انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 - 14 تکـویـر

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


إ ذا الشمس كورت (1)
و إ ذا النجوم انكدرت (2)
و إ ذا الجبال سيرت (3)
و إ ذا العشار عطلت (4)
و إ ذا الوحوش حشرت (5)
و إ ذا البحار سجرت (6)
و إ ذا النفوس زوجت (7)
و إ ذا الموءدة سئلت (8)
باءى ذنب قتلت (9)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود.
2 - و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند.
3 - و در آن هنگام كه كوهها بحركت در آيند.
4 - و در آن هنگام كه باارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود.
5 - و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند.
6 - و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شوند.
7 - و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد.
8 - و در آن هـنـگـام كـه از دخـتـران زنـده بـه گـور شـده سـؤ ال شود،
9 - كه به كدامين گناه كشته شدند؟!
تفسير:
آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود
در آغـاز ايـن سـوره چـنـانـكـه گـفـتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز و تكان دهنده اى از حـوادث هولناك پايان اين جهان ، و آغاز رستاخيز بر خورد مى كنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مى دهد، و مجموعا هشت نشانه از اين نشانه ها را بازگو مى كند.
نخست مى فرمايد: (در آن هنگام كه طومار خورشيد درهم پيچيده شود) (اذا الشمس كورت ).
(كـورت ) از مـاده (تكوير) در اصل به معنى پيچيدن و جمع و جور كردن چيزى است (هـمـچون پيچيدن عمامه بر سر) اين مطلبى است كه از كتب مختلف لغت و تفسير استفاده مى شود، و گاه آن را به (افكندن ) يا (تاريك شدن )
چـيـزى گـفـتـه شـده ، و بـه نـظـر مى رسد كه اين دو معنى نيز باز گشت به همان ريشه اول مى كند.
بـه هر حال منظور در اينجا پيچيده شدن نور خورشيد، و تاريك شدن و جمع شدن حجم آن است .
مـى دانـيـم خـورشيد در حال حاضر كره اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه اى كه تـمـام مـواد آن بـه صـورت گـاز فشرده اى در آمده و در گرداگردش شعله هاى سوزانى زبانه مى كشد كه صدها هزار كيلومتر ارتفاع آنها است ! و اگر كره زمين در وسط يكى از ايـن شـعـله هـاى عـظـيـم گـرفـتـار شـود در دم خـاكـسـتـر و تبديل به مشتى گاز مى شود!
ولى در پـايـان ايـن جـهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مى نشيند، و آن شعله ها جمع مـى شـود، روشـنـايى آن به خاموشى مى گرايد، و از حجم آن كاسته مى شود، و اين است معنى (تكوير)
و لذا در لسـان العـرب آمـده است (كورت الشمس : جمع ضوءها و لف كما تلف العمامة : مـعـنـى تكوير خورشيد اين است كه نور آن جمع و پيچيده مى شود، همانگونه كه عمامه را مى پيچند).
ايـن حـقـيـقـتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و ثابت خورشيد تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مى رود.
سـپـس مـى افـزايـد: (و در آن هـنـگـام كـه سـتـارگـان بـى فـروغ گـشـتـه و افول كنند) (و اذا النجوم انكدرت ).
(انـكـدرت ) از مـاده (انكدار) به معنى (سقوط كردن و پراكنده شدن ) است ، و از ريـشـه (كـدورت ) به معنى (تيرگى و تاريكى ) است ، و جمع ميان هر دو معنى در آيه مورد بحث امكان پذير است ، چرا كه در آستانه قيامت ستارگان
هـم فـروغ و روشـنـايـى خود را از دست مى دهند و هم پراكنده مى شوند و سقوط مى كنند و نـظـام جـهـان بـالا درهـم مـى ريزد، همانگونه كه در آيه 2 سوره انفطار آمده و اذا الكواكب انـتـثـرت هـنـگـامـى كه ستارگان فرو ريزند و پراكنده شوند و همانگونه كه در آيه 8 سوره مرسلات آمده : و اذا النجوم طمست : (و هنگامى كه ستارگان محو و تاريك شوند).
در سومين نشانه رستاخيز مى فرمايد: (و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند) (و اذا الجبال سيرت ).
همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرده ايم از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مى كنند نخست به حركت در مى آيند، و در آخرين مرحله به غـبـار پـراكنده اى تبديل مى شوند (شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه 20 سوره نبا مطالعه فرماييد).
سـپـس مـى افـزايـد: (و در آن هـنـگـام كـه بـاارزشـتـريـن اموال به دست فراموشى سپرده شود) (و اذا العشار عطلت )
(عـشـار) جـمـع (عـشـراء) در اصـل بـه مـعـنـى شـتـر مـاده باردارى است كه ده ماه بر حـمل او گذشته ، و در آستانه آوردن بچه است يعنى چيزى نمى گذرد كه شتر ديگرى از او متولد مى شود، و شير فراوان در پستان او ظاهر مى گردد.
در آن روز كـه ايـن آيـات نـازل گـشـت چـنـيـن شـتـرى بـاارزشـتـريـن اموال عرب محسوب مى شد.
(عطلت ) از ماده تعطيل به معنى رها كردن بدون سرپرست و چوپان است .
مـنـظـور ايـن اسـت شـدت هـول و وحـشـت آن روز بـه قـدرى اسـت كـه هـر انـسـانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مى كند.
مرحوم (طبرسى ) در (مجمع البيان ) نقل مى كند كه بعضى (عشار) را به معنى (ابـرهـا) گـرفـتـه انـد، و (عـطـلت ) بـه مـعـنـى تعطيل شدن باران آنها است ، يعنى در آن روز ابرها در آسمان ظاهر مى شود اما نمى بارد (ممكن است اين ابرها ناشى از گازهاى مختلف يا ابرهاى اتمى و يا توده هاى گرد و غبار حاصل از متلاشى شدن كوهها در آستانه قيامت باشد كه ابرهايى است بدون باران ).
ولى (طـبـرسـى ) مـى افـزايد: (بعضى گفته اند تفسير (عشار) به (ابرها) چيزى است كه در لغت عرب شناخته نشده ).
امـا بـا توجه به مطلبى كه (طريحى ) در (مجمع البحرين ) آورده كه (عشار) در اصـل بـه معنى شتران باردار است ، و سپس به هر باردارى گفته شده ممكن است اطلاق آن بر (ابرها)
نيز به خاطر آن باشد كه آنها نيز غالبا باردارند، هر چند ابرهايى كه در آستانه قيامت در صفحه آسمان ظاهر مى شود باردار نيست (دقت كنيد).
بـعـضـى نـيـز (عـشـار) را بـه معنى خانه ها يا زمينهاى زراعتى تفسير كرده اند كه در آستانه قيامت تعطيل مى گردد و از ساكنان و زراعت خالى مى شود.
ولى تفسير اول از همه معروفتر است .
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (و در آن هـنـگـام كـه حـيـوانات وحشى جمع مى شوند) (و اذا الوحوش حشرت ).
هـمـان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند، و از يكديگر مى ترسيدند و فرار مى كردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناك آستانه قيامت آنچنان است كه اينها را گرد هم جمع مى كند، و همه چيز را فراموش مى كند، گويى مى خواهند با اين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند.
و بـه تـعبير ديگر: وقتى آن صحنه هاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مى گيرد با انسانها چه مى كند؟!
ولى بـسـيـارى از مـفـسـران مـعتقدند كه آيه فوق اشاره به (حشر حيوانات وحشى ) در دادگاه قيامت است كه آنها نيز در عالم خود و در حدود آگاهى خويش مسؤ وليتهايى دارند، و اگـر ظلم و ستمى به يكديگر كرده باشند در آنجا از آنها قصاص مى شود، و اين آيه را شبيه آيه 38 سوره انعام مى دانند كه مى گويد: و ما من دابة فى الارض و لا طائر يطير بـجـنـاحـيـه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ثم الى ربهم يحشرون : (هيچ جـنبنده اى در زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند وجود ندارد مگر اينكه امـتـهـايـى هـمـانـند شما هستند، ما چيزى را در اين كتاب فروگذار نكرديم ، سپس همگى به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند).
در زمـيـنـه حـشـر و حـسـاب حـيـوانـات بـحـث مـشـروحـى در ذيـل همان آيه در سوره انعام (جلد 5 صفحه 224 تا 227 داشتيم ) ولى آنچه در اينجا مى تـوان گـفت اين است كه با توجه به اينكه آيات مورد بحث از نشانه هاى هولناك پايان دنيا و آغاز آخرت بحث مى كند تفسير اول مناسبتر است .
سـپـس مى افزايد: (و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شود!) (و اذا البحار سجرت ).
(سـجـرت ) از مـاده (تسجير) در اصل به معنى بر افروختن و به هيجان آوردن آتش است .
و اگر اين تعبير قرآن در گذشته براى مفسران عجيب بود امروز براى ما جاى تعجب نيست ، زيرا مى دانيم آب از دو ماده (اكسيژن ) و (هيدروژن ) تركيب يافته كه هر دو سخت قـابـل اشتعال است ، بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.
بـعـضـى ايـن واژه را به معنى (پر شدن ) تفسير كرده اند، همان گونه كه به تنور پـر از آتـش (مـسجر) گفته مى شود، ممكن است زلزله هاى آستانه قيامت و متلاشى شدن كـوهها سبب پر شدن درياها گردد، و يا سنگهاى آسمانى در آنها فرو ريزد و پر شود و آبهاى متلاطم آن بر صفحه خشكيها جارى گردد و همه چيز را غرق كند.
سـپـس مـى افزايد: (و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد) (و اذا النفوس زوجت ).
صـالحـان بـا صالحان ، و بدكاران با بدكاران ، اصحاب اليمين با اصحاب اليمين ، و اصـحـاب الشـمـال با اصحاب الشمال ، بر خلاف اين دنيا كه همه با هم آميخته اند، گاه هـمـسـايـه مـؤ مـن ، مـشـرك اسـت ، و گـاه هـمـسـر صـالح ، نـاصـالح ولى در قـيامت كه يوم الفصل و روز جداييها است اين صفوف كاملا از هم جدا مى شوند.
در تـفـسـيـر ايـن آيـه احـتـمالات ديگرى نيز ذكر شده است از جمله اينكه : ارواح به بدنها بازمى گردند، يا نفوس بهشتى با حوريان تزويج و نفوس جهنمى با شياطين قرين مى شوند، يا اينكه هر انسانى با دوست و رفيقش قرين مى گردد، بعد از آنكه مرگ ميان آنها جدايى افكند، و يا هر انسانى با اعمالش قرين مى شود.
ولى تـفـسـير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، و آيه 7 تا 11 سوره واقعه گواه آن اسـت : و كـنـتـم ازواجـا ثـلاثـه فـاصحاب الميمنة ، ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة و السابقون السابقون اولئك المقربون :
(در آن روز شما به سه گروه تقسيم خواهيد شد: نخست اصحاب ميمنه هستند چه اصحاب ميمنه اى ؟ گروه ديگر اصحاب شمال و گروه شومند، و چه گروه شومى ؟ و سومين گروه پيشگامان پيشگامند و آنها مقربانند).
در حـقـيـقـت ايـن آيـه بـعـد از ذكـر شـش تحول عظيم كه از مقدمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بزرگ يعنى روزى كه هر كس با قرين خود همراه مى گردد اشاره مى كند.
سـپـس بـه سـراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته مى افزايد: (و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤ ال مى شود) (و اذا الموءودة سئلت ).
(به كدامين گناه كشته شدند؟!) (باى ذنب قتلت ).
(مـوءودة ) از مـاده (واءد) (بـر وزن وعـد) بـه معنى دخترى است كه زنده در زير خاك دفـن شـده ، بـعـضـى گـفـتـه انـد ريـشـه آن بـه مـعـنـى ثـقـل و سـنـگـينى است ، و چون اين دختران را در گور دفن مى كنند و خاك به روى آنها مى ريزند، اين تعبير درباره آنها به كار رفته است .
در بـعـضـى از روايـات در تـفـسـيـر ايـن آيـه تـوسـعـه داده شـده ، تـا آنـجـا كـه شامل هر گونه قطع رحم ، و يا قطع مودت اهل بيت (عليهم السلام ) مى شود.
در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤ ال شد فرمود: من قتل فى مودتنا: (منظور كسانى است كه در طريق محبت
و دوستى ما كشته مى شوند).
در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت كـه شـاهـد ايـن سـخـن آيـه قـربـى اسـت قـل لا اسـالكـم عـليـه اجـرا الا المـودة فـى القربى : (بگو: من هيچ پاداشى در برابر دعوت نبوت از شما نمى طلبم جز محبت اهلبيتم ).
البـتـه ظـاهـر آيـه هـمـان تـفـسـيـر اول اسـت ، ولى مـلاك و مـفـهـوم آن قابل چنين توسعه اى مى باشد.
نكته ها:
1 - زنده به گور كردن دختران :
يـكـى از دردنـاكترين و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده (واءد) است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده .
گـرچـه بـعـضـى معتقدند كه اين جنايت در همه قبائل عرب عموميت نداشته ، و تنها در قبيله (كـنـده ) (يـا بـعـضى از قبائل ديگر) بوده است ، ولى مسلما مساءله نادرى نيز محسوب نمى شده ، و گرنه قرآن با اين تاءكيد و به طور مكرر، روى آن صحبت نمى كرد.
ولى بـه هـر حـال ايـن كـار بـه قـدرى وحـشـتـنـاك اسـت كـه حـتـى مـوارد نـادر آن ، قابل دقت و بررسى است .
مـفـسـران گـفـتـه انـد: در جـاهـليـت عـرب ، هـنـگـامـى كـه وقـت وضـع حمل زن فرا مى رسيد، حفره اى در زمين حفر مى كرد و بالاى آن مى نشست ، اگر نوزاد دختر بود، آن را در ميان حفره پرتاب مى كرد، و اگر پسر بود، آن را نگاه مى داشت ، لذا يكى از شعراى آنها در همين زمينه با لحن افتخار آميزى مى گويد:

سميتها اذا ولدت تموت

و القبر صهر ضامن ذميت


(نـام آن نـوزاد دخـتـر را بـه هـنـگـام تـولد (تـمـوت ) (يـعـنـى مـى مـيـرد در مـقابل يحيى كه مفهومش اين است كه زنده مى ماند) گذاشتم ! و قبر داماد من است كه او را در بر گرفته و خاموش ساخته است !).
عامل پيدايش اين جنايت ، امور مختلفى بوده است از جمله : عدم ارزش زن به عنوان يك انسان در جامعه جاهلى .
مـسـاءله فـقـر شـديد كه بر آن جامعه حاكم بوده ، مخصوصا با توجه به اينكه دختران همانند پسران قادر بر توليد اقتصادى نبودند، و در غارتگريها شركت نداشتند.
هـمـچـنـيـن اين فكر كه در جنگهاى فراوان قبيله اى آن روز، ممكن بود دختران به اسارت در آيـنـد، و بـه اصـطـلاح نـوامـيس آنها به دست بيگانگان بيفتد و از اين راه لكه ننگى بر دامنشان بنشيند، در اين كار بى اثر نبود.
ايـن عـوامـل چـنـد گـانـه دسـت به دست هم داد، و پديده وحشتناك (واءد) و زنده به گور كردن دختران را به وجود آورده بود.
بـا نـهـايـت تـاءسف اين مساءله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كـنـد، در شـكـل آزادى سـقـط جـنـيـن كـه بـه صـورت قـانونى در بسيارى از كشورهاى به اصـطـلاح مـتـمدن رواج يافته اگر عرب جاهلى بعد از تولد نوزادان را مى كشت انسانهاى مـتـمـدن عـصر ما آن را در شكم مادر مى كشند! شرح بيشترى در اين زمينه در جلد 11 صفحه 270 تـا 274 نـوشـتـه ايـم (ذيـل آيـه 59 سـوره نحل ).
2 - قـابـل توجه اين كه قرآن مجيد به قدرى اين مساءله را زشت و منفور شمرده ، و با آن بـرخـورد قاطع كرده است كه حتى رسيدگى به اين موضوع را مقدم بر مساءله نشر نامه هـاى اعـمـال در قـيـامـت و دادخواهى در مسائل ديگر مى شمرد، و اين نهايت اهتمام اسلام را به خـون انـسـانـها و مخصوصا انسانهاى بى گناه ، همچنين ارزش جنس زن را از ديدگاه اسلام نشان مى دهد.
3 - نـكـته ديگرى كه توجه به آن در اينجا لازم است اين كه قرآن نمى گويد از قاتلين سـؤ ال مـى كـنـنـد، بـلكـه مـى گـويـد از ايـن كـودكـان مـعـصـوم سـؤ ال مـى شـود كه گناهشان چه بوده است كه چنين بى رحمانه كشته شدند؟ گويى قاتلين ارزش بازپرسى را هم ندارند، بعلاوه شهادت و گواهى اين مقتولين به تنهايى كافى است .
آيه و ترجمه


و إ ذا الصحف نشرت (10)
و إ ذا السماء كشطت (11)
و إ ذا الجحيم سعرت (12)
و إ ذا الجنة اءزلفت (13)
علمت نفس ما اءحضرت (14)

 


ترجمه :

10 - و در آن هنگام كه نامه هاى اعمال گشوده شود.
11 - و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان بر گرفته شود.
12 - و در آن هنگام كه دوزخ شعله ور گردد.
13 - و در آن هنگام كه بهشت نزديك شود.
14 - آرى در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را آماده كرده است !
تفسير:
آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه ؟
بـه دنـبـال بـحـثـى كـه در آيـات گـذشـتـه در مـورد مـرحـله اول رسـتـاخـيز يعنى مرحله ويرانى اين جهان آمده بود، در آيات مورد بحث به مرحله دوم آن يـعـنـى بـروز و ظـهـور عـالم ديـگـر و حـسـابـرسـى اعمال اشاره مى كند.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (و در آن هـنـگـام كـه نـامـه هـاى اعمال گشوده شود)
(و اذا الصحف نشرت ).
(صحف ) جمع (صحيفه ) در اصل به معنى چيز گسترده است ، مانند صفحه صورت ، و سپس به الواح و كاغذهايى كه روى آن مطالبى را مى نويسند اطلاق شده است .
گـشوده شدن نامه هاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنها است ، تا بخوانند و خـودشـان بـه حـسـاب خود برسند، همانگونه كه در سوره اسراء آيه 14 آمده است : اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا.
و هـم در بـرابـر چـشـم ديـگـران اسـت كـه خود تشويقى است براى نيكوكاران و مجازات و رنجى است براى بدكاران .
سـپـس مـى افـزايـد: (و در آن زمـان كـه پـرده از روى آسـمـان بر گرفته شود) (و اذا السماء كشطت ).
(كـشـطـت ) از مـاده (كـشـط) (بـر وزن كـشـف ) در اصل چنانكه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: به معنى (كندن پوست حيوان ) است ، و بنا به گفته (ابن منظور) در (لسان العرب ) به معنى برداشتن پرده از روى چيزى نيز آمده است ، و لذا هنگامى كه ابرها پاره شوند و متفرق گردند اين تعبير به كار مى رود.
مـنـظـور از آن در آيه مورد بحث اين است كه پرده هائى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بـالا افـكـنـده شده ، و مانع از آن است كه مردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جـهـان اسـت بـبينند كنار مى رود، و انسانها حقايق عالم هستى را مى بينند، و همانطور كه در آيات بعد مى آيد دوزخ شعله ور، و بهشت به انسانها نزديك مى گردد.
آرى روز قيامت (يوم البروز) است ، و حقايق اشياء در آن روز ظاهر و آشكار مى گردد، و پرده از آسمان برداشته مى شود.
مـطـابـق ايـن تـفسير آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز، يعنى مرحله باز گشت انـسـانـهـا بـه زنـدگـى و حـيـات نـويـن اسـت ، آيـات قـبـل و بـعـد نـيز ناظر به همين معنى است ، و اينكه بسيارى از مفسران آن را به معنى درهم پـيـچـيـده شـدن آسـمـانـهـا، و نـاظـر بـه حـوادث مـرحـله اول رسـتاخيز يعنى فناى جهان دانسته اند بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا نه موافق معنى ريشه اى (كشطت ) مى باشد كه به معنى پوست كندن و پرده بر گرفتن است ، و نه با نظم آيات قبل و بعد سازگار است .
و لذا در آيه بعد مى افزايد: (و در آن هنگام كه دوزخ فروزان و شعله ور گردد) (و اذا الجحيم سعرت ).
مـطـابـق آيـه و ان جـهـنم لمحيطة بالكافرين دوزخ به كافران احاطه دارد (توبه - 49) جـهـنـم هـم امـروز مـوجـود اسـت ، ولى پـرده ها و حجابهاى عالم دنيا مانع از مشاهده آن است ، هـمـانـگـونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است .
و نـيـز بـه همين دليل در آيه بعد مى فرمايد: (و در آن زمان كه بهشت به پرهيزگاران نزديك شود) (و اذا الجنة ازلفت ).
هـمـيـن معنى در آيه 90 سوره (شعرا) نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجا تصريح به نام (متقين ) نشده و در آنجا تصريح شده است .
(ازلفـت ) از مـاده (زلف ) (بـر وزن حـرف ) و (زلفـى ) (بـر وزن كبرى ) به مـعـنـى قـرب و نزديكى است ، ممكن است منظور نزديكى مكانى باشد، و يا زمانى ، و يا از نـظـر اسـبـاب و مقدمات ، و يا همه اينها، يعنى بهشت هم از نظر مكان به مؤ منان نزديك مى شـود و هـم از نـظـر زمـان ورود و هـم اسـبـاب و وسـائلش در آنـجـا سهل و آسان است .
قـابـل تـوجـه ايـنكه نمى گويد: نيكوكاران به بهشت نزديك مى شوند بلكه مى گويد بـهـشـت را بـه آنها نزديك مى سازند، و اين محترمانه ترين تعبيرى است كه در اين زمينه ممكن است .
هـمـانـگـونـه كـه گـفـتيم بهشت و جهنم هم اكنون وجود دارند اما در آن روز بهشت نزديكتر و دوزخ از هر زمان شعله ورتر مى گردد.
و بـالاخـره در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه در حـقـيـقـت مـكـمـل تـمـام آيـات گـذشـتـه و جـزايـى بـراى جـمـله هـاى شـرطـيـه است كه در دوازده آيه قـبـل آمده مى فرمايد: (در آن موقع هر كس مى داند چه چيزى را حاضر كرده است )! (علمت نفس ما احضرت ).
و اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مى شود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى تواءم با شهود و مشاهده خواهد بود.
ايـن حقيقت در آيات متعدد ديگرى از قرآن نيز آمده است : در آيه 49 سوره كهف مى خوانيم : و وجـدوا مـا عـمـلوا حـاضـرا و در آخـريـن آيـات سـوره زلزال آمـده اسـت : فـمـن يـعـمـل مـثـقـال ذرة خـيـرا يـره و مـن يعمل مثقال ذرة شرا يره : (هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد آن را مى بيند، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد آن را مى بيند).
ايـن آيـه نـيـز بـيـانـگـر تـجـسـم اعـمـال اسـت و ايـنـكـه اعـمـال انسانها كه ظاهرا در اين جهان نابود مى شود هرگز نابود نشده ، و در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم مى گردد و در عرصه محشر حاضر مى شود.
نكته ها:
1 - نظم آيات
در آيات مورد بحث و آيات گذشته به دوازده حادثه در رابطه با مساءله رستاخيز اشاره شده كه شش حادثه نخست مربوط به مرحله اول ، يعنى فناى اين جهان است ، و شش حادثه دوم مـربـوط بـه مـرحـله دوم ، يـعـنـى زنـدگـانـى مـجـدد و حـيات پس از مرگ است در قسمت اول سـخـن از تـاريـكـى خـورشـيـد، بـى فـروغـى سـتـارگـان ، تـزلزل و حـركـت كـوهـهـا، آتـش گـرفـتـن دريـاهـا، فـرامـوش شـدن اموال و ثروتها، و متوحش شدن حيوانات است .
و در مـرحـله دوم سـخـن از مـحـشـور شـدن انـسـانـهـا در صـفـوف جـداگـانـه سـؤ ال از دخـتـران بـى گـنـاهـى كـه ، زنـده بـه گـور شـدنـد، گـشـوده شـدن نـامـه اعـمال ، كنار رفتن حجابها از صفحه آسمان ، بر افروخته شدن آتش دوزخ ، نزديك شدن بهشت ، و بالاخره آگاهى كامل انسان از اعمال خويش است .
ايـن آيات در عين كوتاهى به قدرى پر معنى ، و پر طنين و بيدارگر است كه هر انسانى را تـكان مى دهد، و در عالمى از انديشه و فكر فرو مى برد، به گونه اى كه سرانجام ايـن جـهـان ، و چـگـونـگـى رسـتاخيز را در عباراتى كوتاه در برابر چشمان خود مجسم مى بـيـنـد، و چـه زيـبـا و رسا است آيات قرآن و تعبيراتش ، و چه پر معنى و الهام بخش است اشارات و نكاتش ؟!
2 - آيا منظومه شمسى و ستارگان خاموش مى شوند؟
قـبـل از هـر چـه بـايـد بـدانـيـم خـورشـيـد ايـن كانون حياتبخش منظومه ما گرچه نسبت به ستارگان آسمان ستاره متوسطى است ولى در حد ذات خود و نسبت به كره زمين فوق العاده عـظـيـم اسـت ، طـبـق بـررسـى دانـشـمندان حجم آن يك ميليون و و سيصد هزار مرتبه از زمين بزرگتر است ! منتها چون فاصله اى در حدود يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر با ما دارد به اندازه فعلى ديده مى شود.
بـراى تـجـسـم عـظمت و وسعت خورشيد همين اندازه كافى است كه اگر كره ماه و زمين را با هـمـيـن فـاصـله اى كـه الان بـيـن آنـهـا وجـود دارد بـه داخـل خـورشـيـد مـنـتـقـل كـنـيـم مـاه به آسانى مى تواند دور زمين بگردد بى آنكه از سطح خورشيد خارج شود!
حـرارت سـطح خورشيد را بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد! و حرارت عمق آن را بالغ بر چند ميليون درجه مى دانند!!!
هـر گـاه بـخـواهيم وزن خورشيد را بر حسب تن بيان كنيم بايد عدد (2) را بنويسيم و بيست و هفت صفر پهلوى آن بگذاريم (يعنى دو ميليارد ميليارد ميليارد تن )!
از سطح خورشيد شعله هايى زبانه مى كشد كه ارتفاع آن گاه بالغ بر يكصد و شصت هزار كيلومتر است ، و كره زمين به آسانى در وسط آن گم مى شود، چرا كه قطر كره زمين بيش از دوازده هزار كيلومتر نيست .
و امـا مـنـبـع انـرژى حـرارتـى و نورانى خورشيد بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند نـاشـى از سـوختن نيست چرا كه به گفته (جورج گاموف ) در كتاب (پيدايش و مرگ خـورشـيـد) اگـر جـرم خـورشـيـد از زغال سنگ خالص ساخته شده بود و در زمان نخستين فرعون مصر آن را آتش زده بودند بايد تا امروز تمام آن سوخته و چيزى جز خاكستر بر جـاى نـمـانـده بـاشـد، هـر نـوع مـاده سـوخـتـنـى ديـگـرى بـجـاى زغال سنگ فرض كنيم همين اشكال را دارد.
حـقـيـقـت اين است كه مفهوم سوختن در مورد خورشيد صادق نيست ، آنچه صدق مى كند انرژى حاصل از تجزيه هاى اتمى است ، و مى دانيم اين انرژى فوق العاده عظيم است ، بنابراين اتـمـهـاى خـورشـيـد دائمـا در حـال تـجـزيـه و تـشـعـشـع و تـبديل به انرژى است ، كه طبق محاسبه دانشمندان هر ثانيه اى كه بر او مى گذرد چهار مـيـليـون تـن از او كـاسـتـه مـى شـود! اما حجم خورشيد به قدرى عظيم است كه با گذشت هـزاران سـال خـم بـه ابـرو نـمـى آورد، و كـمـتـريـن تـغـيـيـرى ظـاهـرا در وضـع آن حاصل نمى شود.
ولى بـايـد دانـسـت كـه هـمـيـن امـر در دراز مـدت بـه فنا و نابودى خورشيد كمك مى كند و سـرانـجـام ايـن جـرم عـظـيـم لاغـر و لاغرتر و كم فروغ و عاقبت بى نور مى شود، اين امر درباره ساير ستارگان نيز صادق است .
بـنـابـرايـن آنچه در آيات فوق پيرامون تاريك شدن خورشيد و متلاشى شدن ستارگان آمـده اسـت حـقـيـقـتى است كه با علم امروز كاملا هماهنگ مى باشد، و قرآن زمانى اين حقايق را بـيـان كـرده كـه نـه تـنـهـا در مـحـيـط جـزيـره عـربـسـتـان كـه در محافل جهان علمى آن روز نيز از اين مسائل خبرى نبود.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -