احسان طبری نویسنده و سیاستمدار، فرزند حسین طبری (یکی از عالمان دینی مازندران) در سال ۱۲۹۵ در ساری به دنیا آمد. طبری دوره کودکی، نونهالی و تحصیل مدرسه ابتدایی را در زادگاهش گذرانید. خود در کتاب «دهه نخستین» به خوبی آن روزگار و شنیدنیها و خواندنیهای زندگیاش را گزارش کرده است.
در دوره تحصیل دبیرستان و دانشگاه در تهران، به گروه پیروان و همفکران دکتر تقی ارانی پیوست و با مکتب مادیگری و مبانی مقدماتی سوسیالیسم و کمونیسم آشنایی گرفت. با تاسیس گروه «۵۳ نفر» به دست ارانی، به عضویت این گروه کمونیستی درآمد و در پی آن، در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ همراه با دیگر اعضای گروه، در سن بیست و یک سالگی به زندان افتاد و در سال ۱۳۱۹ به اراک تبعید شد.
* از حزب توده تا شوروی
با پیشامد شهریور ۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضاپهلوی، آزاد شد. هنگامی که گروهی از همان یاران زندانی با همراهی جمعی دیگر، حزب توده را تشکیل دادند، طبری به دنبال نزدیکی تفکرات اجتماعی و علاقات پیشیناش، عضویت آن حزب را پذیرفت و از فعالان دلسپرده آن شد. در همین دوران، مدتی در شرکت نفت مشغول به کار شد و سپس به عنوان مترجم در «خبرگزاری تاس» به کار پرداخت. طبری در میان جمع تودهایها، یکی از چند تنی بود که ذوق سرشار ادبی و شور کتابخوانی و هنر نویسندگی داشت. بنابراین بهزودی شهرت یافت و در نگارش روزنامهها و نشریات حزبی پیشگام شد. از آن جمله مجله ماهانه «مردم» بود که به سردبیری او، از ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۷ انتشار یافت.
با وقوع حوادث ضدملی آذربایجان و سپس پیشامد مشکوک تیراندازی به محمدرضا پهلوی در دانشگاه، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و طبری تحت فشار رژیم و هراس از جان خود، مانند گروهی دیگر از اعضای حزب، از ایران گریخت و نزدیک به سی سال از عمر خود را در آوارگی و تنهاییِ شوروی و آلمان شرقی و برخی ممالک دیگر گذراند. با این همه، سکونت در این کشورها فرصتی بود تا طبری اطلاعات علمی و عینی خود درباره آن کشورها و عقایدشان را افزایش دهد و درباره چند و چون مرام کمونیستی که پذیرفته بود و نتایج عملی آن اطلاع یابد.
در مسکو به فراگیری مطالب کمونیستی آکادمیک پرداخت و در عین حال، فرصتی یافت تا زبانهای روسی و آلمانی را به خوبی یاد بگیرد و با به کارگیری زبانهای انگلیسی و فرانسه که پیشتر در ایران آموخته بود، دامنه مطالعات خود را گسترش دهد. در این دوره تبعید، چند رساله حزبی و سیاسی منتشر کرد و در تهیه «نشریه دنیا»، به جد همکاری کرد و مقالات زیادی از خود را در اختیار نشریه قرار داد. در دوران حکومت استالین، مالنکوف و خروشچف تا ۱۳۳۶ در شوروی به سر برد و در این کشور به عنوان شاعر و گوینده در رادیو مسکو به کار پرداخت. در این دوران نام طبری به عنوان اندیشمند مارکسیست ایرانی در دایرهالمعارف بزرگ شوروی سابق ثبت شد و با نام مستعار «شاد» مقالاتی از او درج گردید.
او سپس در ۱۳۳۶ عازم لایپزیک در آلمان شرقی شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در این شهر اقامت گزید. طبری در آلمان شرقی موفق به دریافت عالیترین مدرک تخصصی در رشته فلسفه از آکادمی علوم اجتماعی برلین شد. در برلین دوره آکادمی علوم اجتماعی را گذراند و به دریافت مقام علمی «دکتر هانیل» در فلسفه دست یافت و سالها در دانشگاههای آلمان به تدریس اشتغال داشت.
* طبری و انقلاب اسلامی
با وقوع حوادث منجر به انقلاب اسلامی، در نیمه دوم سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و باز هم به فعالیت سیاسی و حزبی روی آورد.
او در همان زمان که هنوز تودهای شناخته میشد و حزب متبوعش غیرقانونی نشده بود، در ماهنامه دنیا، جریده حزب توده نوشت:
«امام خمینی با دادن شعار «این باید برود» در مقابل شعار «اجراء قانون اساسی ۱۹۰۶» با سرسختی ویژه خود ایستاد و مردم به پشتیبانی از وی دست زدند و سازشکاران را منفرد و به تسلیم در قبال روش امام وادار کردند. حزب تودۀ ایران طی چهار سال اخیر مساله سرنگونی رژیم را به مثابۀ وظیفۀ مبرم مطرح ساخت و با شعار جمهوری اسلامی امام خمینی از همان آغاز موافقت نمود و در این راه به نوبۀ خود پیگیرانه کوشید. علیرغم تردید بیباوران، این مشی ریشهگرا و انقلابی، پیروز شد.»
او در مناظاات ابتدای انقلاب هم شرکت فعالی داشت و در یکی از این جمعها، با آیتالله مصباح یزدی و حاجفرج دباغ (سروش) به مناظره پرداخت.
این روند ادامه داشت تا هنگامی که افشای توطئههای حزب توده و دستگیری سران آن در ایران ضربه نهایی را بر وابستگان اتحاد شوروی وارد ساخت. طبری که پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ همراه با دیگر رهبران حزب به ایران بازگشت و در حزب توده ایران فعالیت میکرد، به دلیل اقدام علیه نظام منتخب جمهوری اسلامی دستگیر و در اوین زندانی شد. پس از مدتی مانند بسیاری از دیگر رهبران حزب توده در مصاحبههای تلویزیونی حاضر شد و از کارها و عقاید گذشته خود ابراز پشیمانی کرد.
در زندان، بیشتر به سنجش عقاید و آرایی پرداخت که زندگی را با آن گذرانده بود. نتیجه و حاصل مطالعات این دوره او، دو کتاب به نامهای «کژراهه» و «شناخت و سنجش مارکسیسم» است که به چاپ رسیدهاند. محتوای این کتابها، ردیهای بر فعالیتها و عقاید اجتماعی و سیاسی اوست که در نوشتهها و آثار پیشینش منعکس شده بود.
طبری اگر به غرب پناه میبرد، بیشک، سوژه تبلیغات گسترده رسانههای غربی قرار میگرفت و خاطرات و نوشتههای او با آب و تاب در مطبوعات پرتیراژ انعکاس مییافت و بر آن تقریظ ها و تمجیدها نگاشته میشد. ولی طبری روی به جانب غرب نیاورد و نفی گذشته خویش را، همانند همپایه فرانسویاش،روژه گارودی (از متنبهان و منتقدان غرب و صهیونیسم)، در اثبات اصالتهای نویافته خویش جستجو کرد.
* تحول فکری یا ترس و خیانت
درباره روند تحول فکری احسان طبری دو قول مشهور وجود دارد. برخی معتقدند طبری به فکر حراست از جان خود دم از اسلام و مسلمان شدن زده است. اینها برای دیدگاه خود شواهدی دارند که از جمله به این فقره از جملات او در کتاب شناخت و سنجش مارکسیسم اشاره میکنند: «اکنون که با راهنمایی بازجوی عزیزم! به دین اسلام گرویدهام». این جمله گویا نشان میدهد که طبری با ذکر عنوان «بازجو» قصد دارد که نشان دهد تحت فشار نیروهای جمهوری اسلامی چنین مطالبی را ذکر میکند. در این نگاه، این اعتراف از سنخ همان «اعترافات» مشهوری است که در طول تاریخ جمهوری اسلامی «به زور» از بازداشتشدگان میگیرند. با این همه، دسته دوم شواهد دیگری ارائه میدهند که نشانگر «اتفاق»ی جدیتر از این استنادات ریز و جزئی است.
حسین شریعتمداری که مامور بازجویی از طبری و دیگر اعضای حزب توده بوده است نقل میکند که طبری گفته است: «فلانی! آیا به نظر تو اگر کسی فقط پاورقی استاد [مطهری] بر اصول فلسفه و روش رئالیسم را مطالعه کند، دیگر برای مارکسیسم و سایر مکاتب غیردینی پشیزی ارزش قائل میشود؟»
شریعتمداری نقل میکند که «احسان طبری اصرار می کرد به مسئولان نظام بگویید، ترویج افکار و اندیشه استاد مطهری منحصر به چاپ و توزیع آثار ایشان نیست، باید بر اساس افکار و اندیشه استاد مطهری برای سطوح مختلف آموزشی (دبستان، دبیرستان و دانشگاهها) فرآورده فرهنگی و فکری تولید شود و برای این منظور به ارائه غیرمستقیم اندیشه استاد مطهری در قالب فیلم، سریال تلویزیونی و مخصوصاً رمان تأکید میورزید.»
افزون بر این، حجتالسلام والمسلمین هادی دوست محمدی، از علمای حوزه نیز خاطرهای از دیدار با احسان طبری، در دوره پس از زندان نقل میکند که بسیار روشنگر است. دوست محمدی که از لفظ «رضواناللهعلیه» برای طبری استفاده میکند، میگوید:
«به ایشان گفتم که در بیرون شایع است که شما واقعاً مسلمان شدهاید، عدهای هم میگویند این حرف ها دروغ است و چطور ممکن است یک دانشمند که چندین سال ایدئولوگ گروه کثیری از افراد بوده ناگهان از عقیدهاش برگردد. مرحوم طبری لحظاتی سکوت کرد. بعد به من گفت: آقای دوست محمدی خوش آمدید. من خدا را شاکرم که برای من شرایطی ایجاد کرد که من به فکر فرو بروم….
چرا من فقط یک سری کتاب خاص میخواندم؟… اصلاً کار به دین و مذهب علامه طباطبایی نداریم؛ او یک فیلسوف بود، چرا هانری کربن از فرانسه بلند میشود میآید اینجا تا علامه طباطبایی را ببیند و با او صحبت و مصاحبت کند ولی منِ دانشمند ایرانی حتی یک بار با علامه طباطبایی تماس نگرفتم. چرا کتب ایشان را من نخواندم؟
ایشان فرمودند: من آثار علامه طباطبایی و شهید مطهری را تهیه کردهام و مشغول مطالعه هستم و به این نتیجه رسیدهام که تا الآن کور و کر بودم. این جملهای که شما میگویید حب الشیء یعمی و یصم، این را من دارم میبینم که این طور بودم و الآن از نو متولد شدم و از نو زندگی را آغاز کردم.»
گروهی دیگر هم به کاستن شأن و جایگاه طبری پرداختهاند. مثلا بیبیسی فارسی که قصد دارد اعترافات طبری را وارونه جلوه دهد، از این حربه هم استفاده میکند و میگوید: «طبری بی این القاب دروغین نیز بزرگترین چهره نظری حزب توده و دارای مدرک دکترای فلسفه، علوم اجتماعی و تاریخ بود اما نام او به عنوان نظریهپرداز در هیچ سند و کتاب غیر فارسی نیامده، او هیچ مفهوم، نظریه و برداشت نویی را مطرح نکرده و در جهان نظری غیرایرانی چپ ناشناخته است.» همچنین امثال انور خامهای (از اعضای حزب توده)، طبری را به «نان به نرخ روز خوردن» و «بیثباتی در عقیده» متهم میکنند.
با این همه، کشف حقیقت امر به بررسیهای بیشتری نیاز دارد. آنچه معلوم است، اگر احسان طبری برای حفظ جان و دفع نیروهای جمهوری اسلامی اعتراف کرده، مسلمان شده و با نوشتن کتابهایی مانند کژراهه و سنجش مارکسیسم، گذشته سیاسی خود را زیر سوال برده است، دیگر چه نیازی است که به نقد امثال صادق هدایت و آدمیت و تقیزاده هم بپردازد؟ نوشتههای تمام نشدهای از طبری در نقد این حضرات متجددمآب وجود دارد که ظاهرا طرح ناتمام کتابی با عنوان «آورندگان اندیشه خطا» در ایران بوده است. طبری در این یادداشتهای برجای مانده، نقدهای دقیق و بیباکانهای به این افراد میکند. آیا میتوان باور کرد که جمهوری اسلامی به اسلام آوردن او هم راضی نشده و میخواسته قلم به دستش بدهد تا به ترتیب همه عناصر تجددخواهی و غربزدگی و روشنفکری را بدنام کند؟ در بحبوحههای حوادث دهه ۶۰، نقد طبری بر هدایت چه فایدهای میتوانسته برای جمهوری اسلامی داشته باشد؟
* کژراهه
کژراهه، سند زنده افشاگری سیاسی- تاریخی است که خاطرات طبری را در بر میگیرد. انتشار این اثر بازتاب وسیعی در داخل و خارج کشور داشت و آنچه را که تا مدتها به عنوان «اسرار» درون حزب توده شمرده میشد در سطح افکار عمومی انتشار داد.
طبری از دامان الحاد مارکسیستی به آغوش سرمایهداری غرب نیفتاد، بلکه در واپسین سالهای عمر خود کوشید تا «آرامش روح» را در وطن اسلامی خود و با رجعت به وجدان و فطرت مذهبی ـ اسلامی جستجو کند.
انتشار کژراهه صدها پرسش را در ذهن علاقمندان و پیروان مارکسیسم پدید آورد و تکاپوی جدی در آنان برای شناخت گذشته خود پدید ساخت. نخستین و مستقیمترین بازتاب این ضربه روانی – سیاسی به صورت افشاگریهای ایرج اسکندری (از اعضای ۵۳ نفر و حزب توده) نمود یافت. هر چند اسکندری در افشاگریهای خود هدف کینه و اتهام خود را طبری قرار داد، زیرا طبری در کژراهه سهم قابل توجهی به افشای او به عنوان یکی از چهرههای مهم تاریخ حزب توده اختصاص داده بود، ولی او با خاطرات سیاسی خود در واقع صحت، امانت و صداقت خاطرات طبری را مستند ساخت.
* طبری در جایگاه منتقد ادبی
طبری طیف وسیعی از دانش و معلومات را دنبال میکرد و این امر فراتر از سیاست و جامعهشناسی و فلسفه به نقد ادبی هم میرسید. در کنگره نویسندگان ایران در تیرماه ۱۳۲۵ در تهران، با شرکت ۶۰ تن از شاعران و نویسندگان، احسان طبری با ایراد خطابهای درباره انتقاد و ماهیت هنر و زیبایی هنری، نام و اعتبار بیشتری یافت. از آنجا که متن این خطابه، مسائل نظری نقد ادبی و هنری، با توجه به نظریات منتقدان معتبر جهانی را دربرداشت، در زمان خود از تازگی بسیاری برخوردار بود. طبری در سالهای بعد در مقالهها و خطابههایش درباره نقد هنر و ادبیات بهتدریج به تکرار احکام جزمی حزب کمونیست شوروی در پیروی نویسندگان، شاعران و هنرمندان از مکتب رئالیسم سوسیالیستی و پرهیز از هنر منحط بورژوایی پرداخت.
از جمله ماندگارترین نقدهای او، نقدی است که بر صادق هدایت نوشته است. او صادق هدایت را نهیلیستی تمامعیار میداند که برخلاف مراد ظاهری خود «فرانتس کافکا»، نهیلیسم را «باور» دارد نه آنکه «شک» را مایه جستجو قرار دهد.
به بیان احسان طبری، هم کافکا و هم هدایت ناخرسندهایی هستند که پاسخی برای پرخاش خود نمییابند. با این حال به عکسِ هدایت که محتوای جهان و زندگی را جز پوچی و تهیبودن نمیدید، کافکا جویای خدا بود. «هدایت محتوای جهان و زندگی را جز پوچی و تهیبودن سترونی نمیدیده، برعکس کافکا که جویای «مطلق» (یعنی خدا) بود و اگر آن را در تورات و تامود و گرایش به «تالث» (پارچه سرانداز) نمیدید، آن را در ایمان پاک و تابناک پاسکال و کگارد میجست.»
احسان طبری از ۲۵ اسفند ۱۳۶۷ به دلیل ناراحتی کلیه در بیمارستان بستری شد و سرانجام روز شنبه نهم اردیبهشت ۱۳۶۸ در ۷۲ سالگی درگذشت.