انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 - 29 حـاقّة

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


الحاقة (1)
ما الحاقة (2)
و ما اءدرئك ما الحاقة (3)
كذبت ثمود و عاد بالقارعة (4)
فاءما ثمود فاءهلكوا بالطاغية (5)
و اءما عاد فاءهلكوا بريح صرصر عاتية (6)
سـخـرهـا عـليهم سبع ليال و ثمنية اءيام حسوما فترى القوم فيها صرعى كاءنهم اءعجاز نخل خاوية (7)
فهل ترى لهم من باقية (8)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آن روزى كه مسلما واقع مى شود.
2 - چه روز واقع شدنى است ؟
3 - و تو چه مى دانى آن روز تحقق يابنده چيست ؟
4 - قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند.
5 - اما قوم (ثمود) با عذابى سركش هلاك شدند.
6 - و اما قوم (عاد) به وسيله تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند.
7 - (خداوند) اين تندباد را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيانكن بر آنها مسلط ساخت و (اگـر آنـجـا بـودى ) مـى ديـدى كـه آن قـوم هـمـچون تنه هاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تندباد روى زمين افتاده و هلاك شده اند.
8 - آيا كسى از آنها را باقى مى بينى ؟
تفسير:
عذابى سركش براى قوم طغيانگر!
اين سوره از مساءله قيامت و آن هم با عنوان تازه اى شروع مى شود، مى فرمايد:
(آن روز تحقق يابنده ) (الحاقة ).
(چه روز تحقق يابنده اى است ) (ما الحاقة ).
(و تو چه ميدانى كه آن روز تحقق يابنده چيست )؟ (و ما ادريك ما الحاقة ).
تقريبا عموم مفسران (حاقة ) به معنى روز قيامت تفسير كرده اند، به خاطر اينكه روزى است كه قطعا واقع مى شود، همانند تعبير به (الواقعة ) در سوره (واقعة )، و همين تـعـبـيـر در آيـه 16 هـمـيـن سـوره نـيز آمده است ، و اينها همه حاكى از يقينى بودن آن روز بزرگ است .
تـعـبـيـر بـه (مـاالحـاقـة ) بـراى بـيـان عـظـمـت آن روز اسـت ، درسـت مـثل اينكه در تعبيرات روزمره مى گوئيم : فلان كس انسان است ، چه انسانى ؟ يعنى حد و مرزى براى توصيف انسانيت او نيست .
تـعـبـير به (ما ادراك ماالحاقة ) باز هم براى تاءكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عـظـيـم اسـت ، تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطاب مى شود كه تو نمى دانى آن روز چگونه است ؟ و حقيقت همين است كه درك حوادث قيامت براى ما زنـدانـيـان زنـدان دنـيـا امـكـان پـذيـر نـيـسـت ، هـمـانـگـونـه كـه درك مسائل مربوط به دنيا براى جنينى كه در شكم مادر است با هيچ بيانى ميسر نمى باشد.
احـتـمـال ديـگـرى كـه در تـفـسـيـر ايـن آيـات وجـود دارد گرچه كمتر كسى از مفسران آن را پذيرفته است اينكه (الحاقه ) اشاره به عذابهائى است كه در اين دنيا ناگهان دامان مجرمان سركش و طاغيان خودخواه را مى گيرد، همانگونه كه (القارعة ) در آيه بعد در كلمات بعضى از مفسران به همين معنى تفسير شده است ، و اتفاقا اين تفسير با آيات آينده كـه سـخـن از عـذابـهـاى كـوبـنـده قوم عاد و ثمود و فرعون و قوم لوط مى گويد تناسب بيشترى دارد.
در تـفـسـيـر (عـلى بـن ابـراهـيـم ) نـيـز مـى خـوانـيـم : (الحـاقـة ، الحـذر بـنـزول العـذاب ): (حـاقـه هـشـدارى اسـت بـه نـازل شدن عذاب ) نظير آنچه درباره آل فـرعـون (مـؤ مـن - آيـه 45) آمـده اسـت كـه مـى فـرمـايـد و حـاق بـال فـرعـون سـوء العـذاب : (عـذاب بـد بـر آل فـرعـون نازل گشت ).
سـپـس بـه سـراغ بـيـان سـرنـوشـت اقـوامـى مـى رود كـه روز قـيـامـت (يـا نـزول عـذاب الهـى را در دنـيـا) منكر شدند، و مى افزايد: (قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند) (كذبت ثمود و عاد بالقارعة ).
(اما قوم ثمود به وسيله عذابى سركش هلاك شدند) (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية ).
(قـوم ثـمـود) قـومـى بـودنـد كـه در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مى كردند، حضرت (صالح ) به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند و به مبارزه با او برخاستند حتى از او خواستند كه اگر راست مى گوئى عذابى را كه به مـا وعـده مى دهى فرود آور! در اين هنگام (صاعقه اى ويرانگر) بر آنها مسلط شد، و در چند لحظه لرزه بر قصرها و خانه هاى
مستحكمشان افكند، و همه را درهم كوبيد و جسمهاى بى جانشان بر زمين افتاد.
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : قـرآن عـامـل نـابـودى ايـن قوم سركش را عذابى سركش مى شمرد (الطـاغـية ) و اين عذاب سركش در سوره اعراف آيه 78 به عنوان (رجفة ) (زلزله ) ذكـر شـده ، و در آيـه 13 فـصـلت (صـاعقة ) و در 67 هود (صيحة ) آمده است كه در حـقـيقت همه به يك معنى بازمى گردد، زيرا صاعقه هميشه با صداى عظيمى همراه است ، و لرزه بر نقطه اى كه فرود مى آيد وارد مى كند و عذابى است طغيانگر
سـپـس بـه سـراغ سـرنـوشـت (قوم عاد) مى رود، قومى كه در سرزمين (احقاف ) (در شـبـه جـزيـره عـرب يـا يـمـن زنـدگـى مـى كـردنـد) قـامـتـهـائى طـويـل ، انـدامـى قـوى ، شـهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت (هود) بود، آنها نيز طغيان و سركشى را بجائى رساندند كـه خـداونـد بـا عـذابـى دردنـاك كه شرح آن در همين آيات آمده است طومار زندگى آنها را درهـم پـيـچـيده ، نخست مى فرمايد: (اما عاد به وسيله تندبادى سركش و پرسروصدا و سرد و مسموم به هلاكت رسيدند) (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية ).
(صـرصـر) (بـر وزن دفـتـر) بـه بادهاى سرد يا پرسروصدا و يا مسموم گفته مى شود، و مفسران هر سه معنى را در تفسير آن ذكر كرده اند، و جمع ميان آنها نيز ممكن است .
(عـاتـيـة ) از مـاده (عـتـو) (بـر وزن غـلو) بـه معنى سركش است ، منتها نه سركش از فرمان خدا، بلكه سركش در معيار نسيمها و بادهاى معمولى .
سـپـس بـه تـوصـيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته ، مى افزايد: (خداوند آن را بر اين قوم ، مدت هفت شب و هشت روز پى در پى و بنيان كن مسلط ساخت ) (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما).
(حـسـوما) از ماده (حسم ) (بر وزن رسم ) به معنى از بين بردن آثار چيزى است ، و اگـر بـه شـمشير (حسام ) (بر وزن غلام ) گفته مى شود به همين مناسبت است ، و گاه به داغ نهادن بر زخم براى سوزاندن ريشه آن نيز (حسم ) گفته مى شود، و در اينجا مـنـظور اين است كه اين هفت شب و هشت روز پى در پى زندگى گسترده و با رونق اين قوم عظيم را درهم كوبيد و متلاشى كرد و ريشه كن ساخت .
نـتـيـجـه آن شد كه قرآن مى گويد: (اگر آنجا بودى مشاهده مى كردى كه آن قوم همگى بـه روى زمـيـن افـتـاده ، هـمـچـون تـنـه هـاى پـوسـيـده و تـو خـالى درخـتـان نـخـل )! (فـتـرى القـوم فـيـهـا صـرعـى كـانـهـم اعـجـاز نخل خاوية ).
چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى كند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هـم تـو خـالى بـودن در بـرابـر عـذابـهاى الهى به گونه اى كه تندباد آنها را به آسانى جابه جا مى كرد.
(خـاويـة ) از مـاده (خـواء) (بـر وزن هـواء) در اصل به معنى خالى شدن است ، اين تعبير در مورد شكمهاى گرسنه ، ستارگان خالى از باران (به اعتقاد عرب جاهلى ) و گردوى پوك نيز به كار مى رود.
و در آخـريـن آيـه مـى افـزايـد: (آيـا كـسـى از آنـهـا را بـاقـى مـى بـيـنـى )؟! (فهل ترى لهم من باقية ).
آرى امـروز نـه تـنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانه هاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه ، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است .
دربـاره سـرگـذشـت قـوم عـاد مـشـروحـا در جـلد 9 صـفـحـه 140 تـا 148 (ذيـل آيـات 58 تـا 60 سـوره هـود) بـحـث كـرده ايم ، و همچنين در جلد 20 صفحه 233 تا 241).
آيه و ترجمه


و جاء فرعون و من قبله و المؤ تفكت بالخاطئة (9)
فعصوا رسول ربهم فاءخذهم اءخذة رابية (10)
إ نا لما طغا الماء حملنكم فى الجارية (11)
لنجعلها لكم تذكرة و تعيها اءذن وعية (12)

 


ترجمه :

9 - و فـرعـون و كـسـانـى كـه قـبـل از او بـودنـد، و هـمـچـنـيـن اهل شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند.
10 - بـا فرستاده رسول پروردگارشان مخالفت كردند، و خداوند نيز آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت .
11 - ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را سوار بر كشتى كرديم .
12 - تـا آن را وسـيله تذكرى براى شما قرار دهيم ، و گوشهاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند.
تفسير:
كجاست گوشهاى شنوا؟
بـعـد از ذكـر گـوشـه از سـرگـذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم (نـوح ) و (قـوم ) لوط مـى رود، تـا از زنـدگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بـيـداردل دهـد، مـى فـرمـايـد: (فـرعـون و كـسـانـى كـه قبل از او بودند و مردم شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) مرتكب گناهان بزرگ شدند)
(و جاء فرعون و من قبله و المؤ تفكات بالخاطئة ).
(خاطئة ) به معنى خطا است (هر دو معنى مصدرى دارد) و مراد از خطا در اينجا شرك و كفر و ظلم و فساد و انواع گناهان است .
(مـؤ تـفـكـات ) جـمع (مؤ تفكه ) از ماده (اءاءتفاك ) به معنى انقلاب و زير و رو شـدن اسـت ، و در اينجا اشاره به شهرهاى قوم لوط است كه با زلزله شديدى زير و رو گرديد.
مـنـظـور از (مـن قـبـله ) اقـوامـى اسـت كه قبل از فرعون بودند، مانند قوم (شعيب ) و گردنكشانى همچون نمرود.
سـپـس مـى افزايد: (آنها با فرستاده پروردگارشان به مخالفت برخاستند، و خداوند آنـهـا را بـه عـذاب شـديـدى گـرفـتـار سـاخـت ) (فـعـصـوا رسول ربهم فاخذهم اخذة رابية ).
فـرعـونـيـان بـا (مـوسـى ) و (هارون ) به مخالفت برخاستند، و ساكنان شهرهاى (سـدوم ) بـه مـخـالفـت با حضرت (لوط)، و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سـرپـيـچيدند، و هر گروهى از اين سركشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونيان در كـام امـواج (نـيـل كـه مـايـه حيات و آبادى و بركت كشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با (زلزله ) شديد، و سپس (بارانى از سنگ ) محو و نابود شدند.
(رابـيـة ) و (ربـا) از يك ماده است ، و به معنى افزايش و اضافه است ، و در اينجا منظور عذابى است كه بسيار سخت و شديد بود.
شـرح مـاجـراى قوم فرعون در بسيارى از سوره هاى قرآن آمده ، و از همه مشروحتر در آيه 10 تا 68 سوره شعرا مى باشد (به تفسير نمونه جلد 15 صفحه
195 به بعد مراجعه شود).
و در سوره اعراف از آيه 103 تا 137 (تفسير نمونه جلد 6 صفحه 277 به بعد).
و در سوره طه از آيه 24 تا 79 (تفسير نمونه جلد 13 صفحه 185 به بعد). و داستان قـوم لوط نـيـز در بـسيارى از سوره هاى قرآن از جمله آيه 61 تا 77 سوره حجر (تفسير نمونه جلد 11 صفحه 106 به بعد).
و در سوره هود از آيه 77 تا 83 (تفسير نمونه جلد 9 صفحه 178) آمده است .
و سـرانـجـام اشـاره كـوتـاهـى بـه سـرنـوشـت قوم نوح و مجازات دردناك آنها كرده ، مى گويد: (ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را در كشتى سوار كرديم ) (انا لما طغا الماء حملناكم فى الجارية ).
طـغـيـان آب چـنـيـن بـود كـه ابـرهـاى تـيـره و تـار آسـمـان را پـوشـانيد، و چنان بارانى نـازل شـد كـه گـوئى سـيـلاب از آسـمـان فـرو مـى ريـزد، چشمه ها نيز از زمين جوشيدن گـرفـت ، و ايـن هـر دو آب دسـت بـهـم دادنـد، و همه چيز زير آب فرو رفت ، باغها، مزارع قـصـرهـا و خـانـه هـاى قـوم طغيانگر، تنها گروهى كه نجات يافتند مؤ منانى بودند كه همراه نوح سوار بر كشتى شدند.
تـعـبير به (حملناكم ) (شما را حمل كرديم ) كنايه از اسلاف و نياكان ما چرا كه اگر آنها نجات نيافته بودند ما نيز امروز وجود نداشتيم .
بـعـد بـه هـدف اصـلى ايـن مجازاتها اشاره كرده ، مى افزايد: (منظور اين بود كه آن را وسيله اى براى يادآورى شما قرار دهيم ) (لنجعلها لكم تذكرة ).
(و گوشهاى شنوا آن را در خود نگهدارى كند) (و تعيها اذن واعية ).
هـرگـز نـمـى خـواستيم از آنها انتقام بگيريم ، بلكه هدف تربيت انسانها و هدايت آنها در مسير كمال ، و ارائه طريق ، و ايصال به مطلوب بوده است .
(تعيها) از ماده (وعى ) (بر وزن سعى ) آن گونه كه (راغب ) در (مفردات ) و (ابـن مـنـظـور) در (لسـان العـرب ) گـفـتـه انـد: در اصـل بـه مـعـنى نگهدارى چيزى در قلب است ، سپس به هر ظرفى (وعاء) گفته شده ، چـون چـيزى را در خود نگه مى دارد، و در آيه مورد بحث اين صفت براى (گوشها) ذكر شده است ، گوشهائى كه حقايق را مى شنوند و در خود نگه مى دارند.
يـا بـه تـعـبـيـر ديـگر گاه انسان سخنى را مى شنود، و فورا آن را از گوش بيرون مى افـكـند همانطور كه در تعبيرات عاميانه مى گوئيم : از اين گوش شنيد و از گوش ديگر بـيـرون كـرد، ولى گـاه روى آن انـديـشـه مـى كـنـد و در دل جاى مى دهد، و آن را چراغ راه زندگى خود مى شمرد. اين چيزى است كه از آن تعبير به (وعى ) مى شود.
نكته ها:
1 - فضيلت ديگرى از فضائل على (ع ).
در بـسـيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام بـه هـنـگـام نزول آيه فوق (و تعيها اذن واعية ) فرمود: سالت ربى ان يجعلها اذن على : (من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگهدارنده حقايق قرار دهد) و بـه دنـبـال آن عـلى (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـود: مـا سـمـعـت مـن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) شيئا قط فنسيته الا و حفظته : (من هيچ سخنى بـعـد از آن از رسـول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم ).
در (غـايـة المـرام ) شـانـزده حـديـث در ايـن زمـيـنـه از طـرق شـيـعـه و اهـل سـنـت نـقـل كـرده اسـت ، و (محدث بحرانى ) در تفسير (البرهان ) از (محمد بن عـبـاس ) نـقـل مـى كـنـد كـه در ايـن بـاره سـى حـديـث از طـرق عـامـه و خـاصـه نقل شده است .
و ايـن فـضـيـلتـى اسـت بـزرگ بـراى پـيـشـواى بـزرگ اسـلام على (عليه السلام ) كه صـنـدوقـچـه اسـرار پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و وارث تـمـام عـلوم رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـود، و بـه هـمـيـن دليـل بـعـد از او در مـشـكـلاتـى كـه بـراى جـامـعـه اسـلامـى در مـسـائل عـلمـى پـيـش مـى آمـد مـوافـقـان و مـخـالفـان بـه او پـنـاه مـى بـردنـد، و حل مشكل را از او مى خواستند كه در كتب تواريخ مشروحا آمده است .
2 - تناسب ميان (گناه ) و (كيفر)
تـعـبـيراتى كه در آيات فوق آمده است جالب توجه است در مورد عذاب قوم ثمود (طاغية ) و در مورد قوم عاد (عاتية ) و در مورد قوم فرعون و قوم
لوط (رابـيـة ) و دربـاره قوم نوح تعبير به (طغاالماء) مى كند كه همه اينها مفهوم طغيان و سركشى در آن نهفته است و به اين ترتيب عذاب اين اقوام طغيانگر طغيان بعضى از مواهب زندگى شمرده شده است اعم از آب و باد و خاك و آتش .
ايـن تـعـبـيـرات تـاءكـيـدى بـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه كـيـفـرهـاى دنـيـا و آخرت تجسمى از اعمال خود ما است و اين كردار انسانهاست كه به آنها باز مى گردد.
آيه و ترجمه


فإ ذا نفخ فى الصور نفخة وحدة (13)
و حملت الا رض و الجبال فدكتا دكة وحدة (14)
فيومئذ وقعت الواقعة (15)
و انشقت السماء فهى يومئذ واهية (16)
و الملك على اءرجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمنية (17)

 


ترجمه :

13 - به محض اينكه يكبار در صور دميده شود،
14 - و زمين و كوهها از جا برداشته شوند و يكباره درهم كوبيده و متلاشى گردند،
15 - در آن روز (واقعه عظيم ) روى مى دهد!
16 - آسمانها از هم مى شكافند و سست مى گردند و فرو مى ريزند.
17 - فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمان قرار مى گيرند.
(و براى انجام ماموريتها آماده مى شوند) و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى كنند.
تفسير:
روزى كه آن واقعه بزرگ رخ مى دهد
در ادامـه آيـات آغـاز ايـن سـوره كه ناظر به مساءله رستاخيز و قيامت بود آيات مورد بحث بـحـثـهـائى از حـوادث ايـن رسـتـاخـيـز عـظيم را مطرح مى كند، با تعبيراتى تكان دهنده و بيدارگر كه انسان را به عظمت وقايعى كه در پيش دارد آشنا مى سازد.
نخست مى فرمايد: (هنگامى كه يكبار در صور دميده شد...) (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة ).
چـنـانـكه قبلا نيز اشاره كرده ايم از قرآن مجيد استفاده مى شود كه پايان اين جهان و آغاز جـهـان ديـگـر بـا نـاگـهانى و صدائى عظيم انجام مى گيرد كه از آن تعبير به (نفخه صور) (دميدن در شيپور) شده است .
ايـن بـه خـاطـر آن اسـت كه در گذشته و امروز براى جمع كردن و آماده باش لشكر. و يا فرستادن آنها به استراحتگاه ، از شيپور استفاده مى كنند كه با دو آهنگ مختلف نواخته مى شـود، هـنـگـامى كه شيپور استراحت و خواب نواخته مى شود سربازان همه به استراحتگاه مى روند، و هنگامى كه شيپور جمع و آماده باش نواخته مى شود همه سربازان از جا حركت كـرده و صـفـوف خود را منظم مى كنند، گوئى خداوند مى خواهد بفرمايد كه مساءله پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر در برابر قدرت من به همان سادگى دميدن در يك شيپور است ، بـا يـك فـرمـان و در يـك لحـظه ناگهانى همه اهل آسمان و زمين مى ميرند، و با يك فرمان ديگر همگى لباس حيات در تن مى پوشند و آماده حساب مى شوند.
دربـاره خـصـوصـيات (صور) و چگونگى (نفخ ) در آن ، و تعداد نفخ ‌ها، و فاصله مـيـان آنـهـا مـطالب فراوانى در تفسير سوره (زمر) آيه 68 (جلد 19 صفحه 534 به بعد) آورده ايم و نياز به تكرار آن نمى بينيم .
تنها چيزى كه بايد در اينجا يادآور شويم اين است كه (نفخه صور) همانگونه كه در بـالا اشـاره شـد (دو نفخه ) است : (نفخه مرگ ) و (نفخه حيات مجدد) و در اينكه آنـچه در آيه مورد بحث آمده (نفخه اول ) است يا دوم ؟ مفسران عقيده واحدى ندارند، زيرا آيـاتـى كـه بـعـد مـى آيـد، بـعضى مناسب نفخه مرگ است ، و بعضى مناسب نفخه حيات و رسـتـاخـيـز، ولى رويـهـمـرفـتـه ايـن آيـات تـنـاسـب بـيـشـتـرى بـا نـفـخـه اول يعنى نفخه پايان دنيا دارد.
سـپـس مـى افـزايـد: (و هـنگامى كه زمين و كوهها از جا برداشته شوند، و با يك ضربه درهـم كـوبـيـده و خـرد شـونـد) (و حـمـلت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة ).
(دك ) چـنـانـكـه (راغـب ) در (مـفـردات ) مـى گـويـد: در اصـل (بـه مـعـنـى زمـيـن صـاف و نـرم اسـت ) و از آنـجا كه براى صاف كردن يك زمين ناهموار بايد آن را درهم بكوبند در بسيارى از موارد اين واژه به معنى كوبيدن شديد به كار رفته است .
ولى از بـعـضـى از مـنـابـع لغـت اسـتـفـاده مـى شـود كـه اصـل مـعـنـى (دك ) هـمـان كـوبـيدن و ويران كردن است ، و چون لازمه كوبيدن و ويران كردن صاف و هموار شدن است اين واژه در اين معنى نيز به كار مى رود.
و بـه هـر حال اين كلمه در آيه مورد بحث به معنى كوبيدن شديد كوهها و زمينهاى ناهموار به يكديگر است به گونه اى كه يكباره از هم متلاشى و هموار
گردند!
سـپـس مـى افـزايـد: (در آن روز واقـعـه عـظـيم در جهان رخ مى دهد، و رستاخيز برپا مى شود) (فيومئذ وقعت الواقعة ).
نـه تنها زمين و كوهها متلاشى مى شوند، بلكه (آسمانها نيز از هم مى شكافند و سست و نااستوار مى گردند) (و انشقت السماء فهى يومئذ واهية ).
كرات عظيم آسمانى از اين حادثه هولناك و وحشتناك بركنار نمى مانند، آنها نيز شكافته ، پـراكـنـده و مـتـلاشـى خواهند شد، و با آن صلابت و استحكامى كه دارند آنچنان سست مى شوند كه به گفته قرآن در آيه 37 سوره الرحمن (آسمان از هم شكافته و همانند روغن مذاب گلگون مى شود) (فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ).
و يا به تعبير ديگر زمين و آسمان كنونى ويران شده ، و بر ويرانه هاى آنها جهانى نو برپا مى گردد كه از جهان كنونى برتر و بالاتر و كاملتر است .
(و فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمانها قرار مى گيرند) (و الملك على ارجائها).
(ارجاء) جمع (رجا) به معنى اطراف و جوانب چيزى است ، و (ملك ) در اينجا گرچه به صيغه مفرد ذكر شده ولى منظور جنس و جمع است .
گـوئى در آن روز فـرشـتـگـان هـمانند مامورانى كه اطراف ميدانى ايستاده و منتظر فرمان براى انجام كارند، در گرداگرد آسمانها صف مى كشند و در انتظار فرمان حقند.
سـپـس مـى فـرمـايـد: (و در آن روز هـشـت فـرشـتـه فـوق آنـهـا عـرش پـروردگـارت را حمل مى كنند) (و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية ).
اين حاملان عرش گرچه صريحا در اين آيه تعيين نشده اند كه از فرشتگانند يا غير آنها ولى ظاهر تعبيرات مجموع آيه نشان مى دهد كه آنها از فرشتگانند، ولى مشخص نيست كه آيا هشت فرشته اند يا هشت گروه كوچك يا بزرگ .
البـتـه آنـچـه در روايـات اسـلامـى آمـده اسـت كه حاملان عرش هم اكنون چهار نفر (يا چهار گروه ) هستند اما در قيامت دو برابر مى شوند، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) مى خوانيم انهم اليوم اربعة فاذا كان يوم القيامة ايدهم باربعة آخرين ، فيكونون ثمانية : (آنها امروز چهار نفرند، و روز قيامت آنها را با چهار نفر ديگر تقويت مى كند و هشت نفر مى شوند).
ولى (عـرش ) چـيـسـت ؟ و ايـن فـرشـتـگـان كـيـانند؟ مسلما منظور از (عرش ) يك تخت سلطنتى جسمانى نيست ، بلكه همانگونه كه در سابق در تفسير كلمه عرش گفته ايم به مـعـنـى (مـجموعه جهان هستى ) است كه عرش حكومت خدا است ، و به وسيله فرشتگان كه مجرى فرمان خدا هستند تدبير مى شود.
و جـالب ايـنـكـه در روايـتـى آمده است كه (حاملان هشتگانه عرش خدا در قيامت چهار نفر از اوليـن ، و چـهـار نـفـر از آخـرين هستند، اما چهار نفر از اولين (نوح ) و (ابراهيم ) و (موسى ) و (عيسى ) مى باشند، و چهار نفر از آخرين محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و (على ) و (حسن ) و (حسين ) (عليهماالسلام ) هستند)!.
اين تعبير ممكن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولين و آخرين باشد، البته شفاعت در مورد كسانى كه لايق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم (عرش ) را نشان مى دهد.
البته اگر حاملان هشتگانه عرش هشت گروه باشند، ممكن است گروههائى از فرشتگان و گـروهـى از انـبـياء و اولياء عهده دار اين مهم گردند، و به اين ترتيب بخشى از تدبير نظام آن روز را فرشتگان بر عهده دارند، و بخشى را انبياء، اما همه به فرمان خدا است .
در ايـنـكـه ضمير در (فوقهم ) (بر فراز آنها) به (انسانها) برمى گردد يا به (فـرشـتـگـان ) احـتـمـالات مـتـعـددى داده شـده ، و چـون در جـمـله قبل از آن سخن از فرشتگان است ظاهر اين است كه به آنها برمى گردد، و به اين ترتيب فـرشـتـگـان گـرداگرد جهان را فرا مى گيرند و بر بالاى آنها (بالا از نظر مقام ) هشت فرشته حاملان عرش خدايند.
ايـن احتمال نيز وجود دارد كه حاملان عرش خدا افرادى برتر و بالاتر از فرشتگانند، و در ايـن صـورت بـا حـديـث گـذشـته كه حاملان عرش خدا را هشت نفر از انبياء و اولياء مى شمرد تطبيق مى كند.
بـدون شـك حـوادث مـربـوط بـه قـيـامـت ، تـا چـه رسـد بـه مـسـائل مـربـوط بـه حـامـلان عـرش در آن روز، چـيـزى نـيست كه به طور دقيق براى ما كه سـاكـنـان ايـن جهان محدود و تاريك هستيم روشن باشد، آنچه مى گوئيم شبحى است كه از دور در پرتو آيات الهى مى بينيم ، و گرنه حقيقت آن را بايد رفت و تماشا كرد!.
ايـن نـكـتـه نـيـز لازم بـه يـادآورى اسـت در (نـفـخـه صـور) اول همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند، بنابراين بحث از (حاملان عرش ) مـربوط به (نفخه دوم ) است كه همه زنده مى شوند هر چند در آيه سخنى از نفخه دوم نـيست ، ولى از قرائن روشن مى شود، مطالبى را كه در آيات بعد مى خوانيم نيز مربوط به همين نفخه دوم است .
آيه و ترجمه


يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية (18)
فاءما من اءوتى كتبه بيمينه فيقول هاؤ م اقرءوا كتبيه (19)
إ نى ظننت اءنى ملق حسابيه (20)
فهو فى عيشة راضية (21)
فى جنة عالية (22)
قطوفها دانية (23)
كلوا و اشربوا هنيا بما اءسلفتم فى الا يام الخالية (24)

 


ترجمه :

18 - در آن روز هـمـگـى بـه پـيـشـگاه خدا عرضه مى شويد، و چيزى از كارهاى شما مخفى نمى ماند.
19 - امـا كـسـى كـه نـامـه اعـمـالش بـه دسـت راست او است (از فرط خوشحالى و مباهات ) فرياد مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد.
20 - من يقين داشتم كه (قيامتى در كار است و) من به حساب اعمالم مى رسم .
21 - او در يك زندگى كاملا رضايتبخش قرار خواهد داشت .
22 - در بهشتى عالى ،
23 - كه ميوه هايش در دسترس است .
24 - (و بـه آنـهـا گـفـتـه مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد.
تفسير
اى اهل محشر! نامه اعمال مرا بخوانيد
در تـفـسـيـر آيـات گـذشـتـه گـفـتـه شد كه (نفخ صور) دو بار رخ مى دهد در مرتبه اول هـمـه زنـدگـان مى ميرند، و نظام هستى متلاشى مى شود، و در مرتبه دوم جهان نوينى بـرپـا مى گردد. و انسانها و فرشتگان حيات نوينى پيدا مى كنند، و چنانكه گفتيم آغاز آيـات از نـفـخـه اول خـبـر مى دهد، و پايان آن از نفخه دوم در ادامه همين مطلب در آيات مورد بـحث مى فرمايد: (در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مى شويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمى ماند) (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية ).
(تـعرضون ) از ماده (عرض ) به معنى نشان دادن و عرضه داشتن چيزى است ، خواه در مورد كالا به هنگام معامله باشد، و يا غير آن ، البته ، انسانها و غير انسانها در اين دنيا نـيـز دائمـا در مـحـضـر خـدا هستند، ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد فى المـثـل حـاكـمـيـت خـداونـد بـر عـالم هستى دائمى است ولى اين حاكميت در اين روز از هر زمان آشكارتر است .
جـمـله (تـخـفـى مـنـكـم خـافـيـة ) مـمكن است اشاره به اين باشد كه در آن روز غيب و سر اشـخـاص تـبـديـل بـه شـهود و ظهور مى شود، چنانكه قرآن درباره قيامت مى گويد: يوم تبلى السرائر: (آن روز روزى است كه صفات نهانى ظاهر مى شود) (طارق - 9)
نه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه برملا مى گردد، و اين حادثه اى است عظيم ، و به گفته بعضى از مفسران : عظيمتر از متلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان ! روز رسوائى بزرگ بدكاران و سربلندى بى نظير مؤ منان ، روزى اسـت كـه انـسان عريان از نظر اعمال و اسرار درون در آن صحنه ظاهر مى شود آرى آن روز هيچ چيز از وجود ما پنهان نمى ماند.
و نـيـز مـمكن است اشاره به احاطه علمى خداوند بر همه چيز در آن روز باشد، ولى تفسير اول مناسبتر است .
و لذا بـه دنـبـال آن مـى گـويد: (اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او داده شده از فـرط خـوشـحـالى فـريـاد مـى زنـد كـه بـيـائيـد و بـگـيـريـد نـامـه اعـمـال مـرا و بـخـوانـيـد) (فـامـا مـن اوتـى كـتـابـه بـيـمـيـنـه فيقول هاؤ م اقراءوا كتابيه ).
گـوئى از خـوشـحـالى در پـوست نمى گنجد و از اينهمه نعمت و توفيق و هدايتى كه خدا به او داده تمام ذرات وجودش شاكر است و فرياد (الحمدلله ) سرمى دهد.
سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده ، مى گويد:
(مـن يـقين داشتم كه رستاخيزى در كار است ، و من به حساب اعمالم مى رسم ) (انى ظننت انى ملاق حسابيه ).
(ظـن ) در ايـنـگـونـه موارد به معنى يقين است ، او مى خواهد بگويد: آنچه نصيب من شده بـه خـاطـر ايـمـان به چنين روزى است ، و راستى هم همين است ايمان به حساب و كتاب به انـسان روح تقوى و پرهيزگارى مى بخشد و تعهد و احساس مسئوليت در او ايجاد مى كند، و مهمترين عامل تربيت انسان است .
در آيات بعد گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده ، مى فرمايد: (او در يك زندگى كاملا رضايت بخش قرار خواهد داشت ) (فهو فى عيشة راضية ).
گـرچـه بـا هـمـيـن يـك جـمـله هـمـه گـفـتنيها را گفته است ، ولى براى توضيح بيشتر مى افزايد: (او در بهشتى بلند مرتبه قرار دارد) (فى جنة عالية ).
بـهـشـتـى كـه آنـقـدر رفـيع و والا است كه هيچكس مانند آن را نديده و نشنيده و حتى تصور نكرده است .
(بهشتى كه ميوه هايش در دسترس است ) (قطوفها دانية ).
نـه زحـمـتـى بـراى چـيـدن مـيـوه ها دركار است ، و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش ، و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است .
و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث خـطـاب مـحـبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده (بـخـوريـد و بـيـاشاميد گوارا، در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داده ايد) (كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية ).
آرى ايـن نـعـمـتـهـاى بـزرگ بـى حـسـاب نـيـسـت ، ايـنـهـا پـاداش اعـمـال شـمـا اسـت كـه در دنـيـا بـراى امروز ذخيره كرديد و از پيش فرستاديد، البته اين اعـمـال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است .
نكته ها:
1 - تفسير ديگرى براى كلمه (عرش )
1 - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: حملة العرش - و العرش العلم - ثمانية اربعة منا، و اربعة ممن شاءالله .
(حـامـلان عـرش - مـنـظـور از عـرش علم خدا است - هشت نفرند، چهار نفر از ما و چهار نفر از كسانى كه خدا خواسته ).
در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : فالذين يحملون العرش ، هم العـلمـاء، الذيـن حـملهم الله علمه : (حاملان عرش ، علما و دانشمندانى هستند كه خداوند علم خود را به آنها تعليم فرمود)!.
و در حـديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى خوانيم : العرش ليس هو الله و العرش اسم علم و قدرة : (عرش خدا نيست ، بلكه نام علم و قدرت او است ).
از ايـن احـاديـث بـه خـوبى استفاده مى شود كه عرش علاوه بر تفسيرى كه سابقا گفتيم تفسير ديگرى نيز دارد و آن (صفات خدا) صفاتى همچون (علم ) و (قدرت ) است ، و بـنـابـرايـن حـامـلان عـرش الهـى حـامـلان عـلم اويند، و هر قدر انسان يا فرشتگان علم بيشترى داشته باشند سهم بيشترى در حمل اين عرش عظيم دارند!.
و بـه ايـن تـرتـيـب ايـن حـقيقت روشنتر مى شود كه عرش به معنى يك تخت جسمانى شبيه تـخـتـهـاى سـلطـنـتـى نـيـسـت ، بـلكه هرگاه در مورد خداوند به كار مى رود معانى كنائى مختلفى دارد.
2 - مقام على (ع ) و شيعيان او
در روايات متعددى آمده كه آيه فاما من اوتى كتابه بيمينه ... درباره على (عليه السلام ) است يا درباره على (عليه السلام ) و شيعيان او.
اين در واقع از قبيل ذكر مصاديق روشن است ، بى آنكه مفهوم آيه را محدود كند.
3 - پاسخ به يك سؤ ال
در اينجا ممكن است سؤ الى مطرح شود و آن اينكه آيا مؤ منانى كه طبق آيات فوق صدا مى زنـنـد: (اى اهـل مـحـشـر! بـيـايـيـد و نـامـه اعـمال ما را بخوانيد، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نيست ؟
پاسخ اين سؤ ال را مى توان از بعضى از احاديث استفاده كرد از جمله در حديثى از پيغمبر گـرامـى اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى خـوانيم كه خداوند در قيامت نخست از بـنـدگـان خـود اقرار بر گناهانشان مى گيرد، سپس مى فرمايد من اين گناهان را در دنيا براى شما مستور ساختم ، و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مى دهند.
بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد كه در آن روز خداوند (سيئات ) مؤ منان را به (حسنات ) تبديل مى كند، و اينجاست كه در مجموع نامه اعمالشان نقطه ضعفى وجود ندارد!
آيه و ترجمه


و اءما من اءوتى كتبه بشماله فيقول يليتنى لم اءوت كتبيه (25)
و لم اءدر ما حسابيه (26)
يليتها كانت القاضية (27)
ما اءغنى عنى ماليه (28)
هلك عنى سلطنيه (29)

 


ترجمه :

25 - امـا كـسـى كـه نـامـه اعـمـال او به دست چپش داده شده مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد.
26 - و نمى دانستم حساب من چيست ؟
27 - اى كاش مرگم فرا مى رسيد!
28 - مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد،
29 - قدرت من نيز از دست رفت !.
تفسير:
اى كاش مرگم فرا مى رسيد!
در آيـات گـذشـتـه سـخـن از (اصـحـاب اليـمـيـن ) و مـؤ مـنـانـى بـود كـه نـامـه اعـمـال بـه دسـت راسـتـشـان داده مـى شـود، و بـا افـتـخـار و مـبـاهـات اهـل محشر را صدا مى زنند دعوت به قرائت اعمال خود مى كنند، سپس در بهشت جاويدان جاى مى گيرند.
ولى آيـات مـورد بـحـث درسـت بـه نـقـطـه مـقـابـل آنـهـا يـعـنـى (اصـحـاب الشـمـال ) پـرداخـتـه ، و در يـك مـقـايـسـه وضع آن دو را كاملا روشن مى سازد نخست مى فرمايد: (اما كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شده ، مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعـمـالم بـه مـن داده نـمـى شـد)! (و امـا مـن اوتـى كـتـابـه بـشـمـاله فيقول يا ليتنى لم اوت كتابيه ).
(و اى كاش از حساب خود هرگز خبردار نمى شدم )! (و لم ادر ما حسابيه ).

(و اى كـاش مـرگ مـن فـرا مـى رسـيـد و بـه اين زندگى حسرتبار پايان مى داد)! (يا ليتها كانت القاضية ).
آرى در آن دادگـاه بـزرگ ، در آن (يـوم البـروز) و (يوم الظهور) هنگامى كه تمام قـبـايح اعمال خود را برملا مى بيند، فريادش ‍ بلند مى شود، و پى در پى آه سوزان از دل مى كشد، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد، آرزو مى كند با گذشته اش به كلى قطع رابطه كند، آرزوى مرگ از خدا و نابودى و نجات از آن رسوائى بزرگ مى نمايد، هـمـانـگـونـه كـه در (آيـه 40 سـوره نـبـاء) نـيـز آمـده اسـت : و يـقـول الكـافر يا ليتنى كنت ترابا: (كافر در آن روز مى گويد: اى كاش خاك بودم و هرگز انسان نمى شدم ).
در معنى جمله (ياليتها كانت القاضية ) تفسيرهاى ديگرى نيز گفته شده است ، از جمله ايـنكه : منظور از (قاضية ) مرگ نخستين است ، يعنى اى كاش آن زمان كه در دنيا مرديم ديگر زنده نمى شديم ، اين در حالى است كه در دنيا چيزى ناخوشايندتر از مرگ در نظر او نبود، ولى در قيامت آرزو مى كند اى كاش آن مرگ ادامه مى يافت !
بـعـضـى نـيـز آن را نـاظـر بـه (نـفـخـه صـور) اول دانـسـته اند كه از آن تعبير به (قارعة ) نيز شده است ، يعنى اى كاش نفخه دومى دركار نبود.
ولى تفسيرى كه در آغاز گفتيم از همه مناسبتر است .
سـپـس مـى افـزايـد: ايـن مـجـرم گـنـهـكـار زبـان بـه اعـتـراف گـشـوده مـى گـويـد: (مـال و ثـروتـم هـرگـز مـرا بى نياز نكرد، و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد) (ما اغنى عنى ماليه ).
نـه تـنـهـا اموالم مرا بى نياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود (بلكه قدرت و سلطه من نيز نابود شد و از دست رفت )! (هلك عنى سلطانيه ).
خـلاصـه نـه مـال بـه كـار آمـد، و نـه مـقـام ، و امـروز بـا دسـت تـهـى ، و در نهايت ذلت و شـرمـسـارى ، در دادگاه عدل الهى حاضرم ، همه اسباب نجات قطع شده ، قدرتم بر باد رفته ، و اميدم از همه جا بريده است .
بـعـضـى (سلطان ) را در اينجا به معنى دليل و برهانى كه مايه پيروزى انسان است دانـسـتـه انـد، يـعـنـى امـروز هـيـچ دليل و حجتى كه بتوانم اعمالم را با آن توجيه كنم در پيشگاه خدا ندارم .
بـعـضـى از مـفـسران نيز گفته اند كه مراد از (سلطان ) در اينجا سلطه و حكومت نيست ، چـرا كـه تـمـام كسانى كه وارد دوزخ مى شوند سلطان كشور و امير بلادى نبودند، بلكه مـراد سـلطـه انـسـان بـر نـفـس خـويـش و زندگانى خويش است ، ولى با توجه به اينكه بـسـيـارى از دوزخـيان براى خود سلطه و نفوذ در جهان داشتند يا از سردمداران بودند اين صحيح به نظر نمى رسد.
نكته
چند داستان عبرت انگيز
در ايـنـجـا سـرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تاءكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال و مقام كرده ، سرتاپا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله :
1 - در (سـفـيـنـة البـحـار) از كـتـاب (نـصـائح ) چـنـيـن نـقـل شـده : (هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طـوس حـاضـر كنند، و سپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشه ها را يكى بعد از ديگرى وارسى مى كرد تـا بـه شـيـشـه هـارون رسـيـد، و بـى ايـنـكـه بـدانـد مـال كـيـسـت ، گـفـت : بـه صـاحـب ايـن شـيـشـه بـگـوئيد وصيتش را بكند، چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيه اش فرو ريخته است ! (هارون ) از شنيدن اين سخن از حيات ماءيوس
شد، و شروع به خواندن اين اشعار كرد:

 

ان الطبيب بطبه و دوائه

لا يستطيع دفاع نحب قداءتى

ما للطبيب يموت بالداء الذى

قد كان يبرء مثله فيما مضى


(طبيب با طبابت و داروى خود - قدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند) (اگـر قـدرت دارد پـس چـرا خـودش بـا همان بيمارى مى ميرد - كه سابقا آن را درمان مى كرد)؟!.
در ايـن هـنـگـام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كرده اند، براى اينكه اين شـايـعـه برچيده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت مرا بر آن سوار كنيد، ناگهان زانـوى حـيـوان سـست شد، گفت مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مى گويند! سپس ‍ سـفـارش كـرد كفنهائى براى او بياورند، و از ميان آنها يكى را پسنديد و انتخاب كرد، و گـفـت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد، سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيات را تلاوت نمود: ما اغنى عنى ماليه - هلك عنى سلطانيه و در همان روز از دنيا رفت .
2 - و نـيـز در هـمـان كـتـاب از عـالم بـزرگـوار (شـيـخ بـهـائى ) چـنـيـن نـقل شده : (مردى به نام (توبه ) بود كه غالبا به (محاسبه نفس ) مى پرداخت ، روزى گذشته عمر خود را محاسبه كرد، در حالى كه شصت ساله بود، مجموعه ايام آن را حـسـاب كـرد 500 21 روز شد، گفت : اى واى بر من اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش از بيست و يكهزار گناه كرده ام ، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يكهزار گـنـاه مـلاقـات كـنـم ؟! در ايـن هـنـگـام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد).
3 - در كـتاب (يتيمه ) ثعالبى چنين آمده است : هنگامى كه مرگ عضد الدوله فرا رسيد زبانش جز به تلاوت اين آيه حركت نمى كرد: ما اغنى عنى ماليه هلك عنى سلطانيه .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -