انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات «سيدجمال‏ الدين اسدآبادي» (1314 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
رحلت "سيدجمال‏الدين حسيني اسدآبادي" متفكر و مصلح بزرگ جهان اسلام(1314 ق)رحلت "سيدجمال‏ الدين حسيني اسدآبادي" متفكر و مصلح بزرگ جهان اسلام(1314 ق)
سيدمحمد بن سيد صفدر معروف به سيدجمال، انديشمند انقلابي، سخنور و از رهبران ضداستعماري ملل اسلامي است كه بنا به گفته‏ ي بسياري از تاريخ‏نگاران، وي شيعه و ايراني و در سال 1254 قمري در اسدآباد همدان چشم به جهان گشود. پدرش او را به كابل برد و به تحصيل علوم متنوع از جمله: تاريخ، فقه، ادبيات، منطق، حكمت و رياضيات پرداخت. در 18 سالگي در بسياري از علوم متداوله به مقام عالي رسيد. سيدجمال‏ الدين از آن پس، به هندوستان و حجاز و مكه مسافرت كرد. سپس به مصر رفت و در دانشگاه الازهر به تدريس منطق و فلسفه پرداخت و شيخ محمد عبده از محضر او استفاده نمود. از آن جا كه سيد، خود بنيانگذار اتحاد ملل اسلامي و وحدت شيعه و سني بود، تعمّداً مليت خود را مخفي نگه مي‏داشت. سيد با مسافرت به اكثر كشورهاي عربي و اسلامي و با ايراد خطابه ‏هاي پرشور، از مسلمانان مي‏خواست با اتحاد و همبستگي در برابر مفاسد و حاكميت دست نشانده و استعماري اروپاييان ايستادگي كنند. در نتيجه، دولت‏هاي دست نشانده، تحمل چنين انديشه‏اي را در جامعه ‏ي خويش نداشتند و چندين بار او را به هند، پاريس و لندن تبعيد كردند. سيدجمال‏ الدين با همياري محمد عبده، 18 شماره از روزنامه ‏ي عروةالوثقي را در پاريس منتشر كرد، ولي با كارشكني مقامات انگليسي، اين نشريه تعطيل شد. وي هم‏چنين به ايران و عثماني سفر كرد و ملاقات‏هايى با سران كشورهاي اسلامي از جمله ناصرالدين شاه قاجار داشت، تا بلكه حركت و رشد مسلمانانِ سرزمين‏هاي اسلامي را فراهم نمايد. اما دول استعماري سخت با او مخالفت كردند. پس از آن راهي استامبول شد و چون ناصرالدين شاه قاجار، توسط يكي از ياران سيد در شهر ري به قتل رسيد، امپراتور عثماني او را تحت نظر گرفت. سرانجام سيدجمال‏ الدين اسدآبادي در پنجم شوال 1314 قمري مصادف با 18 اسفند 1275 در 60 سالگي ديده از جهان فرو بست و در گورستان شيخلَر تركيه به خاك سپرده شد.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -