شیخ حسین لنکرانی (زاده ۱۲۶۸ خورشیدی - درگذشته ۱۳۶۸) آیتالله شیخ حسین لنکرانی در سال 1268ش در یکی از محلههای قدیمی شهر تهران (سنگلج) و در یک خانواده روحانی پا به عرصه وجود گذاشت. شیخ حسین دوران کودکی را در چنین خاندان علمی، معنوی و جهادی پشت سر گذاشت. وی خواندن و نوشتن و بخشی از مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر و بخشی دیگر را در محضر استادان حوزه علمیه تهران فراگرفت. سپس به نجف اشرف هجرت کرد. در نجف تحصیلات خود را تا رسیدن به اجتهاد ادامه داد. وی علاوه بر علوم حوزه در سایر علوم نیز اطلاعات لازم و کافی داشت و با زبانهای انگلیسی، روس و عربی نیز آشنا بود. آیتالله شیخ حسین لنکرانی نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی و فعال سیاسی دوره قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم و دوره پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود.
تحصیلات
تحصیلات مقدماتی را نزد خانواده آموخت. وی مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر و بخشی دیگر را در محضر استادان حوزه علمیه تهران فراگرفت و سپس برای ادامه تحصیل عازم نجف شد. او از شاگردان برجسته میرزا حبیب الله رشتی به شمار میآمد.
حسین لنکرانی با زبانهای انگلیسی، روسی و عربی بخوبی آشنا بود.[1]
زندگینامه
او در محله سنگلج تهران زاده شد. پدرش آیتالله حاج شیخ علی لنکرانی از عالمان و مجتهدان طراز اول تهران به شمار میآمد. پدربزرگ و جد بزرگ وی نیز از مجتهدان سرشناس زمان خود بودند. آیة الله حاج شیخ حسین لنکرانی اول، جد نیز از مجتهدان سرشناس تهران شمرده میشد. خاندان لنکرانی نسل در نسل حدود چهارصد سال تاریخ فعالیت دینی، مذهبی و سیاسی داشتند.
شیخ حسین از مخالفین و معترضین به قرارداد ۱۹۱۹ در سال 1303 اقدام به راه اندازی روزنامهای تحت عنوان اتحاد اسلام کرد. وی از مخالفین رضا شاه و در پی فعالیتهای سیاسی چندین بار تبعید شد.
آیة الله لنکرانی درپی فعالیتهای ضد استعماری و انقلابی، از سوی رضاخان میرپنج چند بار تبعید شد. مرحله اول، در زمان رئیس الوزرایی رضاخان بود و او هنوز به سلطنت دست نیافته بود. در این زمان، وی به جرم مخالفت با جمهوری خواهی وی و برگزاری تظاهرات به حمایت از آیة الله سید حسن مدرس و شیخ محمد خالصی زاده و نیز انتشار مقالات تند در روزنامه اتحاد اسلام و تحریک مردم به قتل ماژور ایمبری، کنسول امریکا، در اواخر تیرماه ۱۳۰۳ ش. به همراه آیة الله سید رضا فیروزآبادی و سید محمدتقی هراتی به مدت هفت ماه به منطقه کلات نادری مشهد تبعید شد. در میان راه، حکم اعدام آیة الله لنکرانی از سوی رضاخان به اطلاع او میرسد و او با ارسال تلگرامی آتشین به رضاخان، وی را از عواقب شوم این کار برحذر میدارد و به دنبال آن، این حکم پس از چند روز لغو گردید.[2] [3]
در شهریور ۱۳۲۰ ش. که دیگر تاریخ مصرف رضاخان میرپنج به پایان رسید، انگلیسیها او را به طرز خفت باری از سلطنت کنار زدند و به جزیره موریس در آفریقا تبعید کردند. در این ایام، آیة الله لنکرانی هم از تبعید آزاد شد و به تهران بازگشت. رضاخان از اصالت خانوادگی و شخصیت علمی و سیاسی او به خوبی آگاه بود و با همه دشمنیها و زندان و تبعیدها، به چشم احترام و عظمت به وی نگاه میکرد و در برابرش حقیر و خاضع بود. در جزیره موریس، وقتی فرزندانش (به غیر از محمدرضا) به دیدنش میرفتند، او سراغ آیة الله لنکرانی را گرفته و گفته بود: «آن دشمن باشرف من چه میکند».[4]
در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی نماینده اردبیل بود. لنکرانی در انتخابات دوره چهاردهم از حوزه انتخابیه اردبیل به مجلس راه یافت.
آیة الله لنکرانی در نهضت ملی شدن نفت ... بی تفاوت نماند و در پشت صحنه به صورت مستمر و فعال به نفع این نهضت تلاش کرد. افراد مؤثر و شاخص در این ماجرا، مانند دکتر حسین مکی و ابوالحسن حائری زاده را به حضور میطلبید و یا خودش به سراغشان میرفت و به آنها رهنمود میداد. در این نهضت، ایادی حزب توده معتقد بودند و اصرار میکردند که فقط نفت جنوب ملی شود و نفت شمال همچنان به وضع سابق باشدولی لنکرانی با همه اینها به بحث نشست و ستیز آغازید. همچنین با مخالفین دیگر این نهضت، مانند قائم مقام الملک نیز غفلت نکرد و به منزلش رفت و با او صحبت کرد تا وی و همفکرانش را از مخالفت با این نهضت ملی باز دارد.[5]
شیخ از همفکران و همرزمانِ دیرین سید محمود طالقانی , مرتضی مطهری (در مسجد هدایت و مسجد الجواد تهران) , محمدتقی فلسفی , سید عزالدین حسینی زنجانی , سید رضا فیروزآبادی و سید محمدتقی هراتی و با علما و شخصیتهای چون آیتالله کاشانی ارتباط داشت و تلاشهای دینی، مذهبی و سیاسی آنها را تایید میکرد.
او از دوستان نزدیک سید روحالله خمینی بود. آشنایی وی با سید روحالله خمینی از سالهای 1320 آغاز شد و با اینکه از نظر سنی دوازده سال از امام بزرگتر بود و چندین سال سابقه مبارزاتی داشت ولی به شدت تحت تأثیر شخصیت علمی، اخلاقی و انقلابی امام بود. حضرت امام نیز به وی به دید احترام مینگریست و از افکار و اندیشههای سیاسی او بهره میگرفت.
در زمان حکومت محمدرضا پهلوی و وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مدتی به زندان افتاد. گفته میشود که نعمتالله نصیری (رئیس شهربانی کل کشور در جریانات 15 خرداد) در آن حادثه به شاه گفته بود. «بر ما مسلم است که بلوای تهران، عمدتاً زیر سر آیتالله لنکرانی است، اما وی با تردستی و زرنگی هیچ مدرکی از خود به جای نگذاشته است»!.
شعر قاآنی (عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت/ بس شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت» را خطاب به وی مینویسد.(شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص بیست و پنج)
پس از تبعید سید روحالله خمینی به ترکیه لنکرانی ضمن ادامه ارتباط با ایشان، با رجال نهضت نظیر آیتالله سعیدی و عبدالرحیم ربانی شیرازی جلسات مستمر گذاشته به بحث و مذاکره پیرامون مسائل جاری کشور میپرداخت و در همین راستا، عناصر حوزه و دانشگاه و بازار را به مبارزه دلگرم و امیدوار میساخت و به جهت ادامه ستیز با رژیم ستمشاهی تحریک میکرد.
شرح نامه به {آیةالله العظمی} سید علی خامنهای {مدّظلّه}
لنکرانی ۵ روز بعد از درگذست سید روحالله خمینی درگذشت. یعنی در ۱۸ خرداد ۱۳۶۸، وی ۸ ساعت قبل از فوتش نامههای جداگانهای به سید مرتضی پسندیده و سید احمد خمینی و سید علی خامنهای نوشت که به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب، آیة الله سید علی خامنهای سلام علیکم! با عرض تسلیت به مناسبت این واقعه خیلی بزرگ و دردناک و اظهار رضایت از مصلحت اندیشی فقهای معظم خبرگان و به خصوص از تسریع آن حضرات در اتخاذ تصمیم به انتخاب جناب عالی به منظور جبران و پرکردن خلا حاصل از فقدان حضرت آیة الله خمینی رضوان الله علیه، موجب امیدواری زیاد شد که عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت ـ بس شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت از خداوند منان مسئلت دارم که در این مقام خیلی مهم و حساس، جناب عالی را یاری دهد تا منشا خیر و صلاح فراوان باشید. با تقدیم احترامات فائقه، شیخ حسین لنکرانی ۱۸/ ۳/ ۶۸ ش.[6]
درگذشت
لنکرانی در ۱۸ خرداد ۱۳۶۸ پس از یکصدسال در تهران درگذشت و در آرامگاه شاه عبدالعظیم شهر ری دفن شد
[1] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۰.
[2] تاریخ جراید ومجلات ایران، محمدصدر هاشمی، ج۱، ص۴۸..
[3] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۳۱۰.
[4] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳-۱۴، ص۳۱۷.
[5] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۶۰-۲۶۴.
[6] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۱۰۰.