در بررسیهای مربوط به نخستین دوره روابط ایران و اتحاد جماهیر شوروی، نام تئودور رتشتین(1953-1871)، به عنوان نخستین فرستاده رسمی و قانونی دولت ولادیمیر لنین به ایران، از جایگاه ویژهای برخوردار است. کمتر کسی همانند رتشتین در تاریخ روابط دو کشور بوده که با وجود حضور کوتاه در این مناسبات، اینگونه در این موضوع تاثیرگذار بوده است. با این همه، اطلاعات مربوط به رتشتین در منابع ایرانی بسیار محدود و منحصر به چند برهه مشخص از زندگی اوست. در این مقاله سعی خواهد شد تا ابعاد کمتر شناختهشدهای از زندگی رتشتین به خصوص در دوران تبعید سیساله او در بریتانیا و قبل از عزیمت به ایران مورد بررسی قرار گیرد. این مقاله بخش کوتاهی از یک کتاب در دست تهیه درباره رتشتین است. در این نوشته منابع مورد استفاده عمدتا اسناد منتشرنشده آرشیوهای وزارت خارجه و اینتلیجنس سرویس در بریتانیا و همچنین شماری از اسناد و مدارک داخلی ایران و روسیه و همچنین چند کتاب کلیدی از جمله خاطرات میرزا رضا بصیرالدوله هروی با عنوان«دو سال روابط محرمانه احمدشاه و سفارت شوروی» است که حدود بیستسال قبل توسط نگارنده شناسایی، تدوین و منتشر شده است.
تئودور آرونویچ رتشتین، در 26 فوریه 1871 در کوونو که اکنون بخشی از جمهوری لیتوانی است در یک خانواده یهودی غیرمتعصب به دنیا آمد. او در نوجوانی عضو یک سازمان و هسته مطالعاتی به نام نورودنایا (اراده خلق) بود. اعضای این گروه در طول دودهه، مسوولیت شماری از قتلهای سیاسی در سراسر روسیه را برعهده داشتند. با این همه، این اقدامات نتوانست منجر به بروز یک شورش عمومی شود. در سال 1883 گروهی از این هسته مطالعاتی به رهبری گئورگ پلخانف متفکر مارکسیست راه خود را از بقیه جدا کرد. رتشتین نیز یک گروه مطالعاتی شبیه به این دسته در شهر پولتووا پیوست و ضمن آغاز مطالعه آثار چرنیشفسکی، همزمان نیز تحصیل در رشته پزشکی را آغاز کرد. در همین اوقات فعالیتهای انقلابی رتشتین مورد توجه پلیس مخفی روسیه واقع شد و پس از اطلاعدادن یک عامل نفوذی انقلابیان در درون سیستم پلیس، او و خانوادهاش در سال 1991 از روسیه گریخته و به بریتانیا مهاجرت کردند. از این زمان به بعد، رتشتین نام اول خود را از فئودور به تئودور تغییر داد و همین موضوع در برخی موارد سردرگمیهایی را درباره، جزییات زندگینامه او ایجاد کرده است.
رتشتین و خانوادهاش در راه سفر به بریتانیا نخست در آلمان اقامت کردند و در دانتزیک به برادر بزرگ او پبوس ملحق شدند. آنان سپس به بریتانیا رفته و در بخش یهودینشین شهر شمالی و صنعتی لیدز اقامت گزیدند. رتشتین از همان ابتدای اقامت در بریتانیا وارد فعالیتهای کمونیستی مهاجران روسی در بریتانیا نیز شد و ابتدا در انجمن دوستان آزادی روسیه Society of Friends of Russian Freedom (SFRF) عضو شد. این یک گروه نامعمول بود که به طور مشترک توسط عدهای از اتباع روس و بریتانیا که مواضع دموکرات و چپگرا داشتند، برای تلاش در جهت استقرار آزادی در سراسر امپراتوری روسیه ایجاد شده بود.
در این زمان، رتشتین جوان آغاز به انتشار مقالاتی در بولتن روسی «اس.اف.آر.اف» کرد و مدتی بعد دبیر افتخاری این انجمن شد. او ضمنا همزمان دستیار سردبیر در نشریه انگلیسیزبان روسیه آزاد شد که توسط فردریک گرین نماینده بانفوذ و چپ رادیکال مجلس عوام بریتانیا و عضو حزب لیبرال منتشر میشد.
دوسال پس از مهاجرت به بریتانیا، رتشتین در سال 1893 به لندن کوچ و نخستین پروژه تحقیقاتی خود را درباره تاریخنگاری مارکسیستی روم باستان آغاز کرد. اگرچه این کار هرگز به پایان نرسید و منتشر نشد، ولی از دل آن مقالاتی همچون زندگی افلاطون، ارسطو، اسکندر، ژولیوس سزار، دموستنز و سیسرو بیرون آمد که در نشریه روسی Zhizn zamechatel’nikh lyudei (زندگی مردان نامی) منتشر شدند.
از اوایل اقامت در لندن، رتشتین کار در دفتر سر هنریکمپبل بنرمن رهبر حزب لیبرال را آغاز کرد و با کار به عنوان گزارشگر در روزنامه تریبیون که عمر کوتاهی داشت و نوشتن مجموعه گزارشهایی درباره اعتصاب مهندسان بریتانیا در فاصله جولای 1897 تا ژانویه 1898، برای خود به عنوان یک روزنامهنگار فعال و بااستعداد جوان شهرتی دست و پا کرد.
در همین دوره، رتشتین با اقامت در محله یهودینشین وایت چپل در لندن اداره دو نشریه یهودی چپ و سوسیالیست را نیز برعهده گرفت. او همچنین ضمن عضویت در چند کلوب آنارشیست و چپ و برگزاری دیدارهای منظم با فعالان یهودی چپگرا، در سال 1884 و پس از تاسیس فدراسیون مارکسیست سوسیال- دموکرات Whitechapel branch of Marxist Social-Democratic Federation (SDF) به آن پیوست.
در سال 1897 بود که رتشتین با همسر آینده خود آنانکاهان آشنا شد و پس از ازدواج به منطقه فقیرنشین هکنی در شمال لندن کوچ کردند، جایی که یکسال بعد فرزند آنان اندرو در آنجا به دنیا آمد که خود البته حکایت خواندنی و جذاب جداگانهای در تاریخ روزنامهنگاری و رهبری احزاب کمونیست بریتانیا و ارتباط آنان با شوروی دارد.
رتشتین در سال 1900 توسط کنت ولادیمیر چرتکف، رییس تبعیدی انجمن ادبی تولستوی به عضویت این گروه ادبی دعوت شد. در این زمان چرتکف در تاکتون هاوس به ترجمه، ویرایش و تدوین نسخه فرانسوی مجموعه آثار تولستوی مشغول بود.
در این زمان، رتشتین به عنوان یکی از اعضای ارشد اس.دی.اف و از فعالان جنبش مخالفت با جنگ بوئرها تبدیل شد. او در سال 1902 در نزدیکی گنبد لاجوردی ساختمان قدیمی کتابخانه ملی بریتانیا در لندن با ولادیمیر ایلیچ الیانف دیدار کرد. کسی که بعدا با نام لنین رهبر انقلاب بلشویکی روسیه شد و دوستی عمیق آن دو از همان زمان آغاز شد.
لنین اوایل همان سال برای برخی امور سیاسی و انتشار روزنامه ایسکرا با همکاری موسسه نشر قرن بیستم متعلق به اس. دی.اف وارد لندن شده بود و در منطقه کلرکنولگرین اقامت گزیده بود. این در دورهای بود که مقامات آلمانی از انتشار ایسکرا در کشور خود جلوگیری کرده بودند. در آن زمان لنین 32ساله و رتشتین 31ساله بود. هر دو با داشتن بک گراند مشترک، سابقه عضویت در گروه مطالعاتی انقلابی نارودنایا ولیا را داشتند و هر دو از دنیای سراسر توطئه کار سیاسی در تبعید آگاه بودند. لنین در سفرهای خود به لندن بیشتر در منزل رتشتین در میدان کلاپتون در منطقه هکنی واقع در شمال لندن اقامت میکرد.
از سال 1906 تا 1914، به طرز فزایندهای فعالیتهای عمومی رتشتین عمدتا بر همکاری او با نشریات چپ از سراسر جهان متمرکز شد. او معاون سردبیر خبر روزنامه منچستر گاردین (گاردین کنونی) شد و ضمنا با نشریات چپ آلمانی، آمریکایی، روسی و مصری از قبیل اینترنشنال سوسیالیست ریویو، پراودا، اجیپشن استاندارد و اینترنشنال اکو همکاری منظم داشت.
سابقه همکاری با جنبش ضداستعماری مصر، رتشتین را در سپتامبر سال 1909 روانه دومین کنگره ملی مصر در ژنو و سخنرانی با عنوان جنبش مشروطیت در مصر کرد. او یکی از پیشگامان نکوهش و مقابله با سیاستهای بریتانیا در مصر بود و ضمن تلاشهای فراوان در این مسیر، چند کتاب و مقاله جدی نیز درباره اصلاحات، سیاست و حکومت و جنبش مردم مصر در قرن نوزدهم منتشر کرد.
در سال 1914 و در آستانه جنگ جهانی اول، رتشتین از عضویت در گروههای چپ و طرفدار کمونیسم کناره گرفت و به استخدام تیم رسانهای و تبلیغات خبری وزارت جنگ بریتانیا درآمد. این دو مساله به صورت همزمان شائبه جدی همکاری امنیتی و حتی جاسوسی رتشتین برای دولت بریتانیا را پدید آورد که تا پایان عمر و حتی دوران اقامت در ایران و حتی در بازگشت به روسیه نیز او را بهطورکامل رها نکرد.
رکس لیپر مشاور امور روسیه وزارت خارجه بریتانیا از رتشتین به عنوان یک عضو موثر در تولید بولتن روزانه وزارت جنگ با عنوان«مرور روزانه نشریات خارجی» نام برده است. ریموند چالینور و جان سویل نیز در پژوهشهای خود درباره جنبش چپ بریتانیا ضمن توصیف زندگی آسوده رتشتین در زمان اعمال فشار بر جامعه مهاجران روسی در بریتانیا، از رتشتین، به عنوان مشاور مورد اعتماد لرد بالفور سیاستمدار مهم بریتانیایی و«مامور بریتانیا» یاد کردهاند. این اتهام به طور جدی از سوی برخی منابع ایرانی، به خصوص پس از نقش مهم رتشتین در ساکت کردن و به شکست انجامیدن جنبش جنگل تکرار شده است. یکی از مهمترین این موارد، اتهام مستقیم سعداللهخان درویش یار نزدیک میرزا کوچک خان در خاطرات اخیرا منتشر شده اوست که با ارایه شواهدی، رتشتین را به داشتن ماموریت از سوی بریتانیا در ایران متهم کرده است.
در فاصله سالهای 1917 و پس از پیروزی انقلاب اکتبر، رتشتین ارتباط خود را با لنین حفظ کرد و او را بهطوردقیق در جریان ریز تحولات سیاسی و جنبش چپ در بریتانیا قرار میداد. به دنبال اخراج لیتوینف نماینده حکومت بلشویکی در لندن، از بریتانیا در اکتبر سال 1918، رتشتین مسوولیتهای او را برعهده گرفت و حتی برای مدتی به عنوان دیپلمات غیررسمی شوروی در لندن عمل میکرد. با این همه حتی تا چندماه پس از پایان جنگ و اوایل سال 1919 نیز رتشتین در استخدام وزارت جنگ بریتانیا و در تعامل با مامورانی چون رکس لیپرت و بروس لکهارت باقی ماند. همکاری رتشتین با وزارت جنگ بریتانیا در حالی ادامه داشت که در همان زمان همه فعالیتهای روسهای مهاجر چپ به طور دقیق توسط پلیس و دستگاههای امنیتی بریتانیا کنترل و رصد میشد.
در واقع شاید بتوان این طور قضاوت کرد که انتخاب رتشتین به جانشینی موقت لیتوینف پس از بحران اخراج لکهارت از مسکو و تبعات آن، شاید بهترین انتخاب مرضیالطرفین، هم از سوی لندن و هم از سوی حکومت جدید بلشویکی لنین تلقی میشد. ضمن آنکه این دوره اوج همکاری رتشتین با دولت تازه تاسیس شوروی و همچنین جنبش کارگری در بریتانیا تلقی میشد.
پس از یک سری اخراج تلافیجویانه ماموران رسمی بریتانیا و شوروی از کشور مقابل، رتشتین نیز در فهرست جدی اخراج از سوی لندن قرار گرفت. با این همه و تا زمان خروج خودخواسته رتشتین از بریتانیا برای تصدی سمت وزیرمختاری شوروی در تهران، مقامات ارشد وزارت خارجه بریتانیا از قبیلای. اچ. کار، دنزل تامسون و رکس لیپر به شدت با طرح اخراج رتشتین مخالفت کردند. لیپر در گزارش خود به وزارت خارجه ضمن ابراز بیاطلاعی از فعالیتهای مخفی غیرقانونی رتشتین و دانش عمیق او از هر دو کشور، تاکید کرد که«فرستادن اجباری رتشتین به روسیه، به منافع حکومت بریتانیا لطمه خواهد زد.»
با این همه، رتشتین در سال 1920 و به منظور همکاری با لنین بدون خانوادهاش به مسکو رفت و یک سال بعد نیز در اکتبر 1921 و تنها هشت ماه پس از کودتای سوم اسفند، به عنوان نخستین وزیر مختار رسمی دولت لنین وارد تهران شد. این در حالی بود که ماموریت دو فرستاده قبلی حکومت بلشویکی به ایران به شکست کامل انجامیده بود.
در ایران، رتشتین از ابتدا تلاش کرد تا ضمن ایجاد یک جبهه متحد از روزنامهنگاران ضدانگلیسی علاقهمند به انقلاب بلشویکی از طریق توزیع پول و حمایت از فعالیتهای آنان، با احمدشاه قاجار نیز جبهه متحدی علیه ائتلاف ضدرضاخان سردار سپه و بریتانیا ایجاد کند. جزییات روند این تلاش که در خاطرات بصیرالدوله هروی رابط احمدشاه و سفارت شوروی که به کوشش صاحب این قلم با عنوان«دو سال روابط محرمانه احمدشاه و سفارت شوروی» منتشر شده به صراحت از قول خود رتشتین ذکر شده و از تکرار مطالب بسیار مهم این کتاب در اینجا خودداری میشود. درباره نقش سرنوشتساز و مخرب رتشتین در تیرهکردن روابط نهضت جنگل با شوروی سخنها گفته شده است، ولی خود او به صراحت در اظهاراتش که در کتاب دو سال روابط محرمانه آورده شده، گفته است:«در مساله گیلان چقدرها کمک و دولت ایران را از شر میرزاکوچک خان خلاص کردم.» (ص 54)
به نظر میرسد که علاوه بر نقش کلیدی رتشتین در تغییر موضع دولت شوروی در قبال نهضت جنگل، در متقاعد کردن مسکو در روی آوردن به سردار سپه و فاصلهگرفتن از مخالفان او نقش مهم و سرنوشتساز داشته است.
با این همه رتشتین که فردی کاملا باتجربه و باران دیده در عرصه سیاست و رسانه و تبلیغات در روسیه و بریتانیا بود، از دست اوضاع غیرقابل اطمینان و بیاعتنا نسبت به سیاستورزان و عرصه سیاسی ایران به ستوه آمد و پس از یک ماموریت نافرجام، جای خود در سفارت مسکو در تهران را به شومیاتسکی داد.
رتشتین در گفتوگویی جالب با یک روزنامهنگار جوان آمریکایی در تهران، درباره موضع سیاستگران ایرانی در برابر فشارها و تطمیعهای قدرتهای خارجی میگوید: «بنیاد ایران محکم است. ایرانیان از هر کسی پول میگیرند. امروز از بریتانیاییها، فردا از روسها، یا از فرانسویها و آلمانیها و هر کس دیگر. ولی آنان (ایرانیان) هرگز هیچ کاری در برابر آن پول نمیکنند. ممکن است شما کل کشورشان را شش بار از آنان بخرید، ولی هرگز آن را به دست نخواهید آورد. من میگویم ایران هرگز سقوط نخواهد کرد. بنیاد ایران محکم است.»
پس از پایان ماموریت رتشتین در تهران، دولت بریتانیا اجازه بازگشت او به لندن و ملحق شدن به دیگر اعضای خانوادهاش را به عنوان نقض مقررات پناهندگی و پذیرش سمت دیپلماتیک شوروی و فعالیت علیه منافع بریتانیا را نداد. رتشتین ناگزیر به مسکو رفت و از سال 1922 ضمن احراز سمت مشاور عالی سیاست خارجی دولت، موسس و مدیر موسسه جهانی اقتصاد و سیاست شد که نسخه مشابه دانشگاه علوم اقتصادی و سیاسی لندن (ال.اس.ای) بود. او برخلاف بسیاری از یارانش قربانی تصفیههای خونین و فراگیر استالینی نشد و با آنکه در سالهای پایان عمرش سمت جدی نداشت، در سال 1953 و اندکی پس از استالین درگذشت.