آیت الله میرزا حسن ثقفی تهرانی رحمه الله علیه
استاد مهدی دقیقی شاهرودی در باره استادش آیت الله میرزا حسن ثقفی تهرانی می گوید:
او یک پدیده بود، واقعا بی نظیر بود.باور نکردنی بود که یک انسان این همه متواضع و فروتن باشد با اینکه به عمق علوم آشنا بود ودستمایه های تفاخر برایش مهیا بود با این حال به حدی فروتن وافتاده بود که گاهی لج اطرافیان در می آمد. پنج سال آخر عمرشریفش را در جلسات منزل ما منبر می رفت همه شیفته اخلاقش بودند در حالی که با او معاشرت نداشتند. خانمی از بستگان ما صدای او را در سخنرانی شنیده بود می گفت این مرد بیانش بی تکبر است.(سبحان الله) .
تسلط او بر علوم حوزوی ومبانی فقه واصول که اثرشرکت در دروس بزرگان علم وهمراهی طویل المدت او در تنظیم ونشر کتاب معظم "جامع المدارک" آیت العظمی سید احمد خوانساری بود از اوعنصری را رقم زد که آیت الله العظمی وحید خراسانی که خود امروز صاحب بزرگترین وعمیق ترین درس فقه واصول جهان تشیع می باشد در وصف او بگوید:
فوت او در این زمانه واقعا ضایعه ایست زیرا در طهران رجال علم وعمل خیلی کم شده اندواز جهت علمی در عاصمه تهران او استوانه ای بود.
استاد دقیقی در روز تغسیلش نگاشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
به قدری فکر وذهنم مشوش ودرگیر است که واقعا مدخل ورودی ونقطه شروع مطلب رانمیتوانم درک کنم.
تا به حال از مرگ کسی اینگونه خراب نشده بودم.نه اینکه فکر کنید از آن دسته آدمها هستم که در مقابل مرگ افراد زانوخم می کنم .نه! اتفاقا مشهور به خلاف این هستم همه در اینگونه مواقع می گویند: می گویند خیلی عادی برخورد می کنی ! خیله دل گنده ای!
اما اینجا زانو زده ام ! اعتراف می کنم که خراب شده ام و عظمت یک مرد الهی و رفتن او مرا درهم پیچانده است...
دو ساعتی است از مراسم تغسیل آیت الله میرزاحسن ثقفی به منزل آمده ام ،سعی کردم خودم را عادی جلوه دهم و پیش خانواده طبیعی جلوه کنم ...اما نمی شد آمدم اتاقم تا به همه کسانی که این پست را می خوانند بگویم که:انسان اگر در برابر رفتن اسوه فضیلت و اخلاق نشکند و اشک نریزد، انسان نیست.فضیلت وخوبی ذاتا انسان را مجبور به خضوع می کند.
آیت الله استاد میرزا حسن ثقفی تهرانی، اسوه اخلاق وفروتنی بود. او مصداق هدایت مردم به سوی حق به غیر زبان بود ، اوبا عملش به ما سکینه ووقارمی آموخت و در این ده سال شیره محبت خدا واهل البیت را به جان ما چشاند.
هنوز نام فاطمه زهرا را به زبان جاری نکرده بودی که اشک چشمانش چون ابر بهار برگونه مهربانش جاری میشدو با صدای بلند به یاد مصایب حسین مظلوم اشک می ریخت.
برادر همسرآیت الله خمینی بود اما والله قسم شخصیت او تبعی هیچ فردی نبود او خود ذاتا ارزشمند بودو هر کس که با او مختصر ارتباطی داشت معترف به اخلاق و تواضع او می شد. باورکنید –بخدا قسم برای کودک دوساله از جای برمی خواست واحترام می کرد....
وقتی به دیدن او در بیمارستان رفتم تمام قوای خود را جمع کرد ودستش را به سینه نهاد تا برای همیشه ثابت کنذ که ادب در خونش و در ذاتش جریان دارد. او ادب و اخلاق را بازی نمی کرد او خود ادب و تواضع بود.
خاک بر فرق آنان که بزرگی را در کبرو غرور و خدعه ... دنبال می کنند.
حاج حسن آقا رفت...ای کاش ما بیدار شویم و فضایل اخلاقی را سرلوحه عمل وکردار خویش نماییم.
دکانها را تعطیل کنیم و به حقیقت بپیوندیم.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
راستی تربت امام حسین را آخر غسل بر دیدگانش نهاده بودند خیلی به او می آمد.می دانید چرا؟ چون از قبیله حسین بودو به راستی حسین ،حسین می گفت....
خدایا! او همیشه در دعاهایش می گفت: خدایا ما را مستغرق بحار لطفت قرار بده.
حال ما می گوییم:خدایا بنده مهربانت به نزدت آمده او را مستغرق بحار لطفت قرار بده.
قسمتی از نوشته علامه ثقفی خطاب به استاد مهدی دقیقی
سایت شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) مقاله استاد مهدی دقیقی را در سالگرد رحلت آیت الله ثقفی اینگونه درج کرده است.
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) - اقیانوس آرام : به مناسبت سالگرد رحلت برادر همسر امام خمینی ایت الله ثقفی
اقیانوس آرام/ استاد مهدی دقیقی شاهرودی
کتاب قطور تاریخ علم صفحاتی پرتعداد از عالمانی را در خود جای داده است که هر یک اقیانوسی مواج از علم وعمل را دربرابردیدگان غواصان حیطه علم به نمایمش گذارده است وپر واضح است آنگاه که امیر بیان وعقل یعنی علی مرتضی علیه السلام لب به سخن می گشاید ومی فرماید العلما باقون ما بقی الدهر چیزی جزء فضیلتهای به جای مانده از این عالمان خردمند را در نظر نداشته است...قافله علم حرکت خویش را از وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء... كُلَّهَا...آغاز کرد ودر هر دوره از حیات بشر گروهی را با خود همراه نمود.سال 1316 ه/ق نیز از این قاعده مستثنا نبود صفحه ، صفحه آن روزگاران را باید ورق زد تا نام بزرگان علم را از آن بیرون کشید اما مولودی که خانه آیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی را روشن نمود طلوعی دیگر را برای جامعه علم وفضیلت رقم زده است.میرزا حسن چشم به جهان گشود وهوش واستعدادش از بدو کودکی پدر را به خاطراتی دور رهنمون می کرد وآنچه از هوش وحافظه اجدادش شنیده بود را در پیشانی این کودک هویدا می دید...پدیداری این فضائل هنگامی به اوج رسید که بستر مدرسه را پشت سر نهاد و از حوزه درس کهن علوم آل محمد سردر آورد و مراتب صفای اخلاقی وتبحر علمی خود را در محضر آیات عظام شیخ احمد آشتیانی،شیخ ابوالحسن شعرانی،علامه رفیعی قزوینی واعجوبه دهر، فقیه مقدس آیت الله العظمی سید احمد خوانساری ارائه نمود وهمگان ویژگی ها اخلاقی او را ستوده ونیل به مقام اجتهاد او رامضاء نمودند(1).استعداد علمی او به حدی است که مرحوم آیت الله العظمی خمینی(ره) رادر قبال شکوفا نشدن این همه قابلیت در تهران نگران می سازد ودرنامه ای به پدرهمسرش می نویسد:
....خدمت جناب ثقه الاسلام آقاي آقا حسن - دامت تاييداته - سلام مي رساند. اميد است ان شاءالله با جديت به تحصيل ادامه دهند. در نظرم بود كه اگر قم مشرف شوم از حضرتعالي استدعاكنم ايشان را بفرستيد قم براي ادامه تحصيل . حالا هم گمان مي كنم اگر صلاح بدانيد اين عمل انجام بگيرد، و از اينجانب هم هر نوع خدمتي ساخته است مضايقه ندارم .(2)
مرحوم استاد برای نگارنده نقل کرد: هنگامی که آیت الله عظمی سید احمد خوانساری(ره) در نامه ای برای من القابی را به کار برده بود که به سختی برای دیگران استعمال می نمود پدرم در حیاط منزل راه می رفت ودائما آنها را برای خود تکرار می کرد ومی فرمود:حسن این خیلی مهم است آسید احمد این القاب را به کسی بدهد...این در حالی بود که پدر خود از زبده شاگردان شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) موسس حوزه قم است وبه اهمیت این القاب ومقامات اشراف کامل دارد.
درست است که او از سلاله نابغه زمان میرزامجتهد تهرانی(ره) صاحب شفاء الصدور وفرزندآیت الله میرزا محمد ثقفی تهرانی(ره) از مجتهدان بنام عصر اخیر بود وخواهراوهمسر یکی از اثر گذارترین روحانیون ومجتهدان قرن اخیر بر تحولات سیاسی واجتماعی جهان یعنی آیت الله العظمی خمینی (ره) بود اماآنانی که با"میرزا حسن" معاشرت داشتند همکان معترفند که او شخصیتش ذاتی بود ونه تبعی. او به خاطر فضائل دیگران وابا واجدادش اهل فضیلت وعلم قلمداد نمی شد بلکه او به حق اقیانوسی از علوم مختلف بود هرچند "اقیانوسی آرام وبی ادعا".او در سایه نام دیگران زندگی نمی کرد بلکه خود در علم وعمل فرهیخته ای ارزشمند وصاحب کمال بودوارزش نیاکان وبزرگان پیرامون خود اورا از کسب فضیلت وبزرگی باز نداشته بود.
تسلط او بر علوم حوزوی ومبانی فقه واصول که اثرشرکت در دروس بزرگان علم وهمراهی طویل المدت او در تنظیم ونشر کتاب معظم "جامع المدارک" آیت العظمی سید احمد خوانساری بود از اوعنصری را رقم زد که آیت الله العظمی وحید خراسانی که خود امروز صاحب بزرگترین وعمیق ترین درس فقه واصول جهان تشیع می باشد در وصف او بگوید:
فوت او در این زمانه واقعا ضایعه ایست زیرا در طهران رجال علم وعمل خیلی کم شده اندواز جهت علمی در عاصمه تهران او استوانه ای بود.
مرحوم استاد در علوم حوزوی توقف نکرد ودامنه تحقیق خود را به علوم عقلی وفلسفی غرب وشرق کشاند وبه همین جهت به زبان فرانسه وانگلیسی تسلط یافت وبا همین ابزار،آرای متعمقین حوزه اندیشه ،خرد وعلوم انسانی را بررسی نمود.وقتی که قاعده اتحاد عاقل به معقول رابررسی نمود وکتاب" انسان واندیشه "اش به زیور طبع اراسته شد. بزرگان این علم را به تحیر واداشت واثر قلم او را"تلخیصی به سزا"،و"حسن صنیعتی نیک" و همراه با "جودت قریحت" برشمردند.ونوشته او را "علق نفیس" قلمداد کردند.وهمه این اعترافات برمقام فهم عقلی او را در مقدمه کتابش نگاشتند.(3)
اما روی قلم من در این نوشتار متوجه معرفی جنبه علمی اونیست زیرا که این تیر از دست جهیده وغم از دست دادن او بر سینه طالبان علم او سنگینی همیشگی داردوشناخت عمق علمی او در این مقال نمی گنجد..آنچه مرا پس از 5 سال به نوشتن فرا داشته است واکاوی اعماق دیگری از این اقیانوس است.استادحاج میرزا حسن ثقفی در نگاه هر انسان منصفی که او را می شناخت وبا او معاشرت نموده بود "یک پدیده بی نظیر" در نوع خود به شمار می آمد.که به نظر حقیر در دو جنبه نمودی بسزا داشت.
اخلاق وتواضع
اخلاق ذاتی وجود او بود .اخلاق را بازی نمی کرد وآن را به نقش نمی کشید.حقیقتا متخلق بودو اسوه اخلاق وفروتنی بود. او مصداق هدایت مردم به سوی حق به غیر زبان بود(4) ، اوبا عملش به همه سکینه ووقارمی آموخت و در آن ده سالی که خدمتش را درک کردم شیره شیرین تواضع را به جان ما چشاند. همه دیده بودند که اوحتی برای کودک دوساله از جای برمی خواست واحترام می کرد....
وقتی برای اداره منبر وافاضه فیض در مناسبات به منزل ما تشریف می آوردند هیچ گاه نگران نبودیم ...جمعیت، سطح افراد، پول منبر،افراد حاضرو...هیچ در او اثر نداشت زیرا او در قالبهای مرسوم منبری ها نمی گنجید او خودش بود" اقیانوسی آرام"
بارهاشده بود برای شرکت در مجلسی حاضر می شد ومنبری نیامده بود از او خواهش منبر می کردند کریمانه می پذیرفت زیرا اوگرفتارهیاهوها وباید ها ونباید های دست وپا گیر مرسوم نبود.
در ایامی که از ایشان در محل دفتر کسب فیض می کردم روزی کسی که کتابی نوشته بودند پس ازچاپ نسخه ای را برای ایشان آورده بود وتقدیم کرد ایشان نیز کتاب شرح زیارت عاشورای خود را به ایشان داد وفرمودند : این کتاب را حسن ثقفی نوشته است تقدیم شما می کنم واین عبارات را به گونه ای عنوان کرد که آن فرد متوجه نشد نویسنده کتاب همین آیت الله ثقفی است که حال در محضرش نشسته است.
در ایام مریضی او عتبات مشرف بودم، برگشتم و وقتی به دیدن او در بیمارستان رفتم چشمانش بسته ،وخودش سخت بی رمق بود پسرشان در گوش شان گفت فلانی آمده اند،چشم باز کرد وتمام قوای خود را جمع نمود در حالی که لوله های داخل دهانش مجال سخن به او نمی داد دستش را به سینه نهاد تا برای همیشه ثابت کند که ادب در خونش و در ذاتش جریان دارد. او ادب و اخلاق را بازی نمی کرد او خود ادب و تواضع بود.او به ما ثابت کردآنان که بزرگی را در کبرو غرور و خدعه ... دنبال می کنند.سخت در اشتباهند.
آیت الله العظمی وحید خراسانی دام عزه در باره این اعجوبه اخلاقی فرمودند:
او از نظر اخلاق ، تواضع وکرم وطبع بلند وخصوصیات دیگر شماره یک بود....اینها ملکاتی است که در هر کسی پیدانمی شود. (4).
محبت به اهل بیت علیهم السلام
بسیار مشعوفم که به این بند از زندگی این "اقیانوس آرام "رسیده ایم زیرا که فصلی از دفتر زندگی او را ورق خواهیم زد که شاه بیت زندگی اوست وهمه فضائل او زاده این خصلت اش می باشد. میرزا حسن "غرق در محبت "اهل بیت بود.نمی دانم از کدام زاویه ورود پیدا کنم از ارادتش به روایات اهل بیت(علیهم السلام) که منبرهای روائی اورا رقم می زد یا عشقش به سید وسالار شهیدان که در "شرح زیارت عاشورا"یش تبلور یافت ویا احساسات پاکش که تشکیل کتاب" چند برگ گل "را باعث گردید.
آنچه مشهود بود اینست که هنوز نام فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به زبان جاری نکرده بودی که اشک چشمانش چون ابر بهار برگونه مهربانش جاری می شدو با پای برهنه در دسته عزاداری بی بی دوعالم به سینه می زد و بی تابی می نمود.دیدیم در شب شهادت امیرالمومنین علیه السلام از شدت گریه از روی منبربه زمین افتاد وزخم برداشت. اوج عشق ورزی او به مقام ال الله را در مجلس عزای سید الشهدا علیه السلام در او می دیدیم وقتی که با صدای بلند به یاد مصائب حسین مظلوم اشک می ریخت و با سوز وگداز ناله می کرد.بارها در بین بحث علمی به یاد مصیبتی از مصائب اهل بیت می افتاد و صدایش می گرفت واشکش را جمع می کرد وگاه بحث به تعطیلی کشیده می شد.نیک به خاطر دارم در مجلسی که حضرتشان نیز در آن حضور داشتند کسی منبررفته بود و بی توجه به مقام اهل بیت هر گاه نام یکی از اهل بیت را می برند به احترامات توجه نمی کردند. ایشان دائما زیر لب می فرمودند : "علیه السلام " او می گفت امام صادق می کوید، ایشان می گفتند:علیه السلام"او می گفت امیر المومنین در عبارتی گفته است: ایشان می گفتند : علیه السلام..
او همه چیز وهمه افراد با معیار ارادت به اهل بیت محک می زد ومعیار استقبال واستدبارش نسبت به افراد وجریانات به نسبه میزان ارادت آنان به اهل بیت علیهم السلام بود به یاد دارم فردی در نظرگاهش بزرگ جلوه کرده بود از بنده پرسیدند این فرد را می شناسید بنده توضیح ندادم وفقط عرض کردم به جهتی به ایشان ارادت ندارم علت را جویا شدند بنده فردای آن روز نوشته های آن فرد را که نتیجه اش تخفیف مقام اهل بیت (علیهم السلام) بود را به ایشان تقدیم کردم چند روز بعد دربحث علمی نامی از آن فرد برده شد فرمودند: دیگر اسم این آدم را دوست ندارم بشنوم.
با مراجعه به آثار ، سخنرانی هاوخاطرات اطرافیان استاد نشانه های فراوان از عشق عمیق او به خاندان شرف وعزت را می توان دید.
سرانجام امواج خروشان وجود این" اقیانوس آرام "صحنه علم واخلاق درنیمه شب دوشنبه31/1/1388فرونشست وچشمان دوستان وشاگردانش تن خسته او را درحالی که زیارت عاشورا خوانده می شد در مسجدی که سالیان دراز خاندان ثقفی آن را اداره می نمایند واقامه نماز داشتند غسل دادند وصبح روز دوم اردیبهشت به صحن وسرای حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام که قبل از آن پدران و اجدادش در آنجا خفته بودند منتقل گردید شرف دفن این عنصر بی نظیر به عهده من نهاده شده بود وقتی درون قبررفتم گویا دفن امال وآروزهای علمی ام را به چشم می دیدم،آن هنگام که بدن رنجورش را در قبر گذاشتم وبند کفنش را گشودم ناخود آگاه ظهر اربعینی را به خاطر آوردم که روی منبر شعری را در رسای مولایش حسین علیه السلام می خواند و بابت بی کفنی ارباب بی تابی می کرد وبگاه تلقین دادنش به یاد تلقین دادن او به نسبه خودم افتادم که مرا زنده می نمود ووجود مرده ام در حاشیه کلام او جان می گرفت، تربت سید الشهدای که یکی از سرمایه های زندگی ام بود و عزیزش داشتم بر دیدگانش مالیدم... وخواستم اخرین سنگ را بگذارم ،صورتش را بوسیدم که یک نکته سخت نظرم را جلب کرد.(6)
براستی تربت امام حسین بسیار به او می آمد.وبرازنده او بود،می دانید چرا؟ چون از قبیله حسین بودو ولایت حسین وپدر حسین واولاد حسین در عمق وجودش رخنه کرده بود.
خدایا! او همیشه در دعاهایش می گفت: خدایا ما را مستغرق بحار لطفت قرار بده.
حال ما می گوییم:خدایا بنده مهربانت به نزدت آمده او را مستغرق بحار لطفت قرار بده.
پی نوشت ها:
1-آیت الله العظمی رفیعی قزوینی که خود استاد مرحوم آیت الله عظمی خمینی نیز بوده است در اجازه اجتهاد استاد ثقفی می نویسد:ایشان سالهاست مشغول به تحصیل علم هستند وبحمد الله علاوه بر مقام شامخ علم بزیور تقوی وامانت ودیانت کامله آراسته اند وبه مقام رفیع اجتهاد واستنباط احکام واصل ونائل هستند وبه نظر حقیر ایشان مجتهدند. /مرحوم شعرانی زیر این نامه نگاشته اند:امر ودستور....و تصدیق ایشان در هر مقام صحیح است.
2- صحیفه، جلد دوم - صفحه 94
3= اوصافی وتمجیداتی که علامه حسن زاده آملی در مقدمه کتاب انسان واندیشه از نوشته استاد ثقفی نموده اند.
4- «كونوا دعاة الناس به غير السنتكم»؛ «مردم را به غير زبانتان دعوت كنيد»
5- آیت الله عظمی وحید در دیداراخوان و خانواده مرحوم استاد به ایشان چند روز بعد رحلت
6- بعدها مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی را طبقه بالای همین قبر دفن نمودند ومرحوم آقای حق شناس را نیز در کنار ایشان دفن کردند واین محل جایگاهی برای دفن عالمان دین شد.