انهار
انهار
مطالب خواندنی

مطالبی مختصر و مفید

بزرگ نمایی کوچک نمایی
در سال 13 ه‍ در روز مرگ ابوقحافه ، هند جگر خوار همسر ابوسفيان و مادر معاويه بدركات جحيم شتافت (1)
هند به ظاهر همسر ابوسفيان و مادر معاويه و عتبه و يزيد بود  (2)
اما از صاحبان پرچم بود كه مردها به او مراجعه مى كردند، و ميل زيادى به غلامان سياه داشت ، ولى هر گاه بچه سياهى مى زاييد او را مى كشت .
معاويه را به چهار كس نسبت مى دهند: مسافر بن ابى عمرو، عماره بن وليد بن مغيره ، عباس و صباح كه اين ملعون مغنى عماره بن وليد و جوانى خوش ‍ سيما بود و كارگرى ابوسفيان مى نمود. هند با او الفتى خاص داشت و لذا علماى انساب عتبه بن ابى سفيان را هم از صباح مى دانند
هنگامى كه هند به معاويه بارور شد مايل نبود او را در خانه بزايد. لذا كنار كوه اجياد آمد و آنجا وضع حمل كرد و به اين دليل است كه حسان مى گويد:
لمن الصبى بجانب البطحاء
فى التراب ملقى غير ذى مهد (3)
فرزندى كه در كنار بيابان مكه بدون گهواره روى زمين رها شده از آن كيست ؟!!
سوابق سوء خاندان معاويه با اسلام
از اين زن و شوهر و فرزندش معاويه و نوه اش يزيد، اذيتها و جسارتها به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امير المؤ منين و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام ) رسيد كه در كتب تاريخ و روايات به تفصيل ذكر شده است .
از آن جمله در مسير حركت كفار قريش به طرف احدى براى جنگ با پيامبر (صلى الله عليه و آله )، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب (عليها السلام ) را نبش كند و جسارت كند، چه اينكه پدر و مادر و عموى هند در بدر كشته شده بودند. ولى كفار قريش مانع شدند و گفتند ((اين رسم مى شود و مردگان ما را هم اين چنين مى كنند)). هند گفت : بايد محمد يا على يا حمزه را بكشم ؟ اين بود كه وحشى را بر اين كار گماشت و وعده هايى به او داد. وحشى گفت : ((قادر به كشتن پيامبر و على نيستم ولى براى حمزه كمين مى كنم ))، با اين مقدمه بود كه آن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند.
به دستور هند وحشى سينه مبارك حضرت حمزه (عليه السلام ) را شكافت ، و جگر آن بزرگوار را خارج كرد و مانند سگ به دندان گرفت ، ولى جگر مانند سنگ نقره اى رنگ شد و دندانش كارگر نشد، و آن را روى زمين انداخت و از آن روز ملقب به ((آكله الاكباد)) شد. بعد خودش با خنجر گوش ، بينى و... حضرت حمزه را بريد و به گرد آويخت . با اين جنايت ، دل مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را آزرد و آن حضرت و اميرالمؤ منين (عليهم السلام ) و فاطمه الزهرا (عليها السلام ) و صفيه عمه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و خواهر حمزه و ديگران گريستند. با اين همه جنايت ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اسلام هند و همسرش را كه با اكراه مسلمان شده بودند پذيرفت .
ابن ابى الحديد مى گويد: هند با عده اى از زنها قريش خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آمدند در حالى كه نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر كارهايى كه بر ضد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) انجام داده بود، مخصوصا شهادت جناب حمزه (عليه السلام ) و مى ترسيد كه آن حضرت او را مؤ اخذه فرمايد.
حضرت عهد و پيمان از آنها گرفت كه به خداوند متعال شرك نورزند و مطالبى ديگر را نيز شرط فرمود و آنها قبول كردند. هند كلامى گفت كه معلوم شد همسر ابوسفيان است . حضرت فرمودند: آيا تو هندى ؟ گفت : بله و به ظاهر شهادتين را بر زبانش جارى نمود و تقاضاى بخشش نمود. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ديگر نبايد زنا كنى . هند گفت : مگر زن حره زنا مى كند؟! در اینجا عمر خندید  به خاطر آنچه بین او و خودش اتفاق افتاده بود.پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: و نبايد بچه را بكشى ! هند گفت : به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ كردم و شما آنها را در بدر كشتيد. اینجا هم عمر چنان خنده ای کرد که برپشت افتاد (4)

1- تتمة المنتهی ص43، فتح الباری ج9 ص419
2- تتمة المنتهی ص50
3- بحارالانوار ج33 ص201
4- مجمع البیان ج9 ص457، بحارالانوار ج21 ص98، تاریخ طبری ج2 ص338
منبع: تقویم شیعه

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  
 



پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -