انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 - 12 حــاقّة

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 1 تا 12

بـسـم اللّه الرحـمـن الرحـيـم

الحـاقـه (1)

ما الحاقه (2)

و ما ادرئك ما الحاقه (3)

كذبت ثـمـود و عـاد بـالقـارعـه (4) فـامـا ثمود فاهلكوا بالطاغيه (5)

و اما عاد فاهلكوا بريح صـرصـر عـاتـيـه (6)

سـخـرها عليهم سبع ليال و ثمانيه ايام حسوما فترى القوم فيها صـرعـى كـانـهـم اعـجاز نخل خاويه (7)

فهل ترى من باقيه (8)

و جاء فرعون و من قبله و المـوتـفـكت بالخاطئه (9)

فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذه رابيه (10)

انا لما طغا الماء حملناكم فى الجاريه (11)

لنجعلها لكم تذكره و تعيها اذن واعيه (12)

ترجمه آيات

به نام اللّه كه هم رحمان است و هم رحيم آن روزى كه مسلما واقع مى شود (1).

چه روز واقع شدنى است ؟ (2).

تو خبر ندارى كه آن روز تحقق يابنده چيست (3).

قوم ثمود و عاد قيامت كبرى و عذاب كوبنده را تكذيب كردند (4).

اما قوم ثمود به وسيله صيحه (و يا زلزله ) يا صاعقه هلاك شدند (5).

و امـا قـوم عـاد بـه و سـيـله بـادى بـسـيـار سرد و تند و طغيانگر و ويران ساز به هلاكت رسيدند (6).

خـداونـد آن را هـفـت شـب و هشت روز بر آنان مسلط كرد تو (اگر آنجا بودى ) آن مردم را مى ديـدى كـه مـانـنـد كـنده هاى درخت خرما سر آن وقت مى پرسيدى آيا احدى از اين قوم باقى ماند؟ (8).

فرعون و ياغيان قبل از او و قراء قوم لوط هم از راه عبوديت خطا رفتند (9).

در نـتيجه فرستاده پروردگارشان را نا فرمانى نمودند پس خداى تعالى ايشان را به عقوبتى بس شديد بگرفت (10).

(در داسـتـان نـوح ايـن مـا بـوديـم كـه ) شـمـا را در هـنـگـامـى كه آب طغيان كرد بر كشتى نشانديم (11).

تا آن را براى شما مايه تذكر و براى آيندگان عبرت گير مايه عبرت قرار دهيم (12).

بيان آيات

اين سوره مسأله (حاقه ) يعنى قيامت را به ياد مى آورد، در اينجا قيامت را حاقه ناميده، در جاى ديگر قارعه و واقعه خوانده است، و در اين آيات سخن را در سه فراز سوق داده، در فـصـلى بـه طور اجمال سرانجام امت هايى را ذكر مى كند كه منكر قيامت بودند، و خداى تـعـالى آنـان را بـه (اخـذى رابـيه ) (عقوبتى شديد) بگرفت. و در فصلى اوصاف حـاقـه را بـيـان مـى كـنـد، و اينكه در آن روز مردم دو گروهند، يكى اصحاب يمين، و يكى اصـحـاب شـمـال، يـكـى اهـل سـعـادت و ديـگـرى اهـل شـقـاوت. و در فـصـل سـوم در راسـتـى و درسـتـى خـبرها و سخنان قرآن تأكيد نموده، آنها را حق اليقين مـعـرفـى مـى كـنـد، و ايـن سـوره بـه شـهـادت سـيـاق آيـاتـش در مـكـّه نازل شده.

تسميه قيامت به (حاقه) و (قارعه)

الحاقه ما الحاقه و ما ادريك ما الحاقه

گـفـتيم : مراد از كلمه (الحاقه ) روز قيامت كبرى است و اگر به اين نامش ناميد، براى ايـن بـود كـه روزى اسـت حـق و ثـابـت، و غـيـر قـابـل تـخـلف و تـرديد ناپذير، و كلمه (الحاقه ) از مصدر حق است، كه به معناى ثابت و مقرر واقعى است، و كلمه (ما) در جـمـله (ما الحاقه ) استفهامى است كه به منظور بزرگ شمردن قيامت آمده، (در فارسى هـم مـى گـويـيـم فـلانى دانشمند است و چه دانشمندى ) و درست به همين بود كه با آوردن ضـمـيـر اكـتـفا نكرد، و نفرمود: (الحاقه و ما هى ) بلكه دو باره كلمه (الحاقه ) را تكرار كرد. و اين جمله استفهاميه خبر است براى كلمه (الحاقه ).

بـنـابـر اين، جمله (الحاقه ما الحاقه ) به غير از بزرگداشت قيامت چيز ديگرى نمى خواهد بفهماند، و با تكرار نام آن اين تفخيم و بزرگداشت را افاده مى كند.

(و مـا ادريـك مـا الحـاقـه ) - خـطـاب در ايـن جـمـله بـه هـر كـسـى اسـت كـه قابل خطاب باشد و در آن عـلم بـه حـقيقت روز قيامت را از همه مخاطبين نفى مى كند، مى فرمايد: تو نمى دانى قـيامت چيست ؟ وتعبير كنايه است از كمال اهميت آن روز و نهايت درجه عظمتش، و شايد منظور از روايـتـى هـم كه از ابن عباس نقل شده همين باشد، او گفته : هر جا در قرآن جمله ما ادراك - تـو نمى دانستى آمده رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آن را درك كرده و هر جا جـمـله (مـا يـدريـك - تـو نمى دانى ) آمده آن جناب آن مطلب را واقعا نمى داند خلاصه كلام اينكه اولى كنايه است از عظمت مطلب و دومى تصريح است.

و اشاره به هلاكت اقوامى كه آن را تكذيب كردند

كذبت ثمود و عاد بالقارعه

كـلمـه (قـارعـه ) نيز يكى از اسامى قيامت است، و بدين جهت آن را (قارعه - كوبنده ) نـامـيـده كـه آسـمـانـهـا و زمـيـن را بـه هـم مـى كـوبـد، و بـه آسـمـان و زمـيـنـى ديـگـر تـبـديـل مـى كـنـد، كـوه هـا را بـه راه مـى انـدازد، خـورشـيد را تيره و ماه را منخسف مى كند، ستارگان را مى ريزد و تمامى اشيا به قهر خداى تعالى دگرگون مى شوند، كه قرآن بـه هـمـه اينها ناطق است، چيزى كه هست مقتضاى ظاهر كلام اين بود كه بفرمايد: (كذبت ثـمـود و عـاد بـهـا - عـاد و ثـمـود بـه آن تـكـذيـب كردند)، ولى به جاى ضمير، كلمه (قارعه ) را آورد، تا باز هم امر قيامت را بزرگ جلوه دهد.

اين آيه و آيات بعدش تا نه آيه هر چند در صدد بيان اجمالى از داستان نوح، عاد، ثمود و فـرعـون و طاغوتهاى قبل از او و موتفكات، و هلاكت آنان است، و ليكن در حقيقت مى خواهد بـه پـاره اى از اوصـاف الحـاقـه - قـيـامـت اشـاره كـند، و بفرمايد: خداى تعالى امت هاى بـسـيـارى را بـه خـاطـر تـكـذيـب قـيـامـت هـلاك كرد، پس در حقيقت اين آيات جواب (ما) ى استفهاميه است، همچنان كه جمله (فاذا نفخ فى الصور...) جواب ديگرى است.

و حـاصـل معنا اين است كه قيامت همان كوبنده اى است كه ثمود و عاد و فرعون و طاغوتهاى قبل از او و موتفكات و قوم نوح تكذيبش ‍ كردند، و خدا به اخذى شديد ايشان را بگرفت، و به عذاب انقراض هلاكشان كرد.

فاما ثمود فاهلكوا بالطاغيه

ايـن جـمله اثر تكذيب ثمود را به طور مفصل بيان مى كند، و در اينكه مراد از طاغيه چيست، آيـا صـيحه آسمانى است و يا زلزله است و يا صاعقه ؟ آيات قرآن مختلف است، در سوره هود سبب هلاكتشان را صيحه دانسته، فرموده : (و اخذ الذين ظلموا الصيحه ) و در سوره اعراف زلزله دانسته فرموده :

(فـاخـذتـهـم الرجـفـه ) و در حـم سـجـده صـاعقه دانسته فرموده : (فاخذتهم صاعقه العذاب الهون ).

بعضى گفته اند: كلمه (طاغيه ) مانند كلمه (طغيان ) و كلمه (طغوى ) مصدر است، نـه اسـم فـاعـل. و مـعـناى آيه اين است كه : اما ثمود به سبب طغيانشان هلاك شدند. آيه شـريـفـه (كـذبـت ثـمـود بـطـغـويـهـا) نـيـز مـويـد ايـن سـخـن اسـت. و ليـكـن وجـه اول بـا سـيـاق آيـات بعدى مناسب است، چون آيات بعد در مقام بيان كيفيت هلاكت آنان است، كه از ميان چند طريقه اهلاك زير يعنى اهلاك به وسيله باد، و يا اخذ رابيه و شديد، و يا طـغـيان آب، با كدام طريق هلاك شدند. پس آيه مورد بحث هم بايد در مقام بيان اهلاك ثمود بـه وسـيـله عـذاب طـاغـيـه بـاشـد، و بـخواهد كيفيت اهلاك آنان را بيان كند، در نتيجه كلمه (طاغيه ) صفت عذاب است، نه صفت مردم ثمود.

اشاره به كيفيت عذاب قوم عاد كه زنده اى باقى نگذارد

و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتيه

كـلمه (صرصر) به معناى بادى سخت سرد و بسيار تند است، و كلمه (عاتيه ) از مصدر (عتو) به معناى طغيان و سرپيچى از اطاعت و ناسازگارى است.

سـخـرها عليهم سبع ليال و ثمانيه ايام حسوما فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاويه

تـسخير باد صرصر بر قوم عاد به معناى مسلط كردن آن بر آنان است، و كلمه (حسوم ) جمع حاسم است، همچنان كه كلمه (شهود) جمع شاهد است ، و حاسم از ماده (حسم ) اسـت، كه به معناى داغ كردن مكرر چند بار پشت سر هم است، و اين كلمه صفت است براى كلمه (سبع )، و جمله را چنين معنا مى دهد: باد صرصر را در هفت شب و هشت روز پشت سر هـم بـر آنـان مـسلط كرد و كلمه (صرعى ) جمع صريع (به خاك افتاده ) است، و كلمه (اعـجـاز) - بـا فتحه همره - جمع (عجز) - با فتحه عين و ضمه جيم - (آخر و دنـبـاله هـر چـيـز) اسـت، و كـلمـه (خـاويـه ) به معناى چيز تو خالى است كه آن را دور انـداخـته باشند، و معناى آيه اين است كه خدا باد صرصر را در هفت شب و هشت روز پى در پـى بـر آنان مسلط كرد، و تو (اگر بودى ) آن مردم را مى ديدى كه مانند ريشه هاى تو خالى درخت خرما به زمين افتاده اند.

فهل ترى لهم من باقيه

يعنى (من نفس باقيه )، اين جمله كنايه است از اينكه عذاب تمامى آنان را فرا گرفت، مـى فـرمـايـد: (آيـا هيچ نفسى از آنان را باقى مانده مى بينى ؟) يعنى حتى يك نفر را نمى بينى كه زنده مانده باشد.

بـعـضـى گـفـتـه انـد: كـلمـه (بـاقـيـه ) هـر چـنـد بـه شـكـل اسـم فـاعـل اسـت، ليـكـن بـه مـعـنـاى مـصـدر اسـت، و گـاهـى به معناى (بقيه ) استعمال مى شود، ليكن معنايى كه ما كرديم به ذهن نزديك تر است .

و جاء فرعون و من قبله و الموتفكات بالخاطئه

مـنـظور از كلمه (فرعون ) خصوص فرعون زمان موسى است، و منظور از (من قبله ) امت هاى قبل از وى هستند، كه چون او خدا را تكذيب مى كردند، و مراد از كلمه (موتفكات ) دهـات قـوم لوط و اهـالى آن قـريـه ها است، و كلمه (خاطئه ) باز مصدر در قيافه اسم فـاعـل اسـت، و مـراد از ايـنـكـه فـرمـود: فـرعـون و امـت هـاى قـبـل از او و قـريـه نـشـيـنان قوم لوط خاطئه آوردند، اين است كه طريق عبوديت را به خطا پيمودند، و بقيه الفاظ آيه روشن است.

فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذه رابيه

ضـمـيـر در (عـصـوا) بـه فـرعـون و آن دو طـايـفـه ديـگـر بـرمـى گـردد، و مـراد از رسـول جـنس رسول است، و كلمه (رابيه ) از مصدر (رباء) به معنى زياده است، و منظور (از گرفتن آنان به گرفتنى رابيه ) عقوبت شديد است.

بعضى گفته اند عقوبتى زيادتر از ساير عقوبت ها است.

بعضى گفته اند: منظور از آن عقوبتى خارق العاده است.

انا لما طغا الماء حملناكم فى الجاريه

ايـن آيـه اشـاره اسـت به طوفان نوح، و كلمه (جاريه ) به معناى كشتى است، در اين جـمله خطاب را متوجه افرادى كرده كه در كشتى نوح سوار بودند، كه در حقيقت خطاب به عـمـوم بـشـر اسـت، كـه نـيـاكانشان همانها بودند كه به وسيله كشتى نوح از غرق نجات يـافـتـنـد، چـون ايـن اخـلاف و آن اسـلاف يـك نـوعـنـد، و مـى تـوان حـال بـعضى از آنان را به همه نسبت داد، و بقيه الفاظ آيه روشن است. (مى فرمايد: اين ما بوديم كه آن زمان كه آب طغيان كرد شما را سوار كشتى كرديم، و از غرق نجات داديم ).

لنجعلها لكم تذكره و تعيها اذن واعيه

ايـن آيـه بـيـان مـى كـنـد كـه چـرا ايشان را در كشتى هاى نجات سوار كرد، پس ضمير در (نـجـعـلها) به كلمه (حمل ) كه از جمله (حملناكم ) استفاده مى شود برمى گردد، بـه اعـتـبـار اينكه حمل مذكور رفتارى است از خدا با بشر، پس در حقيقت معناى جمله اين است كه اگر ما اين رفتار را با شما كرديم براى اين بود كه اين رفتار خود را تذكره اى - مايه تذكرى - براى شما قرار دهيم، تا از آن عبرت بگيريد، و اندرز شويد.

و كلمه (تعيها) از مصدر (وعى ) است، و (وعى ) به معناى ريختن چيزى در ظرف اسـت، و مـراد از (وعـى اذن بـراى آن حـمـل ) ايـن اسـت كـه : مـردم داسـتـان حـمـل كـشـتى نوح را در گوش و هوش خود جاى دهند و از يادش نبرند، تا اثر و فايده اش كه همان تذكر و اندرز گرفتن است مترتب شود.

هدايت تشريعى سنت اختصاصى الهى در رســانـدن انـسـان بـه سـوى كمال

در ايـن آيـه بـا هـر دو جـمـله اش بـه هـدايـت ربوبى به هر دو نوعش (ارائه طريق ) و (رساندن به مطلوب ) اشاره شده است، توضيح اينكه يكى از سنت هاى عامه ربوبى كـه در سـراسـر عـالم جـارى اسـت ايـن اسـت كـه هـر نـوع از انـواع مـوجـودات را بـه كـمـال لايـقـش و آن هدف نهايى كه بر حسب وجود خاص به خودش متوجه آن است برسد، و به همين منظور آن موجود را به جهازات و ابزارى مجهز كرده كه او را در رسيدن بدان هدف كـمـك كـنـد، هـمـچـنـان كـه قـرآن كـريـم فـرمـود: (الذى اعـطـى كـل شـى ء خـلقـه ثم هدى )، و نيز فرموده : (الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى )، كه توضيح آن در تفسير دو سوره طه و اعلى و غير آن دو گذشت.

انـسـان هـم در ايـنـكـه اسـتـكـمـالى تـكـويـنـى و راهـى بـه سـوى كـمـال وجوديش دارد، مانند ساير انواع موجودات مادى است، كه همه به هدايت ربوبى به سوى كمال وجوديشان سوق داده مى شوند، چيزى كه هست انسان به هدايت ديگرى اختصاص يـافـتـه، و آن هـدايـت تـشـريـعـى اسـت، آرى نـفـس انـسـانـى اسـتـكـمـالى از طـريـق افعال اختيارى خود دارد، چون اين افعال اختيارى در اثر تكرار، اوصاف و حالات درونى در او پديد مى آورد، و در زندگى دنيائيش داراى ملكات و احوالى مى شود كه همين ملكات غايت و نتيجه زندگى او است، و با اين ملكات سرنوشت زندگى ابديش معين مى شود.

و هـمـيـن مـعـنـا بـاعث شده كه در بين تمامى موجودات خصوص او، مورد عنايت بيشترى قرار بگيرد و از راه ارسال رسولان و انزال كتب آسمانى برايش سنت دينى مقرر كنند و بـه سوى آن سنت راهنماييش كنند، تا بعد از فرستادن رسولان، ديگر مردم عليه خداى تـعـالى حـجـتـى نـداشـتـه بـاشـنـد، (لئلا يـكـون للنـاس عـلى اللّه حـجـه بـعـد الرسل ) كه تفصيل معنا در بحث هايى كه پيرامون مسأله نبوت (در جلد دوم اين كتاب، و در جاهاى ديگر) داشتيم گذشت.

و همه اينها، هدايت به معناى راه نشان دادن و اعلام صراط مستقيم است، كه خود انسان بدون راهـنـمـايـى خـداى تـعـالى نـمـى تـوانـد آن را پـيـدا كـند، همچنان كه فرمود: (انا هديناه السـبـيـل امـا شـاكـرا و امـا كـفـورا)، حـال اگـر ايـن راه را دنبال بكند، و از آن منحرف نشود، به زندگى طيب و سعيدى خواهد رسيد، و اگر از دستش بـدهـد و از آن اعـراض كـنـد بـه شـقـاوتـى دائمـى مـى رسـد، و حـجـت خـدايـى بـه هـر حـال عـليه او تمام مى شود، همچنان كه فرمود: (ليهلك من هلك عن بينه و يحيى من حى عن بينه ).

حـال كه اين معنا روشن شد معلوم گرديد كه يكى از سنت هاى الهى اين است كه بشر را از راه ارائه طـريـق به سوى سعادت حياتش ‍ هدايت كند. جمله (لنجعلها لكم تذكره ) به همين معنا اشاره مى كند چون تذكره به معناى است كه راه سعادت او را به يادش ‍ بياورند، و ايـن مـسـتلزم آن نيست كه آدمى تذكر هم پيدا بكند، و حتما راه سعادت را پيش بگيرد، ممكن است تذكر در او اثر بكند، و ممكن هم هست اثر نكند.

يـكى ديگر از سنت هاى الهى اين است كه همه موجودات را به سوى كمالشان هدايت كند، و بـه سـوى آن نـقـطـه بـه حـركتشان در آورد، و به آن نقطه برساند، جمله (و تعيها اذن واعـيـه ) بـه هـمـيـن مـعنا اشاره دارد، چون (وعى ) - فرا گرفتن - يكى از مصاديق هـدايـت شـدن به هدايت ربوبى است و اگر خداى تعالى اين وعى را به خودش نسبت نداد، هـمـانـطـور كـه تذكره را به خود نسبت داد، براى اين بود كه منظور از تذكره اتمام حجت است كه كار خداست، و اما وعى و فرا گرفتن، كار مستقيم او نيست، هر چند كه هم ممكن است بـه او نـسـبـت داده شـود و هـم به خود انسان، و ليكن سياق آيه سياق دعوت و بيان اجر و ثـواب اسـت، اجـرى كـه بر اجابت دعوت مترتب مى شود، و اجر و مثوبت از آثار وعى است البته بدان جهت كه فعل انسان و مستند به اوست،

نه بدان جهت كه توفيقى الهى و منسوب به آن جناب است.

از آيـه شـريـفـه بـرمـى آيـد كـه حـوادث خـارجـى در اعـمـال انـسـان اثـر مـى گـذارد، هـمـچـنـان كـه از آيـه شـريـفـه (و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ).

عـكـس مـطـلب اسـتـفـاده مـى شـود، يـعـنـى از آن بـرمـى آيـد كـه اعـمـال انـسـان در حوادث خارجى اثر دارد كه در تفسير همين آيه در سوره اعراف مقدارى در اين باره سخن رفت.

بحث روايتى

در الدر المـنثور است كه : ابن منذر از ابن جريح روايت كرده كه در تفسير آيه (لنجعلها لكـم تـذكـره ) گـفـته است : اين تذكره براى امت محمد (صلوات اللّه عليه ) است، و چه بـسيار كشتى ها كه در گذشته در دريا غرق شده بود، و آثارى كه از بين رفته بود، و بـعـد از قرنها امت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم) آن آثار را يافتند، مثلا آثار كشتى نوح را در كوه جودى يافتند.

مؤلف: در تفسير سوره هود در خلال داستان نوح (عليه السلام) مطالبى رفت كه مؤ يد اين روايت است.

(رواياتى متعدد دال بر اينكه اميرالمؤمنين (ع) (اذن واعيه) بوده است)

و در هـمـان كـتـاب اسـت كـه سـعيد بن منصور، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، و ابن مـردويـه، از مـكـحـول روايـت كـرده انـد كـه گـفـت : وقـتـى آيـه : (و تـعـيها اذن واعيه ) نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود : من از پروردگارم خواستم اين اذن واعـيـه را عـلى بـن ابـى طـالب قـرار دهـد، مـكـحـول مـى گـويـد: بـعـد از ايـن دعـاى رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله و سلم) على (عليه السلام) بارها مى گفت : هيچ نشد چيزى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) بشنوم و فراموش كنم.

و نـيـز در هـمـان كـتـاب اسـت كـه ابـن جـريـر، ابن ابى حاتم، واحدى، ابن مردويه، ابن عـسـاكـر، و ابـن النـجـارى هـمـگـى از بـرده روايـت كـرده انـد كـه گـفـت : رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم) به على فرمود: خدايم دستور فرموده تو را نـزديـك كـنـم و دورت نـدارم،و بـه تو تعليم دهم و تو فراموش نكنى، و اين حق برايت ثابت شده كه آنچه را تعليمت مى دهم فرا بگيرى،

بـه دنـبـال ايـن فـرمـايـش آيـه (و تـعـيـهـا اذن واعـيـه ) نازل شد.

و در هـمـان كـتـاب اسـت كـه ابـو نـعـيـم در كـتـاب حـليـه از عـلى (عليه السلام) نـقـل كـرده كـه گـفـت : رسـول خـدا (صـلى اللّه عـليه و آله و سلم) فرمود: يا على خدا مرا دسـتـور داده كه تو را نزديك كنم، و تعليمت دهم تا تو فرا بگيرى، پس از آن اين آيه نـازل شد: (و تعيها اذن واعيه ) پس اى على تو هستى اذن واعيه (گوش فرا گيرنده ) علم من.

مؤلف: ايـن مـعـنـا در تـفـسير برهان هم از سعد بن عبدالله آمده كه او به سند خود از امام صـادق (عليه السلام) آن را روايـت كرده. و نيز از كلينى است كه او به سند خود از آن جـنـاب نـقل كرده. و نيز از ابن بابويه است كه او هم به سند خود از جابر از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است.

و باز همين مطلب را از ابن شهر آشوب از حليه الاولياء از عمر بن على آورده، و از واحدى در كـتـاب اسـبـاب النـزول از بريده آورده، و از ابى القاسم بن حبيب ، در تفسير خود از زربن حبيش از على (عليه السلام) نقل كرده است.

و كـوتـاه سـخـن ايـنـكه : صاحب غايه المرام اين مطلب را از طرق شيعه و سنى در شانزده حـديـث آورده. و صاحب تفسير برهان گفته : محمد بن عباس در اين باره سى حديث از طرق شيعه و سنى آورده است.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -