انهار
انهار
مطالب خواندنی

متن كامل رنجنامه سید احمد خمینی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
متن كامل رنجنامه سید احمد خمینی
رنجنامه
نامه ی حجة الاسلام سید احمد خمینی به آقای منتظری
مقدمه
بسمه تعالي
حضرت آيت الله:
نوشته اي که در پيش روي داريد اشاره اي است به علل و عوامل و ريشه هاي مسائلي که عدم توجه به آنها و نصايح مکرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبري گرديد.
گرچه نگارش اين نامه براي کسي که عمري به جنابعالي عشق ورزيده است بسيار سخت و باورنکردني است ولي فقط براي اداي دين خود به امام ـ که مظلوم است ـ و همچنين براي خدمت به مردم که مشتاقانه طالب حقيقتند، به چنين نوشته اي دست زده ام.
از آنجا که در ارسال اين نوشته شتاب داشتم از فصل بندي و تنظيم و تبويب مطالب چشم پوشيدم. به همين جهت مطالب اين نامه دسته بندي نشده است و در خيلي موارد تکراري است (که البته تکرار آنها را لازم مي دانستم) دراين نوشته مواد خام اين قضيه تلخ است و تحليل در آن کمتر به چشم مي خورد. اميدوارم نويسندگان و تحليلگران در جاي خود به آن بپردازند.
ملاک نوشته من رضايت حق است و روشن شدن حقيقت و قدر مسلم اين است که پس از اين نوشته حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي که در اين نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولي چه باک، هر چه در باره من بگويند پذيرايم ولي ناسزا مطالب اين نامه را تغيير نخواهد داد.
از آنجا که در متن وقايع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجراي حضرتعالي و برخورد گرم و صميمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له براي نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذيها بودم فکر کردم اگر حقايق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خيانت کرده ام.
چه بسا نسل معاصر و آيندگان براساس ناآگاهي تصور کنند که جنابعالي را يک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشته اند در حاليکه به هيچ وجه اين گونه نبوده است.
ذکر اين نکته در بيان تلخي حادثه کافي است که حضرت امام روحي فداه پس از کنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندين بار گريستند و بارها فرمودند که لحظه اي از آقاي منتظري غافل نيستم ولي چه کنم که مصلحت نظام ايجاب مي کرد که ايشان کنار بروند.
نامه من به شما تا اندازه اي حقيقت را روشن مي کند و گمان مي کنم کسي به مطالعه گوشه هايي از دهها نامه و سند به نتيجه اي غير از آنچه من رسيده ام برسد.
سؤالي که ممکن است مطرح گردد اين است که چرا نظام از اول چنين برخوردي ننمود و با علم به يک سلسله ضعفها و اشکالات مؤيد شخصيت و موقعيت شما گرديد؟ بايد در جواب گفت که امام بخاطر علاقه شديدي که به جنابعالي داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداري و رهايي شما از چنگال ضدانقلاب بوده اند که شايد از مسير ابهام آميز خود برگرديد و ثانيا "اخيراً" حضرت امام به مسائلي برخورد کردند که ديگر درنگ را جايز ندانستند.
در خاتمه من تأکيد مي کنم که هرگز منظورم از اين نامه اين نيست که خداي ناکرده بگويم جنابعالي تفکر و خط منافقين و ليبرالها را
پذيرفته ايد بلکه غرضم اين است که ثابت شود جريان توطئه گر طيف مهدي هاشمي با القائات خود، شما را وادار به مواضعي کرده اند که بعضي از گفته هاي شما چيزي جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود.
تذکر اين نکته بجاست که نامه هاي شما به حضرت امام حاوي مسائل بسيار مفيدي هم هست که از روي درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است اين بُعد قضيه هرگز ناديده گرفته نشده و نمي شود، ولي اين نوشته بر آن نيست که خدمات حضرتتان را ترسيم کند که خدمات شما خود کتاب مفصلي خواهد شد و هيچ کس زحمات و فداکاريهاي تان را فراموش نمي کند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از اين موضوع در شگفتند که چرا شما يک مرتبه از آن مواضع به اين موضع گيريها رسيديد.
اين نوشته بر آن است تا نشان دهد براي عدم تحقق آنچه که شد چه زحماتي کشيده شده است و ريشه آنچه نمي بايست مي شد چيست.
ارادتمند قديمي: احمد خميني
"بسم الله الر حمن الرحيم"
حضرت آيت الله آقاي منتظري دامت افاضاته
با عرض سلام و دعا براي سلامتي جنابعالي.
مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض کنم نه وقتم اجازه مي داد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات مي دانستم. ولي واقعيات تلخ تر از زهري که اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تکليف بيشتر مي کنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب مي روم که مقصر در اين واقعه کيست؟
شما راجع به هر کسي که بگوييد با شما ميانه اي نداشته است، در باره من چنين چيزي نمي توانيد بگوييد چرا که از وقتي که خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي کرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مي نمودم اگر ترويج شما از امام به عنوان يک مجتهد مسلم پرفايده بود، ترويج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامي رهبري شما را به خيال اين که رضاي خداي در آن است عنوان نمودم.
حضرت آيت الله
باور نمي کردم روزي بيايد که ناچار باشم نامه اي تلخ برايتان بنويسم ولي از آنجايي که هنوز مانند سال 58 بر عقيده خود پابرجايم که امام مظلوم است، لازم ديدم با چند جمله اي در مورد شما و مواضع شما، جنابعالي را خسته کنم.
امروز که اين نامه را براي شما مي نويسم قلبم آرام و مطمئن است که وظيفه دوستي و ارادت و صداقت را تا آنجا که در توان داشته ام انجام داده ام. و از آنجا که هر روز احتمال مي دادم بواسطه برخوردها و مواضع شما اين حادثه اتفاق بيافتد صريحاً و بدفعات به آقاي هادي هاشمي داماد حضرتعالي گفتم که اگر قضايا به همين شکل ادامه پيدا کند علي الظاهر امام تحمل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چيز و همه کس مقدم مي دارند. و همين پيغام را به شما دادم ولي هيچ گونه فايده اي نکرد. و من مطمئنم که آقاي هادي هاشمي به اين نتيجه رسيده بود که امام و نظام چاره اي ندارند جز اين که دنبال آقاي منتظري بدوند و چرا آقاي منتظري آنچه را که مايل است نگويد؟ پس بايد بگويد و امام هم بايد قبول کند، که اين حرف را از لابلاي چند ساعت بحث با او درآوردم.
من براي اين که حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت کردم و بازگشتم و به او گفتم که اين کار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است يک مرتبه فکر نکنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم که اين گونه فکر نمي کرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي کنيم چرا که حضرتعالي را نمي شود کنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نکنند؟
حضرت آيت الله:
من به آقاي هادي هاشمي در يکي از ملاقاتهاي چند ساعته ام گفتم که آقاي منتظري مانند ظرف شيشه اي مي ماند و امام ظرف فلزيند، اگر به هم بخورند ايشان خرد مي شود. به ايشان بگوييد امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هيچ چيزي نمي گذرند. ولي متأسفانه بعداً که از ايشان پرسيدم که به آقاي منتظري گفتي؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادي گفتم به آقاي منتظري بگوييد اين حرف درستي نيست که "يا تمام حرفهاي مرا بايد راديوتلويزيون بگذارد و يا من فرياد مي کشم که سانسور است".
گفتم حرفهاي ايشان به ضرر خودشان است، در آينده صحبتهاي ايشان را کنار صحبتهاي امام مي گذارند و به عنوان مخالف امام نمي گذارند ايشان پا بگيرد.
حضرت آيت الله منتظري:
قبل از انقلاب همه غير از امام از منافقين دفاع مي کرديم (دفاع از بازرگان و باند ايشان که مسأله اي نبود) نامه شما و آقاي طالقاني و آقاي مطهري در دفاع از منافقين به حضرت امام و پشتيباني تمامي دست اندکاران مبارزه از آنان چيزي نيست که مخفي باشد. در سفري که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با يکي از دوستان ملاقات کردم. ايشان به من گفت به امام بگوييد تأييد از مجاهدين را هر چه سريعتر انجام دهند که دير مي شود و عقب مي مانيم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند: "آقايان منتظري و طالقاني و مطهري هم مرا تشويق به دفاع از آنان کردند ولي شماها متوجه نيستيد. اينها شماها را بازي داده اند آنها به اسلام ما معتقد نيستند، دوستان خارج کشور هم در اين مورد به من فشار آورده اند ولي آنها هم کلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر مي کردم که مي شود منافقين و ليبرالها و ساير گروههايي که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزديک شدم، من بارها به مرحوم شهيد والامقام دکتر بهشتي و آقايان هاشمي و خامنه اي مي گفتم اگر شما به مسئله اي رسيديد من به آن عمل مي کنم ولي معتقدم که اين گروه ها را مي شود جذب کرد. ديري نپائيد که ديدم اين گروهها سرم کلاه گذاشته اند.
شبي تا صبح فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که من غير از آقايان بهشتي و هاشمي و خامنه اي و افرادي که در اين رديف مي باشند هستم، آنها خود با بقيه فرق مي کنند ولي من فرقم با بقيه اين است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضي از مردم هستم، تصميم گرفتم اين مسئله را بنويسم و هيچ کاري که برخلاف ميل رهبري و دستان مورد اعتماد رهبري است انجام ندهم و اين مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعکس کردند. هميشه از خداوند خواسته ام تا در موضعي که بايد باشم قرارم دهد و هيچ گاه ادعايي بيش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبيل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در اين است که فرزند امام نيستند. اکنون تمامي دوستان مخلص شما از جنابعالي مي خواهند تا از مواضعتان که نتيجه القائات شيطاني بوده است عدول نمائيد. مسلم است که اين کار شهامت مي خواهد. ولي خير شما هم در اين است که به اشتباهات خود اعتراف کنيد که اعترافات به اشتباه خيلي بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادي گفتم که امروزه افراد اهل تقليد و روحانيون، يا مقلد امام هستند و يا مقلد غيرامام هستند، آنها که مقلد ديگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقليد کنند چه رسد به شما، از طرفي ديگر، روشن است که اگر مرجعشان بعد از امام فوت کند طرز تفکرشان بگونه ايست که جذب افرادي غير از شما مي شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت کند به عقيده من بسياري از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم که مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمي شوند. اما مقلدين امام بر سه گونه اند: يا با شما دشمند يا با شما دوستند و يا بي طرفند.
آنها که مقلد امام هستند و با شما دشمند مي دانيد تعدادشان کم نيست، مسئله شهيد جاويد، مسئله فدک، مسئله مهدي هاشمي و از اين قبيل مسايل که مورد آنها حساسيت است کم نيست، و درست روي همين زمينه بود که ما اصرار داشتيم آقاي شيخ نعمت الله نجف آبادي (مؤلف کتاب شهيد جاويد) در حسينيه جنابعالي مباحثه نکند و متأسفانه شما زيربار نمي رفتيد حتي روحانيوني هستند که با انقلاب نه تنها ميانه اي ندارند که مخالف هم هستند، ولي امام را قبول دارند چرا که معظم له را شخصي مي دانند داراي ولايت محکم ولي با شما مخالف هستند چرا که ـ به غلط ـ شما را فردي مي دانند ضد ولايت. روحانيون اصفهان را در نظر آوريدـ اصفهاني که شهر شماست ـ ببينيد چه تعداد از روحانيون سرشناسي هستند که با شما ميانه خوبي ندارند و يا دشمند. حال دشمني بر سر چيست؟ و در شهرهاي ديگر وضع چگونه است ـ که مسلماً بهتر از اصفهان نيست ـ بماند.
اين افراد بعد از امام که با شما دوست نمي شوند، بلکه حرارت پيدا مي کنند و نقاط ضعف شما را بزرگ مي کنند و علناً با شما دشمني خواهند کرد آن وقت است که مي گويند امام با ليبرالها بد بود آقاي منتظري خوب، امام با منافقين بد بود آقاي منتظري خوب امام بچه هاي اطلاعات را که جانشان را کف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (عليه السلام) مي دانست، آقاي منتظري آنها را از ساواکيهاي شاه بدتر مي دانست و مدرکشان نوشته هاي جنابعالي خواهد بود، چرا که امروز اطرافيان شما خواسته اند تا شما ژست آزادي خواهي بگيريد.
اما آناني که مقلد امام هستند و بي طرفند ممکن است بعد از امام بعضي از آنان از شما تقليد کنند ولي از آنجايي که بدون انگيزه هستند علي الظاهر بيشتر آنها از شما تقليد نمي کنند. از آن گذشته، اين عده اهل اين که خود را به آب و آتش بزنند نيستند و از آن جا که شما زمينه ي امام را نداريد و دشمن زياد داريد به محض احساس خطر از شما مي بُرند و روي اين دسته هم نمي توانيد سرمايه گذاري کنيد چرا که شما اهل مبارزه ايد و افرادي را مي خواهيد که اهل به آب و آتش زدن خود باشند و اين افراد بيشتر جذب روحانيوني مي شوند که به آنان القاء کرده اند که با مقداري پول باغ بهشت را نمي توان خريد، جذب آنهايي مي شوند که به قول خودشان هم دنيا را داشته باشند هم آخرت را، جذب روحانيوني مي شوند که در نجف و قم بر سر امام آن آورده اند که شرم از بازگو کردن آن دارم، جذب کساني مي شوند که با کمال پررويي و بي تقوايي شما را وهابي مي دانند.
اما آن دسته از مقلدين امام که دوستدار شمايند، بعد از امام يا از شما تقليد مي کنند و يا از غير شما. و اين از آنجا نشأت مي گيرد که در زمان امام دوستيشان با شما يا به خاطر خدمت هاي ارزنده شما به اسلام و امام است و يا به خاطر خودتان است. دوستدران شما که روحانيون خوب و مردم و طلبه هاي مخلص انقلابند و سختيها و مرارتها کشيده اند نزديک به تمام آنان هرگز حاضر نيستند امام و اهداف امام را رها کنند وشما را بگيرند، يعني شما را "بخاطر امام" دوست دارند. مقصودم اين است که اگر روزي امام بفرمايند به شما کاري نداشته باشند اين افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب مي دانند، با انقلاب او بزرگ شده اند و ارزشهاي متعالي را در او خلاصه مي بينند و شما را هم به خاطر اين که در خط امام مي باشيد و امام را ترويج کرده ايد و در راه انقلاب اسلامي امام صدمه ديده ايد دوست دارند و اگر شما روي دوستي امام تا آخر تکيه مي کرديد آنها شما را هم قبول داشتند چرا که شما را بعد از امام مجتهدي مي دانند که مي شود در کنارتان با آمريکا و شوروي جنگيد ولي اگر شما از امام فاصله بگيريد و حتي اگر امام روزي به شما اخم کنند آنها نيز بي درنگ بشما اخم مي کنند و حاضر نيستند شماي بدون حب امام را تحمل کنند.
اما يک دسته از مقلدين امام هستند که شما را منهاي امام دوست دارند و شما را رها نمي کنند، خود قضاوت بفرماييد که اين دسته چه تعدادي را تشکيل مي دهند آيا با اين دسته مي توانيد به مبارزات خود ادامه دهيد يا خواه ناخواه جذب آنها مي شويد و آنها هر گونه که مايل باشند شما را هدايت مي کنند؟ متأسفانه شما امروز اين گونه گشته ايد يعني نه مقلدين ساير حضرات آيات، مراجع بزرگوار را داريد نه دوستان امام را، که بدون امام شده ايد، مانده ايد تنها به تعدادي افراد ناباب که اگر دقيق عمل نکنيد رفته ايد.
از آنجا که در شما صفا وپاکي را سراغ دارم معتقدم خداوند شما را هدايت و حفظ مي کند و از امام انشاء الله فاصله نمي گيريد و دوباره دوستان خوب قديم خود را جذب خواهيد کرد که انشاءالله اين گونه بشود. البته اين در صورتي است که يکي دوسال دست به هيچ کار غير معقولي نزنيد و کاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد و از آخوندهاي مرتجعي که تا ديروز وهابيتان مي دانستند و احتمالاً امروز از غلاه اميرالمؤمنين و نيز از افرادي که تا ديروز سبک سرتان مي خواندند ولي امروز مبارزي خستگي ناپذير، جداً جدا شويد: من فعلاً تنها خطر شما را منافقين و ليبرالهاي بي دين و مرفهين بي درد نمي دانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهاي بدجنس متحجري مي دانم که در نجف امام را متهم به تارک الصلوه بودن کردند و پانزده سال خون به دل امام کردند. حواستان جمع باشد.
بگذاريد به مطلب ديگري بپردازم و در زمينه مسائل "مهدي هاشمي" و گرفتاريهايي که مربوط به ايشان مي شود مطلبي بگويم.
قبل از بحث در مورد نامه هاي جنابعالي به امام و بررسي نامه ها و نوارها و مصاحبات آقاي مهدي هاشمي، نظر شما را به قمستي از پيام امام خطاب به مجلس خبرگان که تيرماه سال 62 صادر گرديد جلب مي کنم. اين پيام بيش از سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي است، گويي فقط براي شما نوشته اند و گويي تنها کسي که گوش به آن نداده است شماييد. توجه بفرماييد:
سند شماره 1:
"بايد بدانيد که تبه کاران و جنايت پيشگان بيش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممکن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يک عمل انحرافي نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد که انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و اقرار به خطا کنيد که آن کمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا و نقص، و از شيطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنيد وجانب احتياط را مراعات نماييد."
گويي امام 5 سال بعد را مي خوانده است و کانون خطر را دقيقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آيا خدا را خوش مي آيد شما گوش به حرف چنين مرد زيرک و باهوشي ندهيد؟
اما پرداختن به اعترافات مهدي هاشمي و نامه هاي جنابعالي به امام که بيش از دوسال است دل امام را خون کرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاري در چشم و استخواني در گلو صبر کرده است را به اميد خدا شروع مي کنم.
قدر مسلم اين است که شما در جريان حساسيت مردم و مسئولين روي قضيه مهدي هاشمي بوديد و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و عليرغم هشدارها و تذکرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدي نمي دانستيد و متأثر از القائات مهدي هاشمي و آقا هادي هاشمي عمل مي کرديد.
مهدي هاشمي در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2:
"هـ: از يکسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولين محترم جمهوري اسلامي خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهايي را مطرح مي ساختند. از قبيل رابطه با ساواک، جمع کردن نيروهاي تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جريان آقاي شمس آبادي و... اين روند چندين ماه به طول انجاميد و حضرت آيت الله منتظري همچنان در مقابل صحبتهاي آنان مقاومت مي کردند من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوي که در جلسات آنان حضور داشت مطلع مي شدم و سعي نمودم با نوشتن گزارشاتي خدمت آقا تحليلهاي غلط انحرافي را در جهت جلب نظر ايشان به خودم و انتقاد از مسئولين کشوري و اين که منشأ اين بدگوئيها حسد آنان و ناراحتي ايشان از من است را القاءکنم تا بلکه نظر حمايت معظم له از خود را تقويت کرده باشم اخوي نيز سهم مؤثري داشت و او نيز همين تحليلها را حضوراً با آقا مطرح مي ساخت."
اين مسئله نشان مي دهد که امام از يک سال قبل از دستگيري مهدي هاشمي تلاش مي فرمودند که شما را از اين چاهي که برايتان کنده بودند نجات دهند ولي متأسفانه شما به دفاع از مهدي هاشمي آن قدر اصرار ورزيديد که حضرت امام براي شما نامه اي بسيار خوب ومحترمانه و در عين حال هشدار دهنده از خطري که از ناحيه مهدي هاشمي شما را تهديد مي کرد نوشتند که متن دستخط مبارک حضرت امام ضميمه است.
سند شماره 3:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عاليقدر آقاي منتظري دامت ايام برکاته
پس از اهداء سالم و تحيت، علاقه اينجانب به جنابعالي بر خود شما روشن تر از ديگران است به حسب قاعده طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديک مقام ارجمند علمي وعملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهاي فراموش نشدني جنابعالي در سالهاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي کم نظير آن جناب، و بالاتر، حيثيت بلند پايه اي که دنباله اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي که جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جنابعالي دارد انگيزه علاقه مبرم است. لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشه دار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض کنم اين حيثيت واجب المراعات به احتمال قوي بلکه ظن نزديک به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزه قم که ممکن است دنبال بهانه اي باشند.
اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيد مهدي هاشمي است به شما. من نمي خواهم بگويم که ايشان حقيقت مرتکب چيزهايي شدند بلکه مي خواهم عرض کنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل مباشره يا تسبيباً و امثال آن مي باشند و چنين شخصي ولو مبري باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالي است که بر همه حفظش واجب و مؤکد است. آنچه مسلم است و در آن پافشاري دارم رسيدگي به وضعيت و موارد اتهام اوست، رسيدگي به خانه تيمي و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم کمک به سازمان هاي به اصطلاح آزادي بخش. اصولاً يک همچو اعمالي بدون دخالت دولت جرم است و ايشان صلاحيت اين امر را ولو واقعاً براي اين سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حکومت است. جواب به اين امر قطعي است و آنچه از شما مي خواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري که تکليف شرعي از شما ساقط است، سکوت است. حتي در محافل خصوصي دفاع از يک همچو شخصي که خطر براي حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزي بي گناهان است سم قاتل است. بايد تمام فعاليتها که به اسم کمک به سازمانهاي به اصطلاح آزادي بخش است قطع شود و تمام کساني که در اين امور دخالت داشته اند محاکمه شوند و آنچه مسلم است و مايه تأسف، حُسن ظن جنابعالي به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها است که به مجرد وصول، شما ترتيب اثر مي دهيد و در مجمع عمومي صحبت مي کنيد و به قوه قضائيه و غيره سفارش مي دهيد. و من از شما که دوست صميمي سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مي کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما که برگشت به حيثيت جمهوري است نخورد آزادي بي رويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمکاري بود بر گوسفندان. من تأکيد مي کنم که شما دامن خود را از ارتباط به سيد مهدي پاک کنيد که اين راه بهتر است و الا هيچ عکس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد که رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت وتوفيق جنابعالي را خواستارم.
12 مهرماه 65 روح الله الموسوي الخميني
مهدي هاشمي در بازجويي (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7:
"روز آخري که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفي کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه اي براي من نوشته اند و قمستي از آن را که در باره من بود خواندند بعد اضافه کردند که من هم يک نامه براي امام نوشتم و آن قسمتي که در باره من بود را برايم خواندند بعداً گفتند: "امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند من هم نامه اي نوشتم که خواب را از چشم امام بگيرد."
حضرت آقاي منتظري، نامه امام را آوردم تا همه توجه کنند که کجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه اي به اين خوبي که سراپا از شما تجليل است و کاملاً پدرانه و دلسوزانه چرا خواب را از شما گرفته است اين مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتيد که من هم نامه اي نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگيرم. مي دانيد کجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جايي که امام فرمودند رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام حتمي است.
حال قسمتهايي از نامه شما در جواب اين نامه خوب امام را مي آورم و در باره اش چند کلمه اي مي نويسم. البته نامه 9 صفحه اي شما که درتاريخ 65/7/17 نوشتيد موجب تعجب شد. يکي از اين جهت که چرا در برابر امام مسلمين که استاد شما هم بوده اند اينقدر نپخته و گستاخانه حرف زده ايد، و ديگر از سادگي شما. که بعداً معلوم خواهد شد. در اين نامه که 5 روز بعد از نامه حضرت امام
نوشته ايد در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولين آورده ايد:
سند شماره 5:
"مي گوينداگر اين صحبتها نبود (يعني صحبتهاي عليه مسئولين) معلوم نبود چه مي شد. وعکس العمل مردم در برابر کجيهاي و بي عدالتيها که مي بينند چه بود."
راستي حضرت آيت الله چه کساني به شما مي گفتند اگر اين صحبتها نبود مردم ممکن بود عليه بي عدالتيها قيام مي کردند؟ آيا غير از مهدي هاشمي و طيفش افراد ديگري بودند؟
مهدي هاشمي در صفحه 27 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 6:
"خلاصه کلام اين که آخرين و خطرناکترين انديشه انحرافي من اين بود که با موقعيتي که نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست کرده ام و اعتماد مطلق بيت ايشان را کسب کرده بودم انتقام بي مهري ها و کم لطفيهايي که مسئولين نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگيرم. در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي، ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم."
حال متوجه شديد که چه کسي به شما مي گفت اگر فحش به مسئولين ندهيد مردم از بي عدالتيها که مي بينند عليه نظام قيام مي کنند؟
سند شماره 7:
درهمين نامه 65/7/17 آمده است:
"افراد نهضتها مي آيند تا با من به نيابت امام خميني بيعت کنند غافل از اين که اصلاً امام خميني نهضت هاي اسلامي را جرم مي دانند"
مهدي هاشمي در صفحه 17 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 8:
"از زماني که واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بيرون آمدم حضرت آيت الله العظمي منتظري براساس همان شرح صدري که دارند براي تقويت روحي اينجانب نمايندگي در نهضت ها را به من محول کردند و همين امر موجب شد که من روابطم با ايشان و بيت معظم له بيشتر گردد."
متوجه شديد که امام با نهضتهايي که آقا مهدي در رأسش باشد مخالف است و دستور مي دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتي ديگر تشکيل گردد ولي حضرتعالي دوباره بدون توجه به اين مسئله ايشان را به نمايندگي از خود وارد نهضتها کرديد، يعني ارتقاء درجه يافت.
سند شماره 9 مي گويد:
"يکي از ديپلماتهاي خارجي گفت: شما اگر بخواهيد در صحنه داخلي باز مطرح شويد بايد نخست در صحنه بين المللي مطرح گرديد. و ما قدرت داريم زمينه آن را فراهم سازيم ما همه گونه امکانات مالي و نظامي براي راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضريم در اختيارتان بگذاريم تا کا را شروع کنيد."
راستي آيا امام نهضتهاي آزادي بخش را جرم مي دانستند؟ آيا امام با نهضتهاي آزادي بخش مخالف بودند. آيا ايشان در اعلاميه هاي خود از نهضتها دفاع نمي کردند؟ آيا شعار تشکيل هسته هاي مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟
آري، امام با نهضتهايي که سر در آخور بيگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهايي که پولش را ديپلمات و سياستش را بيگانه اي ديگر تعيين کند مخالف بود و چه مي توانستند کرد جز اين که مخالفت کنند.
در همين نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده ايد:
سند شماره 10:
"اينک آنان که در سپاه اين کار غلط را کرده اند و در وقت حج آبرويمان را بردند غير قابل تعقيبند ولي آقاي حسني و سيدمهدي هاشمي بايد تعقيب و محاکمه شوند."
اولاً معروف است که اين کار را هم سيد مهدي هاشمي و يا ايادي ايشان انجام داده اند. ثانياً، آيا راهي براي کارهاي انقلابي غير از
آنچه در مکه شد وجود دارد البته اينگونه کارها گاهي بدون گير و اشکال انجام مي گيرد و گاهي لو مي رود. اين به معناي موافقت من با اين گونه کارها نيست ولي به طور کلي معمول اين گونه کارها همين است. در ضمن مگر مهدي هاشمي به خاطر نهضتها تعقيب و محاکمه شد؟ چه کسي به شما گفت که مهدي هاشمي به خاطر نهضت ها دستگير شد و يا محاکمه گرديد؟ آيا مهدي هاشمي بخاطر قتل وساواکي بودن و از اين قبيل اتهامات محاکمه نگرديد؟
در همين نامه 65/7/17 آمده است:
سند شماره 11:
"سيدمهدي هاشمي در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد ولي ديوان عالي کشور زمان شاه اين استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند."
من خواهش مي کنم صفحه اول پرونده ي آقاي مهدي هاشمي را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجويي ايشان بخوانيد تا معلوم شود آيا ايشان در زمان شاه انقلابي بودند يا ساواکي. آيا ديوان عالي کشور زمان شاه بدون ساواکي بودن ايشان اين عرضه و استقلال را داشته است که حکم دادگاهي را که به زور ساواک مهدي هاشمي را به سه بار اعدام محکوم کرده بود لغوکند؟ او به مناسبت ضعف نفسي که داشته است بهمان صورتي که تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواک شاه هم تمامي اطلاعات خود را حتي اسم کساني را که دستور قتل مرحوم شمس آبادي و ديگران را به آنان داده بود مي دهد و همه آنها دستگير مي شوند.
در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 12:
"من ترس از بيان حقيقت ندارم و ان کان الحق مرا... سيد مهدي را از وقتي بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من مي آمد مي شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصيات او را مي دانم او مردي است مخلص اسلام و انقلاب
و حتي از شخص حضرتعالي (امام) هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت مي کند و خوب مي نويسد و در عقل، تدبير و مديريت به مراتب از رئيس سپاه و وزير اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوي هم از آنان کمتر نيست فقط بزاخفش نيست و حاضر نيست کورکورانه مهره کسي باشد."
اما مهدي هاشمي در نامه اي براي شما در تاريخ 66/5/7 آورده است: عين نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام.
سند شماره 13:
"قبل از هر چيز از تلاشها و حمايتهاي حضرتعالي در ماههاي اول بازداشتم که تصور مي فرموديد من فردي خالص و بي گناه هستم بي نهايت متشکر و از اين که بدلايل نفساني حضرتعالي را در جريان کليه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هويت کامل خويش را در محضر شما بازگو نکرده ام بسيار متأسف و شرمنده ام و بطور کلي از اين که انسان آلوده به لغزشهاي فراوان و آغشته به ناخالصيها و هواپرستيهاي بيشمار مورد توجه و عنايت شخصيتي الهي و منزه و پاک و در جوار او قرار گرفته بود عميقاً اندوهگين و خجلت زده ام. هويت فکري و عملي من آن گونه که خود از آن واقف بودم و در اين روزها شفافتر نمايان گشته است هيچ سنخيتي با حضرتعالي و بيت شما و شعاع وجودي قائم مقام رهبري نداشته است. وضعيتي که ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود چيزي جز سوءاستفاده از برکات وجودي حضرتعالي نبوده و از اين که برخي اعمال و رفتار من مستقيم و غيرمستقيم حضرتعالي را دچار محذورات و اشکالاتي ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام اين تنها وديعه الهي در اين زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرين مي کنم."
حضرت آيت الله منتظري:
شما تصور بفرماييد که مهدي هاشمي بنابر اين اعترافات تا چه اندازه در تمامي مسائل سياسي اجتماعي، شما را تحت تأثير خويش قرار داده است که شما در موقعي که او براي آخرين بار مي خواسته از شما جدا بشود او را تشويق مي کرديد که هر چه کردي بگو فلاني گفته است.
در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است:
"من از ايشان جدا شدم ولي در اندورن وجودي خود واقف بودم که چه مجسمه اي از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأييد فقيه عاليقدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حيله گري من و عده از دوستان قرار گرفته اند."
حضرت آيت الله:
آيا شما ساده انديش نيستيد؟ آيا شما از تمام خصوصيات آقاي مهدي هاشمي اطلاع داشتيد؟
در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
"خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي که نتيجه غرور و عجب بود و خود محوري و استبداد فکري، ريا، تکبر، خود بزرگ بيني مرا احاطه کرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين از اين خصلت شيطاني سرچشمه گرفته بود."
آيا شما تمام خصوصيات او را مي دانستيد؟ آيا او مردي است مخلص انقلاب و اسلام؟
مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 24 مي گويد:
سند شماره 16:
"در اثر ضعف تعبد و تدين و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازيها ديد و نگرشم نسبت به همه ارزشهاي انقلاب آميخته به معادلات سياسي و خطي شده بود هر پديده و حادثه اي را از منطق خط سياسي مي نگريستم حتي مقام معظم رهبري را."
حضرت آيت الله:
آيا شما مهدي هاشمي را خوب مي شناختيد؟ آيا تا به حال فکر کرده ايد در شما چه چيزي کم است که اين گونه زود قضاوت مي کنيد؟ آيا فکر کرده ايد که آقا مهدي هاشمي را که از کودکي با شهيد منتظري رضوان الله تعالي عليه (که اگر بودـ علي الظاهرـ شما در اين مهلکه نبودي) دوست و رفيق بود چرا نشناخته ايد؟ آيا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته ايد؟ آيا چه چيزي موجب شده بود که تقواي او را از آقاي ري شهري و محسن رضايي کمتر مي دانستيد؟ آيا در امام چه چيزي هست که با اين که نه او را بزرگ کرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولي شما که او را بزرگ کرده ايد نشناختيد؟ آيا شما توان قائم مقامي حضرت امام را داشتيد و داريد؟ شما در همان نامه 65/7/17 آورده ايد.
سند شماره 17:
"او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در کشور مد شده است هر کار خلافي را از قتل و اعلاميه و امثال اينها را رجماً بالغيب به او نسبت دهند و خط بازيهاي کشور هم سبب تقويت اين قبيل شايعه ها است و متأسفانه مسئولين از جمله اطلاعات هم شايعه را اساس قضاوت قرار مي دهند و اين خط بازيها و تصفيه حسابهاي ظالمانه خود نيز يکي از مشکلات کشور است."
آيا اطلاعات عزيز جمهوري اسلامي هر کار خلافي در کشور اتفاق افتاده است به ايشان نسبت داده است؟ مثلاً آيا انفجار حزب و نخست وزيري را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت آيات عزير صدوقي، اشرفي اصفهاني، دستغيب، قاضي، مطهري و مدني را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت شهيد قدوسي و شهيد هاشمي نژاد را به ايشان نسبت داده است آيا اين همه اشکالات که در دستگاههاي دولتي و غيردولتي رخ داده است را به ايشان نسبت داده است؟ چه چيزي جز اعترافات و اعمالي که مهدي هاشمي مرتکب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدي هاشمي از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهايي که انجام داده است را شرح مي دهد. که سرفصلهاي آن از اين قرار است:
"1- اقرار به ساواکي بودن.
2- لودادن همانهايي که دستور به آنها داده بود که مرحوم شمس آبادي را ترور کنند.
3-دعا به خانواده سلطنتي.
4- دستور قتل جهان سلطان و مهديزاده.
5- دستور قتل مرحوم شمس آبادي.
6- دستور قتل صفرزاده.
7- دستور قتل مهندس بحرينيان.
8- دامن زدن به اختلاف سپاه و کميته.
9- دستور اختفاء مقادير قابل توجهي اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
10- تحريک سپاه لنجان و سپاههاي خميني شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ايستادن در مقابل سپاه اصفهان.
11- جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
12- جعل سند ساواکي بودن دکتر هادي و عليه بعضي روحانيون اصفهان.
13- دستور قتل عباسقلي حشمت و دو فرزندش.
14- انحلال سازمان نصر و درگيري و آدمکشي در آن.
15- جعل اسناد دولتي.
16- نگهداري اسناد طبقه بندي شده.
17- چاپ و نشر دفتر و اعلاميه با عنوانهاي روحانيت بيدار عليه مسئولين نظام. و از اين قبيل موارد که احتياج به تأمل بيشتر دارد.
جناب آقاي منتظري:
آيا چنين آدمي فقط درمنزل نشسته و مطالعه مي کند؟ آيا واقعاً مد شده بود هر اتفاقي بيفتد به سيدمهدي هاشمي نسبت دهند؟ آيا اگر يکي از اينها را مهدي هاشمي به جنابعالي که او را از بچگي مي شناختيد و از تمام خصوصيات او اطلاع داشتيد و تقواي او را کمتر
از آقايان محسن رضايي و ري شهري نمي دانستيد گفته بود. الآن هم او را با تقوي مي دانستيد؟ حال آيا آقاي آقاهادي را شناخته ايد آيا اطرافيان خود را که اينقدرخون به دل امام کرده اند شناخته ايد؟ با اين همه جرم براي آقا مهدي، آيا اساس قضاوت اطلاعات کشور شايعه است.
درهمين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 18:
"آيا مي دانيد در جمهوري اسلامي بر خلاف آنچه در فقه خوانده ايم نه جان مسلمان محترم است نه مال او قاضي حکم مي کند مال او را بدهيد خانه او را بدهيد کسي گوش نمي کند مخصوصاً اگر در تصرف بنيادهاي انقلاب باشد و افراد شوراي عالي قضايي هم از ترس يکديگر و يا ترس از تلفنهاي مقامات و يا جوسازيهاي غلط بر اين همه خلاف شرعها بوسيله سکوت صحه مي گذارند."
حال ببينيم علت اين نوع قضاوتها چيست.
مهدي هاشمي در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود در باره کارهاي آقاي هادي هاشمي آورده است:
سند شماره 19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقاتهاي نيروهاي مسئله دار و معترض، با آقا چون دکتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي."
حضرت آيت الله منتظري:
آيا تصور نمي کنيد افرادي که حساب شده به ديدار شما مي فرستادند از منافقين و ليبرالها بوده اند که شما را به اين موضع غلط بيندازند؟ آيا با اطميناني که شما به مهدي هاشمي و برادر او داريد و آنها را متدين و با تقوي مي دانيد فکر نمي کنيد شما را آلت دست خويش و گروه خويش قرار داده اند؟ آيا افراد شوراي عالي قضايي غير از رياست ديوانعالي کشور و دادستان کل کشور را شما انتخاب نکرده ايد؟ آيا نبايد از شما سؤال کرد که اکثريت شورا را که به دست شما انتخاب مي شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب کرديد که با تلفنهاي مقامات حکم خدا را تعطيل کنند؟ يا مال و جان مسلمانان برايشان محترم نباشد؟ آيا مقامات جمهوري اسلامي کسانيند که بخواهند حقي را ناحق کنند؟ آيا مقامات نظام اسلامي غير از وکلا و وزراء و رؤساي سه قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوري اسلامي که کارمند معمولي يک وزارتخانه نيست آيا شوراي عالي قضايي اينقدر بي دينند که با يک تلفن يک مقام، دنيا و آخرت خود را بفروشند؟ آيا اين حرفها پيش خداوند متعال جواب ندارد؟
شما در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 20:
"بالاخره با وضع فعلي ناچارم از کارهاي سياسي کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگي و کارهاي حوزوي بپردازم بنابر اين تقاضا مي کنم به من کاري ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعيه کمافي السابق بوکالت حضرتعالي تصرف مي کنم."
آيا باز بر اين عقيده ايد که خود تصميم مي گيريد و خود به اين نتيجه رسيده ايد که از کارهاي سياسي کشور کنار برويد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشته اند؟ آيا داعيه انفصال شما از نظام ماهها قبل از اين نوشته شما در دستور کار آقا هادي وآقا مهدي نبوده است؟ که امروزه تحقق يافته است.
آقاي مهدي هاشمي در نامه ي به آقا هادي هاشمي نوشته است:
سند شماره 21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خود محوري و تنگ نظري که داشتيد و همه چيز را به معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي که عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ کشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي که خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتکب شده اي و اميدوارم که از گذشته توبه کرده باشي."
آقا مهدي هاشمي در نامه اي به حضرتعالي راجع به مسئله انفصال شما از حکومت چنين مي گويد:
سند شماره 22:
"خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي نيز اگر يک لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام ره آرود مجموع حرکتهايي بود که ايشان با زمينه سازي ملاقاتهاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهاي کشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است."
مردم شريف ايران بايد کاملاً توجه نمايندکه جدايي آيت الله منتطري يک برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است که ماهها قبل طراحي شده و امروز به نتيجه رسيده است. آيا باز عقيده بر اين است که امام يک مرتبه آقاي منتظري را کنار گذاشتند؟
آيا باز عقيده بر اين است که کساني براي کسب قدرت ايشان را تصفيه کرده اند؟ آيا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، کافي نبود؟ آيا امام آقا هادي را نپذيرفت تا ديگر حتي کسي نگويد راجع به آقاي هادي هاشمي کوتاهي شد و اگر نمي شد وضع به اينجا نمي کشيد. آيا آقا هادي به ايشان جرياناتي را که بين من و او در ملاقاتهاي مکرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آيا من ناسزاهاي حزب الله را به جان نخريدم و با آقا هادي براي رضايت خدا و امام ملاقاتهاي مکرر نکردم؟
شما در همين نامه 65/7/17 آورده ايد:
سند شماره 23:
"آيا مي دانيد در بعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند آن هم نه يک روز و دو روز بلکه ماهها، قطعاً به حضرتعالي خواهند گفت اينها دروغ است و فلاني ساده انديش."
و چند "آيا"ي ديگر که انسان از گفتن آنها شرم دارد و به اطرافيان شما لعنت مي فرستد که چگونه با ما بازي کردند تا شما را ساقط نمودند.
حضرت آيت الله منتظري:
به صفحات 1و2و5 جلد سوم پرونده مهدي هاشمي توجه کنيد تا بدانيد چه کساني اين حرفها را مي زنند و چه کساني با بيت شما رفت و آمد دارند.
آقا مهدي هاشمي در باره ارتباط به آقا هادي با منافقين و خارج از کشور مطالبي آورده است که ذيلاً نقل مي شود.
قبلاً يادآوري مي کنم که مهدي هاشمي گفته است من مي خواهم همه چيز را بگويم تا پاک خدمت خدا برسم ـ اين گفته ها ضبط شده است ـ مطالب او چنين است:
سندهاي 24/1، 24/2، 24/3، 24/4:
"در ذهنيت آقا هادي ـ من صريحاً مي گويم ـ مسايلي پيش آمده بود که ما هم تأييد ضمني مي کرديم که بايد يک سلسله ارتباطاتي ولو اين که مثلاً ضعيف هم باشد به عنوان کانال يدکي با نيروهاي خارج از کشور داشته باشيم آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود که ما بايد يک کانالهاي احتياطي و يدکي را با خارج از کشور آماده کنيم که اگر احياناً تحولي پيش آمد با اين جناحهاي خارج از کشور ارتباط داشته باشيم. و آقا هادي با همان طلبه اي که از توّابين (1) بود و با آقا هادي هم ارتباط داشت با هم مسائل را هماهنگ مي کردند. از کانال همان طلبه تواب به آقا هادي چنين گفته شده بود که جناحي از سازمان مجاهدين و هم چنين نيروهايي که وابسته به آن سازمان است نسبت به آيت الله منتظري ملايمتر و خفيفتر فکر مي کنند و کلاً اين جناح و اين خط و اين طيف بود که آقا هادي معتقد شده بود بايد با اين کانال که آنها معتقدند مثلاً با آيت الله منتظري ملايمترند مرتبط باشد. و آقا هادي مي گفت سازمان مجاهدين بر اين رژيم ارجحيت دارد و ما معتقد بوديم که درصورت بروز فعل و انفعالات داخلي مشهوريت و قداست آيت الله منتظري خيلي کارساز است. روي هم رفته اين رابطه با... و زمان بعد هم طلبه توّابي (ارمي) که در رابطه با آقا هادي قرار گرفته بود کانال ارتباط با منافقين خلق محسوب مي شد."
مطلب ديگر آقا مهدي اين است که در پرونده جلد دوم ص 6 پس از ذکر چند مورد (بقول او) خيانتهايي که آقا هادي گزارش کرده است (به آقاي منتظري) مانند موافقت با انتقال بولتنهاي محرمانه و خيلي محرمانه جريان "تنظيم طومار تقلبي" جهت تضعيف آقاي هاشمي و خامنه اي، انتقال و بزرگ ساختن نقاط ضعف فرماندهي سپاه نزد آقا که به ممنوعيت ملاقاتهاي برادر محسن رضايي با آقا منتهي گشت، تحريک و تشويق آقاي ... با وساطت آقاي منتظري مبني بر ماست مالي کردن جريان قتل بحرينيان، مأموريت دادن به ... براي تشکيل گروه ضربت، تشويق آقا به موضع گيري مخالف در رابطه با طرح "مترو" که توسط آقاي هاشمي مطرح گشته بود که ريشه خطي داشت و دهها مورد ديگر که نقل مي کند، مي آورد:
سند شماره 19، 25:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي در بيت آقا، او در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد تائب هستند رفت و آمدشان بلا اشکال است، و اعمال ملاحظات خطي در برخي ملاقاتها."
اما در مورد ساده انديشي شما که "اظهر من الشمس" است. ولي ذکر همين نکته بس است که با اين که مهدي هاشمي را از بچگي بزرگ کرده ايد، او را متقي و متدين و طرفدار انقلاب مي دانيد در حالي که او به اعتراف خودش دهها صفت بسيار "بد" براي خود قائل بود.
حضرت آيت الله:
آيا باز هم عقيده داريد که تکرار جمله "آيا مي دانيد..."ها که شرم از بازگو کردن آنها دارم از خود شماست؟ و آيا حق نيست امام با دلي پرخون و قلبي شکسته فرياد بزنند:
"ما بايد مدافع افرادي باشيم که منافقين سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره هاي افطار گوش تا گوش بُريدند."
آيا در مورد قتل مرحوم دکتر سامي شما به گونه اي اعلاميه ندادي که از آن فهميده شود نظام او را کشته است؟ يادتان است در ديداري به شما اين مطلب را گفتم، بلافاصله آقا هادي گفت پيام آقا به صورتي بود که نظام تبرئه شد، من به او گفتم خودت را به آن راه نزن که شما از آنجا که ساده انديش هستيد و نمي دانيد چه چيزهايي را بايد گفت و چه چيزهايي را نبايد گفت، گفتيد: بله فلاحيان گفته است ما منافقين را از پاي درمي آوريم. به آقا هادي گفتم ايشان خودش تصديق کرد که خواسته است به صورتي بگويد که قتل مرحوم دکتر سامي به گردن نظام بيفتد و بعد به شما گفتم اولاً که معلوم نيست فلاحيان چنين چيزي گفته باشد. از آن گذشته سامي که منافق نبود، آيا خدا را خوش مي آيد هر قتل و غارتي را به گردن نظام بيندازيد. و حال مي گويم صرفاً به خاطر اين که اطلاعات مهدي هاشمي را بجزايش رسانده است بايد هر عتلي را به گردن سربازان گمنام امام زمان عليه السلام انداخت؟
بحمدالله چندي بعد هم مطلب روشن شد که شما اشتباه بزرگي کرده ايد. حرف ما اين است که چرا هر چه نوشتند امضاء مي کنيد؟ آيا جواب خون شهدا را مي توانيد بدهيد؟ جواب آنهايي را که براي حفظ نظام از خود گذشتند و شما براي دل خوشي چند ليبرال حاضريد به صورت غيرواقعي مطلب را به گونه اي مطرح کنيد که مرحوم سامي را نظام نابود کرده است. از اين مسائل است که امام فرياد مي زنند که:
"نفوذيها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند."
آيا نبايد امام با درد و رنج بفرمايند:
"نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرهاي و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل کنيم که حزب الله عزيز احساس کنند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي کند."
آيا نبايد به شما تشر بزنند که:
"من به آنهايي که دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد و چه بسا حرفهاي ديگران را مي زنند صريحاً اعلام مي کنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از بين ببرند."
حضرت آيت الله:
با ذکر اين همه اسناد و اعترافات باور نداريد که ساده انديش بوده و آنچه نوشته ايد تراوش ذهن نهضت آزادي و منافقين است. من مطمئن هستم يک بند از (آيا مي دانيد) هايي که به امام نوشته ايد راست نيست.
در نامه 65/7/17 آورده ايد:
"بچه هاي کميته با همه اخلاصشان نوعاً احساساتي و تندند و سعي شود آنها که به عنوان منکرات و حجاب و امثال ذالک با مردم برخورد مي کنند افراد روان شناس، عاقل و تعليم ديده باشند."
آيا به اين مسئله فکر کرده ايد که براي درگيري با منکرات به چند هزار روانشناس در سطح کشور نياز است؟ ما اين همه روانشناس را که با ماهي دوسه هزارتومان مأمور کميته شوند از کجا بياوريم؟ "روانشناس" توجه کرده ايد؟ آيا قبول نداريد اين گونه چيز نوشتن از عجولي شمات؟ در نامه 65/7/17 آورده ايد:
سندشماره 27:
"از همه ارگانهاي ضعيف تر و داغون تر تشکيلات قضايي است در صورتي که لازم است از همه ارگانها قوي تر باشد."
تا آنجا که مي گوييد:
"به نظر من مي رسد باز هم آقاي موسوي اردبيلي خيرالموجودين است."
حضرت آقاي منتظري:
اگر خيرالموجودين آقاي اردبيلي است پس نصف کار امام در شوراي عالي قضايي مورد تأييد شما ـ در اين نامه ـ است و مي ماند يک نفر که دادستان کل کشور است که او را هم شما از نظر علمي و عملي در نزد امام تأييد کرديد و امام از شما پرسيدند ايشان براي دادستاني چگونه است؟ گفتيد خوب است. پس چرا اشکال به امام مي کنيد؟ اگر وضع قضا خراب است از شما بايد سؤال کنيم: چرا اعضايي را براي شوراي عالي قضايي انتخاب کرده ايد که هم فکر نيستند؟ در صفحه قبل در مورد آقاي موسوي اردبيلي نوشته ايد او به درد نمي خورد و اهل برخورد نيست. در صفحه بعد او را خيرالموجودين مي دانيد.
از اين تناقضات بگذريم که بسيار است و اين نوشته اين مسائل را دنبال نمي کند.
شما در نامه اي به حضرت امام که در تاريخ 66/7/4 نوشته شده است يعني چند روز قبل از اعدام مهدي هاشمي، مسائلي را آورده ايد که باور نمي کردم و باعث تعجب شد.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 28:
"او از خيلي از کساني که مورد عفو امام قرار گرفته اند بدتر نيست. مادر پير و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است."
اکنون نامه مهدي هاشمي را هم ملاحظه فرماييد، او مي گويد:
سند شماره 29:
"اکنون و با گذشت قريب به يک سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملکرد خود و دوستان متهم در پرونده مي بينم و به درايت و هوشياري مقام معظم رهبري انقلاب، حضرت امام خميني مدظله العالي آفرين گفته که پيش از رشد و توسعه خطر با قاطعيت از آن جلوگيري فرمودند. و اطمينان دارم حضرتعالي نيز چنانچه در شرايط حضرت امام و ساير مسئولين محترم کشور قرار مي داشتيد و بيرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضيه مي نگريستيد به همان نتيجه مي رسيديد که مقام معظم رهبري رسيدند."
راستي آيا شما از حصار روابط و عواطف سيد مهدي و دوستان ايشان خارج شده ايد؟ آيا شما به آن نتيجه اي رسيديد که حضرت امام رسيدند؟ آيا اطرافيان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خويش به شما منتقل کنند؟ آيا چه کسي مورد عفو حضرت امام قرار گرفت که مهدي هاشمي از او بدتر نبود؟ آيا اگر از حصار درآمده بودي حاضر مي شديد چنين نامه اي به امام بنويسيد که دل امام را خون کنيد که چرا به معيارهاي شرعي توجهي نمي نمائيد؟
درنامه 66/7/4 با اطلاع از اکثر مفاسد او که توسط مصاحبه هاي خودش و مسئولين اطلاعاتي به مردم عرضه شده بود آورده ايد:
سند شماره 30:
"او نه مُرتد است نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد."
آيا مهدي هاشمي با ساواکي بودن و چندين فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفاء اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله ديگر که گذشت ـ مفسد نبود؟ تازه با تمام اين احوال شما مي گوييد اعتقاد کامل به نظام و اسلام داشت اگر ايشان مفسد نباشد آيا مصداق مفسد را پيدا مي کنيم؟
در همين نامه 66/7/4:
سند شماره 31:
"او هنوز طرفداران زيادي از حزب اللهي ها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد. اعدام او در روح آنان اثر بد مي گذارد."
آيا شما در چنين تقاضايي اصول اسلام را مورد توجه قرار داده ايد. بر فرض که در روح عده اي اثر بد بگذارد آيا از نظر اسلامي نبايد شخصي با اين همه جنايت را مجازات کرد؟
درهمين نامه 67/7/4 آورده ايد:
سند شماره 32:
"اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژه طلبان مي باشد."
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 33:
"يکي از گناهان من اين بود که نقاط ضعف فکري و عملي خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آيت الله منتظري مطرح نساختم تا يا زمينه اصلاح آن فراهم شود و يا حداقل آقا اين همه به من اعتماد نکنند بلکه بعکس در هر مسئله اي من سعي مي کردم در حضور ايشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمايت ايشان را به خود جلب کنم."
حضرت آيت الله:
اگر شما ساده بوديد و نتوانستيد او را بشناسيد لااقل چرا حالا از او دفاع مي کنيد حالا که دو سه روز به مرگ او مانده است و خودش به همه چيز اعتراف کرده است؟ آيا نبايد دل امام خون باشد که چرا شما به معيارهاي اسلامي توجهي نمي نمائيد؟ البته حضرت امام همه اينها را حمل بر سادگي شما مي کنند.
در همين نامه 66/7/4 آورده ايد:
سند شماره 34:
"بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصي است که من فعلاً هيچ علاقه شخصي ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آينده انقلاب
است و اين که اعدام و خون ريزي بالاخره بسا کدورت و خون در پي دارد. اعدام هميشه ميسر است ولي کشته را نمي شود زنده کرد."
1- چگونه شما مي گوييد ديگر علاقه شخصي نداريد آيا آن همه مصيبت که شما براي اسلام و انقلاب در سطح جهان براي حفظ آقاي مهدي هاشمي به بار آورديدـ که همگي با صبر و بردباري آن را تحمل کرديم ـ از روي علاقه به مهدي هاشمي نبود؟
2- اگر شما نسبت به ايشان علاقه نداريد پس چرا براي امام نوشته ايد که او را نکشيد چرا که پيروزي بزرگي براي دشمنان اسلام به وجود مي آيد، چرا براي ديگران چنين نامه اي را نمي نويسيد.
3- اين که نوشته ايد چه بسا خون و اعدام خون در پي دارد، حضرت آيت الله با کمال معذرت اين ديگر خيلي عوامي است. چرا که بايد قصاص اسلام را تعطيل کرد چون اولاً خون خون مي آورد، ثانياً کشته را نمي توان زنده کرد.
اين که من به اين مسايل مي پردازم براي اين است که مي خواهم ثابت کنم که شما در اطرافيان خود چنان حل شده ايد که بديهيات را هم منکريد.
از همه اينها گذشته آقاي مهدي هاشمي در صفحه 24 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 35:
"ضعف تعبد و معنويت و خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي که نتيجه عجب و غرور بود، خودمحوري، استبداد فکري، ريا، تکبر، خودبزرگ بيني مرا احاطه کرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين و... از اين خصلت شيطاني سرچشمه مي گرفت."
آيا انقلاب در آينده محتاج ايشان بود؟ آيا مصالح اسلام اقتضاء مي کرد چنين شخصي اعدام نشود؟
در نامه ديگري با پرخاش به امام نوشته ايد:
سند شماره 36:
"چرا مصاحبه اي که به ضرر من و بيت من و مدارس من بود اجازه داديد پخش گردد."
قربان وجود مقدستان گردم!!! چه شد که "بائک تجر و بائي لاتجر"؟ اگر شما هر کسي و هر نهادي را به باد فحش و ناسزا بگيريد، اگر هر حرفي را که بزنيد ولو صددرصد به ضرر اسلام و انقلاب باشد راديو و تلويزيون و روزنامه ها بايد همه آنها را پخش کنند ولي اگر کسي به مدارس شما و بيت شما و خود شما بگويد بالاي چشمتان ابروست اعتراض مي کنيد؟ آيا اين دوگانگي از کجا سرچشمه مي گيرد؟ فحش و ناسزا و انتقادهاي کوبنده شما، از طيبات، ولي اعتراض ديگران به شما از خباثت است که بايد سرب گداخته در دهان گوينده بريزند؟ راستي اين دوگانگي ريشه در عمق مسائل نفسي ندارد؟
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 37:
"چرا کتابخانه مربوط به من که حدود هزار عضو و مطالعه کننده داشت و راديو منافقين عليه او تبليغ مي کرد مهر و موم شد و الي الآن هم بسته است."
حضرت آيت الله:
مطمئناً کتابخانه زير نظر شما نبوده است.
چرا که مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 15 مي گويد:
سند شماره 38:
"طلاب قم و کتابخانه سياسي: ما به قم و حوزه علميه به عنوان يک پايگاه اصلي قدرت نگاه مي کرديم و از آنجا که عطش قدرت و احراز پايگاه در درازمدت نصب العين ما شده بود تا افکار خود را (که بعداً توضيح خواهم داد) در همه جا گسترش داده و يک بازوي نيرومند روحاني در اختيار داشته باشيم و با همفکري و همکاري آقايان... در طي جلسات متعددي که در بافتهاي گونه گوني تشکيل مي شد روي هم رفته به اين نتايج رسيديم که اولاً بايد سطح آموزش سياسي را بالا ببريم که کتابخانه سياسي متکفل آن شد، البته اين حرکت تند و انحرافي منحصر به مدارس آقا نبود که درخارج از آن نيز طلاب زيادي را جذب مي کرديم و پيوستگي به اين تفکر و خط را در آنان تقويت مي کرديم."
اکنون بايد بدانيد که چرا کتابخانه مربوط به جنابعالي را وزارت عزيز اطلاعات به حق مهر و موم کرد. آيا شما مي دانستيد که اين کتابخانه در اختيار طيف آقا مهدي است؟ آيا شما مي دانستيد که اينها با کمال بي انصافي از پاکي شما استفاده کرده اند و هر گونه مي خواستند شما را حرکت مي دادند؟ آيامي دانستيد که مهدي هاشمي و افراد وابسته به او که متأسفانه هنوز بسياري از آنان در بيت جنابعالي بوده ويا نفوذ بسيار دارند به علت عطش قدرت و احراز پايگاه به بازوي نيرومند روحاني احتياج دارند و به جنابعالي گفته اند دست به تأسيس چنين کتابخانه و مدارسي بزنيد که زير چتر حمايت شما اين حرکت تند و انحرافي خويش را در مدارس شما و حتي بيرون از آن گسترش دهند؟
شما در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 39:
"سيد مهدي مجرم بود فرضاً اعدام مي شد...ـ بعد اضافه کرده ايد: ولي چرا عده اي عقده گشايي کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و يأس کشاندند به نحوي که در جبهه ها هم اثر گذاشت."
آيا شما باور داريد که مهدي هاشمي با مدافعين در خط امام اصولاً همگوني داشتند که با اعدام او به يأس و نااميدي کشيده شوند؟ آيا اعدام سيدمهدي آنقدر مهم بود که جبهه ها را متأثر مي ساخت؟ آيا بچه هاي حزب اللهي خط مقدم جبهه و خطوط بعد، آقا مهدي را مي شناختند تا از اعدام او متأثر شوند تا اثر بد داشته باشد؟ چه افرادي به پوچي و يأس کشيده شدند غير از طيف آقا مهدي، اين چه نوع گزارشاتي بود که به شما مي دادند؟
در همين نامه بي تاريخ به امام آورده ايد:
سند شماره 40:
"در کجاي دنيا يک دوست و پدر با فرزند و دوست همفکر خود اين طور عمل مي کند."
حضرت آيت الله:
"باور بفرماييد که نوشتن اين نامه براي کسي که ساليان سال به شما عشق ورزيده است و تمامي اعضاء خانواده شما را چون خانواده خويش دوست مي داشته است بسيار تلخ و ناگوار است روزي را ببيند که ناچار شود چنين نامه اي بنويسد ولي چاره چيست بايد براي درک شيرين حقيقت از خاطرات کمک گرفت. به عقيده من و اکثر قريب به اتفاق دوستان شما، آنچه را که امام در اين زمينه به نفع شما مي ديدند انجام مي دادند. امام براي اين که دوست و همفکر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي مسايل بسيار مهمي خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل:
"الله الله در انتخاب اصحاب خود."
يک سال قبل از دستگيري آقا مهدي هاشمي و افرادمختلفي را خدمت جنابعالي فرستادند که آقا مهدي هاشمي فرد خطرناکي است او را از خود دور سازيد. آيا شما گوش داديد؟ امام آيت الله طاهري اصفهاني را خدمت شما فرستادند که به ايشان بگوييد فلاني مي گويد آقاي مهدي هاشمي فرد خطرناکي است او را از بيت خود اخراج کنيد. آيا به اين نصيحت و پيغام گوش داديد؟ تنها فايده اين پيغام اين بود که آقاي طاهري که از علاقمندان بسيار جدي شما بود مغضوب شما گرديد؟
آيا حضرت امام من را با آقاي موسوي خوئيني خدمت شما نفرستادند که آقا مهدي هاشمي ساواکي است خوبست از طرف شما فردي معين شود تا با فردي از اطلاعات به اين موضوع رسيدگي نمايند؟ و من آقاي هادي هاشمي برادر او را به عنوان نماينده شما براي رسيدگي به اين پرونده پيشنهاد دادم. مگر شما گوش دادي؟ امام به من فرمودند. وقتي با آقايان خامنه اي، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني و نخست وزير پيش آقاي منتظري رفتيد مسئله مهدي هاشمي را مطرح کنيد شايد ايشان قبول کنند وآقا مهدي را از منزلشان اخراج کنند. من مسئله را مطرح کردم و آقاي رفسنجاني براي حل مسأله پيشنهاد داد که حالا که امام روي ايشان حساسند خوبست جنابعالي موافقت کنيد ايشان در يکي از دفاتر فرهنگي ايران در خارج از کشور خدمت کند. بعدها گفتيد مي خواهند ايشان را تبعيد کنند امام ديگر چه مي توانستند بکنند؟
امام يک سال قبل از دستگيري او از هر راهي که ممکن بود شما قبول کنيد تلاش نمودند که وقتي اقدام به دستگيري ايشان مي شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد. ولي شما دست بردار نبوديد لذا نامه اي بسيار محترمانه براي شما نوشتند که متن آن را در اول اين رنجنامه آوردم.
شما در جواب چنين نامه اي پاسخ تندي داديد که همه تعجب کرديم. ولي امام تحمل کردند، ديري نپائيد که دست به اعتصاب زديد (2) و طيف مرموز آقاي مهدي هاشمي اين اعتصاب را با تيتر درشت "چرا ملاقاتهاي قائم مقام رهبري لغو شده است؟" که يکي از علل آن را دستگيري آقا مهدي هاشمي نماينده حضرتعالي در نهضتها آوردند، بصورت اعلاميه منتشر کردند.
ولي امام با کمال بزرگواري شما را خواستند و شما در جلسه اي در منزل اينجانب که سران سه قوه و آقا نخست وزير بودند شرکت کرديد. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زير بار هيچ پيشنهادي نرويد تا آقا مهدي را آزاد کنند چرا که با همه با خشونت برخورد کرديد. اما در اين جلسه با تواضع بسيار از شما خواستند:
"که اعتصاب خود عليه نظام را بشکنيد."
به شما گفتند:
آيا شما ماها را دشمن خود مي دانيد؟ يقيناً اين را نمي توانيد بگوئيد."
بعد با حالت بسيار صميمي و گرم فرمودند:
"من از شما خواهش مي کنم که اين کارها را کنار بگذاريد و مشغول کار خود بشويد."
قبول نکرديد.
فرمودند:
"من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از اين مريد و مخلص خود قبول بفرماييد و به کار خود مشغول شويد."
با کمال خشونت گفتيد "لا يکلّف الله نفساً الا وسعها".
در اين هنگام من به دوستان نگاه کردم ديدم همگي از شرم و حيا سرهاشان را پايين انداخته اند و آقاي خامنه اي اشک در چشمانشان بود آقاي رفسنجاني و من در جلو امام به شما گفتيم که شما قائل به ولايت فقيه هستيد و بقول خودتان 700 صفحه پيرامون آن مطلب نوشته ايد (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمي دهيد؟ باز همان جمله "لا يکلف الله نفساً" را به زبان آورديد و امام با خونسردي به شما نگاه مي کردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند که نبايد کوتاه بياييد تا آقا مهدي را آزاد کنند.
آقا مهدي نوشته است
"که آقا هادي گفت بايد آقا (يعني شما) از نظام جدا گردند."
در مقابل تصميم آقا هادي و اطاعت بي چون و چراي شما از ايشان ديگر امام چه مي توانستند انجام دهند؟ آيا بايد مي گذاشتند تا تمام حيثيت نظام و شما که قائم مقام رهبري بوديد لکه دار گردد؟ آيا امام بارها از شما نخواستندکه بيت خود را از عناصر مشکوک پاک کنيد؟ آيا کرديد؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حکم تبعيد آقاي هادي هاشمي را به عنوان مهره خطرناک، از امام گرفتند بعد که مسايل رو شد و قرار شد آقا هادي را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفي کرديد و بعد به من گفتيد من آقا هادي را از وزرات اطلاعات دزديدم. شما مي دانيد که اين حرکات براي امام چقدر سنگين بود؟ ولي امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء مي کند فعلاً کاري نکنيم و به آقاي ري شهري پيغام دادند که فعلاً کاري نداشته باشيد.
چند وقتي بعد از اين قضايا روزي که در مورد شما بحثي پيش آمد، امام فرمودند:
"من حاضرم با آقا هادي ملاقات کنم."
من خيلي تعجب کردم و اين بدنبال نامه شما به آقاي نخست وزير بود که اطرافيانتان آن را به صورت شب نامه پخش کردند. امام با محبت با آقاي هادي برخورد نمودند و به ايشان گفتند:
"آقاي منتظري را از چنگال نهضت آزادي و آخوندهاي مرتجع نجات دهيد (نزديک به اين مضامين)."
امام مي خواستند تمام راههاي حفظ شما را پيموده باشند چرا که بعد از ملاقاتي که شما چندي بعد از ديدار امام با آقا هادي با حضرت امام داشتيد اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادي پخش گردد. آيا از حکم تبعيد آقا هادي توسط امام، تا پذيرش او و نقل خبرش از راديو و تلويزيون راه کوتاهي بود که امام پيمودند؟ قضيه آقا هادي و ديدارش با امام از آن گونه مسائلي بود که براي هيچ يک از بچه هاي حزب اللهي قابل هضم نبود و من روزهاي سختي را گذراندم چرا که از بچه هاي اطلاعات و کميته و سپاه و جهاد تا حوزوه هاي علمي قم و مشهد و ساير شهرها مرا نفرين مي کردند ولي من به جان خريدم. آخر مگر هر چه از دوست مي رسد نيکو نيست؟ با اينکه من فرزند امام بودم و بيست سال از آقا سعيد بزرگتر بودم از ايشان تقاضاي ملاقات کردم اما نپذيرفت ولي از آنجا که قرار گذاشته بوديم از چيزي بدمان نيايد (3) چند روز بعد مجدداً اين تقاضا را تکرار کردم اجازه نفرمودند. آيا همه اينها از باب محبت به شما نبود گوشزد نمودن خطر ليبرالها و منافقين از باب ارادت نبود؟ ولي والله اين را خوب مي فهميدم که آقا هادي در دل مي گفت من مي دانم که شما کسي را غير از آقاي منتظري نداريد چرا مسايل خودم را از اين طريق حل نکنم. من بارها به او گفتم امام مصحلت نظام را با هيچ چيز عوض نمي کنند ولي کو گوش شنوا؟ آقا هادي در تمامي ملاقاتهايش با من روي اين مطلب تکيه مي کرد که آقا روي افراد و طيف آقا مهدي که در زندان هستند حساسند آنها را آزاد کنيد من مي گفتم اين از توان من خارج است. خود جنابعالي هم که دو مرتبه همين را از من خواستيد. گويي تمام دين در اين طيف خلاصه شده است.
خلاصه کلام حضرت آيت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وکالت نامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتياطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوه ي قضائيه و دادگاه عالي قم و موافقت با تعيين نمايندگان شما در دانشگاهها و خارج از کشور و نيز تعيين نماينده در هيئت هفت نفري زمين و دهها عنايت ديگر، انجام داد.
علاوه بر اينها با اين که معظم له با قائم مقامي شما مخالف بودند و آيت الله آقاي محمدي گيلاني شاهد اين قضيه است، به خاطر حفظ مصلحت سکوت کردند. در جواب اين همه محبتها وقتي از شما با لحن ملايم و جملاتي از اين قبيل که من به شما ارادت دارم از شما خواستند از مهدي هاشمي دست بکشيد و اعتصاب نکنيد شما چه کرديد. باز هم معتقديد امام با دوست و هم فکر خود خوب عمل نکرده است.
ما زماني در مورد شما فکر مي کرديم که اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند براي حفظ اسلام و کيان نظام فرزند خود را قرباني کنيد بي درنگ انجام مي دهيد ولي شما در آن شب تصورات زيباي همه دوستانتان را خرد و باطل کرديد و ما تا حال دم برنياورديم چرا که تضعيف شما را جايز نمي دانستيم.
حضرت آيت الله:
نامه هاي اخير شما در دفاع از منافقين خيال مي کنيد کار خودتان بوده است بعداً سخنان آقاي مهدي هاشمي را مي آورم که چگونه اين طيف در طول چند سال کار روي شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقين سوق دادند و جنابعالي را به سقوط کامل پيش حزب الله کشيدند.
يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سکوت کردند وقتي بلند شديد برويد امام فرمودند:
"بيشتر حرفهاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند."
امام تنها همين دو جمله را فرمودند آيا از خود پرسيده ايد که چه کرديد که امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدي در اين مورد مي گويد:
"آقا هادي از من خيلي داغتر بود او مي گفت خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد."
مي دانيد اين حرفها را آقا مهدي چه وقتي زده است؟ زماني که مي خواستند اعدامش کنند. او گفته بود مي خواهم هيچ چيز نگفته نداشته باشم تا بلکه خدا مرا بيامرزدـ عين نوار ايشان موجود است. اصل اين را با سند در جاي ديگري نقل مي کنم.
حضرت آيت الله:
آيا هنوز معتقديد بيت شما پاک پاک است. آيا هنوز بر اين عقيده ايد که امام با دوست خود به صورتي خوب عمل نکرده است؟
در همان نامه بدون تاريخ به امام نوشته ايد:
سند شماره 41:
"حضرتعالي با اين کار، آخوندهاي مخالف را که تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند جري کرديد. و به آنان امکان ضربه زدن را داديد."
آيا ترس و شرم آخوندهاي مخالف و دشمن شما با دستگيري مهدي هاشمي بريزد بهتر است يا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالي بد شوند؟ شما غير از بعضي از دوستان حضرت امام دوستي نداريد، اينها را به خاطر تحليلهاي غلط طيف آقا مهدي از دست ندهيد.
در همين نامه بدون تاريخ که در قضاياي مهدي هاشمي نوشته ايد آورده ايد:
سند شماره 42:
"ضربه اي که به اسم حضرتعالي و در پوشش حمايت از من و بيت من به من زده شد از همه ضرباتي که آخوندهاي مخالف در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند بيشتر بود."
آيا امام مي خواست سيد مهدي را از کنار شما دور کند حمايت از شما نبود که مي فرماييد در پوشش حمايت از من به من ضربه زديد؟
آقا مهدي به اعتراف خودش در چند جلد از پرونده اش آورده است که
"(1) ساواکي بود.
(2) در قتلها و توطئه ها شرکت داشت.
(3) خود را به دروغ به مظلوميت مي زد و شما را تحريک مي کرد.
(4) اخبار و اطلاعا غلط به شما مي داد.
(5) لغزشهاي بزرگي در حريم شما داشت.
(6) آتش جناح بنديها را بر ضد مسئولين کشور مشتعل ساخت.
(7) اطلاعات سري مملکت را که به شما مي رسيد در اختيار افراد خام مي نهاد.
(8) مردم را قبل از انقلاب تشويق به عضويت در حزب رستاخيز مي نمود.
(9) به خانواده سلطنتي دعا مي کرد.
(10) اختلاف افکني بين سپاه و کميته که منتهي به قتل چند نفر گرديد. و سپاه لنجان و خميني شهر را تحريک نمود که در مقابل سپاه اصفهان مقاومت کنند.
(11) نگهداري اسناد طبقه بندي شده و اطلاعاتي سپاه پس از انحلال واحد نهضتها.
(12) مبادرت به نشر اعلاميه عليه مسئولين کشور به نام روحانيت بيدار و حوزه عليمه و فضلا ي تبريز.
(13) اقدام به جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
(14) توطئه در ميان صفوف مبارزين افغاني که منتهي به خون ريزي شد.
(15) تقويت نيروهاي معترض نجف آباد.
خلاصه اين که خود او به داشتن صفتهايي مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر، فساد، حيله گري، قدرت طلبي، غرور، عجب، خودمحوري، استبداد، ريا، تکبر، خودبزرگ بيني، ضعف و تدين، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازي، منحرف، معيوب، آلوده، اعتراف و اذعان کرده است آيا اگر کسي او را که داراي اين اعمال و اوصاف است از شما دور کند به شما خدمت نکرده است؟ و تحت پوشش حمايت از شما به شما ضربه زده است؟
او خود در صفحه 27 مي آورد:
سند شماره 43:
"خلاصه کلام اين که آخرين و خطرناکترين انديشه انحرافي من اين بود که با موقعيتي که نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست کرده ام و (با) اعتماد مطلق بيت ايشان، انتقام بي مهريها و کم لطفيهايي که مسئولين نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگيرم و در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي و ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم و از نظر نفساني خود را متکي به جهات مختلفي مي ديدم، از حمايت رهبري آينده انقلاب گرفته تا محبوبيت نزد اقشا ناراضي جامعه و افراد تندرو..."
حضرت آيت الله:
با اين اوصاف، وقتي امام مي فرمايند ايشان در کنار شما نباشند حمايت از شما نيست؟ اگر شما حاضر نيستيد در مقابل اين که امام
مي فرمايند آقا مهدي آنجا نباشد امام را تحسين کنيد، آقا مهدي در همين پرونده مي گويد من به تيزهوشي امام که مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در کنار رهبري آينده باشم آفرين مي گويم (نقل به معني).
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 44:
"نمي دانم از بهره برداري ضدانقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسيرهاي راديوهاي بيگانه و خوشحالي آنان تا چه اندازه مطلعيد."
حضرت آيت الله:
از شما مي پرسم آيا ملاک انجام کار حق تنها خوشحالي يا بدحالي ضد انقلاب است که اگر خوشحال شوند کار حق را نبايد انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدي را هم اعدام کنيم راديوهاي بيگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداري مي کنند، پس ما نبايد حکم خدا را در باره او جاري کنيم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدي هرگز خوشحال نشده است.
در نامه به امام نوشته ايد:
سند شماره 45:
"شنيده شد فرموده ايد فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض کرده است البته حضرتعالي را شاه فرض نمي کنم ولي جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواک را سفيد کرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم."
حضرت آيت الله:
اطلاع دقيق شما که معلوم شد چگونه است. مثل اين حرف شماست که در نامه اي به امام نوشته ايد:
"من از کارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بيشتر است"!
تو را به خدا اين حرف خنده دار نيست؟ آيا شما از وزارت اطلاعات بيشتر اطلاع از وضع زندانيان و زندانها داريد؟ از اينها گذشته لابد يادتان نرفته است که به امام نوشته ايد:
"حق را مي گويم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصيات سيد مهدي را مي شناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردي متدين است از بچگي او را مي شناسم تقواي او از آقاي ري شهري کمتر نيست."
حضرت آيت الله:
آيا اطلاع دقيق شما از همين گونه که نوشتم نيست؟ اصلاً اين سؤال براي من هميشه مطرح بوده است که چرا شما زود و سريع اطلاع دقيق از قضايا پيدا مي کنيد؟. آيا واقعاً از خود پرسيده ايد که چرا اين قدر زود قطع پيدا مي کنيد؟ براي روشن شدن منشأ اين اطلاع دقيق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدي هاشمي جلب مي کنم:
سند شماره 46-19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دکتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي (طلبه منافق تائب) در بيت آقا. او (آقا هادي) در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد (منافقين) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشکال است."
حال شما خود قضاوت کنيد منشأ يک چنين ديدگاهي با توجه به رفت و آمد ليبرالها و منافقين و با توجه به تحليلي که شرح آن در پرونده آقاي مهدي هاشمي (سندهاي 24/1 تا 24/4) رفت چيست؟ و نيز خود قضاوت کنيد که منشأ چنين ديدگاهي از شما با توجه به اين که آقا هادي معتقد به کانال احتياطي و يدکي در خارج از کشورـ آن هم از طريق منافقين بود و علاوه بر اين معتقد بود منافقين بر اين رژيم ارجحيت دارند چه مي تواند باشد؟ آيا با آنچه در بالا آمد به نتيجه اي غير از اين مي رسيديد که بگوئيد.
"جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواک شاه را سفيد کرده است؟"
حضرت آيت الله:
آيا برادران بسيار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ري شهري، فلاحيان، رازيني، نيري، پورمحمدي، رئيسي، و بسياري ديگر از همين افرد خوب يعني برادران مبارزي که به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده انديشان موجه تحمل مي کنند و خم به ابرو نمي آروند، از تيمسار نصيري، تيمسار مقدم، ثابتي، منوچهري، حسيني، کمالي و ديگر شکنجه گران شاه در ساير شهرستانها بدترند؟ آيا آقايان روي ايادي شاه را سفيد کرده اند؟ آيا مديرکل هاي اطلاعات و رؤساي ادرات اطلاعات و مسئولين دادگاه هاي انقلابي و زندانها که کثيري از آنان روحانيون پاک باخته اي هستند که جانشان را کف دستشان گذاشته اند و از امنيت و آسايش اين مردم و مملکت دفاع مي کنند از مديرکل هاي ساواک شاه بدترند؟ آيا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانيها و زندانها مانند کسانيند که از خائن ترين و کثيف ترين افراد جامعه طاغوت انتخاب مي شدند؟
آيا آقا مهدي هاشمي اين همه ارزش داشت که شما چشم از بديهي ترين مسائل بپوشيد و خود را تا اين اندازه به ورطه سقوط بکشانيد آيا بچه هاي اطلاعات اکثر قريب به اتفاقشان از فرزندان متدين افراد اين جامعه نيستند؟ شما در آخرت جواب اين سؤال را داريد؟ آيا واقعاً از اين گونه حرفها و قضاوتها پشيمان نشده ايد؟ انشاءالله که شده ايد.
امام در جواب نامه آقاي ري شهري در مورد طيف مهدي هاشمي در تاريخ 66/4/16 مي فرمايند:
سند شماره 47:
"با تشکر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، اين سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالي فرجه که در جنگ با ايادي استکبار در داخل کشور صدمات بسياري ديده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجيده و وظيفه اسلامي ميهني خود را انجام مي دهند، با شرايط وزير محترم اطلاعات آقاي ري شهري موافقت مي نمايم انشاءالله خداوند به همه شما توفيق بيشتر عنايت فرمايد."
روح الله الموسوي الخميني
حضرت آيت الله:
صميمانه از شما مي خواهم سؤال کنم: چه دستي در کار بود تا شما را از امام تا اين حد جدا کرد که شما اطلاعات و مسئولان زندانهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي را از ساواکيهاي شاه بدتر مي دانيد ولي امام آنها را سربازان گمنام امام زمان عليه السلام مي نامند؟ آيا غير از اين است که شما افرادي را که به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر و فساد، حيله گر، توطئه گر، رياکار و قدرت طلب، غيرمتدين، منحرف، معيوب، آلوده به گناه و بسياري ديگر از اين اوصاف دارا بوده اند متقي، متدين، مدير، مدبري مي دانيد که از بچگي بزرگشان کرده ايد و از همه خصوصياتشان مطلعيد و ايشان را خوب مي شناسيد و الحق هم که چقدر خوب شناختيد!! ولي امام با تيزهوشي مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد که شناخت امام چقدر مبتني بر واقعيات و حقايق بوده و شناخت شما چقدر با ساده انديشي همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به اين افرادـ که تعدادشان هم در بيت شما کم نيست ـ موجب گشت چنين اطلاعات مغرضانه و بي اساسي به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان عليه السلام را از ساواکيهاي شاه بدتر بدانيد.
به گوشه اي از نامه مهدي هاشمي چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه کنيد:
سند شماره 48:
"چه کسي جز ايشان (آقاي هادي هاشمي) تحت تأثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات کشور پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت روحي فداه را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان پرورش مي داد که نتيجه آن گزارشات انحرافي و مکتوب من و القائات تحريف شده ايشان (سيدهادي) خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يک تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلاله ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام بود؟"
شايد خدا او را به خاطر بازگوکردن حقايقي که موجب روشنگري نسلهاي آينده انقلاب مي گردد بيامرزد.
حضرت آيت الله:
اگر اين نامه ها و مصاحبه ها و نوشته هاي آقا مهدي هاشمي را نشان شما و افراد بيتتان نمي داديم امروز نمي توانستيم ثابت کنيم که شما بلندگوي منافقين و ليبرالها شده ايد.
نمي توانستيم ثابت کنيم که تمام نوشته هاي شما از گزارشات انحرافي و مکتوب طيف مهدي هاشمي و القائات تحريف شده سيد هادي خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يک تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است. و از آنجا که خدا با امام است بايد آقا مهدي هاشمي را هدايت کند به بازگو کردن مسائل تا توطئه بزرگ بيت شما عليه امام خنثي گردد.
والله اين بخاطر پاکي امام است که افراد بيت شما که تصميم داشته اند جنابعالي را وادار کنند تا نامه هاي بسيار زننده عليه امام بنويسيد معرفي کردند. اين از خلوص و تنهايي امام است که ناگهان مهدي هاشمي فرياد مي زند و اعتراف مي کند که:
"آقاهادي هاشمي در فکر دامن زدن به يک تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است."
آيا ديگر کسي حرفهاي ضد انقلاب را باور مي کند که حذف آقاي منتظري تصفيه اي است از طرف جناحي از حکومت عليه جناحي ديگر؟ آيا کسي باور مي کند که امام يک تصميم عجولانه گرفته اند.
آيا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ يعني فرزندان متدين و سلحشور مردم شريف ايران ـ موجب نشده است که دل امام خون شود و با قلبي شکسته در نامه اخير با شما صحبت کنند.
در همين نامه بي تاريخ نوشته ايد:
سند شماره 49:
"من حدس مي زدم روزي حضرتعالي از اکثر علاقه مندانتان منقطع شويد ولي گمان نمي کردم به اين زودي عملي شود."
مهدي هاشمي در نامه اي چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادي نوشته است:
سند شماره 50-21:
"اکنون که چند لحظه بيشتر به مرگم نمانده است چند نکته را اجمالاً تذکر مي دهم، شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري که داشتي و همه چيز را با معياهار ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي که عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترين لحظات تاريخ انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سردادي که خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتکب شدي."
حضرت آيت الله:
امام از دوستانش جدا نشد داعيه آقا هادي، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولين و مردم حزب الله به بار آورد. و کسي که از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا که دوستان شما اداره کنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادي به شما و نظام زد و آن اين که شما را به جايي رساند که نگذاشت فرياد اعتراض مردم را که از دفاع شما از منافقين و ليبرالها بلند شده بود بشنويد، چرا که او تصميم گرفته بود حرفهاي منافقين را از دهان شما بزند و ديديد که موفق هم شد.
من از شما خواهش مي کنم کمي بيرون از دايره تفکرات آقا هادي و آقا مهدي فکر کنيد که شما چه کساني را از دست داده ايد و در عوض چه کساني را جذب کرده ايد؟ آيا از دست دادن امام کم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه هاي خوب که نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نيست؟ آيا از دست دادن فرزندان امام زمان عليه السلام در اطلاعات و کميته و سپاه و جهاد و نهادهاي انقلابي خسارتي کوچک براي شما بود؟
بار ديگر دوستانه از شما مي خواهم که کمي فکر کنيد آيا آنهايي که اصيلند و در مبارزه بوده اند هيچ کدامشان حاضرند امام را رها کنند و شما را بگيرند؟ اگر يک اشتباه ديگر مرتکب بشويد و به آخوندهايي که تا ديروز شما را وهابي مي خواندند نزديک شويد آبرويتان مي رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع کنيد و بعد از اين بيشتر مواظب افکار آقا هادي باشيد. بهتر است آقا هادي را از گفته هاي برادرش آقا مهدي بشناسيد که لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است:
سند شماره 51:
"راجع به افکار آقا هادي هم البته من يکسري مسائل کم گفتم، خصوصي به بعضي از مقامات گفتم ولي کتباً چيزي ننوشتم، روي مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادي مسايل زيادي مي گفت يعني از من خيلي داغتر بود در اين که امام خميني چند روز ديگر زبانم لال اون مي گفت انشاءالله... خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل مي شود."
به احتمال قوي به نظر مي رسد او توبه حقيقي کرده است چرا که اين مطالب را گفته بود که به قول خودش پاک خدمت خدا برسد.
درنامه اي که به تاريخ 67/5/9 به حضرت امام نوشته ايد که يقيناً باعث خوشحالي منافقين و ليبرالها شد و در اين نامه قلب امام زمان روحي له الفدا را نيز به درد آورديد، آمده است:
سند شماره 52:
"اعدام بازداشت شدگان اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً اثر سويي ندارد."
لابد اگر اثر سويي داشت مي بايست دست از آن برداشت و از کساني که فرزندان اين آب و خاک را قتل عام کرده اند چشم پوشيد؟
در همين نامه به تاريخ 67/5/9 نوشته ايد:
سندشماره 53:
"مسئولين قضايي و دادستاني و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است و با حکم اخير حضرتعالي بسا بي گناهاني اعدام مي شوند."
حضرت آيت الله:
مهدي هاشمي در پرونده خود مي گويد:
"ما اخباري را به ايشان مي داديم تا ايشان را به اطلاعات و سپاه حساس کنيم و بالاخره هم توانستيم اين کار را انجام دهيم.
البته مي دانيد که من افراد اطلاعات و بچه هاي دادستاني را که با ضد انقلاب در ستيزند مانند مقدس اردبيلي مي دانم و معتقدم اگر مقدس اردبيلي هم حکومت دستش بود و مي خواست حکم خدا را جاري کند بهتر از اينها عمل نمي کرد. علاوه بر اين آيا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبيلي نيستند معنايش اين است که ما احکام خدا را تعطيل کنيم و همه را بي دين فرض کنيم؟ واقعاً قضات همه بايد مقدس اردبيلي باشند که اگر نبودند تشکيلات قضايي مشروعيت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبيلي در جريان قضيه مهدي هاشمي بود آيا کاري غير از کار بچه هاي اطلاعات و دادستاني مي کرد؟ و آيا شما در آن صورت او را متهم نمي کرديد که مقدس اردبيلي روي ساواکيهاي شاه را سفيد کرد چرا؟ براي اين که مهدي هاشمي را اعدام نمود؟
در همين نامه 67/5/9 نوشته ايد:
سند شماره 54:
"ما تا به حال از خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم."
حضرت آيت الله:
ما اصولاً خشونتي به خرج نداده ايم. آيا آيت الله صدوقي، آيت الله اشرفي اصفهاني، آيت الله دستغيب، آيت الله مدني، آيت الله قاضي با خشونت ما کشته شدند؟ آيا شهداء حزب جمهوري اسلامي با خشونت ما کشته شدند؟ آيا شهيدان عزيز باهنر و رجايي با خشونت ما کشته شدند؟ آيا صدها نفر از فرزندان عزيز امام از پاسداران سپاه، کميته و بسيج در سراسر ايران با خشونت ما کشته شدند؟ آيا قدوسي و رباني املشي را ما با خشونت شهيد کرده ايم؟ آيا هزاران نفر از مردم حزب اللهي و خوب کوچه و بازار را ما با خشونت کشته ايم؟ آيا ما در معابر بمب گذاشتيم و هواپيماها را ربوديم؟ آيا ما سر سفره هاي افطار سرهاي بچه هاي انقلابي را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بريديم؟
ما تنها کاري که کراده ايم اين بوده که نگذاشتيم مهدي هاشمي و برخي از توابين و نهضت آزادي و پيمان و ديگر ليبرالها و منافقين نزد مردم عادل و متدين معرفي شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتيم و به راديوهاي بيگانه نداديم.
بارها و بارها شيهد بزرگوار آقاي محمد منتظري مي گفت:
"منزل پدر من جاي امن منافقين است و من نخواهم گذاشت منافقين آنجا را تصاحب کنند."
ولي ديديد که به هر وسيله اي بود آنها او را از پاي درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت مي خواهم که قلمم گاهي تند مي شود چرا که ما صراحت را از شما آموخته ايم.
درنامه 67/5/9 مطالبي نوشته ايد که دل امام و مردم حزب الله را خون نموده ايد که مطالب آن از هر کس باشد در قعر جهنم است.
حضرت آيت الله:
مطالب شما حرفهاي تازه اي نبود بلکه ده سال است راديوهاي بيگانه همان حرفها را مي زنند و امام و نظام را به اتهامات واهي کشتن زنهاي بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غيره متهم مي کنند.
در نامه اي به تاريخ 67/5/11 آورده ايد:
سند شماره 55:
"سه روز قبل قاضي شرع يکي از استانهاي کشور که مرد مورد اعتمادي مي باشد با ناراحتي از نحوه اجراء فرمان اخير حضرتعالي به قم آمده بود و مي گفت مسئول اطلاعات يا دادستان ترديد از من است از يکي از زندانيان براي تشخيص اين که سرموضع است يا نه پرسيد تو حاضري سازمان منافقين را محکوم کني گفت آري، پرسيد حاضري مصاحبه کني گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ با عراق به جبهه بروي گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروني گفت: مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند..."
حضرت آيت الله:
شما سپس نتيجه گرفتيد و گفتيد چون اين شخص گفته است که من روي مين نمي روم محکوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع" با او کرده اند. در حالي که همان قاضي شرع مورد اعتماد شما پيش من آمد و صريحاً گفت آقاي منتظري به من دروغ نسبت داده است من اين گونه نگفتم. که من به او گفتم شما در مورد آقاي منتظري چنين چيزي نگو ممکن است ايشان اشتباه فهميده باشند. بعد مسئولين اطلاعات و امور قضايي آن استان را خواستم، آمدند و جريان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند که اصلاً بحث اين گونه نبوده است و تقريباً تمام اين نوشته حضرتعالي را تکذيب کردند.
حال اگر اين مسايل را از اطلاعات و دادستاني به ما بگويند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدي هاشمي را اعدام کرده اند پيش شما دروغ است و اگر مخالفين و دستيارانشان بگويند عين واقعيت است.
بحث من اين است که چرا هميشه کساني که از منافقين و ليبرالها دفاع مي کنند مورد اعتماد شما هستند ولي کساني که از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنايت کارند؟
در تاريخ 67/7/9 نامه اي براي آقاي نخست وزير نوشتيد که توسط افراد با تقواي منزلتان ـ که آنها را خوب مي شناسيد!ـ در سطح کشور و خارج منتشر شد. اين نامه پر است از "بايد"ها و "نبايد"ها حال با چه تواني؟ لابد مي فرمائيد اين ديگر به من مربوط نيست چرا که من در اجرائيات دخالت نمي کنم و اين را صريحاً در اعلاميه ها مي نوشته و در نطقهايم بيان داشته ام. نخست وزير و ديگر دست اندرکاران بايد به اين بايدها و نبايد ها جامه عمل بپوشانند.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 55/1:
" 1- امروز کشورهاي تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "بايد" مسئولين تنگ نظر و سختگير و بي اعتنا به مردم اساساً تعويض شوند.
2- امروز جنگ برطرف شده "بايد" به تدريج صف و کوپن را کنار گذاشت.
3- اطلاعات، سپاه کميته و دادستانيها و بازجوها و امثالهم "بايد" در روش خود تجديد نظر کنند و هشت، نه مورد "بايد" ديگر در اين نامه.
حضرت آيت الله:
مي بينيد که در چه فضاي دور از اوضاع و احوال حاکم بر جامعه تنفس مي فرمائيد درست است که اگر بايدها عملي شود ايران گلستان مي گردد. ولي مگر توان عمل به آنها در وضع فعلي وجود دارد؟ شما از خصوصياتتان اين است که ـ به قول امام ـ مي خواهيد تاريختان را خوب ترسيم کنيد کاري به تأييد نظام و اسلام ـ اگر تاريختان خدشه دار شودـ نداريد. لذا امام مرتب مي فرمايند:
"من به تاريخ کاري ندارم، من به وظيفه شرعي خود بايد عمل کنم ولي شما متوجه نمي شويد کجاي کار شما خراب است که امام اينگونه مي فرمايند.
اگر هدف اين باشد که بايدها و نبايدها تنها بر کاغذ نوشته شود تا تاريخي زيبا و چهره اي دلربا براي انسان ترسيم کند، گفتن و نوشتن
آسان است من هم مي نويسم: هر ايراني بايد داري يک منزل پانصد متري باشد، هر ايراني بايد يک ماشين سواري داشته باشد و هر ايراني بايد حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً اين بحث را ماهميشه با شما داشته ايم که اگر آنچه جنابعالي و يا حضرت امام و يا مسئولين ديگر نظام مي فرمايند به صورت ارشاد باشد، يعني خطوط کلي سياست داخلي و خارجي را در تمامي زمينه ها ترسيم کنند، هيچ مانعي ندارد چرا که هاديان انقلاب بايد راه صحيحي را نشان بدهند اما فرق جنابعالي با بقيه اين است که شما اين مسائلي را که مي گوييد کار به توان اجراء آن نداريد و هر وقت مسئولين و غيرهم را مي بينيد با پرخاش مي گوييد چرا به گفته هاي من عمل نمي شود.
حضرت آيت الله:
از آنجا که بيشتر اطرافيان شما جنبه تبليغي مسائل برايشان مطرح است و شما در دست آنها اسيريد کار بدينجا مي کشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خيلي از مسائل اين نامه که مربوط به آقاي نخست وزير نيست، قهراً جوابي براي آن نداريد. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشيد متوجه مي شويد که هر صف و کوپني معلول علتهاي بسياري است که تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همين نامه هم مسائلي را مطرح کرده ايد که با خط ضد انقلاب و منافقين هم سويي دارد.
مهدي هاشمي بارها گفته است که طيف ما سعي مي کرد آيت الله منتظري را عليه نهادهاي انقلاب و اطلاعات بدبين کند مي بينيد که همان طيف هنوز دست از سر شما برنداشته اند چرا که در اين نامه ـ با اينکه دادگستري صداي صغير و کبير را درآورده است. شما در مورد آنها هيچ حرفي نداريد ولي آورده ايد. بايد دادستانيهاي انقلاب در روش خود تجديدنظر کنند، با اين که ارتش هم وجود دارد، فقط بايد سپاه در روش خود تجديد نظر کند، با اين که شهرباني و ژاندارمري هم وجود دارد، فقط بايد کميته در روش خود تجديد نظر کند و از ميان همه وزارتخانه ها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات بايد در روش خود تجديد نظر کند.
اينها نيست جز اين که منافقين و ليبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روي سپاه و کميته، وزارت اطلاعات و دادستانيهاي انقلاب حساسند لذا به محض اين که نخست وزير خدمت شما مي رسد فوراً حرفهاي آنها بايد زده شود ولو اين که به نخست وزير مربوط نباشد. از اين که با صراحت لهجه حرف مي زنم عذرخواهي مي کنم کمي در مورد مسئولين تنگ نظر و سختگير که بايد تعويض شوند فکر کنيد. اين هم مانند قضيه روان شناس است که مأمورين کميته مي بايست باشند ما يک نفر را بيرون کنيم شما پدر ما را در ميآرويد چه رسد به اين همه افراد.
حضرت آيت الله:
من بار ديگر از شما دوستانه مي خواهم که سعي کنيد خود در مسائل مستقل باشيد و هر چه را به شما مي گويند قبول نکنيد. چه رسد به اين که بنويسيد:
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 56:
"سعي وافر داشتم که ضعفها را به آقا منتقل و ايجاد حساسيت نمايم. اين کار از اول که شروع شد تا اين اواخر ادامه داشت و رو به افزايش بودـ و در چند سطر بعد اضافه مي کنند:ـ در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوي فعال بوديم و هر کدام به نوبه ي خود با تماسهايي که جداگانه يا مجتمعاً با آقا مي گرفتيم ديدگاههاي انحرافي خودمان را در لباس حق به جانبي خدمت آقا مطرح مي ساختيم که قطعاً بدون اثر نبوده است تلاش بي وقفه براي ملاقات دادن افراد و شخصيتهايي که از اوضاع و احوال کشور ناراضي و بدان معترضند باحضرت آيت الله منتظري که طبعاً با تعداد و استمرار اين ملاقاتها ذهنيت ايشان در جهت همان مسايل (مسائل انحرافي خودمان) توجيه مي شد."
حضرت آيت الله:
آيا باز هم شک داريد که اين گروه موجب شد تا قضاياي شما به اينجا کشيده شود و متأسفانه شما همه چيز را از اينها قبول مي کرديد حتي اين مسئله را که در نامه 65/10/19 به امام آورده ايد:
سند شماره 57:
"در بعضي مدارس قم علي ما نقل طلبه اي را به خاطر شرکت در تشييع جنازه شهدا از مدارس اخراج کردند.
آيا امام توسط خود من به شما پيغام ندادند که اين مدرسه کجاست و اين را چه کسي به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند اين فرد کيست که اخراجش کرده اند؟ و شما به امام جواب نداديد. واقعاً کدام مديري است که جرأت کند طلبه اي را به جرم تشييع جنازه شهدا از مدرسه بيرون کند؟
شما مواضعتان تا آن روزي که خودتان بوديد خوب و انقلابي بود. اما وقتي در دام طيف مهدي هاشمي افتاديد اين گونه شد. شما قبلاً مي گفتيد منافقين خائن هستند، حال چيز ديگري مي گوئيد. شما قبل از شهادت شهيد محمد منتظري مي گفتيد شريعتمداري بايد اعدام شود، ولي بعد از مرگ شريعتمداري اعتراض داشتيد که چرا نگذاشتيد تشييع شود. از اين قبيل مسائل بسيار دارم اما سرتان را درد نمي آورم.
در همين نامه 65/10/19 نوشته ايد:
سند شماره 58:
"امروز خانواده اميد نجف آبادي آمده بودند که او (يعني اميد) به وسيله تلفن با گريه گفته است: به آقا بگوييد به داد ما برسد، که تلفن را قطع کردند، اين آقاي اميد مردي است مجتهد و از مدرسين منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحرير حضرتعالي را محرمانه چاپ و منتشر مي کرد."
جناب آقاي منتظري:
حتماً ميدانيد که اميد نجف آبادي چه مفاسدي داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحرير و مبارزه موجب ميشود که از کسي که محکوم به اعدام است دفاع کنيم. و اما دفاع شما از آقاي اميد نجف آبادي هم بدليل ساده انديشي شما به جهت القائات و فشارهاي همه جانبه و حساب شده افراد بيت شماست که توانسته اند از روح لطيف و حساس شما در جهت خواسته ها و اهداف خود استفاده نمايند و در شرايط مناسب به نام خانواده هاي زندانيان وحتي تحريک آنان به نامه و عريضه نگاري براي حضرتعالي ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گيري در زندانها که اساساً يک مسئله پوچ و بي واقعيتي است مشغول نمايند و جالب است که مهدي هاشمي در نامه چهار صفحه اي خود به شما روي همين مسئله تکيه مي نمايد و مي نويسد که ما به تصور اين که حتي در زندان نيز حمايت شما موجب تسلي ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانيان القاء نموديم که بستگان شما تحت شکنجه هستند تا شما را تحريک نمايند.
اکنون به متن نوشته مهدي هاشمي به جنابعالي توجه فرمائيد:
سند شماره 59:
"همان تصورخامي که قبل از بازداشت بر ماها سايه افکنده بود که حضرتعالي تا آخرين لحظه از اين طيف حمايت خواهيد فرمود، در ايام بازداشت و بازجويي نيز همواره تسلي دهنده بسياري از متهمين بوده است و به همين دليل در تلفن ها و ملاقات ها به بستگانشان القاء کرده اند که افراد تحت وحشيانه ترين شکنجه ها قرار گرفته اند تا بلکه حضرتعالي و روح لطيف و حساس شما را در جهت حمايت از خود تحريک نمايند ولي مطمئن باشيد واقعي برخلاف اين است."

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -