انهار
انهار
مطالب خواندنی

مرگ حجّاج

بزرگ نمایی کوچک نمایی
در سال 95 ه‍ در چنين روزى ظالم سفاك پليد حجاج بن يوسف ثقفى به هلاكت رسيد. او در زمان وليد بن عبد الملك در شهر واسط كه خودش بنا كرده بود با مرض آكله در شكمش به درك واصل شد اقوال ديگر در روز مرگ او 21، 23، 25، 27 ماه رمضان است .
مادر او قارحه نامى بود كه قبل از همسرى با يوسف بن عقيل پدر ظاهرى حجاج ، در منزل حارث بن كلده طبيب بود. هنگامى كه حجاج به دنيا آمد سوراخ مقصد نداشت ، طبيب براى او سوراخ قرار داد. همچنين او شير نمى خورد تا اينكه بز سياهى كشتند و از خونش بر پستان مادر و به صورت حجاج ماليدند و او از روز چهارم پستان قبول كرد. به اين سبب حجاج خونخوار شد و مى گفت : بيشترين لذت من در ريختن خون است . اين صفت از كسى كه مدت حمل او دو سال و نيم بوده و بيش از دو سال و نيم پس از مرگ پدرش به دنيا آمده ، بعيد نيست!!
تعداد كشته شدگان به دست او را بجز جنگها، يكصد و بيست هزار نفر نوشته اند. هنگامى كه هلاك شد، در زندان او پنجاه هزار مرد و سى هزار زن بود كه 16 هزار از آنها برهنه و عريان بودند، و قاعده آن ملعون اين بود كه زن و مرد و اطفال را با هم زندانى مى كرد، زنان او سقف نداشت.
عده زيادى از دوستان و شيعيان أميرالمؤمنين (عليه السلام ) را شهيد كرد، از جمله كميل بن زياد نخعى ، قنبر غلام امير المؤ منن (عليه السلام )، عبد الحرمن بن ابى ليلى انصارى ، كه آن قدر او را تازيانه زد كه أميرالمؤمنين (عليه السلام ) را سب كند و او مناقب آن حضرت را مى گفت ، تا حجاج دستور داد او را شهيد كردند. دست و پاى يكى از حواريين امام زنى العابدين (عليه السلام ) به نام يحيى بن ام طويل را بريد تا شهيد شد. همچنين سعيد بن جبير را به شهادت رسانيد كه 15 روز بعد از قتل او حجاج به درك واصل شد.
حجاج به مرض آكله مبتلا شد، و طبيب تكه گوشتى را به نخى بست تا آن ملعون بلعيد. طبيب آخر نخ را نگه داشت ، و بعد از لحظه اى نخ را كشيد و ديد چيزى نمانده است ، و معلوم شد كه به زودى جا با مالك جهنم خواهد سپرد. قبر او را در شهر واسط مخفى كردند و آب روى آن رها كردن ولى در زمان سفاح قبر او را پيدا كردند، آنچه مانده بود سوزانده و بر باد دادند. او بيست سال در عراق حكومت كرد، و عمر نحسش 53 سال بود.

منبع: تقویم شیعه

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -