انهار
انهار
مطالب خواندنی

مطالبی مفید خواندنی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری ( 1 محرم 1437 )
اولین روز سال هجری قمری
آغاز محرم و دهه احياي امر به معروف و...
يورش ابرهه به مكه (1 عام الفیل )
محاصره پيامبر (ص) در شعب ابيطالب (7 بعثت)
سريه ابوسلمه بن عبدالأسد (4 ق)
غزوه ذات الرقاع (4 ق)
فرمان پيامبر براي دريافت زكات (9 ق)
واقعه مرج صُفَّر در شام (14 ق)
فتح مصر به دست عمرو بن عاص (20 ق)
آغاز خلافت «عثمان بن عفان» (24 ق)
وفات «محمد حنفيه» (81 ق)
وفات «سفيان بن سعيد ثورى» (161 ق)
شهادت حسن بن زین الدین (1101 ق)
وفات آیةالله «میرزا جعفر قزوینی» (1297 ق)
وفات آیةالله «شیخ مرتضی طالقانی» (1363 ق)
وفات آیةالله «رفیعی قزوینی» (1395 ق)
وفات آیةالله سید عبدالله شیرازی (1405 ق)
وفات « عزیزالله خسروی زنجانی » (1416 ق)
ملحقات
وفات «سفيان بن سعيد ثورى» (161 ق)
وفات «شهاب الدين عمر بن محمد سهروردى» (632 ق)
ولادت «واقدی»
ولادت «شیخ حسین پدر شیخ بهائی»
بالا رفتن حضرت ادریس (علیه السلام) به آسمان.
حدیث قدسی
خداوند متعال: شش چیز را در شش جا قرار دادم و مردم در جای دیگر دنبال آن هستند!
1- راحتی را در بهشت قرار دادم و مردم آن را  از دنیا می طلبند.
2- علم را در سختی قرار دادم و مردم آن را در آسایش میخواهند.
3- عزت را در نماز شب و بندگی قرار دادم ومردم آن را در ارتباط با مسولین میجویند.
4- بی نیازی را در قناعت قرار دادم و مردم آن را در ثروت و مال دنیا میخواهند.
5- استجابت دعا را در مال حلال قرار دادم و مردم آن را در سرو صدا میخواهند.
6- رفعت را در تواضع قرار دادم و مردم آن را در تکبر میجویند.
محمد بن حَنَفیه (۱۶-۸۱ ق) فرزند حضرت علی (علیه السلام) و خوله حنفیه دختر جعفر بن قیس از طبقه اول تابعین بوده که در سال ۱۶ق در ایام حکومت عمر بن خطاب متولد و در ۸۱ق در سن شصت و پنج سالگی در ایله یا طائف یا مدینه درگذشت. وفاتش در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بوده است.
گاه از او با نام محمد بن علی یاد می‌شود و او را محمدِ اکبر هم گفته‌اند. کنیه او ابوالقاسم است. وی در جنگ‌های صفین و جمل حضور داشته و در جنگ جمل پرچمدار سپاه علی (علیه السلام) بوده است. در واقعه کربلا در مدینه ماند. پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد، اما پس از گواهی حجرالاسود به امامت امام سجاد (علیه السلام) از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد.
کیسانیه، او را امام خود می‌دانند. بنا به نامه‌ای که او به مختار نوشت، کیسانیه او را از دست عبدالله بن زبیر نجات دادند. او اولین کسی است که مهدی موعود دانسته شده است. مشی سیاسی او در زندگی‌اش بسیار مسالمت آمیز بوده است.
دلیل نامگذاری به حنفیه
شهرتش به ابن حنفیه به این دلیل است که مادرش (خوله) دختر جعفر بن قیس[۱] از قبیلۀ بنی حنفیه بود. به گفته برخی محققان، مادرش کنیزی بوده که در حمله بنی اسد به بنی حنفیه در زمان خلافت ابوبکر به اسارت در آمد و علی (علیه السلام) آن را خرید و آزاد کرد و سپس با او ازدواج کرد.
از آنجا که تاریخ درگذشت او درسال ۸۱ق است و در آن هنگام ۶۵ سال داشته به دست می‌آید که وی در سال ۱۶ق به دنیا آمده است[۲]
کنیه ابن حنفیه ابوالقاسم بوده است.[۳]
جایگاه وی در نقل روایت
او از پدرش علی (علیه السلام)، عُمَر بن خَطّاب، ابوهریره، عثمان، عمار بن یاسر، معاویه و... روایت کرده است.
فرزندانش عبد اللّه، حسن، ابراهیم و عون و نیز افراد دیگری چون سالم بن ابی جعد، منذر ثوری، امام باقر(علیه السلام)، عبدالله بن محمد عقیل، عمرو بن دینار، محمد بن قیس، عبدالاعلی بن عامر و برخی دیگر از او نقل حدیث کرده‌اند.[۴]
او در مدینه حلقه درس بزرگی برپا کرد و همین مکتب بود که سرچشمه‌اندیشه‌های دیگر شد، تا جایی که می‌توان حلقه درسی او در مدینه را با مجمع علمی حسن بصری در بصره مقایسه کرد؛ زیرا آن گونه که آن مجمع سرچشمه‌اندیشه‌های معتزله و نیز مسلک صوفیان و زاهدان معرفی شده، شاگردان این حلقه درسی هم پایه‌گذاران اندیشه‌های کلامی دانسته شده‌اند. برای مثال، از همین حلقه درسی، دو پسر ابن حنفیه یعنی عبداللّه ملقب به ابو هاشم و حسن ملقب به ابو محمد برخاستند که ابوهاشم واسطه‌اندیشه‌های معتزلی و ابومحمد نیز از پایه‌گذاران اندیشه ارجاء شد.[۵]
پرچم‌داری در جنگ جمل
جنگ جمل در سال سی و شش هجری رخ داد. در آن روز، محمّد از حمله باز ایستاد، علی (علیه السلام) خود، پرچم را گرفت و پس از آنکه ارکان لشکر جمل را در هم ریخت، پرچم را به محمّد برگرداند و به او گفت: «با حمله مجددت کار سابقت را جبران کن». او به یاری خزیمة بن ثابت (ذو الشّهادتین) و جمعی از انصار که بسیارشان اهل بدر بودند حمله‌های پیاپی کرده، لشکر جمل را پراکنده کرد.[۶]
ابن خلکان از گوینده‌ای ناشناس نقل می‌کند که ابن حنفیه در بر دوش گرفتن پرچم سپاه علی (علیه السلام) در نبرد جَمَل تردید داشت و حتی بر پدرش خرده گرفت.[۷] اما در نهایت پرچم را بر دوش گرفت. دیگر منابع، از جمله روایت طبری، ابن کثیر و ابن جوزی بدون اشاره به تردید وی، داستان پرچمداری محمد بن حنفیه در نبرد جمل را ذکر کرده‌اند.[۸]
غیبت در کربلا
علما و رجال‌شناسان شیعه در مقام‌ دفاع از محمد بن‌ حنفیه‌ دلایلی را برای توجیه غیبت او در واقعه کربلا مطرح کرده‌اند. به اعتقاد اینان عدم شرکت ابن‌حنفیه از سر نافرمانی و مخالفت با امام حسین (علیه السلام) نبوده و او در عدم همراهی با امام (علیه السلام) دلایل موجهی داشته است؛از جمله:
بیماری محمدبن حنفیه در موقع حرکت امام (علیه السلام) از مدینه و مکه.
از دلایلی که علامه حلی برای عدم حضور محمد بن حنفیه در کربلا در‌ جواب‌ مهنابن سنان آورده است، بیماری محمد در موقع خروج امام (علیه السلام) از مدینه است. او می‌گوید: واما تخلّفه عن نصرة الحسین (علیه السلام) فقد نقل انه کان مریضا[۹]. بعضی بیماری او‌ را‌ چشم‌ درد ذکر کرده‌اند [۱۰]
مأمور بودن محمدبن حنفیه از جانب امام (علیه السلام) برای ماندن در مدینه.
ابن‌اعثم کوفی‌ نقل‌ می‌کند:امام (علیه السلام) موقعی که می‌خواست از مدینه خارج شود و محمد بن حنفیه نتوانست‌ وی‌ را متقاعد به ماندن در‌ مدینه‌ کند،‌ به محمد بن‌ حنفیه‌ گفت: اما انت یا‌ اخی‌ فلاعلیک ان تقیم بالمدینه فتکون لی عینا علیهم ولاتخف علیَّ شیئا من اورهم؛ (ابن‌اعثم،‌ همان،‌ ص23) اگر تو در مدینه مُقام‌ خواهی‌ کرد سهل‌ باشد،‌ تو‌ را هیچ رنجی نرسانند؛‌ اما باید که پیوسته از احوال و اقوام ایشان با خبر باشی و علی‌التواتر آنچه‌ حادث‌ می‌شود اعلام دهی و از کار‌ یزید‌ و اصحاب‌ او‌ بر من هیچ‌ پوشیده‌ نداری (ابن‌اعثم، ترجمه مستوفی، ص833).
مکلف نشدن محمدبن حنفیه از جانب امام حسین (علیه السلام) به‌ شرکت‌ در قیام و همراهی با آن حضرت.
صاحب تنقیح المقال معتقد است که چون امام حسین (علیه السلام) در‌ مدینه یا‌ مکه‌ فردی‌ را مکلف به همراهی نکرده، لذا محمد بن حنفیه در عدم همراهی با امام (علیه السلام) مرتکب عملی نشده است که عدالتش را زیر سؤال ببرد. او می‌نویسد: امام‌ حسین (علیه السلام) هنگامی که از حجاز به طرف عراق حرکت کرد، خود می‌دانست که به فیض شهادت خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا‌ بر‌ همه‌ی مکلّفین واجب نشود که به عنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلکه براساس وظیفه‌ی خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت‌ کرده‌ بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او هم‌سفر شوند و اگر کسی هم همراهی نکند، گناهی را مرتکب‌ نشده‌ است. بلکه گناهکار فردی است‌ که‌ در قیام کربلا و محاصره‌ی امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا حضور داشته و با آن‌که از امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است.
اما کسانی‌ که در حجاز بودند‌ و از همان اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند و عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست. مامقانی پس‌ از‌ بیان این مقدمات می‌گوید:« بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شکی نیست که احدی‌ در‌ عدالت آنان‌ تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و عبداللّه بن جعفر به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده‌ است.[۱۱]» در اثبات الهداة نیز حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که: حمزة بن حمران می‌گوید: از خروج حسین (علیه السلام) و نرفتن ابن الحنفیه نزد امام (علیه السلام) یاد کردیم، فرمود:‌ای حمزه، برایت حدیثی می‌گویم که پس از این، دیگر از این موضوع نپرسی؛ چون حسین (علیه السلام) از مدینه جدا شد ورق کاغذی طلبید و در آن نوشت:«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم، اما بعد، هر کدام به من بپیوندید، شهید می‌شوید و هرکه این کار را نکند، به پیروزی نمی‌رسد و السلام.»[۱۲] علامه مجلسی در بیان این جمله امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: ظاهر این عبارت مذمت است اما این احتمال هم هست که حضرت دیگران را بین آمدن و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن، امر واجبی نبود، بلکه اختیاری بود، تخلف از آن گناه محسوب نمی‌شود.[۱۳]
پس از این که حسین بن علی (علیه السلام) را مجبور به بیعت با یزید کردند و او از این کار سر باز زد، محمد حنفیه پیشنهاد کرد که برادرش برای حفظ جان به مکه برود و اگر در آنجا هم تهدید شد به یمَن برود و اگر در یمن هم آرامش نداشت به ریگستان‌ها و کوهستان‌ها پناهنده شود. حسین رای او را ستود و گفت: "برادر جان، تو رخصت داری در مدینه بمانی و در اینجا چشم من باشی و امور دشمنان را به من برسانی"[۱۴]
ارتباط با کیسانیه و مختار
به پندار کیسانیه، محمد بن حنفیه پس از کشته شدن حسین بن علی، مختار را بر عراقین (کوفه و بصره) فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه، مدتی پس از شهادت امام حسین قیام کردند و قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند. آنان معتقدند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از امام حسن و امام حسین فرا گرفت. بعضی از ایشان ارکان شریعت مانند نماز و روزه را تاویل کردند و قائل به تناسخ و حلول بودند، همه فرقه‌های کیسانی درباره امامت محمد بن حنفیه و روا بودن بداء بر خدا هم عقیده‌اند. این فرقه را مختاریه نیز خوانده‌اند.[۱۵]
درباره روابط ابن حنفیه با مختار اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند او به مختار اعتقادی نداشت و نمایندگی خودش را به او نداد، برخی، مختار را نماینده او می‌دانند، و برخی هم از رضایت ضمنی محمد حنفیه از کارهای مختار در عین این که به او ماموریت هم نداده بود سخن به میان آورده‌اند.[۱۶]
نجات محمد حنفیه از دست عبدالله بن زبیر
وقتی مختار بر کوفه مسلط شد، مردم را به محمد حنفیه دعوت کرد. عبد اللّه بن زبیر که بر مکه و مدینه تسلط داشت از ترس این که مبادا مردم به محمد بن حنفیه بگرایند، او و عبدالله بن عباس را به بیعت با خود دعوت کرد و آن‌ها نپذیرفتند. ازاین رو ابن زبیر آن‌ها را در حجره زمزم زندانی و تهدید به قتل کرد. محمد حنفیه و عبدالله بن عباس به مختار، نامه نوشتند و از او یاری خواستند. مختار، پس از دیدن نامه، ظبیان بن عماره را با چهارصد نفر و چهارصد هزار درهم و با عده بسیار دیگری به مکه فرستاد.[۱۷]
آنان با پرچم‌هایی که در دست داشتند به مسجد الحرام وارد شده و با صدای بلند دعوی خونخواهی حسین بن علی می‌کردند تا به زمزم رسیدند. ابن زبیر هیزم فراوانی به قصد سوزاندن آن‌ها فراهم کرد. آنان، درب مسجد الحرام را شکسته و به ابن حنفیه دست یافتند و گفتند بین ما و عبد اللّه زبیر یکی را انتخاب کن. محمدبن حنفیه گفت: روا نمی‌دانم در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ابن زبیر به آن‌ها رسید و فریاد زد «شگفتا از این چوب به دستان» (هنگامی که یاران مختار وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند، چون در حرم همراه داشتن شمشیر جایز نیست)، گمان می‌کنید می‌گذارم محمد پیش از بیعت با من از اینجا برود؟ آنگاه یاران مختار که بیرون مسجدالحرام بودند، به مسجد درآمده فریاد خونخواهی حسین(ع) را سر دادند. ابن زبیر از آنان ترسید و از خارج شدن محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد، به همراه چهار هزار نفر به «درۀ علی» رفت و تا کشته شدن مختار در همانجا زندگی می‌کرد.[۱۸]
اعتقاد برخی کیسانیه به مهدویت او
در کتاب تاریخ فرق اسلامی[۱۹] از منابعی مثل نشاة الفکر الفلسفی نقل شده که محمد بن حنفیه اولین کسی بود که در اسلام مهدی نامیده شد.[۲۰] معتقدین به مهدویت او معتقدند او در کوه رضوی است و از دو نهر از شیر و عسل ارتزاق می‌کند تا روزی که خداوند امرش را بگشاید. آیت الله خویی محمد بن حنفیه را مبرای از کیسانیه می‌داند و قائل است کیسانیه بعد از وی به وجود آمدند.[۲۱]
ادعای امامت
احتجاج با امام سجاد (علیه السلام)
محمد بن حنفیه، برادرانش امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را از خود برتر می‌دانست. اما بنابر روایتی پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) به امام سجاد (علیه السلام) نامه‌ای نوشت و از او خواست امامتش را بپذیرد. استدلال ابن حنفیه این بود که امام حسین (علیه السلام) بر خلاف امامان پیشینش به امام بعد از خود سفارش نکرده، همچنین محمد حنفیه فرزند بلافصل علی (علیه السلام) بوده و از جهت سن و کثرت روایت بر زین العابدین (علیه السلام) برتری دارد و.... امام سجاد در پاسخ به عمویش او را به خدا ترسی و دوری از جهالت خواند و برایش نوشت:
«پدرم قبل از این که قصد عراق کند به امامت من سفارش کرده و ساعتی قبل از شهادتش هم از من پیمان گرفت.»
امام سجاد (علیه السلام) از ابن حنفیه دعوت کرد پیش حجرالاسود رفته و مسئله را آنجا مطرح کنند، حَجَر به امامت هرکه شهادت داد او امام است. آنجا، ابتدا محمد پس از نیایش با خدا از سنگ خواست بر امامتش شهادت دهد، اما این اتفاق نیفتاد. سپس امام سجاد (علیه السلام) به نیایش پرداخته و به سنگ گفت بر امامتش شهادت دهد و سنگ به سخن درآمده و برامامت علی بن حسین، بعد از حسین بن علی شهادت داد و محمد حنفیه نیز امامت آن حضرت را پذیرفت.[۲۲] بعضی از علماء احتمال صوری بودن این منازعه را داده‌اند که ضعفای شیعه به وی متمایل نشوند.[۲۳]
اعتقاد به امامت حضرت سجاد (علیه السلام)
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که محمد حنفیه قبل از وفات به امامت امام سجاد (علیه السلام) ایمان داشت.[۲۴] و قطب الدین راوندی روایتی از ابوخالد کابلی که خادم ابن حنفیه بوده نقل می‌کند که در آن ابوخالد از محمد حنفیه درباره امامتش سوال می‌کند و محمد در پاسخ به او می‌گوید:
«امام من و تو و سایر مسلمانان، علی بن الحسین (علیه السلام) است.»[۲۵]
وثاقت
در رجال کشی روایتی از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که در آن چهار محمد مانع نافرمانی خدا می‌شوند؛این چهار محمد عبارتند از محمد بن جعفرطیار، محمد بن ابی بکر، محمد بن حنفیه و محمد بن ابی حذیفه.[۲۶] مامقانی با اشاره به این حدیث عدالت و پاکی محمد بن حنفیه را اثبات می‌کند.[۲۷]
جهت‌گیری سیاسی
ابن حنفیه از نظر سیاسی روشی مسالمت جویانه داشت. در چهارچوب همین سیاست، وی پس از شهادت امیر مؤمنان(ع) در مدینه در کنار برادرش امام حسن (علیه السلام) در آرامش زیست و با یزید هم به عنوان ولیعهد معاویه بیعت کرد و پس از عهده‌داری خلافت از سوی یزید به مخالفت با او نپرداخت.
او در دوره‌های بعد نیز روابط مسالمت جویانه خود را با دستگاه خلافت حفظ کرد؛ از جمله در سال ۷۶ق به دمشق سفر کرد و به دیدار عبدالملک بن مروان رفت. برخی، دلیل نزدیکی وی به عبدالملک را بدرفتاری‌های ابن زبیر با او دانسته‌اند. عبدالله بن زبیر او را در اتاقک زمزم زندانی کرد و یاران مختار ثقفی او را از دست ابن زبیر نجات دادند.[۲۸]
با کشته شدن مختار، ابن زبیر دوباره محمد بن حنفیه را به بیعت خود خواند و قصد داشت به او و نزدیکانش حمله کند. در این هنگام نامه‌ای از عبدالملک بن مروان که تازه به خلافت نشسته بود به محمد حنفیه رسید و از او خواست که به شام برود. محمد و یارانش به سمت شام حرکت کردند. اما وقتی به مَدین رسیدند ابن حنفیه خبردار شد که عبدالملک مروان به عمرو بن سعید (که از یاران ابن حنفیه بود) بدعهدی کرده است. از این رو از آمدن خود پشیمان شد و در «أیله» که شهری در کنار دریای احمر، در آخر حجاز و در مرز شام بود فرود آمد و از آنجا به مکه بازگشت و در دره ابوطالب جای گرفت و پس از آن به طائف رفت. محمد بن حنفیه تا هنگامی که حجاج، ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود. سپس از طائف به شعب ابو طالب بازگشت. حجاج از او خواست با عبدالملک بیعت کند ولی او خودداری کرد. با مرگ ابن زبیر، محمد بن حنفیه نامه‌ای به عبدالملک نوشت و از وی امان خواست. عبدالملک به او امان داد.[۲۹]
درگذشت و مدفن
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
«در بیماری محمد بن حنفیه من در کنارش بودم و خودم چشم او را بستم و غسلش دادم و کفنش کردم و نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم.»[۳۰] البته در گزارشی از منابع غیرشیعی آمده که ابان بن عثمان (پسر خلیفه سوم) بر وی نماز خواند.[۳۱]
در اینکه محل دفن محمد بن حنفیه در کجا واقع شده، اختلاف است؛ سید محسن امین به سه مکان اشاره می‌کند، ایلِه، طائف و مدینه قبرستان بقیع[۳۲] ولی به نظر می‌رسد وی در مدینه وفات یافته است.[۳۳]
امامزاده محمد حنفیه بیورزن گیلان
امام‌زاده‌هایی به نام محمد حنفیه
امام‌زاده‌هایی در خارک بوشهر و رودبار گیلان به محمد حنفیه نسبت داده شده که با در نظر گرفتن محل وفات او، صحت این انتساب‌ها بعید به نظر می‌رسد.
امامزاده میرمحمد (محمد حنفیه) در جزیره خارک
امام‌زاده‌ای به نام محمد حنفیه در روستای بیورزین شهر رودبار هست که مطابق شجره نامه‌اش و اعتقاد اهالی آنجا، محمد حنفیه و پسرش هاشم و ابوالقاسم حمزه از پسران امام کاظم (علیه السلام) در آن دفن هستند. اما این امر با آنچه کتاب‌ها درباره محل وفات محمد بن حنفیه ذکر کرده‌اند مطابقت ندارد. امامزاده محمد حنفیه را امام‌زاده «قِل قِلی» یا «غلتان» نیز نامیده‌اند. این امام‌زاده در ۲۸ صفر هر سال شلوغ‌ترین زمان خود را تجربه می‌کند.[۳۴]
امام‌زاده میرمحمد (محمد حنفیه) که در جزیره خارک واقع شده و از یادگارهای صدر اسلام است. مردم بر این باورند که این بقعه مدفن محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.[۳۵]. در این امامزاده هم مانند امام‌زاده قبلی محل وفات محمد حنفیه با محل دفنش مطابقت ندارد.
پانویس
  1.  نساب الأشراف، ج۲، ص۲۰۰.
  2. الطبقات الکبری، ج۵، ص:۸۷.
  3. نگاه کنید: ابن سعد، ج۵، ص۶۷؛ مدرس وحید، ج ۲، ص۳۵۶.
  4. صابری، ج۲، ص۵۱.
  5. صابری، ج۲، ص۵۴.
  6. مدرس وحید، ج۲، ص۳۵۷؛ نک: ری‌شهری، ج۱، ص۱۸۳.
  7. ابن خَلِّکان، ج۴، ص۱۷۱.
  8. نک: ابن جوزی، ج۵، ص۷۸؛ صابری، ج۲، ص۵۱.
  9. بحارالانوار، ج42،ص110
  10. المقرم، ص135
  11. مامقانی،‌ عبداللّه.‌ 1352 ق، تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ج۳، ص۱۱۱، بی‌جا، مطبعة الحیدریة.
  12. حر عاملی،اثبات الهداه، ج۴، ص۴۲
  13. بحار، ج۴۲، ص ۸۱.
  14. قمی، ص۹۸.
  15. نوبختی، ص۸۷.
  16. نک: تاریخ سیاسی صدر اسلام، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ نوبختی، ج۲، ص ۵۲ و ۵۳.
  17. أخبارالدولةالعباسیة، ص ۹۹ - ۱۰۰.
  18. نوبختی، ص۸۵ و ۸۶.
  19. صابری، ج۲، ص۵۵.
  20. البته نویسنده در پاورقی نوشته که پیش از محمد حنفیه، علی(ع) مهدی نامیده شد.
  21. معجم الرجال، ج ۱۸، ص ۱۰۳-۱۰۲.
  22. نک: صفار، ص۵۰۲؛ ابن بابویه، ص۶۲-۶۰؛ کلینی، ج۱، ص۳۴۸
  23. الخرائج و الجرائج، ج۱، ص۲۵۸ و بحارالانوار، ج۴۶، ص ۳۰
  24. الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص۶۰.
  25. قطب راوندی، ج۱، ص۲۶۲-۲۶۱.
  26. کشی، ص۷۰.
  27. تنقیح المقال، ج۳، ص۱۱۱.
  28. صابری، ج۲، ص۵۲ و ۵۳.
  29. نک: نوبختی، ص ۸۶-۸۷.
  30. رجال کشی، ص۳۱۵.
  31. تهذیب الکمال، ج۱۰، ص ۲۸۵.
  32. اعیان الشیعه، ج۱۴، ص ۲۷۰.
  33. تهذیب‌الکمال، ج۱۰ص ۲۸۵؛ ریحانة‌الادب، ج۷، ص۴۸۴.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -