انهار
انهار
مطالب خواندنی

مرگ مروان بن حکم دشمن پیامبر (65 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
«مروان بن حكم بن ابي العاص بن امية بن عبد مناف»، داماد عثمان و سرسلسله بني مروان و اولين خليفه از نسل «بني حكم» كه مروانيان به او منسوبند. پدرش، ابي العاص بن امية، از استهزاء كنندگان پيامبر بزرگ اسلام كه مطرود آن حضرت نيز بود.
او و پدرش به زبان رسول خدا، مورد لعنت قرار گرفته‌اند و به حكم و دستور ايشان، از مدينه تبعيد شدند و حق ورود به مدينه را نداشتند و با آنكه عثمان براي رفع تبعيد، چند مرتبه نزد رسول خدا از آنان شفاعت كرد ولي مورد قبول حضرت واقع نشد. در زمان خلافت ابوبكر، عثمان به شفاعت آنان پرداخت ولي ابوبكر گفت: من تبعيدي و رانده شده رسول خدا را به مدينه راه نمي‌دهم. زمان خلافت عمربن خطاب، باز هم عثمان اقدام كرد ولي عمر نيز‌‌ همان جواب ابوبكر را داد تا اينكه عثمان خود، به خلافت رسيد و وسيله بازگشت مروان و پدرش را به مدينه فراهم كرد و از خاصان و دبيران او و داماد وي شد.
چهره مروان در حكومت عثماني و بعد از آن
اقدام مروان حكم در نوشتن نامه به حاكم مصر با سوء تدبيرش، منجر به قتل عثمان شد و بعد از عثمان، با روي كار آمدن امام علي بن ابيطالب عليه السلام، با آنكه با حضرت بيعت كرد ولي در شمار ناكثين در آمد و در جنگ جمل همراه طلحه و زبير و عايشه، رهسپار بصره شد و در جنگ شركت كرده و بعد مغلوب و دستگير شد. امام علي عليه السلام، با شفاعت امام حسن مجتبي عليه السلام، او را عفو و آزاد كرد ولي بيعت او را نپذيرفت و فرمود: دست او دست خيانت است اگر صد بار هم بيعت كند باز نقض مي‌كند و بعد فرمود: او را‌‌ رها كنيد. مروان سپس به شام، نزد معاويه رفت. وي در جنگ صفين در كنار معاويه جنگيد. از طرف معاويه مدتي حاكم بحرين شد.
كارنامه سياه مروان
سال ۴۲ هجري قمري، در دوران حكومت معاويه، چندي حاكم مدينه بود. در آن مدت در بسياري از آشوب و فتنه‌هاي مدينه و شامات، شركت داشت. او در وقتي كه نامه يزيد بن معاويه در اعلام مرگ پدرش و گرفتن بيعت از مخالفان به او رسيد از حاكم مدينه خواست تا از حسين بن علي عليه السلام، بيعت بگيرد و در صورت خودداري از بيعت، او را بكشد.
مردم مدينه «مروان حكم» را در «واقعه حره» در زمان يزيد از شهر مدينه بيرون كردند و علي رغم تعهدي كه كرده بود و قسمي كه خورده بود (كه با سپاه شام باز نگردد) همراه آنان در جنگ «حره» شركت كرد. پس از آن توسط «عبدالله بن زبير» به شام تبعيد و در شام ساكن شد.
بعد از يزيد در جريان كناره گيري معاويه پسر يزيد با حمايت طايفه «كلبي‌ها» بر ضحاك بن قيس، غلبه كرد و سال ۶۴ هـ ق، بعد از كناره گيري معاوية بن يزيد از خلافت، مروان كه آن زمان شيخ بني اميه
شناخته مي‌شد، ادعاي خلافت كرد و به خلافت رسيد و مردم هم با او بيعت كردند. به نوشته برخي از تاريخنگاران، از جمله «مسعودي» او اولين كسي بود كه به زور خلافت را به دست آورد بدون اينكه رضايت جمعي مردم در كار باشد.
مرگ مروان
دوران خلافت او خيلي كوتاه و كم دوام بود و بنابر نقل روايات، جريان هلاكت مروان به اين شكل بود كه وي با زن يزيد (فاخته مكني به‌ام خالد) ازدواج كرد او نيز در اول ماه مبارك رمضان به وي سم خورانيد و بعد از وخيم شدن حالش بالشتي بر دهان وي گذاشت و بر روي آن نشست تا اينكه در چنين روزي ( بيست و چهارم رمضان) خفه شد. اين واقعه در شهر دمشق به وقوع پيوست.
مروان‌‌ همان كسي است كه به همراه اولاد و فرزندانش در زيارت شريفه عاشورا در سه جا مورد لعن و نفرين قرار گرفته است.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -