انهار
انهار
مطالب خواندنی

علامه سید محمد فرزان از مشاهیر خراسان جنوبی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
تولد و خانواده فرزان:
علامه سيد محمد فرزان به سال 1312 هجري قمري برابر با 1283 شمسي در قريه «سندادان » واقع در هشت فرسخي شرق بيرجند به دنيا آمد. نام پدرش، سيد علي اکبر و نام مادر بي بي بزرگ بود. سيد علي اکبر در ميان مردم به امانت، پرهيزکاري و ديانت معروف بود او از طريق فروش قالي امرار معاش مي کرد. علي اکبر از بي بي بزرگ صاحب سه فرزند شد دو پسر به نامهاي سيد محمد و سيد حسن و يک دختر به نام بي بي فاطمه. سيد محمد فرزند بزرگ سيد حسن فرزند وسط و بي بي فاطمه کوچکترين فرزند بود. پدر سيد محمد زماني که او بيش از ده سال از از عمرش نگذشته بود (حدود 1323 هـ ق) در سن چهل و دو سالگي در سفر زيارت عتبات عاليات در شهر کربلا از دنيا رفت. بي بي بزرگ پس از درگذشت همسر، حدود چهار سال در روستاي سندادان همچنان سکونت داشت و به تامين معاش و تربيت و تعليم آنها همت نمود.
تحصيلات:
سيد محمد و خواهر و برادر در سندادان به مکتب مي رفتند و در کنار تحصيل به مادر در امر قالي بافي کمک مي کردند. زماني که سيد محمد 14 ساله شد و سيد حسن 12 ساله شد و دوره ي مکتب را به پايان رساندند بي بي بزرگ به سال 1327 هجري قمري با سه فرزند خود به شهر بيرجند رفت تا وسيله  ادامه تحصيل آنها را فراهم سازد. او به نزد دو روحاني بزرگ شهر يعني حاج شيخ محمد باقر آیتی و حاج شيخ محمد هادي هادوی مراجعه نمود و از آنها خواست که تکليف را در امر تحصيل مشخص کنند. هر دو مجتهد پيشنهاد کردند که يکي از پسران در مدرسه ي جديد (شوکتيه) و ديگري در مدرسه ي قديم (حوزه علميه) تحصيل کنند. شيح محمد چون بي بي بزرگ را با پسران در محضر خود ديد، خاطره ورود مادر سيد رضي و سيد مرتضي بر شيخ مفيد تجديد شده است و نويد داد که در آينده نزديک هر دو برادر از دانشمندان و علماي طراز اول کشور در رشته ي تحصيل خود خواهند شد و الحق هم چنين است چرا که سيد محمد در عالم ادب فارسي و عربي حديث تفسير و معارف اسلامي يگانه ي روزگار و سيد حسن يعني آيت الله تهامي در فقه. اصول علوم ادبي و عربي، حکمت و حديث سرآمد زمان و مجتهد طراز اول شد. بدين ترتيب سيد محمد فرزان در سال 1327 هجري قمري در مدرسه ي شوکتيه نام نويسي کرد. سيد محمد فرزان چون در قريه ي سندادان خواندن و نوشتن قرائت قرآن و شرعيات و مقدمات علوم ادبي را فراگرفته، در کلاس دوم پذيرفته شد. اما از حساب هندسه، جغرافيا، تاريخ و علوم طبيعي به علت اينکه اين علوم در مکتب تدريس نمي شد اطلاعي نداشت. اما به جهت داشتن استعداد سرشار و حافظه قوي در سه ماه نخست خود را به پايه ساير شاگردان در اين دروس رسانيد. هنوز نيمي از سال 1327 هجري قمري سپري نشده بود که سيد محمد نيروي ادراک و فهم و نبوغ فکري خويش را بروز داد. بطوري که توجه مدرسان مدرسه شوکتيه را جلب نمود و با مبصر کلاس که حدود سه سال مقدماتي عربي را در مدرسه قديم فراگرفته بود رقابت مي کرد و حتي از او پيشي گرفت او در سال سوم، چهارم، پنجم و ششم درخشنده ترين شاگرد مدرسه شناخته شد و با معلمان خود به بحث مي پرداخت. فرزان در مدرسه بيشتر اوقات خود را صرف مطالعه کتابهاي موجود و مجله هاي المقتبس، المقتطف، المنار و الهلال مي کرد. فرزان در هيجده سالگي مدرسه شوکتيه را به پايان برد. در پايان سال ششم تحصيلات کتابهاي مدرسه شوکتيه يا در نيمه آن مادر سيد فرزان قصد گزاردن حج بيت ا... الحرام نمود. سيد محمد همراه مادر از طريق عشق آباد روسيه، ترکيه، لبنان، و شام به سوي مکه معظمه و مدينه منوره روي نهاد و مراسم حج را انجام داد. قافله سالار اين کاروان شخصي به نام حاج سيد علي آقا مجتهد سنداداني بود که بعدها سيد محمد با دختر او ازدواج کرد و در بازگشت از حج در شهر حلب مادر رسيد وفات يافت. او پس از تکفين و تدفين مادر در همان شهر به بيروت رفت و مدت کوتاهي که در آن شهر بود کتابهايي چند از کتابفروشي هاي آنجا خريد و به ايران آورد. فرزان پس از بازگشت از سفر به قولي حدود چهار سال در مدرسه معصوميه بيرجند تحصيل کرده است. در ادامه فرزان به مشهد مهاجرت کرده و در حلقه درس استاداني همچون اديب نيشابوري، حاج آقا حسين قمي و آيت الله خراساني قرار مي گيرد. فرزان چون به فتق مبتلا بوده است نمي توانسته در برابراستاد دو زانو بنشيند؛ بنابراين تمام ساعات تدريس درس استاد را روي پا مي ايستاد و به سخنانش گوش فرا مي داد. علامه فرزان گفته است: من مطلبي را که اديب نيشابوري تدريس مي کرد به خوي مي دانستم اما مي خواستم از طرز بيان و شيوه سخنوري او استفاده کنم و از اين رو به حلقه درس وي حاضر مي شدم. فرزان صرف نظر از زبان عربي به زبان هاي انگليسي و به ويژه فرانسه مسلط بود و اغلب متوني را به فارسي ترجمه مي کرد.
ازدواج فرزان و فرزندان او:
فرزان در بازگشت از سفر حج با دختر حاج سيد علي آقا مجتهد سنداداني که در سفر مکه در معيت بود ازدواج کرد. همسر فرزان زني ديندار و شايسته و صبور بود که تا هنگام مرگ يار و مددکارش بود. خداوند از اين همسر مهربان دختري به او عطا کرد. فرزان نام وي را رخشنده نهاد. خانم رخشنده نيز همچون پدر، زني فاضله و نجيب مي باشد. گويا علامه پسري هم داشته اند که به بيماري آبله در گذشته است.
تدريس در مدرسه شوکتيه و مديريت مدرسه:
علامه پس از تحصيل علوم قديم در مشهد در سال 1297 خورشيدي به بيرجند بازگشت و به تدريس در مدرسه ي شوکتيه پرداخت. موارد تدريس وي ادبيات فارسي و عربي و معاني بيان بوده است. فرزان براي مدتي رياست دبيرستان شوکتيه را عهده دار بوده است. در همين هنگام بنا به دستور رئيس فرهنگ وقت (آقاي مرتضي مدرسي) مبني بر تنظيم تاريخچه مدارس و فرهنگ شهرستان ايشان مسئوول جمع آوري قسمت هاي تاريخي و شرح حال دانشمندان، شاعران و بزرگان و همچنين مدارس قديم شهرستان مي شود.
عزيمت به سيستان:
مدتي از تدريس علامه در بيرجند نمي گذشت که در همان سال 1279 خورشيدي مامور سيستان شد. مرحوم ذبيح الله ناصح نوشته است: پس از آنکه اسدي و باصر السلطنه از رفتن من به سيستان مايوس شدند سراغ آقايان فرزان رفتند و ايشان را راضي به مسافرت نمودند. آقاي فرزان قريب نه سال در سيستان بود. او در سيستان به تشکيل چند مدرسه همت گماشت. به جهت اعتماد اهالي سيستان به علامه و اصرار آنها در سال 1307 پيشنهاد کانديدا شدن براي مردم سيستان را پذيرفت. اما پيش از روز رأي گيري به دستور تهران، ماموران محلي او را دستگير کرده و به شکلي فجيع به مشهد فرستاده شد و علامه با برادرش آيت الله تهامي پس از خاتمه يافتن انتخابات به بيرجند بازگشتند. استاد باستاني پاريزي مي نويسد: اتفاقاً يکي از مواردي که استاد فرزان را از مهلکه حسن شهرت حديث خير نجات داده عدم توفيق او در انتخابات سيستان بوده است.
رياست اداره معارف بنادر جنوب:
در سال 1309 خورشيدي فرزان از طرف وزارت معارف و اوقاف به رياست اداره معارف بنادر جنوب منصوب شد. تا سال 1314 خورشيدي در شهرهاي بوشهر، بندرعباس و جزيره هاي خليج فارس به گسترش آموزش و فرهنگ و تاسيس مدارس اشتغال داشت. ضمن اينکه او فرصت يافت مطالعات عميق خود را در آن ديار تکميل نموده و علامه اي از کار درآيد. البته در اين ماموريت به بيماري مالاريا مبتلا شد و اثرات اين بيماري مزمن تا پايان عمر او را رنج داد. در سال 1314 استاد از بند بوشهر به تهران آمد. اما توقف او در پايتخت چند ماهي طول نکشيد و به رياست فرهنگ شاهرود برگزيده شد.
رياست اداره ي معارف شاهرود:
حدود يک سال يعني از سال 1314 تا 1315 خورشيدي ریاست اداره فرهنگ شاهرود به عهده علامه فرزان بوده است. علامه فرزان در فاصله سالهاي 1315 تا 1317 خورشيدي به معاونت فرهنگ قائنات و سيستان بلوچستان منصوب شد. ضمناً تا سال 1320 برنامه هاي مدارس زابل و زاهدان زير نظر و تاييد اداره معارف بيرجند تهيه و تنظيم مي شده است.
تدريس در دبيرستان مشهد:
سال 1317 استاد فرزان به مشهد منتقل شد و در دبيرستان مشهد مشغول به تدريس گرديد. اين کار تا سال 1320 خورشيدي به طول انجاميد.
رياست فرهنگ و اوقاف بيرجند و قائنات:
علامه در شهريور سال 1320 خورشيدي به رياست فرهنگ بيرجند و قائنات منصوب گرديد و بيش از ده سال در اين منطقه به خدمت مشغول بود. فرزان با مساعدت مردم حدود سي و چند باب دبستان در نقاط مختلف تاسيس کرد. تا سال 1331 اين مسؤؤليت را داشت و در اين سال به تهران منتقل شد.
علامه فرزان در تهران:
در سال 1331 استاد فرزان به پايتخت منتقل شد. ايشان در مؤسسه وعظ و خطابه و دانشکده هاي معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي) و ادبيات دانشگاه تهران به تدريس پرداخت. در اين هنگام صيت شهرت و فضل و دانش علامه در افواه پيچيده بود. مقاله هاي محققانه و انتقادات بجا که بر آثار برخي از مشاهير عصر مي نمود او را بر سر زبان ها انداخت. او با دانشمندان بزرگي همچون جلال همايي، محيط طباطبايي، حبيب يغمايي، مجتبي مينويي، اسلامي ندوشن و ايرج افشار مصاحبت داشت و آثار ارزشمند خويش را در مجله هاي يغما، راهنماي کتاب و ارمغان منتشر مي ساخت. هفته اي يک روز به دفتر مجله ي يغما مي رفت و در آنجا با نويسندگان به مذاکره و مباحثه مي پرداخت. فرزان که از خود خانه اي نداشت در منزل داماد خود آقاي سيادت زندگي مي کرد و آنجا محل آمد و رفت استادان و دانشمندان بود (روزهاي جمعه) بيرجندي های ادب دوست و دوستان نزديک به ديدارش مي شتافتند. در سال 1330 خورشيدي وزارت فرهنگ وقت طي بخشنامه اي به تمام معلمان توصيه کرد که نظرات خويش را درباره کتابهاي درسي به وزارت متبوع کتباً اعلام دارند. فرزان درباره معايب کتب درسي نظرات جامعي تنظيم نمود و راه اصلاح آنها را نيز پيشنهاد کرد. نظرات صائب علامه به شوراي عالي فرهنگ ارجاع شد. شوراي عالي فرهنگ استاد سيد حسن تقي زاده را مامور بررسي دقيق پيشنهادهاي آموزشي فرزان نمود و تقي زاده آنها را مورد مطالعه قرار داد و کليه پيشنهادهاي فرزان را مفيد و ضروري تشخيص داد. در سال بعد 1331 وزارت فرهنگ جهت تصحيح و انتخاب کتب درسي کميسيوني را تشکيل داد که مرکب بود از سيد محمد فرزان، سيد محمد طباطبايي و مجتبي مينويي و از ايشان خواسته شد تا کتابهايي را برگزينند که بطور موقت در مدارس تدريس شود تا به تدريج در سالهاي بعد کتابهايي بر مبناي اصول تعليم و تربيت نوشته و منتشر گردد. مرحوم احمدي او را کارمند عالي رتبه وزارت فرهنگ معرفي مي کند. تا سال 1338 علامه در تهران بودند.
فرزان در بابلسر:
 آقاي سيادت داماد علامه که کارمند بانک عمران بود در سال 1344 از تهران به شهر بابلسر منتقل شد استاد فرزان نيز به آنجا مهاجرت کرد. تا سال 1347 فرزان در بابلسر بود. حال استاد در آنجا بهتر شده بود و مي گفت آب و هواي بابلسر با مزاجم سازگار است.
بازگشت فرزان به تهران:
دو سال آخر عمر استاد در تهران بود چرا که داماد ايشان مجدداً به تهران انتقال يافت. در آخرين سال حيات غالباً بيمار و حتي نزديک به هشت ماه در بستر بود و به زحمت به اداي فريضه نماز که تا دم واپسين دقت داشت نشود، مي پرداخت. با وجود بيماري در بستر مطالعه مي کرد و بر کتابها حاشيه نويسي مي نمود.
وفات فرزان:
در سالهاي آخر عمر فرزان در سر خود فشاري احساس مي کرد. گويا قلب نمي توانسته خون را بدرستي به مغز برساند و او زود خسته مي شد. علاوه بر اين که در پانزده سال آخر حيات بر خلاف دوران جواني که سالم و تندرست و ورزشکار بوده نحيف و لاغر شده بود. پزشکان مورد اعتماد و علاقه اي دو نفر از شاگردان او بودند. آقايان دکتر محمد حسين اعتمادي و دکتر هادي فرزانه که بر بالين استادشان حاضر شده و او را مداوا مي کردند. چند روز پيش از مرگ استاد دکتر فرزاني حال او را وخيم يافت. او را به بيمارستاني برد که خود رئيس بخش جراحي آن بود و با کمک دکتر اعتمادي تلاش خود را بکار بستند تا علامه را از مرگ نجات دهند اما معالجات سودمند واقع نشد و در حدود ساعت ده بعداز ظهر روز يکشنبه 23 فروردين ماه 1349 برابر پنجم صفرالمظفر 1390 هجري قمري زماني که دکتر تهامي برادر زاده ايشان بر بالينش حضور داشت دار فاني را وداع کرد. بنا به پيشنهاد استاد جلالي نائيني، قرار شد که علامه در تهران دفن شوند تا هراز چندگاهي بر سر مزارش گرد آيند. بنابراين در چند متري مرقد حضرت عبدالعظيم و پهلو به پهلوي ابوافتح رازي، ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني، علامه قزويني، عباس اقبال و تني چند از دانشمندان ديگر دفن گرديد.
ديانت فرزان:
علامه سيد محمد فرزان به تمام معني فردي مسلمان و دوستدار اهل بيت بود. آيات قرآن را حفظ داشت و در صحبتها و تحقيقات به آنها استناد مي جست. نماز و عبادتش هرگز ترک نمي شد. حتي نماز را با قرائتي زيبا مي خواند. اعتقادش از روي مطالعه و تحقيق بود. ابراهيم صهبا از شاعران و نويسندگان معاصر مي نويسد: فرزان ما هميشه به دينداري و اطاعت و پيروي صميمانه از مذاهب شيعه و ولايت علي بن ابي طالب (ع) ارشاد مي نمود. فرزان حتي شاگردان خود را پيوسته پند مي داد که از قرائت قرآن غفلت نکنند و مي فرمود: مستحب است که هر مسلماني صبحها بعد از انجام نماز يک حزب يا چند صفحه يا لااقل چند آيه از قرآن را تلاوت کند.
خدمات فرزان و نوع دوستي:
همانطور که ذکر شد استاد در طول حيات با برکت خويش منشأ خدمات فراوان براي شهر و ميهن خود گرديد. سي و چهار مدرسه در بيرجند و تعدادي نيز در سيستان توسط وي ساخته شد. دکتر جمال رضايي به دبستان پرويز که يکي از بهترين و معتبرترين دبستان ها بوده و در زمان مسئوليت علامه ساخته شده اشاره مي کند. علاوه بر اين خدمات مادي، تربيتي شاگردان برجسته که خود طلايه داران عالم و دانش کشور هستند از اين جمله است. نيز وجود مقاله ها و بررسي کتب درسي مدارس کشور از خدمات معنوي استاد به شمار مي روند. محمد علي منصف در مورد تاسيس مدارس توسط فرزان مي نويسد: بعد ها که شادروان امير شوکت الملک بر آن شد که در سيستان و بلوچستان نيز به ترويج معارف و تاسيس مدارس جديد بپردازد علامه فقيد سيد محمد فرزان را نامزد اين خدمت کرد و از او خواست به تاسيس مدارس جديد اقدام نمايد و او با ياري هاي مادي و معنوي بي دريغ امير قائن مدارس جديدي در سيستان احداث و بنيان نهاد و با علاقه و ايمان به تعليم و تربيت کودکان و نوجوانان سيستاني همت گماشت. از خدمات ديگر علامه عضويت در بنگاه خيريه آبلوله بيرجند مي باشد. وي از اعضاي سي نفره هيات موسسان اين بنگاه خيريه بوده است. افزون بر اين اقدامات خيرخواهانه استاد تاسيس انجمن خيريه آموزش و پرورش سادات سندادان بود. اعضاي اين انجمن که غالباً سنداداني و بيرجندي بودند تعهد کردند پنج درصد درآمد ماهانه خود را به انجمن مذکور جهت آموزش اطفال بي بضاعت سندادان پرداخت نمايند. با اينکه علامه وضع مالي خوبي نداشت و درآمد او همان حقوق اندک معلمي بود با اين وجود از کمک و مساعدت به شاگردان بي بضاعت و مردم مستمند دريغ نداشت. روزي در مجلس روضه خواني فردي مستمند در کنار منبر از حاضران کمک خواست اما کسي به او اعتنايي نکرد علامه به او گفت: آقا! تشريف بياوريد من احتياج شما را برآورده مي کنم و مقدار پول معتنابهي به آن فقير داد. استاد زماني که در تهران بود مرتباً از توده هاي فقير و بي خانمان جنوب شهر سخن مي گفت در سالهاي آخر عمر از همه چيز جهان بريده و به خداي خويش پيوسته بود. مقام و پول در برابر او مفهوم نداشت . قسمت عمده حقوق بازنشستگي خود را به انضمام درآمدهاي اتفاقي به فقرا مي بخشيد و پيوسته پروردگار را که علايق دنيا را از دل بيرون کرده است شکر مي گفت.
فرزان بي مدرک:
استاد جلال نائيني در شرح حال علامه به خاتمه يافتن با موفقيت درس استاد در کلاس ششم اشاره دارد. اما همکلاسي استاد مرحوم ذبيح الله ناصح به عقب افتادن درس او اشاره مي کند. استاد مجتبي مينوي نيز در نداشتن مدرک و تصديق او را ذکر مي نمايد و مي نويسد: « فرزان و امثال او محصول و فرزند نوع خاصي تعليم و تربيت هستند که در ايران دوران آن رو به زوال است. در آن روزگار کساني دنبال آموختن مي رفتند که واقعا استعداد فراگيري و مهذب شدن را داشتند و دانش را براي دانش و فرهنگ را براي فرهنگ مي خواستند نه از براي گرفتن تصديق و رسيدن به مرتبه و مواجب. از آن روز که مرسوم شد بر روي اوراق بزرگي با نشان رسمي دولت ايران و موسسات تعليم و تربيت ايران اسنادي به دست کساني بدهند و در آن سندها در طي عباراتي چاپي با اسمهايي که دستي بينابين آنها اضافه مي کنند، اجازه دخالت در معقولات داده و در آخر آن گفته شود که از مزاياي قانوني آن استفاده نمايند، تحصيل و علم و سواد در خطري بزرگ افتاده است و بيم آن ميرود که بالمره منقرض گردد ... بياييد آتش در اين ديپلم ها بزنيد و قوانيني که حقوقي به ازاي آن ها قائل شده است به دريا افکنيد تا مردم مملکت جز براي آموختن به دانشگاهها نروند و علم را فقط براي علم بياموزند و آنچه را که فعلا به پشتيباني تصديق رسمي ادعاي داشتن آن را مي کنند واقعا بدانند يا دعوي آن را نکنند. در چنين روزگاري سيد محمد فرزان شروع به کار کرد . ابتدا تحصيل او در يکي از همان مدارس بود که بايد قاعدتا منجر به مدارس ديگر و منتهي به گرفتن تصديقي شود تا بتواند با قوت آن بر منصبي بنشيند و ديگر محتاج فراگرفتن چيزي نباشد و از عهده آموزندگي آن بر نيايد. اما حسن تصادف او را از خطر نجات داد. تصديق و ديپلم نگرفت و از آموختن باز نماند. البته نه هر کس که از گرفتن تصديق و ديپلم باز ماند با علم و سواد مي شود و به مرتبه ي فرزان مي رسد. ولي از ده هزار نفر همه که به رتبه دکتري و مقام استادي رسيده اند ده تن نمي توان يافت که در عمق فکر و حسن و ذوق و کثرت علم هم رتبه مرحوم فرزان باشند... مردان دانش همگي خود ساخته بوده اند و مرحوم فرزان يکي از دانشمندان بزرگ خود ساخته بود ...»
تاليفات فرزان:
استاد مينوي درباره تاليفات علامه مي نويسد: کثرت وسواس او در صحيح بودن نوشته ها مانع از اين شده است که تاليف و تصنيفي بکند. ولي در نوشتن بسياري از کتاب ها که مولفين و مصححين آنها از آن مرحوم استشار کرده اند، دخيل و سهيم بوده است. با اين حال ايشان مقاله هاي محققانه و انتقادي در مجله يغما، راهنماي کتاب و ارمغان درج شده که بعدها در کتابي تحت عنوان مقالات فرزان به چاپ رسيده است. تعدادي از مقالات به شرح ذيل مي باشد:
- در اطراف کليله و دمنه ي بهرام شاهي - نظري به حواشي کليله و دمنه - نظري در حواشي مرزبان نامه - تصحيحي درزبان نامه - نظري در تصحيح چهار مقاله - چند نکته در تصحيح ديوان حافظ - صورت صحيح بيت حافظ - معناي دو بيت از حافظ - امثال قران کريم - معناي کلمه ي کضيم - راجع به ترجمه قرآن مجيد ( کلما ، عبارات و احيانا آيات تمامي که از قلم ترجمه افتاده است، غفلتها و سهو القلمها، اغلاط و اشتباهات) - ترجمه قرآن از پاينده - درباره ترجمه قرآن - يادداشت هاي متفرقه در باب بوستان سعدي - معناي بيتي از سعدي
فنون تدريس فرزان:
علامه روشهاي تدريس متنوعي را در کلاس ها اجرا مي کرد، روش هاي پرسش و پاسخ گروهي، سخنراني و حتي روش مباحثه طلبگي. دکتر محمد حسن گنجي، پدر علم جغرافياي ايران و از شاگردان برجسته علامه مي نويسد: فرزان در تدريس زبان و ادبيات فارسي و عربي هرگز به کتاب و جزوه و آنچه در برنامه گنجانده شده بود، اکتفا نمي کرد. با وجودي که مجلات آخر مجاني الادب و کتاب (کتب) صرف و نحو عربي و معاني بيان که بيشتر چاپ بيروت بود، متون درسي ما را در سيکل دوم ادبي آن روز بيرجند تشکيل مي داد، او همواره به تفسير قرآن مي پرداخت و يک سال تمامي عهد نامه معروف مالک اشتر را به ما تعليم داد و براي ما تفسير کرد. مرحوم فرزان از ما مي خواست که مقالاتي از مجلات المقتطف، ايرانشهر، فرهنگستان و روزنامه حبل المتين که همه در خارج از ايران چاپ مي شد مطالعه کرده و خلاصه اش را در کلاس بيان کنيم. او در کلاس ما را به بحث آزاد تشويق مي کرد و همواره روي اصول اسلامي و آزادي تکيه مي کرد. از خصائص بزرگ او اين بود که درب اين دنيا را بي مضايقه به روي همه گشوده بود و همانطور که عاشق مطالعه و خواندن بود، به آموزش و پرورش هم عشق مي ورزيد و در نتيجه در هر مرحله که دست به تدريس مي زد از آموزش مقدمات در مدارس ابتدايي سيستان گرفته تا دوره هاي فوق ليسانس و دکتري در دانشگاه تهران معلمي موفق بود . فرزان در کلاس هاي درس بسيار دلسوز و مهربان بود. دکتر گنجي درباره اولين برخورد خود با استاد در کلاس مي نويسد: استاد در همان لحظه اول چنان برخورد انساني و پدرانه از خود نشان داد که تمام شاگردانش تا روزهاي آخر حيات او، خود را بنده و مطيع او مي دانستند. روش هاي تدرس و هنر معلمي دکتر فرزان را از زبان دکتر اسماعيل رضواني نقل مي کنيم: فرزان در هنر معلمي يگانه بود. به محض اينکه شاگرد او براي اولين بار در حضور او به سخن مي گفت، عيب و هنرش را درک مي کرد و متناسب با قدرت فهم او تدريس مي نمود . محال بود نکته مجهولي براي شاگرد در درس او باقي بماند. چنان با شاگردان خودماني مي شد که شاگرد در ابراز تمام دردهاي دروني و راز هاي زندگي با او بي پروا مي گرديد و بي باکانه در حضور او سخن مي گفت و از اينکه استاد از بي سوادي و بي اطلاعي و يا يکي از نقاط ضعف او پي ببرد ابائي نداشت و اگر شاگردي مطلبي را که در جلسه قبل فرا گرفته بود فراموش مي کرد نميرنجيد و با سعه همان مطالب را دوباره تکرار مي کرد . به همين جهت هر شاگردي در همان جلسه هاي نخستين دلباخته او مي شد و محبت او در اعماق عروق و اعصاب شاگرد چون روح حيات جريان مي يافت. وقتي تدرس خود را آغاز مي کرد شاگرد خود را قطره اي ناچيز در برابر دريا مي ديد و وقتي مرخص مي شد، بي اختيار بر دست و پاي او مي افتاد و مشتاقانه بوسه بر مي گرفت. او نيز متقابلا پيشاني شاگرد را بوسه مي زد. دکتر محمد حسن گنجي استاد دانشمند دانشگاه و مدير کل سابق هوا شناسي و معاون سابق وزارت راه که خود از نوادر و افتخارات کشور ماست مدت ها پيش مقدمه ابن خلدون را مي خواند و هر وقت به حضور فرزان مي رسيد در برابر تخت خواب او زانو ميزد و بر دست او بوسه مي داد.
علامه فرزان و ديدگاه فرزانگان درباره ي او
استاد مجتبي مينوي مي گويد: آن مرحوم (تقي زاده) در حق فرزان هميشه مي گفت و مي نوشت که اين مرد علامه است و وقتي که او اين لغت را درباره شخصي به کار مي برد، صرف لقلقه زبان و لقب خالي از معني نبود. از براي او علامه لفظي سنگين و گرانبها بود که در عمر خود فقط در حق عده اي معدود به کار برده بود و مي برد: يکي محمد قزويني بود و ديگري محمد فرزان. همين بود اثري که ملاقات با فرزان در مجالس متعدد در اداره کل نگارش وزارت فرهنگ در منزل آن مرحوم در خاطر من گذاشت که فرزان واقعا بحري است زخّار و علامه اي بلند مقدار. استاد محمد علي اسلامي ندوشن نيز درباره علامه فرزان چنين نگاشته است: دقت نظر و وسعت معلومات استاد فرزان از مقاله هاي مختلفي که در مجله يغما و بعضي مجله هاي ديگر انتشار داده آشکار مي شود. فرزان کم نوشته است اما آنچه گفته و نوشته انگشت شمار هستند کساني که بتوانند بگويند و بنويسند. در جاي ديگري مي نويسد: بايد اعتراف کرد که در جامعه امروز ما افراد قابل احترام کمياب شده اند و يکي از اين کمياب ها به نظر من سيد محمد فرزان است. فرزان يکي از افراد معدودي است که چون بروند ديگر جانشين نخواهند داشت. استاد زين العابدين راهنما درباره ي علامه سيد محمد فرزان چنين بيان مي دارد: آيات شريفه قرآن و احاديث نبوي و روايات صحيح را اغلب حفظ داشت و در زبان عربي بسيار توانا بود. مخصوصا در صرف و نحو و بيان آن... با اين همه تعمق او در فرهنگ اسلامي و نقد و تحليلي که در اين رشته از او ديده ام، کتاب مستقلي از او نديده ام. اما شرح و تفسير هايي که در کتاب هاي ادبي مختلف از قبيل کليله و دمنه، مرزبان نامه و غيره نوشته و آنها را تصحيح کرده، خدمت بزرگي به عالم ادب فارسي انجام داده است... من تکرار مي کنم که جلد اول تفسير و ترجمه قرآن کريم را به کمک و ياري ادبي ايشان به چاپ رسانده ام. پرفسور محمد حسن گنجي فرزان را گوهري ناشناخته عنوان کرده و درباره وسعت دانش و معلوماتش چنين مي نگارد: وسعت معلومات و احاطه مرحوم فرزان به علوم و حکمت و ادب اسلامي تا به پايه اي بود که همين سالها بعد در ميان دانشمندان تهران جايي باز کرد و شناخته شد. عده اي از سرشناسان قوم او را به حق علامه تحرير خواندند و من شکي ندارم که فرزان در زمان خود در زمينه هاي علمي و ادبي و تاريخي اسلامي بي نظير بود. او دنيايي از علم را در سينه کوچک خود جا داده بود. دکتر گنجي در خاطرات خود از ديدار استاد عباس اقبال آشتياني و علامه فرزان در منزل خود نقل مي کند که چگونه علامه فرزان اشتباهات کتاب اقبال را به او گوشزد مي کند و اقبال مي پذيرد که در چاپ هاي بعدي اين اشتباهات را که به جهت استفاده از کتب مستشرقين بوده است، اصلاح نمايد و سپس دست علامه را بوسيده و علامه نيز با محبت سر اقبال را بوسه مي زند. دکتر محمد اسماعيل رضواني در مورد تبحر استاد مي نويسد: علامه از مطالعه کتبي که درباره ادبيات عرب در کشور هاي عربي مانند مصر و لبنان تاليف مي گرديد، غفلت نداشت و به موازات آن ادبيات عرب را در دوره جاهليت به خوبي فرا گرفته بود. به طوري که معلقات سبع را با قدرت خاصي تدريس مي کرد. علاوه بر فقه اللغه، مراسم و آداب و بطوري که داتي را که عرب ها در آن روزگار داشتند به خوبي مي دانست. يعني تاريخ سياسي و اجتماعي عرب را در حد کمال مطالعه کرده بود. استاد باستاني پاريزي نويسنده برجسته درباره علامه فرزان مي گويد: من متاسفانه سعادت ديدار بسيار با استاد فرزان را نداشتم. تنها در جلسات معدودي از جلسات هفتگي مجله يغما که در يکي از روزهاي هفته در دفتر مجله - خيابان ظهير الاسلام – تشکيل مي شد، ايشان را زيارت کرده ام و جهاني را در گوشه اي ديده ام. دکتر جلالي نائيني که از دوستان نزديک علامه بوده است درباره ي ايشان چنين مي نگارد: فرزان به راستي خداوند علم و ادب و اخلاق و فضيلت و تقوا و نمونه يک انسان عالي محسوب مي شد. و در جاي ديگر ذکر مي کند که: من کمتر مربي و معلم و استادي را به تواضع و دلسوزي و وسعت علم و فضل در رشته فارسي و عربي و معارف اسلام همچون فرزان ديدم و شايد در قرن اخير از اين حيث در بين ارباب علم کم نظير مي باشد.
فرزان نقاد:
بخش زيادي از عمر علامه صرف نقادي کتب تاليف شده توسط بزرگان و نيز کتابهاي درسي آموزش و پرورش سپري گشت که به جا بوده است. آقاي اداره چي گيلاني در مقدمه مقالات فرزان مي نويسد: از مطاوي مقالات استاد، نهايت درجه استقصا و تتبع و قدرت استدلال و حسن تعليل و توجيه و کمال مهارت و قدرت در توضيح مشکلات نمودار است. استاد برجسته مجتبي مينوي در زمينه مقالات انتقادي علامه مي گويد: بنده بر فضايل مرحوم فرزان به دو واسطه واقف شدم يکي به واسطه مقالات انتقادي ايشان که در مجلات منتشر مي گرديد و ديگري به توسط آنچه از دوستان خود و از آنها که مستقيما از مرحوم فرزان برخوردار شده بودند. استاد مينوي در جاي ديگر از کار استاد فرزان اظهار تاسف مي کند: اما موجب تاسف است که نه کليه آنچه مورد انتقاد دانشمند شد، شايستگي آن را داشت که وقت گرانبهاي چنان مردي صرف گرفتن اغلاط آن گردد. مانند ترجمه اي از قران کريم و کتابي در امثال قران نه بدان سبب به آنها متوجه گرديد که مستحق توجه او بودند بلکه بدان سبب که آنها را نويسندگان آنها درباره کتاب بزرگي نوشته بودند که از براي مسلمانان گرامي ترين و برترين کتابها به شمار مي آمد. اما جلالي نائيني ار کار استاد دفاع کرده و مي نويسد: سيد محمد فرزان بي ترديد ناقد برجسته و کم نظر عصر حاضر به شمار مي رفت و با استعداد ذاتي و خدادادي و وسعت اطلاع و دانش خود به صرافي و سره کردن سخن و متون فارسي و عربي مي پرداخت و نظراتش غالبا صائب و حجت بود.
فرزان و کتاب:
علاقه استاد بعد از خانواده به کتاب و جمع آوري آنها بود. او همه اوقات فراغت خويش را صرف مطالعه کتاب مي کرد. هر کتابي را که مطالعه مي نمود مورد نقادي قرار مي داد و با خط زيبا حاشيه هايي بر آن مي نوشت.
فرزان ادب دوست
علامه فرزان توجه وافر به آثار شاعران قاينات و بيرجند داشت. استاد با شاعران معاصر خود آيت ا... حاج شيخ هادي، آيت ا... شيخ محمد حسين آيتي ، بديع الزمان سري و ابراهيم صهبا بسيار مانوس بود. يکي از شاعران قايني که ار نعمت چشم محروم بود، بديع الزمان سري است. علامه نه تنها خود براي اين شاعر نابينا کتاب هاي ادبي مي خواند، بلکه ديگران را تشويق به اين کار مي کرد تا ذهن شاعر را درباره شعر و شاعري پرورش دهد. سري دوبيتي هاي زيبايي براي علامه سروده است که به يکي از آنها اشاره مي شود: عمو "فرزان" که خود مو مهربونه چنو که دل مومه "فرزان" چنونه اگر پرسي زمو "فرزان" کدومه ز"سندادان" و از خوبان زمونه فرزان با تمام قدرتي که در نويسندگي و در بيان معني و مفاهيم و معاني و در حل مشکلات نظم و نثر فارسي داشت، شعر نگفت. شايد در تمام عمر يک رباعي گفته باشد و آن هم در جواب مرحوم سري شاعر نابيناي قايني. در يکي از سال ها به مناسبت عيد نوروز، سري اين رباعي را از قاين به فرزان تلگراف زد: اي سيد و اي سرور ابرار سلام وي راحت بخش روح احرار سلام بر حضرت توزبنده بعد از تبريک يک بار نه ده بار نه صد بار سلام فرزان پاسخ داده بود: بخشايش حق رحمت دادار عليک تبريک و ثنا از در و ديدار عليک نوروز نه، هر روز به تو از مخلص يک بار نه ده بار نه صد بار عليک.فرزان نه تنها به آثار قلمي توجه داشت بلکه به آثار گذشته نيز علاقه مند بود.مثلا به اشعار ملا صبوحي که داراي نصايحي به زبان محلي بيرجند مي باشد، علاقه وافري داشت.
فرزان و بي اعتنايي به دنيا و مناعت طبع
فرزان هرگز به فکر جمع آوري ثروت و مکنت دنيا نبود.زيرا فضيلت انساني را در فضل و کمال مي دانست نه جاه و منال. او نقل مي کند زماني در مشهد اقامت داشتم، زندگي را بسيار سخت مي گذرانيدم.به طوري که من لباسهايم مندرس شده بود. روزي در يکي از کوچه هاي مشهد با لباس کهنه مي گذشتم. ابري تصور کرد من گدا هستم. خواست مبلغي به من بدهد. گفتم ببخشيد من گدا نيستم و از من گذشت. علامه فرزان دانشمندي آزاده و عملا درويشي پاکباز و متشرعي بي نياز به مقام و زخارف و اموال دنيوي بود. زماني که از دنيا رفت جز کتابخانه اي کوچک هيچ چيز نداشت و نمي خواست داشته باشد. بي نيازي و بي اعتنايي او به مال و منال و جاه و مقام به حدي بود که در طول خدمت فرهنگي خويش براي تسجيل رتبه و پيشينه خدمت اداري و دبيري و استادي دانشگاه تهران شخصا اقدام نکرد و در نتيجه زماني که بازنشسته شد با اينکه اولياي وزارت آموزش و پرورش دانشگاه تهران مي خواستند تا جايي که قانون و مقررات اجازه دهد، حقوق و مزايايش را تامين کنند، اما با حقوق ناچيز رتبه اداري بازنشسته شد و هيچگاه شکوه و شکايتي بر زبان نمي آورد. او با اينکه مي توانست بهتر از آني که بود زندگي کند، در تمام دوران زندگي مناعت و قناعت خود را حفظ نمود و با حقوق کارمندي خويش در عسرت و سختي زندگي مي کرد. فرزان هيچگاه از دوستان خود چيزي نمي پذيرفت و هر وقت به آن آزاده مرد اصرار مي کردند که هديه اي قبول کند، با ملامت خاص خود عذرخواهي مي کرد و مي گفت: فعلا نيازي ندارد و هرگاه احتياج داشته باشد خواهد گفت و مي فرمود: من در خانه دخترم هستم و دختر و دامادم از من به خوبي پرستاري و نگه داري مي کنند. آنها درآمدشان براي زندگي يک خانواده متوسط ايراني کفايت مي کند.
فروتني فرزان
از صفات بارز فرزان فروتني و تواضع ايشان بود. استاد مجتبي مينوي در مورد اين خوي استاد مي نويسد: آنچه از دوستان درباره فرزان فرا گرفته ام اين است که وي از آن مردان فياض کم نظير عالم بود که در حق ايشان گفته اند: کبر و ناز و حاجب دربان در اين درگه نيست. همين که کسي از براي استفاده به نزد او مي رفت و او اين مستفيد را به حضور مي پذيرفت، باب افاضه را بي دريغ بر روي او مي گشود و هر چه مي دانست سبيل او مي کرد. ضنت و بخل و امساک را در مذهب افاضه و افاده محظور مي شمرد و از سرزنش و تحقير و استهزا که شيوه ي لئيمان است و جوينده دانش را شرمنده و دل آزرده مي سازد، بالمره دور بود.
فرزان بردبار
علامه پس از اين که در بوشهر به بيماري مالاريا دچار شد و بدن او به تدريج به تحليل رفت، با وجود ضعف و بيماري روحيه اي بسيار قوي داشت و در برابر شدايد و سختي روزگار بردبار بود. ايشان با وجود زجر تبعيد به نقاط بد آب و هوا و فقر و تنگدستي، هيچ گاه گله و شکايتي نداشت و خداوند را شکرگزار بود . او هميشه مي گفت: بايد در مقابل امواج حوادث بردبار بود و طاقت آورد زيرا روزگار در گذر است و دست گره گشاي زمان همه چيز را به موقع حل و فصل مي کند.
فرزان و احترام به دانشمندان و عالمان
سيد محمد فرزان به علما و دانشمندان احترام فوق العاده مي گذاشت. او به عالماني همچون حاج سيد شيخ هادوي، شيخ محمد حسين آيتي، برادر خويش آيت ا... تهامي که حتي کوچکتر از او بود احترام مي گزارد. در تمامي مجالس برادر خود را بر خود مقدم مي داشت. دکتر امير حسن يزد گردي در مقدمه نقئه المصدور نگاشته است: علامه با گشاده رويي و سماحت طبع، بي آنکه گرد ملالي بر حاشيه خاطر راه دهند و يا از سر سامت گرهي بر پيشاني نشانند، به بياني لطف آميز و به اشباع و تفضيل به شرح دقايق و توضيح نکات آن مواضيع مي پرداختند و اگر اين بنده را نيز گاه به گاه در آن ابواب نظري مي بود از سر شفقت و محض به آموزي، به رفقي تمام آن را به محک نقد خويش آشنا مي ساختند و به عيوب آن انگشت مي نهادند و جنبه هاي نقص و ضعف آنرا فرا مي نمودند.
وطن پرستي فرزان
حس وطن پرستي از خصلت هاي بارز علامه فرزان بود. خدمت عاشقانه اش در نقاط دور افتاده و محروم همچون سيستان و بنادر جنوبي تاييدي بر اين مدعا است. ابراهيم صهبا مي نويسد: علامه فرزان در سر کلاس و چه سخنراني هاي اجتماعي خود هميشه ما را به وطن پرستي و عشق به آب و خاک و مخصوصا شهر بيرجند که محل نشو و نماي ما بود تشويق مي کرد.
فرزان و سياست
زماني که فرزان در سيستان بود، اعتماد مردم آنجا را چنان به خود جلب کرده بود که در سال 1307 شمسي در صدد برآمدند او را به نمايندگي مجلس شوراي ملي انتخاب نمايند. اما روز پيش از انتخابات فرزان دستگير و به طرز فجيعي به مشهد انتقال يافت. اين بدان علت بود که فرزان مردي سياس نبود. علامه در سياست تابع مولا علي (ع) بود نه معاويه و هميشه در بحث هايي که ميان ايشان و برخي دوستان سياسي اش به عمل مي آمد، جمله منسوب به امير المومنين را شاهد مي آورد: الحليه ترک الحليه. علامه مي گفت: انسان راستين آن است که بي شيله پيله بوده و با مردم در هر پست و مقامي که هست، صراحت لهجه و صداقت داشته باشد و از بند و بست هاي پنهاني پرهيز نمايد. فرزان چون پيرو حق و حقيقت بود و تابع مکتب علي (ع) در سياست شکست خورد و به جاي مجلس شوراي ملي از بوشهر سر در آورد.
فرزان و سير و سفر
علامه فرزان خود چندان تمايلي به مسافرت نداشت . شايد علت آن بيماري سال هاي پايان عمر او بود که تصور مي کرد طاقت سختي هاي سفر را ندارد. اما پيوسته ما را به سفر تشويق مي کرد و معتقد بود که سفر مرد را پخته و سنجيده مي کند. توصيه اش به شاعران اين بود که شاعر بايد مانند سعدي به سير و سياحت بپردازد.
استادان فرزان
از استادان علامه در مدرسه شوکتيه مي توان به ميرزا احمد مدير نراقي، ميرزا مهدي نراقي و ملا شيخ احمد سليماني اشاره کنيم که دوره شش ساله ابتدايي را تدريس مي کردند. استادان فرزان در حوزه علميه مشهد عبارت بودند از: اديب نيشابوري، آيت ا... زاده خراساني (حاج ميرزا محمد کفايي خراساني) و حاج آقا حسن قمي
شاگردان فرزان
استاد فرزان شاگردان بسياري را تربيت کرد که خود بعدها از مشاهير و دانشمندان بنام منطقه، ايران و حتي جهان شدند. به تعدادي از اين افراد اشاره مي کنيم:
الف- پرفسور محمد حسن گنجي
ب- دکتر محمد اسماعيل رضواني
ج- دکتر جمال رضايي
د- دکتر تهامي
ه- دکتر محمد حسين اعتمادي
و- دکتر هادي فرزانه
بزرگداشت فرزان
در زمان حيات علامه فرزان و به مناسبت هفتادمين سالگي ايشان به سال 1345 خورشيدي مجالس بزرگداشتي در بيشتر انجمن هاي ادبي پايتخت مانند انجمن بين المللي قم برگزار گرديد و در اين مجالس استادان بزرگ چون جلال الدين همايي، حبيب يغمايي، سيد محمود فرخ و محمد اسلامي ندوشن، مقالات ارزشمند درباره ارزش علمي استاد قرائت نموده به ايراد سخن پرداختند.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -