انهار
انهار
مطالب خواندنی

مطالبی مفید

بزرگ نمایی کوچک نمایی
آقا ضياءالدين عراقي از بزرگانِ علماي شيعه، در سال 1278 ق در سلطان آباد اراك به دنيا آمد. او علوم مقدماتي را در زادگاهش فرا گرفت و سپس در نجف از محضر آقاسيدمحمد فشاركي، ميرزا حسين خليلي، آخوند خراساني، شيخ الشريعه اصفهاني و علامه يزدي بهره برد. آقاضياء، پس از وفات آخوند خراساني، حوزه درس خارج خود را تشكيل داد. بسياري از شاگردان آخوند به مجلس وي جذب شدند. از اين پس، او مرجعيت يافت و به عنوان استاد مسلَّمِ اصول و مجدّد اين علم به حساب آمد. وسعت مشرب وي سبب شد كه مجلس درسش پذيراي طلاب فاضلي باشد.
در محضر او، عالماني چون حضرات آيات ميرزاهاشم آملي، شيخ محمدتقي آملي، سيدابوالقاسم خويى، سيدمحمدتقي خوانساري، سيدمحسن حكيم، سيدعبدالهادي شيرازي، سيدعلي يثربي كاشاني، شيخ محمدتقي بروجردي، شيخ عبدالنبي عراقي و...  پرورش يافتند. كتاب مقالات الاصول و شرح تبصره علامه از آثار قلمي اين شخصيت بزرگ مي‏باشد. وي در ذي‏‌القعده‏ سال 1361 قمري در 83 سالگي در نجف بدرود حيات گفت و در صحن شريف علوي مدفون گرديد.
=====
=====
علی، معروف به ضیاءالدین، فرزند آخوند ملا محمد کبیر سلطان آبادی (عراقی) در سال ۱۲۷۸ هـ . ق، در محلّه حصار قدم سلطان آباد (اراک) قدم به عرصه وجود نهاد.
ملّا محمّد، پدر آقا ضیاء (۱۲۱۰ ـ ۱۲۹۰ هـ . ق) در عصر خود عالمی بزرگوار و فقیهی وارسته بود و در میان شاگردان آیةالله آقا محسن عراقی علاء المحدثین (۱۲۴۷ ـ ۱۳۲۵ هـ . ق) منشی خاص آخوند خراسانی و آیة الله سید محمد شفیع الدین جاپلقی (متوفا: ۱۲۸۰ هـ . ق.) مقام و مرتبه‌ای بلند در علم داشت و به تقوا و پرهیزکاری مشهور بود. در اجازه‌ای که آقا شفیع به وی داده، از او به عنوان «عالم فاضل و محقق مدقق و از رؤسا و قضات مورد وثوق و اطمینان»، یاد کرده است.
آیة الله اراکی (۱۳۱۲ ـ ۱۴۱۲ هـ . ق.) از قول پدر خویش نقل می‌کند:
«آخوند کبیر ارتزاقش از یک قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد (اراک) بود که زراعت می‌کرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یک وقت که حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع کرده بودند، در اطرافش هم خرمن‌هایی بوده است، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می‌کند، باد هم بود و آتش افتاده بود توی خرمن‌ها، خرمن‌گاه است و خشک، به محض افتادن آتش خرمن‌ها آتش می‌گیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمن‌ها را می‌گیرد. کسی به آخوند می‌گوید: چه نشسته‌ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد. آخوند ملّا محمّد تا این را می‌شنود عبا و عمامه را برمی‌دارد و قرآن را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن؛ می‌گوید: ای آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است، تو را به این قرآن قسم! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبه‌ها که اطراف بود، خاکستر شد و این یکی ماند. هر کس که می‌آمد، انگشت به دهان می‌گرفت و متحیر می‌شد که این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم، پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصی بوده است.»
تحصیلات
آقا ضیاء الدین که دارای هوشی سرشار و استعدادی فوق العاده بود، مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر و سایر علما، در زادگاهش فرا گرفت و در سال ۱۳۰۲ هـ . ق، برای ادامه تحصیل، راهی اصفهان گردید و در مدرسه صدر اقامت گزید.
سفر به اصفهان
آیة‌الله العظمی اراکی (ره) درباره انگیزه سفر آقا ضیاء به اصفهان می‌گوید:
پدر مرحوم آقا ضیاء در هشتاد سالگی فوت کرد؛ در حالی که فرزندش، آقا ضیاء ۱۲ سالش بوده و غیر از ایشان دو دختر هم داشتند. حاج صمصام الملکی بود متمول و ارباب ملک و املاک و لکن از علوم هم بی‌اطلاع نبوده است.
مرحوم آقا شیخ فرمودند: در کربلا که بودم در مدرسه حسن خان کربلا درس می‌گفتم. صمصام الملک برای زیارت آمده بود، یک هفته آمد در درس من نشست، و در آن هفته از استصحاب بحث می‌کردیم و کلمه «لاتنقض الیقین بالشّک» را می‌گفتیم. آخر هفته که شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم که یک کلمه به این کوتاهی از آن بیرون آمده و ما یک هفته است بحث می‌کنیم، یک همچو آدمی بوده، بی‌اطلاع از عملیات نبوده، منتها ارباب ملک و املاک بود. به همان طرز سابق که می‌آمد خانه آخوند ملامحمد کبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبت‌های علمی داشت، بعد از فوت آخوند هم می‌آید، به خیالش که فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء ۲۴ ساله بود. صمصام الملک فرعی عنوان می‌کند. آقا ضیاء نمی‌تواند از عهده برآید. حاج صمصام ‌الملک می‌گوید: آه! در خانه آخوند بسته شد! پدرم نقل می‌کرد که آقا ضیاء فرمود: این مثل یک کاسه آب گرمی بود که به سرم ریخته شد. از همان مجلس که حرکت می‌کند، می‌رود به اصفهان و بعدش هم به نجف، و می‌ماند تا آقا ضیاء می‌شود و همین یک کلمه «آه درِ خانه آخوند بسته شد» باعث شد تا او به طور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به کمالات علمی و معنوی دست یافت.
آقا ضیاء به بلند همت بودن، تواضع، فروتنی، خوش اخلاقی و زهد که سرآمد فضایل اخلاقی‌ اند، معروف و از نظرهوش و فکر، دقّت و نظم، ذوق سلیم و حسن معاشرت و پرهیز از تکلّف برای معاشران و مراجعان، زبانزد عام و خاص بود. بدین جهت شاگردانش او را بسیار دوست می‌داشتند. او در وادی مبارزه با نفس، همه همطرازان علمی (فقهی ـ اصولی) را از خود برتر می‌دانست، وی به سعة صدر معروف بود و مجلس درس او، نه فقط به علت گستردگی و عمق دانش بلکه به سبب امکان بحث و اظهارنظر آزاد در آن، شهرت بسیار داشت به‌ویژه از آن‌رو که مدرّسان بزرگ معاصر وی کمتر مجال بحث و مناقشه به شاگردان خویش می‌دادند. آقاضیاء متجاوز از ۳۰ سال مجلس درس پرجمعیتی را با گشاده‌رویی اداره کرد و محبوبیت بسیار به دست آورد. صدها نفر از طلّاب فاضل در محضر وی دانش اموختند و به درجة اجتهاد رسیدند.
هرگاه مرجعی از دنیا می‌رفت،‌ با آن که خود آقا ضیاءصلاحیت
مرجعیت را از هر حیث دارا بود، این امر را به سایران و مراجعان را به دیگران حواله می‌داد و آنان را تبلیغ می کرد.
پس از استادان و مراجع قبل و به دلیل کثرت مراجعات در
عراق و ایران، وی بر رساله عملیه آقا شیخ عبدالله مازندرانی (۱۲۵۶ ـ ۱۳۳۰ هـ . ق) حاشیه زد تا مقلدین از نظراتش استفاده کنند.
او در معاشرت با شاگردان، ضمن احترام به آنها ظرایف و نکات لطیفی به کار می‌برد. شاگردان هم او را بسیار دوست می‌داشتند و نهایت ادب و احترام را نسبت به او رعایت می‌کردند. جلساتش با آن که خودمانی بود، برای شاگردان نوعی تربیت عملی و آثار فراوانی در برداشت.
یکی از مزاح هایی که از او نقل می‌کنند، این است که می‌گفت: «اگر درس صبح گفته شود، هم استاد می‌فهمد و هم شاگرد و اگر عصر گفته شود، فقط استاد می‌فهمد چه می‌گوید و هر آینه اگر درس، شب گفته شود، نه استاد می‌فهمد و نه شاگرد».

عشق به اهل بیت
آقا ضیاء الدین عشق وافری به
اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام داشت. او مجلس روضه خوانی مفصّلی را در ایام محرم در منزلشان برقرار می‌ساخت. در این مجلس که اکثر علما و طلاب و استادان حوزه شرکت می‌کردند، آقا ضیاء منبر می‌رفت و از روی مقتل برای اهل مجلس مصیبت می‌خواند و بسیار می‌گریست و اهل مجلس را می‌گریاند.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -