انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 تا 90 انعام

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی انعام

این سوره،یکصد و شصت و پنج آیه دارد و همه ی آیات آن یکجا در مکّه و با تشریفات خاصّی نازل شده است.جبرئیل،این سوره را با بدرقه ی هفتاد هزار فرشته بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل کرد.

پیام اصلی آیات این سوره،مبارزه با شرک و دعوت به توحید است.از آنجا که مشرکان جزیره العرب به اعتقاد خود،بعضی چهارپایان را حلال و بعضی را حرام می دانستند،قرآن در مقام مبارزه با این گونه خرافات و باورهای غلط،از آیه ی 136 این سوره به بعد،احکامی را در مورد چهارپایان بیان می دارد که بدین جهت این سوره،«انعام»نام گرفته است.

روایاتی درباره ی فضیلت این سوره و نیز برآورده شدن حاجت به واسطه ی تلاوت این سوره آمده است.از جمله از امام صادق علیه السلام نقل شده که هر کس چهار رکعت نماز(با دو سلام) بخواند،آنگاه این سوره و سپس دعایی را قرائت کند،حاجاتش برآورده می شود.[1]

در هیچ سوره ای به اندازه ی این سوره،کلمه ی«قل»نیامده است.تکرار 44 بار این خطاب به پیامبر،شاید به خاطر آن است که در این سوره،عقائد باطل و انحراف ها و توقّعات بی جای مشرکان بیان شده و لازم است قاطعیّت در کار باشد.این مطلب بیانگر آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله مأمور است متن وحی را بی کم و کاست بگوید.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ«1»

ستایش مخصوص خداوندی است که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنی را قرار داد،امّا کافران(دیگران را)با پروردگارشان برابر و همتا می گیرند.

نکته ها:

* در تمام قرآن،واژه ی«نور»مفرد و واژه ی«ظلمات»به صورت جمع آمده است.اصولاً حقّ،یکی است و راههای باطل بسیار.آری؛نور،نشانه ی وحدت و ظلمات،نشانه ی پراکندگی است. «یَعْدِلُونَ» از«عدل»،به معنای همتاست.

* اوّلین آیه ی این سوره،به«آفرینش نظام هستی»،دومین آیه به«آفرینش انسان»و سومین آیه به نظارت بر«اعمال و رفتار انسان»اشاره دارد.

* به فرموده ی حضرت علی علیه السلام:این آیه،پاسخ به سه گروه از منحرفان است:

الف:«مادّیون»که منکر آفرینش الهی و حدوث خلقتند. خَلَقَ السَّماواتِ ...

ب:«دوگانه پرستان»که برای نور و ظلمت دو مبدأ قائلند. «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ»[2]

ج:«مشرکان»که برای خداوند،شریک وشبیه قائلند. «ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ»[3]

* امام موسی بن جعفر علیهما السلام درباره ی... بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ فرمودند: یعنی، کافران، ظلمات و نور و جور و عدل را یکسان می شمارند.[4]

پیام ها:

1-خداوند هم از عدم به وجود آورده است،هم در موجودها،کیفیّات جدید و نوآوری هایی قرار می دهد.(آفرینش ابتدائی «خَلَقَ» آفرینش تَبَعی «جَعَلَ»)

2-شریک دانستن برای خدا،نوعی انکار خدا وکفر به اوست. «الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ»

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ«2»

او کسی است که شما را از گل آفرید،پس از آن أجلی را(برای زندگی شما در دنیا)قرار داد و أجلی معیّن(که مربوط به آخرت یا غیر قابل تغییر در دنیاست)نزد اوست.پس(با وجود این)شما شک و شبهه می کنید؟

نکته ها:

* در آیه ی پیش،مسائل آفاقی و خلقت آسمان ها و زمین مطرح شده،اینجا خلقت انسان و حیات محدود او در این دنیا آمده است.

* در قرآن،21 مرتبه از«أجل مسمّی»سخن به میان آمده است.

* خداوند برای عمر انسان دو نوع زمان بندی قرار داده:یکی حتمی که اگر همه ی مراقبت ها هم به عمل آید،عمر(مانند نفت چراغ)تمام می شود.و دیگری غیر حتمی که مربوط به کردار خودمان است،مثل چراغی که نفت دارد،ولی آن را در معرض طوفان قرار دهیم.

* در روایات،کارهایی هچون:صله ی رحم،صدقه،زکات،دعاو...سبب طول عمر و اعمالی هچون: قطع رحم و ظلم و...سبب کوتاه شدن عمر دانسته شده است.

* امام باقر علیه السلام در مورد «أَجَلاً وَ أَجَلٌ» فرمود:آنها دو أجل هستند:یکی محتوم و قطعی و دیگری موقوف(یعنی مشروط و معلّق)[5]

* به نقل ابن عباس،خداوند برای انسان دو أجل قرار داده:یکی از تولّد تا مرگ،دیگری از مرگ تا قیامت. انسان با اعمال خود،گاهی از یکی می کاهد وبه دیگری می افزاید.پس پایان أجل هیچکس قابل تغییر نیست. «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاّ فِی کِتابٍ»[6]

پیام ها:

1-مدّت عمر و پایان زندگی،به دست ما نیست. هُوَ الَّذِی ... .قَضی أَجَلاً

2-تنها خداوند بر أجل مسمّی(أجل قطعی)،آگاه است. «أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»

3-با آنکه آفرینش و پایان کار انسان،همه از خدا و به دست اوست،پس چرا در مبدأ و معاد شک کنیم؟ «ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»

وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ«3»

و اوست که در آسمان ها و در زمین خداوند است.نهان و آشکار شمارا می داند و هرچه را به دست می آورید(نیز)می داند.

نکته ها:

* در پاسخ به عقیده ی انحرافی چند خدایی(خدای باران،خدای جنگ،خدای صلح،خدای زمین و...)این آیه می فرماید:خدای همه چیز و همه جا یکی است.

* امام صادق علیه السلام درباره این آیه فرمود:«او به تمام مخلوقات از نظر علم و قدرت و سلطه و حاکمیّت احاطه دارد»[7]

پیام ها:

1-ایمان به احاطه علمی خداوند،هم انگیزه برای کار نیک است و هم بازدارنده از کار بد. «یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ»

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ«4»

و هیچ نشانه و آیه ای از نشانه های پروردگارشان برای آنها نمی آمد،جز آنکه(به جای تصدیق و ایمان)از آن اعراض می کردند.

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ«5»

پس همین که حقّ برای آنان آمد،آن را تکذیب کردند،پس به زودی خبرهای مهم(و تلخی درباره ی کیفر) آنچه را به مسخره می گرفتند،به سراغشان خواهد آمد.

نکته ها:

* شاید مراد از«خبرهای بزرگ»در آیه،خبر فتح مکّه یا شکست مشرکان در جنگ بدر و امثال آن باشد. [8]

پیام ها:

1-برای لجبازان،نوع دلیل و آیه تفاوتی ندارد،آنها همه را بدون تفکر رد می کنند. «آیَهٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ»

2-هم باید به مؤمنان دلگرمی داد که راهشان حقّ است، «بِالْحَقِّ» و هم کافران را تهدید کرد که خبرهای تلخ برایتان خواهد آمد. «فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ»

3-استهزا،شیوه ی همیشگی کفّار است. «کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

4-سقوط انسان سه مرحله دارد:اعراض،تکذیب و استهزا.در این دو آیه به هر سه مورد اشاره شده است. «مُعْرِضِینَ- کَذَّبُوا یَسْتَهْزِؤُنَ»

أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ«6»

آیا ندیدند که چه بسیار امت های پیش از آنان را هلاک کردیم،با آنکه در زمین به آنان جایگاه و توانی داده بودیم که به شما نداده ایم؟و (باران و برکت)آسمان را پی در پی برایشان فرستادیم و نهرهای آب از زیر پاهایشان جاری ساختیم،پس آنان را به کیفر گناهانشان هلاک کردیم و نسل دیگری پس از آنان پدید آوردیم.

نکته ها:

* «قرن»به امّتی گفته می شود که یکپارچه هلاک شده باشند.[9] به مردمی هم که در یک زمان زندگی می کنند،قرن گفته می شود و چون معمولاً یک نسل،از 60 تا 100 سال طول می کشد، از این رو به 60 یا 80 یا 100 سال یک قرن می گویند.[10]

* کلمه«مدرار»به معنای ریزش فراوان و پی در پی باران و به مقدار نیاز است.[11]

پیام ها:

1-افرادی که از تاریخ پند نمی گیرند،توبیخ می شوند. «أَ لَمْ یَرَوْا»

2-کفّار صدر اسلام از تاریخ امّت های پیشین آگاه بودند و می توانستند درس بگیرند. «أَ لَمْ یَرَوْا»

3-توجّه به زوال نعمت ها و سرنگونی گنهکاران،از عوامل غفلت زدایی است.

أَ لَمْ یَرَوْا ... فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ

4-تمدّن هایی قبل از اسلام وجود داشته؛سپس منقرض شده اند. «أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ»

5-از روش های تربیتی قرآن این است که داستان های واقعی و آموزنده را برای عبرت مردم نقل می کند. «أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ»

6-کیفر آنان که از امکانات خداداد استفاده سوء کنند،نابودی است. «کَمْ أَهْلَکْنا»

7-به جای«أرسلنا من السماء»،فرمود: «أَرْسَلْنَا السَّماءَ» (آسمان را برای شما فرستادیم)تا نهایت لطف الهی را بیان کند.

8-عملکرد مردم،عامل تحوّلات و حوادث تاریخی است. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»

9-هلاکت مردم به سبب گناهانشان،از سنّت های الهی است. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»

10-خداوند،علاوه بر عذاب آخرت،در این دنیا هم کیفر می دهد. «فَأَهْلَکْناهُمْ»

11-اگر امکانات در دست صالحان باشد،نماز را برپا می دارند. «إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ»[12] ولی اگر در دست نااهلان بی ایمان باشد،فساد و گناه می کنند. مَکَّنّاهُمْ ... فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ

12-امکانات مادّی،مانع قهر و عذاب الهی نیست. مَکَّنّاهُمْ ... فَأَهْلَکْناهُمْ آن گونه که کافران خیال می کردند: «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»[13]

13-امکانات مادّی،رمز کامیابی نیست. مَکَّنّاهُمْ ... فَأَهْلَکْناهُمْ چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی» [14]

14-دو نوع مرگ داریم:طبیعی که با فرارسیدن أجل عمر انسان به پایان می رسد

و غیر طبیعی که به خاطر کیفر الهی و با حوادث غیر منتظره است. «بِذُنُوبِهِمْ»

15-قدرتمندان گنهکار فکر نکنند دنیا همیشه به کامشان است،خداوند دیگران را جایگزین آنان می کند. فَأَهْلَکْناهُمْ ... وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ

وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ«7»

و(کافران لجوج که در پی بهانه جویی اند حتی)اگر نوشته ای را در کاغذی بر تو نازل می کردیم که آن را با دست های خود لمس می کردند،باز هم کافران می گفتند:این،جز جادویی آشکار نیست.

نکته ها:

* گروهی از مشرکان می گفتند:ما درصورتی ایمان می آوریم که نوشته ای بر کاغذ،همراه با فرشته ای بر ما نازل کنی.ولی دروغ می گفتند و در پی بهانه جویی بودند.

* «قِرْطاسٍ» چیزی است که بر روی آن بنویسند،چه کاغذ،چه چوب،یا پوست و سنگ،ولی امروز به کاغذ گفته می شود.

پیام ها:

1-وقتی پای لجاجت در کار باشد،هیچ دلیلی کارساز نیست،حتّی محسوسات را منکر می شوند. فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ ... إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ

2-نسبت سحر،از رایج ترین نسبت هایی بود که مشرکان به پیامبر می دادند. «إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ»

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ«8»

و(کافران بهانه جو)گفتند:(اگر محمّد،رسول است)چرا فرشته ای بر او نازل نشده(تا او را در دعوت کمک کند)،در حالی که اگر فرشته ای نازل می کردیم(باز هم لجاجت خواهند کرد و)کار آنان پایان می یافت وهیچ مهلتی به آنان داده نمی شد.

نکته ها:

* نزول فرشته ی مورد تقاضای کفّار،اگر به صورت انسان باشد که مانند همان پیامبر خواهد بود و اگر به صورت واقعی اش جلوه کند، طاقت دیدن آن را ندارند و با مشاهده ی آن،جان خواهند داد.[15]

* روحیّه ی تکبّر،اجازه نمی دهد که انسان از بشری همانند خود پیروی کند.می گوید:چرا انبیا مثل ما غذا می خورند و در بازارها راه می روند و همچون ما لباس می پوشند؟ «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ»[16]به یکدیگر می گفتند:اگر از پیامبری مثل خودتان اطاعت کنید،زیان کرده اید. «وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ»[17]

پیام ها:

1-کفّار بهانه گیر،انسان را شایسته مقام رسالت نمی دانستند و تقاضای دیدن فرشته را داشتند. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ»

2-سنّت الهی چنین است که اگر معجزه ای به درخواست مردم انجام شود و انکار کنند، هلاکت قطعی سراغشان خواهد آمد.[18] «لَقُضِیَ الْأَمْرُ»

(شیوه دعوت های الهی،براساس آزادی،تفکّر،انتخاب ومهلت داشتن است.

تقاضای راه دیگری مانند:نزول فرشته یا غذای آسمانی،فرصت و مهلت را می گیرد ودر این صورت تنها راه،پذیرش دعوت است وگرنه هلاکت.)

وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ«9»

و اگر(پیامبر را)فرشته قرار می دادیم،حتماً او را به صورت مردی در می آوردیم(که باز هم می گفتند:این انسانی همانند خود ماست و همان شبهه را تکرار می کردند بنابراین)کار را بر آنان مشتبه می ساختیم همان طور که آنان(با ایرادهای خود)کار را بر دیگران مشتبه می سازند.

نکته ها:

* کلمه «لَبْسٍ» (بر وزن درس)به معنای پرده پوشی و اشتباه کاری است؛ولی کلمه «لَبْسٍ» (بر وزن قفل)به معنای پوشیدن لباس است.[19]

* اگر پیامبر و الگوی انسان ها فرشته باشد،چگونه می تواند پیشوای انسان هایی باشد که دچار طوفان غرائزند و شکم و شهوت دارند؟

* ممکن است،معنی آیه چنین باشد:اگر پیامبر،فرشته می شد،باید به صورت مردی ظاهر شود که او را ببینند و این سبب به اشتباه افتادن مردم می شد که آیا او انسان است یا فرشته.

«لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ»

پیام ها:

1-سنّت های الهی حکیمانه است و با تمایلات این و آن عوض نمی شود. «لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً» (حرف «لَوْ» نشانه آن است که ما کار خودمان را می کنیم و کاری به تقاضاهای بی مورد نداریم.)

2-برای تربیت و دعوت،باید الگوهای بشری ارائه داد که در دعوت و عمل پیشگام باشند. «لَجَعَلْناهُ رَجُلاً»

3-پیامبران از میان مردم انتخاب می شوند. «لَجَعَلْناهُ رَجُلاً»

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ«10»

و قطعاً پیامبرانی پیش از تو هم استهزا شدند،پس عذابی که به استهزای آن می پرداختند بر مسخره کنندگان از ایشان فرود آمد.

نکته ها:

* این آیه،تسکینی برای پیامبر اسلام است که اوّلاً:پیامبران پیشین هم مورد استهزا قرار گرفته اند. ثانیاً:نه تنها عذاب اخروی؛بلکه قهر دنیوی هم دامنگیر استهزا کنندگان می شود.

پیام ها:

1-یاد مشکلات دیگران،صبر انسان را زیاد می کند و مبلغ دین نباید از استهزای مخالفان دلتنگ شود. «لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

2-استهزا،یکی از جنگ های روانی دشمن و برای تضعیف روحیه ی رهبران است که باید در برابر آن مقاومت کرد. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

3-مسخره کنندگان،عاقبت ذلیل می شوند و استهزا،دامن خودشان را می گیرد.

«فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا»

4-استهزای دین،یکی از گناهان کبیره است که وعده ی عذاب بر آن داده شده است. فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا ...

5-خداوند حامی انبیاست واستهزا کنندگان را هلاک می کند. فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا ...

6-استهزا شیوه دائمی کفّار است. «کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ«11»

(ای پیامبر! به آنان)بگو:در زمین بگردید،سپس بنگرید که سرنوشت تکذیب کنندگان چگونه شد؟

نکته ها:

* فرمان «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» شش بار در قرآن آمده است.گرچه هدف از دستور سیر در زمین عبرت گرفتن و آدم شدن است و کافران هرگز به این آیه با این هدف عمل نکرده اند.

پیام ها:

1-سفرهای علمی وآموزنده وعبرت آور،ستوده و نیکوست. سِیرُوا ... ثُمَّ انْظُرُوا

2-شکست و سقوط مخالفان حقّ،حتمی است،اگر شک دارید،تاریخشان را بخوانید و با سفر، آثارشان را ببینید و عبرت بگیرید. سِیرُوا ... ثُمَّ انْظُرُوا

3-عوامل عزّت یا سقوط جوامع،قانونمند است.اگر عواملی مثل انکار و تکذیب حقّ در زمانی سبب هلاکت شد،در زمان های دیگر هم سبب می شود. سِیرُوا ... اُنْظُرُوا

4-یکی از عوامل سقوط تمدّن ها،تکذیب انبیاست. «عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»

5-جلوه های گذرا مهم نیست،پایان کار مهم است. «عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»

قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ«12»

بگو:آنچه در آسمان ها و زمین است برای کیست؟بگو:برای خداوند است که بر خود،رحمت را مقرّر کرده است.او قطعاً شما را در روز قیامت که شکّی در آن نیست جمع خواهد کرد. کسانی که خود را باختند(و با هدر دادن استعدادها،به جای رشد،سقوط کردند)همان ها ایمان نمی آورند.

نکته ها:

* موضوع وجوب رحمت بر خدا،در قرآن دوبار آنهم در این سوره(آیات 12 و54)آمده است.

* جمله ی «لا رَیْبَ فِیهِ» ،هم درباره ی قرآن آمده است،هم درباره ی قیامت.

* به جای استدلال،در پی هوا و هوس بودن و به جای اولیای خدا،سراغ طاغوت رفتن و به جای ایمان و اعتقاد به آخرت،کفر ورزیدن و به جای تسلیمِ نور،تسلیمِ نار شدن،خسارت عظیم کفّار است.

* خداوند همان گونه که بر ما تکالیفی واجب کرده است،وظایفی را هم بر خود مقرّر فرموده؛ از جمله: هدایت کردن: «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»[20]،رزق دادن: «عَلَی اللّهِ رِزْقُها»[21]،لطف کردن: «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»[22]و پیروزی وغلبه ی دین خدا: «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی»[23]ولی زمینه ی بهره مند شدن از رحمت الهی،رحم به بندگان است.چنانکه در حدیث آمده است: «مَن لا یَرْحَم لا یُرحَم»[24]

* سلمان از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:«رحمت خداوند،صد درجه دارد،یک درجه ی آن، منشأ همه ی الطاف الهی در دنیا شده است،خداوند در قیامت،با همه ی صد درجه رحمت خود با مردم معامله خواهد کرد».[25]

* قرآن،رحمت الهی را بر همه چیز شامل می داند: «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»[26]و این رحمت، مصداق های فراوانی دارد،از جمله:

باران: «یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ»[27]

شب و روز: «وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ»[28]

پیامبر: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ»[29]

قرآن: «هذا بَصائِرُ لِلنّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَهٌ»[30]

تورات: «کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَهً»[31]

آزادی: «فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنّا»[32]

علاقه ی به همسر: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً»[33]

گیاهان و میوه ها: «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» [34]پذیرش توبه: «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ»[35]

پیام ها:

1-یکی از شیوه های تبلیغی که پیامبر مأمور به آن است،طرح سؤال و جواب است. قُلْ لِمَنْ ... قُلْ لِلّهِ

2-هستی بر اساس رحمت است و رحمت الهی بر همه چیز و همه جا گسترده است. «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»

3-همان گونه که آفریده های خدا در دنیا(مثل:باد،باران،روز و شب،گیاهان...) رحمت است، معاد هم رحمت است. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ»

4-گرچه رحمت الهی گسترده و لازم است،لیکن گروهی خود را محروم می کنند. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ«13»

و تنها برای اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته و او شنوای داناست.

نکته ها:

* شب و روز،مانند گهواره،انسان و موجودات را در دامن خود آرامش می بخشد.برخی موجودات در شب، و بعضی در روز استراحت می کنند.

پیام ها:

1-هم کلّ نظام از خداوند است؛ «وَ لَهُ ما سَکَنَ» ،هم نظارت و کنترل از آنِ اوست.

«هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ«14»

بگو:آیا غیر از خدا را سرپرست خود بگیرم در حالی که او آفریدگار آسمان ها و زمین است او همه را طعام می دهد،ولی کسی به او طعام نمی دهد.بگو:همانا من مأمورم که اوّلین کسی باشم که تسلیم فرمان اوست.و(به من گفته شده که)هرگز از مشرکان مباش.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از اهل مکّه به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند:تو به خاطر فقر، از بت ها دست کشیده ای،ما حاضریم تو را بی نیاز کنیم تا با ما مخالفت نکنی. این آیه نازل شد و به آنان پاسخ داده شد.

پیام ها:

1-انسان به دلیل نیازها ومحدودیّت ها به طور فطری به سراغ سرپرست وپناهگاه می رود، لیکن بحث اصلی بر سر آن است که به سراغ چه کسی برویم. قُلْ أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ ...

2-خداوند آسمان و زمین را بدون الگوی قبلی آفرید. «فاطِرِ السَّماواتِ» فاطر، یعنی آفریننده مبتکر.

3-تأمین نیازها از شئون ولایت الهی است. وَلِیًّا ... یُطْعِمُ

4-جز خداوند،همه ی معبودها و مخلوقات نیازمندند. «لا یُطْعَمُ»

5-چون خداوند هم خالق بشر و هم رازق اوست و نیازهایش را برطرف می کند، به همین دلیل انسان باید نسبت به خدا تعبّد و ولایت پذیری داشته باشد.

فاطِرِ ... وَ هُوَ یُطْعِمُ ... إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ

6-پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مأمور به اظهار موضع عقیدتی خود می باشد. قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ ...

7-رهبر باید پیشگام در آیین باشد و بالاترین درجه ی اخلاص و تسلیم را داشته باشد. «أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»

8-پذیرش ولایت غیر خدا،شرک است. أَ غَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا ... لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ«15»

بگو:همانا اگر پروردگارم را نافرمانی کنم،از عذاب روزی بزرگ بیمناکم.

نکته ها:

* خوف و ترس دو گونه است:

الف:ناپسند،مثل:ترس از جهاد.

ب:پسندیده،مانند:خوف از عذاب الهی.

پیام ها:

1-ترس اولیای خدا،از قهر الهی است،نه از طاغوت ها و مردم. أَخافُ ... رَبِّی

2-توجّه به ربوبیّت خداوند،مقتضی پرهیز از معصیت اوست. «إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی»

3-از عوامل بازدارنده از انحراف و خطا،ترس از کیفر است. «أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»

4-اظهار ترس رسول خدا از قیامت،نقش سازنده ای برای دیگران دارد. قُلْ إِنِّی أَخافُ ... عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

5-در برابر تطمیع و وعده های دیگران،از اهرم حساب قیامت استفاده کنید.(با توجّه به شأن نزول آیه ی قبل که پیشنهاد کردند ما تو را بی نیاز می کنیم،تو از تبلیغ دست بردار،پیامبر می فرماید:من از قیامت می ترسم.) إِنِّی أَخافُ ... عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ«16»

در آن روز،از هر کس عذاب الهی برداشته شود،قطعاً مشمول رحمت الهی شده و این است رستگاری آشکار.

نکته ها:

* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:سوگند به خدایی که جانم در دست اوست! هیچ کس در قیامت با عمل خود به بهشت نمی رود.پرسیدند:حتّی شما یا رسول اللّه؟! فرمود: «حتّی من،مگر آنکه فضل و رحمت خدا مرا دریابد.سپس دستان مبارک خود را روی سر نهاد و این آیه را تلاوت کرد».[36]

البتّه بدیهی است که رحمت الهی تنها به اعمال صالح و افراد نیکوکار تعلّق می گیرد.

پیام ها:

1-خطر،متوجّه همه است و نجات از عذاب الهی،لطف ویژه می طلبد. مَنْ یُصْرَفْ ... فَقَدْ رَحِمَهُ

2-تسلیم خدا شدن،زمینه ی دریافت رحمت الهی است. إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ -مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ ... فَقَدْ رَحِمَهُ

3-تنها رحم الهی قهر او را برمی گرداند،قبول اعمال ما و شفاعت اولیای خدا هم پرتوی از رحمت اوست. مَنْ یُصْرَفْ ... فَقَدْ رَحِمَهُ

وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ «17»

و اگر خداوند(برای آزمایش و رشد،یا کیفر اعمال)تو را با(اسباب)زیان و آسیب درگیر کند،جز خودش هیچ کس برطرف کننده آن نیست و اگر خیری به تو برساند،پس او بر هر چیز تواناست.

پیام ها:

1-سرچشمه ی همه ی امور یکی است،نه آنکه خیرات از منبعی و شرور از منبع دیگر سرچشمه گیرد. وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ ... وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ

2-باید همه ی امیدها به خدا و همه ی خوف ها از او باشد. «فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ»

3-قوانین الهی استثنا بردار نیست،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در مواجهه با حوادث تلخ و شیرین،باید متوجّه خدا باشد. وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ ... وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ«18»

اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلط است و اوست حکیم آگاه.

نکته ها:

* کلمه ی«قهر»،به آن نوع غلبه ای گفته می شود که مقهور،ذلیلِ قاهر باشد.

* در آیه ی 14،ولایت و رزّاقیّت خدا مطرح بود: وَلِیًّا ... وَ هُوَ یُطْعِمُ در آیه ی 15،قهر و قیامت الهی: إِنِّی أَخافُ ... عَذابَ در آیه ی 16،نجات و رحمت خدایی:... فَقَدْ رَحِمَهُ در آیه ی 17،حلّ مشکلات و رسیدن به خیرات: «فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ» و در این آیه،قدرت مطلقه ی خدا مطرح است: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»

پیام ها:

1-از دیگران هراسی نداشته باشیم که قدرت خدا فوق همه ی قدرت هاست. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»

2-قدرت و قهاریّت خدا،همراه با حکمت و علم اوست. «الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ»

3-نفع و ضرر رساندن خداوند،بر اساس حکمت و آگاهی اوست. یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ ... یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ ... وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ

قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَهً أُخْری قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ«19»

بگو:چه موجودی در گواهی برتر و بزرگتر است؟بگو:خداوند میان من و شما گواه است.و این قرآن به من وحی شده تا با آن شما را و هر که را که این پیام به او برسد هشدار دهم.آیا شما گواهی می دهید که با خداوند، خدایان دیگری هست؟بگو:من گواهی نمی دهم. بگو: همانا او خدای یکتاست و بی تردید من از آنچه شما شرک می ورزید،بیزارم.

نکته ها:

* مشرکان مکّه،از پیامبر اسلام برای رسالتش شاهد می طلبیدند و نبوّت آن حضرت را نمی پذیرفتند و می گفتند:حتّی یهود و نصارا هم تو را پیامبر نمی دانند.این آیه در زمان غربت اسلام، خبر از آینده ای روشن و رسالت جهانی اسلام می دهد.

* حضرت علی علیه السلام در تفسیر عبارت «إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» فرمودند:«اگر خدایان دیگری بودند، آنها هم پیامبرانی می فرستادند».[37]

* عدّه ای را به عنوان اسیر نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آوردند،حضرت از آنان پرسید:«آیا تاکنون دعوت به اسلام شده اید؟گفتند:نه،حضرت فرمود:همه را به محل امن برسانند و آزادشان کنند، زیرا کسی که هنوز ندای اسلام را نشنیده است نباید اسیر نمود،سپس این آیه را تلاوت فرمود: «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»»[38]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«انذار همیشگی باید همراه با منذر همیشگی باشد.پس امامت و رهبری الهی نیز تا ابد باید همراه قرآن باشد».[39]

* معمولاً در انسان ها انگیزه ی دفع ضرر،قوی تر از جلب منفعت است.لذا قرآن،به مسأله ی انذار تأکید کرده است. «لِأُنْذِرَکُمْ» در آیات دیگر نیز می خوانیم: «إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذِیرٌ»[40]، «إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ»[41]

* در احادیث متعدّدی «مَنْ بَلَغَ» به ائمّه معصومین علیهم السلام تفسیر شده است.[42]

امام صادق علیه السلام نیز درباره «مَنْ بَلَغَ» فرمودند:مقصود کسی است که وظیفه امامت به او رسیده است و او همانند پیامبر،مردم را با قرآن انذار می دهد.[43]

پیام ها:

1-برای حقّانیت پیامبر اسلام،گواه بودن خداوند کافی است. «قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ»

2-غفلت و سهو و فراموشی و محدودیّت،هم قدرت خبرگیری انسان را کم می کند،هم قدرت گواه بودن او را چون خدا از این عوارض دور است،پس بهترین شهود خداوند است. «أَکْبَرُ شَهادَهً قُلِ اللّهُ»

3-قرآن،بزرگ ترین گواه بر رسالت پیامبر است. اَللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ ... هذَا الْقُرْآنُ

4-برای مردم غافل،سخن گفتن از زاویه ی انذار مؤثّرتر است. «لِأُنْذِرَکُمْ»

5-رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و برای همه ی مردم در همه ی عصرها و نسل هاست. «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»

6-تا قانون به مردم ابلاغ نشود،توبیخ و مسئولیّتی در کار نیست. «وَ مَنْ بَلَغَ» و به اصطلاح علم اصول،عِقاب بدون بیان،قبیح است.

7-از جمله شرایط لازم برای رهبر آسمانی:ایمان به مکتب: «أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ» ،امید به آینده «وَ مَنْ بَلَغَ» ،صلابت «قُلْ لا أَشْهَدُ» و برائت از شرک است. «إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ»

اَلَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ«20»

کسانی که به آنان،کتاب(آسمانی)دادیم(یهود و نصاری)،محمّد را همانند فرزندان خود می شناسند(و بشارت های انبیا و کتب آسمانی پیشین را منطبق بر آن حضرت می بینند،ولی حاضر به پذیرفتن آن نیستند)پس کسانی که به(فطرت و رشد و سعادت آینده)خودشان زیان زدند، ایمان نمی آورند.

نکته ها:

* این آیه،مشابه آیه ی 146 سوره ی بقره است.

* هم نام و نشان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در تورات وانجیل بوده وعلمای اهل کتاب،او را به عنوان پیامبر موعود به مردم بشارت می دادند و هم اخلاقیّات حضرت و یارانش در کتاب های آنان بوده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ ... ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ ... [44]

* شناخت فرزند،اصیل ترین و قدیمی ترین شناخت هاست.چون او را از هنگام تولّد می شناسند، ولی شناخت برادر و پدر و مادر برای انسان،ماه ها پس از تولّد است چنانکه شناخت همسر نیز پس از ازدواج می باشد.از این رو آیه می فرماید:آنان پیامبر را مانند فرزندان خود می شناسند.

پیام ها:

1-خداوند بر اهل کتاب حجّت را تمام کرده و آنان پیامبر اسلام را به خوبی می شناختند. «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ»

2-پیامبر باید به گونه ای شناخته شود که هیچ شکّی در او نباشد. «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ»

3-تنها شناخت و علم،مایه ی نجات انسان نیست،چه بسیار خداشناسان و پیامبرشناسان و دین شناسان که به خاطر عناد و لجاجت از زیان کارانند.

«یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

4-کتمان حقّ،سبب سوء عاقبت و خسارت به خویشتن است. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ«21»

و کیست ستمکارتر از آن کس که به خداوند دروغ بندد،یا آیات الهی را تکذیب کند؟همانا ستمگران رستگار نمی شوند.

نکته ها:

* در قرآن پانزده مرتبه تعبیر «مَنْ أَظْلَمُ» آمده که در مورد افترا بر خدا،بازداشتن مردم از مسجد و کتمان شهادت و حقّ است.این می رساند که ظلم فرهنگی و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترین ظلم به جامعه است.

پیام ها:

1-هر چیز که عزیزتر و مقدّس تر باشد،خطر ظلم درباره ی آن بیشتر است.از این رو ظلم به خدا و افترا بر ذات مقدس الهی،بدترین ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ»

2-ظلم به تفکر و فرهنگ انسان ها،بدترین ستم هاست.شرک،افترا به خدا، ادّعای نبوّت دروغین، بدعت،تفسیر به رأی،همه نمونه ای از این گونه ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ»

وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ«22»

و روزی که آنان را یکسره محشور می کنیم،سپس به کسانی که شرک ورزیدند گوییم:کجایند شریکان خدا که شما بر ایشان گمان(خدایی)داشتید؟

نکته ها:

* بازخواست ذلّت بار مشرکان در قیامت،نشانه ی محرومیّت آنان از رستگاری است،همان محرومیّتی که در آیه ی قبل به آن اشاره شده است.

* گرچه آیه، به شرک نظر دارد،ولی آنان هم که رهبری غیر اولیای خدا را بپذیرند و با اولیای معصوم الهی به مخالفت و جنگ برخیزند،به نوعی مشرکند.در زیارت جامعه ی کبیره می خوانیم:«و مَن حاربکم مشرک»[45]و در حدیث آمده است:«الرّاد علینا کالرّاد علی اللّه و هو علی حدّ الشرک باللّه»[46]کسی که کلام و راه ما را رد کند،همچون کسی است که کلام خدا را نپذیرد و چنین شخصی به منزله ی مشرک است.

پیام ها:

1-قیامت روز حقّ بودن توحید،برای مشرکان است. «أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ»

2-شرک،خیالی بیش نیست. «تَزْعُمُونَ»

ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ«23»

پس(از آن همه فریفتگی به بتان،در پیشگاه خدا)عذری نیابند جز آنکه(از بتان بیزاری جسته و)بگویند:سوگند به خدا! پروردگارمان،ما هرگز مشرک نبوده ایم.

اُنْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ«24»

بنگر که چگونه علیه خود دروغ گفتند و(تمام بت ها و شریکان که همواره می ساختند از نزد آنان محو شد و)آنچه به دروغ و افترا به خدا نسبت می دادند از دستشان رفت.

نکته ها:

* امام صادق علیه السلام فرمود:«مراد از«فتنه»در «لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ» ،معذرت خواهی مشرکان می باشد».[47]«ضلّ الشیء»به معنای ضایع شدن،هلاکت و نابودی چیزی است.[48]

* دروغگویان به مقتضای خصلتی که در دنیا کسب کرده اند،در قیامت نیز دروغ می گویند.

«وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ» ،چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلی شَیْءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ»[49]

* حضرت علی علیه السلام در ذیل آیه در حدیثی می فرماید:«بعد از این دروغ،بر لبشان مهر زده می شود و سایر اعضای آنان حقّ را بازگو می کنند».[50]

* امام صادق علیه السلام فرمود:روز قیامت خداوند آن چنان عفو وبخشش می کند که به ذهن هیچ کس خطور نمی کند،تا آن اندازه که مشرکان نیز می گویند:ما مشرک نبودیم،(تا مشمول عفو الهی شوند).[51]

پیام ها:

1-قیامت،آن چنان حتمی است که گویا هم اکنون نیز حاضر است. «انْظُرْ» و نفرمود: «ستنظر». (پیامبر صلی الله علیه و آله در دنیا نیز می تواند باچشم ملکوتی،شاهد صحنه های قیامت باشد.)

2-تکیه گاه های غیر الهی نابود خواهد شد. «ضَلَّ عَنْهُمْ»

3-در دادگاه الهی،نه دروغ انسان کارساز است،نه سوگند او. «ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»

4-آن همه اصرار بر تکیه گاه های غیر الهی،خیالی بیش نیست. «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ«25»

بعضی از آنها کسانی هستند که(به ظاهر)به سخن تو گوش می دهند، ولی ما بر دلهایشان پرده هایی قرار داده ایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان(نسبت به شنیدن حقّ)سنگینی قرار دادیم و آنان به قدری لجوجند که اگر هر آیه و معجزه ای را ببینند،باز هم به آن ایمان نمی آورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو جدال می کنند و کسانی که کافر شدند می گویند:این نیست جز افسانه های پیشینیان.

نکته ها:

* در شأن نزول این آیه آمده است:ابوسفیان،ولید بن مغیره،عتبه،شیبه و نضربن حارث،در کنار کعبه به تلاوت قرآن پیامبر گوش می دادند،به نضر گفتند:چه می خواند؟گفت:به خدای کعبه نمی فهمم چه می خواند،ولی چیزی جز افسانه و داستان های پیشینیان نیست،من مشابه این داستان ها را برای شما گفته ام.سپس این آیه نازل شد.

* «أَکِنَّهً» جمع«کن»یا«کنان»به معنای پرده است.«وقر»به معنای سنگینی و«أساطیر» جمع«اسطوره»به معنای مطالب پی در پی و خیالی است که شنیدن آن جاذبه دارد.

* پرده افکنی بر دل وسنگینی گوش،به خاطر روحیّه ی لجاجت مشرکان است.قرآن می فرماید: «فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ» [52]

* از این که در آیه ی قبل،سخن از مشرکان بود؛ولی در این آیه درباره همان گروه تعبیر به «الَّذِینَ کَفَرُوا» نموده است معلوم می شود مشرکان همان کفّارند.

پیام ها:

1-پیامبران و رهبران الهی باید از روحیات کفّار و مخالفان و ترفندهای آنان آگاه باشند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ»

2-از همه ی کفّار مأیوس نباشید،بعضی از آنان لجوجند. «وَ مِنْهُمْ»

3-شنیدن صوت قرآن،آنگاه ارزش دارد که در دل اثر کند. «أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ»

4-کفّار بر انکار خود اصرار دارند و پرده افکنی خداوند بر دل کفار،به خاطر همین عناد و اصرار خود آنان است. «إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا»

5-لجاجت،درد بی درمان است و مثل آینه ی موج دار،بهترین صورت ها را هم زشت نشان می دهد. «إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا»

6-اگر کسی به قصد جدال و با سوء ظن و روح منفی و موضعگیری قبلی،حتّی با پیامبر هم ملاقات کند،بهره ای نخواهد برد. جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ ...

7-کفّار هیچ راه صحیح و منطقی برای مقابله با پیامبر اسلام نداشتند.(پناه به جدال و تهمت نشانه عجز آنان از منطق است) یُجادِلُونَکَ ...

وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ«26»

و آنان،مردم را از آن(پیامبر و قرآن)باز می دارند و خود نیز از آن دور و محروم می شوند،(ولی بدانند که)جز خودشان را هلاک نمی سازند، و(لی)نمی فهمند.

نکته ها:

* «یَنئَون»از ریشه ی«نأی»،به معنای دور کردن است.

* برخی از اهل سنت،در تفسیر خود این آیه را درباره ی ابوطالب دانسته و گفته اند:وی مردم را از آزار پیامبر نهی می کرد ولی خودش ایمان نمی آورد و از مسلمان شدن دوری می جست و برخی آیات دیگر را هم در این باره می دانند(مثل توبه 113،قصص 56)،ولی به نظر پیروان مکتب اهل بیت،ابوطالب از بهترین مسلمانان است و دلایل ایمان ابوطالب پدر عزیز حضرت علی علیه السلام بسیار است که به بعضی از آنها اشاره می کنم:

1.جملاتی که شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام درباره ایمان او فرموده اند،بهترین دلیل بر ایمان اوست.

2.حمایت های بی دریغ وی از پیامبر در شرائط بسیار سخت.

3.اقرارهای ابوطالب که در اشعار خود نسبت به پیامبر و رابطه خود با خدا دارد.

4.سفارش های او به همسر و فرزند و برادرش حمزه که از اسلام و نماز و پیامبر حمایت کنند.

5.حزن و اندوه فراوانی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر فوت ابوطالب پیدا شد.

6.ابوبکر و عباس گواهی دادند که ابوطالب هنگام مرگ،کلمات«لااله الاّاللّه و محمّد رسول اللّه»می گفت.

7.رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر برای ابوطالب دعا و جنازه ی او را تشییع کرد و به حضرت علی علیه السلام دستور کفن کردن او را داد.تنها بر او نماز گذاشته نشد زیرا تا آن روز نماز میّت واجب نشده بود،چنانکه بر خدیجه هم نماز گزارده نشد.

8.حضرت علی علیه السلام در نامه ای به معاویه نوشتند که بسیار فرق است میان پدر من ابوطالب با پدر تو ابوسفیان.

9.رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:من در قیامت،شفیع پدر و مادر و عمویم ابوطالب هستم.

10.در حدیث می خوانیم که خداوند به رسول خود وحی کرد که آتش بر پدر و مادر و کفیل تو حرام است.

11.در مسلمان بودن فاطمه بنت اسد علیها السلام که از زنان خوش سابقه و مهاجر است،شکّی نیست و اگر ابوطالب مسلمان نبود،هرگز رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه نمی داد که شوهر این زن،مردی بی ایمان باشد[53]

پیام ها:

1-کفّار و مشرکان،همواره در تلاش برای کارشکنی و بازداشتن مردم از گوش دادن به قرآن بودند. وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ ...

2-دوری از پذیرفتن حق،سبب به هلاکت انداختن خود انسان می شود. «وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ»

3-شعور واقعی،یافتن راه حقّ است و گم کردن راه حقّ و رهبر حقّ،از سوی هر که باشد،بی شعوری است. «وَ ما یَشْعُرُونَ»

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ«27»

و اگر آنان را،آن هنگام که بر لبه ی آتش(دوزخ)نگه داشته شده اند ببینی، پس می گویند:ای کاش! (بار دیگر به دنیا)بازگردانده شویم و آیات پروردگارمان را تکذیب نکنیم و از مؤمنان (واقعی)باشیم.

نکته ها:

* طبق آیات قرآن،آرزوی برگشت به دنیا،هم در لحظه ی مرگ است و هم در قبر و هم در قیامت، «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً»[54]،و هم در جهنّم «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنّا ظالِمُونَ»[55]

* در آیه ی 23،مشرکان شرک خود را انکار می کردند،ولی در این آیه،اعتراف و تقاضای برگشت و جبران می کنند.

پیام ها:

1-کفّار هنگام عرضه بر آتش،وحشت زده و ذلّت بار ناله می زنند. «إِذْ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا» مراحل و مواقف قیامت متعدّد است،در بعضی از مراحل گنهکاران ناله می زنند و در بعضی مواقف مهر سکوت بردهانشان می خورد.

2-تکذیب آیات الهی،موجب پشیمانی در آخرت است. إِذْ وُقِفُوا ... فَقالُوا یا لَیْتَنا

3-تا فرصت باقی است،ایمان آوریم،چون در آخرت مجال برگشت نیست. «یا لَیْتَنا نُرَدُّ» از آرزوها و حسرت های کافران در قیامت،برگشت به دنیا و ایمان و اطاعت است. وَ لا نُکَذِّبَ ... وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ«28»

(چنین نیست،)بلکه آنچه(از کفر و نفاق)قبلاً(در دنیا)پنهان می کردند، (در آن روز)برایشان آشکار شده و اگر آنان(طبق خواسته و آرزویشان) به دنیا بازگردانده شوند،بی گمان باز هم به آنچه از آن نهی شده اند بازمی گردند و آنان قطعاً دروغگویانند.

نکته ها:

* روز قیامت،روز آشکار شدن اسرار پنهانی مردم است و قرآن بارها به این حقیقت اشاره کرده است.از جمله: «وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا»[56]، «وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا»[57]

پیام ها:

1-در قیامت،همه ی اسرار و رازها کشف و نهان و درون انسان ها آشکار می شود. «بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ»

2-برگشتن از آخرت به دنیا،محال است. «وَ لَوْ رُدُّوا»

3-بعضی هرگز امیدی به خوب شدن و اصلاحشان نیست و با فرصت دادن(که خودشان خواستار آنند)باز هم همانند که بودند. «لَوْ رُدُّوا لَعادُوا»

(آری؛انسان بارها در دنیا به هنگام برخورد با شداید و تلخی ها،تصمیم هایی می گیرد،ولی چون به آسایش رسید،همه چیز را فراموش می کند).

4-وقتی دروغگویی خصلت انسان شد،در قیامت هم دروغ می گوید. «وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» چنانکه در آیه 23 خواندیم که مشرکان در قیامت به دروغ قسم می خورند و می گویند: «وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ»

وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ«29»

و گفتند:جز زندگی دنیوی ما،هیچ زندگی دیگری نیست و ما(پس از مرگ) برانگیحته نمی شویم.

وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ«30»

و اگرببینی آنگاه که در برابر پروردگارشان بازداشته شده اند،(خدا) می فرماید:آیا این (رستاخیز) حقّ نیست؟می گویند:بلی،به پروردگارمان سوگند(که حقّ است).او می فرماید: پس به کیفر کفرورزی ها و کفران هایتان،عذاب را بچشید.

نکته ها:

* در آیه ی 27 و 30،دو بار کلمه ی «وَ لَوْ تَری» تکرار شده است تا صحنه های سخت قیامت را ترسیم و گامی برای هدایت مردم باشد.

* طبق آیه ی 30 خداوند با مجرم سخن می گوید.ولی بعضی آیات،سخن گفتن خدارا با آنان نفی می کند. «لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ» ،این مطلب یا اشاره به مواقف و صحنه های مختلف در قیامت است،و یا آنکه مراد آن است که خداوند با آنان کلام طیّب و دلشادکننده نمی گوید.

* در آیه ی 22،خداوند کفّار را در برابر نفی توحید مؤاخذه نمود: «أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ» و در آیه 27 به خاطر تکذیب نبوّت مؤاخذه کرد: «لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا» و در آیه ی 30 به سبب انکار قیامت مؤاخذه می کند. «أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ»

* اسلام برای انسان ها چند نوع حیات را ترسیم می کند:

1.حیات دنیا. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا»[58]

2.حیات برزخی. «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[59]

3.حیات معنوی و هدایت. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»[60]

4.حیات اجتماعی. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»[61]

5.حیات طیبه(در سایه ی قلب آرام و قناعت). «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً»[62]

پیام ها:

1-مشرکان،افرادی سطحی نگر و مادّی هستند و محدوده ی حیات را تنها در همین دنیا می بینند و منکر رستاخیزند. «إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا»

(اگر در جای دیگر قرآن مشرکان بت را شفیع خود می دانند: «هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا»[63]مرادشان شفاعت در دنیاست.[64])

2-خداوند،پیامبرش را تسلیت و دلجویی می دهد که همه ی لجاجت ها بی پاسخ نخواهد ماند. «وَ لَوْ تَری»

3-مجرمان،همانند اسیران ذلیل،بازداشت و نگه داشته می شوند. «إِذْ وُقِفُوا»

4-اعترافات کفّار و مشرکان در قیامت،سودی ندارد. قالُوا بَلی ... فَذُوقُوا

5-کفّار،در قیامت بارها سوگند یاد می کنند. «وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ - قالُوا بَلی وَ رَبِّنا»

6-کیفرهای قیامت،به خاطر مداومت در کفر و انکار معاد در دنیاست. وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ... فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَهُ بَغْتَهً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ«31»

قطعاً کسانی که دیدار خداوند(در قیامت)را تکذیب کردند زیانکار شدند،همین که ساعت موعود ناگهان به سراغشان آید،در حالی که بار سنگین گناهان خویش را بر پشتشان می کشند، گویند:دریغا از آن کوتاهی هایی که در دنیا کرده ایم،آگاه باشید که چه بد باری است آنچه به دوش می کشند.

نکته ها:

* مراد از«لقاء الله»،ملاقات معنوی و شهود باطنی در قیامت است،چون در قیامت همه ی وابستگی های انسان به مال و مقام و بستگان قطع می شود و با روبرو شدن با پاداش و کیفر الهی،حاکمیّت مطلقه ی الهی را درک می کند.

* حسرت،برای از دست دادن منافع است و ندامت برای پیش آمدن ضررها.[65]

* به قیامت،«ساعت»می گویند،چون در ساعتی و لحظه ای برق آسا ایجاد می شود.(در آیه ی 77 سوره ی نحل آمده است: «وَ ما أَمْرُ السّاعَهِ إِلاّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» ،برپایی قیامت،مانند چشم به هم زدن یا نزدیک تر از آن است).

* در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:اهل آتش،جایگاه خود(آن جایگاهی که خداوند برای هر شخصی در بهشت قرار داده است،)را در بهشت می بینند و می فهمند زیان کرده اند می گویند: «یا حَسْرَتَنا» .[66]

پیام ها:

1-کسی که قیامت را نپذیرد،هستی خود را با دنیای فانی معامله کرده و این بزرگ ترین خسارت است. «قَدْ خَسِرَ»

2-قیامت،ناگهانی فرا می رسد و کسی از زمان آن آگاه نیست،پس باید همیشه آماده بود. «جاءَتْهُمُ السّاعَهُ بَغْتَهً»

3-روز قیامت،روز حسرت است. «یا حَسْرَتَنا»

4-اعتراف و حسرت،نشانه ی آزادی انسان در عمل است زیرا می توانست خوب عمل کند و نکرد. «یا حَسْرَتَنا»

5-قیامت روز حسرت و افسوس خوردن است،امّا حسرت ها در آن روز بی نتیجه است. قالُوا یا حَسْرَتَنا ... وَ هُمْ یَحْمِلُونَ ...

6-گناهان،در قیامت تجسّم یافته و بر انسان بار می شوند. «یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ»

7-تکذیب یا فراموشی قیامت،سبب ارتکاب گناهانی است که در قیامت،وزر و وبال انسان می گردد. «کَذَّبُوا أَوْزارَهُمْ»

وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ«32»

و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و البتّه خانه ی آخرت،برای تقوا پیشگان بهتر است.آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:

* اگر دنیا مزرعه ی آخرت قرار نگیرد،بازیچه می شود و مردم مانند کودکانی که سرگرم به اسباب بازی هایی چون:مال و مقام و...شده اند.مثل صحنه ی نمایش که یکی لباس شاه می پوشد، دیگری نقش نوکر را بازی می کند و سوّمی وزیر می شود،ولی ساعتی بعد که همه ی لباسها و نقش ها کنار می رود،می فهمند که همه ی عناوین،خیالی بیش نبود.

* خیر بودن آخرت به خاطر آن است که هم لذّت هایش آمیخته به رنج نیست و هم زودگذر و موهوم و خیالی نیست.

با توجّه به آیات دیگر قرآن،نباید این آیه را دعوت به رهبانیّت و ترک دنیا دانست.

* کلمه ی «لَعِبٌ» به کاری گفته می شود که قصد صحیحی در آن نباشد و کلمه ی «لَهْوٌ» به کاری گفته می شود که انسان را از کارهای مهم و اصلی باز دارد.[67]

* شباهت دنیا به لهو و لعب از جهاتی است:

الف:دنیا مثل بازی،مدّتش کوتاه است.

ب:دنیا مثل بازی،تفریح و خستگی دارد و آمیخته ای از تلخی و شیرینی است.

ج:غافلان بی هدف،بازی را شغل خود قرار می دهند.

د:دنیاگرایی مثل بازی،انسان را از اهداف مهم باز می دارد.

پیام ها:

1-دنیا محوری،فکری کودکانه و پوچ است.(لهو ولعب معمولاً کار کودکان است و سرگرم شدن به دنیا انسان را از آخرت باز می دارد) «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»

2-راه نجات از حسرت آخرت،فکر و تعقّل است. یا حَسْرَتَنا ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ

3-خردمند،فریب دنیا را نمی خورد. وَ لَلدّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ

4-بکار نگرفتن اندیشه،زمینه توجّه به دنیا وغفلت از آخرت است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

5-غفلت از آخرت،سبب توبیخ است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

6-تعقّل و تقوا،ملازم یکدیگرند. «یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ«33»

البتّه ما می دانیم که آنچه می گویند،تو را اندوهناک می کند،(ولی غم مخور و بدان که) آنان (در واقع)تو را تکذیب نمی کنند،بلکه(این)ستمگران آیات خدا را انکار می کنند.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است که:دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله آن حضرت را امین و صادق می دانستند،ولی می گفتند:اگر او را تصدیق کنیم،قبیله و موقعیّت ما تحقیر می شود. گاهی هم می گفتند:او صادق است؛ولی خیال می کند به او وحی شده،از این روی، این گونه آیات الهی را تکذیب می کردند.

* امام صادق علیه السلام درباره ی «لا یُکَذِّبُونَکَ» فرمود:«یعنی آنان نمی توانند گفتار و مدّعای تو را ابطال کنند».[68]

پیام ها:

1-رهبر نباید از تکذیب مخالفان محزون شود.به همین دلیل،خداوند پیامبرش را دلداری می دهد و حمایت می کند. «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ»

2-خداوند به حالات درونی انسان آگاه است. «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ»

3-تکذیب پیامبر،تکذیب خداست،همان گونه که بیعت با پیامبر،بیعت با خداوند است. «لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ»

4-با توجّه به مشکلات و تکذیب و جسارت های بزرگتر به دیگران،مشکل خود را آسان بدانیم. لا یُکَذِّبُونَکَ ... بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ

5-مخالفان رسول خدا،با مکتب طرفند،نه با شخص. لا یُکَذِّبُونَکَ ... بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ

6-تکذیب آیات الهی،هم ظلم به خود است،هم ظلم به رسول اللّه،هم ظلم به مکتب و هم ظلم به نسل های بعد. «وَ لکِنَّ الظّالِمِینَ بِآیاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ»

وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ«34»

و همانا پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند،لیکن در برابر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند صبر کردند، تا یاری ما به آنان رسید.(تو نیز چنین باش زیرا)برای کلمات(و سنّت های)خداوند،تغییر دهنده ای نیست.قطعاً از اخبار پیامبران برای تو آمده است(و با تاریخ آنان آشنا هستی).

نکته ها:

* «کلمات»،به معنای سنّت های الهی است: «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ»[69]

* تاریخ،سرچشمه ومنبعی پذیرفته شده برای شناخت حوادث است.از صبر انبیای پیشین و نابودی اقوامی چون قوم هود وصالح ولوط و...که تکذیب کردند،باید عبرت گرفت،سنّت و برنامه الهی،فرستادن رسولان وآزادی مردم در انتخاب است.کافران را به کیفر می رساند و رسولان را در راه دعوت،امداد می کند.

* در آیات متعدّدی خداوند یاری و پیروزی رهبران و مؤمنان صابر را بر خود لازم دانسته است از جمله:

· «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی»[70]

· «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»[71]

· «إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا»[72]

· «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ»[73]

پیام ها:

1-راه حقّ،هیچگاه هموار نبوده و تحققّ آرمان انبیا همراه با تحمّل مشکلات بوده است. «فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا»

2-یکی از بهترین اهرم های مقاومت در برابر شداید،بیان امدادهای الهی است.

فَصَبَرُوا ... حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا

3-رهبران،انتظار اطاعت همه را نداشته باشند. «کُذِّبُوا»

4-شرط اصلی پیروزی،صبر است. فَصَبَرُوا ... حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا (خداوند به صابران،نوید پیروزی می دهد)

5-دشمنان از هیچ تلاشی علیه حق،کوتاهی نمی کنند،خواه تکذیب باشد و خواه آزار. «کُذِّبُوا ،أُوذُوا»

6-صبر مستمر،زمینه ساز نزول نصرت و رحمت الهی است. فَصَبَرُوا ... حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا

7-حقّ،پیروز است. «أَتاهُمْ نَصْرُنا»

8-سنّت های الهی تغییر ناپذیر است و خداوند خلف وعده نمی کند. «لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللّهِ»

9-هر کس باید نمونه های مشابه خود را در تاریخ بشناسد.خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: «وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»

10-از زحمات و رنج های پیشینیان باید یاد و قدردانی کرد. «وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»

وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَهٍ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ«35»

و اگر اعراض و بی اعتنایی آنان(کافران)بر تو سنگین است(و می خواهی به هر وسیله آنان را به راه آوری،ببین) اگر بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی تا آیه ای (دیگر)برایشان بیاوری(پس بیاور ولی بدان که باز هم ایمان نخواهند آورد)و اگر خدا خواسته بود همه ی آنان را بر هدایت گرد می آورد(ولی سنّت الهی بر هدایت اجباری نیست) پس هرگز از جاهلان مباش.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است:کفّار به رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفتند:ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد،مگر آنکه زمین را شکافته برایمان چشمه ای جاری سازی: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً»[74]،یا به آسمان روی: «أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ»[75]شاید آیه اشاره به نوع درخواست های نابجای آنان باشد که اگر زمین را بکاوی یا نردبان به آسمان بگذاری و خود را به آب و آتش بزنی،سودی ندارد.در دعوت تو نقصی نیست،اینان لجوجند،پس برای ارشادشان این همه دلسوزی نکن.

پیام ها:

1-پیامبر،برای هدایت مردم،دلسوز و نسبت به اعراضشان غمگین بود. «وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ»

2-پیامبر باید روحیّات مخاطبان خود را بشناسد و بداند که گروهی از هر معجزه ای که برایشان آورده شود،روی گردانند. «إِعْراضُهُمْ»

3-پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می خواست به هر طریق مردم هدایت شوند،امّا اشکال در روحیّه ی لجوج کفّار است که خداوند هشدار می دهد. «تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ»

4-خداوند می تواند همه را هدایت کند؛ولی حکمت او اقتضا می کند که انسان آزاد باشد. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی»

5-ارضای خواسته های بهانه جویان و بی صبری مبلّغان،جهل است. «فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ»  (ریشه ی بسیاری از توقّعات نابجا،جهل است)

إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ«36»

تنها کسانی(دعوت تو را)می پذیرند که گوش شنوا دارند و(کافران که نمی گروند،)مردگانی هستند که روز قیامت خداوند آنان را برمی انگیزد و سپس همه به سوی او بازگردانده می شوند.

نکته ها:

* قرآن،بارها با تعبیر مرده و کر،از ناباوران یاد کرده است.در آیه ی 80 سوره ی نمل و 52 سوره ی روم می خوانیم: «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»

پیام ها:

1-انسان در انتخاب راه،آزاد است. إِنَّما یَسْتَجِیبُ ...

2-شنیدن و پذیرفتن حقّ،نشانه ی حیات معنوی و زنده دلی است.

(آری؛کسی که حیات معنوی ندارد و حقّ پذیر نیست،مرده است.چون حیات به معنای خوردن و خوابیدن حیوانات هم دارند.) وَ الْمَوْتی ...

3-دل های حقجو به عهده ی تو و کفّار به عهده ی من تا پس از رستاخیز به حسابشان برسیم. «وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ»

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَهً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ «37»

و گفتند:چرا بر او(محمّد)معجزه ای(که ما می خواهیم)از سوی پروردگارش نازل نشده؟بگو:بی تردید خداوند قادر است که نشانه و معجزه ای(که می خواهید)بیاورد،ولی بیشتر(این بهانه جویان)نمی دانند.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه گفته اند:برخی از رؤسای قریش،دست به تبلیغات سوء و جوسازی زده و از روی بهانه جویی به پیامبر اسلام می گفتند:«تنها قرآن به عنوان معجزه کافی نیست بلکه باید معجزاتی چون:معجزات عیسی و موسی و صالح و...بیاورد».[76]

البتّه پیامبری که یادآور معجزات انبیای پیشین است،حتماً خودش هم می تواند نظیر آنها را بیاورد،وگرنه مردم را به یاد آن معجزات نمی اندازد تا تقاضای امثال آن را داشته باشند.به علاوه، طبق روایات شیعه وسنّی،پیامبر صلی الله علیه و آله معجزات دیگری غیر از قرآن هم داشته است.

* هدف از آوردن معجزه،اعلام رابطه خاص میان خدا و رسول و نشانه ی قدرت بی انتهای الهی است، نه برآوردن تمایلات بی پایان مردم لجوج.البتّه گاهی برای اتمام حجّت، معجزه ی درخواستی مردم را می آورده اند.

* به شهادت تاریخ،معجزات پیاپی،سبب هدایت لجوجان نشده،بلکه موجب قهر و عقاب الهی گشته است.قرآن می فرماید:«اگر ما فرشتگان را بر مردم نازل کنیم،یا مردگان با آنان سخن بگویند،باز گروهی از لجوجان ایمان نمی آوردند».[77]

پیام ها:

1-به بهانه جویی های مخالفان پاسخ دهید. قالُوا ... قُلْ

2-خداوند قادر است،ولی حکیم هم می باشد و قدرتش آنگاه جلوه می کند که کار و تقاضا حکیمانه باشد. إِنَّ اللّهَ قادِرٌ ... أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ

وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ«38»

و هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر اینکه آنها هم امّت هایی چون شمایند.ما در این کتاب(قرآن یا لوح محفوظ)هیچ چیز را فرو گذار نکردیم،سپس همه نزد پروردگارشان گرد می آیند.

نکته ها:

* قرآن توجّه خاصّی به زندگی حیوانات دارد و از یادآوری خلقت،شعور و صفات آنها در راه هدایت مردم استفاده می کند. «وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»[78]در روایات وتجارب انسانی هم نمونه های فراوانی درباره ی شعور و درک حیوانات به چشم می خورد و برای یافتن شباهت ها و آشنایی با زندگی حیوانات،باید اندیشه و دقّت داشت.[79]

«أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»

* مراد از«کتاب»در آیه،یا قرآن است یا«لوح محفوظ»که در واقع کتاب خلقت است.

* در آیات دیگر هم تعبیراتی چون: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ»[80]، «کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ» [81]آمده که نشانه ی کامل بودن قرآن است.

امام باقر علیه السلام فرمود:«نشانه ی کمال قرآن این است که ریشه و سرچشمه ی همه ی سخنان رسول اللّه و ائمّه علیهم السلام است،پس هر گاه حدیثی گفتیم،سند قرآنی آن را از ما بخواهید».

در حدیثی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از قیل و قال و فساد مال و سؤالات پی در پی،نهی می کند.از امام باقر علیه السلام سند قرآنی آن را پرسیدند،فرمود:«سند نهی از قیل و قال،آیه ی «لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَهٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ» [82]است.سند فساد مال،آیه ی «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً»[83]و سند سؤال نابجا این آیه است:[84] «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ»[85]

شعور حیوانات

* از آیات و روایات و تجارب برمی آید که شعور،ویژه ی انسان نیست.به نمونه هایی توجّه کنید:

1.حضرت سلیمان همراه با سپاهیانش از منطقه ای عبور می کردند،مورچه ای به سایر مورچگان گفت:«فوری به خانه هایتان بروید،تا زیر پای ارتش سلیمان له نشوید»[86]

شناخت دشمن،جزو غریزه ی مورچه است،ولی این که نامش سلیمان و همراهانش ارتش اویند،این بالاتر از غریزه است.

2.هدهد از شرک مردم مطلع شده،به سلیمان گزارش می دهد که مردم منطقه ی سبأ، خداپرست نیستند.آنگاه مأموریّت ویژه ای می یابد.شناخت توحید و شرک و زشتی شرک و ضرورت گزارش به سلیمان پیامبر و مأموریّت ویژه ی پیام رسانی،مسأله ای بالاتر از غریزه است[87]

3.این که هدهد در جواب بازخواست حضرت سلیمان از علّت غایب بودنش،عذری موجّه و دلیلی مقبول می آورد،نشانه شعوری بالاتر از غریزه است.[88]

4.این که قرآن می گوید:همه موجودات،تسبیح گوی خدایند ولی شما نمی فهمید،[89]تسبیح تکوینی نیست،زیرا آن را ما می فهمیم،پس قرآن تسبیح دیگری را می گوید.

5.در آیات قرآن،سجده برای خدا،به همه موجودات نسبت داده شده است. وَ لِلّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ..[90]

6.پرندگان در مانور حضرت سلیمان شرکت داشتند. «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ»[91]

7.حرف زدن پرندگان با یکدیگر و افتخار سلیمان به اینکه خداوند،زبان پرندگان را به او آموخته است. «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ»[92]

8.آیه ی «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ» [93]،محشور شدن برخی از حیوانات را در قیامت مطرح می کند.

9.آیه ی «وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ»[94]،نشانه ی شعور و عبادت آگاهانه ی حیوانات است.

10.وجود وفا در برخی از حیوانات،از جمله سگ نسبت به صاحبخانه.

11.تعلیم سگ شکاری و سگ پلیس برای کشف قاچاق،یا خرید جنس،نشانه ی آگاهی خاصّ آن حیوان است.

12.اسلام از ذبح حیوان در برابر چشم حیوان دیگر،نهی کرده است که این نشانه ی شعور حیوان نسبت به ذبح و کشتن است.

پیام ها:

1-نظم و زندگی اجتماعی،مخصوص انسان ها نیست،بلکه در زندگی حیوانات هم مشاهده می شود. «أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»

2-انسان ها و حیوانات،همه نیاز به تدبیر الهی دارند.خداوند،طبق مصلحت به آنها شعور می دهد،و همه دارای نظم و نظامی هستند. «أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ»

3-قرآن کریم،جامع ترین و کامل ترین کتاب آسمانی است. «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ»

4-آنچه سبب هدایت،تربیت ورشد انسان هاست،در قرآن آمده است.(قرآن در اثبات حقانیّت پیامبراسلام و هدایت مردم هیچ گونه کاستی ندارد) «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ»

5-معاد و حشر،تنها مخصوص انسان ها نیست. وَ ما مِنْ دَابَّهٍ ... ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ

6-حرکت همه موجودات به سوی خداوند یک حرکت تکاملی و جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«39»

و کسانی که آیات مارا تکذیب کردند،کر و لال هایی هستند در تاریکی ها.

خداوند،هرکه را بخواهد(و مستحق باشد)گمراهش کند و هر که را بخواهد(و شایسته بداند)بر راه راست قرارش می دهد.

نکته ها:

گرچه هدایت و ضلالت به دست خداست،ولی خداوند برای انسان نیز اراده و اختیار قرار داده است و کار خدا بر اساس حکمت است.مثلاً جهادِ انسان در راه خدا،زمینه ی هدایت الهی نسبت به او است: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[95]همان گونه که ستم به انسان ها سبب گمراهی است: «یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمِینَ» [96]تکذیب آیات الهی نیز سبب اراده خداوند به گمراه کردن انسان می شود. کَذَّبُوا ... یُضْلِلْهُ

پیام ها:

1-کفر و عناد،تاریکی و ظلمتی است که سبب محروم شدن انسان از بهره گیری از ابزار شناخت می شود. کَذَّبُوا ... صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ

2-تکذیب و کتمانِ حقّ،«گنگی»و نشنیدن حقّ،«کری»است. وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا ... صُمٌّ وَ بُکْمٌ

3-نتیجه ی تکذیب آیات الهی،اضلال و قهر الهی است. کَذَّبُوا ... یُضْلِلْهُ

4-حرکت در راه مستقیم،گوش شنوا و زبان حقگو و روشنایی درون می خواهد.

«یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَهُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«40»

بگو:اگر راست می گویید چه خواهید کرد آنگاه که عذاب خدا در دنیا بیاید یا قیامت فرا رسد،آیا غیر خدا را می خوانید؟

نکته ها:

* انسان در حال رفاه و زندگی عادّی معمولاً غافل است،ولی هنگام برخورد با سختی ها پرده ی غفلت کنار رفته و فطرت خداجویی و یکتاپرستی انسان ظاهر می شود.

پیام ها:

1-تجربه نشان می دهد که در همه ی انسان ها(گرچه به ظاهر کفر ورزند،)فطرت خداجویی هست و به هنگام حوادث در انسان جلوه می کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور است مردم را به این فطرت خفته توجّه دهد. قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ ...

2-هنگام حوادث وسختی ها،پرده ها کنار رفته وانسان فقط به خدا توجّه می کند و توجّه نکردن به معبودهای دیگر،نشانه ی پوچی آنهاست. «أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ»

بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ«41»

بلکه (در هنگامه های خطر)فقط او را می خوانید،پس اگر بخواهد آن رنجی که خدا را به خاطر آن می خوانید بر طرف می کند،و آنچه را برای خداوند شریک می پنداشتید(در روز قیامت) فراموش می کنید.

نکته ها:

* برداشتن عذاب،یا برای اتمام حجّت است،یا به خاطر تغییر حالات قوم.چنانکه در آیه 98 سوره ی یونس می فرماید: «لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ» چون ایمان آوردند،عذاب خواری و ذلّت را از آنان برداشتیم.

پیام ها:

1-همه معبودهای خیالی به هنگام برخورد انسان با حوادث فراموش می شوند.

بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ ... وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ آنان نه تنها فراموش،بلکه انکار می شوند.چنانکه در آیه ی دیگر می خوانیم: «وَ اللّهِ رَبِّنا ما کُنّا مُشْرِکِینَ»[97]مشرکان در قیامت با سوگند شرک خود را انکار می کنند.

2-دعای خالصانه،مستجاب می شود. «بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ»

3-یأس از غیر خدا،سبب سرعت در استجابت دعاست.(حرف«فاء»در کلمه ی «فَیَکْشِفُ»)

4-استجابت دعا،در اراده و مشیّت حکیمانه ی خداوند است. فَیَکْشِفُ ... إِنْ شاءَ

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ«42»

و همانا به سوی امّت های پیش از تو(نیز پیامبرانی)فرستادیم،(و چون سرپیچی کردند)آنان را به تنگدستی وبیماری گرفتار کردیم.باشد که تضرّع کنند.

نکته ها:

* «بأساء»به معنای جنگ،فقر،قحطی،سیل،زلزله و امراض مُسری است و«ضراء»به معنای غم،غصّه،آبروریزی،جهل و ورشکستگی.

* حضرت علی علیه السلام فرمود:اگر هنگام ناگواری ها مردم صادقانه به درگاه خدا ناله کنند،مورد لطف خدا قرار می گیرند.[98] مولوی در ترسیم این حقیقت می گوید:

پیش حقّ یک ناله از روی نیاز

به که عمری در سجود و در نماز

زور را بگذار و زاری را بگیر

رحم سوی زاری آید ای فقیر

پیام ها:

1-بعثت انبیا در میان مردم،یکی از سنّت های الهی در طول تاریخ بوده است.

«لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ»

2-تاریخ گذشتگان،عبرت آیندگان است. «قَبْلِکَ»

3-در تربیت و ارشاد،گاهی فشار وسخت گیری هم لازم است. «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ»

4-مشکلات،راهی برای بیداری فطرت وتوجّه به خداوند است. «یَتَضَرَّعُونَ»

5-هر رفاهی لطف نیست و هر رنجی قهر نیست. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»

فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«43»

پس چرا هنگامی که ناگواری های ما به آنان رسید،توبه و زاری نکردند؟ آری(حقیقت آن است که)دل های آنان سنگ و سخت شده و شیطان کارهایی را که می کردند،برایشان زیبا جلوه داده است.

پیام ها:

1-تضرّع به درگاه خداوند،سبب رشد و قرب به او و ترک آن نشانه ی سنگدلی و فریفتگی است. فَلَوْ لا ... تَضَرَّعُوا

2-انسان فطرتاً زیبایی را دوست دارد تا آنجا که شیطان نیز از همین غریزه،او را اغفال می کند. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ»

3-برای افراد لجوج،نه تبلیغ مؤثّر است،نه تنبیه. «قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»

4-ریشه ی غرور و ترک تضرّع،مفتون شدن به تزیینات شیطانی است. فَلَوْ لا ... تَضَرَّعُوا ... زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ

فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ«44»

پس چون اندرزهایی را که به آنان داده شده بود،فراموش کردند،درهای هرگونه نعمت را به رویشان گشودیم(و در رفاه و مادیات غرق شدند)تا آنگاه که به آنچه داده شدند دلخوش کردند،ناگهان آنان را(به عقوبت) گرفتیم پس یکباره محزون و نومید گردیدند.

نکته ها:

* «مُبْلِسُونَ» از«ابلاس»،به معنای حزن و اندوه همراه با یأس است.حالتی که مجرمان، هنگام پاسخ نیافتن در دادگاه پیدا می کنند.[99]

* در دو آیه ی قبل فرمود:ما افرادی را گرفتار می کنیم تا تضرّع کنند،در این آیه می فرماید:

برخی در لحظه های گرفتاری هم خدا را فراموش می کنند. نَسُوا ما ذُکِّرُوا ...

* در قرآن می خوانیم: «وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»[100]،چه بسا چیزی را دوست دارید،در حالی که برای شما شرّ است و حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اذا رأیت سبحانه یتابع علیک نعمه و أنت تعصیه فاحذره»[101]اگر دیدی خداوند نعمت هایش را بر تو مدام می دهد،ولی تو گناه می کنی،پس به هوش باش،چه بسا این لطفها عاقبت خوشی ندارد.

* دنیا وبهره هایش،هم می تواند برای انسان نعمت باشد،هم نقمت.در آیه مورد بحث،دنیا نقمت به حساب آمده است.امّا ایمان وتقوا،برکات آسمان وزمین را برای اهلش به دنبال دارد،چنانکه در آیه ی 96 سوره ی اعراف آمده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» ،بنابراین غفلت،درهای خیر را بر روی انسان می بندد.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«اذا رأیت اللّه یعطی علی المعاصی فان ذلک استدراج منه»،اگر مشاهده کردی که دنیا به کام گنهکاران است خوشحال مباش،زیرا این استدراج الهی و به تدریج هلاکت کردن اوست.[102] و آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.

امام باقر علیه السلام در تأویل آیه فرمودند:چون مردم ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام را ترک کردند و حال آنکه به آن امر شده بودند، فَلَمّا نَسُوا ...،دولت آنان را در دنیا بسط دادیم، فَتَحْنا عَلَیْهِمْ ...تا حضرت قائم علیه السلام قیام کند، حَتّی ... أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً .[103]

پیام ها:

1-همیشه رفاه زندگی،علامت رحمت نیست،گاهی زمینه ی عقوبت است.

«نَسُوا -فَتَحْنا»

2-مهلت دادن به مجرمان و سرگرم شدن خلافکاران،یکی از سنّت های الهی است. فَلَمّا نَسُوا ... فَتَحْنا

3-قهر خداوند بعد از اتمام حجّت است. نَسُوا ما ذُکِّرُوا ... أَخَذْناهُمْ

4-تنگناها و گشایش ها به دست خداست. أَخَذْناهُمْ ... فَتَحْنا

5-مرگ و قهر الهی،ناگهانی می آید،پس باید همیشه آماده بود. «بَغْتَهً»

6-شادی عیّاشان،ناگهان به ناله ی مأیوسانه تبدیل خواهد شد. «فَرِحُوا- مُبْلِسُونَ»

فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ«45»

پس ریشه ی گروه ستمکاران بریده شد و سپاس،مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

* امام صادق علیه السلام فرمود:کسی که دوست داشته باشد ظالم باقی باشد،در واقع دوست دارد که خداوند معصیت و نافرمانی شود،همانا خداوند خویشتن را به جهت هلاک کردن ظالمان ستوده است. فَقُطِعَ ... وَ الْحَمْدُ لِلّهِ[104]

پیام ها:

1-ستم،ماندنی نیست. «فَقُطِعَ»

2-ظلم،در نسل هم مؤثر است. «دابِرُ»

3-انقراض ونابودی ستمگران،حتمی است.(ظلم تمدّن ها را ریشه کن می کند) «فَقُطِعَ دابِرُ» چنانکه در جای دیگر می فرماید: «فَهَلْ تَری لَهُمْ مِنْ باقِیَهٍ»[105]

4-بی توجّهی به هشدار انبیا ظلم است. نَسُوا ما ذُکِّرُوا ... اَلَّذِینَ ظَلَمُوا

5-گاهی رفاه فراوان،زمینه ی ظلم است. فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ ... اَلَّذِینَ ظَلَمُوا

6-در تاریخ،اقوامی بوده اند که هیچ اثری از آنان نیست. «فَقُطِعَ دابِرُ»

7-نابود کردن ستمکار،کاری پسندیده است. «وَ الْحَمْدُ لِلّهِ»

8-هنگام نابودی ستمگران،باید خدا را شکر کرد. فَقُطِعَ ... وَ الْحَمْدُ لِلّهِ

9-هلاکت ظالمان،عامل تربیت دیگران است. «رَبِّ الْعالَمِینَ»

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ«46»

بگو:چه فکر می کنید،اگر خداوند،شنوایی و بینایی شما را بگیرد و بر دل های شما مهر بزند،جز خداوند،کدام معبودی است که آنها را به شما باز دهد؟ببین که ما چگونه آیات را به گونه های مختلف بیان می کنیم،امّا آنان(به جای ایمان و تسلیم)روی بر می گردانند.

نکته ها:

* از ابتدای سوره تا اینجا حدود ده بار خداوند با طرح سؤال،مخالفان را دعوت به تفکّر کرده است.زیرا تفکّر در نعمت ها و تصوّر وفرضِ تغییر و تحوّل آنها،زمینه ی خداشناسی است.

اگر درختان سبز نشوند، «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً»[106]

اگر آبها تلخ و شور شوند، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً»[107]

اگر آبها به زمین فرو روند، «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً»[108]

اگر شب یا روز،همیشگی باشد، إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً ... إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً [109]

و اگر چشم و گوش و عقل انسان از کار بیفتد، إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ ...[110]

* امام باقر علیه السلام فرمود:اگر خداوند هدایت شما را بگیرد،کیست که دوباره شما را هدایت کند؟

و سپس این آیه را تلاوت فرمود.[111]

پیام ها:

1-یکی از روشهای تبلیغی و تربیتی قرآن،سؤال از وجدان هاست. أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ ... مَنْ إِلهٌ

2-برای خداوند،پس گرفتن نعمت هایی که داده آسان است،پس بهوش باشیم.

أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ ...

3-هم آفرینش از آنِ خداوند است،هم کارآیی لحظه به لحظه ی آن نعمت پروردگار است. «أَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ»

4-گوش وچشم و عقل،ابزار شناخت انسان و از مهم ترین نعمت های الهی است. سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ ... قُلُوبِکُمْ

5-معبودهای خیالی،نه توان آفریدن و نه توان برگرداندن نعمت های از دست رفته را دارند «مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ» (آری،کسی لایق پرستش است که هم بتواند نعمتی را بدهد و هم بتواند بازستاند)

6-با آن همه استدلال،توجّه مشرکان به غیر خداوند،شگفت آور است. اُنْظُرْ کَیْفَ ...

7-برای انسان های لجوج،هرنوع بیانی بی اثر است. «نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ»

قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَهً أَوْ جَهْرَهً هَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ«47»

بگو:چه خواهید کرد اگر عذاب خداوند،به طور پنهان و ناگهانی یا آشکارا به سراغ شما آید،آیا جز گروه ستمگران هلاک خواهند شد؟

نکته ها:

* شاید مراد از «بَغْتَهً» به هنگام خواب در شب و مراد از «جَهْرَهً» به هنگام کار در روز باشد.

مثل آیه ی «أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً»[112]،شاید مراد از «بَغْتَهً» ،عذاب های بی مقدّمه باشد و مقصوداز «جَهْرَهً» ،عذاب هایی که آثارش از روز اوّل آشکار شود،مثل ابرهای خطرناک که بر سر قوم عاد فرود آمد.چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ»[113]

* سؤال: این آیه می گوید:تنها ظالمان از عذاب الهی هلاک می شوند،در آیه ای دیگر «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً» [114]فراگیری فتنه و شعله های عذاب نسبت به همه بیان شده و هشدار داده شده است،چگونه مفهوم این دو آیه قابل جمع است؟

پاسخ: هر فتنه ای هلاک نیست.در حوادث تلخ،آنچه به ظالمان می رسد هلاکت و قهر است، و آنچه به مؤمنان می رسد،آزمایش و رشد است.

پیام ها:

1-پیامبر برای بیداری وجدان ها،مأمور به سؤال وپرسش از آنان است. «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ»

2-از سرکشی خود و مهلت الهی مغرور نشوید،شاید عذاب خدا ناگهانی فرارسد. «بَغْتَهً»

3-وقتی عذاب خدا آید،هلاکت قطعی است،نه خودشان و نه دیگران قدرت دفاع ندارند. «عَذابُ اللّهِ - یُهْلَکُ»

4-کیفرهای الهی،به خاطر ظلم مردم و عادلانه است. یُهْلَکُ ... اَلظّالِمُونَ

5-اعراض از دعوت انبیا،ظلم است. «هُمْ یَصْدِفُونَ - اَلظّالِمُونَ»

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ«48»

و ما پیامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده نمی فرستیم،پس کسانی که ایمان آورند و(کار خود را)اصلاح کنند،پس بیمی بر آنان نیست و اندوهگین نمی شوند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ«49»

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،عذاب الهی به خاطر فسق و گناهشان،دامنگیر آنان می شود.

نکته ها:

* سؤال: با این که در آیات متعددی نسبت به اولیای الهی آمده است که ترسی بر آنان نیست، «فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» پس چرا از ویژگی های اولیای الهی،بیم از خدا مطرح شده است، إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا ...؟

پاسخ:اوّلاً گاهی بیمار،از عمل جراحی و مداوا می ترسد،ولی پزشک به او اطمینان می دهد که جای نگرانی و ترس نیست.جای نگرانی نبودن،منافاتی با دلهره ی خود بیمار ندارد.

پیام ها:

1-محدوده ی کار انبیا را تنها خدا تعیین می کند. وَ ما نُرْسِلُ ... إِلاّ مُبَشِّرِینَ ...

2-مسئولیّت انبیا،بشارت و هشدار است،نه اجبار مردم. «إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

3-شیوه ی کلّی کار انبیا،یکسان بوده است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

4-ارشاد و تربیت،بر دو پایه ی بیم و امید و کیفر و پاداش استوار است. «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»

5-ایمان و عمل صالح،جدای از هم نیستند و عمل منهای ایمان کارساز نیست.«آمَنَ وَ أَصْلَحَ»

6-کارهای مؤمن،همیشه باید در جهت اصلاح باشد. «آمَنَ وَ أَصْلَحَ»

7-صالح بودن کافی نیست،مصلح بودن لازم است. «أَصْلَحَ»

8-ایمان وعمل،انسان را از بیماری های روحی چون ترس و اندوه بیمه می کند.

«آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بهداشت روان،در سایه ی ایمان و عمل صالح است)

9-دستاورد جامعه ی نبوی،نظامی متعادل و آرام و با امنیّت است. فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ ...

10-مداومت بر فسق،زمینه ساز عذاب الهی است. «یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ»

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ«50»

(ای پیامبر! به مردم)بگو:من ادّعا نمی کنم که گنجینه های خداوند نزد من است و من غیب هم نمی دانم و ادّعا نمی کنم که من فرشته ام،من جز آنچه را به من وحی می شود پیروی نمی کنم.بگو:آیا نابینا و بینا برابرند؟ آیا نمی اندیشید؟

نکته ها:

* گویا مردم بی ایمان خیال می کردند کسی می تواند پیامبر باشد که خزائن الهی در اختیارش باشد،یا انتظار داشتند تمام کارهای خود را از مسیر غیب حل کند،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این آیه مأمور می شود با صراحت جلوی توقّعات نابجا و پندارهای غلط آنان را بگیرد و محدوده ی وظائف خود را بیان کند و بگوید:معجزات من نیز در چهارچوب وحی الهی است، نه تمایلات شما و بدانید که هر کجا به من وحی شد معجزه ارائه خواهم داد،نه هر کجا و هرچه شما هوس کنید.

* در این آیه،غیب دانستن پیامبر به صورت مستقل نفی شده،ولی گاهی آگاهی هایی از غیب به پیامبر عطا شده است.خداوند بارها درباره ی تاریخ حضرت یوسف و مریم و نوح و...به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: «ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ» این قصه ها، اطلاعات غیبی است که به تو می دهیم.در آخر سوره ی جنّ هم فرموده است:خداوند علم غیب دارد و آن را جز به اولیای خویش عطا نمی کند.پس علم غیب مخصوص خداست و اگر بخواهد گوشه ای از آن را در اختیار اولیای خود قرار می دهد.

* برخورد همه ی انبیا با مردم یکسان بوده است.همین سخنان را حضرت نوح هم به مردم خود می گفت.[115]

پیام ها:

1-صداقت انبیا،تا آنجاست که اگر فاقد قدرتی باشند،به مردم اعلام می کنند.

«قُلْ لا أَقُولُ»

2-از پیامبران،توقعات بیجا نداشته باشید. «لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللّهِ»

3-زندگی،اهداف و شیوه ی کار رهبر باید صریح و روشن برای مردم بیان شود.

قُلْ لا أَقُولُ ...

4-نگذارید مردم،شمارا بیش از آنچه هستید بپندارند.(شخصیّت ها اگر القاب کاذب را از خود نفی کنند،جلوی غلوها و انحرافات گرفته می شود). لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللّهِ ...

5-انبیا،با پول و تهدید و تطمیع کار نمی کردند،تا دیگران از روی ترس و طمع، دور آنان جمع نشوند و خیال نکنند که اگر با پیامبر باشند،از علم غیب یا خزانه ی الهی مشکلاتشان حل خواهد شد. قُلْ لا أَقُولُ ...

6-پیامبر برای زندگی شخصی یا اداره ی حکومت،همچون دیگران از مسیر عادّی اقدام می کند و از علم غیب و خزانه ی الهی استفاده شخصی نمی کند، گرچه برای اثبات نبوّت لازم است استفاده کند. «لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ»

7-گرچه پیامبر خزائن الهی و علم غیب ندارد،ولی چون به او«وحی»می شود باید از او پیروی کرد. «یُوحی إِلَیَّ»

8-کار پیامبر،نه بر اساس خیال و سلیقه است،نه بر اساس تمایلات اجتماعی یا محیط زدگی،بلکه تنها براساس پیروی از وحی است. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ»

9-رفتار و گفتار پیامبران،برای ما حجّت است،چون بر مبنای وحی است. «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ»

10-پیروی از انبیا،بصیرت واعراض از آنان،نابینایی است. «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ»

11-فکر صحیح،انسان را به پیروی از انبیا وامی دارد و بهانه ها و توقعات را کنار می گذارد. «أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ»

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ«51»

و به وسیله ی آن(قرآن)کسانی را که از محشور شدن نزد پروردگارشان بیم دارند هشدار ده(زیرا)غیر از خداوند،برای آنان یاور و شفیعی نیست، شاید که پروا کنند.

نکته ها:

* در قرآن بارها خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است که هشدار تو تنها در دل خداترسان اثر

می کند،مثل: «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ»[116]و «إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ»[117]

پیام ها:

1-آمادگی افراد،شرط تأثیر گذاری هدایت انبیاست. «الَّذِینَ یَخافُونَ»

2-عقیده به معاد،کلید تقواست. یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا ... لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمِینَ«52»

و کسانی را که بامداد و شامگاه پروردگارشان را می خوانند،در حالی که رضای او را می طلبند، از خود مران.چیزی از حساب آنان بر عهده ی تو نیست و از حساب تو نیز چیزی بر عهده ی آنان نیست که طردشان کنی و در نتیجه از ستمگران شوی.

نکته ها:

* در شأن نزول این آیه آمده است:جمعی از کفّار پولدار،چون دیدند فقیرانی مانند:عمار و بلال و خباب و...دور پیامبر را گرفته اند،پیشنهاد کردند که آن حضرت،اینان را طرد کند تا آنان گرد او جمع آیند.به نقل«تفسیر المنار»خلیفه ی دوّم گفت:به عنوان آزمایش،طرح را بپذیریم،آیه ی فوق نازل شد.مشابه این مطلب در سوره ی کهف،آیه ی 28 نیز آمده است.

* در تفسیر قُرطبی آمده است:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول این آیه،از مجلس فقرا بر نمی خاست تا آنکه اوّل فقیران برخیزند.

* منظور از خواندن خدا در صبح و شب،ممکن است نمازهای روزانه باشد.[118]

پیام ها:

1-حفظ نیروهای مخلص و فقیر و مجاهد،مهم تر از جذب سرمایه داران کافر است. «لا تَطْرُدِ»

2-هدف،وسیله را توجیه نمی کند.برای جذب سران کفر،نباید به مسلمانان موجود اهانت کرد. «لا تَطْرُدِ»

3-اسلام،مکتب مبارزه با تبعیض،نژاد پرستی،امتیاز طلبی و باج خواهی است.

(با توجّه به شأن نزول)

4-اغلب طرفداران انبیا،پابرهنگان بوده اند.(با توجّه به شأن نزول)

5-بهانه گیران،اگر از رهبر و مکتب نتوانند عیب بگیرند،از پیروان و وضع اقتصادی آنان عیب جویی می کنند.(با توجّه به شأن نزول)

6-هیچ امتیازی با«ایمان»برابری نمی کند. «یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»

7-میزان،حال فعلی اشخاص است.اگر مؤمنان فقیر،خلاف قبلی داشته باشند، حسابشان با خداست. «ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ»

8-حساب همه با خداست،حتّی رسول اکرم نیز مسئول انتخاب وعمل دیگران نیست، «ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» و خود نیز حساب و کتاب دارد. «وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ»

9-طرد پابرهنگان و محرومان مخلص،ظلم است. «فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمِینَ»

وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرِینَ «53»

و این گونه بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر آزمایش کردیم،تا (از روی استهزا) بگویند: آیا اینانند آنهایی که خداوند،از میان ما بر آنها منّت نهاده است؟آیا خداوند به حال شاکران داناتر نیست؟

نکته ها:

* بارها قرآن،بلند پروازی و پر توقّعی سرمایه داران کافر را مطرح و محکوم کرده است.آنان توقّع داشتند وحی و قرآن بر آنان نازل شود،از جمله: «أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا»[119]آیا در میان ما وحی بر او نازل شد؟! «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»[120]چرا وحی بر مرد بزرگی از آن دو قریه نازل نشد؟!

* مؤمن واقعی،شاکر نعمت ایمان است.شخصی نزد امام کاظم علیه السلام از فقر خود شکایت کرد.

حضرت فرمود:غنی ترین افراد به نظر تو کیست؟گفت:هارون الرشید.پرسید:آیا حاضری ایمان خود را بدهی و ثروت او را بگیری؟گفت:نه.فرمود:پس تو غنی تری،چون چیزی داری که حاضر به مبادله با ثروت او نیستی.[121]

پیام ها:

1-تفاوت های اجتماعی،گاهی وسیله ی آزمایش و شکوفا شدن خصلت ها و رشد آنهاست. اغنیا، با فقرا آزمایش می شوند. «فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»

2-برخی اغنیا،فقرا را تحقیر می کنند و خود را ارزشمند می پندارند. أَ هؤُلاءِ ... مِنْ بَیْنِنا

3-فقرای با ایمان،برگزیدگان خدایند. «مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ»

4-پاسخ توهین های کافران،با نوازش و مهر الهی به مؤمنان داده می شود.

أَ هؤُلاءِ ... بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرِینَ

5-منّت الهی بر فقیران،نتیجه ی شکر آنان است. مَنَّ اللّهُ ... بِالشّاکِرِینَ

6-خداوند طبق حکمتش عمل می کند،نه توقّع مردم. «أَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرِینَ»

7-انبیا،نمونه ی بارز شاکران هستند. «بِالشّاکِرِینَ» (فقرایی هم که هدایت انبیا را پذیرفته اند،شاکر نعمت هدایت هستند.) «بِأَعْلَمَ بِالشّاکِرِینَ»

وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ«54»

و هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند،پس بگو:سلام بر شما! پروردگارتان بر خودش رحمت را مقرّر کرده است که هر کس از شما از روی نادانی کار بدی انجام دهد و پس از آن توبه کند و خود را اصلاح نماید،پس قطعاً خداوند،آمرزنده و مهربان است.

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ«55»

و ما بدین گونه آیات را(برای مردم)به روشنی بیان می کنیم،(تا حقّ آشکار)و راه و رسم گناهکاران روشن شود.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است،جمعی گنهکار،خدمت پیامبر آمده و گفتند:ما خلاف های زیادی کرده ایم.حضرت ساکت شد.این آیه نازل شد.

در این سوره،خداوند دوبار جمله ی: «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ» گفته است،یکی برای دلگرم کردن مؤمنان در همین دنیا(همین آیه)،یکی هم در آیه ی 12 که برای معاد است. «کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ»

* جهالت،قبلا بیان شد که در حدیثی امام صادق فرمود:مراد از«جهاله»جهل به زشتی باطن گناه است که شامل همه گناهکاران می شود.

پیام ها:

1-ایمان زائر پیامبر خدا،از شرایط دریافت لطف الهی است. وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ ...

2-زیارت پیامبر،راه دریافت لطف خداست. جاءَکَ ... فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ

3-رابطه ی رهبر و مردم،بر پایه ی انس و محبّت است. إِذا جاءَکَ ... فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ

4-بهترین عبارت تحیّت،«سلام علیکم»است. «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»

5-تحقیر شدن مؤمنان را جبران کنید.(در آیه ی 53 متکبّران با لحن تحقیرآمیزی می گفتند: أَ هؤُلاءِ ...ولی در آیه ی 54 خداوند آن تحقیر را جبران می کند و به پیامبرش دستور سلام کردن به مؤمنان را صادر می کند.) «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»

6-«سلام»،شعار اسلام است.بزرگ نیز به کوچک،سلام می کند. «فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»

7-مربّی ومبلّغ،باید با برخوردی محبّت آمیز با مردم،به آنان شخصیّت دهد.

«سَلامٌ عَلَیْکُمْ»

8-اگر گناه از روی لجاجت و استکبار نباشد،توبه قابل پذیرش است. «مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ»

9-خداوند،رحمت را بر خویش واجب کرده؛ولی شرط دریافت آن، عذرخواهی و توبه است. کَتَبَ ... ثُمَّ تابَ

10-توبه،تنها یک لفظ نیست،تصمیم و اصلاح هم می خواهد. «تابَ وَ أَصْلَحَ»

11-توبه ی مؤمن حتماً پذیرفته می شود، «عَمِلَ مِنْکُمْ»

12-عفو الهی همراه با رحمت است. «غَفُورٌ رَحِیمٌ» (گناهکار نباید مأیوس شود)

13-روشنگری نسبت به سیمای مجرمان و راه خطاکاران و اهل توطئه،از اهداف مکتب است. «لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ»

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ«56»

بگو:من از پرستش آنها که به جای خدا می خوانید نهی شده ام.بگو:من از هوسهای شما پیروی نمی کنم،که در این صورت گمراه شده و از هدایت یافتگان نخواهم بود.

پیام ها:

1-در پاسخ به تمایلات نابجای مشرکان مبنی بر پذیرش بت ها و روش آنان،باید با صراحت جواب نفی داد. «نُهِیتُ ،لا أَتَّبِعُ، ضَلَلْتُ» (آری؛شرک،در هیچ قالبی مجاز نیست)

2-برخورد و موضع گیری های پیامبر صلی الله علیه و آله،از وحی سرچشمه می گیرد. «قُلْ ،قُلْ»

3-برائت از شرک،جزو اسلام است. «نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ»

4-ریشه ی شرک،هواپرستی است. «لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ»

5-مبلّغ،نباید در پی ارضای هوسهای مردم باشد. «لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ»

6-هواپرستی،زمینه ی هدایت را در انسان از بین می برد. لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ ... ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ

قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ«57»

بگو:همانا من از طرف پروردگارم بر دلیل آشکاری هستم،ولی شما آن را دروغ پنداشتید.آنچه را شما (از عذاب الهی)با شتاب می طلبید به دست من نیست فرمان جز به دست خدا نیست که حقّ را بیان می کند و او بهترین (داور و)جدا کننده ی حقّ از باطل است.

نکته ها:

* «بَیِّنَهٍ» ازکلمه ی«بینونه»(جدایی)،به دلیلی گفته می شود که به طور کامل و روشن،حق و

باطل را از هم جدا می کند.دلائل و معجزات پیامبران،نه ثقیل بود نه مبهم،همه می فهمیدند و اگر لجاجت نمی کردند،از جان و دل می پذیرفتند،به همین خاطر پیامبران خود را دارای «بیّنه» معرّفی می کردند.

* کفّار می گفتند:اگر راست می گویی،چرا قهر خدا بر ما نازل نمی شود؟ «تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ» نظیر آیه ای که می گفتند:اگر این مطلب راست است،خدایا! بر ما سنگ بباران، «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ»[122]«استعجال»و عذاب خواهی در اقوام دیگر هم بوده و به حضرت هود و صالح و نوح هم می گفتند:اگر راست می گویی عذاب موعود را سریعاً برای ما بیاور.

«فَأْتِنا بِما تَعِدُنا»[123]

پیام ها:

1-دعوت انبیا بر اساس«بینه»است،نه خیال و تقلید کورکورانه «عَلی بَیِّنَهٍ»

2-اعطای بیّنه به پیامبر،پرتویی از ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی»

3-انبیا باید بیّنه ی الهی داشته باشند،نه آنکه طبق تقاضای روزمرّه ی مردم کار کنند. «بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی» (قرآن،بیّنه و دلیل روشن وگواه حقانیّت پیامبر صلی الله علیه و آله است)

4-پیامبر اسلام به قرآنی که بیّنه ی اوست،احاطه ی کامل دارند.( «عَلی بَیِّنَهٍ» به معنای استعلا و احاطه بر مفاهیم قرآن است)

5-کافران،بیّنه ی پیامبر را تکذیب می کنند،ولی انتظار دارند او از هواهای نفسانی آنان پیروی کند. «لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ - کَذَّبْتُمْ بِهِ»

6-پیامبر،تنها فرستاده ای همراه با منطق و بیّنه است و نظام هستی به دست خداست.(با تقاضای نزول سریع قهر الهی از پیامبر،قلع و قمع خود یا نابودی هستی را نخواهید). «ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ»

7-آیه،هم تهدید کافران است،هم دلداری پیامبر. «وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ»

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمِینَ«58»

بگو:اگر آنچه که درباره ی آن شتاب می کنید نزد من بود(و به درخواست شما عذاب نازل می کردم،)قطعاً کار میان من و شما پایان گرفته بود،ولی خداوند به حال ستمگران آگاه تر است(و به موقع مجازات می کند).

پیام ها:

1-عجله ی مردم،حکمت خدا را تغییر نمی دهد. تَسْتَعْجِلُونَ ... وَ اللّهُ أَعْلَمُ

2-کیفرها به دست خداوند است،امّا اگر او به درخواست کفّار در عذاب خود عجله کند،هیچ کس باقی نمی ماند. «لَقُضِیَ الْأَمْرُ» چنانکه در آیه ی 11 سوره ی یونس آمده است: «وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللّهُ لِلنّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ»

3-خدا طبق حکمت وسنّت خود،به ظالمان مهلت می دهد. قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ ... وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمِینَ

4-تأخیر در قهر و عذاب الهی سبب نشود که کافران خیال کنند کفرشان از یاد رفته است. «وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمِینَ»

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ«59»

و گنجینه های غیب،تنها نزد خداست و جز او کسی آن را نمی داند و آنچه را در خشکی ودریاست می داند،و هیچ برگی از درخت نمی افتد جز آنکه او می داند و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین وهیچ تر وخشکی نیست،مگر آنکه(علم آن)در کتاب مبین ثبت است.

نکته ها:

* «مَفاتِحُ» ،یا جمع«مِفتَح»به معنای گنجینه و خزانه است،یا جمع«مِفتاح»به معنای کلید است،ولی معنای اوّل مناسب تر است.[124]

کلمه ی تر و خشک،کنایه از همه ی چیزهایی است که مقابل همند،مثل مرگ و حیات، سلامتی و مرض،فقر و غنا،نیک و بد،مجرّد و مادّی.این مطلب در آیه ی «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ»[125]نیز بیان شده است.

شاید مراد از سقوط برگ ها،حرکات نزولی و مراد از دانه های در حال رشد زیر زمین، حرکات صعودی باشد. [126]

پیام ها:

1-دلیل آنکه عذاب عجولانه ای که کفّار تقاضا می کنند فرا نمی رسد،علم خداوند به اسرار هستی است. ما تَسْتَعْجِلُونَ ... وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ

2-احکام الهی بر اساس آگاهی او بر غیب و شهود است. «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ - وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ»

3-دامنه ی علم غیب،گسترده تر از علوم عادّی است.(زیرا قرآن درباره آن تعبیر انحصاری دارد.) «لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ»

4-بر خلاف کسانی که می گویند خداوند تنها به کلیّات علم دارد،خداوند به همه چیز دانا و از همه ی جزئیّات هستی آگاه است.پس باید مواظب اعمال خود باشیم. ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ ...

5-جز خداوند،هیچکس از پیش خود علم غیب ندارد. «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ»

6-در جهان،مرکزیّتی برای اطلاعات وجود دارد. «فِی کِتابٍ مُبِینٍ»

7-نظام هستی،طبق برنامه ی پیش بینی شده ای طراحی شده است. «کِتابٍ مُبِینٍ»

وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«60»

و او کسی است که(روح)شمارا در شب(به هنگام خواب)می گیرد و آنچه را در روز انجام می دهید می داند،سپس شما را از خواب برمی انگیزد تا مدّت معیّن(عمر شما)سپری شود. عاقبت بازگشت شما به سوی اوست پس شما را به آنچه انجام می دهید خبر می دهد.

نکته ها:

* «جَرَحْتُمْ» از«جارحه»به معنای عضو است،عضوی که با آن کار و کسب می شود و سپس به خودِ کار و عمل گفته شده است.

* با اینکه خداوند به هنگام خواب روح انسان را می گیرد،ولی می فرماید:ما شما را می گیریم، پس معلوم می شود روح انسان تمام حقیقت اوست.

پیام ها:

1-خواب،یک مرگ موقتی است و هربیداری نوعی رستاخیز. «یَتَوَفّاکُمْ ،یَبْعَثُکُمْ»

2-قانون طبیعی آن است که شب برای خواب و روز برای کار باشد. «یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ، جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ»

3-زندگی ما،تاریخ و برنامه و مدّت معیّن دارد. «أَجَلٌ مُسَمًّی»

4-خود را برای پاسخگویی قیامت آماده کنیم. «إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ»

5-خداوند با این که کار بد ما را می داند ولی باز هم به ما مهلت داده و روح گرفته را به بدن برمی گرداند. «یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ»

6-قیامت،روز روشن شدن حقیقت اعمال است. «یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ«61»

وتنها اوست که قهر واقتدارش مافوق بندگان است و نگهبانانی بر شما می فرستد،تا آنکه چون مرگ یکی از شما فرا رسد،فرستادگان ما (فرشتگان)جان او را بازگیرند و در کار خود،هیچ کوتاهی نکنند.

نکته ها:

* گرفتن روح در شب وبرگرداندن آن در روز یکی از نمونه های قاهربودن خدا برانسان است.

* مسأله ی قبض روح،در قرآن هم به خداوند نسبت داده شده «اللّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ» ،هم به ملک الموت و هم به فرشتگان.این اختلاف تعبیر شاید به خاطر آن باشد که جان افراد عادی را فرشتگان می گیرند و جان افراد برجسته را ملک الموت که فرشته برتری است و جان اولیای خدا را ذات مقدّس او می گیرد.

و شاید به این دلیل باشد که ابتدا فرشتگان،روح مردم را می گیرند و سپس تحویل ملک الموت می دهند و آنگاه ملک الموت(عزرائیل)روح های گرفته شده را به خداوند تحویل می دهد و به همین دلیل گرفتن روح مردم هم کار فرشتگان و هم کار ملک الموت و هم کار خداوند به شمار می رود.آری،خداوند مسبب است و فرشتگان مباشر و فعل گاهی به مسبب و گاهی به مباشر نسبت داده می شود.

* ممکن است مراد از فرشتگان محافظ،آنانی باشند که مراقب و نگهدار انسان از حوادثند، [127]«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ» [128]و ممکن است مراد از حفظه، فرشتگانی باشند که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسانند. «رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ»[129]

* ایمان به مراقبت فرشتگان از انسان،عامل شکر از خداست،همان گونه که ایمان به ثبت اعمال توسّط فرشتگان عامل حیا و تقواست.

پیام ها:

1-خداوند،قدرت و سلطه ی کامل دارد و اگر ما را آزاد گذاشته،به خاطر مهلتی است که از روی لطف اوست. وَ هُوَ الْقاهِرُ ...

2-تسلّط خدا بر بندگان چنان است که کسی را تاب مقاومت نیست. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»

3-در دستگاه آفرینش،انواع مراقبت ها وجود دارد. «حَفَظَهً»

4-فرستادن فرشتگان محافظ،دائمی است. «یُرْسِلُ»

5-هر دسته از فرشتگان،مأموریّت خاصّی دارند. «حَفَظَهً - تَوَفَّتْهُ»

6-برای قبض روح یک نفر چند فرشته حاضر می شوند. «إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»

7-فرشتگان در انجام مأموریّت،سهل انگاری ندارند و معصومند. «لا یُفَرِّطُونَ» چنانکه در آیه دیگر آمده است: «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ»[130]

ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ«62»

سپس مردم به سوی خداوند،مولای حقّشان بازگردانده می شوند،آگاه باشید که دادرسی و داوری تنها از آنِ خداوند است و او سریع ترین حسابرسان است.

نکته ها:

* در روایات آمده است که خداوند،حساب بندگانش را به اندازه ی دوشیدن شیر یک گوسفند

و در زمانی بسیار کوتاه،انجام می دهد.[131]

* از امام علی علیه السلام سؤال شد:«کیف یُحاسِبُ اللّه الخلقَ علی کثرتهم؟فقال:کما یَرزقُهم علی کثرتهم.فقیل:کیف یُحاسِبهم و لایرونه؟فقال:کما یَرزقهم و لایرونه» [132]چگونه خداوند با وجود مخلوق های زیاد به حساب آنان رسیدگی می کند؟حضرت فرمودند:همان گونه که آنان را روزی می دهد.سؤال شد:چگونه حسابرسی می کند در حالی که او را نمی بینند؟ فرمودند:همان گونه که روزی شان می دهد،ولی او را نمی بینند.

* سؤال: با این همه آیات وروایات بر حسابرسی سریع الهی،پس طولانی بودن روز قیامت برای چیست؟

پاسخ: بلندی روز قیامت،نوعی عقوبت است،نه به خاطر فشار کار و ناتوانی از محاسبه ی سریع.[133] (بشر که مخلوق الهی است،در دنیای امروز به وسیله ی کامپیوتر،در کمتر از یک دقیقه بزرگ ترین محاسبات را انجام داده و مثلا انبارها و کالاهای آن و امور مالی مربوط به آن را بررسی و محاسبه می کند).

پیام ها:

1-بازگشت همه به سوی خداست و او یگانه قاضی قیامت است. رُدُّوا إِلَی اللّهِ ...

لَهُ الْحُکْمُ

2-مولای حقیقی کسی است که آفریدن،نظارت کردن،خواب و بیداری،مرگ و بعثت،داوری و حسابرسی به دست او باشد، «إِلَی اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ»

3-همه ی مولاها یا باطلند،یا مجازی،مولای حقیقی تنها خداوند است. «اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» و ولایت انبیا و اولیا،پرتوی از ولایت الهی است.4-سرعت حسابرسی خداوند،از هر نوع و هر وسیله ی حسابرسی سریعتر است. «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ»

قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرِینَ«63»

بگو:چه کسی شمارا از تاریکی های خشکی و دریا(به هنگام درماندگی) نجات می دهد؟وقتی که او را آشکارا و پنهان می خوانید(و می گویید:)اگر خداوند از این ظلمت ما را رهایی دهد،از شکرگزاران خواهیم بود.

قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ«64»

بگو:خداوند شما را از این ظلمت ها و از هر ناگواری دیگر نجات می دهد، باز شما(به جای سپاس)،شرک می ورزید.

نکته ها:

* کلمه ی«تَضرُّع»به معنای دعای آشکار و کلمه ی «خُفْیَهً» به معنای دعای پنهان است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:بهترین دعا،دعای با صدای آهسته و خُفیه است و از جمعی که با صدای بلند دعا می خواندند،انتقاد کرد و فرمود:خداوند شنوا و نزدیک است.[134]

* در آیه ی 12 سوره ی یونس نیز آمده است:انسان هنگام خطر،به یاد خدا می افتد و او را می خواند،امّا «فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ» همین که مشکلش حل شد،سرش را پایین انداخته و می رود،گویا ما را اصلاً صدا نزده است.

* شداید برای انسان،چهار حالت به وجود می آورد:احساس نیاز،تضرّع،اخلاص و التزام به شکرگزاری.آری،شداید و سختی ها و قطع شدن اسباب مادّی،روح خداجویی را شکوفا می کند و انسان در مشکلات،دست خدا را می بیند.

پیام ها:

1-یکی از شیوه های تبلیغ و موعظه،سؤال از وجدان مردم است. «مَنْ یُنَجِّیکُمْ»

2-یادآوری و توجّه دادن انسان به خلوص،از بهترین روشهای خداشناسی است. «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً»

3-انسان در سختی ها و شداید،دست از کفر و شرک برداشته و موحّد می شود.

«تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً»

4-انسان مشرک به تعهّدات خود در برابر خدا بی وفاست. «ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ»

5-از بدترین انواع ناسپاسی انسان،شرک است. لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرِینَ ... ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ

6-راحتی و احساس رهایی و بی نیازی،زمینه ی غفلت از خدا و شرک به اوست.

«قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ»

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ«65»

بگو:او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را به صورت گروه های گوناگون با هم درگیر کند،و طعم تلخ جنگ و خونریزی را توسط یکدیگر به شما بچشاند.بنگر که چگونه آیات را گونه گون بازگو می کنیم،باشد که بفهمند.

وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ«66»

و قوم تو این قرآن را تکذیب کردند،با آنکه سخن حقّی است،بگو:من وکیل و عهده دار ایمان آوردن شما نیستم.

نکته ها:

* «لبس»به معنای آمیختن،و«شیع»جمع«شیعه»،به معنای گروه است.

* در آیه ی قبل،قدرت نجات بخش الهی مطرح شد،اینجا قدرت قهر و عذاب او.

* امام باقر علیه السلام فرمودند:مراد از عذاب آسمانی،دود و صیحه و مراد از عذاب زمینی، فرورفتن در آن و مراد از «یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً» ،تفرقه در دین و بدگویی و کشتن یکدیگر است.[135] شاید آن حضرت در مقام بیان بعضی از نمونه ها بوده اند نه تمام مصادیق،زیرا مثلا عذاب فوق شامل فشار طاغوت ها که حاکم بر مردمند و عذاب تحت شامل قهری بدنبال نافرمانی مردم از رهبر حقّ که از مردم و در مردم و هم سطح آنان است نیز می شود.

* تعابیر گوناگونی در قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،این مضمون را بیان می کند که پیامبر مسئولِ ابلاغ دین خداست،نه اجبار مردم به ایمان آوردن.از جمله: «ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»[136]، «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»[137]، «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبّارٍ»[138]، «ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»[139]، «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ»[140]، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» [141]، «إِنْ أَنْتَ إِلاّ نَذِیرٌ»[142]و «قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ».

پیام ها:

1-یکی از وظایف پیامبر،یادآوری قدرت بی مانند خداوند است. «قُلْ هُوَ الْقادِرُ»

2-شرک،زمینه ساز دریافت انواع عذاب هاست. ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ قُلْ هُوَ الْقادِرُ ...

3-خداوند،هم نجات بخش است،هم عذابگر،آنکه آگاهانه سراغ غیر خدا می رود،باید منتظر عذاب باشد. قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ ...

4-تفرقه و تشتّت،از عذاب های الهی و در کنار عذاب آسمانی و زمینی مطرح شده است. «یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً»

5-گاهی مردم،به وسیله ی مردم و با دست یکدیگر عذاب و تنبیه می شوند.

«یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ»

6-مبلّغان دینی باید از روشهای گوناگونی برای ارشاد مردم بهره گیرند. «انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ»

7-اگر مفهومی را در قالب های متنوّع ارائه دادیم،به تأثیرات بیشتری امیدوار باشیم. «نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ»

8-چون راه شما حقّ است،از تکذیب مردم نگران نباشید. «وَ هُوَ الْحَقُّ»

9-تو مسئول وظیفه هستی،ضامن نتیجه نیستی. «لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»

لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ«67»

برای هر خبری(که خداوند یا پیامبرش به شما می دهد)وقتی مقرّر است (که در آن واقع می شود)و به زودی خواهید دانست.

نکته ها:

* در آیه ی قبل گفته شد:خداوند قدرت دارد از هرسو برشما عذاب نازل کند،این آیه می فرماید: اگر عذابی بر کفّار لجوج نازل نشد،عجله نکنید،زیرا برای تحقّق هر خبری زمانی معیّن است.

پیام ها:

1-تحقّق همه ی خبرها و برنامه های الهی،قطعی و بر اساس حکمت و زمان بندی معیّن است.(هیچ حادثه ای بدون برنامه و هدف وتصادفی نیست) «لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ»

2-گرچه مجبور به ایمان آوردن نیستید،ولی فکر عاقبت و فرجام کار خودتان باشید. «وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ»

3-زود قضاوت نکنید و مهلت دادن های الهی را نشانه ی غفلت خدا از خودتان نپندارید. «سَوْفَ تَعْلَمُونَ»

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ«68»

و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما(به قصد تخطئه،)کندوکاو می کنند،از آنان روی بگردان تا(مسیر سخن را عوض کرده)وارد مطلب دیگری شوند واگر شیطان تو را به فراموشی انداخت،پس از توجّه،(دیگر) با این قوم ستمگر منشین.

نکته ها:

* «خوض»به معنای کندوکاو وگفتگو به قصد تمسخر و تحقیر است،نه برای فهم و درک حقیقت.[143]

* «بَعْدَ الذِّکْری» ممکن است به معنای تذکّر دادن دیگری،یا به معنای متذکّر شدن خود انسان باشد.

* سؤال: پیامبران الهی معصوم هستند،پس چگونه در آیه سخن از نفوذ شیطان در پیامبر مطرح شده است؟ «یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ»

پاسخ:تأثیر شیطان در به فراموشی کشاندن،مسأله ای فرضی است،مثل آیه ی «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[144]یا آیه «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ»[145]یعنی اگر مشرک شوی،یا اگر به ما نسبتی ناروا بدهی،نه اینکه چنین شده است.

و ممکن است مراد اصلی آیه،پیروان پیامبر باشند،نه خود ایشان،همان گونه که در فارسی می گوییم:«به در می گوییم که دیوار بشنود».

* مشابه این مطلب،در سوره ی نساء آیه ی 140 نیز آمده است: إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ...اگر شنیدید که به آیات الهی کفر می ورزند یا مسخره می کنند با آنان منشینید تا سخن را عوض کنند.

* در روایات متعدّدی از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام از همنشینی با اهل گناه،یا شرکت در جلسه ای که گناه می شود و انسان قدرت جلوگیری از آن را ندارد نهی شده است،حتّی اگر آنان از بستگان انسان باشند.حضرت علی علیه السلام به فرزندش وصیّت کرد:خداوند بر گوش واجب کرده که راضی به شنیدن گناه و غیبت نشود.[146]

* رسول خدا صلی الله علیه و آله با استناد به این آیه فرمودند:کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد،در مجلسی که در آن امامی سبّ می شود و یا از مسلمانی عیب جویی می گردد نمی نشیند.[147]

* حضرت علی علیه السلام«مجالسه الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخیار»همنشینی با بدان، سبب سوء ظنّ به نیکان می شود.[148]

پیام ها:

1-غیرت و تعصّب دینی خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

2-اعراض از بدی ها ومبارزه ی منفی با زشتکاران،یکی از شیوه های نهی از منکر است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

3-توجّه و گوش دادن به سخنان باطل(و دیدن و خواندن کتب و برنامه های گمراه کننده)نکوهیده است[149]«یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

البتّه در مواردی که برای آگاهی و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد، اشکالی ندارد.

4-به جای هضم شدن در جامعه،یا گروه و مجلس ناپسند،وضع آن را تغییر دهید. «حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»

5-اعلام برائت ومحکوم کردن لفظی کافی نیست،باید به شکلی برخورد کرد.

فَأَعْرِضْ ... فَلا تَقْعُدْ

6-مجالست با ظالمان نارواست،پس پرهیز کنیم. «فَلا تَقْعُدْ»

7-شرط تکلیف،توجّه و آگاهی است. «إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ» (فراموشی،عذر پذیرفته ای است)

8-سخن گفتن به ناحقّ درباره ی آیات قرآن،(از طریق استهزا،تفسیر به رأی، بدعت و تحریف)ظلم است. «الظّالِمِینَ»

وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ«69»

کسانی که پروا پیشه کردند،به گناه ستمکاران بازخواست نخواهند شد، ولی باید آنان را پند دهند تا شاید پرهیزکار شوند.

نکته ها:

* آیه ی تحریم که در باره همنشینی با یاوه گویان و مسخره کنندگان نازل شد،عدّه ای گفتند:

پس به مسجدالحرام هم نباید برویم و طواف نیز نکنیم،چون دامنه ی استهزاشان تا آنجا هم کشیده شده است.این آیه نازل شد که حساب مسلمانانِ با تقوا که به مقدار توان تذکّر می دهند جداست،آنها مسجدالحرام را ترک نکنند.[150]

* شرکت در جلسه ی اهل گناه به قصد نهی از منکر وارشاد،مانعی ندارد،البتّه برای آنان که با

تقوا و نفوذ ناپذیرند،وگرنه بسیاری برای نجات غریق می روند و خود غرق می شوند.

شد غلامی که آب جو آرد

آب جو آمد غلام ببرد

پیام ها:

1-رعایت اهمّ و مهمّ در مسائل،از اصول عقلی و اسلامی است.شنیدن موقّتی یاوه ها به قصد پاسخگویی یا نجات منحرفان،جایز است. «وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ»

2-تقوا وسیله ی حفاظت و بیمه ی انسان در مقابل گناه است.(مثل لباس ضد حریق،برای مأموران آتش نشانی) «وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ»

3-از همنشینی با یاوه سرایان پرهیز کنیم وسخنانشان را استماع نکنیم،ولی اگر به ناچار چیزی به گوش ما،رسید مانعی ندارد. ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ ... مِنْ شَیْءٍ

4-علاوه بر تقوای خود،باید به فکر متّقی کردن دیگران نیز باشیم. «وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ«70»

و کسانی را که دین خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا مغرورشان کرده است،رها کن و به وسیله ی قرآن پندشان ده تا مبادا به کیفر آنچه کسب کرده اند به هلاکت افتند، در حالی که جز خدا هیچ یاور و شفیعی ندارند،و اگر (انسان در آن روز)هرگونه عوضی (برای کیفر)بپردازد از او پذیرفته نمی شود، آنان کسانی هستند که به سزای آنچه کسب کرده اند به هلاکت افتادند برای آنان شرابی از آب سوزان و عذابی دردناک به کیفر کفر شان خواهد بود.

نکته ها:

* مراد از رها کردن منحرفان در جمله ی ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ ...،اظهار تنفّر و قطع رابطه کردن با آنان است که گاهی هم به نبرد با آنها می انجامد،نه این که تنها به معنای ترک جهاد با آنان باشد.

* کلمه ی «تُبْسَلَ» به معنای محروم شدن از خوبی و به هلاکت رسیدن است.

* به بازی گرفتن دین،هر زمانی به شکلی خود را نشان می دهد،گاهی با اظهار عقائد خرافی،گاهی با قابل اجرا ندانستن احکام،گاهی با توجیه گناهان و گاهی با بدعت وتفسیر به رأی وپیروی از متشابهات و...است.

پیام ها:

1-غیرت دینی،سبب طرد افراد بی دین و بایکوت کردن مخالفان مکتب در جامعه است. ذَرِ الَّذِینَ ...چنانکه در آیات دیگری نیز می خوانیم: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»[151]، «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا» [152]و «لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»[153]

2-دلبستگی و فریفته شدن به دنیا،زمینه ی به بازی گرفتن دین است. اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً ... غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا

3-تذکّر و موعظه،می تواند سبب نجات از قهر و عذاب الهی گردد. «وَ ذَکِّرْ بِهِ»

4-در تذکّر و هشدار باید از قرآن بهره گرفت. «وَ ذَکِّرْ بِهِ»

5-به دنیا مغرور نشویم که در قیامت جز خداوند چیزی به کمک ما نمی آید.

«لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ»

6-عامل بدبختی های انسان،خود او و عملکرد اوست. بِما کَسَبَتْ ... بِما کَسَبُوا ... عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ«71»

بگو:آیا غیر خداوند،چیزی را بخوانیم که سود و زیانی برای ما ندارد و پس از آنکه خداوند هدایتمان کرد،به عقب باز گشته(و کافر)شویم؟همچون کسی که شیاطین او را در زمین از راه به در برده اند و سرگردان مانده است در حالی که برای او یارانی(دلسوز)است که او را به هدایت دعوت کرده(و می گویند:)نزد ما بیا(و حقّ را بپذیر ولی او گوشش بدهکار نیست).بگو هدایتی که از سوی خدا باشد هدایت واقعی است و ما مأموریم که برای خدای جهانیان تسلیم باشیم.

وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ«72»

و(به ما امر شده که)نماز برپا دارید و از خداوند پروا کنید،و اوست آنکه همگان نزدش محشور می شوید.

نکته ها:

* در آیه ی 72،از میان همه ی وظایف به«نماز»،و از میان همه ی عقائد به«معاد»اشاره شده است و این اهمیّت آنها را می رساند.

* در یکتاپرستی،آرامش وتمرکز است،ولی در شرک وچندتاپرستی،گیجی وتحیّر. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»[154]آیا چند ارباب گوناگون بهتر است یا یک خدای قهّار؟ خداوند هم یکی است: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» و هم زود راضی می شود«یا سریع الرّضا»،ولی غیر خدا هم زیادند و هم هر کدام توقّعات گوناگونی دارند و زود راضی نمی شوند.

پیام ها:

1-با سؤال وجدان ها را تحریک کنید. «قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ»

2-شرک،غیر منطقی است،چون انگیزه ی پرستش،کسب سود یا دفع ضرر است و بت ها قادر به هیچ نفع وضرر رساندن نیستند. «لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»

3-از غریزه ی منفعت خواهی مردم،در راه تبلیغ و تربیت آنان استفاده کنیم.

«لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»

4-شرک،نوعی عقب گرد و ارتجاع اعتقادی است. «نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا»

5-شرک،مایه ی سرگردانی و تحیّر است. «حَیْرانَ»

6-در برابر انحرافات،باید موضع گیری صریح و مکرّر داشت. قُلْ أَ نَدْعُوا ... قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ ...

7-تسلیم خدا شدن،مایه ی رشد خودماست. «لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»

8-نماز،همراه تقوا کارساز است. «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ اتَّقُوهُ»

9-ایمان به معاد و رستاخیز،عامل پیدایش تقوا در انسان است. «وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ«73»

و او کسی است که آسمان ها و زمین را به حقّ آفرید و روزی که بگوید:

موجود شو،بی درنگ موجود می شود،سخن او حقّ است.(و روز قیامت) روزی که در «صور» دمیده می شود،حکومت تنها از اوست،دانای غیب و شهود است و اوست حکیم و آگاه.

نکته ها:

* در قرآن دو نوع دمیدن در صور آمده است:یکی ویرانگر و دیگری برانگیزنده ی مردم برای رستاخیز.در این آیه،یک بار آن مطرح شده است،امّا در آیه ی 68 سوره ی زمر، دمیدن در دو صور مطرح است: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْری فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»

* اگر در آیات قبل،سخن از تسلیم بودن در برابر خدا و اقامه ی نماز بود،اینجا علّت آن ذکر شده که آفرینش به دست اوست،او آگاه و حکیم است و از هر چیزی با خبر است.

* امام صادق علیه السلام درباره ی «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ» فرمودند:غیب آن است که هنوز نیامده و شهادت آنچه که بوده است می باشد.[155]

پیام ها:

1-آفرینش،حکیمانه و هدفدار است. «بِالْحَقِّ» البتّه به این نکته در آیات متعدّدی اشاره شده است،از جمله: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً»[156]

2-برای اراده ی خداوند،هیچ مانعی نیست. «کُنْ فَیَکُونُ»

3-غیب و شهود،نهان و آشکار،برای خداوند یکسان است. «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ»

4-مبنای حکومت الهی بر حکمت و علم است. لَهُ الْمُلْکُ ... وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ

5-در قیامت،جلوه و نمود قدرت الهی بر همه آشکار می شود،چون آنجا اسباب و وسائل کارساز نیست. «لَهُ الْمُلْکُ»

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَهً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«74»

و(یاد کن)آن هنگام که ابراهیم به پدرش آزر گفت:آیا بتان را خدایان می گیری؟بی شک تو و قومت را در گمراهی آشکار می بینم.

نکته ها:

* کلمه ی«أب»بطور طبیعی به معنای پدر است،ولی به معنای جدّ مادری،عمو و مربّی هم گفته می شود.چنانکه فرزندان یعقوب به پدران و عموی پدر خود حضرت اسماعیل نیز اب گفتند: «نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ»[157]وپیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز فرمود:«أنا و علیّ أبَوا هذه الاُمّه»[158]،من و علی،پدران این امّتیم.آزر،عموی ابراهیم بود، نه پدرش.پدران ابراهیم همه موحّد بوده اند.

از علمای اهل سنّت نیز،طبری،آلوسی و سیوطی می گویند:آزر پدر ابراهیم نبوده است.به علاوه،ابراهیم به پدر و مادر خویش دعا کرد: رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ ...[159] در حالی که مسلمان حقّ ندارد برای مشرک طلب مغفرت کند،هرچند فامیل او باشد.

از مجموع اینها برمی آید که«أب»در این آیه به معنای پدر نیست.به علاوه نام پدر ابراهیم علیه السلام در کتب تاریخ،«تارُخ»ذکر شده است،نه آزر.[160]

استغفار حضرت ابراهیم برای عمویش آزر نیز قبل از روشن شدن روحیّه ی کفر او و به خاطر وعده ای بود که به او داده بود،و چون فهمید که حقّ پذیر نیست،از او تبرّی جست و جدا شد. «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»[161]

پیام ها:

1-خویشاوندی،مانع نهی از منکر نیست. إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ ...

2-ملاک در برخورد،حقّ است نه سنّ و سال. «قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ»

(حضرت ابراهیم به عموی خود که سن بیشتر داشته،آشکارا حقّ را بیان کرده و هشدار داده است.)

3-در شیوه ی دعوت به حق،باید از بستگان نزدیک شروع کرد. «لِأَبِیهِ» و باید از مسائل اصلی سخن گفت. «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَهً»

4-سابقه ی شرک وبت پرستی،به پیش از رسالت حضرت ابراهیم بازمی گردد.

«أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً»

5-اکثریّت،سابقه و سنّ،باطل را تبدیل به حقّ نمی کند و همه جا ارزش نیست.

«أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ»

6-بت پرستی،انحرافی است که وجدان های سالم و عقل،از آن انتقاد می کنند.

أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً ... ضَلالٍ مُبِینٍ

7-گرچه ابراهیم علیه السلام حلیم بود، «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوّاهٌ حَلِیمٌ»[162]و پیامبر باید حتّی با فرعون هم نرم حرف بزند،ولی لحن برخورد حضرت ابراهیم در این آیه،به خاطر اصرار عمویش بر کفر بود. «إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ«75»

و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا(یقین پیدا کند و)از اهل یقین باشد.

نکته ها:

* درباره ی ملکوت،بزرگان سخنانی گفته اند که برخی را در اینجا نقل می کنیم:

کلمه ی «مَلَکُوتَ» از«ملک»است و«واو»و«تاء»برای تأکید و مبالغه به آن افزوده شده است. ملکوت آسمان ها یعنی مالکیّت مطلق و حقیقی خداوند نسبت به آنها و مشاهده ملکوت یعنی مشاهده اشیا از جهت انتساب آنها با خداوند.دید ملکوتی یعنی درک توحید در هستی و باطل بودن شرک.[163]

عوالم هستی به چهار بخش تقسیم شده است:لاهوت(عالم الوهیّت که جز خدا کسی از آن آگاه نیست)،جبروت(عالم مجرّدات)،ملکوت(عالم اجسام)و ناسوت(عالم کون و فساد و تغییر و تحوّلات).[164]

عالم ملکوت،عالم اسرار و نظم و شگفتی ها و جهان غیب است.[165]

ملکوت آسمان ها،عجایب آنهاست.[166]

ابراهیم با دیدن ملکوت آسمان ها و زمین،بیشتر با سنّت،خلقت،حکمت و ربوبیّت الهی آشنا شد.به فرموده ی امام باقر علیه السلام خداوند به چشم ابراهیم علیه السلام،قدرت و نوری بخشید که عمق آسمان ها و عرش و زمین را مشاهده می کرد.[167]

* استدلال محکم و برخورد علمی با دیگران،نیازمند ایمان قلبی است.حضرت ابراهیم هم پس از یقین، «لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» وارد استدلال می شود که در آیات پس از این می آید.[168]

* حرف«واو»در جمله ی «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» رمز آن است که دید ملکوتی چند هدف داشته که یکی از آن اهداف،به یقین رسیدن حضرت ابراهیم بوده است.

پیام ها:

1-آنکه حقّ را شناخت و به آن دعوت کرد و از چیزی نهراسید،خداوند«دیدِ ملکوتی»به او می بخشد. (همچون حضرت ابراهیم،به مقتضای آیه قبل) وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ ...آری،یک جوان هم می تواند با رشد معنوی،به دید ملکوتی دست یابد.چون طبق تفاسیر متعدّد، ابراهیم در آن زمان نوجوان بود.

2-یقین،عالی ترین درجه ی ایمان است. «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»

3-به یقین رسیدن،نیاز به امداد الهی دارد. نُرِی ... اَلْمُوقِنِینَ

فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ«76»

پس چون شب بر او پرده افکند ستاره ای دید،گفت:این پروردگار من است.

پس چون غروب کرد،گفت:من زوال پذیران را دوست ندارم.

نکته ها:

* در زمان ابراهیم علیه السلام ستاره پرستی رایج و ستاره را در تدبیر هستی مؤثّر می پنداشتند.

* سؤال: آیا پیامبر بزرگی همچون حضرت ابراهیم حتّی برای یک لحظه می تواند ستاره یا ماه و یا خورشید را بپرستد؟

پاسخ: مجادله و گفتگوی حضرت ابراهیم با مشرکان،از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث،برای رد عقیده ی طرف است،نه اینکه عقیده ی قلبی او باشد زیرا شرک با عصمت منافات دارد.گفتن کلمه ی «یا قَوْمِ» در دو آیه ی بعد نشانه ی مماشات در گفتن «هذا رَبِّی» است،به همین دلیل وقتی غروب ماه و خورشید را می بیند،می گوید:من از شرک شما بیزارم،و نمی گوید از شرک خودم(آیه ی 78).

به علاوه در آیه ی قبل خواندیم که خداوند،ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان داد و او به یقین رسید و آغاز این آیه با حرف«فاء»شروع شد،یعنی نتیجه آن ملکوت و یقین این نوع استدلال بود.

* موجودی که طلوع و غروب دارد،محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها.ابراهیم،ابتدا موقّتاً پذیرش آن را اظهار می کند تا بعد با استدلال ردّ کند.

پیام ها:

1-یکی از شیوه های احتجاج،اظهار همراهی با عقیده ی باطل و سپس ردّ کردن آن است. «هذا رَبِّی»

2-بیدار کردن فطرت ها،فعال کردن اندیشه ها و توجّه به احساسات،یکی از شیوه های تبلیغ است. «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»

3-محبوب واقعی کسی است که محدود به مکان،زمان و موقّت نباشد. «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»

4-معبود،باید محبوب و عبادت باید عاشقانه باشد،روح دین،عشق است.

«لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ»

فَلَمّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّینَ «77»

پس(بار دیگر)چون ماه را در حال طلوع و درخشش دید،گفت:این پروردگار من است.پس چون غروب کرد،گفت:اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود،قطعاً از گروه گمراهان می بودم.

نکته ها:

* کلمه ی«بازغ»از«بزغ»،به معنای شکافتن وجاری ساختن خون است.امّا در اینجا گویا طلوع خورشید و ماه،پرده ی تاریکی شب را می شکافد و سرخی کم رنگی در اطراف خود پدید می آورد.[169]

* ابراهیم علیه السلام هم با ستاره پرستان برخورد کرد،هم با ماه و خورشید پرستان.[170] به گفته ی بسیاری از مفسّران،گفتگوی حضرت ابراهیم با مشرکان منطقه ی بابل بود.

* انسان در هر فرضیه ای که به بن بست رسید،باید بدون لجاجت،مسیر را عوض کند.بر خلاف مشهور که می گویند:مرد آن است که روی حرف خود بایستد و پافشاری کند،این آیه به ما می گوید:مرد آن است که حرفش حقّ باشد،گرچه با تغییر موضع باشد.

پیام ها:

پیام های 1 و 2 و 3 آیه ی قبل،در اینجا نیز موضوعیّت دارد.

4-در انتقاد،باید از روش گام به گام بهره گرفت.در آیه ی قبل فرمود:من«آفلین» را دوست ندارم.ولی اینجا می فرماید:پرستش ماه،انحراف و ضلالت است.

5-در راه شناخت،باید به فیض و هدایت الهی تکیه کرد و بدون آن،نمی توان به سرچشمه ی زلال معارف رسید.[171] «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی»

6-انبیا هم به هدایت الهی نیازمندند. «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی»

7-هدایتگری از شئون ربوبیّت است. «یَهْدِنِی رَبِّی»

فَلَمّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَهً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ «78»

پس چون خورشید را برآمده دید گفت:اینست پروردگار من،این بزرگتر (از ماه و ستاره)است.امّا چون غروب کرد،گفت:ای قوم من! همانا من از آنچه برای خداوند شریک قرار می دهید بیزارم.

نکته ها:

* در این آیه نیز ابراهیم علیه السلام در مقام بحث و گفتگو است،نه در مقام بیان عقیده ی شخصی، و همچنان که گذشت کلمه ی «یا قَوْمِ» و نیز «مِمّا تُشْرِکُونَ» (شرک می ورزید،نه می ورزم) دلیل آن است که خود آن حضرت،ماه و خورشید و ستاره را نمی پرستیده است.[172]

پیام ها:

پیام های 1 و 2 و 3 آیه ی 76،در اینجا نیز مورد استفاده است.

4-کوچکی و بزرگی اجسام مهم نیست،همه ی آنها چون متغیّر و ناپایدارند،پس نمی توانند خدا باشند. «هذا أَکْبَرُ»

5-شیوه ی تعلیم حقّ یا انتقاد از باطل،باید گام به گام باشد.ابتدا نفی ستاره و ماه و در نهایت خورشید. فَلَمّا رَأَی الشَّمْسَ ... قالَ

6-برائت از شرک،«فریاد ابراهیمی»است. «إِنِّی بَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ»

7-برائت از«شرک»است،نه از«افراد». «مِمّا تُشْرِکُونَ» ،نه «مِنْکُمْ» .

8-برائت جستن،باید پس از بیان برهان و استدلال باشد.(اوّل افول و غروب را مطرح کرد،بعد برائت از شرک را). فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ ...

إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ«79»

من از سر اخلاص روی خودرا به سوی کسی گرداندم که آسمان ها و زمین را پدید آورد و من از مشرکان نیستم.

نکته ها:

* عبور از افول و ناپایداری و رسیدن به ثبات،جلوه ای از دید ملکوتی است که خداوند به حضرت ابراهیم داده است.

* «حَنیف»از«حنف»،به معنای خالص وبی انحراف،وگرایش به راه حقّ ومستقیم است.

* «فَطَرَ» که به معنای آفریدن است،در اصل،مفهوم شکافتن را دارد.شاید اشاره به علم روز داشته باشد که می گوید:جهان در آغاز،توده ی واحدی بود،سپس از هم شکافته و کرات

آسمانی یکی پس از دیگری پدید آمده است.[173]

پیام ها:

1-همین که راه حقّ برای ما روشن شد،با قاطعیّت اعلام کنیم و از تنهایی نهراسیم. «إِنِّی وَجَّهْتُ»

2-کسی که از پرستش بت های مادّی،محدود و فانی بگذرد،به معبودی معنوی، بی نهایت و ابدی می رسد. «لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»

3-در جلوه ها غرق نشوید که دیر یا زود،رنگ می بازند،به خدا توجّه کنید که جلوه آفرین است. «فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»

4-انسان می تواند به جایی برسد که عقائد باطل نسل ها و عصرها را درهم بشکند. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

5-توحید ناب،همراه با برائت از شرک است. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ«80»

و قومش با وی به گفتگو و ستیزه پرداختند،او گفت:آیا درباره ی خدا با من محاجّه و ستیزه می کنید؟و حال آن که او مرا هدایت کرده است و من از آنچه شما شریک او می پندارید بیم ندارم،مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد،(که اگر هم آسیبی به من برسد،خواست خداست،نه بت ها)علم پروردگارم همه چیز را فراگرفته،پس آیا پند نمی گیرید؟

پیام ها:

1-اهل باطل،تعصّب دارند. «حاجَّهُ قَوْمُهُ» (آن گونه که اگر بدهکار را آرام بگذارند طلبکار می شود،قوم منحرف هم به جای شرم از شرک خود،قد علم کرده احتجاج می کنند)

2-تعصّب و پافشاری اهل باطل،شگفت آور است. «أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّهِ»

3-موحّد،حتّی اگر تنها باشد،از مقابله ی با جمعیّت نگرانی ندارد. أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّهِ ... وَ لا أَخافُ ...

4-حقّ جویی از انسان است ولی هدایت از خدا. «هَدانِ» (حتّی انبیاهم نیاز به هدایت الهی دارند)

5-آنکه مشمول هدایت الهی شود،بیم ندارد. «هَدانِ وَ لا أَخافُ»

6-نترسیدن از غیر خدا،نشانه ی توحید است. «لا أَخافُ» (مشرکان،حضرت ابراهیم را به خطر و انتقام تهدید می کردند)

7-از ریشه های شرک،گمان ضرر و ترس از آسیب رسانی بت ها و طاغوت ها می باشد. «لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ» (ترس از بت ها،سبب پافشاری و تعصّب بر بت پرستی بود)

8-تأثیر و نقش هر پدیده ای وابسته به اراده خداوند است. «لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ یَشاءَ رَبِّی»

9-ربوبیّت،سزاوار کسی است که احاطه ی علمی دارد. «وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً»

10-حقیقت،امری فطری و وجدانی است که برای شناخت آن،تذکّر کافی است.

«أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ»

وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ«81»

و چگونه از چیزی که شریک خدا ساخته اید بترسم و حال آنکه شما آنچه را که خدا هیچ دلیلی درباره ی آن بر شما نازل نکرده است شریک او گرفته و نمی ترسید؟اگر می دانید(بگویید که)کدام یک از ما دو دسته به ایمنی (در قیامت)سزاوارتر است؟

نکته ها:

* کلمه ی«سلطان»،به معنای دلیل و حجّت و برهان است.

* بر خلاف آنان که ترس را انگیزه ی اعتقاد به خداوند می دانند،این آیه،ترس را انگیزه ی شرک می داند.

پیام ها:

1-از تهدیدات موهوم،نهراسید. «کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ»

2-امنیّت روحی،در پرتو توحید حاصل می گردد. «کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ»

3-عقائد دینی باید بر اساس دلیل و برهان باشد. «کَیْفَ ما أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً»

4-در بحث و مناظره،نباید تعصّب مردم را تحریک کرد. «فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ» و نفرمود:ما در امان هستیم و شما در خطر.

5-علم صحیح،وسیله راهیابی به خداست،اگر آن را درست به کار گیریم،به نتایج صحیح می رسیم. «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ«82»

کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ستم و شرک نیالودند،آنانند که برایشان ایمنی(از عذاب)است و آنان هدایت یافتگانند.

وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ«83»

این(نوع استدلال)حجّت ماست که در برابر قومش به ابراهیم دادیم،هر کس را که بخواهیم(و شایسته بدانیم)به درجاتی بالا می بریم.همانا پروردگارت حکیم و داناست(و بر اساس علم و حکمت مقام انسان ها را بالا می برد).

نکته ها:

* آیات قبل درباره ی توحید و شرک بود و این آیات به منزله ی جمع بندی آیات گذشته است، چنانکه امام علیه السلام فرمود:مراد از ظلم در این آیه شرک است.[174]

* در بعضی روایات مراد از ظلم را شک و تردید گرفته اند.[175] البتّه شک گاهی غیر اختیاری و مقدّمه ی تحقیق است،ولی گاهی جنبه بهانه و تشکیک دارد که این نوع دوّم،ظلم است.[176]

* امام باقر علیه السلام فرمود:این آیه درباره حضرت علی علیه السلام نازل شد که لحظه ای در طول زندگی به سراغ شرک نرفت.[177]

* کلمه ی «لَبْسٍ» به معنای پوشاندن است.بنابراین ایمان چون فطری است،نابود شدنی نیست بلکه غبارهایی آن را می پوشاند.

پیام ها:

1-آفت ایمان،ظلم و شرک و به سراغ رهبران غیر الهی رفتن است. «آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ»

2-ایمان به تنهایی کافی نیست،تداوم لازم است. «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ»

3-امنیّت و هدایت واقعی،در سایه ی ایمان و پرهیز از شرک است. آمَنُوا ... لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ

4-تا ایمان خالص نباشد،دلهره است. وَ لَمْ یَلْبِسُوا ... بِظُلْمٍ ... لَهُمُ الْأَمْنُ

5-علم و حکمت دو شرط لازم برای تدبیر و مدیریّت است. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» (با توجّه به این که کلمه ی«ربّ»در لغت به معنای مدیر و مربّی آمده است)

6-موحّدی که با برهان و دلیل در برابر انحراف های جامعه بایستد،دارای درجاتی است. «دَرَجاتٍ»

7-درجات الهی،حکیمانه به افراد داده می شود. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ ... حَکِیمٌ

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«84»

و ما به او(ابراهیم)،اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و یکایک آنان را هدایت کردیم و نوح را پیش از آنان هدایت کرده بودیم.و از نسل او(ابراهیم)، داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را(نیز هدایت کردیم)و ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.

نکته ها:

* در این آیه و دو آیه ی بعد،در مجموع نام 17 نفر از پیامبران آمده است

* در ضمیر «ذُرِّیَّتِهِ» دو احتمال است:یکی آنکه ضمیر به حضرت ابراهیم برگردد،چون آیات پیش درباره ی اوست و اکثر این افراد از نسل اویند،روایت نیز همین را می فرماید.

دیگر آنکه به نوح علیه السلام برگردد،چون ضمیر به نام او نزدیکتر است و از نسل او پیامبرانی همچون لوط بوده اند.

پیام ها:

1-فرزند صالح،هدیه و موهبت الهی است. «وَهَبْنا - نَجْزِی»

2-سنّتِ هدایت و بعثت،همواره جریان داشته است. «وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ»

3-الطاف الهی بی حساب و کتاب به کسی داده نمی شود. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ«85»

و زکریّا،یحیی،عیسی و الیاس را(نیز هدایت کردیم و)همه از شایستگانند.

وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ«86»

و اسماعیل و یَسَع و یونس و لوط را(نیز هدایت کردیم)و همه را بر جهانیان برتری دادیم.

وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«87»

واز پدران وذرّیه وبرادرانشان،کسانی را(مورد لطف قرارداده وبه خاطر لیاقتشان آنان را به نبوّت)برگزیدیم و به راه راست هدایتشان کردیم.

نکته ها:

* برخی گمان کرده اند که ذریّه تنها به نوه های پسری گفته می شود،در حالی که حضرت عیسی که پدر نداشت و تنها از طرف مادر به ابراهیم علیه السلام منسوب بود،در این آیه از ذریّه حضرت ابراهیم به شمار آمده است. وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ ... عِیسی امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به استناد همین آیه،اهل بیت علیهم السلام را که از طرف مادر به پیامبر می رسند، ذرّیه رسول اللّه و ابناء رسول اللّه دانسته اند.[178] فخررازی نیز در تفسیر خود،این نکته را پذیرفته است.در«تفسیر المنار»هم حدیثی از صحیح بخاری نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله کلمه ی ذریّه را درباره ی امام حسن علیه السلام به کار برده است.

* برخی خواسته اند از کلمه ی «مِنْ» در «مِنْ آبائِهِمْ» استفاده کنند که در میان پدران انبیا افراد منحرف هم بوده اند ولی لحن آیات،در مقام برگزیدگی پدران برای نبوت است.نه در مقام کفر و ایمان آنان.[179]

ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«88»

آن هدایت خداست،هر کس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت می کند و اگر شرک ورزند،قطعاً آنچه انجام داده اند از دستشان خواهد رفت.

پیام ها:

1-هدایت واقعی،هدایت خداوند است.هدایت های دیگر،سراب است. «ذلِکَ هُدَی اللّهِ»

2-هدایت،کار خداست.حتّی پیامبران،از خود راه هدایتی ندارند. «یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ»

3-شرک،عامل محو و باطل شدن کارهاست. «لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ»

4-در سنّت الهی،تبعیض نیست.حتّی اگر پیامبران شرک ورزند،تنبیه می شوند، چون اصالت با حقّ است،نه اشخاص.(با توجّه به این که آیات قبل مربوط به انبیاست). «وَ لَوْ أَشْرَکُوا»

5-انبیا،معصومند و غبار شرک هرگز بر دامانشان نمی نشیند.در آیه،فرضِ شرک به عنوان فرض محال آمده است. «لَوْ»

6-در جهان بینی الهی،ارزش کارها در اخلاص آنهاست.اگر اخلاص نباشد، چیزی باقی نمی ماند. «وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ»

أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ«89»

آنان کسانی بودند که کتاب آسمانی و حکومت و قضاوت و مقام نبوّت به آنان دادیم.پس اگر این مشرکان به آنها کفر ورزند و نپذیرند(ناراحت نباش،چرا که)ما گروهی دیگر را که به آن کافر نیستند می گماریم.

نکته ها:

* کلمه ی«حکم»،هم به معنای حکومت وزمامداری است،هم به معنای قضاوت و داوری و هم به معنای درک و عقل.در مفردات راغب،معنای اصلی آن منع وجلوگیری ذکر شده و چون عقل وقضاوت وحکومتِ صحیح مانع اشتباه وخلافند،به آنها حُکم اطلاق شده است.

* در تفسیر المنار و روح المعانی از مفسّران نقل شده که مراد از قومی که کفر نمی ورزند و حقّ را پذیرفته و حمایت می کنند ایرانیانند.[180]

* امام صادق علیه السلام فرمود:اصحاب صاحب این امر،محفوظ هستند،اگر همه ی مردم از او دور شوند،خداوند اصحاب او را می آورد.آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرمود: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا ...[181]

پیام ها:

1-پیامبران،حقّ حکومت و قضاوت دارند. «آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ»

2-نیکوکاری،صلاح پیشگی و راه یافتن به راه مستقیم،از اوصاف انبیاست.

نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ... .کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ ... .هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ... ..آتَیْناهُمُ الْکِتابَ

3-هر مکتب طرفداران ومخالفانی دارد و میان آنان نیز هم ریزش است و هم رویش.گاهی طرفدار،مخالف و یا مخالف،طرفدار می شود.مسلمان،مرتدّ و کافر،مسلمان می شود. «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً»

4-با کفر گروهی،مکتب حقّ بی طرفدار نمی ماند.وقتی راه،حقّ و الهی باشد، آمد و رفت افراد نباید در انسان اثر کند. «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً»

أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ«90»

آنان کسانی اند که خداوند هدایتشان کرده،پس به هدایت آنان اقتدا کن.(ای پیامبر! به مردم) بگو: من بر این(رسالت ودعوت)از شما مزدی طلب نمی کنم،این قرآن جز تذکّری برای جهانیان نیست.(و خواست من جز پندگرفتن اهل عالم نیست).

نکته ها:

* حرف«ه»در «اقْتَدِهْ» ،ضمیر نیست،بلکه«هاء»سَکت است و برای وقف به کار می رود.

* نام و یاد و راه اولیای خدا باید زنده بماند و نوآوری ها نباید ارزش های پیشین را از یاد ببرد.

«فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

پیام ها:

1-پیروی از هدایت پیامبران،اقتدا به هدایت الهی است. «هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

2-ارزش انسان به خط فکری و سیره ی عملی اوست.(فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» ،و نفرموده:«بهم اقتَدِه»).

3-نسخ ادیان گذشته،به معنای بطلان اصول و کلیّات آنها نیست،خط کلّی انبیا باید تداوم یابد. «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

4-موفّق ترین انسان باید از کمالات و اخلاق نیک و روش استوار پیشینیان بهره مند شود. «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

5-اهداف تمام انبیا،یکی است.(زیرا اقتدا به انبیایی که اهداف متضادّی دارند ممکن نیست). «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

6-دلیل و نتیجه ی پیروی،باید هدایت یافتگی باشد. «هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»

7-مبلّغ نباید به دنیاطلبی،گرایش داشته و به آن متّهم شود. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ»

8-یکی از تفاوت های پیامبران با دیگر مدّعیان آن است که هدف پیامبران، مادّیات نیست. «لا أَسْئَلُکُمْ»

9-انبیا،مایه ی یادآوری انسان های فراموشکار و غافلند. «ذِکْری»

10-اسلام،دین جهانی است. «ذِکْری لِلْعالَمِینَ»


[1] - تفسیر اطیب البیان

[2] - .«اوِستا»ی فعلی،اهریمن را خدای ظلمات و اهورا مزدا را خدای نور دانسته و میان آن دو تضادّ قائل است.تفسیر الکاشف.

[3] - تفسیر نورالثقلین

[4] - تفسیر عیّاشی؛بحار،ج9،ص355

[5] - کافی،ج1،ص147

[6] - فاطر،11

[7] - تفسیر نورالثقلین؛توحید صدوق،ص133

[8] - تفسیر مراغی

[9] - اقرب الموارد

[10] - تفاسیر المیزان وکبیرفخررازی

[11] - تفسیر مجمع البیان ذیل آیه 52 سوره هود

[12] - حج،41

[13] - سبأ،35

[14] - علق،6-7

[15] - تفاسیر کبیر فخررازی و نورالثقلین

[16] - فرقان،7

[17] - مؤمنون،34

[18] - تفسیر مراغی

[19] - تفسیر نمونه

[20] - لیل،12

[21] - هود،6

[22] - انعام،12

[23] -  مجادله،31.

[24] - کنزالعمّال،ج3،ص162 وتفسیر فی ظلال القرآن

[25] - تفسیر فی ظلال القرآن

[26] - اعراف،156

[27] - شوری،28

[28] - قصص،73

[29] - انبیا،107

[30] - جاثیه،20

[31] - هود،17.

[32] - اعراف،72

[33] - روم،21

[34] - روم،50.

[35] - زمر،53

[36] - تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین

[37] - نهج البلاغه،نامه 31

[38] - تفسیر درّالمنثور

[39] - تفسیر صافی

[40] - فاطر،23

[41] - عنکبوت،50

[42] - تفسیر عیّاشی

[43] - کافی،ج1،ص416

[44] - فتح،29

[45] - مفاتیح الجنان

[46] - کافی،ج1،ص67

[47] - تفسیر مجمع البیان

[48] - لسان العرب

[49] - مجادله،18.

[50] - تفسیر کنزالدّقائق

[51] - تفسیر عیّاشی

[52] - صف،5.

[53] - الغدیر،ج7 و8؛الصحیح من السیره،ج1،ص134-142

[54] - مؤمنون،100

[55] - مؤمنون،107.

[56] - جاثیه،33

[57] - زمر،48

[58] - طه،131

[59] - مؤمنون،100

[60] - انفال،24

[61] - بقره،179

[62] - نحل،97

[63] - یونس،18.

[64] - تفسیرالمیزان

[65] - تفسیر اطیب البیان

[66] - تفسیر نورالثقلین

[67] - مفردات راغب

[68] - تفسیر عیّاشی

[69] - صافّات،171-173

[70] - مجادله،21

[71] - روم،47

[72] - غافر،51

[73] - حج،40

[74] - اسراء،90

[75] - اسراء،93

[76] - تفسیر مجمع البیان

[77] - انعام،111

[78] - جاثیه،4

[79] - تفسیر مراغی

[80] - نحل،89

[81] - هود،6

[82] - نساء،114

[83] - نساء،5

[84] - تفسیر نورالثقلین

[85] - مائده،101

[86] - نمل،18

[87] - نمل،22

[88] - نمل،22-26

[89] - اسراء،44

[90] - نحل،49

[91] - نمل،17

[92] - نمل،16

[93] - تکویر،5

[94] - نور،41

[95] - عنکبوت،69

[96] - ابراهیم،27

[97] - انعام،23

[98] - تفاسیر صافی و نورالثقلین

[99] - تفسیر المیزان

[100] - بقره،216

[101] - نهج البلاغه،حکمت 25

[102] - تفسیر مجمع البیان

[103] - تفسیر عیّاشی

[104] - معانی الاخبار،ص252

[105] - حاقّه،8

[106] - واقعه،65

[107] - واقعه،70

[108] - ملک،30.

[109] - قصص،71-72

[110] - انعام،46

[111] - تفسیر نورالثقلین

[112] - یونس،24؛تفسیر روح المعانی

[113] - احقاف،24؛تفسیر اطیب البیان

[114] - انفال،25

[115] - هود،31

[116] - یس،11

[117] - فاطر،18

[118] - تفسیر المیزان

[119] - قمر،25

[120] - زخرف،31

[121] - تفسیر اطیب البیان

[122] - انفال،32

[123] - اعراف،70 و 77؛هود،32

[124] - تفسیر المیزان

[125] - یس،12

[126] - تفسیر فی ظلال القرآن

[127] - تفسیر المیزان

[128] - رعد،11.

[129] - زخرف،80

[130] - تحریم،6

[131] - تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین

[132] - نهج البلاغه،کلام 300

[133] - تفسیر اطیب البیان

[134] - تفسیر نورالثقلین

[135] - تفسیر نورالثقلین

[136] - انعام،107

[137] - غاشیه،22

[138] - ق،45

[139] - مائده،99

[140] - یونس،99

[141] - بقره،256

[142] - فاطر،23

[143] - تفسیر مجمع البیان

[144] - زمر،65

[145] - حاقّه،44

[146] - تفسیر نورالثقلین

[147] - وسائل،ج16،ص266

[148] - وسائل،ج16،ص 365

[149] - شاید بتوان برای تحریم کتب و برنامه های ضالّه،به این آیه استناد کرد

[150] - تفسیر نورالثقلین.

[151] - سجده،30

[152] - حجر،3.

[153] - نحل،127

[154] - یوسف،39

[155] - معانی الاخبار،ص146

[156] - ص،27

[157] - بقره،133

[158] - بحار،ج16،ص 364

[159] - ابراهیم،41

[160] - تفسیر المیزان

[161] - توبه،114

[162] - توبه،114.

[163] - تفسیر المیزان

[164] - تفسیر اطیب البیان

[165] - قاموس،معجم الوسیط

[166] - تفسیر روح المعانی

[167] - تفسیر نورالثقلین

[168] - تفسیر المیزان.

[169] - تفسیر نمونه

[170] - تفسیر نورالثقلین

[171] - تفسیر المیزان

[172] - تفسیر اطیب البیان

[173] - تفسیر نمونه.

[174] - تفسیر نورالثقلین

[175] - تفسیر نورالثقلین؛کافی،ج2،ص399.

[176] - تفسیر راهنما

[177] - بحار،ج23،ص367

[178] - تفسیر نورالثقلین

[179] - تفسیر نمونه

[180] - تفسیر نمونه

[181] - غیبت نعمانی،ص316


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -