انهار
انهار
مطالب خواندنی

کودتای حزب بعث عراق (1347 ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سرنگونى رژيم سلطنتى عراق
در سحرگاه روز 14 ژوئيه 1958 جمعى از افسران آزاده  با انجام يك كودتاى نظامى رژيم سلطنتى را سرنگون و رژيم جمهورى را بر پا ساختند. فرد نخست كودتا، سرتيپ ستاد ((عبدالكريم قاسم )) و دستيارش ‍ سرهنگ ستاد ((عبدالسلام عارف )) بود.
پس از كودتا، عراق ضمن كناره گيرى از پيمان بغداد  در 26 مارس ‍ 1959 تدابيرى براى خاتمه دادن به دوران وابستگى بريتانيا اتخاذ كرد. عبدالكريم قاسم فرماندهى كل نيروهاى مسلح ، نخست وزيرى و وزارت دفاع را عهده دار شد و سرهنگ عبدالسلام عارف به سمت معاون فرمانده كل نيروهاى مسلح ، معاون نخست وزيرى و وزير كشور منصوب شد.
عبدالكريم قاسم بعد از پيروزى در كودتا، دست به اصلاحاتى زد كه از جمله تدوين قانون اصلاحات ارضى ، تشكيل دادگاه خلق و انتشار قانون جديدى براى ثبت احوال ، كه در اين قانون تساوى حقوق زن و مرد را در كليه امور بر خلاف نص صريح قانون اسلام در مورد قيموميت مرد بر زن و تفاوت بين مرد و زن در تقسيم ارث مورد تاكيد قرار داد.
صدور اين قانون و افزايش نقش ماركسيستها، مخالفت اكثر علماى شيعه بويژه آيت الله العظمى سيد محسن حكيم را با رژيم در پى داشت .
عبدالكريم قاسم شش روز بعد از استقلال كويت در 19 ژوئن 1961 خواستار الحاق كويت به خاك عراق شد و با ارائه مدارك و اسنادى از زمان عثمانى ها، كويت را بخشى از استان بصره ناميد.

تاريخچه حزب بعث عراق
طبق مدارك و شواهد متعدد، اولين كسى كه حزبى را به نام ((بعث عربى )) پايه گذارى كرد و افكار و انديشه هاى ((بعث قومى - عربى )) را تبليغ كرد دكتر ((ارسوزى )) است . ((سامى الجندى )) در كتاب خود تحت عنوان ((بعث )) بر اين مدعا صحه مى گذارد.
نامبرده يكى ار اعضاى حزب ارسوزى بود كه پس از انحلال آن در سال 1944 به حزب ميشل عفلق ملحق شد. اما عفلق ضمن رد اين ادعا خود را اولين بنيانگذار حزب بعث ، ايدئولوژى و تشكيلات آن به حساب آورده و درباره ارسوزى مى گويد:
((ارسوزى رابطه اى با حزب بعث ندارد... اين شخص ارتباط نزديكى با ما داشت و ما او را دوست داشتيم . برخى از نزديكانش مى گويند: ((او هنگام تحصيل رشته فلسفه در فرانسه تحت تاثير عقايد باطنى قرار گرفته و مرتكب انحرافاتى مى شد. به همين خاطر افكار سياسى او نامتعادل بود و گرفتار خيالبافى مى گرديد...))
به روايتى ديگر، عفلق سعى كرد در مورد تشكيل حزبى با ارسوزى به تفاهم برسد، ولى ارسوزى با اين تصور كه عفلق با سازمانهاى اطلاعاتى بيگانه در ارتباط مى باشد، حاضر به همكارى نشد. در هفتم آوريل 1947 حزب بعث تاسيس يافت و عفلق  به عنوان رئيس حزب برگزيده شد.
در سال 1952 حزب سوسياليست عربى كه توسط ((اكرم الحورانى )) پايه گذارى گرديد، با حزب بعث ادغام يافت و به نام ((بعث سوسياليست عربى)) نام گذارى شد.
فعاليت علنى بعث عراق در سال 1952 آغاز شد و در همان سال فعاليت جنبش ناسيوناليستهاى عربى علنى گرديد. ((عبدالرحمن الدمين )) اولين دبير كل دائم حزب بعث عراق شد. رابطه حزب بعث با نظاميان به قبل از سال 1954 باز مى گردد و حزب ، دفتر تشكيلات نظامى را كه مستقيما به كادر رهبرى قومى ملحق مى شد تاسيس كرد.
بعثى ها با استفاده از پايبندى اكثريت قريب به اتفاق ملت عراق به هويت اسلامى شان در برابر موج الحاد كمونيستى و مخالفت عبدالكريم قاسم با اسلام از طريق انتشار قانون جديدى براى ثبت احوال ، در صدد براندازى رژيم قاسم و به دست گرفتن قدرت برآمدند. تا زمانى كه دستيابى عامه مردم به نوشتجات ميشل عفلق در مورد اسلام چندان ميسر نبود، جاى تعجب نداشت كه اين فريب اسلام خواهى از سوى بعثى ها بر اين قشر از جامعه تاثير بگذارد. ميشل عفلق اسلام را به عنوان ميراثى به حساب مى آورد كه بايستى انقلاب عربى با وضعيت كنونى عرب و جو بين المللى ، اطراف آن از اين ميراث نشات بگيرد و اسلام زير بناى اين انقلاب باشد. ولى عربيت هدف نهايى است و ميراث اسلامى چيزى جز ابزار براى تحقق اين هدف قومى نيست .
به اعتقاد عفلق در عقيده و مرام - بجز حقيقت - چيزى با ارزشتر از عربيت وجود ندارد و مقصود از حقيقت همانا اصول و ارزشهاى لائيسم است كه در زمينه متصف نمودن افكار و شيوه هاى اتخاذ شده براى احياى عربيت بايستى به كار رود.
اين نظريه در اثبات غير اسلامى بودن حزب بعث كافى به نظر مى رسد. با اين كه حقايق ، بعدها كذب ادعاى برترى حقيقت بر عربيت را - حتى در مفهوم لائيك - از ديدگاه بعثى ها ثابت كرد و آن زمانى بود كعه صدام حسين در برابر ديدگان ميشل عفلق كه بعد از اخراج از سوريه از سوى حزب بعث اين كشور در بغداد اقامت نمود، بدترين انواع شيوه هاى تروريستى را در مورد هزاران نفر از شهروندان عراقى ، بسيارى از رهبران و اعضاى رده بالاى حزب بعث ، به كار گرفت . اما عفلق در پيروى از نظريه خود هيچ گونه واكنشى نشان نداد.
عجيب اين است كه در اين ميان نه فقط عامه مردم ، بلكه بسيارى از روحانيون كه مى بايستى حداكثر تلاش خود را به كار مى بستند تا پس از كسب اطلاعات لازم و كافى به عقايد و ماهيت اصلى حزب بعث پى ببرند، تحت تاثير اسلام خواهى دروغين بعثى ها قرار گرفتند.
يكى از علل تاثير پذيرى آن بود كه اين حزب نقش اساسى را در صحنه رويارويى با رژيم قاسم ايفا مى كرد. بعثى ها در اجراى تاكتيك مرحله اى خود در تظاهر به اسلام خواهى توانستند انگيزه هاى اسلامى را در مقابله با موج الحاد كمونيستى و رژيم قاسم از بين ببرند. آنها با يك تير دو نشان را هدف قرار دادند. اول اين كه با محو انگيزه هاى اسلامى از نيروهاى بيشترى در رويارويى با كمونيستها و رژيم قاسم برخوردار شدند و دوم اين كه توانستند از ظهور يك حركت اسلامى مستقل جلوگيرى نمايند؛ چنانكه اين قيام از رهبرى داهيانه اى برخوردار بود، مى توانست با انسجام و يكپارچگى تمام بر عقايد و روشهاى كمونيستها، بعثى ها و ديگر افكار لائيك خط بطلان بكشد.

كودتاى 8 فوريه 1963 - اولين كودتاى بعثى ها
دقايقى پيش از ساعت 8 بامداد روز جمعه 8 فوريه 1963، 4 فروند هواپيماى متعلق به كودتاچيان وزارت دفاع ، مقر عبدالكريم قاسم را بمباران و بعد از چند ساعت موفق شدند حكومت قاسم را سرنگون سازند. بلافاصله ((عبدالسلام محمد عارف )) به مقام رياست جمهورى برگزيده شد و به درجه مارشالى ارتقا يافت و ((احمد حسن البكر)) به نخست وزيرى تعيين شد و شوراى رهبرى انقلاب تشكيل شد.

كودتاى 17 ژوئيه 1968 دومين كودتاى بعثى ها
بعد از 11 نوامبر 1963 اختلاف و درگيرى در كادر حزب بعث عراق بالا گرفت .
در اين زمان حسن البكر رياست جناح مخالف على صالح السعدى دبير كل وقت حزب بعث را كه در برابر ميشل عفلق دبير كل حزب ايستادگى مى كرد، عهده دار بود. حسن البكر بعد از كودتاى ((عبدالسلام عارف )) در 18 نوامبر 1963 عليه شركاى بعثى خود از سمت نخست وزيرى بركنار و به عنوان جانشين رئيس جمهور كه يك سمت تشريفاتى بود برگزيده شد، ولى قبول نكرد.
وى مدتى در دوران حكومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد كثيرى از بعثى ها به اتهام تلاش براى براندازى رژيم زندانى شد.
در سال 1965 بعد از طرد على صالح السعدى دبير كل حزب بعث از اين تشكيلات ، از سوى شوراى رهبرى حسن البكر به جاى وى منصوب گرديد. البكر پس از كشته شدن عبدالسلام عارف در يك سانحه هوايى و روى كار آمدن عبدالرحمن عارف ضعيف النفس و بى كفايت در آوريل 1966، فعاليت سياسى خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد.
سرانجام حزب بعث در 17 ژوئيه 1968 با انجام يك كودتا، حكومت را در دست گرفت و حسن البكر را به عنوان رئيس جمهور و رئيس شوراى رهبرى انقلاب برگزيد و وى را به درجه مارشالى مفتخر گردانيد.
حسن البكر، رئيس جمهور عراق در ژوئيه 1979 به مناسبت جشنهاى ژوئيه ، تمامى مسئوليتهاى حزبى و دولتى خود را به جانشين خود يعنى صدام حسين تكريتى كه در حقيقت زمام امور كشور عراق را حتى در زمان معاونت البكر قبضه كرده بود، واگذار كرد.
حسن البكر در سال 1982 در سن 68 سالگى به علت ابتلا به بيمارى سرطان درگذشت . صدام حسين كه همزمان با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران رسما به قدرت رسيده بود، براى آمريكاييان جايگزين مناسبى براى شاه در منطقه بود تا بتواند عهده دار وظيفه ژاندارمى منطقه شود و در فرصت مناسب عليه انقلاب اسلامى از وى استفاده گردد.
دستگاه تبليغاتى رژيم بعث عراق از آغاز درصدد برآمد تا در تلاشى همه جانبه چهره مطهر جمهورى اسلامى را در افكار عمومى عراق به شكل منفى ترسيم كند تا در صورت وقوع جنگ اين القائات ذهنى را در سطح مردم و نظاميان توسعه بخشد تا مردم و ارتش عراق را براى ايستادن در برابر سپاه توحيد آماده كند.
روند رويدادها و پشتيبانى همه جانبه آمريكا در طول هشت سال دفاع مقدس گواه استوار و محكمى بر اين مدعاست و صدام حسين نه تنها به عنوان عامل سركوب انقلاب اسلامى به خدمت گرفته شد، بلكه توانست به طور بى سابقه اى پاى آمريكاييان را به منطقه (خليج فارس ) به صورت روزافرونى باز كند

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -