انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 83 - 96 واقعه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


فلولا إ ذا بلغت الحلقوم (83)
و اءنتم حينئذ تنظرون (84)
و نحن اءقرب إ ليه منكم ولكن لاتبصرون (85)
فلولا إ ن كنتم غير مدينين (86)
ترجعونها إ ن كنتم صادقين (87)

 


ترجمه :

83 - پـس چـرا هـنـگـامـى كـه جـان بـه گـلوگـاه مـى رسـد (توانائى بازگرداندن آن را نداريد)؟!
84 - و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست ).
85 - و ما به او نزديكتريم از شما ولى نمى بينيد.
86 - اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد،
87 - پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوئيد.
تفسير :
هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد
از لحـظـات حـسـاسـى كـه آدمى را سخت در فكر فرومى برد، لحظه احتضار و پايان عمر انسانها است ، در آن لحظه كه كار از كار گذشته ، و اطرافيان مايوس و نوميد به شخص مـحـتـضـر نـگـاه مـى كنند، و مى بينند همچون شمعى كه عمرش پايان گرفته آهسته آهسته خاموش مى شود، با زندگى وداع مى گويد، و هيچ
كارى از دست هيچكس ساخته نيست .
آرى ضـعـف و نـاتـوانـى كـامـل انـسـان ، در ايـن لحظات حساس آشكار مى شود، نه تنها در زمـانـهـاى گـذشـتـه كـه امـروز بـا تـمـام تـجـهـيـزات فـنـى و پـزشـكـى و حـضور تمام وسـائل درمـانى اين ضعف و زبونى به هنگام احتضار درست همانند گذشته مشهود و آشكار است .
قـرآن مـجيد در تكميل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منكران و مكذبان ، ترسيم گويائى از ايـن لحظه كرده مى گويد: (پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد، توانائى بازگرداندن آنرا نداريد)؟! (فلو لا اذا بلغت الحلقوم ).
(و شـمـا در ايـن حـال نـظـاره مـى كـنـيـد و كـارى از دسـتـتان ساخته نيست ) (و انتم حينئذ تنظرون ).
مـخـاطـب در ايـنـجـا اطـرافـيـان مـحـتـضـرنـد، از يـكـسـو نـظـاره حـال او را مـى كـنـند، و از سوى ديگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى نمايند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چيز و بودن مرگ و حيات در دست او، و نيز مى دادند خودشان هم چنين سرنوشتى را در پيش دارند.
سپس مى افزايد: (در حالى كه ما به او نزديكتريم از شما، و فرشتگان
مـا كـه آمـاده قـبض روح او هستند نيز نزديكتر از شما مى باشند ولى شما نمى بينيد) (و نحن اقرب اليه منكم و لكن لاتبصرون ).
مـا بـه خـوبـى مـى دانيم در باطن جان محتضر چه مى گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپا است ؟ و مائيم كه فرمان قبض روح او را در سرآمد معينى صادر كرده ايم ، ولى شما تـنـهـا ظـواهـر حـال او را مـى بـيـنـيـد، و از چـگـونـگـى انـتـقـال او از ايـن سرا به سراى ديگر، و طوفانهاى سختى كه در اين لحظه برپا است بيخبريد.
بـنـابـرايـن مـنـظـور از ايـن آيـه نـزديكى خداوند به شخص محتضر است ، هر چند بعضى احـتـمـال داده انـد كـه مـنـظـور نـزديـكـى فـرشـتـگـان قـبـض ارواح مى باشد، ولى تفسير اول با ظاهر آيه هماهنگتر است .
بـه هـر حـال نـه تـنـهـا در ايـن مـوقـع بـلكـه در هـمـه حال خداوند از همه كس به ما نزديكتر است حتى او نزديكتر از ما به ما است ، هر چند ما بر اثـر نـاآگـاهـى از او دوريـم ، ولى ظهور و بروز اين معنى در لحظه جان دادن از هر موقع واضحتر است .
سـپس براى تاءكيد بيشتر، و روشن ساختن همين حقيقت ، مى افزايد: (اگر شما هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى شويد...) (فلو لا ان كنتم غير مدينين ).
(پس او را بازگردانيد اگر راست مى گوئيد) (ترجعونها ان كنتم صادقين ).
اين ضعف و ناتوانى شما دليلى است بر اينكه مالك مرگ و حيات ديگرى
است ، و پاداش و جزاء در دست او است ، و او است كه مى ميراند و زنده مى كند.
(مـديـنين ) جمع (مدين ) از ماده (دين ) به معنى جزا است ، و بعضى آنرا به معنى (مـربـوبـيـن ) تـفـسير كرده اند، يعنى اگر شما تحت ربوبيت ديگرى قرار نداريد و مـالك امـر خـويـش هـسـتـيـد او را بـازگـردانـيـد، ايـن خـود دليل بر اين است كه تحت حكومت ديگرى قرار داريد.
نكته ها:
1 - لحظه ناتوانى جباران !
در حـقـيـقـت هدف از اين آيات بيان قدرت خداوند بر مساءله مرگ و حيات است تا از آن پلى بـه مساءله معاد زده شود، و انتخاب لحظه احتضار و مرگ در اينجا به خاطر ظهور ضعف و ناتوانى كامل انسان در اين هنگام است با تمام قدرتى كه براى خود فكر مى كند.
بد نيست در اينجا به حالات بعضى از جباران كه در اوج قدرت لحظه مرگشان فرارسيد توجه كنيم تا عمق معنى اين آيات روشنتر گردد.
(مـسـعـودى ) در (مـروج الذهـب ) در حـالات (مامون ) و جنگ او با سپاه روم داستانى آورده اسـت كـه خـلاصـه اش چـنـيـن اسـت : او هـنـگـامـى كه از ميدان جنگ باز ميگشت به چشمه (بـديـدون ) كـه در مـنـطـقـه (قـشـيره ) معروف است رسيد، و براى استراحت در آنجا فـرود آمـد، صـفـا و سـردى و درخـشـنـدگى آب چشمه ، او را در شگفتى فروبرد، و همچنين سـرسبزى و طراوت و خرمى آن منطقه ، دستور داد چوبهائى از درختان قطع كنند و همچون پلى روى چشمه بزنند، و سقفى از چوب و برگ درختان بالاى آن آماده سازند، او در آنجا اسـتـراحـت كـرد و آب از زيـر پـاى او رد مى شد، صافى آب به قدرى بود كه درهمى در درون آب
افـكـنـد از قـعر آب نقش روى آن خوانده مى شد!، ولى به قدرى سرد بود كه هيچكس نمى توانست دست خود را در آب فروبرد.
در ايـن هـنـگـام مـاهى نسبتا بزرگى به اندازه يك ذراع ظاهر گشت ، گوئى يكپارچه نقره بـودمـامـون گـفـت هر كس آنرا بگيرد، شمشيرى به او جايزه مى دهم ، بعضى از خدمتكاران پيشدستى كردند، و آنرا گرفتند، هنگامى كه نزديك مامون آوردند ماهى تكانى خورد و از دسـت خدمتكار او بيرون پريد، و مانند قطعه سنگى در آب افتاد و مختصر آبى برسينه و گـلو و شانه هاى مامون پاشيد، به طورى كه لباسش تر شد، خدمتكار بار ديگر پائين رفـت و مـاهـى را گـرفت و در مقابل مامون در دستمالى گذارد در حالى كه تكان مى خورد، مامون گفت : الان بايد آنرا سرخ و آماده كنيد.
امـا نـاگـهـان لرزه اى بـر انـدام او افـتـاد بـه طـورى كـه قـادر بر حركت نبود، او را با لحـافـهـاى مـتعدد پوشاندند اما باز مى لرزيد و فرياد مى كشيد: سرما، سرما! براى او آتش افروختند، باز فريادش از سرما بلند بود، ماهى را سرخ كرده براى او آوردند، اما او حـتـى قـادر نـبود از آن بچشد، هنگامى كه حالش سختتر شد از (بختيشوع ) و (ابن مـاسـويـه ) (كـه هـر دو از اطباء دربار مامون بودند) درخواست كمك كرد، در حالى كه در سـكـرات مرگ بود، بختيشوع يك دست او را گرفت و ابن ماسويه دست ديگرش را، ديدند نـبـض او كـامـلا از اعـتـدال خـارج شـده ، و خـبـر از فـنا و نابودى و از هم پاشيدگى نظام جـسـمـانـى او مـى دهـد، در ايـن حـال عـرق مخصوصى از بدن او تراوش مى كرد كه لزج و چـسـبنده مانند روغن بود! و اين دو طبيب در حال او فروماندند و اعتراف كردند كه چنين چيزى را در كـتـب طـبـى هـرگـز نـخـوانـده انـد، ولى هـر چـه هـسـت دليل بر نزديك شدن مرگ او است .
حال مامون سختتر شد، گفت مرا به نقطه بلندى ببريد كه مشرف
بـر لشـكـرم باشد تا وضع آنها را بررسى كنم ، و در اين هنگام شب فرارسيد، هنگامى كـه از آن نـقطه به خيمه ها و لشكر خود و آتشهاى بسيار زيادى كه برافروخته بودند نـگـاه كـرد گـفـت : يـا مـن لا يـزول مـلكـه ارحـم مـن قـد زال مـلكـه : (اى خدائى كه هرگز حكومتت زوال نمى پذيرد به كسى رحم كن كه حكومتش رو به زوال است ) بعد او را به بسترش آوردند و كسى را كنار او نشاندند كه شهادتين بـر زبـانـش بگذارد، و چون گوشش سنگين شده بود آن مرد صدايش را بلند كرد (ابن مـاسـويـه ) گـفـت : فرياد نزن به خدا سوگند او در اين لحظه فرقى بين خدا و مانى نمى گذارد!.
در ايـن هـنـگـام مـامـون چـشـمـش را بـاز كـرد و چنان حدقه ها از هم باز و سرخ شده بود كه سابقه نداشت ، مى خواست با دستش بر ابن ماسويه بكوبد اما نتوانست ، مى خواست سخن تندى بگويد اما قدرت نداشت ، در همان ساعت جان سپرد.
مـمـكن است بيمارى او سابقه قبلى داشته و يا به گفته بعضى از مورخان هر كسى از آب آن چشمه نوشيد بيمار مى شد، و يا ماهى نوعى ترشحات مسموم داشته ، هر چه بود حكومت و قـدرتـى بـا آن عـظـمـت در لحـظـاتـى چـند فروريخت و قهرمان ميدانهاى بزرگ نبرد در برابر مرگ زانو زد.
هـيـچـكـس در آن لحـظـه تـوانـائى نـداشـت قـدمـى بـراى او بـردارد، يـا لااقـل او را بـه مـنزل اصليش برساند و تاريخ از اين داستانهاى عبرت انگيز بسيار به خاطر دارد.
2 - آيا جان دادن تدريجى است ؟
تـعـبـيـر جـان به گلو رسيدن كه در آيات فوق بود (فلو لا اذا بلغت الحلقوم ) كنايه از واپسين لحظه هاى زندگى است و شايد منشا آن اين است كه غالب اعضاى
پيكر مانند دستها و پاها به هنگام مرگ قبل از ساير اعضاء از كار مى افتد، و گلوگاه از آخرين اعضائى است كه از كار خواهد افتاد.
در آيـه 26 سـوره قـيـامـت نـيز مى خوانيم : كلا اذا بلغت التراقى : (كافران ايمان نمى آورند تا زمانى كه روح به ترقوه آنها برسد) (ترقوه استخوانهائى است كه اطراف حلق را فراگرفته است ).
آيه و ترجمه


فأ ما إ ن كان من المقربين (88)
فروح و ريحان و جنت نعيم (89)
و اءما إ ن كان من اءصحاب اليمين (90)
فسلام لك من اءصحاب اليمين (91)
و اءما إ ن كان من المكذبين الضالين (92)
فنزل من حميم (93)
و تصلية جحيم (94)
إ ن هذا لهو حق اليقين (95)
فسبح باسم ربك العظيم (96)

 


ترجمه :

88 - اما اگر او از مقربان باشد،
89 - در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است .
90 - و اما اگر از اصحاب يمين باشد،
91 - به او گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند.
92 - اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد،
93 - با آب جوشان دوزخ از او پذيرائى مى شود!
94 - سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است .
95 - اين همان حق و يقين است .
96 - حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار.
تفسير:
سرانجام نيكوكاران و بدكاران
ايـن آيـات در حـقـيـقـت يـك نـوع جـمـعـبـنـدى از آيـات آغاز سوره و آيات اخير است ، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند مجسم مى سازد كه چگونه بـعضى در نهايت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند، و جمعى ديگر با مشاهده دورنـمـاى آتـش سـوزان جـهـنـم بـا چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟ نخست مى فرمايد: (كـسـى كـه در حـالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرار مى گيرد اگر از مقربان باشد...) (فاما ان كان من المقربين ).
(در نهايت راحت و آرامش و روح و ريحان است و در بهشت پرنعمت جاى مى گيرد) (فروح و ريحان و جنة نعيم ).
(روح ) (بـر وزن قـول ) آنـگـونـه كـه عـلمـاى لغـت گـفـتـه انـد در اصـل بـه مـعنى تنفس و (ريحان ) به معنى شى ء يا گياه خوشبو است ، سپس اين واژه بـه هـر چيزى كه مايه حيات و راحتى است گفته شده ، همانگونه كه (ريحان ) به هر گونه نعمت و روزى خوب و فرحزا اطلاق مى گردد، بنابراين (روح ) و (ريحان ) الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هر گونه نعمت و بركت الهى
مى گردد.
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر مـى تـوان گـفـت : روح اشـاره بـه تمام امورى است كه انسان را از نـامـلائمـات رهـائى مـى بـخـشد تا نفسى آسوده كشد، و اما (ريحان ) اشاره به مواهب و نعمتهائى است كه بعد از رفع ناملائمات عائد انسان مى گردد.
مـفـسـران اسـلامى تفسيرهاى متعددى براى اين دو واژه ذكر كرده اند كه شايد بالغ بر ده تفسير شود.
گـاه گـفـتـه انـد: (روح ) بـه مـعـنـى رحـمـت و (ريـحان ) هر شرافت و فضيلتى را شامل مى شود.
و گـاه گـفـتـه انـد (روح ) نـجـات از آتـش دوزخ و (ريـحـان ) دخـول در بـهـشـت است گاه (روح ) را به معنى آرامش در قبر و (ريحان ) را در بهشت دانسته اند.
گـاه (روح ) را بـه مـعـنى (كشف الكروب ) (بر طرف ساختن ناراحتيها) و ريحان را به معنى (غفران الذنوب ) (آمرزش ‍ گناهان ) تفسير كرده اند.
و گـاه (روح ) را به معنى (انظر الى وجه الله ) و (ريحان ) را (استماع كلام الله ) شمرده اند... و مانند اينها.
ولى هـمـانـگـونـه كه گفتيم اينها مصاديقى است از آن مفهوم كلى و جامع كه در تفسير آيه ذكر شد.
قـابـل تـوجـه ايـنكه بعد از ذكر (روح ) و (ريحان ) سخن از (جنة نعيم ) (بهشت پـر نعمت ) به ميان آورده ، كه ممكن است اشاره به اين باشد كه روح و ريحان در آستانه مرگ ، و در قبر و برزخ به سراغ مؤ منان مى آيد و بهشت در آخرت ، چنانكه در حديثى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه در تـفـسـير اين آيه فرمود: فاما ان كان من المـقـربـيـن فـروح و ريـحان يعنى فى قبره ، و جنة نعيم يعنى فى الاخرة : (اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان از آن او است ،
يعنى در قبر، و بهشت پر نعمت براى او است يعنى در آخرت ) و.
سـپـس مى افزايد: (اما اگر از گروه دوم يعنى اصحاب اليمين باشد...) (همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود) (و اما ان كان من اصحاب اليمين ).
(بـه او گـفـتـه مـى شـود سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند) (فسلام لك من اصحاب اليمين ).
بـه ايـن تـرتـيـب فـرشـتـگـان قـبـض روح در آسـتـانـه انـتـقـال از دنـيـا سـلام يـارانـش را بـه او مـى رسانند، همانگونه كه در آيه 26 واقعه در توصيف اهل بهشت خوانديم : الا قيلا سلاما سلاما.
احـتـمـال ديـگـرى در تـفـسـيـر اين آيه نيز وجود دارد، و آن اينكه سلام از ناحيه فرشتگان باشد كه به او مى گويند: سلام بر تو اى كسى كه از اصحاب اليمين هستى ، يعنى در افتخار و توصيف تو همين بس كه در صفت آنان قرار دارى .
در آيـات ديـگـر قـرآن نـيز سلام فرشتگان در آستانه مرگ بر مؤ منان آمده است مانند آيه 32 سوره نحل كه مى فرمايد: الذين تتوفاهم الملائكة طيبين
يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون : (كسانى كه فرشتگان قبض روحشان را مى كنند در حالى كه پاكيزه اند، به آنها مى گويند: سلام بر شما، وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد).
به هر حال تعبير (سلام ) تعبير پرمعنائى است ، خواه از سوى فرشتگان باشد يا از سـوى اصـحـاب اليمين ، سلامى است كه نشانه روح و ريحان و هرگونه سلامت و آرامش و نعمت است .
ايـن نـكـتـه نـيـز لازم بـه يـادآورى اسـت كـه تـعـبير به اصحاب اليمين (كسانى كه نامه اعـمـالشـان را بـه دسـت راستشان مى دهند) به خاطر آن است كه معمولا انسان كارهاى مهم و مـاهـرانـه را بـا دسـت راسـت انـجـام مـى دهـد لذا دسـت راسـت سمبلى است از قدرت ، مهارت ، توانائى و پيروزى .
در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه در ذيل اين آيه فرمود: هم شيعتنا و محبونا: (اصحاب يمين شيعيان ما و دوستان ما هستند).
سـپـس بـه سـراغ گـروه سـوم مـى رود كـه در اوائل سـوره از آنـهـا بـه عـنـوان اصـحـاب الشـمـال ياد شده بود، مى فرمايد: (اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد...) (و اما ان كان من المكذبين الضالين ).
(بـا آب جـوشـان دوزخ و حـرارت و سـمـوم آن از او پـذيـرائى مـى شـود)! (فنزل من حميم ).
و (سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است ) (و تصلية جحيم ).
آرى در هـمـان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مى چشند، و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قـبـر و بـرزخ در كـام جـانـشـان فـرومـى رود، و از آنـجـا كـه سـخـن از حـال محتضر است مناسب اين است كه جمله (نزل من حميم ) اشاره به عذاب برزخى باشد (و تـصـليـة جـحـيـم ) اشـاره بـه عـذاب قيامت ، اين معنى در روايات متعددى نيز از ائمه اهل بيت نقل شده است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكه در اينجا (مكذبين ) و (ضالين ) هر دو با هم ذكر شده اند كه اولى اشاره به تكذيب قيامت و خداوند يكتا و نبوت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است و دومى به كسانى كه از راه حق منحرف شده اند.
اين تعبير علاوه بر اينكه معنى تاءكيد را مى رساند مى تواند اشاره به اين نكته باشد كـه در مـيـان گـمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق نـدارنـد، آنـها ممكن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند به چنين سرنوشتهائى كه گفته شد گرفتار مى شوند.
(حـمـيـم ) بـه مـعنى آب داغ و سوزان يا بادهاى گرم و سموم است ، و (تصلية ) از مـاده (صـلى ) (بـر وزن سـعـى ) بـه مـعـنـى سـوزانـدن و داخـل شـدن در آتـش اسـت اما (تصليه ) كه معنى متعددى را دارد تنها به معنى سوزاندن مى آيد.
و در پايان اين سخن ، مى افزايد: (اين همان حق و يقين است ) (ان هذا لهو حق اليقين ).
(و حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار و او را
تسبيح گوى ) (فسبح باسم ربك العظيم ).
مـعـروف در مـيـان مـفـسـران ايـن اسـت كـه (حـق اليـقـيـن ) از قبيل اضافه بيانيه است يعنى آنچه درباره اين سه گروه از مقربان و اصحاب اليمين و تكذيب كنندگان گفته شد عين واقعيت و حق و يقين است .
ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه چون يقين داراى مراتبى است ، مرحله عالى آن حق اليقين است ، يعنى يقين واقعى كامل و خالى از هرگونه شك و شبه و ريب .
ضـمـنـا از آنـچـه گـفـتـيـم مـعـلوم شـد (هـذا) در ايـن آيـه اشـاره بـه احـوال گـروه هـاى سـه گـانـهـاى اسـت كـه قـبـلا ذكـر شـده ، بـعـضـى نـيـز احـتـمـال داده انـد كـه بـه تمام محتواى سوره واقعه يا تمام قرآن اشاره باشد، اما تفسير اول مناسبتر است .
ايـن نـكـتـه نيز قابل توجه است كه تعبير به (فسبح ) (پس تسبيح كن ) (با فاء تفريع ) اشاره به اين حقيقت است كه آنچه درباره اين گروه هاى سه گانه گفته شد عين عدالت است ، و بنابراين خداوندت را از هر گونه ظلم و بى عدالتى پاك و منزه بشمار، و يـا ايـنـكه اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هر گونه شرك و بيعدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان .
بـسـيـارى از مـفـسـران در ذيـل آخـريـن آيـه نـقـل كـرده انـد كـه پـس از نـزول آن پـيامبر فرمود: اجعلوها فى ركوعكم : (آنرا در ركوع خود قرار دهيد) (سبحان ربـى العـظـيـم بـگـوئيـد) و هـنـگـامـى كـه سـبـح اسـم ربـك الاعـلى نازل شد فرمود: اجعلوها فى سجودكم (آنرا در سجده قرار دهيد) (سبحان ربى الاعلى بگوئيد).
در تـفـسـيـر آيـه 74 هـمـيـن سـوره نـيـز شـبـيـه هـمـيـن روايـت را از بـعـضـى از مـفـسـران نقل كرديم .
نكته :
عالم برزخ
آيـا فـوق از آياتى است كه اشاره به عالم برزخ دارد زيرا همانگونه كه در تفسير اين آيـات گـفـتـيـم در آسـتـانـه مـرگ كـه انـسـان آمـاده بـراى انـتـقـال به جهان ديگر مى شود با يكى از حالات زير روبرو خواهد شد: نعمتها و مواهب و پاداشهاى الهى و روح و ريحان ، يا كيفرها و مجازاتهاى دردناك ، و قرائن موجود در آيات نشان مى دهد كه قسمتى از اينها مربوط به قيامت و قسمت ديگرى مربوط به قبر و برزخ است ، و اين خود دليل ديگرى بر وجود اين عالم محسوب مى شود.
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى خوانيم : (نخستين چيزى كه به مؤ من در هـنگام وفات بشارت داده مى شود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است ، و نخستين چيزى كه به مؤ من در قبرش بشارت داده مى شود اين است كه به او مى گويند بشارت باد بر تـو بـه خـشنودى خداوند، به بهشت خوش آمدى ، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تـشـيـيـع كرده اند همه را آمرزيد و شهادت آنها را درباره تو تصديق كرد، و دعاى آنها را براى آمرزشت مستجاب فرمود).
در حديث ديگرى امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد: (هنگامى كه انسان در آخرين روز از ايـام دنـيـا و اوليـن روز از ايـام آخـرت قـرار مـى گـيـرد امـوال و فـرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند، او نگاهى به اعمالش مى كند، مى گويد: من نسبت به شما بى اعتنا بودم هر چند بردوش من سنگين بوديد، الان چه خبرى براى من داريد؟ عملش مى گويد: من همنشين تو در قبر و روز
رسـتـاخـيـزت هـسـتـم تـا من و تو در پيشگاه پروردگارت حضور يابيم ، سپس امام (عليه السلام ) افزود: اگر دوست خدا باشد عملش ‍ به صورت خشبوترين انسان با زيباترين چهره و جالبترين لباس ظاهر مى شود، و مى گويد بشارت باد بر تو به آرامش و نعمت و بهشت پربركت و قدمت خير مقدم است سؤ ال مى كند تو كيستى ؟ او در جوابش مى گويد: (مـن عـمل صالح تو هستم كه از دنيا (همراه تو) به سوى بهشت مى روم ). درباره عالم برزخ بحث مشروحترى ذيل آيه 100 مؤ منون داشتيم .
پـروردگارا! ما را در صف مقربان و اصحاب اليمين و اولياء و دوستان خاصت قرار ده ، و در آستانه مرگ مشمول روح و ريحان و جنت نعيمت بگردان .
خـداونـدا! عـذاب رسـتـاخـيـزت عـذابـى اسـت اليـم كـه هـيـچـكـس را يـاراى تـحمل آن نيست ، و پاداشهاى بى حسابت پاداشى است عظيم كه هيچكس با عملش مستوجب آن نمى شود، سرمايه ما در آن روز تنها لطف و كرم تو است اى كريم !
بـارالهـا! پـيـش از فـرارسـيـدن قيامت كبرى و فرارسيدن مرگ كه قيامت صغرى است ما را بيدار كن تا خود را براى اين سفر عظيم كه در پيش داريم آماده سازيم .
آمين يا رب العالمين


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -