انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نور

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره حشر

این سوره بیست و چهار آیه دارد و در مدینه نازل شده است.

به مناسبت کلمه ی«حَشر»که در آیه دوم آمده،آن را«حشر»نام گذاری کرده اند.البتّه مراد از آن،حشر در قیامت نیست،بلکه اجتماع مردم برای کوچ کردن است.

آغاز و انجام این سوره درباره تسبیح همه موجودات هستی برای خداوند است و محتوای آن بیشتر درباره همکاری منافقان با یهودیان مدینه برای توطئه علیه مسلمانان است که قرآن می فرماید:نقشه های آنان به جایی نمی رسد و جز خواری و شکست،چیزی برای آنها به دنبال ندارد.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان.

سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«1»

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است،برای خدا تسبیح کنند(و خدا را به پاکی می ستایند)و اوست قدرتمند شکست ناپذیر حکیم.

نکته ها:

* در قرآن،حدود 85 بار واژه«تسبیح»بکار رفته است.در نماز نیز در حالات مختلف رکوع، سجود و قیام،موضوع تسبیح خدا به طور برجسته به چشم می خورد.

* تسبیح در لغت،به معنای شنا و حرکت تند در آب و هوا است و در اصطلاح،منزّه دانستن خداوند از عیب ها و سرعت در عبادت اوست.

* خداوند دارای دو نوع صفات است:ثبوتیّه و سلبیّه؛ثبوتیّه،کمالات خدا را بیان می کند، مثل علم و قدرت،امّا سلبیّه،خداوند را از هرگونه عجز و جهل و نیاز منزّه می داند.تسبیح، نسبت به صفات سلبیّه است و حمد،نسبت به صفات ثبوتیّه.

* در مواردی از قرآن و نماز،تسبیح و حمد الهی در کنار هم آمده اند. «یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[1]، «سبحان ربی الاعلی و بحمده»و این جمع میان صفات ثبوتیّه و سلبیّه است،به این معنا که گوینده،هم خداوند را از هر عیبی دور می داند و هم به خاطر دریافت الطاف الهی،او را ستایش می کند.

تسبیح موجودات

بعضی گفته اند مراد از تسبیح موجودات،تسبیح تکوینی است نه تشریعی،یعنی همه ی موجودات به زبان حال،نه زبانِ قال،خدا را تسبیح و تنزیه می کنند،زیرا آفرینش هر موجودی،دلیل بر علم و حکمت و قدرت خداوند و منزّه بودن او از هر گونه جهل و لغو و عجز است.پس نیازی نیست که موجودات،به زبان تسبیح بگویند،بلکه وجودشان،تسبیح خداوند است.

امّا به نظر می رسد مراد قرآن از تسبیح موجودات،تسبیح با زبان باشد،زیرا:

اگر آفرینشِ حکیمانه موجودات نشانه تسبیح باشد،ما این نشانه را می فهمیم در حالی که در آیه ای دیگر می فرماید:شما تسبیح موجودات را نمی فهمید. «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» [2]

اگر آفرینش،نشانه تسبیح بود،مثل ساختمان زیبا که مهندس و معمار خود را ستایش می کند،پس چرا می فرماید: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ[3]موجودات به نماز و تسبیح خود علم دارند و این امر از روی درک و شعور است نه تکوینی و ناآگاهانه.

* تسبیح موجودات نسبت به خداوند دائمی است.در بعضی سوره ها به صورت فعل ماضی آمده است: «سَبَّحَ» و در بعضی فعل مضارع.«یسبح»

پیام ها:

1- موجودات آسمان ها و زمین،نوعی شعور و درک دارند. «سَبَّحَ لِلّهِ»

2- اگر بعضی انسان ها اهل تسبیح نیستند،ولی تمام هستی تسبیح گوی خدا هستند. سَبَّحَ لِلّهِ ...

3- عزّت و حکمت الهی است که همه را به تسبیح جذب می کند. سَبَّحَ لِلّهِ ... وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

4- گرچه قدرت،در افراد عادی عامل از دست رفتن تعادل است،ولی خداوند هم قدرت دارد و تمام کارهایش نیز حکیمانه است. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ«2»

اوست آن که کسانی از اهل کتاب را که کفر ورزیدند برای اولین بار از خانه هایشان بیرون راند،با آنکه شما گمان نداشتید که آنان(با داشتن آن همه قدرت،به آسانی)بیرون روند و خودشان گمان می کردند که قلعه ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد،امّا قهر خدا از جایی که گمان نمی کردند بر آنان وارد شد و در دل هایشان ترس و وحشت افکند (به گونه ای که)خانه های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب می کردند،پس ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید.

نکته ها:

* کلمه«حشر»به معنای جمع کردن و بیرون راندن از محل سکونت است.

* «فَاعْتَبِرُوا» از واژه«عبر»به معنای عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن است.کلمه «عبارت»به معنای عبور از لفظ و رسیدن به معناست و«تعبیر خواب»،عبور از ظاهر رؤیا به باطن آن است.

* سه قبیله از یهودیان به نام های بنی نضیر،بنی قریظه و بنی قینقاع به مدینه هجرت کرده و در آن جا ساکن شدند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیمان عدم تعرض بستند،امّا بعد از جنگ احُد گروهی از آنان با مشرکان مکّه همراه شد و علیه مسلمانان توطئه کردند،پیامبر آگاه گردید و با آنان برخورد کرد.یکی از بزرگان آنان به نام کعب بن اشرف کشته و میان یهودیان تزلزل ایجاد شد و به قلعه ای پناهنده شدند.مسلمانان با دستور پیامبر قلعه را محاصره کردند.بعد از چند روز محاصره و جنگ،یهودیان پذیرفتند که از مدینه خارج شوند.آنها هنگام رفتن آن مقدار از اموالشان را که توانستند را با خود بردند و آن مقدار که نتوانستند مانند خانه های خود را تخریب نمودند تا سالم به دست مسلمانان نیفتد. [4]

* در قرآن،بارها ترس در دل دشمن،به عنوان یکی از امدادهای الهی شمرده شده است، ازجمله: «قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» ، «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»[5]«سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» [6]آری،ترس سبب فرار دشمن و پیروزی مسلمانان بدون خونریزی می شود.

در حدیث می خوانیم:سه لشکر برای یاری حضرت مهدی علیه السلام می آیند،لشکری از فرشتگان،لشکری از مؤمنان و ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان. [7]

* اندیشه کردن و عبرت گرفتن یک عبادت است،چنانکه در روایات می خوانیم:«کان اکثر عباده ابی ذر التفکر و الاعتبار»[8]،بیشترین عبادتِ ابوذر،اندیشیدن و عبرت آموختن بود.

* نه مِهر الهی در انحصار محاسبات ما است، «یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» [9]و نه قهر او.

«فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا»

* خداوند در دل ها تصرّف می کند.گاهی آرامش نازل می کند: «أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» [10]و گاهی ترس می افکند. «قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»

پیام ها:

1- قهر خداوند نسبت به یهودیان پیمان شکن کافر،حکیمانه است. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ»

2- نشانه عزّت خداوند،تار و مار شدن یهودیان پیمان شکن و توطئه گر است.

«الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ»

3- تمام پیروزی ها را از او بدانیم. هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا ...

4- حساب توطئه گران اهل کتاب از حساب بقیه آنان جداست. «الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»

5-تبعید از وطن،یکی از مجارات الهی است. هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ ... مِنْ دِیارِهِمْ

6- قدرت هیچ کس و گروهی را پایدار ندانید. «ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا»

7- کیفر کسی که از تعهّدات و پیمان های اجتماعی خارج می شود،آن است که از وطن خارج شود. أَنْ یَخْرُجُوا ...

8-محاسبات و تجهزات کفّار در برابر اراده الهی،ناکارآمد و بی فایده است.

«ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ»

9- در جنگ و جهاد با کفار،تمام محاسبات نباید بر اساس تجهیزات و امکانات مادی باشد. «فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا»

10- تخریب ساختمان های دشمن،در مواردی جایز است. «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ»

11- آنجا که اراده خدا باشد،دوست و دشمن دست به یک کار می زنند. «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ»

12- خداوند هم سبب ساز است و هم سبب سوز،ترس را سبب قرار می دهد و دژها را از سببیّت می اندازد. «قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ»

13- مطالعه تاریخ،سرگرمی نیست،وسیله عبرت است. فَاعْتَبِرُوا ...تاریخ، گذرگاه است نه توقّف گاه.

14- استفاده از تاریخ،بصیرت می خواهد. «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»

وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابُ النّارِ«3»

و اگر این نبود که خداوند،بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب می کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ«4»

این کیفر به خاطر آن است که آنان با خدا و رسولش دشمنی کردند و هر کس با خدا دشمنی کند،پس(بداند که)همانا خداوند سخت کیفر است.

نکته ها:

* «جلاء»به معنای ترک دیار و وطن به خاطر گرفتاری و بلاست.

* «شَاقُّوا» از«شق»به معنای ایجاد شکاف و جدایی و جبهه گیری و دشمنی است.

در سوره مجادله آیه 21 فرمود: «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی» و در این آیه می فرماید:

«کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ» یعنی هم پیروزی وهم جلای وطن با اراده الهی است.

* مشابه آیه 4،در سوره انفال آیه 13 درباره جنگ بدر آمده است.

* «شَدِیدُ الْعِقابِ» بودن منافاتی با«أرحم الراحمین»بودن خداوند ندارد،زیرا هر کدام در جای خود است،در دعای افتتاح می خوانیم:«و ایقنت انک أرحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمه و أشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه»

پیام ها:

1- حداقل کیفر پیمان شکنی،تبعید و بیرون راندن از وطن است.(بنی نضیر به خاطر توطئه و خیانت مستحق کیفر سخت بودند،ولی آن حکم به تبعید شدنشان تبدیل شد.) «لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا»

2- ستیزه جوئی،سبب قهر الهی و تبعید بنی نضیر شد،نه یهودی بودن آنان.

«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ»

3- کیفرهای الهی بر اساس عملکرد انسان و عادلانه است. «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ»

4- جبهه گیری در برابر رهبر آسمانی،در واقع جبهه گیری در برابر خداست.(در ابتدای آیه،جبهه گیری در برابر خدا و رسول است ولی پایان آن،جبهه گیری در برابر خداوند مطرح شده است.) شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ ... یُشَاقِّ اللّهَ

ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَهٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَهً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ«5»

آنچه از درخت خرما قطع کردید یا آن را ایستاده بر پای خود واگذاشتید، همه به خواست و فرمان خداوند بود و(خداوند می خواست)فاسقان را خوار گرداند.

نکته ها:

* «لِینَهٍ» به معنای نرمی است و به درخت خرما نیز که میوه ای نرم دارد،گفته می شود[11]

* اسلام،رزمندگان را از مسموم کردن آب و قطع درختان سرزمین دشمن منع می کند؛ولی گاهی به دلیل مزاحمت درخت برای حرکت رزمندگان و یا برای ضربه زدن به روحیه کافران پیمان شکن،فرمان قطع درخت صادر می شود.شاید آیه پاسخی به تردید مسلمانان در صحت عمل خویش یا اشکال یهود نسبت به قطع درختان باشد که قرآن می فرماید:این فرمان،از طرف خدا بود.

پیام ها:

1- در جبهه جنگ،تمام حرکات باید زیر نظر فرمانده باشد. ما قَطَعْتُمْ ... فَبِإِذْنِ اللّهِ

2- در شرایطی،تخریب منازل و قطع اشجار لازم است. یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ ... قَطَعْتُمْ ...

3- قطع کردن یا نکردن درختان،حدودی دارد که باید با جواز الهی انجام گیرد.

ما قَطَعْتُمْ ...أو ترکتم... فَبِإِذْنِ اللّهِ

4- فسق و اعتقادات فاسد انسان،در هدر رفتن اموال او اثر دارد. ما قَطَعْتُمْ ...اَلْفاسِقِینَ

5-کارهای ایذایی در جبهه مانعی ندارد. «لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ»

وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«6»

و آنچه را خداوند از(اموال)آنان به رسولش باز گرداند(شما برای آن زحمتی نکشیده)،نه اسبی بر آن تاختید و نه شتری راندید،بلکه خداوند،پیامبران را بر هر که بخواهد،مسلط می سازد و خداوند بر هر چیزی قادر است.

نکته ها:

* «أَفاءَ» از«فیئ»به معنای بازگشت است و مقصود،اموال و غنایمی است که بدون جنگ و خونریزی،در اختیار رهبر مسلمانان قرار می گیرد.شاید دلیل آنکه به آن«فیئ»گویند،این باشد که اموال به صاحب اصلی خود که اولیای الهی هستند برمی گردد،زیرا خداوند تمام مواهب جهان را برای مؤمنان و پیش از آنان،برای پیامبران آفریده است و دیگران گرچه به صورت شرعی یا عرفی مالکند،ولی مالک اصلی،آن بزرگواران هستند.

* «أَوْجَفْتُمْ» به معنای تاختن با اسب و شتر است. «خَیْلٍ» یعنی اسب و «رِکابٍ» یعنی شتر.

* اموالی که در اختیار مسلمانان قرار می گیرد،چند نوع است:

الف)اموالی که در جبهه از طریق جنگ به دست می آید که غنیمت نام دارد و مجاهدان مالک آن می شوند ولی باید خمس آن را بدهند.

ب)اموالی که بدون درگیری و حمله بدست می آید که نام آن«فیئ»است و در این آیه حکم آن بیان شده است.

ج)اموالی مثل زمین های موات،کوه ها،رودخانه ها و نیزارها که نامش انفال است و در اول سوره انفال حکم آن آمده است.

* بر اساس این آیه،اموالی که بدون تاخت و تاز نصیب مسلمانان می شود،در اختیار پیامبر است،نه مجاهدان و پیامبر طبق صلاحدید خود که در آیه بعد می گوید،میان گروه هایی تقسیم می فرماید.

* دستورات اسلام حکیمانه است،در آنجا که با شرکت در جبهه چیزی به دست آید،مالک می شوند ولی در مواردی که زحمت نکشیده مالی حاصل شود،مربوط به رهبر آسمانی است.

پیام ها:

1- در مسائل مالی،حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بدون اذن خدا دست به تصرف نمی زند.

«ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ»

2- تمام پیروزی ها،از راه جنگ و جهاد نیست. «فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ»

3- سلطه اولیای خدا،چون به اراده و فرمان اوست،ارزشمند است. «یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ»

4- آنجا که اراده الهی باشد،دژها و حصارها اثری ندارند. مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ ... وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ

ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ«7»

آنچه را خداوند از اهل آبادی ها به رسولش بازگرداند،پس برای خدا و برای رسول و برای خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا(این اموال)تنها میان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه پیامبر برای شما آورده،بگیرید و آنچه شما را از آن بازداشته،ترک کنید و از خدا پروا کنید که خداوند،سخت کیفر است.

نکته ها:

* «دُولَهً» به معنای گردش و دست به دست کردن اموال است.

* در قرآن،چهار مرتبه به لزوم پشتیبانی اقتصادی از اهل بیت پیامبر علیهم السلام اشاره و به پرداخت بخشی از خمس،فییء و دیگر درآمدها به آنان تأکید شده است: «وَ لِذِی الْقُرْبی» [12]، «وَ لِذِی الْقُرْبی»[13]، «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» [14]و «فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ»[15]

* در آیه چهارم این سوره برای کسانی که با پیامبر مخالفت می کنند،عبارتِ «شَدِیدُ الْعِقابِ» آمده بود و در این آیه نیز برای افرادی که ممکن است به تقسیم فیئ توسط پیامبر ایراد بگیرند،عبارتِ «شَدِیدُ الْعِقابِ» آمده است.

* در این آیه،ابتدا حکم آمده، فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی ...سپس دلیل حکم، کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً ...و در پایان،توجه به احکام حکومتی پیامبر مطرح شده است.

* خداوند برای«ذی القربی»هم مقام معنوی را سفارش کرده «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»[16]و هم پشتوانه اقتصادی را. ما أَفاءَ اللّهُ ... لِذِی الْقُرْبی

* گرچه برای تقسیم فیئ در این آیه شش مورد بیان شده،ولی لازم نیست در تمام موارد به طور یکسان تقسیم شود. [17]

* فیئ،به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله اختصاص ندارد،بلکه برای موقعیّت و مقام و جایگاه اوست و لذا بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در اختیار جانشینان بر حق او یعنی اهل بیت علیهم السلام است و در زمان غیبت،در اختیار فقهای عادلِ بی هوی و هوس.

* هر کجا با تلاش رزمندگان به غنایم رسیدیم،تنها خمس آن میان شش گروه تقسیم می شود،چنانکه در آیه 41 سوره انفال آمده است،ولی هر کجا بدون زحمت چیزی بدست آید،تمامش میان آن شش گروه تقسیم می شود.

پیام ها:

1- قوانین قرآن،کلی است،نه مخصوص به شأن و زمان نزول.(قانون فیئ مربوط به تمام مواردی است که کفّار آن را رها کرده و رفته اند و مخصوص یهود بنی نضیر نیست.کلمه «ما» و«قری»نشان عمومیّت است.) «ما أَفاءَ اللّهُ

عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری»

2- اموالِ کفّار فراری،در اختیار رهبر دینی است. «ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ»

3- نظام اسلامی به پشتوانه اقتصادی نیاز دارد که یکی از آنان فیئ و اموالی است که بدون جنگ،به خاطر فرار یا متارکه کفّار نصیب مسلمانان می شود. ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ ...

4- رعایت ادب و شئون،در سخن لازم است.(ابتدا نام خدا،سپس رسول خدا و سپس دیگران). فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ ...

5-سهم خداوند،زیر نظر پیامبر در راه رضای خدا مصرف می شود. فَلِلّهِ ...

6- فقرزدایی،جزء برنامه های اصلی اسلام است. «وَ الْمَساکِینِ»

7- اگر گردش ثروت در دست اغنیای مسلمانان ممنوع است،پس در دست کفّار قطعاً مورد نهی است. کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ ...

8-برنامه ریزان اقتصادی در نظام اسلامی باید به تعدیل ثروت وعدم تمرکز آن در دست یک گروه خاص توجه داشته باشند. کَیْ لا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ ...

9- اطاعت از فرامین پیامبر واجب است،زیرا پیامبر معصوم است،وگرنه به طور مطلق و بی چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ...

10- سنت پیامبر،لازم الاجرا است. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»

11- لازم نیست تمام دستورات در قرآن آمده باشد،بلکه هر امر و نهی که در سخنان پیامبر آمده باشد باید اطاعت شود. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»

12- در انجام فرمان پیامبر،سرعت به خرج دهیم. فَخُذُوهُ ... فَانْتَهُوا (حرف فاء برای سرعت است).

13- در مسائل مالی و تقسیم آن لغزشگاهی است که باید با تقوا از آن گذشت. ما أَفاءَ اللّهُ ... وَ اتَّقُوا اللّهَ

14- اطاعت بی چون و چرا از پیامبر،نمودی از تقوا است. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ... وَ اتَّقُوا اللّهَ

15- بی تقوایی،کیفری شدید دارد. «وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»

16- یاد کیفر سخت،سبب تقوا است. وَ اتَّقُوا اللّهَ ... شَدِیدُ الْعِقابِ

لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ«8»

(بخشی از فیئ)برای مهاجران فقیری است که از خانه ها و اموال خود بیرون رانده شدند و در پی فضل و رضوان الهی هستند و خدا و رسولش را یاری می کنند،آنان همان راستگویانند.

نکته ها:

* این آیه به منزله شرح و تفسیری است برای مصارف شش گانه فیئ که از میان«مساکین» و«ابن السبیل»به سراغ آن گروه از فقرایی روید که امتیازاتی همچون هجرت در راه خدا و یاری رسول خدا را داشته باشند.

* از میان فقرا،مهاجران تبعید شده ای که خالصانه حامی دین هستند،اولویّت دارند.

پیام ها:

1- گرچه افراد نیازمند،نظری به اموال ما ندارند، «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ» ولی ما باید آنان را بهره مند سازیم. «لِلْفُقَراءِ»

2- علاقه به وطن،یک حق طبیعی و الهی است که قابل پیگیری است. «أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ»

3- کسانی در ادّعای دین داری صادقند که در عین فقر و آوارگی،حامی خدا و رسول باشند. لِلْفُقَراءِ ... أُخْرِجُوا ... یَنْصُرُونَ اللّهَ ... هُمُ الصّادِقُونَ

4- کمالاتی قابل ستایش است که دائمی باشد. یَبْتَغُونَ ... یَنْصُرُونَ (فعل مضارع نشان استمرار است.)

5-دنیا همراه با آخرت ارزش دارد. فَضْلاً ... وَ رِضْواناً

6- افراد مخلص،الطاف الهی را فضل او می دانند،نه حق خود. «فَضْلاً مِنَ اللّهِ»

7- صداقت با عملکرد روشن می شود نه با شعار. یَنْصُرُونَ ... اَلصّادِقُونَ

وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«9»

و کسانی که در دارالهجره(مدینه)و ایمان،قبل از مهاجران جای گرفتند و کسانی را که(از مکّه)به سویشان هجرت نمودند دوست می دارند و در دل،نیازی به آنچه(از فیئ)به مهاجران داده شده احساس نمی کنند و اگرچه خود شدیداً در فقر هستند ولی مهاجران را بر خود مقدّم می دارند و کسانی که از بخل نفس محافظت شوند،آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

* «تَبَوَّؤُا» از«بواء»به معنای نزول و جای گرفتن در مکان است. [18]«خَصاصَهٌ» ،به فقری که سبب شکاف زندگی شود گفته می شود و «یُوقَ» از«وقایه»به معنی حفاظت و کنترل است، «شُحَّ» به معنای بخل همراه با حرص است.[19]

* در کنار بهره مند کردن مهاجران از فیئ،خداوند به ستایش انصار و مردم مدینه می پردازد که آنان،هم خانه هایشان را برای مهاجران آماده کردند و هم ایمانشان را کامل نمودند که تمام دستورات را بدون دغدغه عمل کردند.

* در حدیث می خوانیم:امام جواد علیه السلام از اول شب تا صبح فقط یک دعا می کرد:«اللهم قنی شح نفسی»خدایا! مرا از بخل نفسانی ام حفظ کن.راوی می گوید:به امام گفتم:جانم فدایت! من جز این یک دعا از شما نشنیدم! امام فرمود:«فای شیء اشد من الشح»چه چیزی خطرناک تر از بخل است.

در حدیث دیگری می خوانیم:«لا یجتمع الشح و الایمان فی قلب رجل مسلم»[20]،بخل و ایمان در دل یک مسلمان جا نمی گیرد.

* ایثار،یک کمال است امّا نباید موجب خروج از حدّ اعتدال شود،چنانکه قرآن در آیه 67 سوره فرقان،در وصف عباد الرّحمن می فرماید: «وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً» ،آنان در انفاق،نه زیاده روی می کنند و نه کوتاهی،بلکه راهی میانه را در پیش می گیرند.

این موضوع،در روایتی از امام صادق علیه السلام نیز مورد تأکید قرار گرفته است.[21]

پیام ها:

1- بستر سازی برای ارائه خدمات به دیگران یک ارزش است. «تَبَوَّؤُا الدّارَ»

2- هم ظاهر آراسته لازم است و هم باطن. «تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ»

3- محبّت به اهل ایمان مرز و بوم ندارد. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»

4- از ایثار و روحیات خوب دیگران نام ببرید. یُحِبُّونَ ... یُؤْثِرُونَ

5-دوستی پایدار آن است که به خاطر کمالات،افراد را دوست بداریم،نه به خاطر نام و قبیله و چشم داشت. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ»

6- تظاهر به کمال ارزش ندارد،کمال آن است که در عمق جان باشد. «لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً»

7- در ستایش از گروهی،نباید از گروه دیگر غافل شد تا ایجاد حساسیّت شود.

در آیه قبل از مهاجرین ستایش شد و این آیه از انصار ستایش می کند. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»

8-مهم تر از مهمان دوستی،مهاجر دوستی است،زیرا مهمان چند روزی بیشتر نیست،ولی مهاجر مدّت هانزد انسان می ماند. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»

9- در تجلیل،سلسله مراتب و سوابق حفظ شود.اول مهاجران(آیه قبل)بعد انصار(این آیه)و در آیه بعد از تابعین ستایش شده است.

10- خداوند از افرادی که حسد ندارند ستایش می کند.(معمولاً حسادت ها به هنگام تقسیم مال جلوه می کند.با این که پیامبر،فیئ را تنها به مهاجران داد ولی انصار چشم داشتی نداشتند.) لا یَجِدُونَ ... حاجَهً مِمّا أُوتُوا

11- طبع بلند و دید وسیع،مورد ستایش قرآن است. «لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً»

12- اظهار دوستی کافی نیست،دوستیِ عملی لازم است. یُحِبُّونَ ... یُؤْثِرُونَ

13- بخشش با وجود نیاز مهمتر است. یُؤْثِرُونَ ... وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ

14- رستن از بخل،مایه رستگاری است. مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ ... هُمُ الْمُفْلِحُونَ

15- بخل با نفس عجین است.اگر کسی از بخل دور شود نه تنها از مال بلکه از جان نیز می تواند بگذرد. «یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»

16- بخیل،رستگار نمی شود. «مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

17- نجات از بخل،با کمک و امداد الهی ممکن است.کلمه «یُوقَ» مجهول آمده، زیرا بازدارنده خداوند است.

18- بسیاری از کمالات،مربوط به نجات از بخل است.جمله «یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ» به عنوان کلید،در آخر آیه آمده است.

وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ«10»

و کسانی که بعد از مهاجرین و انصار آمدند،می گویند:پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند،بیامرز و در دل های ما کینه مؤمنان را قرار نده.پرورگارا! همانا تو رئوف و مهربانی.

نکته ها:

* در آیات قبل،از مهاجرین و انصار ستایش شد و در این آیه سخن از تابعین است که تمام مسلمانان پس از پیامبر را می تواند شامل شود.

* در آیات 8 تا 10 به عوامل وحدت اشاره شده است:

1.محبّت. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»

2.ایثار. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ»

3.دعا. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ... رَبَّنَا

4.خدمت. «تَبَوَّؤُا الدّارَ»

5.دوری از حرص و حسد. لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمّا أُوتُوا ...

6.دوری از بخل. «یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»

7.اخوّت. «اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا»

8.سعه صدر و نداشتن کینه. «لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

مغفرت و استغفار

بیش از دویست بار موضوع مغفرت و واژه های آن در قرآن مطرح شده است.هم خودمان باید استغفار کنیم و هم از اولیای خدا بخواهیم که برای ما استغفار کنند. «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» [22]حتی فرشتگان برای مؤمنان استغفار می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» [23]

البتّه استغفار برای مشرکان و منافقان اثری ندارد. «سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ» [24]، «ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ» [25]

امّا عوامل مغفرت الهی عبارتند از:

1.اطاعت از رهبر آسمانی. «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»[26]

2.تقوا. إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ [27]

3.عفو و گذشت از مردم. «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ» [28]

4.کلام مستدل و محکم. قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ... یَغْفِرْ لَکُمْ[29]

5.قرض الحسنه. إِنْ تُقْرِضُوا اللّهَ ... یَغْفِرْ لَکُمْ[30]

6.توبه و استغفار. «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً» [31]

پیام ها:

1- مکتب کامل مکتبی است که برای پیروان آینده خود نیز طرح کمال و رشد داشته باشد. «وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ»

2- برای جلوگیری از سوء تفاهم،ابتدا از لغزش های خود استغفار کنیم و سپس لغزشهای دیگران. «اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا»

3- مؤمن،مصونیت از گناه ندارد،ولی هرگاه گناهی مرتکب شد،بلافاصله استغفار می کند. «اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا»

4- دعای خیر برای گذشتگان،وظیفه آیندگان است. وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ ... اَلَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ

5-تمام مسلمانان با هم برادرند و برای یکدیگر دعا می کنند. «اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ»

6- سابقه در ایمان،یک ارزش است. «سَبَقُونا بِالْإِیمانِ»

7- برادری واقعی،در پرتو ایمان است. «لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ»

8-در اخوت و برادری دینی،زمان و مکان و نژاد مطرح نیست. «لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ»

9- با دعای خیر،کینه ها را از دل دور کنیم. رَبَّنَا اغْفِرْ ... لِإِخْوانِنَا ... لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا

10- مؤمن،بدخواه دیگران نیست. «لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

11- خودسازی بدون استمداد از خداوند نمی شود. رَبَّنَا ... لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ

12- در اصلاحات باید به سراغ ریشه ها رفت.ریشه بسیاری از گناهان،کینه و حسادت ودشمنی است که باید ریشه کن شود. «لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلاًّ»

13- توجه به ربوبیت و رأفت و رحمت خداوند،از آداب و پشتوانه اجابت دعاهاست. رَبَّنَا اغْفِرْ ... إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ«11»

آیا به منافقان نظر نکردی که به برادران خود،کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیدند،می گویند:اگر شما رانده شدید،ما نیز با شما خارج خواهیم شد و درباره شما از هیچ کس پیروی نخواهیم کرد و اگر مورد هجوم و جنگ قرار گرفتید،قطعاً ما شما را یاری خواهیم کرد و خداوند شاهد است که این منافقان هر آینه دروغ گویند.

نکته ها:

* بعد از ستایش از مهاجران و انصار و تابعین،این آیات،چهره منافقان و کفّار را که در کنار هم و در برابر آنان ایستاده اند،ترسیم می کند.آری یکی به مغفرت و آمرزش دعوت می کند و یکی به لجاجت و مقاومت بر کفر و بی دینی.

* در تفاسیر می خوانیم:منافقان برای یهودیان پیمان شکنی که مورد قهر پیامبر اسلام قرار گرفته بودند،پیام فرستادند که شما سنگر خود را رها نکنید که ما با شما هستیم.

* با توجه به آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» [32]که برادری را تنها مخصوص اهل ایمان می داند، باید گفت:برادری منافق با کافر،برادری صوری و ظاهری است. لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا ...

در برادری حقیقی،ایثار و از خود گذشتگی نمایان است،چنانکه انصار نسبت به مهاجران چنین کردند، «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ» ولی در برادری ظاهری،حتی یاری ظاهری هم نیست. «لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»

پیام ها:

1- رهبر جامعه اسلامی،باید از روابط منافقان داخلی با دشمنان خارجی آگاه باشد. «أَ لَمْ تَرَ»

2- در صدر اسلام،منافقانی بودند که با کفّار روابط مخفیانه و خائنانه داشتند و با وعده های خود مایه امید آنان بودند. أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا ...

3- منافق،برادر کافر است. نافَقُوا ... لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا

4- همه ی اهل کتاب در برابر مسلمانان نایستاده اند،تنها گروهی در صدد توطئه و دشمنی هستند. «الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ»

5-منافق دروغگو برای اینکه دیگران را به باور بکشاند،سخن خود را قاطعانه مطرح می کند. لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ ... لَنَنْصُرَنَّکُمْ

6- منافق،در مسائل سیاسی و اجتماعی،تابع و مطیع رهبری اسلامی نیست. «لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً»

7- منافقان،حتی به دوستان خود نیز دروغ می گویند. «وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»

لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ«12»

 

همانا اگر(کفّار)اخراج شوند،(منافقان)با آنان خارج نخواهند شد و اگر مورد تهاجم و جنگ قرار گیرند،منافقان آنان را یاری نخواهند کرد و اگر به یاری آنان برخیزند،(هنگام خطر)به آنان پشت خواهند کرد.سپس (هیچ یک از کفّار و منافقان)یاری نمی شوند.

پیام ها:

1- و آگاهی از شکست کفّار و پای بند نبودن منافقان به تعهّدات خود،سبب تقویت روحیه مسلمانان است. لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ ... لا یَنْصُرُونَهُمْ

2- از تبلیغات پر طمطراقِ منافقان نهراسید که آنان،مرد عمل نیستند و خیلی زود میدان را خالی می کنند. لا یَخْرُجُونَ ... لا یُنْصَرُونَ ... لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ

3- پیمان شکنی منافقان به حدی است که نسبت به کافران هم پیمان خود نیز وفادار نیستند. لا یَخْرُجُونَ ... لا یُنْصَرُونَ

4- عاقبت نفاق،خواری و تنهایی است. «لا یُنْصَرُونَ»

لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ«13»

قطعاً ترس و وحشتی که از شما در دل منافقان است،سخت تر از خوفی است که آنان از خدا دارند و این به خاطر آن است که آنان فهم و معرفتی ندارند.

نکته ها:

* «رَهْبَهً» به معنای ترس و وحشت درونی و عمیق است که آثار آن در عمل ظاهر می شود.

* این آیه به منزله دلیل آیه قبل است که منافقان،حاضر به جنگ نیستند و اگر به جبهه آیند،فرار می کنند،زیرا آنان ایمان ندارند و قدرت الهی را نمی شناسند ولی برق شمشیر را می بینند و از شما بیش از خدا می ترسند.

پیام ها:

1- مؤمن دارای ابهت و هیبت است. «لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً فِی صُدُورِهِمْ»

2- ترس از مردم به جای ترس از خدا،نشانه روشن نفاق است. «لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللّهِ»

3- منافقان نمی دانند و نمی فهمند که رمز عزّت و قدرت مسلمانان،اراده و لطف خداوند است. «لا یَفْقَهُونَ»

4- هراس از مردم و نترسیدن از خداوند،به خاطر سطحی نگری و سبک سری است. لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَهً ... لا یَفْقَهُونَ

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاّ فِی قُریً مُحَصَّنَهٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ«14»

منافقان(به قدری ترسو هستند که)به طور جمعی با شما نمی جنگند،جز در مناطق حفاظت شده یا از پشت دیوارها،درگیری آنان میان خودشان سخت است،تو آنان را متّحد می پنداری در حالی که دل هایشان پراکنده است.این به خاطر آن است که آنان گروهی هستند که نمی اندیشند.

نکته ها:

* «قُریً» جمع«قریه»به محل اجتماع مردم گفته می شود،شهر باشد یا روستا. «مُحَصَّنَهٍ» از «حصن»به معنای قلعه است. «قُریً مُحَصَّنَهٍ» یعنی مناطقی که از طریق دیوار یا خندق و یا برج حفاظت می شود.

* ارزش و نقش و برکات وحدت و اتّحاد،با کمی اندیشه و تعقل بر همه روشن می شود،لذا پایان آیه فرمود: «قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ» ولی پی بردن به اینکه تمام قدرت از آنِ خداست و ما نباید از انسان ها بیش از خدا بترسیم،به یک معرفت و توحید ناب و عمیق نیاز دارد و لذا آیه قبل با «قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ» پایان یافت.

پیام ها:

1- ارزیابی روحیات دشمن و هم پیمانان آنان و شیوه جنگی دشمن لازم است.

لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاّ ... تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ ...

2- مراقب باشید که منافقان،مناطقی محفوظ و مصون از دسترس شما برای خود درست نکنند که در این صورت،خطر آنان جدی می شود. لا یُقاتِلُونَکُمْ ... إِلاّ فِی قُریً مُحَصَّنَهٍ

3- اتحادهای صوری که بدون ایمان و گرایش باطنی باشد،ارزشی ندارد.

«تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی»

4- امکانات و تجهیزات مادی و فیزیکی،عامل امنیّت نیست.در میان کفّار با آن همه تجهیزات درگیری و ناامنی وجود دارد. قُریً مُحَصَّنَهٍ ... بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ

5-تحقیر و تضعیف منافقان و دشمن لازم است. قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ... قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ

6- اختلافات در جنگ،نشانه بی عقلی است. لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً ... قُلُوبُهُمْ شَتّی ...لا یَعْقِلُونَ

کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«15»

(مَثَل یهود بنی نضیر)مَثَل کسانی است که چندی قبل از آنان بودند(و با وعده های منافقان اغفال شدند)و تلخی و ناکامی انحراف خود را چشیدند و برایشان عذاب دردناکی است.

نکته ها:

* «وَبالَ» به معنی عواقب سوء یک امر است.

* مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود ولی یهودیان بنی نضیر،فریب وعده های منافقان را خوردند و فکر نکردند که این منافقان،چندی قبل همین وعده ها را به یهودیان بنی قینقاع دادند و وفا نکردند.

پیام ها:

1- در شناخت افراد و گروهها،به سابقه آنها مراجعه کنید. «کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

2- رهبر جامعه،باید از تاریخ اقوام و گروهها آگاه باشد. «کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»

3- در تبلیغ و تربیت،از نمونه هایی استفاده کنید که آشنایی مردم با آن آسان تر باشد. «قَرِیباً»

4- تلخی های مادی،پرتوی از کیفر کفّار است. «ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ»

5-تاریخ دارای قانون و سنت های ثابت است.کفّار اگر راهی را رفتند،مزه تلخ آن را چشیدند،شما هم اگر آن را بروید،خواهید چشید. «ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ»

6- تلخی ها و شیرینی ها،نتیجه عملکرد خود ماست. «وَبالَ أَمْرِهِمْ»

7- همکاری با منافقان،هم در دنیا عذاب دارد و هم در آخرت. «ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ«16»

(فریب اهل کتاب از منافقان،)مثل(اغفال)شیطان است آن گاه که به انسان گفت:کافر شو،پس چون کفر ورزید،گفت:من از تو تبرّی می جویم،من از خداوندی که پروردگار جهانیان است می ترسم.

فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النّارِ خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ«17»

پس سرانجام آن دو،(شیطان و منافقان کافر)آن است که آن دو جاودانه در آتشند و این کیفر ستمگران است.

نکته ها:

* این آیه در ادامه آیه قبل،منافقان را به شیطان تشبیه کرده است که همواره به مردم وعده می دهد،ولی وعده هایش جز فریب نیست.چه بسیارند افراد و حکومت های شیطان صفت که وعده هایی به وابستگان خود می دهند،ولی روز خطر آنان را به حال خود رها می کنند.

* ابن عباس در ذیل این آیات،این ماجرا را نقل می کند:

در بنی اسرائیل،عابدی بود به نام برصیصا که سال ها عبادت می کرد و مشهور شد و مردم بیماران خود را برای شفا و درمان نزد او می آوردند.تا این که روزی زنی از اشراف را نزد او آوردند،شیطان او را وسوسه کرد و او به آن زن تجاوز کرد.سپس او را کشت و در بیابان دفن کرد.برادران زن فهمیدند و مسئله شایع شد و عابد از موقعیّت خود سرنگون گشت.حاکم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار کرد و حکم صادر شد که به دار آویخته شود.در این هنگام شیطان نزد او مجسّم شد که وسوسه من تو را به این روز انداخت،اگر به من سجده کنی تو را آزاد می سازم.عابد گفت:توان سجده ندارم،شیطان گفت:با اشاره ابرو به من سجده کن،او چنین کرد و به کلی دین خود را از دست داد و سرانجام نیز کشته شد. [33]

* شیطان،هر کس را به گونه ای گمراه و از راه به دور می کند:

عابد بنی اسرائیل از راه عبادتش به گناه گرفتار می شود.

قارون به علم و مدیریّتش مغرور می شود. «عَلی عِلْمٍ عِنْدِی» [34]

بلعم باعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوس های خود می رود. «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» [35]

سامری به علم و هنر خود مغرور می شود. «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا»[36]

یکی به مال و ثروتش مغرور می شود. «فَلَمّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ[37]دیگری به فرزندان پسر. «وَ بَنِینَ شُهُوداً»[38]

دیگری به حکومت. «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» [39]

و دیگری به تجهیزات و برج و بارو. «جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ» [40]، «تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» [41]

شباهت های منافقان با شیطان

1.هر دو دشمن انسان هستند: «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» [42]، «هُمُ الْعَدُوُّ»[43]

2.هر دو مردم را به فحشا و منکر می خوانند: «یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»[44]، «یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ» [45]

3.از هر دو باید دور شد: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» [46]، «فَاحْذَرُوهُمْ»[47]

4.هر دو چند چهره و ظاهر فریبند: کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ ... قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ ، «وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ» [48]

5.هر دو با شعار خیرخواهی،اغفال می کنند: «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ» [49]، «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» [50]

6.جایگاه هردو دوزخ است: «أَنَّهُما فِی النّارِ[51]«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ»[52]

پیام ها:

1- برای اثبات مطلب یا نفوذ بیشتر در مخاطب،می توان از چند نمونه و تجربه استفاده کرد. کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ... کَمَثَلِ الشَّیْطانِ

2- وسوسه ها و تحریکات منافقان،نمونه ای از وسوسه های شیطان است. کَمَثَلِ الَّذِینَ ... کَمَثَلِ الشَّیْطانِ

3- شیطان،فقط دعوت به انحراف می کند،این انسان است که با اختیار خود، انحراف را می پذیرد. اُکْفُرْ ... فَلَمّا کَفَرَ

4- شیطان،رفیق نیمه راه است. «اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ»

5-کار انسان بی دین به جایی می رسد که شیطان هم از او برائت می جوید. «إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ»

6- شیطان و منافقان،خوف از خدا را توجیهی برای خلف وعده و یاری نکردن خود قرار می دهند. «إِنِّی أَخافُ اللّهَ» سرانجام نفاق و کفر،آتش جاودان است

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ«18»

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خداوند پروا کنید و هر کس به آن چه برای فردای(قیامت)خود فرستاده است،بنگرد.باز هم از خدا پروا کنید که خداوند به آنچه انجام می دهید،به خوبی آگاه است.

نکته ها:

* فرمان تقوا در این آیه تکرار و تأکید شده است که علاوه بر تأکید،می تواند معانی متعدّدی داشته باشد،از جمله:

1.تقوای اول مربوط به اصل کار و تقوای دوم مربوط به کیفیّت آن باشد.

2.تقوای اول مربوط به انجام کار خیر و تقوای دوم مربوط به ترک محرمات باشد.3.و شاید تقوای اول مربوط به توبه از گذشته و تقوای دوم مربوط به ذخیره آینده باشد.

* در روایات می خوانیم:با نیمی از یک دانه خرما،یا اگر ندارید با سخنان خوب،دل هایی را شاد کنید تا در قیامت که خداوند می پرسد:من به تو چشم و گوش و...دادم چه ذخیره ای فرستادی،شرمنده نباشید.زیرا در آن روز بعضی به هر سو می نگرند،ولی ذخیره ای که وسیله نجاتشان باشد از پیش نفرستاده اند.[53]

پیام ها:

1- ایمان،زمینه تقوا و شرط ثمر بخشی ایمان،داشتن تقوا است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا»

2- به امید کار خیر وارثان نباشیم،هرکس به فکر قیامت خود باشد. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»

3- در آنچه به عنوان عمل صالح ذخیره می کنیم،دقّت کنیم. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ»

4- محاسبه نفس لازم است. «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ» (اگر امروز دقّت نکنیم،دقّت فردا سبب شرمندگی خواهد بود. «یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً[54]

5-قیامت،نزدیک است. «لِغَدٍ» (چنانکه در جای دیگر نیز می فرماید: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً»[55])

6- آینده نگری و عاقبت اندیشی،لازمه ی ایمان است. «ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ»

7- تقوا،زمینه محاسبه نفس و محاسبه نفس،سبب رشد و تقویت تقوا است.

( «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ» میان دو «اتَّقُوا اللّهَ» قرار گرفته است).

8-هیچ کس در هیچ مرحله ای خود را ایمن نداند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ ... وَ اتَّقُوا اللّهَ

9- ایمان به خبیر بودن خداوند،عامل تقوا است. وَ اتَّقُوا اللّهَ ... إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ«19»

همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند،پس خدا نیز آنان را به خود فراموشی گرفتار کرد.آنان همان فاسقانند.

لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُونَ«20»

اهل آتش و اهل بهشت یکسان نیستند،اهل بهشت همان رستگارانند.

نکته ها:

* مصداق روشن کسانی که خداوند را فراموش کردند،منافقانند.در آیه 67 سوره توبه درباره منافقان می خوانیم: «نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ» البتّه خداوند فراموشکار نیست،بلکه لطف خود را از آنان باز می دارد. «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»[56]

* غفلت،خطرناک ترین آفت انسان است.قرآن می فرماید:گروهی از مردم،از چهارپایان بدترند،زیرا غافلند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» [57]بنابراین غفلت از خدا «نَسُوا اللّهَ» [58]،غفلت از قیامت «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»[59]و غفلت از آیات الهی، «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها» [60]باعث سقوط انسان به مرحله ای پست تر از حیوانیّت می شود.

* کسی که خدا را فراموش می کند،قهراً فردی بی راهه،بی رهبر،بی هدف و بی قانون،غرق در شهوات می شود و تمام هدف ها و عملکردش سلیقه ای و مطابق تمایلات و هوس های خودش می شود و این بزرگ ترین خطر برای انسان است.

کسی که لطف او را فراموش کند،مأیوس شده و به بن بست می رسد.

کسی که عفو او را فراموش کند،خود را قابل اصلاح نمی بیند و دست به هر کاری می زند.

کسی که رهبران الهی را فراموش کند،دنبال هر طاغوتی می رود و فاسد می شود.

کسی که قانونِ او را فراموش کند،هر روز به سراغ صدایی می رود و سر در گم می شود.

کسی که راه او را فراموش کند،در میان صدها راه دیگر گیج شده و به بی راهه می رود.

کسی که اولیای او را فراموش کند،دوستان ناباب او را به بازی می گیرند.

کسی که نعمت های خدا را فراموش کند،متملّق دیگران می شود.

* کسی که خدا را فراموش کند،قهراً اهداف حکیمانه ی او در مورد آفرینش انسان را فراموش خواهد کرد و هرکه هدف خلقتش را فراموش کند،عمر،سرمایه واستعدادش را هدر می دهد.

* انسان فطرتاً خداشناس است و فراموشی،عارض بر او می شود.کلمه«نسیان»در موردی است که قبلاً علم و توجه باشد.

پیام ها:

1- مؤمنان،در معرض غفلت از یاد خدا هستند و نیاز به هشدار دارند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ ... وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ

2- گام اول سقوط،از خود انسان است،خودفراموشی کیفر الهی است. «نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ»

3- کیفر الهی متناسب با عمل است. «نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»

4- گناه و انحراف،ثمره غفلت از یاد خداست. «نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ«21»

اگر این قرآن را بر کوهی نازل کرده بودیم،بی شک آن کوه را از خشیت خداوند،خاشع و فرو پاشیده می دیدی.ما این مثال ها را برای مردم می زنیم،شاید بیاندیشند.

پیام ها:

1- یکی از شیوه های تربیت،توبیخ غیر مستقیم است. لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ ... تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها ...

2- قرآن،کتاب الهی،کمبودی ندارد،مردم قابلیّت لازم را ندارند. لَوْ أَنْزَلْنا هذَا ...

3- استفاده از تمثیل در بیان حقایق معنوی،شیوه ای قرآنی است. لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ ...

4- چگونه است که کوه با آن صلابت،در برابر عظمت قرآن خاشع است،امّا قلب برخی انسان ها،از سنگ سخت تر؟ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً ...

5-هستی،شعور دارد.اگر قرآن بر کوه نازل می شد،خشوع و خشیت از آن ظاهر می گشت. «لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ»

6- امثال و تمثیلات قرآنی،نیاز به تدبّر و تفکّر دارد و گرنه به درستی درک نمی شود. «تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»

هُوَ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ«22»

او خدایی است که معبودی جز او نیست،به غیب و شهود آگاه است.او مهربان و بخشنده است.

نکته ها:

* در روایات،برای تلاوت آیات آخر سوره حشر،سفارش بسیار شده و برکات گوناگونی برای آن بیان گردیده که از جمله آن،بخشیده شدن گناهان و رسیدن به مرز مقام شهید است.

* احتمال می رود که انسان در میان اسمایی که در این آیات(22-24)آمده است،به اسم اعظم دست پیدا کند،زیرا در این آیات،حدود پانزده و یا با عنایتی،هجده صفت از صفات الهی آمده است که هر کدام نشانگر کمالات بی انتهای اوست.

* معبود واقعی،وجودی است که علم و رحمت و قداست و عزّت و قدرت و عظمت و احاطه کامل را داشته باشد و چون این صفات مخصوص خداوند است،پس معبودی جز او نیست.

* در قرآن هر کجا غیب و شهود کنار هم آمده،ابتدا غیب آمده و سپس شهود و این اشاره است یا به اهمیّت آن یا به کثرت موارد آن.

* امام صادق علیه السلام فرمود:«الغیب ما لم یکن و الشهاده ما قد کان»[61]غیب آن است که واقع نشده و شهود آن است که وجود یافته است.

پیام ها:

1- یکتایی و یگانگی،اولین و مهم ترین اصل در صفات الهی است. «هُوَ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ»

2- او که همه به دنبال اویند،خداست. «هُوَ اللّهُ»

3- علم خداوند به غیب و شهود یکسان است. «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ»

4- با اینکه خداوند همه چیز را می داند، «عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ» ولی با رحمت با بندگان برخورد می کند.اگر علم او بیم آور است،رحمت او امیدبخش است و در تربیت،انسان باید بین بیم و امید باشد. «الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ»

5-هر موجودی جز خدای یکتا،فاقد علم و رحمت گسترده است. هُوَ ... عالِمُ الْغَیْبِ ... هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ

هُوَ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ«23»

اوست خدای یکتا که معبودی جز او نیست،فرمانروا،منزّه از هر عیب، سلامت بخش،ایمنی بخش،مسلّط بر همه چیز،قدرتمندِ شکست ناپذیر،صاحب جبروت و کبریایی.منزّه است از هر چه برای او شریک قرار می دهند.

نکته ها:

* «ملک»به معنای مالک امور مردم و اختیاردار حکومت آنان است.«قدوس»به معنای پاک و منزّه از هر عیب و نقص،«مهیمن»به معنای صاحب سلطه و سیطره و مراقبت است.

«جبار»به دو معنای قادر بر جبر و جبران کننده آمده است.

* «سلام»یعنی کسی که با سلام و عافیت برخورد می کند،نه با جنگ و ستیز و یا شرّ و ضرر.

«مؤمن»نیز یعنی کسی که به تو امنیّت می دهد و تو را در امان خود حفظ می کند. [62]

* حاکمان بشری سر تا پا عجز و نیاز و محدودیّت و نقص هستند و مردم از آنان در امان نیستند.امّا خداوند متعال،فرمانروایی است که هم قداست دارد و از هر عیب و نقصی به دور است،هم ایمنی بخش است،هم بر همه چیز سیطره و نفوذ دارد،دارای قدرتی نفوذناپذیر است،جبران کننده است و عظمت و کبریایی دارد.

پیام ها:

1- یکتا معبود هستی،کسی است که فرمانروایی مطلق دارد. «هُوَ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ»

2- فرمانروایی خداوند،از هر گونه ظلم و کاستی به دور است و مملوّ از قداست می باشد. «الْقُدُّوسُ السَّلامُ»

3- خداوند هیچ گونه ضرری به خلق خود نمی زند. «السَّلامُ»

4- خداوند،احاطه کامل بر هستی دارد. «الْمُهَیْمِنُ»

5-پندارهای مشرکان درباره ی خداوند،نادرست است. «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ»

هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«24»

اوست خداوندِ آفریننده،پدیدآورنده و صورت بخش،بهترین نام ها و صفات برای اوست.آنچه در آسمان ها و زمین است،تسبیح گوی اویند و اوست توانای بی همتا و با حکمت.

نکته ها:

* «بارئ»به معنای پدید آورنده ای است که پدیده هایش از یکدیگر متمایز و متفاوت باشند.

* این تنها سوره ای است که آغاز و پایانش با تسبیح الهی است. سَبَّحَ لِلّهِ ... یُسَبِّحُ لَهُ ...آیه اول آن سخن از عزّت و حکمت است و آیه آخر آن با عزیز حکیم پایان یافت.

پیام ها:

1- خداوند،آفریننده ای است که در آفرینش مخلوقاتش،از کسی یا جایی الگوبرداری نکرده است،بلکه خود،صورت بخش پدیده هاست. «الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ»

2- کسی که تمام کمالات را داراست،سزاوار تسبیح همه هستی است. لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ...

3- تسبیح موجودات،نشانه نوعی علم و شعور در هستی است. «یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

4- تسبیح موجودات،تذکّری به انسان هایی است که اهل تسبیح نیستند. «یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

5-قدرت خداوند همراه با حکمت است نه ستم و تجاوز. «هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

«و الحمدللّه ربّ العالمین»

 


[1] - اسراء،44.

[2] - .اسراء،44.

[3] - نور،41.

[4] - تفسیر نمونه.

[5] - انفال،12.

[6] - آل عمران،151.

[7] - تفسیر نمونه از اثبات الهدی،ج 7،ص 124.

[8] - خصال صدوق.

[9] - طلاق،3.

[10] - فتح،4.

[11] - مفردات راغب.

[12] - انفال،41.

[13] - حشر،7.

[14] - اسراء،26.

[15] - روم،38

[16] - شوری،23

[17] - تفسیر احسن الحدیث

[18] - تفسیر مراغی.

[19] - مفردات راغب.

[20] - تفسیر مجمع البیان

[21] - تفسیر نورالثقلین

[22] - یوسف،97.

[23] - غافر،7.

[24] - منافقون،6.

[25] - توبه،113

[26] - آل عمران،31

[27] - انفال،29

[28] - نور،22.

[29] - احزاب،70-71.

[30] - تغابن،17.

[31] - نساء،110.

[32] - حجرات،10.

[33] - تفاسیر مجمع البیان،قرطبی و روح البیان

[34] - .قصص،78.

[35] - اعراف،175.

[36] - طه،96.

[37] - .توبه،76

[38] - .مدثر،13

[39] - زخرف،51.

[40] - فجر،9.

[41] - شعراء،149

[42] - یس،60.

[43] - منافقون،4

[44] - بقره،268

[45] - توبه،67.

[46] - بقره،208.

[47] - منافقون،4.

[48] - بقره،14

[49] - طه،120

[50] - بقره،11

[51] - حشر،17

[52] - نساء،145.

[53] - .تفسیر نورالثقلین.

[54] - نبأ،40.

[55] - معارج،6.

[56] - مریم،64.

[57] - .اعراف،179

[58] - توبه 67.

[59] - ص،26.

[60] - طه،126

[61] - تفسیر راهنما؛معانی الاخبار،ص 146.

[62] - تفسیر المیزان.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -