انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات علامه «على اكبر دهخدا» (1334 ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
عمربسيارببايدپدرپيرفلكرا                                            تا دگر مادر گيتى چو تو فرزند بزايد

بـراستى كه اين شعر در مورد ((على اكبر دهخدا)) - بزرگمرد ادب و سياست ايران - بخوبى صدق مى كند، فردى كه عمر پر بارش را فداى اعتلاى فرهنگ و مبارزه با استعمار كرد.
دهخدا در پنجم اسفند 1258 شمسى ، در تهران چشم به جهان گشوده . پدر دهخدا، خان باباخان ، پيش از ولادت او از قزوين به تهران آمده و در اين شـهـر اقـامـت گـزيـده بـود. دهـخـدا در ده سـالگـى پـدر خـود را از دسـت داد و مـادرش مـسـئوليـت تـربـيـت و تحصيل وى را بر عهده گرفت .
رفـتـار و گـفـتـار ولايـدن آگـاه دهـخدا و استعداد ذاتى ، كنجكاوى و مطالعات خود وى ، او را بر بسيارى از اعتقادات راسخ و آداب و آيين متين و با ارج قـزويـنـيـان ، واقـف كـرده بـود. دهـخـدا مـى گـفـت ، قـزويـنـيـان در حـفـظ آداب و سـنـن قـومـى ثـابـت قـدم هـسـتـنـد و از ايـن حـيـث بـا بـرخـى از ملل جهان كه مقيد به حفظ سنتهاى ديرين خود مى باشند، برابرى مى كنند. او از سادگى و صفاى باطنى بسيارى از همشهريانش سخنها داشت .
در آن زمـان يـكى از فضلا به نام "شيخ غلامحسين بروجردى " براى تعليم و تريبت دهخدا تعيين شد و او نزد اين مرد عالم كه در مدرسه "حاج شيخ هـادى " حـجـره داشـت ، بـه تـحـصـيل زبان عريب و علوم دينى مشغول شد. مرحوم دكتر معين در مقدمه ديوان اشعار حافظ مى نويسد: ((استاد دهخدا اغلب اظـهـار مـى كـنـنـد كـه هـر چـه دارنـد بـر اثـر تـعـليـم آن بـزرگـوار دارنـد.)) هـمـچـنـيـن ، مـنـزل دهـخـدا در جـوار مـنـزل آيـه الله حـاج شـيـخ هـادى نـجـم آبـادى قـرار داشـت و دهـخـدا از ايـن حـسـن مـجـاورت ، اسـتـفـاده كامل مى برد و با وجود سن كم از محضر آن بزرگوار بهره مند مى شد.
چـنـد سـال بـعـد كـه مـدرسـه سـيـاسـى در تـهـران تـاءسـيـس شـد، دهـخـدا در آن مـدرسـه بـه تحصيل پرداخت و به يادگيرى زبان فرانسه نيز مشغول شد. همچنين ، دهخدا در آن زمان به همراه سفير ايران در بالكان ، به اروپا رفت و با اقامت در وين ، پايتخت اتريش ، زبان فرانسوى و معلومات جديد را بخوبى قرارگرفت .
مـراجـعـت دهخدا به ايران ، همزمان با آغاز "مشروطيت بود. فرمان مشروطيت در تاريخ چهاردهم جمادى الثانى 1324 قمرى ، صادر شد و نخستين مجلس در روز هجدهم شعبان همان سال گشايش يافت . اولين كار مجلس ، تنظيم نظام داخلى و سپس تنظيم و تدوين قانون اساسى كشور بود.
پـس از تـنـظـيـم و تـدويـن قـانـون اسـاسـى ، "مـظـفـر الديـن شـاه " در چـهـاردهـم ذيـقـعـده سال 1324 آن را امضاء و در بيست و چهارم همان ماه در گذشت . سپس ، "محمد على ميرزا در چهارم ذيحجه تاجگذارى كرد. وى با مشروطيت مخالف بود و آزاديـخـواهـان را مـورد آزار قرار مى داد، تا آنكه سرانجام مجلس را به توپ بست و عده اى از آزاديخواهان را كه براى جلوگيرى از تخريب مجلس در كنار آن جمع شده بودند، كشت و شمارى ديگر را دستگير كرد. اما تعدادى از آزاديخواهان - از جمله دهخدا - موفق به فرار شدند. پس از شهادت دو مرد بـزرگ راه آزاديـخـواهـان - از جـمـله دهـخـدا - مـوفـقـبـه فـرار شـدنـد. پـس از شـهـادت دو مـرد بـزرگ راه آزادى در ايران به نامهاى "ملك المتكلمين " و "جهانگيرخان صوراسرافيل " توسط محمد على شاه و اعدامها و كشتارهاى ديگر، مردم بعضى شهرستانها به پا خاستند و بعد از درگيريهاى خونبار مـيـان قزاقها و آزاديخواهان ، سرانجام آزاديخواهان به رهبرى ستارخان ، تهران را فتح و محمد على ميرزا را تبعيد كردند و سلطنت مشروطه را به پا داشتند.
قـبـل از اعـدام جـهـانگيرخان ، دهخدا روزنامه "صور اسرافيل " را با همكارى او و "قاسم خان " منتشر مى كرد. جذاب ترين قسمت آن روزنامه ، يك ستون طنز بود كه تحت عنوان "چرند و پرند"، به قلم دهخدا و با امضاى "دخو" نوشته مى شد. سبك نگارش اين ستون در ادب فارسى بى سابقه بود و مكتب جديدى را در عالم روزنامه نگارى و نثر معاصر فارسى پديد آورد. دهخدا با شجاعت و جسارت تمام همه مفاسد اجتماعى و سياسى آن روزگار را به روش طنز در آن مقالات منتشر مى كرد. وى يكى از بنيانگذاران طنز در ايران است . مقالات او آتش در جان مستبدان و درباريان مى انداخت . نمونه اى از طنز اين بزرگمرد سياست و فرهنگ ايران را مى خوانيم
((آفتابه لگن هفت دست ، شام و نهار هيچى !
گـفـت : نـخـور، عـسـل و خـربـزه بـا هـم نـمـى سـازنـد، شـنـيـد و خـورد. يـك سـاعـت ديـگـر، يـارو را ديـد مثل مار به خودش مى پيچد. گفت نخور اين دو با هم نمى سازند. گفت : حالا كه اين دو با هم ساخته اند كه من يكى را از ميان بردارند.
مـن مـى خواهم اوليا دولت را به عسل و رؤ ساى ملت را به خربزه تشبيه كنم . اگر وزارت علوم بگويد توهين است ، حاضرم دويست و پنجاه حديث در فضيلت عسل ، شاهد بگذارم !
صـاحـبان اين جور خيالات را فرنگيان "آنارشيست " مى گويند. اما شما را به خدا، دست خونى نچسبيد به يخه من ، خدا پدرتان را بيامرزد، من هر چه باشم ، ديگر آنارشيست نيستم .
بـزرگـتـر لازم است ، رئيس دولت لازم است ، اتفاق و اتحاد لازم است . اين را هيچكس نمى تواند آنكار كند كه ما ملت ايران در ميان بيست كرور جمعيت ، پـنـج كرور و سيصد و پنجاه و هفت هزار وزير، امير و سپه سالار داريم . علاوه بر اينها، ما در ميان بيست كرور جمعيت ، چهار كرور شاهزاده ، آقازاده و ارباب داريم .
همه اين طبقاتى كه عرض شد، 2 قسم بيشتر نيستند: يك دسته رؤ ساى ملت و يك دسته اولياى دولت . ولى هر دو دسته ، يك مقصود بيشتر ندارند ، مـى گويند شما كار كنيد، زحمت بكشيد و آفتاب و سرما بخوريد، لخت و عور بگرديد و گرسنه و تشنه زندگى كنيد و ما بخوريم و شما را حفظ و حراست كنيم !...))
مقالات طنزآميز دهخدا به خاطر آنكه با زبان مردم كوچه و بازار نوشته شده و به خدمت همان مردم در آمده بود و دردها و نيازهاى آنان را باز مى گفت ، در قـلب مـردم نـفـوذ بـسـيـار كـرده بـود و بـه عـلت آنـكه روزنامه صور اسرافيل به وسيله كودكان در كوى و برزن و همه شهرها پراكنده مى شد، خوانندگان بسيار داشت . صوراسرافيل مهمترين رونامه دوره اول مشروطيت در ايران بود.
دهـخـدا پـس از تـبـعـيد به پاريس ، درصدد چاپ روزنامه صوراسرافيل در فرانسه بر آمد. اما بدين علت كه مقامات ايران او را يك آنار شيست قلمداد كـرده بـودنـد، دولت فـرانـسـه از چـاپ اين روزنامه ممانعت به عمل آورد و دهخدا مجبور شد به سوئيس برود و در آنجا به انشار روزنامه بپردازد و قـسـمـتـهـاى مـخـتـلف رونـامـه را بـه عـنـوان كـتـاب يـك مـولف ايـرانـى ، در پـاريـس بـه چـاپ رسـانـد. پـس از انـتـشـار روزنـامـه صـوراسـرافـيـل در پـاريـس - قـبـل از مـمـانـعـت - غـوغـايـى در تـهـران بـه راه افـتـاد. هـر نـسـخـه از آن بـه گـشـه اى از دنـيا مى رفت و مركز نشر صـوراسـرافـيـل ، بـه مـركـز مـراجـعـات ايـرانـيـان مـشـروطـه طـلب تـبـديـل شـده بـود. مـجـمـع مـعـروف انـجـمـن سـعـادت (در اسـلامـبـول ، واقـع در تـركـيـه ) و انـجـمـن اخـوت (در بـغـداد) كـه از مـجـامـع مـتـعـدد مـشـروطـه خـواه بـودنـد، بـا روزنـامـه صوراسرافيل به همكارى پرداختند.
پـس از چـنـدى ، روزنـامـه صـوراسـرافـيـل بـه عـلت نـارسـايـيـهـاى مـالى تـعـطـيـل و اعـضـاى آن پـراكـنـده شـدنـد. دهـخـدا بـه اسلامبول رفت و عضو انجمن سعادت گرديد و در آنجا روزنامه اى به نام سروش به زبان فارسى انتشار داد. اين روزنامه در حدود 15 شماره منتشر شد. سرانجام ، پس از تبعيد محمد على ميرزا، دهخدا به استدعاى مشروطه طلبان از عثمانى به ايران آمد و به عنوان نماينده به مجلس شوراى ملى راه يافت .
در دوران جـنـگ جـهـانـى اول ، دهـخـدا در يـكى از روستاهاى چهار محال بختيارى ايران سكونت داشت و پس از پايان جنگ ، به تهران بازگشت ، از امور سـيـاسـى كـنـاره گـرفت و به كارهاى علمى و فرهنگى مشغول شد و تا پايان حيات پرثمر خويش ، به مطالعه و پژوهشهاى خود ادامه داد. در مورد لغتنامه دهخدا كه حاصل بيش از چهل سال زحمت او است ، از زبان خود وى بشنويم :
((سـالى پـس از انـقـراض قـاجـاريـه ، روزى وزيـر دارايـى وقـت نـزد مـن آمـد و مـن در مـنـزل بودم و به شغلى نبودم و سرگرم مطالعه و استخراج لغات و امثال از كتابها بودم . گفت : امروز در هيات دولت به مناسبتى سخن از گذشته پيش ‍ آمد. رئيس مملكت به من گفتند: برويد و ببينيد، ميرزاعلى اكبرخان چكار مى كند. من براى اين منظور آمده ام تا ببينم وضع شما چيست . گفتم : چنان كـه مـى بـيـنـيد، به كار لغت مشغولم و كار خوشتر از اين در گوشه امن و فراغ نمى خواهم . گفت : اين مطلب را به عرض مى رسانم . چند روز بعد، اطـلاع دادنـد كـه بـا رئيـس مـمـلكـت راجـع بـه شـمـا صحبت شد و ايشان دستور دادند كه از محلى ؛ اعتبار اين كار تاءمين شود و آقاى سرتيپ كاظم خان شـيـبـانـى قـبـول كـردند كه در آمد حاصل از فروش پهن قشون را به اين كار تخصيص ‍ دهند!! البته اين امر مورد تاييد كابينه قرار گرفت ، ولى بـعـدا گـفـتـنـد: رئيـس ‍ الوزراى وقـت ، ذهـن رئيـس مـمـلكـت را مـوب كـرده و گـفـتـه اسـت كـه يـك نـفـر نـمـى تـوانـد كـتـاب لغت بنويسد و بنابراين ، پول را به مصرف ديگرى رساندند.))(
امـا در اوايـل سـال 1325، مجلس مجددا مقدمات چاپ فرهنگ دهخدا را آغاز كرد. در آن هنگام دكتر محمد معين به همكارى دهخدا برگزيده شد. لغتنامه دهخدا، فـرهـنـگ جـامـعـى شـام اعـلام و لغـات فـارسـى ، عـربـى و ارو1ايـى مـسـتـعـمـل در زبـان فـارس اسـت و مـحـصـول كـوششهاى مداوم چه و پنچ ساله دهخدا و گروهى از ياران او - بخصوص دكتر معين - مى باشد. آنان نزديك به سه ميليون فيش را از روى متون معتبر اساتيد نظم و نثر فارسى و عربى ، لغتنامه هاى چاپى و خطى و كتب ديگرى در رشته هاى تاريخى ، طب ، هيئت ، نجوم ، رياضى ، حكمت ، كلام ،... فراهم آورده اند. اين فيشها، اساس ‍ اين لغتنامه را تشكيل مى دهند.
ايـن اثـر بـزرگ حـاوى كـليـه لغـات فـرهـنـگـهـاى خـطـى و چـاپـى فـارسـى و عـربـى اسـت و در نـقـل آنـهـا بـسيارى از غلطهاى گذشتگان تصحيح شده است و بسيارى از لغات تركى ، مغولى ، هندس ، فرانسوى ، انگليسى ، آلمانى ، روسى ،.... مـتـداول در زبـان فـارسـى نـيـز در ايـن فرهنگ آمده است . همچنين ، بسيارى از لغات محلى نواحى مختلف ايران در آن ضبط شده است . اكثر لغات داراى شـواهـد مـختلفى از نظم و نثر است . تركيبات لغات نيز در لغتنامه آمده است . براى صحيح خواندن شدن لغات ، در جلوى هر كلمه ، حروف حركت دار به كار رفته است . علاوه بر اين مزايا، يك دوره مفصل دستور زبان فارسى نيز در لغتنامه آمده است .استاد كوشيده است كه اغلب مفاهيم و اصطلاحات عـلمـى مـتـقـدمـان را از مـتون مختلف ، تدوين و آنها را با لغات فرانسه تطبيق كند. در مورد اعلام و اماكن نيز، مولف تحقيقات و تفحصات دقيقى كرده و اسـنـاد گـرانـبـهـايـى را بـراى هـر مـوضـوع تـهـيـه نـمـوده اسـت . او حـتـى تـصـاويـر نـبـاتـات ، حـيـوانـات ، رجال ، نقشه اماكن ، جدولها و آمارهاى اقتصادى و الفباى ملل مختلف را در برابر لغات مربوطه آورده است .
سـازمـانـى كـه مـرحـوم دهـخـدا، بـراى تـدويـن و طـبـع لغـتـنـامـه در سـال 1324، در مـنـزل دايـر كـرده بـود، در سال 1334، به مجلس شوراى ملى منتقل و در سال 1336، به دانشكده ادبيات دانشگاه تهران واگزار و به فعاليت خود ادامه مى دهد.
شـايـان ذكـر اسـت ، دهـخدا با پژوهش و مطالعه جدى و دراز مدت و با تسلط زيادى كه بر ادبيات فارسى داشت ، متوجه شده بود، واژه نامه جامعتى براى زبان و ادب كهن و پرابر اين مرزوبوم بسيار ضرورى و گريزناپذير است ، لذا بناى كتابى عظيم را پى افكند كه خود وى نتوانست آن را به پايان رساند. خوشبختانه ، دنباله كارش رها نشد و استادان نامى و شايسته اى اين امر خطير را به پايان رساندند. اما ارايه اثرى اين چنين كه در زبان فارسى ، بى سابقه و نخستين تجربه بود، كارى بس دشوار مى نمايد و بنابراين ، نمى تواند بى عيب باشد. در كشورهاى پيشرفته ، هـر از چـند گاهى چنين كتب مرجعى ت اصلاح و تجديد نظر مى شوند. به علت آنكه زبان پوياست و با بروز هر كشف و اختراع ، با بهبود روابط دو كشور يا ملت ،... واژگان جديدى در آن وارد مى شود، بايد لغتنامه ها هر از چند گاهى ، ويرايش شوند. ادباى گرانقدر ميهن اسلامى ما نيز چنين راه هـايـى را طـى كـنـنـد، از فـرازهـا و نـشـيـبـهـا بـگـذرنـد، انـتـقـادهـاى عـلمـى و اصـولى را بـپـذيـرنـد و در اصـلاح و تكميل اين اثر بزرگ ، سليم و بى تعصب باشند.
عـلامـه در هـفـتـم اسفند 1334، در تهران جان به جان آفرين تسليم كرد و مدفن او ابن بابويه است . با درگذشت وى ، ايران يكى ديگر از متفكران تـاريـخ خـود را از دست داد. آثار دهخدا عبارتند از: ترجمه كتاب عظمت و انحطاط روميان ، تاليف فرهنگ زبان فرانسه به فارسى ، تصحيح ديوان حـافـظ، تـصـحـيـحـى ديـوان مـنـوچـهـرى ، نـگـارش كـتـاب پـنـدهـا و كـلمـات فـصـار، تـاليـف كـتـاب امثال و حكم ، سرودن ديوان مجموعه اشعار دهخدا و سرانجام ، تاليف لغتنامه دهخدا.
و به حق در مرگز وى بايد گفت :

ازشمار دو چشم يك تن كم وز شمار خرد هزاران بيش

بدين ترتيب ، مى بينيم كه زندگى ميرزا على اكبر دخدا، لبريز از خلاقيت و آفرينندگى است : خلاقيت در شعر و نثر، نو آورى در سياست ، ابتكار در مـسـائل اجـتماعى ، خلاقيت در رزنمه نگارى و نو آورى در روش تحقيق و تتبع ادب پارسى . از اين موارد كه بگذريم ، به خصوصيتهاى اخلاقى و انـسـانـى دهـخـدا مـى رسـيم كه از اين حيث نيز نمونه بود. دهخدا در دوران پرآشوبى كه مملو از حوادث تاريخى وطن خد بود، به دنيا آمد و زندگى كرد. در دورانى كه مفاهيم اصيل زندگى به اوج بيگانگى رسيده بود. در چنين دورانى ، دهخدا قدم به صحنه زندگى اجتماعى گذارد.
نـقـل شـعـرى از دهخدا، نشان دهنده نمونه اى گويا و زنده از اين زنده ياد مى باشد. فردى كه تمام زندگى اش را وقتف مباره با استعمار و استبداد و حفظ ميراث فرهنگى ميهن خود كرد. انگيزه سرايش اين شعر توسط دهخدا ، قتل ميرزا جهانگيرخان شيرازى توسط قزاقهاى محمد على شاه بود:

اى مرغ سحر چو اين شب تار بگذاشت ز سر سياه كاريد
وز نعمه روح بخش اسحار محبوبه نيلگون عذاريد
بگشود گره ز زلف زرتار محبوبه نيلگون عذارى
يزدان به كمال شد پديدار واهريمن زشت خو حصارى
ياد آر ز شمع مرده ياد آر!

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  



پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -