انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات آيةالله ميرزاى شيرازى (1312 ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
يكى از بزرگترين شخصيتهايى كه تاءثير فراوانى بر روند حركت اسلامى در ايران گذاشت ، «آيه الله سيد حسن شيرازى» معروف به "ميرزاى شيرازى " است .مـيـرزاى شـيـرازى در 15 جـمـادى الاولى سـال 1230 قـمرى ، در شيراز پا به عرصه وجود نهاد. پدرش را كه "ميرزا محمد شيرازى " نام داشت ، در كـودكـى از دست داد و سپس ، تحت سرپرستى دايى خود به نام "مجدالاشرف " قرار گرفت . مجدالاشرف كه به هوش سرشار ميرزا واقف شده بود، معلمى برايش انتخاب كرد تا به او خواندن و نگارش فارسى را آموزش دهد. ميرزا در 8 سالگى تحصيلات مقدماتى را به پايان رسانيد و پس از فراگيرى فقه و اصول ، در 12 سالگى پاى درس "شيخ محمد تقى "، يكى از مدرسان شيراز نشست و سپس به مدرسه "صدر" اصفهان رفت و در آن جـا بـه فراگيرى علوم عقلى و نقلى پرداخت . ميرزاى شيرازى مدت 10 سال از عمرش را در اصفهان به كسب علوم پرداخت . در آغاز از محضر علماى بـزرگـوارى چـون مـرحـوم شيخ محمد تقى اصفهانى ، ميرزا حسن خاتون آبادى و علامه شيخ محمد ابراهيم كلباسى (كرباسى ) كسب فيض كرد و در سـال 1259 قـمـرى ، بـه "نـجف " هجرت كرد. در نجف با عالم بزرگوار و فقيه توانا "شيخ مرتضى انصارى - رحمه الله عليه - آشنا شد و چون آنچه مى خواست در وجود شيخ يافت ، از بازگشت به اصفهان منصرف شد.نقل كرده اند كه شيخ مرتضى انصارى علاقه وافرى به ميرزا داشت ، بطوري كه بارها مى گفت : "من درسم را براى سه نفر مى گويم : ميرزا حسن شيرازى ، ميرزا حبيب الله رشتى و آقا حسن تهرانى نجم آبادى .پس از در گذشت شيخ انصارى ، مردم براى كسب تكليف جهت مرجعيت ، نزد شاگردان وى رفتند. علما و فقها پس از مدتى مذاكره با يكديگر، سرانجام به مـرجـعـيت ميرزاى شيرازى راءى دادند. ولى ميرزا از قبول مرجعيت سر باز زد و آيه الله شيخ حسن نجم آبادى را فقيه زمان و از خويش شايسته تر اعـلام كـرد. آيـه الله نـجـم آبـادى نـيـز مـيـرزا را برتر از خود دانست و گفت : "به خدا قسم ! اين امر بر من حرام است . " در نهايت ، ميرزاى شيرازى مسؤ وليت خطير مرجعيت و رهبرى شيعيان جهان را بر عهده گرفت .سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه مى نويسد:((او يـكـى از بـزرگـان و مـشـاهـيـر مـدرسـيـن در عـلم اصـول و مـربـى علما بود. از حوزه درس ايشان اكثر فقهاى عصر كه شاگرد او بودند، فارغ التحصيل شدند. علاوه بر اين ، ايشان از علماى مجدد اسلام به حساب مى آيد. وى از نبوغ سياسى ويژه اى برخوردار بود. علامه سيد حسن صدر كه خـود يـكـى از مـجـتـهـديـن بـزرگ كـاظـمـيـن و از شـاگـردان بـزرگ مـيـرزا بـوده اسـت در كـتـاب خـود ((تـكـمـله امـل الآمـل )) درباره سيد حسن شيرازى مى نويسد: او مجدد احكام (اسلامى ) بود و تدبير و انديشه سياسى او سياستمداران را متحير مى كرد و علما و سلاطين در امور سياسى به او رجوع مى كردند.))شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب "مئآثر الكبراء فى تاريخ سامراء" درباره فعاليتهاى اجتماعى ميرزاى شيرازى مى نويسد:((هـنگامى كه در سال 1870 نجف را قحطى فرا گرفت ، مرحوم سيد حسن شيرازى اقدام به خريد و توزيع مواد غذايى ميان كليه ساكنان اين شهر كـرد و پـس از آنـكـه در سـال 1874 مـيـلادى بـه سـامـراء عـزيـمـت كـرد تـا واپـسـيـن دم حـيـاتـش در سال 1895 براى آبادانى اين شهر تلاش نمود. وى بر روى رود خانه سامراء پلى احداث كرد كه ده هزار روپيه هزينه در برداشت . علاوه بر اين ميرزاى شيرازى زندگانى تعداد زيادى از نيازمندان اين شهر را كه سنى مذهب بودند، تاءمين مى كرد.))سيرت ميرزا در دوران زعامتمرحوم شيخ آقابزرگ تهرانى در اين باره چنين مى گويد:)) آن جناب در خوش برخوردى ، خوش سليقگى و شيرينى گفتار نمونه نداشت . در بـرخـورد بـا هـر كس ، آن چنان كه شايسته او بود حقش را ادا مى كرد، بطورى كه شخص مزبور در هنگام جدا شدن از ميرزا، در نهايت شادمانى و رضايت ، ايشان را ترك مى گفت .هـيـچ كـس بـه سـعـه صـدر او نـبـود. وارد شوندگان و ملاقات كنندگان او بسيار زياد بودند و در ميان آنها از مؤ من و منافق ، خائن و امين ، درستكار و تبهكار ديده مى شدند و ايشان با هر كدام بنا بر شاءن و منزلتشان سخن مى گفت .بـه خـدا قسم بر مستحق ناسزا هم يك كلمه زشت ادا نمى كرد و روى كسى را هرگز درهم و تيره نمى ساخت . خطاكار را جز به احسان پاداش نمى داد، بـلكـه به عكس ، به نيكوترين زبان همراه تبسم و عذرطلبى با او به تكلم مى نشست و اين همان خلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشاءن اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ارث برده بود.وقـتـى بـه چـهـره كـسـى نـظـاره مـى كـرد بـه حـقـيـقـت وجود او معرفت مى يافت . تفرسات و واقع بينيهاى او را حكايتى است . تو گويى كه خداوند عقل و فهم و تيزبينى خاص او را به هيچ يك از معاصرانش نداده بود))افـراد زيـادى در طـول عـمر با بركت ميرزا بهره هاى علمى و معنوى سرشارى از وجود او بردند كه تعداد افراد بر جسته آنها به بيش از 370 نفر مـى رسـد. آخـونـد مـلا مـحـمـد كـاظم خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى كه هر دو از مراجع بزرگ تقليد زمان خويش بودند، از جمله شاگردان برجسته ميرزاى شيرازى مى باشند.تاءليفاتميرزا به جهت اشتغال به تدريس و به ويژه امور رهبرى ، كمتر تاءليفى از خود بر جاى گذاشته است . تاءليفات آن بزرگوار عبارتند از:1- كتابى در طهارت (تا مبحث وضو).2- رساله اى در رضاع .3- كتابى در فقه از اول مكاسب تا آخر معاملات .4- رساله اى در اجتماع امر و نهى .5- خلاصه اى از افادات استاد بزرگوار شيخ مرتضى انصارى .6- رساله اى در مشتق .7- حاشيه اى بر نجات العباد.8- تعليقى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى براى مقلدين
اقدامات سياسىآيـه الله العـظـمـى شـيـرازى سـه مـوضـوع گـيـرى بـارز سياسى داشتند كه هر يك از بعد مذهبى و سياسى داراى اهميت فوق العاده اى است . اولين مـوضـوع گـيـرى ايـن بـود كـه هـنـگـام ورود نـاصـر الديـن شـاه بـه نـجـف نـپـذيـرفـت كـه بـه اسـتـقبال او برود و در محل اقامتش با او ديدار كند. علاوه بر اين ايشان ، هديه اى را كه شاه براى او فرستاد، بازگرداند. سرانجام مرحوم شيرازى پس ‍ از اصرارهاى فراوان با ناصر الدين شاه در صحن مطهر امام على (عليه السلام ) ديدار كرد.مـوضـعـگـيـرى دوم دربـاره فـرونـشـانـدن آشـوبـى بـود كـه رنـگ مـذهـبـى داشـت و مـى رفـت تـا مـيـان اهـالى سـامـرا و مـنـاطـق هـمـجـوار آن در سـال 1311 قـمـرى بـه كـشـت و كشتار بيانجامدم وى كنسول انگليس در بغداد را كه براى فرونشاندن اين فتنه به سامراء رفته بود، به حضور نـپـذيـرفـت و بـراى او پيغام فرستاد كه نيازى به دخالت يك ماءمور بريتانيايى در كارى كه به انگلستان مربوط نمى شود، نيست ، زيرا مردم و دولت عثمانى هر دو مسلمان و داراى قبله واحد هستند.سومين و مهمترين موضعگيرى قيام عليه قرار داد استعمارى "اعطاى انحصار تنباكوى ايران به انگليس " است .در آن دوران كـه انـگـليـس بـا زبـر دسـتـى خـاصى سلطه استعماريش را بر سرتاسر هندوستان گسترش داده بود، تصميم گرفت كه اين برنامه اسـتـعـمـارى را در ساير ممالك اجرا كند و ايران نيز يكى از ممالك مورد نظر بود. رقابت شديد ميان دولتهاى روسه و انگليس بر سر دستيابى هر چـه بـيـشتر به امتيازات اقتصادى و سياسى در ايران و غارت سرمايه هاى مردم ، در دوره سلطنت "ناصر الدين شاه " به اوج خود رسيد. مورخين ، اين دوره از تاريخ ايران را "عصر امتيازات " ناميده اند.قـيام تنباكو نوعى وحدت كلمه و تشكل سياسى در ميان ملت مسلمان ايران پديد آورد كه تجلى آن ، در نهضت مشروطيت چهره نمود. اين قيام ، انگليس ‍ را بـشـدت شـكـسـت داد و پـيـر اسـتعمار، تمام آمال خويش ، راجع به ايران را بر باد رفته ديد. انگليسيها پى بردند كه طرح هندى آنان در ايران غير قـابـل اجـراسـت ، زيـرا روحـانـيـت شـيـعـه پـاسـدار حـريـم ايـن سـرزمـيـن اسـت و سـد روحـانـيت در برابر تهاجم استعمار، سدى شكست ناپذير و غير قابل نفوذ مى باشد.در مورد ديدگاه روسيه نسبت به نهضت تنباكو در ايران نيز بايد گفت :شـورش مـردم عليه دربار و استعمار انگليس كه به رهبرى عالمان دينى صورت گرفت ، منافع روسيه در ايران را تاءمين نمى كرد. روسيه هرگز راضى نبود كه لغو قرار داد اعطاى امتياز انحصارى تنباكو، به دست مردم و روحانيت انجام پذيرد.بـنـا بـه گـتـه مـحمد رضا حكيمى در كتاب "بيدارگران اقاليم قبله "، فتواى ميرزاى شيرازى بزرگترين ضربه اى بود كه در قرن نوزدهم بر پـيـكـر اسـتـعـمـار وارد آمـد. ايـن قـيـام در واقـع ، اتـحـاد و ايـثـارگـران مـردم ايـران در حـفـظ اسـتـقـلال و هـويـت اسـلامـى كـشورشان را نشان داد. همچنين در اين قيام ، مردم بيش از پيش ، به قدرت و اهميت روحانيت پى بردند و بار ديگر، پيوند ديرپاى روحانيت اصيل و مردم ايران جلوه گر شد.سـرانـجـام مـيـرزاى شـيـرازى در شـب چـهـارشـنـبـه 24 شـعـبـان سـال 1312 قـمـرى ، پـس از آنـكـه 82 سـال از عـمـر گـرانـمـايـه اش را بـه پـرتـوافـكـنـى در مـيـان مـسـلمـانـان و بـخـصـوص شـيـعـيـان سـپـرى كـرد، بـه رحـمـت ايـزدى نـايـل آمـد. جـنـازه آن عـالم ربانى با شكوه هر چه تمام به نجف اشرف انتقال و در جوار مرقد ملكوتى مولا امير المؤ منين على (عليه السلام ) به خاك سپرده شد.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  



پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -