انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 24 - 42 عبس

بزرگ نمایی کوچک نمایی


آيه و ترجمه


فلينظر الانسن إ لى طعامه (24)
اءنا صببنا الماء صبا (25)
ثم شققنا الا رض شقا (26)
فاءنبتنا فيها حبا (27)
و عنبا و قضبا (28)
و زيتونا و نخلا (29)
و حدائق غلبا (30)
و فكهة و اءبا (31)
متاعا لكم و لا نعمكم (32)

 


ترجمه :

24 - انسان بايد به غذاى خويش بنگرد.
25 - ما آب فراوانى از آسمان فروريختيم !
26 - سپس زمين را از هم شكافتيم .
27 - و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم .
28 - و انگور و سبزى بسيار،
29 - و زيتون و نخل فراوان ،
30 - و باغهايى پر درخت ،
31 - و ميوه و چراگاه ،
32 - تا وسيله اى براى بهره گيرى و چهارپايانتان باشد.
تفسير:
انسان بايد به غذاى خود بنگرد!
از آنجا كه آيات قبل سخن از مساءله معاد مى گفت ، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از ايـن مـسـاءله سـخن مى گويد، به نظر مى رسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مساءله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده بـه وسـيله نزول باران كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است ، امكان رستاخيز را اثبات مى كند.
در ضـمـن چـون ايـن آيات از انواع غذاهايى كه خدا در اختيار انسان و چهار پايان قرار داده سـخـن مـى گـويد حس شكرگزارى انسان را برمى انگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت الله دعوت مى كند.
نـخست مى فرمايد: (انسان بايد به غذاى خويش بنگرد كه چگونه خداوند آن را آفريده است ؟) (فلينظر الانسان الى طعامه ).
نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى او است كه با يك دگرگونى جزء بافت وجود او مـى شـود، و اگـر بـه او نـرسـد بـه زودى راه فـنـا را پـيـش مـى گـيـرد، و بـه هـمـيـن دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذايى آن هم موادى
كه از طريق گياهان و درختان ، عائد انسان مى شود تكيه كرده است .
روشـن اسـت كـه مـنـظـور از نـگـاه كردن تماشاى ظاهرى نيست ، بلكه نگاه به معنى دقت و انـديـشه در ساختمان اين مواد غذايى ، و اجزاء حياتبخش آن ، و تاءثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنها است .
و ايـنـكـه بـعـضـى احـتمال داده اند مراد نگاه ظاهرى است ، نگاهى كه باعث تحريك غده هاى بـزاقـى دهن ، مى شود، در نتيجه كمك به هضم غذا مى كند بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيـرا آيـه بـه قـريـنـه آيـات قـبـل و بـعـد اصـلا در مـقـام بـيـان ايـنـگـونـه مـسـائل نـيـسـت ، مـنـتـهـا بـعـضـى از دانـشـمـندان غذاشناس كه قرآن را تنها از زاويه محدود مسائل شخصى خود مى نگرند طبيعى است چنين پندارى درباره آيه فوق داشته باشند.
بـعـضى نيز معتقدند كه منظور از نگاه كردن به مواد غذايى اين است كه انسان هنگامى كه بـر سـر سـفـره مـى نـشـيـنـد دقـيـقـا بـنـگـرد كـه آنـهـا را از چـه راهـى تـهـيـه كـرده ؟ حـلال يـا حـرام ؟ مـشـروع يـا نـامشروع ؟ و به اين ترتيب جنبه هاى اخلاقى و تشريعى را مورد توجه قرار دهد.
در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده نيز آمده است كه منظور از (طعام ) در اينجا (عـلم و دانـشـى ) اسـت كـه غـذاى روح انـسـان اسـت ، بـايد بنگرد كه آن را از چه كسى گـرفـتـه ؟ از جـمـله از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: (علمه الذى ياخذه عمن ياخذه ؟).
نـظـيـر هـمـيـن مـعـنـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـز نقل شده است .
بـدون شـك مـعنى ظاهرى آيه همان غذاهاى جسمانى است كه در آيات بعد مشروحا ذكر شده ، ولى غذاى روح را نيز از طريق قياس اولويت مى توان استفاده كرد، چرا كه انسان تركيبى است از روح و جسم ، همانگونه كه جسم
او نياز به غذاى مادى دارد، روح او نيز محتاج به غذاى روحانى است .
و جايى كه انسان بايد در غذاى جسمانيش دقيق شود، و سرچشمه آن را كه باران حياتبخش اسـت طـبـق آيـات بـعد بشناسد بايد در غذاى روحانى خود نيز دقت بخرج دهد كه از طريق بـاران وحـى بـر سـر زمـيـن قـلب پـاك پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نـازل مـى گـردد، و از آنجا در سينه هاى معصومين (عليهم السلام ) ذخيره مى شود و همچون چـشـمـه هـاى جـوشانى در صفحه قلوب جارى مى گردد، و انواع ميوه هاى لذتبخش ايمان و تقوا و فضائل اخلاقى را پرورش مى دهد.
آرى انـسـان بايد درست بنگرد كه سرچشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى او است كـجا است مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند.
و نـيـز از طـريـق قـيـاس اولويـت مـى تـوان مـسـاءله (حـلال و حـرام ) و مشروع و نامشروع را به وسيله (دلالت التزامى ) از آيه استفاده كرد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه هم (طعام ) در آيه شريفه معنى وسيع و گسترده دارد، و هم (نگاه كردن ) و بنابراين تفسيرهاى سه گانه فوق در آن جمع مى گردد.
در ايـنـكه منظور از (انسان ) در اينجا چه كسى است ؟ ناگفته پيدا است كه همه انسانها را شـامـل مـى شـود، اعـم از مؤ من و كافر، همه بايد به اين مواد غذايى و شگفتيها و اسرار نهفته در آنها بنگرند، تا افراد بى ايمان راه حق را پيدا كنند و افراد مؤ من بر ايمانشان افزوده شود.
و بـه راسـتـى هـر يـك از مـواد غـذايى : ميوهها، دانه هاى غذايى سبزيها، براى خود دنياى شگفت انگيزى دارد كه مدتها مى توان روى آن مطالعه كرد، و درسهايى از آن آموخت كه در تمام عمر به ما روشنايى و بينش مى دهد.
سـپـس بـه شـرح تـفـصـيـلى ايـن مـواد غـذايـى و منابع آن پرداخته ، مى فرمايد: (ما آب فراوانى از آسمان فرو ريختيم ) (انا صببنا الماء صبا).
(صـب ) بـه مـعـنـى (فـرو ريـخـتـن آب اسـت از طـرف بـالا) و در ايـنـجـا مـنـظـور نزول باران است ، و تعبير به (صبا) در آخر آيه براى بيان تاءكيد و فراوانى اين آب مى باشد.
آرى آب كـه مـهـم تـريـن مـايـه حـيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسـمـان نـازل مـى شود، و مى دانيم تمام نهرها، و چشمهها، و قناتها، و چاه هاى آب ، ذخائر آبى خود را از باران مى گيرند، و مايه اصلى همه آنها باران است كه (اگر باران به كوهستان نبارد به سالى دجله گردد خشك رودى ).
بـنـابـرايـن بـه هـنـگـام مـطـالعـه (مـواد غـذايـى ) قـبـل از هـر چيز انسان به نظام بارش باران متوجه مى شود، كه چگونه دائما آفتاب بر سـطـح درياها مى تابد، و ابرها از آن برمى خيزند، و بادها آنها را بحركت در مى آورند، سـپـس بـه خـاطـر دور شدن از سطح زمين ، و قرار گرفتن در منطقه سرد جوى بار ديگر تبديل به آب شده ، و فرو مى ريزند آبى زلال و پاك و خالى از هر گونه املاح مضر و آلودگى ، آن هم به صورت قطرات كوچك ، يا دانه هاى نرم برف كه به آرامى بر زمين مى نشيند، و جذب زمين و گياهان و درختان مى شود.
بـعـد از ذكـر مـوضـوع آب كـه يـكـى از اركان مهم رويش گياهان است ، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى (زمين ) مى رود، و مى افزايد: (سپس زمين را از هم شكافتيم ) (ثم شققنا الارض شقا).
بسيارى از مفسران گفته اند كه اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانه هاى گياهان است ، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانه هاى با آنهمه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مى شكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده ، سر بيرون مى آورد، چه قدرت عظيمى خالق بزرگ در اين جوانه لطيف آفريده است كه مى تواند اين چنين قدرتنمايى كند؟!
بـعـضـى نـيز احتمال داده اند كه منظور شكافتن زمين به وسيله شخم زدن انسانها، يا حتى بـه وسـيـله كـرمـهـايـى اسـت كـه نـوعـى عـمـل شـخـم زدن را تـواءم بـا اعمال حياتى ديگر در زمين انجام مى دهند!
درسـت اسـت كـه شـخـم زدن كـار انـسـان اسـت ، ولى از آنـجـا كـه تـمـام وسائل آن را خدا در اختيار او گذاشته ، به خداوند نسبت داده شده است .
تفسير سومى كه براى اين تعبير به نظر مى رسد و از جهاتى ترجيح دارد اين است كه منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن است .
تـوضـيـح ايـنـكـه : در آغاز سطح زمين را قشر عظيمى از سنگها پوشانده بود، بارانهاى سـيـلابـى پـى در پـى فـرو باريدند، و سنگها را شكافتند، ذرات آن را جدا كردند و در قـسـمـتـهـاى گـود زمـيـن گـسـتـردنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب تـوده خـاك قـابـل زراعـت تـشـكـيـل شـد، و هـم اكـنـون نـيـز سـيـلابـهـا قـسـمـتـى از آنـهـا را در خـود حـل كـرده بـه دريـا مـى ريـزنـد، امـا خـاكـهـاى جـديدى كه به وسيله برف و باران مجددا تشكيل مى شود جاى آن را مى گيرد، و گرنه انسان گرفتار كمبود خاك زراعتى مى شد!
بـه ايـن تـرتـيـب آيـه اشـاره بـه يـكـى از مـعـجـزات عـلمـى قـرآن اسـت كـه نـشان مى دهد اول بارانها فرو مى بارند، و سپس زمينها شكافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
ايـن تـفـسـيـر از آنـجـا كـه مـسـاءله (انبات ) و روياندن گياه در آيه بعد ذكر مى شود مناسبتر به نظر مى رسد.
جمع ميان هر سه تفسير نيز بعيد نيست .
بـعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى (آب ) و (خاك ) به هشت قسمت از از روييدنيها كـه از اركـان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده ، مى فرمايد: (سپس ما در زمين دانه فراوانى رويانديم ) (فانبتنا فيها حبا).
دانـه هاى غذايى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است ، دانه هايى كه اگر يـكـسـال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى گيرد، و انسانها همه در زحمت فرو مى روند.
تـعـبـيـر بـه (حـبـا) بـه صـورت (نـكـره ) در ايـنـجـا دليل بر بيان عظمت ، و يا تنوع انواع اين دانه ها است ، و اينكه بعضى آن را تفسير به خـصـوص (گـنـدم ) و (جـو) كـرده انـد دليـلى بـر آن نيست ، چرا كه اين تعبير همه حبوبات را شامل مى شود.
و در مرحله بعد مى افزايد: (همچنين انگور و سبزى بسيار) (و عنبا و قضبا)
ذكر (عنب ) (انگور) از ميان تمام ميوهها به خاطر مواد غذايى و حياتى فراوانى است كه در ايـن مـيـوه نـهـفـتـه شـده ، و آن را بـه صـورت يـك غـذاى كـامـل در آورده است (توجه داشته باشيد كه (عنب ) هم به (انگور) گفته مى شود و هـم بـه (درخت انگور) و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده ، ولى در اينجا مناسب همان انگور است ).
(قضب ) (بر وزن جذب ) در اصل به معنى سبزيهايى است كه آن را در نوبتهاى مختلف مـى چـيـنـنـد، و در ايـنـجـا بـه مـعـنـى انـواع سـبـزيـهـاى خـوردنـى اسـت ، و ذكـر آن بـه دنبال انگور دليل بر اهميت اين ماده غذايى است .
كه در علم غذاشناسى امروز فوق العاده روى آن تكيه مى شود.
گـاه كـلمـه (قـضـب ) بـه معنى قطع كردن و چيدن ، و واژه (قضيب ) به معنى شاخه درخت آمده ، و (سيف قاضب ) به معنى شمشير قاطع است .
از ابن عباس نقل شده كه منظور از (قضب ) در اينجا (رطب ) است كه آن را از درخت مى چينند، ولى اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه در آيه بعد اشاره جداگانه به مساءله رطب شده است .
بعضى نيز احتمال داده اند كه (قضب ) به معنى ميوه هاى بوته اى باشد (مانند خيار و هندوانه و مانند آنها) و يا ريشه هاى گياهى (مانند هويج و پياز و كلم ).
ولى بعيد نيست كه قضب در اينجا معنى گسترده اى داشته باشد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل شود، و هم ميوه هاى بوته اى و هم ريشه هاى غذايى را.
سپس مى افزايد: (و زيتون و نخل فراوان ) (و زيتونا و نخلا).
تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم (زيتون ) و هم (خرما) از مهم ترين مواد غذايى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است .
و در مـرحـله بـعـد مـى افزايد: (و باغهايى پر درخت (با انواع ميوه هاى رنگارنگ )) (و حدائق غلبا).
(حـدائق ) جـمـع (حديقة ) به معنى باغى است كه اطراف آن ديوار و محفوظ باشد، و در اصل به معنى قطعه زمينى است كه داراى آب است ، اين واژه از (حدقه ) چشم گرفته شده كه دائما آب در آن جارى است .
و از آنـجـا كـه ايـنـگونه باغها معمولا باغهاى ميوه است مى تواند اشاره اى به انواع ميوه هاى بهشتى بوده باشد.
(غلب ) (بر وزن قفل ) جمع (اغلب ) و (غلباء) به معنى گردن كلفت است ، و در اصل از ماده غلبه گرفته شده ، و در اينجا به معنى درختان بلند و تنومند است .
سپس مى افزايد: (و ميوه و چراگاه ) (و فاكهة و ابا).
(اب ) (بـا تـشـديـد بـاء) بـه مـعـنـى گـياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حـيـوانـات و يـا چيدن گياهان باشد، و در اصل معنى (آمادگى ) را مى بخشد، و از آنجا كه اينگونه چراگاهها آماده بهره بردارى است به آن (اب ) گفته شده .
بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد مـنـظـور از (اب ) مـيـوه هـايـى اسـت كـه قـابـل خـشـك كـردن و ذخـيـره نـمودن براى زمستان است ، به مناسبت اينكه هميشه آماده بهره بردارى است .
بـسـيـارى از مـفـسـران اهـل سـنـت و شـيـعـه در ذيـل ايـن آيـه نقل كرده اند كه روزى عمر بر منبر بود و اين آيات را تلاوت كرد، سپس ‍ گفت : همه اينها را ما مى شناسيم اما (اب ) چيست ؟ نمى دانم ، سپس عصايى را كه در دست داشت رها كرد و گـفـت : بـه خـدا سـوگـند كه اين يكنوع تكلف است ، چه اشكالى دارد معنى (اب ) را نـدانـى ! شـمـا از چـيـزى از كـتـاب الله پـيروى كنيد كه براى شما تبيين شده ، و به آن عـمـل نـمـايـيـد و آنـچـه را نـمـى دانـيـد و نـمـى فـهـمـيـد موكول به پروردگار كنيد!.
ايـن نـشـان مى دهد كه او مفهوم كلمه (اب ) را چيز پيچيده اى مى دانست ، در حالى كه با مراجعه به متون لغت روشن مى شود كه مطلب پيچيده اى نيست .
و عـجـب ايـنـكـه در در المـنـثـور آمـده اسـت كـه هـمـيـن سـؤ ال را از ابوبكر كرده اند، او گفت من اگر در كتاب خدا چيزى را بگويم كه نمى دانم كدام آسمان بر سر من سايه مى افكند، و كدام زمين حاضر است مرا بپذيرد؟.
درسـت اسـت كـه بـسيارى از دانشمندان اهل سنت از اين دو حديث نتيجه گرفته اند كه هيچكس نـبـايـد در مـورد مـسـائلى كـه آگـاه نيست ، مخصوصا در كتاب الله ، سخنى بگويد، ولى بـالاخـره جـاى اين سؤ ال باقى است كه چگونه كسى كه به عنوان پيشوا و خليفه مسلمين مـى خـواهد حكومت كند از مفهوم لغتى كه در متن قرآن مجيد آمده و چندان پيچيدگى ندارد آگاه نـبـاشد؟ اينها همه دليل بر اين است كه بايد در هر عصر و زمان رهبرى الهى در ميان مردم بوده باشد كه از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطايى مصون و معصوم باشد.
و لذا در ذيـل حـديـثـى كه مرحوم (مفيد) در (ارشاد) آورده است مى خوانيم : هنگامى كه اين ماجرا به گوش امير مؤ منان على (عليه السلام ) رسيد، فرمود: سبحان الله اما علم ان الاب هـو الكـلاء و المـرعـى و ان قوله تعالى : و فاكهه و ابا اعتداد من الله بانعامه على خلقه ، فيما غذاهم به ، و خلقه لهم و لانعامهم ، مما تحيى به انفسهم و تقوم به اجسادهم : (عـجـيـب است ، آيا او نمى دانست كه (اب ) به معنى گياهان خودرو و چراگاه است ، و اينكه جمله (و فاكهة و ابا) عنايتى است از سوى خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مـواد غـذايـى بـه آنـها داده ، و براى آنان و چهارپايانشان آفريده ، از چيزهايى كه مايه حيات و قوام جسم آنها است ؟!.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوهها بالخصوص مطرح شـده بـود، و در ايـنـجـا مـيـوه بـه طـور كـلى مـطـرح شـده ، و از ايـن گـذشـتـه در آيـه قبل كه سخن از باغها مى گفت ظاهرا نظر به ميوه هاى باغها داشت ، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است ؟
در پـاسـخ مـى گـويـيـم : امـا اينكه بعضى از ميوهها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل ) به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه از ميان ميوهها دارند، و اما اينكه چرا فاكهه (ميوه ) جداگانه از (حدائق ) (باغها) ذكر شده ؟، ممكن است بـه خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هـواى سـالم و مـانـنـد آن از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديـگـر، جـزء مـواد خـوراكـى هـسـتـنـد (مـانـنـد چـاى و دارچـيـن و زنـجـبـيل و امثال آن ) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات اسـت و مـى دانـيـم آنـچـه در آيـات فـوق آمـده ، هـم خـوراك انـسـان را شامل مى شود، هم خوراك حيوان را.
و لذا در آيـه بـعـد كـه آخـريـن آيه مورد بحث است ، مى افزايد: (تا وسيله بهره گيرى شما و چارپايانتان باشد) (متاعا لكم و لانعامكم ).
(متاع ) هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهرهمند مى شود.
نكته :
مواد غذايى سالم
آنچه در اين آيات آمده بود، هشت نوع از مواد غذايى براى انسان و چارپايان بود، و جالب اينكه همه آنها، غذاهاى گياهى و نباتى است ، اين به خاطر اهميتى است كه (گياهان ) و (حـبوبات ) و (ميوهها) در تغذيه انسان دارند، بلكه غذاى حقيقى انسان همينها است ، و غذاهاى حيوانى در درجه بعد قرار دارد و
به مقدار كمتر.
آنـچـه در ايـنـجا قابل توجه است اينكه : علم غذاشناسى امروز كه يكى از علوم گسترده و مـهـم اسـت و بـراى خود دنياى وسيعى با چشم اندازهاى وسيعترى را مجسم مى كند، در حقيقت شـرحـى اسـت بـر آنچه در اين آيات آمده ، و عظمت قرآن را منعكس ‍ مى كند، مخصوصا موادى كـه در آيـات بـالا روى آن تـكـيـه شده هر يك از ديدگاه علم غذاشناسى ، بسيار مهم و با ارزش است .
بـه هر حال دقت در اين امور، انسان را به عظمت خالق آنها، و الطاف و محبتهاى او نسبت به نوع بشر آشناتر مى سازد.
آرى دقـت در غـذاى جـسم ، و سپس در غذاى روح ، هم از نظر محتوى و ساختمان ، و هم از نظر طرق اكتساب ، مى تواند آدمى را در مسير معرفة الله و تهذيب نفس و خودسازى پيش برد، آرى (آدمى بايد در غذايش به دقت بنگرد) و چه پر معنى است همين يك جمله كوتاه .
آيه و ترجمه


فإ ذا جاءت الصاخة (33)
يوم يفر المرء من اءخيه (34)
و اءمه و اءبيه (35)
و صحبته و بنيه (36)
لكل امرى منهم يومئذ شاءن يغنيه (37)
وجوه يومئذ مسفرة (38)
ضاحكة مستبشرة (39)
و وجوه يومئذ عليها غبرة (40)
ترهقها قترة (41)
اءولئك هم الكفر الفجرة (42)

 


ترجمه :

33 - هنگامى كه آن صداى مهيب (صيحه رستاخيز) بيايد (كافران در اندوه عميقى فرو مى روند)
34 - در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند،
35 - و از مادر و پدرش ،
36 - و زن و فرزندانش ،
37 - در آن روز هـر كـدام از آنـهـا وضـعـى دارد كـه او را كـامـلا بـه خـود مشغول ميسازد
38 - صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است ،
39 - خندان و مسرور است
40 - و صورتهايى در آن روز غبارآلود است ،
41 - و دود تاريكى آنها را پوشانده
42 - آنها همان كافران فاجرند
تفسير:
صيحه رستاخيز
بعد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى ، به بيان معاد و گوشه اى از حـوادث رسـتـاخـيز و سرنوشت مؤ منان و كافران مى پردازد، تا از يكسو اعلام كند كه اين مـواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پايانى دارد، و از سوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساءله معاد.
مـى فرمايد: (هنگامى كه آن صداى مهيب و گوشخراش (صيحه رستاخيز) بيايد كافران و مجرمان در اندوه و ندامت عميقى فرو مى روند) (فاذا جائت الصاخة ).
(صـاخـه ) از مـاده (صـخ ) در اصـل بـه مـعـنـى صـوت شديدى است كه نزديك است گـوش انـسـان را كـر كـنـد، و يـا بـه راسـتى گوش را كر مى كند، و در اينجا اشاره به (نـفـخـه دوم صـور) اسـت ، همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد، و همگان را زنده كرده ، به عرصه محشر دعوت مى كند.
آرى اين صيحه چنان عظيم و تكان دهنده است كه انسان را از همه چيز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل مى كند.
و لذا بـلا فـاصـله بـعد از آن مى افزايد: (در آن روز كه انسان از برادر خود فرار مى كند) (يوم يفر المرء من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او، امروز به كلى از او گريزان مى شود
و همچنين (از مادر و پدرش ) (و امه و ابيه ).
(و زن و فرزندانش ) و صاحبته و بنيه ).
و بـه ايـن ترتيب انسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هـسـتـنـد نـه فـقـط فـرامـوش مـى نـمـايـد بـلكـه از آنـها فرار مى كند، و اين نشان مى دهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و
علائقش جدا مى كند.
مادرى كه به او عشق مى ورزيد.
پدرى كه سخت مورد احترام او بود.
همسرى كه شديدا به او محبت داشت

و فرزندانى كه ميوه قلب و نور چشمان او محسوب مى شدند.
بعضى گفته اند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است كه راه ايـمـان و تـقـوا و اطـاعت خدا را نپيمودند، او از آنها فرار مى كند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بـعـضـى نـيز گفته اند اين فرار به خاطر آن است مبادا اينها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه كنند، و او از اداى آن عاجز باشد.
در مـيـان ايـن سـه تفسير، تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد، گرچه جمع ميان آنها نيز بى مانع است .
در اين كه چرا نخست از برادر، و بعد مادر، سپس پدر، و بعد همسر، و در آخرين مرحله سخن از فـرزنـدان بـه مـيـان آمده ؟ بعضى معتقدند به خاطر اين است كه در تمام اينها از مرحله پـايـيـن تـر بـه مـرحـله بـالاتر منتقل مى شود و مقتضاى بلاغت همين است كه نخست بگويد انسان از برادرش مى گريزد، بعد از مادر و پدر، و بعد از همسر و فرزندان .
ولى بـا تـوجـه بـه ايـن كـه همه مردم در مورد علاقه و رابطه با اين پنج گروه يكسان نـيـسـتند گاه برادر نقش مهمترى در زندگى انسان دارد بيشتر مورد علاقه او است ، و گاه همسر، و گاه فرزند، و لذا نمى توان يك قاعده كلى در اينجا به دست داد.
البته براى اهميت پيوند انسان با هر يك از اين گروه پنجگانه مطالب بسيارى مى توان گفت ولى چنان نيست كه بطور مطلق بتوان يكى را بر ديگرى از تمام جهات - مخصوصا بـه شـكـلى كه در آيه آمده است ترجيح داد، بنابراين ترتيب فوق روى حساب ترتيب در اهميت نيست
در آيـه بـعـد دليـل ايـن فـرار را بـيـان كـرده ، مـى فـرمايد: (در آن روز هر كدام از آنها وضـعـى دارد كـه او را كـامـلا بـه خـود مـشـغـول مـى سـازد) (لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه ).
تـعبير به (يغنيه ) (او را بى نياز مى سازد) كنايه ظريفى است از اين حقيقت كه در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است ، كه به ديگرى نمى پردازد و حوادث بقدرى شديد و هولناك است كه براى اشغال تمامى فكر و قلب او كافى است .
در حـديـثـى آمـده اسـت كـه بـعـضـى از خاندان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن حضرت سؤ ال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟
در جـواب فـرمـود: (ثـلاثـة مـواطـن لا يـذكـر (فـيـهـا) احـد احـدا عـنـد المـيـزان حتى ينظر ايـثـقـل مـى زانـه ام يخف ؟ و عند الصراط حتى ينظر ايجوزه ام لا؟ و عند الصحف حتى ينظر بيمينه ياخذ الصحف ام بشماله ؟ فهذه ثلاثة مواطن لا يذكر فيها احد حميمه و لا حبيبه و لا قـريـبـه و لا صـديـقـه ، و لا بـنـيـه و لا والديـه و ذلك قول الله تعالى : لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه )
سـه مـوقـف اسـت كـه هـيـچـكـس در آنـهـا بـه يـاد هـيـچـكـس نـمـى افـتـد: اول پاى ميزان سنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك ؟ سپس بر صراط اسـت تـا بـبـيـنـد آيـا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سـپـس بـه هـنـگـامـى اسـت كـه نـامه هاى اعـمال را به دست انسانها مى دهند تا ببينند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كسى نيست ،
نه دوست صميمى ، نه يار مهربان ، نه افراد نزديك ، نه دوستان مخلص ، نه فرزندان ، و نـه پـدر و مـادر، و ايـن هـمـان اسـت كـه خـداونـد مـتـعـال مـى فـرمـايـد: در آن روز هـر كـسـى بـه قـدر كـافـى بـه خـود مشغول است .
سـپـس به چگونگى حال مؤ منان و كافران در آن روز پرداخته مى گويد: (صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است ) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(خندان و مسرور است ) (ضاحكة مستبشرة )
(و صورتهايى در آن روز غبارآلود است ) (و وجوه يومئذ عليها غبرة )
(و دود تاريكى آن را پوشانده ) (ترهقها قترة ).
(آنها همان كافران فاجرند!) (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
(مـسـفـرة ) از مـاده (اسـفـار) چـنـانـكـه قـبلا هم نيز گفته ايم به معنى آشكار شدن و درخشيدن است ، همانند طلوع سپيده صبح در پايان شب تاريك .
(غـبـرة ) (بر وزن غلبه ) از (غبار) به معنى باقى مانده خاكى است كه از زمين بر خاسته و بر چيزى نشسته
(قـتـرة ) (بـر هـمان وزن ) در اصل از ماده (قتار) (بر وزن غبار) به معنى دودى است كـه از چـوب يـا چيزى ديگرى برمى خيزد، بعضى از ارباب لغت آن را نيز به معنى غبار تفسير كرده اند، اما جمع ميان اين دو تعبير در آيات
فوق نشان مى دهد كه اين دو واژه داراى دو معنى متفاوت است .
(كـفـرة ) و (فـجـرة ) (بـر همان وزن ) جمع (كافر) و (فاجر) است كه اولى اشـاره بـه افـراد فـاسـد العـقـيـده و دومـى اشـاره بـه افـراد فـاسـد العمل است .
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه در صـحـنـه قـيـامـت آثـار عـقـائد و اعمال سوء انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
ضـمـنـا تـعـبـيـر بـه وجوه به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتيهاى فكر و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .
بـه هـر حـال گـروهـى در آنـجـا خـنـدان و مـسـرورند، چهره هايشان گشاده و نورانى است ، روشـنـايـى ايـمـان و پاكى عمل در صورت آنها موج مى زند، (و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون مى دهد).
بـر عـكـس گـروهـى كـه تـاريـكـى كـفر و زشتى اعمالشان در چهره هايشان نمايان است ، گـويـى گـرد و غـبار سياهى بر صورتشان نشسته ، و هاله اى از دود آن را در خود فرو برده ، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهايشان مى بارد، و اصولا همانگونه كه در آيـه 41 سـوره رحـمـان آمـده (يـعـرف المـجـرمون بسيماهم ) (گنهكاران با سيمايشان شناخته مى شوند) در آن روز رنگ چهرهها براى شناخت انسانها كافى است .
نكته :
راه خودسازى
تـعـبـيـراتى كه در آيات كوتاه و پر طنين اين سوره آمده برنامه جامعى براى خودسازى است :
1 - از يكسو به انسان دستور مى دهد كه براى درهم شكستن كبر و غرور به آغاز آفرينش خـود بـاز گـردد، و بـبـيند چگونه از نطفه بى ارزشى آفريده شده ؟ و مى دانيم يكى از بزرگترين موانع راه خودسازى همين كبر و غرور است .
2 - از سـوى ديـگـر هـدايـتهاى الهى را به عنوان بهترين زاد و توشه اين راه معرفى مى كند، اعم از هدايتهايى كه از طريق وحى و رهنمودهاى انبياء و اولياء سر چشمه مى گيرد، و هـدايـتـهـايـى كـه از طـريـق عـقـل و بـررسـى قـوانـيـن و نـظـامـات عـالم تـكـويـن حاصل مى شود.
3 - سپس به انسان دستور مى دهد كه به غذاى جسمانيش خوب بنگرد، چشمانش را بگشايد و بـبـيـنـد ايـن خـالق رحيم و مهربان چگونه انواع مواد غذايى دانهها و ميوهها را از اين خاك تـيـره بـراى او آفـريـده ، و در بـرابـر ربـوبـيـتش سر تعظيم فرود آورد نه تنها به سـاخـتـمـان تـكـويـنـى ايـن مـواد غـذايـى بـنـگـرد، بـلكـه چـگـونـگـى تـحـصـيـل آن را نـيـز مـورد تـوجـه قـرار دهـد چـرا كـه غـذاى پـاك و حلال يكى از پايه هاى مهم خودسازى است .
4 - به طريق اولى بايد به غذاى روحش بنگرد كه از كدامين سر چشمه تراوش كرده سر چـشـمـه اى پـاك يا آلوده ؟ چرا كه تعليمات ناسالم و تبليغات گمراه كننده همچون غذاى مسمومى است كه حيات معنوى انسان را به خطر مى افكند.
عـجـب ايـنـكـه بعضى از مردم در مورد غذاى جسم بسيار سختگير و موشكافند، ولى در غذاى روحـشـان بـى اعـتنا، هر كتاب فاسد و مفسدى را ميخوانند، به هر گونه تعليمات گمراه كـنـنـده گـوش فـرامـى دهـنـد، و بـراى غـذاى روحـشـان هـيـچ قـيـد و شـرطـى قائل نيستند.
در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : ما لى ارى الناس اذا قرب اليهم الطـعام ليلا تكلفوا انارة المصابيح ، ليبصروا ما يدخلون بطونهم ، و لا يهتمون بغذاء النفس ، بان ينيروا مصابيح البابهم بالعلم ، ليسلموا من
لواحق الجهالة و الذنوب ، فى اعتقاداتهم و اعمالهم :
(براى چيست كه مى بينم مردم را هنگامى كه در شب طعامى نزدشان حاضر كنند حتما چراغ مـى افـروزنـد تـا بـبـينند چه غذايى در شكم خود وارد مى سازند؟ ولى به غذاى روحشان اهـمـيـت نـمـى دهند، و چراغ عقل را به وسيله علم روشن نمى سازند، تا از عوارض جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال سالم بمانند).
نـظـيـر هـمـيـن مـعـنـى را فرزندش امام مجتبى (عليه السلام ) فرموده : عجبت لمن يتفكر فى مـاكـوله ، كـيـف لا يـتـفـكر فى معقوله ، فيجنب بطنه ما يؤ ذيه ، و يودع صدره ما يردية : (عـجـب دارم از آنـهـا كـه بـه غـذاى جـسـم خود مى انديشند، اما در غذاى روح دقت نمى كنند، خوراك زيانبار را از شكم خود دور مى دارند، اما قلب را با مطالب مهلك آكنده مى كنند).
5 - بـعـد بـه خـاطـر بياورد كه صيحه گوشخراش محشر همه را از خواب مرگ بيدار مى كـنـد، و انـسـان را در بـرابر اعمالش قرار مى دهد و آنچنان اوضاع محشر هولناك است كه انـسـان عـزيـزترين عزيزانش را فراموش مى كند، بايد بينديشد آيا امروز كارى مى كند كـه در آن روز چهره اى خندان و مسرور و نورانى داشته باشد، يا چهره اى زشت و عبوس و تاريك ؟ و از هم اكنون خود را براى آن روز آماده كند.
خداوندا! به ما توفيق خودسازى مرحمت كن .
پروردگارا! ما را از غذاى جانپرور روحى محروم مفرما.
بار الها! پيش از صيحه محشر ما را از خواب گران بيدار نما.
آمين يا رب العالمين


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -