انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نمونه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


القارعة (1)
ما القارعة (2)
و ما اءدرئك ما القارعة (3)
يوم يكون الناس كالفراش المبثوث (4)
و تكون الجبال كالعهن المنفوش (5)
فأ ما من ثقلت موزينه (6)
فهو فى عيشة راضية (7)
و اءما من خفت موزينه (8)
فأ مه هاوية (9)
و ما اءدرئك ما هيه (10)
نار حاميه (11)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - آن حادثه كوبنده ،
2 - و چه حادثه كوبندهاى ؟!
3 - و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست ؟
4 - روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده به هر سو مى دوند.
5 - و كوه ها مانند پشم رنگين حلاجى شده مى گردد.
6 - (در آن روز) كسى كه ترازوهاى اعمالش سنگين است .
7 - در يك زندگى خشنود خواهد بود.
8 - و اما كسى كه ترازوهايش سبك است .
9 - پناهگاهش هاويه (دوزخ ) است .
10 - و تو چه مى دانى هاويه چيست ؟
11 - آتشى است سوزان .
تفسير:
حادثه كوبنده !
در اين آيات كه در وصف قيامت است ، نخست مى فرمايد: آن حادثه كوبنده ... (القارعة ).
چه حادثه كوبنده اى است ؟! (ما القارعة ).
و تـو چـه مـى دانـى كـه حادثه كوبنده چيست ؟ (و ما ادراك ما القارعة ). قارعة از ماده قرع (بر وزن فرع ) به معنى كوبيدن چيزى بر چيزى است ، به گونه اى كه صداى شديد از آن بـرخـيـزد تـازيانه و چكش را نيز به همين مناسبت مقرعة گويند بلكه به هر حادثه مـهـم و سـخـت (قـارعة ) گفته مى شود (تاء تانيث در اينجا ممكن است اشاره به تاءكيد باشد).
با تعبيراتى كه در آيه دوم و سوم آمده كه حتى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سـلم ) مـى گـويد تو چه مى دانى آن حادثه سخت و كوبنده چيست ، روشن مى شود كه اين حادثه كوبنده بقدرى عظيم است كه ابعادش به فكر هيچكس نمى رسد.
بـه هـر حال بسيارى از مفسران گفته اند كه قارعة يكى از نامهاى قيامت است ، ولى درست روشـن نـسـاخـتـه اند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مى باشد كه عالم دنيا درهم كوبيده مى شود، خورشيد و ماه تاريك مى گردد، و درياها برافروخته مى شود، اگر چنين باشد انتخاب نام قارعة براى اين حادثه دليلش روشن است .
و يـا ايـنكه منظور مرحله دوم ، يعنى مرحله زنده شدن مردگان ، و طرح نوين در عالم هستى اسـت ، و تـعـبير به كوبنده به خاطر آن است كه وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مى كوبد.
آياتى كه بعد از آن آمده بعضى تناسب با حادثه تخريب جهان دارد، و بعضى متناسب با زنـده شـدن مـردگـان اسـت ، ولى رويـهـمـرفـتـه احـتـمـال اول مـنـاسب تر به نظر مى رسد، هر چند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است (مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن كه از قيامت خبر مى دهد).
سپس در توصيف آن روز عجيب مى گويد: همان روزى كه مردم مانند
پـروانـه هـاى پـراكـنـده و حـيـران و سـرگـردان بـه هـر سو مى روند (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث ).
(فـراش ) جـمع (فراشة ) بسيارى آن را به معنى (پروانه ) مى دانند، بعضى نـيـز آن را بـه مـعنى (ملخ ) تفسير كرده اند، و ظاهرا اين معنى از آيه 7 سوره قمر كه مـردم را در آن روز بـه مـلخـهاى پراكنده تشبيه مى كند گرفته شده (كانهم جراد منتشر) و گرنه معنى لغوى آن همان پروانه است .
بـه هر حال تشبيه به پروانه به خاطر آن است كه پروانه ها معمولا خود را ديوانه وار به آتش مى افكنند و مى سوزانند، بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مى افكنند.
ايـن احـتـمـال نيز دارد كه تشبيه به پروانه اشاره به حيرت و سرگردانى خاصى است كه در آن روز بر همه انسانها مستولى مى شود.
و اگـر فـراش بـه مـعـنـى مـلخـهـا بـاشد تشبيه مزبور به خاطر اين است كه مى گويند بـسـيارى از پرندگان به هنگام حركت دست جمعى در مسير معينى پرواز مى كنند، جز ملخها كه در حركت گروهى مسير مشخصى ندارند و هر كدام به سوئى پيش مى روند!
باز اين سؤ ال در اينجا مطرح است كه اين حيرت و سرگردانى و پراكنده گى و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناك پايان جهان است ، و يا آغاز قيامت و حشر و نشر؟
پاسخ اين سؤ ال از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود.
سپس به سراغ يكى ديگر از اوصاف آنروز رفته مى افزايد: و كوه ها مانند پشم رنگين حلاجى شده خواهد بود (و تكون الجبال كالعهن المنفوش ).
عهن (بر وزن ذهن ) به معنى پشم رنگ شده است .
و مـنـفـوش از مـاده نـفـش (بـر وزن نـقش ) به معنى گستردن پشم است كه معمولا به وسيله ابزار مخصوص حلاجى و زدن پشم انجام مى گيرد.
سـابـقـا گفته ايم كه طبق آيات مختلف قرآن كوه ها در آستانه قيامت نخست به حركت درمى آيند بعد درهم كوبيده و متلاشى مى گردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان درمى آيـنـد كـه در آيـه مـورد بـحـث آن را تـشـبـيـه بـه پـشـمهاى رنگين حلاجى شده كرده است ، پـشـمـهـائى كـه همراه تندباد حركت كنند و تنها رنگى از آنها نمايان باشد، و اين آخرين مـرحـله مـتلاشى شدن كوه ها است . اين تعبير ممكن است اشاره به رنگهاى مختلف كوه ها نيز باشد، چرا كه كوه هاى روى زمين هر كدام رنگ خاصى دارند.
بـه هـر حـال ايـن جـمـله گـواه بـر آن اسـت كـه آيـات فـوق از مراحل نخستين قيامت يعنى مرحله ويرانى و پايان جهان سخن مى گويد.
بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسيم آنها به دو گروه پرداخته ، مى فرمايد: اما كسى كه ترازوهاى عملش سنگين است ... (فاما من ثقلت موازينه ).
او در يك زندگى سراسر رضايتبخش خواهد بود (فهو فى عيشة راضية ).
و اما كسى كه ترازوهايش سبك است ... (و اما من خفت موازينه ).
(جايگاه و پناهگاهش دوزخ است ) (فامه هاوية ).
(و تو چه دانى هاويه و دوزخ چيست )؟! (و ما ادراك ماهيه ).
آتشى است سوزان ! (نار حامية ).
(مـوازين ) جمع (ميزان ) به معنى وسيله سنجش است ، اين واژه نخست در وزنهاى مادى بـه كـار رفـتـه ، سـپـس در مـوازيـن و مـقـيـاسـهـاى مـعـنـوى نـيـز استعمال شده است .
بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كـه اعـمـال انـسـان در آن روز بـه صـورت مـوجـودات جـسـمـانـى و قـابـل وزن درمـى آيـد، و راسـتـى آنـهـا را بـا تـرازوهـاى سـنـجـش اعمال مى سنجند.
ايـن احـتـمـال نـيـز داده شـده كـه خـود نـامـه اعـمـال را وزن مـى كـنـنـد اگـر اعـمـال صالحى در آن نوشته شده است سنگين است و گرنه سبك وزن ، يا بى وزن است . ولى ظـاهـرا نـيازى به اين توجيهات نيست ، ميزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى كه داراى كـفـه هـاى مـخـصـوص اسـت نمى باشد، بلكه به هر گونه وسيله سنجش اطلاق مى شود، چـنـانـكـه در حـديـثـى مـى خـوانـيـم : ان امـيـر المؤ منين و الائمة من ذريته (عليهمالسلام ) هم الموازين : امير مؤ منان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند.
و در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) آمـده اسـت كـه وقـتـى از مـعـنـى مـيـزان سـؤ ال كـردنـد. در پـاسـخ فـرمـود: المـيـزان العـدل !: تـرازوى سـنـجـش هـمـان عدل
است .
بـه ايـن تـرتـيـب وجـود اوليـاء الله يـا قـوانين عدل الهى مقياسهائى هستند كه انسانها و اعـمالشان را بر آنها عرضه مى كنند، و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است !
روشـن اسـت كـه مـنـظور از سبكى و سنگينى ميزان به معنى سنگينى خود ترازوهاى سنجش نيست ، بلكه وزن چيزهائى است كه با آن مى سنجند. ضمنا تعبير به موازين به صورت صـيـغـه جـمـع بـه خـاطـر آن اسـت كـه اوليـاى حق و قوانين الهى هر كدام يكى از ميزانهاى سـنـجـشـنـد، و از ايـن گـذشـته تنوع صفات و اعمال آدمى ايجاب مى كند كه هر كدام را با ميزانى بسنجند، و الگوها و ترازهاى سنجش متفاوت باشد.
راغب در مفردات مى گويد: ميزان در قرآن مجيد گاهى به صورت مفرد، و گاه به صورت جـمـع آمـده ، در صورت اول ناظر به كسى است كه حساب مى كند، يعنى خداوند يكتا، و در صورت دوم ناظر به حساب شوندگان است .
بـعـضـى از مـفسران نيز گفته اند كه موازين جمع (موزون ) است ، يعنى عملى كه آن را وزن مـى كـنـنـد، بـنـابـراين سنگين و سبك بودن موازين به معنى سنگين و سبك بودن خود اعمال است ، نه سبك و سنگين بودن ترازوها.
البـتـه نـتـيـجـه هـر دو يـكـى اسـت ولى از دو راه مـخـتـلف . در اين زمينه شرح بيشترى در ذيل آيه 8 و 9 سوره اعراف (جلد 6 صفحه
90) و هـمـچـنـيـن ذيـل آيـه 105 كـهـف (جـلد 12 صـفـحـه 567) و ذيل آيه 102 سوره مؤ منون (جلد 14 صفحه 328) ذكر كرده ايم .
تـعـبـيـر بـه (عـيـشـة راضـية ) (زندگى خشنود) تعبير بسيار جالب و رسائى است از زندگى پر نعمت و سراسر آرامش بهشتيان در قيامت ، اين زندگى آنقدر رضايت بخش است كـه گـوئى خودش راضى است يعنى بجاى اينكه (مرضية ) گفته شود براى تاءكيد هر چه بيشتر بجاى اسم مفعول ، اسم فاعل به كار رفته است .
و ايـن امـتـيـاز بزرگ مخصوص زندگى آخرت است ، چرا كه زندگى دنيا هر قدر مرفه و پـر نـعـمـت و تـواءم بـا امـن و امـان و رضـايـت و خـشـنـودى بـاشـد بـاز از عـوامـل نـاخـشـنـودى خالى نيست ، تنها زندگى آخرت است كه سراسر رضايت و خشنودى و آرامش و امنيت و مايه جمعيت خاطر مى باشد.
تـعـبـيـر بـه (ام ) در جـمـله (فـامـه هاوية ) به خاطر اين است كه (ام ) به معنى (مـادر) اسـت ، و مى دانيم مادر پناهگاهى است براى فرزندان كه در مشكلات به او پناه مـى برند، و نزد او مى مانند، و در اينجا اشاره به اين است كه اين گنهكاران خفيف الميزان مـحـلى بـراى پـنـاه گـرفـتـن جـز دوزخ نـمـى يـابـنـد، واى بـه حال كسى كه پناهگاهش جهنم باشد!
بـعـضى نيز گفته اند معنى (ام ) در اينجا (مغز) است ، زيرا عرب به مغز سر (ام الراءس ) مـى گـويـد، بـنابر اين معنى آيه چنين مى شود كه آنها را با سر در جهنم مى افكنند، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد زيرا در اين صورت آيه
بعد (و ما ادراك ماهيه ) (تو چه مى دانى آن چيست ) مفهوم درستى نخواهد داشت .
(هـاويـة ) از مـاده (هـوى ) بـه معنى افتادن و سقوط كردن است ، و آن يكى از نامهاى دوزخ مـى بـاشـد، چرا كه گنهكاران در آن سقوط مى كنند، و نيز اشاره به عمق آتش دوزخ است .
و اگـر (ام ) را در ايـنجا به معنى مغز بگيريم هاويه به معنى سقوط كننده مى باشد، ولى تفسير اول صحيحتر و مناسب تر به نظر مى رسد.
(حـامـية ) از ماده حمى (بر وزن نفى ) به معنى شدت حرارت است و (حامية ) در اينجا اشاره به سوزندگى فوق العاده آتش ‍ دوزخ است .
به هر حال اين جمله كه مى فرمايد: تو چه مى دانى هاويه چيست ؟ هاويه آتش سوزان است تاءكيدى است بر اين معنى كه عذاب قيامت و آتش دوزخ فوق تصور همه انسانها است .
نكته :
اسباب سنگينى ميزان اعمال
بدون شك ، ارزش همه اعمال نيك و صالحات يكسان نيست ، و با هم تفاوت زيادى دارند، و بـه هـمـيـن جـهـت در روايـات مـخـتـلف اسـلامـى ، روى پـارهـاى از اعـمـال خـيـر، تـكـيـه بـيـشـتـرى شـده اسـت ، و آنـهـا اسـبـاب سـنـگـيـنـى مـيـزان و ترازوى عمل در قيامت شمرده اند.
از جمله در حديثى ، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه در تفسير لا اله الا الله فـرمـود: يـعـنـى بـوحـدانـيـتـه لا يـقـبـل الله الاعـمـال الا بـهـا، و هـى كـلمـة التـقـوى يثقل الله بها الموازين يوم القيامة : لا اله الا الله اشاره به وحدانيت خداوند
اسـت و هـيچ عملى بدون آن پذيرفته نمى شود، و اين كلمه تقوى است كه ترازوى سنجش اعمال را در قيامت سنگين مى كند.
در حـديـث ديـگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) درباره شهادت به وحدانيت خداوند و نـبـوت پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : خف ميزان ترفعان منه و ثـقل ميزان توضعان فيه : ترازوى سنجشى كه شهادتين از آن برداشته شود سبك است ، و ميزانى كه شهادتين در آن گذارده شود سنگين است .
و در حـديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) يا امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : مـا فـى المـيـزان شـى ء اثـقـل مـن الصـلوة عـلى مـحـمـد و آل مـحـمـد: در مـيـزان عـمـل چـيـزى سـنـگـيـن تـر از درود فـرسـتـادن بـر مـحـمـد و آل مـحـمـد نـيـسـت و در ذيـل روايـت مـى فـرمـايـد: افـرادى در قـيـامـت در پـاى مـيـزان عـمـل قـرار مـى گـيـرنـد و كـفـه اعـمـالشـان سـبـك اسـت ، سـپـس درود بـر مـحـمـد و آل مـحـمـد را در آن مـى نـهـنـد و سـنگين مى شود. جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السـلام ) مـى خـوانـيـم : من كان ظاهره ارجح من باطنه خف ميزانه !: هر كس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ميزان عملش در قيامت سبك خواهد بود!.
ايـن بحث را با سخنى از سلمان فارسى كه در حقيقت چكيده وحى و سنت است پايان مى دهيم ، در ايـن حـديث مى خوانيم : كسى از طريق تحقير به سلمان گفت : تو كيستى ؟ و چيستى ؟ ارزشى ندارى سلمان در پاسخ گفت :
امـا اولى و اولك فـنـطـفة قذرة و اما آخرى و آخرك فجيفة منتنة فاذا كان يوم القيامة و نصبت الموازين فمن ثقلت موازينه فهو الكريم و من خفت موازينه فهو اللئيم :
امـا آغـاز وجـود من و تو نطفه آلودهاى بوده ، و پايان من و تو مردارى گنديده بيش نيست ، هـنـگـامـى كـه روز قـيـامـت فـرا رسـد و تـرازوهـاى سـنـجـش اعـمـال نـصـب گردد، هر كس ترازوى عملش سنگين بود شريف و بزرگوار است ، و هر كس ترازوى عملش ‍ سبك بود پست و لئيم است .
خداوندا! ترازوى عمل ما را با محبت محمد و آل محمد سنگين فرما.
پروردگارا! وصول به (عيشة راضية ) جز با لطف تو ميسور نيست ، خودت در اين راه به ما كمك كن .
بـارالهـا! آتـش دوزخـت سـخـت سـوزان اسـت و مـا را تـاب تحمل نيست ، آن را با آب مرحمت و كرمت بر ما خاموش گردان .
آمين يا رب العالمين


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -