-ایمان و استغفار،مانع عذاب الهی است. یُؤْمِنُوا ... یَسْتَغْفِرُوا ... یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ

8-دست خدا برای عذاب باز است،چه عذابی از نوع پیشینیان یا عذابی جدید.

«سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً»

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً«56»

وما پیامبران را جز بشارت دهندگان(برای مؤمنان)و بیم دهندگان(برای مجرمان)نمی فرستیم،ولی کافران به باطل مجادله و ستیز می کنند تا به وسیله ی آن حقّ را در هم کوبند.و آنان نشانه ها و آیات مرا و آنچه را که به آن بیم داده شدند،به مسخره گرفتند.

پیام ها:

1-آگاهی بر سنّت خداوند و رسالت انبیا و عکس العمل مردم و سرنوشت اقوام لجوج،نوعی تسلّی برای پیامبر است. وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ ...

2-کار انبیا بشارت و انذار است،نه اجبار مردم بر پذیرش. «إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

3-خداوند،حجّت را بر مردم تمام می کند، وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ ...و مردم در پذیرش آن اجباری ندارند. إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا ...

4-هدف کافران،محو حق، «لِیُدْحِضُوا» و ابزار کارشان،جدال و استهزا می باشد.

«یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا»

5-درگیری و جدال میان حقّ و باطل همیشگی بوده است. «یُجادِلُ» (فعل مضارع رمز تداوم کار است.)

6-کافران می خواهند جلوی حقّ را با باطل بگیرند، «لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» غافل از آنکه باطل رفتنی است. «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»[61]

7-مژده ها و هشدارهای انبیا،واقعیّت هایی است که کفّار برای محو آن تلاش می کنند. مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ ... لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ

8-مسخره کردن آیات خدا و احکام الهی،کار کافران است. «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً«57»

و کیست ستمکارتر از آنکه به آیات پروردگارش تذکّر دهند،پس(به جای پذیرش)از آنها اعراض کند و(گناهان و)دستاورد پیشینه ی خویش را فراموش کند؟! البتّه ما بر دلهایشان پرده هایی نهادیم تا آیات قرآن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار دادیم که اگر به سوی هدایتشان فراخوانی،هرگز به راه نخواهند آمد.

نکته ها:

*«تذکر»،رمز آن است که انسان در عمق روح و فطرت خود،خدا را یافته،لکن از آن غافل شده است و تذکّر برای کنار زدن پرده ی غفلت است.حضرت علی علیه السلام در توصیف انبیا می فرماید:هدف از بعثت انبیا آن است که مردم را به وفا کردن به فراموش شده ها یادآوری کنند.

«و یذکرهم منسی نعمته» .[62]

*«أَکِنَّهً» جمع«کنان»به معنای پرده و پوشش است.

پیام ها:

1-بی اعتنایی به آیات الهی و درنگ نکردن در آنها،بزرگ ترین ستم است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ ذُکِّرَ فَأَعْرَضَ نَسِیَ»

2-یاد عملکرد بد،زمینه ساز توبه و عذرخواهی است و بر عکس غفلت از آن، سبب تیرگی روح و کلید همه ی بدبختی هاست. «نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ»

3-کیفر بی اعتنایی به آیات الهی و استهزا و غفلت از گناهان،محروم شدن از درک حقایق است. فَأَعْرَضَ ... جَعَلْنا

4-عذاب الهی تنها در قیامت نیست،گرفتن قوه ی درک حقایق،نیز عذاب است.

«أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ»

5-در هدایت مردم،تنها برهان ودلیل کافی نیست،پذیرش مخاطب هم لازم است. «وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا»

6-راه هدایت،دل نرم و گوش شنواست،وقتی این دو دگرگون شد،حتّی در برابر دعوت شخص پیامبر،هدایت پذیر نمی شود. «فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً»

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً«58»

و پروردگارت آمرزنده ی صاحب رحمت است،اگر مردم را به خاطر آنچه کسب کرده اند مجازات کند،هرچه زودتر عذاب برایشان می فرستد،(ولی چنین نمی کند) بلکه برای آنان موعدی قرار داده که(با فرارسیدنش)جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتی نمی یابند.

نکته ها:

*«موئل»به معنای پناهگاه و وسیله ی نجات است.

*خداوند هم عادل است،هم غفور.به مقتضای عدلش باید گنهکار را عذاب کند،ولی به خاطر غفّار بودن و رحمتش،به انسان مهلت می دهد تا توبه کند،امّا اگر توبه نکرد،با عدلش مؤاخذه می کند.

پیام ها:

1-آمرزش ورحمت،از شئون ربوبیّت الهی ولازمه ی تربیت است. «رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ»

2-خداوند هم بسیار بخشنده است وهم دارای رحمتی گسترده می باشد. «الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ»

3-قهر و عذاب الهی نتیجه ی عمل خود مردم است. «یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا»

4-گناهانی زشت تر و عذابش بیشتر است که انسان با انگیزه به سراغ آنها برود.

«بِما کَسَبُوا»

5-سنّت الهی مهلت دادن به گنهکاران است. «بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ»

6-مهلت دادن و تأخیر در عذاب،از نشانه های لطف الهی است. اَلْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ ... لَهُمْ مَوْعِدٌ

7-گنهکاران به مهلت دادن های الهی مغرور نشوند،چون موعد آن تمام و نوبت قهری می رسد که هیچ راهی برای نجات آنان نیست. «لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً»

وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً«59»

و(مردمِ)آن آبادی ها را هنگامی که ستم کردند،هلاکشان کردیم و برای نابود کردنشان (از پیش) زمانی را قرار دادیم.

پیام ها:

1-از تاریخ و سرگذشت پیشینیان باید درس گرفت. «تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ»

2-رمز بدبختی و هلاکت مردم،عملکرد ظالمانه ی خودشان است. «لَمّا ظَلَمُوا»

3-زوال تمدّن ها و جوامع،تحت اراده الهی است. «أَهْلَکْناهُمْ لَمّا ظَلَمُوا»

4-قهر الهی از روی حکمت بوده و دارای زمانی خاص است. «مَوْعِداً»

5-اگر ستمگران را در رفاه و آسایش دیدید،مأیوس نشوید،آنان هم مهلتی دارند. «جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً«60»

و(بیادآور)زمانی که موسی به جوان(همراهش)گفت:من دست از جستجو برنمی دارم تا به محلّ برخورد دو دریا برسم،حتّی اگر سال ها(به راه خود)ادامه دهم.


[1] - این سه داستان فقط در این سوره بیان شده است

[2] - تفسیر درّالمنثور

[3] - مجمع البیان

[4] - .«عَوَج»برای انسان ها و«عِوَج»برای غیر انسان هاست.تفسیر تبیان

[5] - فرقان،1.

[6] - .نجم،10.

[7] - حدید،9

[8] - .زمر،36.

[9] - تفسیر نورالثقلین،ج5،ص361 و ج3،ص243

[10] - .«حَبّب الیکم الایمان و زَیّنه فی قلوبکم».حجرات،7.

[11] - آزمایش در مواردی بکار می رود که انسان قدرت انتخاب داشته باشد

[12] - تفاسیر مجمع البیان،نورالثقلین،کشف الاسرار،درّالمنثور

[13] - .«کانوا شیوخاً فسمّاهم اللّه عزّوجلّ فتیه بایمانهم»کافی،ج8،ص 398؛تفسیر نورالثقلین

[14] - تفسیر مجمع البیان.

[15] - تفسیر نورالثقلین

[16] - منتخب الاثر،ص 485

[17] - تفسیر مجمع البیان.

[18] - یوسف،33

[19] - تفسیر فرقان

[20] - شاید ترس و وحشت،ناشی از تغییر قیافه ی آنان،به خاطر حفظشان بوده که کسی جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشته باشد.

[21] - این نظریه را ابن عباس از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است.

[22] - یوسف،99

[23] - کهف،69

[24] - قصص،27

[25] - صافّات،102.

[26] - تفسیر نورالثقلین

[27] - تفسیر کشف الاسرار

[28] - تفسیر مجمع البیان

[29] - تفسیر نمونه

[30] - یونس،15

[31] - هود،29.

[32] - تفسیر نورالثقلین

[33] - در آیه ی 52 سوره انعام آمده:«فتطردهم فتکون من الظّالمین»طرد مؤمنان با ظلم برابر است.

[34] - بقره،25.

[35] - تفسیر درّالمنثور

[36] - تفسیر کنزالدقایق

[37] - کهف،38

[38] - بقره،19

[39] - .اعراف،156.

[40] - .نظیر این آیه در آیه ی 24 سوره ی یونس با تفصیل بیشتر و آیه 20 سوره ی حدید آمده است

[41] - تفسیر برهان

[42] - بحار،ج 74،ص 108

[43] - تفسیر نورالثقلین

[44] - مزّمل،14.

[45] - واقعه،5-6

[46] - با استفاده از کلمه ی«واو»و«یوم»که مفهوم ظرفیّت را در ارتباط با آیه ی قبل می رساند.

[47] - در مناجاتها نیز به عریانی هنگام رستاخیز و محشر اشاره شده است

[48] - یونس،21

[49] - یس،12.

[50] - اسراء،13

[51] - تکویر،10.

[52] - جاثیه،28.

[53] - کافی،ج2،ص 288.

[54] - تفسیر المیزان.

[55] - طور،26.

[56] - تفسیر نورالثقلین،ج3،ص 268.

[57] - نازعات،5

[58] - غافر،60.

[59] - بقره،174؛آل عمران،77.

[60] - .«اذا رأتهم من مکان بعید،سمعوا لها تغیظاً و زمزاً».فرقان،12.

[61] - اسراء،81.

[62] - نهج البلاغه،خطبه 1.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -