انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات آیةالله «مسیح تهرانی» (1391ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
آيت‌الله ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي در سال 1193 ق (1157 ش) در استرآباد (گرگان) متولد شد. پدرش قاضي سعيد استرآبادي فرزند ملاآقا بابا فردي فاضل و اهل علم بود و ميرزا مسيح در دامان او مقدمات ادب و فرايض ديني را آموخت و سپس در همان شهر به تحصيل علوم پرداخت و بعد از چند سالي عازم شهر قم شد و از محضر ميرزاي قمي بهره‌ برد و پس از رسيدن به اجتهاد، مدتي در مشهد به سربرد و سپس در تهران ساكن شد و به مجتهد تهراني شهرت يافت. بنابه گفتة مرحوم آيت‌الله مرعشي نجفي نسخه خطي و چاپي رسالة عمليه ميرزا مسيح در كتابخانه ايشان موجود است.
مهدي بامداد دربارة ميرزا مسيح مي‌نويسد:
« ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي در سال 1193 ق متولد و در زمان خود مجتهد مسلم تهران بود و نفوذ روحاني زيادي داشت. »
ميرزا مسيح در تهران علاوه بر مقام مرجعيت، شاگرداني نيز تربيت نمود كه اطلاعي از اسامي آنان در دست نيست ولي سه تن از شاگردان وي در مشهد مقدس عبارتند از: حاج ميرزا نصرالله مشهدي (تربتي) از علماي مشهور خراسان و شاگرد حاج ملاهادي سبزواري؛ حاج ميرزا احمد ساوجي از مشايخ فقهاء و شاگرد حاج ملا احمد نراقي؛ شيخ عبدالرحمن شيخ الاسلام، شيخ‌الاسلام و مدرس مشهد مقدس.
آثار قلمي ميرزا عبارت است از:
القواعد الاصوليه، كشف النقاب في شرح اللمعة الدمشقه، شرح كتاب المعاطاة،‌ شرح قواعد الاحكام في معرفة الحلال و الحرام، شرح مختصر النافع، رساله في احكام النيابه و جواب الاسئله‌الفقهيه، رساله في تحقيق ان العقود و الايقاعات هل تحتاج الي اللفظ ام لا، احكام الشرط في ‌العقود و الايقاعات، رساله في الاجتهاد و التقليد، رساله تقليد در اصول دين، كتاب فقه، رساله عمليه المصباح لطريق الفلاح، المصباح، مجموعه مسائل متفرقه.
ميرزا مسيح علاوه بر شهرت علمي و اجتماعي در زمان خويش، به‌خاطر جريان قتل الكساندر گريبايدوف وزير مختار روسيه، در تاريخ سياسي ايران نيز جايگاه ويژه‌اي دارد. به خلاصه ماجرا از كتاب گلشن ابرار توجه نمائيد.
قيام مردم تهران به رهبري ميرزا مسيح
در روزگاري كه ميرزا مسيح مشغول آگاهي بخشيدن به مردم در امور شرعي و اجتماعي بود به موجب بي‌كفايتي و سستي دربار و اختلاف شاهزادگان و عيّاشي فتحعلي‌شاه قاجار و نيز به سبب ويژ‌گي‌هاي جغرافيايي و اقتصادي، ايران به پهنه رياست بازي جهاني كشيده شد و آلت دست توسعه طلبي، غارت، تجاوز و تهاجم بيگانگان گرديد. ميرزا مسيح كه به نيرنگ‌ها و دسيسه‌هاي قواي سلطه‌طلب واقف بود، با بيانات افشاگرانه خويش مردم را نسبت به سياست‌هاي حيله‌گرانه متجاوزان آگاه مي‌ساخت و از اين‌كه سياستمداران قاجار در غفلت و بي‌خبري و عياشي به‌سر مي‌بردند بسيار نگران بود. روسها از ضعف و نابساماني و اختلاف شاهزادگان ايران سوءاستفاده كرده، در تجاوزات پي‌درپي خود بخش‌هايي از ايران را به قلمرو خود افزودند و معاهده‌هاي ننگيني را به كشور ايران تحميل كردند. از جمله آنها معاهدة ننگين تركمن‌چاي است كه در پنجم شعبان 1243[30/11/1206 ش] بين ايران و روس بسته شد و چون زنجيرگراني براي مدت تقريباً يك قرن سياست و اقتصاد ايران را خدشه‌دار كرد و آثار نكبت ‌بار فرهنگي و نظامي فراواني به ‌بار آورد. در تحميل غرامت سنگين ناشي از جنگ با ايران، الكساندر گريبايدوف نقش مؤثري داشت. او با رفتار سراسر نخوت و پرتكبري كه داشت مأموريت يافت كه به عنوان وزير مختار به ايران آمده، ماده سيزدهم عهدنامه تركمن‌چاي را كه با اصرار خود در آن گنجانيده بود، عملي سازد. يادآور مي‌شود كه برطبق اين برنامه بايد همه كساني كه از دو سو در جنگ اسير شده‌اند ـ خواه از نبرد اخير و جنگ‌هاي سابق ـ به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شود. گريبايدوف كه در تاريخ يكشنبه 5 رجب 1244 ق [ 20/10/1207 ش] براي استرداد اسراء و دريافت غرامت به ايران آمد مي‌خواست به ضرب و زور و از سرغرور و جاه‌طلبي هرچه سريع‌تر كار خود را انجام دهد. به همين بهانه به تحقير و توهين مردم پرداخت و نسبت به شيعيان و علماي ديني رفتار بدي از خود بروز داد. او بدون اين‌كه لحظه‌اي در فرجام كار خويش انديشه كند با گستاخي تمام به بهانه جستجوي گرجيان و روس‌هاي پناهنده، به حريم خانه‌هاي مسلمين تجاوز كرد و درپي تعقيب زنان گرجي برآمد، غافل از آن‌كه بسياري از اين زنان در زمان آقا محمد خان قاجار به ايران آورده شده و درپي حقانيت اسلام و تشيع و موقعيت مذهبي جامعه ايران مسلمان شده و ازدواج كرده و صاحب چندين فرزند شده بودند. حاج ميرزا حسن حسيني فسايي مي‌نويسد:
« (گريبايدوف) اسراي گرجستان و ارمنستان را كه از زمان قديم در حرم‌سراي دولت و ارباب شوكت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مي‌نمود.  »
جهانگير ميرزا هم در تاريخ خود آورده است كه:
« گريبايدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتي توأم با ضرب و جرح به خانه خود برده، شبها نگهداري مي‌كرد؛ كه اين اعمال او درنظر اهل اسلام ناپسند آمد. »
از اين بدتر آن‌كه زنان را در داخل سفارت وادار كردند تا از مذهب خود دست برداشته، اسلام را ترك كنند ولي آنان كه از روي انگيزه‌هاي ديني و علاقة دروني، مذهب تشيع را براي خود برگزيده بودند با اين تقاضا به شدّت مخالفت ورزيدند و به وسيله‌ ذكر و دعا و خواندن قرآن آن هم با صداي بلند و به‌صورت جمعي تنفّر خويش را از سفير و همراهان اعلام داشته، كوشيدند فرياد استغاثه خود را به گوش علماي شهر برسانند.
حوادث اسفناكي كه از سوي گريبايدوف و همكاران وي روي داد و ضمن آن اهالي مؤمن تهراني تحت فشارهاي سخت قرار گرفتند از نظر علماي ايران خصوصاً مجتهد ژرف ‌انديش و فقيه وارسته، ميرزا مسيح تهراني دور نبود و سكوت كارگزاران دربار قاجار نسبت به اين وقايع اسف‌انگيز او را به شدت عصباني نمود و به موجب بيانات افشاگرانه او و ديگر علماي مقيم تهران، شهر يك‌پارچه جوش و خروش گرديد و حميّت مذهبي و تعصب ديني زمينه‌هاي اقتدار شايان تحسيني را به‌وجود آورد. مردم و روحانيون با همبستگي بي‌نظير، براي سوزانيدن ريشه اين تجاوز آماده شدند و علما وظيفه خود ديدند كه از شرف ديني در مقابل آن شقاوت ‌پيشگان دفاع كنند. طبيعي بود كه مردم به سراغ مجتهدي مي‌روند كه پيشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خويش را با تجاوز و سلطه اعلام كرده بود و او كسي غير از ميرزا مسيح نبود. وي كه نمونه كاملي از مراجع عامل، عالي‌قدر و زاهد بود موفق شد شكوه مذهب تشيع را به استكبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگي از رخسار مردم شكست ‌خورده ايران بزدايد. حامد الگار مي‌نويسد:
« مقابله‌اي كه بين مردم به رهبري ميرزا مسيح و سفارت روس به وقوع پيوست حالتي از جنگ و ستيز با دربار قاجار را به همراه داشت زيرا حكومت بيش از پيش در معرض اتهام، خيانت و همكاري با قدرت‌هاي بيگانه بود.  »
سرانجام روز حادثه فرا رسيد و مردم مسلمان تهران با هدايت علماي شيعه و فتواي ميرزا مسيح مجتهد در روز ششم شعبان 1244 ق [21/11/1207 ش] در مسجد جامع شهر اجتماع كردند و از اين كانون توحيد و تقوا به سوي لانه فساد گريبايدوف روانه شدند تا حكم اسلام و فتواي ميرزا مسيح را مبني بر آزاد نمودن زنان مؤمن از دست سفير شقي و بدرفتار، به اجرا درآورند. هدف ميرزا مسيح در اين ماجراي شكوهمند تنها موضوع چند زن گرجي و مشابه آن نبود بلكه مسألة اصلي بقاي اسلام بود و نفي هرگونه سلطه و تجاوز. هنگامي كه گروهي از شيعيان در منزل خويش آسايش ندارند و كارگزاران قاجار هم ذليلانه به چنين آشفتگي تن داده‌اند براي روحاني برجسته‌اي چون ميرزا مسيح تكليفي بالاتر از اين قيام وجود ندارد.
جمعيتي كه به فرمان ميرزا مسيح از مسجد جامع به سوي سفارت روس حركت كرد درآغاز بيش از هزار نفر نبود ولي وقتي به در سفارت رسيدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گرديد.
آنان با خشم و هيجان، خواستة برحق و منطقي خود را مبني بر آزادسازي زنان مطرح كردند امّا گريبايدوف به جاي بردباري در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسيله تيراندازي جواب آنها را بدهند. براثر اين تيراندازي نوجوان 14 ساله‌اي كه بين جميعت بود به شهادت رسيد. مردم خشمگين جسد او را به مسجدي در آن حوالي برده، بر سر نعشش به سوگواري پرداختند و براي گرفتن انتقام به سوي سفارت يورش بردند و با هجوم دسته‌جمعي در سفارت را باز كردند و با افر اد سفارت درگير شدند. بر اثر اين نبرد خونين كه در يك طرف گروهي مهاجم و مسلح و در سوي ديگر عده‌اي مسلمان معتقد بودند، 80 نفر از مردم در راه دفاع از حق و ايستادگي در مقابل تجاوز و اجراي حكم اسلامي و عملي ساختن فتواي مجتهدي مبارز به شهادت رسيدند و 38 نفر از ساكنان سفارت كشته شدند كه در بين آنان جنازه گريبايدوف ديده مي‌شد.
دولت روسيه در همين ايام بر سر مسئلة اداره سرزمين‌هاي تصرف شده عثماني در بالكان و حقوق مسيحيان يونان با قواي عثماني درحال نبرد بود و در چند مورد هم از عثماني‌ها شكست خورده بود و چون در قيام مردم عليه سفارت روس تنها «مالتسف» دبير اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحريك‌آميز گريبايدوف را در دربار روس روشن كرده بود، از اين‌نظر مصلحت نديد در اين خصوص پافشاري نموده، درگيري تازه ايجاد نمايد. از همين رو بر آن شدند كه روش ملايم‌تري در پيش بگيرند. البته از سوي تزار روس درخواست شده بود كه رهبر قيام (ميرزا مسيح) دستگير و تبعيد شود كه متأسفانه دربار ذليل ايران بر طبق درخواست روس‌ها تصميم به تبعيد ميرزا مسيح گرفت. وقتي خبر تبعيد ميرزا مسيح در تهران پيچيد بار ديگر توفاني از خشم مردم برانگيخته شد.
تظاهرات وسيعي صورت گرفت و موج انسان‌ها از معابر و خيابان‌ها به راه افتادند و مخالفت خود را با اين برنامه اعلام كردند. مزدوران قاجار به جاي عملي ساختن خواسته مردم، به حملات وحشيانه‌اي عليه آنان پرداخته، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام كردند. سرانجام در هشتم صفر 1245 ق [17/5/1208 ش] ميرزا مسيح را به مسجد شاه (مسجد امام خميني كنوني) در تهران آوردند و وي را مجبور ساختند تا در انظار عمومي با مريدان و خانواده خود وداع كند، امّا به دليل خشم و اعتراض اهالي تهران در آن روز موفق نشدند ميرزا مسيح را به تبعيد بفرستند و اين ماجرا چند روزي به تعويق افتاد و در روز بيستم صفر 1245 ق [29/5/1208 ش] اين مجتهد خيرانديش شهر تهران را به مقصد عتبات عاليات ترك كرد. وي در يكي از آثار خود به ماجراهاي سخت و سراسر رنج دوران تبعيد اشاره دارد.
اين عالم رباني در سال 1263ق (1226 ش) در نجف اشرف دارفاني را وداع گفت و فقيه بلند آوازة شيعه،‌ شيخ محمدحسن نجفي صاحب كتاب جواهر‌الكلام و تعدادي از علماي مشهور حوزة علميه نجف بر پيكرش نماز خوانده و او را در يكي از حجره‌هاي غربي صحن بالاسر مقدس علوي به خاك سپردند.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -