سیمای سوره زخرف
این سوره هشتاد و نه آیه دارد و به جز آیه ی 45،بقیه آیات آن در مکّه نازل شده است.
نام این سوره از آیه 35 گرفته شده که در آن کلمه«زخرف»بکار رفته است.
زخرف به معنای طلا و نقره و زینت می باشد.
عمده مطالب این سوره درباره ی قرآن و نبوّت،عکس العمل مخالفان انبیا، دلایل توحید و مبارزه با شرک و بیان بخشی از تاریخ انبیا و صحنه های معاد است.
نکته جالب توجّه آنکه هفت سوره پی در پی قرآن با حروف مقطعه «حم» آغاز می شود.سوره های غافر،فصّلت،شوری،زخرف،دخان،جاثیه و احقاف که حوامیم سبعه یا سوره های آل حم گفته می شوند.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
حم«1» وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ«2» إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ«3»
حا،میم.به کتاب روشنگر سوگند.همانا ما آن را قرآنی عربیّ قرار دادیم باشد که در آن تعقّل کنید.
وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ«4»
و همانا آن در امّ الکتاب(لوح محفوظ)است که نزد ما بلند مرتبه و حکمت آمیز و استوار است.
نکته ها:
* ویژگی های قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی،آن است که:
روشن و روشنگر است.«مبین»
از سرچشمه علم الهی است. «فِی أُمِّ الْکِتابِ»
جایگاه معنوی دارد. «لَدَیْنا»
لفظ و محتوای آن بلند مرتبه و بلند پایه است.«علی»
محتوای آن حکمت آمیز و استوار است. «حَکِیمٌ»
*کلمه ی«قرآن»از ریشه ی«قرأ»به معنای کتاب خواندنی است.
*کلمه ی«عربی»از«عرب»به معنای واضح و آشکار است.زبان عربی،یعنی زبانِ گویا و
بدونِ ابهام.
پیام ها:
1- میان حروف مقطّعه و نزول قرآن رابطه است.این کتاب از همین حروفِ الفبا تألیف یافته است. «حم وَ الْکِتابِ»
2- قرآن،مقدّس و قابل سوگند است. «الْکِتابِ»
3- سوگند به غیر خداوند نیز جایز است. «وَ الْکِتابِ»
4- گرچه بعضی از آیات قرآن متشابه است،ولی بیشتر آیات آن شفّاف،روشن قابل فهم است. «الْکِتابِ الْمُبِینِ»
5-قرآن،بر عربی بودن زبان خود تأکید دارد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا»
6- انتخاب راه خدا،باید از طریق تعقّل باشد نه تعبّد. قُرْآناً عَرَبِیًّا ... تَعْقِلُونَ
7- وظیفه ما تبلیغ دین است گرچه در اثر پذیری مردم تردید است. «قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»
8-همه ی کتب آسمانی به یک کتاب واحد که مادر همه ی کتاب هاست باز می گردد. «إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ»
9- حقیقت قرآن در لوح محفوظ و نزد خداوند است. «فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا»
10- هر کس اهل تعقّل باشد،حتماً از قرآن بهره مند خواهد شد. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»
11- دست بشر به همه معارف بلند قرآن نخواهد رسید. «لَعَلِیٌّ»
12- گذشت زمان و پیشرفت علوم بشری،از استحکام قرآن نمی کاهد. «حَکِیمٌ»
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ«5»
آیا به خاطر آنکه شما گروهی اسرافکارید ما ذکر(قرآن)را از شما بازگردانیم.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ«6»
و چه بسیار پیامبری که در میان پیشینیان فرستادیم.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ«7»
و هیچ پیامبری به سراغشان نمی آمد مگر آنکه او را مسخره می کردند.
فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضی مَثَلُ الْأَوَّلِینَ«8»
پس ما کسانی را که از نظر قدرت سخت تر از این اسرافکاران بودند هلاک کردیم و سرنوشت پیشینیان تکرار شد.
نکته ها:
*صفح»به معنای روی گرداندن است و«بطش»به معنای گرفتن همراه با قدرت و شدّت.
*در فرهنگ قرآن،اسراف به هر کاری که موجب به هدر رفتن نعمت های الهی گردد گفته می شود.لذا در این آیات،افراد بی اعتنا به کتاب آسمانی،مسرف خوانده شده اند.
پیام ها:
1- وجود چند مزاحم نباید مانع ارائه خیر شود. أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ ...
2- قرآن وسیله ی بیداری است. «الذِّکْرَ»
3- بی اعتنایی به تذکّرات الهی،نمونه ای از اسراف است. «کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ»
4- فرستادن انبیا یکی از سنّت های الهی است. کَمْ أَرْسَلْنا ... فِی الْأَوَّلِینَ
5-همه انبیا گرفتار استهزای مخالفان بودند و هر پیامبری،باید از وضع پیامبران قبلی آگاه باشد تا به خاطر استهزای گروهی دست از کار خود برندارند. «ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»
6- انبیا به سراغ مردم می رفتند. «یَأْتِیهِمْ»
7- آشنایی با مشکلات دیگران سبب تسلّی دل و نوعی آمادگی روحی است. ما یَأْتِیهِمْ ... إِلاّ ... یَسْتَهْزِؤُنَ
8-استهزا،شیوه ی دائمی مخالفان انبیا بوده است. «کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»
9- ابتدا اتمام حجّت،سپس مجازاتِ معاندان. یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ ... فَأَهْلَکْنا ...
10- استهزای مردان خدا،سبب هلاکت و نابودی است. «یَسْتَهْزِؤُنَ فَأَهْلَکْنا»
11- از افراد لایقی که برای مأموریّتی اعزام می کنید،حمایت کنید. «یَسْتَهْزِؤُنَ - فَأَهْلَکْنا»
12- هیبت ابرقدرت ها را بشکنید. «فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً»
13- قدرت مردم مانع قهر الهی نیست. «فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً»
14- تاریخ و حوادث آن قانونمند و دارای سنّت و اصول مخصوص به خود است. «مَضی مَثَلُ الْأَوَّلِینَ»
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ«9»
و اگر از آنان سؤال کنی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ قطعاً خواهند گفت:آنها را(خداوند)قادر دانا آفریده است.
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ«10»
همان که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد و در آن برای شما راه هایی قرار داد تا شاید راه یابید.
نکته ها:
*مشرکان آفریدگار را خدا می دانستند ولی در پرستش،بت ها را می پرستیدند.
*اگر قطعات زمین توسط کوه های بلند و درّه های عمیق از هم جدا شده بود زندگی انسان فلج می شد.لذا امکان برقراری راههای ارتباطی در زمین،یکی از نعمت های الهی است.
پیام ها:
1- تحقیر و استهزای کفّار مانع دعوت آنان به حقّ نیست. «یَسْتَهْزِؤُنَ - لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ»
2- گرچه غرور و جهل و تقلید نیاکان بر فکر انسان سایه می اندازد ولی فطرت با تمام وجود،علم و قدرت خدا را درک می کند. لَیَقُولُنَّ ... اَلْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
3- برای شکوفا کردن فطرت خداشناسی،نعمت ها را به یاد بیاوریم. لَیَقُولُنَّ ...
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ
4- زمین به خودی خود قابل سکونت نبود،خداوند آن را برای انسان مهار و آماده کرد. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً»
5-هدف از آفریده ها بهره گیری انسان است. جَعَلَ لَکُمُ ... جَعَلَ لَکُمُ
6- وجود راه،یکی از نعمت های بزرگ الهی است. «جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً»
7- اگر گردش گری بر اساس غفلت باشد،نه عبرت،رشد معنوی در آن نخواهد بود. «جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»
8-سیر و سفر و مشاهده بخش هایی از زمین یکی از وسایل هدایت است. «سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ«11»
و آن کس که از آسمان به اندازه ای معیّن،آبی فرو فرستاد،پس به واسطه ی آن،سرزمین مرده را زنده کردیم،شما نیز این گونه(از قبرها) خارج می شوید.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ«12»
و همان کسی که همه ی جفت ها را آفرید و برای شما کشتی ها و چهارپایان قرار داد که بر آنها سوار شوید.
نکته ها:
*در آیه ی قبل سخن از توحید بود،در این آیه اشاره ای به معاد شده است.
*کلمه«قدر»یا به معنای اندازه است،یا به معنای تقدیر و برنامه.یعنی باران را به اندازه
معیّن فرستاد یا باران را طبق برنامه فرستاد.
* ظاهراً مراد از «الْأَزْواجَ» ،گیاهان است.زیرا این کلمه پس از نزول باران و حیات زمین مطرح شده است و بر اساس آیات دیگر قرآن،قانون زوجیّت در آنها برقرار است. «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّی»
* در آیات قبل،سخن از راه بود و در این آیات،سخن از وسیله ی سیر و سفر در خشکی و دریا.چهارپایانی چون اسب و استر و شتر یا کشتی های کوچک و بزرگ.
پیام ها:
1- تمام قطرات باران،حساب و کتاب دارد. «نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ»
2- به اندازه باریدن باران،نعمتی بس بزرگ است. «بِقَدَرٍ»
3- خداوند کارها را به وسیله ی اسبابی که خود آفریده انجام می دهد.(باران را سبب حیات زمین قرار داده است) «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً»
4- آب سرچشمه حیات است. «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً»
5-فصل بهار و رویش گیاهان نمونه ای از رستاخیز است. «کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»
6- زنده شدن انسان ها در قیامت اجباری است. «تُخْرَجُونَ»
7- زوجیّت مخصوص انسان یا حیوان نیست. «خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها»
8-صنعت انسان با الهام الهی و با استفاده از قوانینی است که او در آفرینش،به ودیعه گذارده است. «جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ»
9- چه مرکب های طبیعی چون حیوانات و چه مرکب های صنعتی همچون کشتی ها،هر دو از نعمت های الهی هستند. جَعَلَ لَکُمْ ... ما تَرْکَبُونَ
لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ«13»
تا بر پشت آنها قرار گیرید و آنگاه که بر آن استقرار یافتید نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید منزّه است آن که این مرکب را برای ما رام کرد و ما بر آن توانا نبودیم.
وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ«14»
و همانا ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت.
پیام ها:
1- بهره گیری از نعمت ها باید همراه یاد خدا و تشکّر از او باشد(نه سبب غرور و غفلت). لِتَسْتَوُوا ... ثُمَّ تَذْکُرُوا
2- نعمت ها و تناسب آنها با نیازها،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «نِعْمَهَ رَبِّکُمْ»
3- راه شکر را از خدا بیاموزیم. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ ... وَ تَقُولُوا ...
4- تسبیح الهی نمونه حمد و ذکر الهی است. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ ... سُبْحانَ الَّذِی
5-رام بودن زمین و مرکب حیوانی برای انسان،از نعمت های بزرگ الهی است.
«سَخَّرَ لَنا هذا»
6- اگر خداوند حیوانات را رام نمی ساخت،انسان ز بهره گیری آن عاجز بود. «ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ»
7- اعتراف به عجز،خود نمونه ای از شکر است. «وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ»
8-به هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر،خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا ... إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ«15»
(مشرکان گفتند:ملائکه دختران خدایند)و برای او از بندگانش جزئی قرار دادند.همانا انسان،کفران پیشه آشکار است.
أَمِ اتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ«16»
آیا از آنچه می آفریند دخترانی برگرفته و برای شما پسران را برگزیده است.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ«17»
در حالی که هرگاه یکی از آن مشرکان را به آنچه برای خداوند رحمن پسندیده است مژده دهند چهره اش سیاه گردد و اندوه خود را فرو برد.
نکته ها:
* مراد از «عِبادِهِ» فرشتگان است که مشرکان آنها را از جنس دختر می دانستند و مراد از «جُزْءاً» آن است که مشرکان،فرشتگان را همچون فرزند،جزئی از خدا می پنداشتند.
پیام ها:
1- نقل عقاید خرافی اگر همراه با پاسخ باشد مانعی ندارد. جَعَلُوا لَهُ ...
2- شریک دانستن مخلوق در کارهای خالق،ناسپاسی آشکار است. جَعَلُوا لَهُ ...
لَکَفُورٌ مُبِینٌ
3- در گفتگوها می توان بر اساس عقاید خود مردم،با آنان جدال کرد. أَمِ اتَّخَذَ ...
4- دختر پنداشتن فرشتگان که معمولاً در نقاشی ها و تصاویر نیز دیده می شود، نوعی خرافه ی شرک آلود است. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ»
5-چه زشت است که انسان،دختر را برای خود ننگ بداند ولی فرزندان خدا را دختر بشمارد. «ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً»
6- آنان که به واسطه ی شنیدن تولد فرزند دختر،اندوهگین می شوند و گمان دارند که پسر برتر از دختر است،دچار خرافه ای شرک آلودند. إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ ... وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ
7- حالات روانی انسان،در جسم او اثر می گذارد. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ«18»
آیا کسی را که در زیور پرورش یافته و در مجادله بیانش غیر روشن است (شایسته نسبت دادن به خداست؟)
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ«19»
و فرشتگان را که خود بندگانِ(خدای)رحمان هستند،مؤنث پنداشتند.آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟ گواهی آنان(بر آن همه خرافات)به زودی نوشته می شود و بازخواست خواهند شد.
نکته ها:
* در آیه 9 خواندیم که مشرکان،خالقِ هستی را خداوندِ عزیز علیم می دانستند،این آیه می فرماید:شما که خالق را عزیز علیم می دانید چرا برای او دختران را قرار می دهید که در زینت و زیور پرورش می یابند و در گفتگوها،عواطف و احساساتشان غالب است.در حالی که لازمه ی عزیز بودن،صلابت و قاطعیّت و لازمه ی علم،استدلال و منطق است،نه رفتار عاطفی و احساسی.
پیام ها:
1- زینت طلبی و زیورگرایی،برای زنان و دختران امری طبیعی است. «یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ»
2- زن از جهت عاطفه و احساسات قوی تر از مرد و از جهت برخورد و مجادله
ضعیف تر است. «وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ»
3- فرشتگان،مخلوق خدا و بندگان او هستند،نه فرزندانش. «عِبادُ الرَّحْمنِ»
4- بر خلاف انسان،فرشتگان زن و مرد ندارند. جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ ... إِناثاً
5-آنچه را که خود ندیده ایم،گواهی ندهیم. «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ»
6- همه گواهی ها وگفته ها در نزد خداوند ثبت می شود. «سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ»
7- انسان در برابر عقاید خود مسئول است. «یُسْئَلُونَ»
8-عقاید خرافی را باید به شدّت کوبید. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ - أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ»
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ«20»
و(مشرکان در توجیه خلاف خود)گفتند:اگر(خدای)رحمن می خواست، ما آنها را نمی پرستیدیم.برای آنان نسبت به این گفتار هیچ گونه آگاهی (و دلیل علمی)نیست وایشان جز از روی حدس وگمان سخنی نمی گویند.
نکته ها:
* «یَخْرُصُونَ» از«خرص»به معنای سخنی است که بر اساس حدس و گمان باشد.
* قرآن در سوره ی نحل آیه 35 و انعام آیه 148،نیز از قول مشرکان این معنا را بازگو می کند که می گفتند:اگر خدا نمی خواست ما مشرک نبودیم.
پیام ها:
1- خلافکاران در صدد توجیه کار خود هستند و خواست خدا را دستاویز قرار می دهند. «وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ»
2- مهلت دادن خدا را نشانه رضایت او نپنداریم. «لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ»
3- فرشتگان مورد پرستش مشرکان بودند. «عَبَدْناهُمْ»
4- سخن بدون علم(به خصوص در مسائل اعتقادی)محکوم است. «ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ»
5-هر فرد و جامعه ای از علم تهی شود به سراغ توهّمات و حدسیات می رود.
«إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ»
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ«21»
آیا پیش از این به آنان کتابی دادیم که ایشان به آن تمسک می جویند.
بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ«22»
(چنین نیست)بلکه گویند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و با پیروی از آنان هدایت یافته ایم.
پیام ها:
1- شرک و خرافه نه پایگاه عقلی دارد، «ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ» و نه از کتب آسمانی تکیه گاه نقلی. «أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً»
2- ریشه ی شرک و خرافه،تقلید کورکورانه است. «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ»
3- پیروی از آداب و رسوم و عقاید نیاکان اگر مستند به عقل و کتاب آسمانی نباشد محکوم است. «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ»
4- گذشتگان و نیاکان که سنّت های غلط را پایه گذاری کرده اند،مسئول نسل های بعد نیز هستند. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
5-گسترش آداب و رسوم ملی،گاهی انسان بی منطق را به صورت انسانی هدایت یافته نشان می دهد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
6- ملّی گرایی،تقلید کورکورانه و تعصّب جاهلی را گسترش می دهد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ«23»
و بدین گونه ما در هیچ شهر و دیاری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آنکه ثروتمندان مغرورشان گفتند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و از آثار آنان پیروی می کنیم.
نکته ها:
* «مترف»از«ترفه»به معنای نعمت فراوان است و به کسی گویند که نعمت ها او را مغرور و سرمست کرده باشد.
* در آیه قبل خواندیم که عوام مردم گمان می کنند که راه و روش نیاکان درست است و برای رسیدن به هدایت،از آنها پیروی می کنند. «عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ» امّا این آیه می فرماید:
برای مترفین،رفاه و ثروت مطرح است،نه رسیدن به هدایت و لذا پیروی از آداب و رسوم نیاکان برای هدایت نیست. «عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»
* در قرآن هرگز کلمه«بعدک»برای پیامبر اسلام به کار نرفته بلکه«قبلک»بکار رفته و این نشانه آنست که پیامبر اسلام آخرین فرستاده الهی است.
پیام ها:
1- تکیه بر روش نیاکان،سنّت منحرفان تاریخ بوده است. «وَ کَذلِکَ»
2- انبیا،مخالفانی از طبقه مرفه داشته اند که بهانه های همگون و مشابهی می گرفتند. ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ ... إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها
3- توجّه به مشکلات پیشینیان سبب آرامش انسان می شود. ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ ...
4- مهم ترین نقش انبیا هشدار است. «مِنْ نَذِیرٍ»
5-سرمستی از ثروت و رفاه هم موجب طغیان است و هم زمینه ی تقلید و تعصّب های نابجا. قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا ... عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ
6- افکار پیشینیان قابل بازنگری و بررسی است و اقتدای مطلق و بی چون و چرا
به آنان،معنا ندارد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ«24»
(پیامبرشان)گفت:آیا اگر آئینی هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید برایتان بیاورم(حاضرید دست از راه نیاکان بردارید)گفتند:ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ«25»
پس ما از آنان انتقام گرفتیم و بنگر که فرجام تکذیب کنندگان چگونه است.
پیام ها:
1- در نهی از منکر ابتدا باید معروف بهتری را عرضه کرد و سپس تقاضای ترک منکر را نمود. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی»
2- یکی از راههای معرّفی مکتب،مقایسه میان تعالیم مکاتب است. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی» (انبیا در دعوت خود عقل و خرد را مطرح می کردند و مخالفان تقلید و قومیّت گرایی را)
3- هدایت برتر ملاک انتخاب است،نه چیز دیگر. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی»
4- با اینکه می دانیم در بت پرستی هدایتی نیست تا دعوت به توحید هدایت برتر باشد،امّا جدال نیکو اقتضا می کند که برای دعوت به حقّ با مخالفان مماشات کرد. «بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ»
5-لجاجت که آمد،قدرت تشخیص برتر را می گیرد. بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ ... کافِرُونَ
6- تحجّر و تعصّب،سبب نادیده گرفتن حقایق است. «بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»
7- پایان کفر و لجاجت نابودی است. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ»
8-کیفر الهی،پس از اتمام حجّت است. جِئْتُکُمْ بِأَهْدی ... إِنّا ... کافِرُونَ فَانْتَقَمْنا
9- انتقام و خشونت در جای خود با رحمت و رأفت الهی منافاتی ندارد. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ»
10- از حوادث تلخ تاریخ عبرت بگیریم. فَانْظُرْ ... عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ
11- پایان کار ملاک است،نه جلوه های زودگذر. «عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ«26»
و(به یاد آور)زمانی که ابراهیم به پدر(عمویش آزر)و قوم خود گفت:
همانا من از آنچه شما می پرستید بیزارم.
إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ«27»
مگر(پرستش)کسی که مرا پدید آورد که البتّه او هدایتم خواهد کرد.
وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«28»
و آن(کلمه توحید)را در میان نسلش کلمه ماندنی قرار داد.باشد که آنان (به توحید)بازگردند.
نکته ها:
* در آیات قبل منطق بت پرستان پیروی از نیاکان بود،این آیات می فرماید:ابراهیم با راه سرپرست خود که عمویش بود،به شدّت مخالفت کرد.
* در اینکه فاعل«جعل»در «وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً» کیست،دو احتمال وجود دارد:خداوند یا ابراهیم.هم می توان گفت خدا به پاس ایمان ابراهیم،توحید را در نسل او زنده نگاه داشت و هم می توان گفت ابراهیم فریاد توحید و برائت از شرک را در نسل خود به یادگار گذاشت.
* حضرت علی علیه السلام فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و آله از نسل ابراهیم است و ما اهل بیت نیز از نسل ابراهیم و محمّد هستیم.
پیام ها:
1- یاد بزرگان و کلمات و حرکات و موضع گیری های قاطع آنان را فراموش نکنیم. «وَ إِذْ قالَ»
2- وابستگی قومی و قبیله ای و حزبی نباید در عقیده و تفکّر ما اثر منفی داشته باشد. «قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»
3- انسان در برابر بستگان مسئولیّت ویژه دارد و هدایت آنان در اولویّت است.
«قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ»
4- برائت از شرک یک شعار توحیدی است. «إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ»
5-آنکه آفرید هدایت هم خواهد کرد. فَطَرَنِی ... سَیَهْدِینِ
6- تمام مردم حتّی انبیا به هدایت الهی نیازمندند. «سَیَهْدِینِ»
7- ایمان آغازین کافی نیست،هدایت الهی باید تداوم داشته باشد. «سَیَهْدِینِ»
8-فریاد توحید در تاریخ می ماند،گرچه مخاطب آن روز گوش ندهد. «کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ»
9- خداوند حافظ و نگاهبان آئین توحید در تاریخ است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً»
10- نسل حضرت ابراهیم پرچمدار توحید در طول تاریخ است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ»
11- عملکرد پدران در سرنوشت نسل مؤثّر است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً»
بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتّی جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ«29»
(من نه تنها مشرکان را هلاک نکردم)بلکه آنان و پدرانشان را کامیاب کردم تا آن که حقّ(قرآن)و پیامبری آشکار به سراغشان آمد.
وَ لَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنّا بِهِ کافِرُونَ«30»
و چون حقّ به سراغشان آمد،گفتند:این سحر است و ما به آن کفر می ورزیم.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ«31»
و گفتند:چرا این قرآن بر مردی بزرگ(از نظر جاه و مال)از دو قریه(مکّه و طائف)نازل نشده است.
نکته ها:
* بعضی کفّار توقّع نابجا داشتند و می گفتند:چون فلانی ثروتمند است پس وحی باید به او نازل می شد،در حالی که برتری مادی دلیل برتری معنوی نیست.
* مکّه و طائف دو شهر مهم اعراب حجاز در عصر بعثت بود.
پیام ها:
1- سنّت خداوند کامیاب کردن مؤمن و کافر و مهلت دادن به همه ی مردم است.
«مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ»
2- برای اتمام حجّت هم کتاب لازم است و هم رهبر. «جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ»
3- قرآن دارای،سخن سراسر حقّ و حقیقت است. «جاءَهُمُ الْحَقُّ»
4- تبلیغ دین و رسالت باید روشن و رسا باشد. «رَسُولٌ مُبِینٌ»
5-تأثیر قرآن بر جان و دل کفّار به حدّی بود که آن را سحر و جادو می خواندند.
«هذا سِحْرٌ»
6- انسان ذاتاً توجیه گر است.کفّار تهمت سحر می زدند تا کفر خود را توجیه کنند. «هذا سِحْرٌ وَ إِنّا بِهِ کافِرُونَ»
7- بهانه گیران هر لحظه حرفی می زنند،یک بار می گویند:قرآن سحر است و یک بار می گویند:چرا قرآن به فلانی نازل نشد. هذا سِحْرٌ ... لَوْ لا نُزِّلَ
8-بزرگی،نزد عدّه ای از مردم داشتن مال و عنوان است. رَجُلٍ ... عَظِیمٍ
أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ«32»
آیا آنان رحمت پروردگارت(در مورد تعیین پیامبر)را(میان خود)تقسیم می کنند در حالی که ما معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم(تا چه رسد به اعطای مقام والای نبوّت)و درجات بعضی انسان ها را بر برخی دیگر برتری دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است.
نکته ها:
* برتری یافتن برخی انسان ها بر دیگران دو گونه است:
- یکی برتری در ساختار جسمی،فکری و استعدادهاست که این امر سبب احساس نیاز به یکدیگر و خدمت به همدیگر است و بدین وسیله جامعه تشکیل می شود.انسان در این برتری نقشی ندارد. «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»
- نوع دیگر،برتری است که خداوند بر اساس تلاش انسان عطا می کند،نظیر آیه: «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» که خداوند کسانی را که به سراغ علم و ایمان رفتند برتری می دهد.
* وقتی معیشت انسان ها در دست خداست،چگونه بعضی انتظار دارند مقام نبوّت با آنان باشد و آنها تصمیم بگیرند که وحی بر چه کسی نازل شود؟
* تفاوت هایی که میان مردم است باید سبب پیوستگی و تعاون و استخدام بعضی توسط بعضی باشد،نه سبب استثمار و فخر فروشی و تحقیر دیگران. «سُخْرِیًّا» یعنی گروهی از انسان ها گروه دیگر را به کار گیرد و آنها را استخدام کند.
پیام ها:
1- انسان باید قدر و جایگاه خود را بداند و پا را از گلیم خود درازتر نکند.
(انتخاب پیامبر در حوزه اراده الهی است،نه توقّع و انتظار مردم) «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ»
2- نبوّت،رحمت خاص الهی است. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»
3- کسی از خداوند طلبی ندارد هر چه هست لطف و رحمت اوست. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»
4- رزق فقط به دست خداست. «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ»
5-برتری های جسمی و فکری سبب غرورتان نگردد زیرا همه از خداست.
«نَحْنُ قَسَمْنا - رَفَعْنا»
6- اندیشه جامعه بی طبقه،خیالی بیش نیست.(خدای حکیم خود تفاوت هایی قرار داده تا مردم به یکدیگر احساس نیاز کنند و با کمک به یکدیگر در سایه اجتماع رشد کنند.) «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»
7- اجیر شدن و اجیر گرفتن و استخدام بعضی انسان ها توسط بعضی دیگر،امری مجاز و مشروع است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»
8-جامعه ی پایدار و اقتصاد سالم،وابسته به تعاون و بهره گیری از توان نیروهای مختلف انسانی است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»
9- رحمت،از شئون ربوبیّت است. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»
10- وحی و رسالت را با مادیات مقایسه نکنیم. «رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ»
11- برتری های مادی،شما را از رحمت الهی غافل نکند. «وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ»
وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ«33»
و اگر نبود که مردم یکسره و یک دست(کافر)می شدند،برای خانه های کسانی که به خدای رحمن کفر می ورزند،سقف هایی از نقره قرار می دادیم و نیز نردبان هایی که بر آنها بالا روند.
نکته ها:
* زرق و برق دنیا به قدری بی ارزش است که خداوند در این آیه می فرماید:ما حاضریم دنیا را در حد وفور به کفّار بدهیم ولی چون عقل مردم در چشم آنهاست،اگر به کفّار بدهیم همه به سوی کفر گرایش پیدا می کنند.
* نه فقط همسان بودن همه ی انسان ها در مسائل اقتصادی و معیشتی مورد اراده ی خداوند نیست،بلکه در مسائل اعتقادی هم نباید امور به سمتی برود که حقّ انتخاب از افراد گرفته و گمان کنیم اگر همه ی مردم جهان یک فکر و یک عقیده شوند،به مطلوب رسیده ایم.
پیام ها:
1- در دادن و پس گرفتن نعمت ها باید ظرفیّت جامعه مراعات بشود. لَوْ لا ...
لَجَعَلْنا ...
2- امّت واحده ای ارزش دارد که بر اساس ایمان باشد نه کفر. «لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً»
3- ثروت،نشانه ی عزّت در نزد خداوند نیست. «لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ»
وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ«34»
و برای خانه هایشان درب های متعدّد و تخت هایی که بر آنها تکیه زنند (قرار می دادیم).
وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمّا مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ«35»
و هر گونه زینتی(برای آنان فراهم می کردیم)ولی اینها همه جز وسیله کامیابی زندگی دنیا نیست،در حالی که آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.
پیام ها:
1- در دید کفّار ارزش به زینت و زیور و در دید متّقین،ارزش به سعادت اخروی است. وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً ... وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ
2- متّقین به جای آنکه در فکر زینت و زیور خانه های خود در دنیا باشند،در فکر آخرتند که همه اینها را خداوند خود فراهم کرده است. لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ ... وَ زُخْرُفاً ... وَ الْآخِرَهُ ... لِلْمُتَّقِینَ
3- جوار پروردگار و فیض حضور با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. «عِنْدَ رَبِّکَ»
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ«36»
و هر که از یاد خدای رحمن روی گردان شود شیطانی بر او می گماریم که همراه و دمساز وی گردد.
وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ«37»
و آنها(شیاطین)مردم را از راه(حقّ)باز می دارند ولی گمان می کنند که هدایت یافته اند.
نکته ها:
* آیات قبل،سخن از کفّار و غرق شدن در مادیات بود،این آیه یکی از آثار غوطه ور شدن در زر و زیور را بیان می کند.
* «یَعْشُ» از«عشو»به معنای آفتی در چشم است که سبب ضعف دید می گردد.این کلمه هرگاه با حرف«عن»همراه باشد به معنای اعراض کردن است.
* سیاست شیطان گام به گام است: «خُطُواتِ»
مرحله اول القای وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ»
در مرحله دوم تماس می گیرد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ»
مرحله سوم در قلب فرو می رود. «فِی صُدُورِ النّاسِ
مرحله چهارم در روح می ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»
مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار می دهد. «حِزْبُ الشَّیْطانِ»
مرحله ششم سرپرست انسان می شود. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا»
مرحله هفتم انسان خود یک شیطان می شود. شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ ...
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:شیطان در روح انسان تخم گذاری می کند.«فباض و فرخ فی صدورهم»
* آثار اعراض از یاد خدا
1.باز ماندن از راه خیر. «لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ»
2.انحراف فکری که خیال می کند هدایت یافته است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»
3.دیگر موعظه پذیر نیست. «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ»
4.توبه نمی کند چون خود را کج نمی داند.
5.زندگی نکبت بار دارد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»
6.کسی که در دنیا از دیدن حقّ کور است، «یَعْشُ» در آخرت نیز کور محشور می شود. «مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی»
* شیطانِ همراه،ممکن است از دوستان ناباب یا همسر و فرزند یا شریک فاسد باشد.به همین دلیل کلمه شیطان نکره ذکر شده است تا شامل هر نوع شیطانی شود.
* نماز،ذکر رحمن است، «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»قرآن،ذکر رحمن است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» پس هر کس از نماز و قرآن اعراض کند دچار سلطه شیطان همراه می شود.
«فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»
پیام ها:
1- سلطه شیطان در اثر اعمال خود ماست. وَ مَنْ یَعْشُ ... نُقَیِّضْ
2- دل یا جای رحمن است یا شیطان. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»
3- کیفر روی گردانی از سرچشمه رحمت،بندگی شیطان سلطه گر است. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»
4- تلاش شیطان برای بازداشتنن انسان از راه حقّ جدّی است. «إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ»
5-بدتر از انحراف عملی،انحراف فکری است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»
حَتّی إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ«38»
(همراه بودن شیطان ادامه دارد)تا زمانی که(مجرم در قیامت)نزد ما آید (و به شیطان همدم خود)گوید:ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود،چه بد همنشینی بودی.
وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ«39»
(ولی به آنان گفته می شود)امروز(آرزوی دوری از شیاطین)برای شما سودی ندارد چرا که ظلم کردید،شما(با شیاطین)در عذاب مشترکید.
نکته ها:
* مجرمان در قیامت آرزو می کنند که لااقل در جهنّم از شیاطین دور باشند،ولی قرآن می فرماید:آنها در عذاب هم با شیاطین شریکند و از هم جدا نمی شوند.
پیام ها:
1- ندامت ها در دنیا می تواند ثمربخش باشد ولی در آخرت جز حسرت سودی ندارد. یا لَیْتَ ...
2- روز قیامت که پرده ها کنار می رود بسیاری محبوب ها منفور و پندارها باطل می شوند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتّی إِذا جاءَنا»
3- در قیامت،شیاطین با آدمیان محشور می شوند. «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ»
4- هم نشینان دنیا،هم نشینان قیامت خواهند بود. فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ... فَبِئْسَ الْقَرِینُ
5-قرین بودن با شیطان در روز قیامت خود نوعی عذاب است. «فَبِئْسَ الْقَرِینُ»
6- اعراض از ذکر خدا که زمینه سلطه شیطان است،ظلم به خویش و انبیاست.
«إِذْ ظَلَمْتُمْ»
7- برخلاف زندان دنیا که سختی زندان عمومی کمتر از انفرادی است،در قیامت عمومی بودن عذاب هیچ سودی ندارد. لَنْ یَنْفَعَکُمُ ... أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«40»
(ای پیامبر!)آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکارند هدایت کنی؟
نکته ها:
* سخن حقّ تنها در زنده دلان خدا ترس مؤثّر است نه دیگران.در قرآن می خوانیم: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» ،تا به هر زنده دلی هشدار دهد، «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْمنَ»
تنها کسانی را هشدار می دهد که پیرو ذکر بوده و خداترس می باشند.
پیام ها:
1- اگر زمینه پذیرش نباشد حتّی سخن رسول خدا اثری نخواهد داشت. «أَ فَأَنْتَ»
2- پیامبر برای هدایت مردم سوز داشت. أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ ... أَوْ تَهْدِی
3- قرین شدن شیطان سبب کری و کوری باطنی می گردد. «الصُّمَّ - اَلْعُمْیَ»
فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ«41»
پس هرگاه تو را از(میان آنان)ببریم،از آنان انتقام خواهیم گرفت.
أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ«42»
یا(اگر زنده باشی)عذابی را که به آنان وعده داده ایم به تو نشان می دهیم، پس بدون شک ما بر نابودی آنان مقتدریم.
نکته ها:
* مراد از انتقام الهی،همان کیفر عادلانه اوست،نه کینه و عقده که معمولاً ریشه ی انتقام های بشری است.
پیام ها:
1- مرگ وحیات هر انسان،از جمله پیامبران به دست خداست. «فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ»
2- کیفر کافران،یک سنّت الهی است. «فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»
3- کفّار گمان نکنند تا پیامبر هست عذاب نمی شوند یا چون پیامبر از دنیا برود دیگر عذابی در کار نیست. فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ ... أَوْ نُرِیَنَّکَ
4- زمان نزول قهر خدا بدست او و حکیمانه است،خواه در زمان پیامبر باشد یا بعد از وفات او. نَذْهَبَنَّ ... أَوْ نُرِیَنَّکَ ... فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ
فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«43»
پس آنچه را به تو وحی شده محکم بگیر،همانا تو بر راه مستقیم هستی.
وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ«44»
و همانا قرآن برای تو و قومت وسیله یادآوری(و عظمت)است و به زودی (درباره آن)از شما سؤال خواهد شد.
نکته ها:
* برای کلمه«ذکر»دو معنا ذکر شده است:یکی تذکّر و یادآوری و دیگری یاد،عظمت و آوازه نیک.یعنی این قرآن،سبب تذکّر و غفلت زدایی یا سبب یاد تو در تاریخ است و به تو و امت تو عظمت می دهد.
پیام ها:
1- کوردلی و سنگدلی مردم نباید در پیامبر اثر کند. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی»
2- کسی که در راه مستقیم و متصل به وحی است،باید در کار خود جدی و با نشاط باشد. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ»
3- به خاطر عدم پذیرش مردم،در حقّانیّت راه خود شک نکنیم. «إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
4- پیامبر،معصوم است. «إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ«45»
و از رسولانی که قبل از تو فرستاده ایم(از طریق پیروان یا کتابشان) سؤال کن،آیا غیر از خداوند رحمان،معبودان دیگری برای پرستش مردم قرار داده ایم؟
نکته ها:
* در آیات قبل بارها کلمه«رحمن»به کار رفته است،شاید اشاره به آن باشد که رها کردن سرچشمه رحمت و به سراغ غیر او رفتن شرط انصاف نیست.
پیام ها:
1- همه به تذکّر نیازمندیم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ»
2- اول تذکّر به خود بعد مردم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ»
3- همه در برابر قرآن مسئولیم. «وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ»
4- توحید اصل مشترک همه ادیان است و پیامبر اسلام استمرار دعوت پیامبران قبلی است. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ»
5-پیامبر اسلام بر همه ی پیامبران قبلی اشراف دارد. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا»
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ«46»
و همانا ما موسی را همراه با آیات(و معجزات)خود به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم پس گفت:همانا من فرستاده پروردگار عالمیانم.
فَلَمّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ«47»
پس چون موسی با آیات ما به سراغ آنان آمد،آنان به آن(آیات و معجزات)خندیدند.
نکته ها:
* در قرآن،ماجرای موسی و فرعون و بنی اسرائیل تکرار شده است و این بخاطر آنست که سرنوشت موسی و قومش با سرنوشت پیامبر اسلام و مردم مکّه شباهت دارد،فرعون بهانه می آورد که موسی فقیر است و من تخت و تاج دارم،سران کفّار مکّه نیز پیامبر اسلام را فقیر و یتیم و خودشان را دارای مال و مقام می دانستند.
پیام ها:
1- انبیا علاوه بر کمالات شخصی باید معجزه داشته باشند. «مُوسی بِآیاتِنا»
2- در شرایط قبیله ای باید به سراغ اقوام رفت. «قالَ لِقَوْمِهِ» ولی در شرایط حکومتی باید به سراغ حکومت رفت. «إِلی فِرْعَوْنَ» (در شیوه تبلیغ ابتدا باید به سراغ موانع و اصلاح عناصری رفت که تغییر آنهاسبب تغییر جامعه است.)
3- طاغوت ها به تنهایی قدرتی ندارند،این اطرافیان هستند که به طاغوت ها زور می دهند. «فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ»
4- خنده و تمسخر نشانه پوکی و سبک سری و هوچی گری مخالفان است. «إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ»
وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ«48»
و ما هیچ معجزه ای به فرعونیان نشان نمی دادیم،مگر آنکه از معجزه دیگر بزرگتر بود و ما آنان را به عذاب گرفتیم تا شاید باز گردند.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا السّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ«49»
و(به موسی)گفتند:ای ساحر،پروردگارت را به آنچه نزد تو عهد کرده است برای ما بخوان(تا عذاب را از ما بردارد که در آن صورت)قطعاً هدایت تو را خواهیم پذیرفت.
فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ«50»
ولی همین که(به دعای موسی)عذاب را از آنان برطرف کردیم،همان دم همگی پیمان شکستند(و ایمان نیاوردند).
نکته ها:
* در سوره ی اعراف آیه 135 نیز می فرماید:همین که ما از آنان قهر خود را برگرفتیم،آنان پیمان تسلیمی که بسته بودند،شکستند. «فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ»
پیام ها:
1- برای روحیه های لجوج استدلال و معجزه ی پی در پی لازم است. «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»
2- معجزات پی در پی،نشانه ی عنایت خداوند به هدایت مردم است. «آیَهٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»
3- اول اتمام حجّت بعد مجازات. نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ ... أَخَذْناهُمْ
4- در شیوه تبلیغ باید ابتدا مرحله های عادی را طی کرد بعد مرحله بالاتر را. «هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»
5-قهر الهی در دنیا برای توجّه و بازگشت مردم است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»
6- افراد پست حتّی در حال گرفتاری و فشار،دست از تحقیر دیگران بر نمی دارند. «یا أَیُّهَا السّاحِرُ»
7- مجرمین در عمق روح خود،اولیای خدا را مستجاب الدعوه می دانند. «ادْعُ لَنا رَبَّکَ»
8-نبوّت یک عهد الهی است. «عَهِدَ عِنْدَکَ»
9- انسان به هنگام گرفتاری تعهّد می دهد «إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ» ولی بعد از حل مشکل پیمان شکن است. «یَنْکُثُونَ»
10- به هنگام احساس خطر فطرت خداشناسی در انسان بیدار می شود. «إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ»
وَ نادی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ«51»
و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت:ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر(کاخ)من جاری نیست؟ آیا(عظمت مرا) مشاهده نمی کنید.
أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ«52»
بلکه من از این کسی که بی مقدار است و نمی تواند روشن سخن بگوید بهترم.
نکته ها:
* جمله ی «أَنَا خَیْرٌ» در قرآن،یک بار از ابلیس صادر شده است و بار دیگر از فرعون.
* دشمن،کوچک ترین نقطه ی ضعف را بزرگ جلوه می دهد.بیان حضرت موسی کمی سنگین بود،خودش فرمود:برادرم افصح از من است، «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» ولی فرعون این مسئله را بزرگ می کند و می گوید: «لا یَکادُ یُبِینُ» موسی نمی تواند روشن سخن بگوید.
* در این آیات،ترس،تفاخر،استبداد،عجب،عقیده باطل،تکیه بر ثروت و استفاده از زرق و برق که از ویژگی های طاغوت است،به خوبی دیده می شود.
پیام ها:
1- طاغوت ها به هنگام خطر دست به تبلیغات می زنند. «وَ نادی فِرْعَوْنُ»
2- فرعون از احساسات مردم سوء استفاده می کرد. «یا قَوْمِ»
3- طاغوت چون منطق ندارد،به کاخ ومال خود تکیه می کند. «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ»
4- طاغوت ها از مردم می خواهند که عقلشان در چشمشان باشد. «أَ فَلا تُبْصِرُونَ»
5-خودمحوری از ویژگی های بارز طاغوت است. «أَ لَیْسَ لِی - أَمْ أَنَا خَیْرٌ»
6- استخفاف دیگران،از ویژگی های طاغوت است. «هُوَ مَهِینٌ - لا یَکادُ یُبِینُ»
7- پست شمردن دیگران به خاطر لباس و ظاهری ساده،رفتاری فرعونی است.
«هُوَ مَهِینٌ»
فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ مُقْتَرِنِینَ«53»
(اگر موسی حقّ است)پس چرا دستبندهایی از طلا بر او نیاویخته،یا (برای تصدیق رسالتش،)با او فرشتگانی همراه نشده اند.
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ«54»
پس فرعون قوم خود را سبک شمرد و آنان او را اطاعت کردند زیرا آنان قومی فاسق بودند.
فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ«55»
پس چون ما را به خشم آوردند،از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ«56»
پس آنان را پیشگامانی(بد)و عبرتی برای آیندگان قرار دادیم.
نکته ها:
* «أَسْوِرَهٌ» جمع«سوار»به معنای دستبند است.
* حکومت حاکمان بر مردم در نظام باطل،بر اساس استخفاف و تحقیر مردم است ولی اطاعت مردم در نظام حقّ،یا بر اساس انتخاب احسن است، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» آن هم همراه با محبّت، «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» اگر تو خشن و سنگدل بودی،از تو دور می شدند.
* از امام صادق علیه السلام درباره ی تفسیر کلمه «آسَفُونا» سؤال شد.حضرت فرمود:خداوند مثل ما انسان ها تأسّف ندارد،ولی اولیایی دارد که تأسّف یا رضایت آنان،خشم و رضایت او را به همراه دارد.
* گذشته را«سلف»و آینده را«خلف»گویند و به آنچه نمونه است«مثل»گویند.به افرادی که به عنوان نمونه نظیر ضرب المثل ها بر سر زبان ها جاری هستند،مَثَل گفته می شود.
«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»
پیام ها:
1- کسی که منطق ندارد به ثروت و زینت تکیه می کند و داشتن آنها را نشانه حقّ و نداشتن آن را نشانه باطل می پندارد. «فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ»
2- زینت کردن مردان به طلا،کار فرعونی است. «أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ»
3- تضعیف رهبر الهی و القای شبهه کار فرعونیان است. أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ ...
4- اطاعت در نظام فاسد بر اساس تحقیر مردم است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»
5-خود باختگی و تهی شدن از هویّت سبب تسلیم شدن در برابر طاغوت ها است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»
6- سرسپردگی و اطاعت کورکورانه،ریشه در فقر فرهنگی،کوته فکری و سطحی نگری انسان ها دارد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»
7- جامعه ای که از خط الهی خارج شد،خود را باور نمی کند و خفت پذیر می شود. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ ... إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ («فسق»به معنای خارج شدن از مدار حقّ است)
8-کسی که به نهر آب افتخار می کرد، «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» در همان نهر غرق شد. «فَأَغْرَقْناهُمْ»
9- گاهی کیفرها علاوه بر قیامت در دنیا نیز صورت می گیرد. «فَأَغْرَقْناهُمْ»
10- در مدار فسق و طغیان،آمر و مأمور با هم هلاک می شوند. «أَجْمَعِینَ»
11- خشم و انتقام خداوند از انسان،به خاطر عملکرد خود اوست. فَأَطاعُوهُ ...
آسَفُونا ... اِنْتَقَمْنا مِنْهُمْ
12- به گواهی تاریخ،نابود کردن قدرت های جبار،سنّت حتمی الهی است.
«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»
13- حوادث گذشتگان برای آیندگان درس عبرت است. فَأَغْرَقْناهُمْ ... فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً
وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ«57»
و همین که(از سوی بت پرستان)درباره عیسی بن مریم مثالی زده شد (که اگر معبودان غیر خدا هیزم دوزخند پس عیسی نیز که معبود است دوزخی است)ناگهان قوم تو در پی آن فریاد تمسخر بر داشتند.
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ«58»
و گفتند:آیا خدایان ما بهترند یا او؟(اگر عیسی که از معبودهای ما بهتر است در جهنّم باشد،به جهنّم رفتن ما و معبودهایمان چندان مهم نیست.) این مثال را برای تو جز از راه جدل نزدند بلکه آنان قومی جدل پیشه اند.
نکته ها:
* هنگامی که آیه 98 سوره ی انبیاء نازل شد که «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» بت پرستان،همراه با بت ها و معبودان،هیزم جهنّم قرار خواهند گرفت،شخصی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید:اگر چنین است عیسی و عُزیر نیز معبود نصاری و یهود هستند و طبق این آیه عیسی و عُزیر هیزم جهنّم خواهند بود و اگر عیسی در دوزخ است ما و بت ها آن جهنّم را می پذیریم.کفّار هلهله کردند و خندیدند.پیامبر فرمود:از انسان ها معبودانی به دوزخ می روند که بخواهند معبود باشند،نظیر فرعون ولی عیسی و عزیر هرگز حاضر به معبود شدن نبودند.به علاوه در ادامه ی همان سوره،حساب این افراد برجسته از حساب بت ها جدا شده است،چنانکه می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» این بندگان خدا(که حاضر نبودند معبود قرار گیرند)و از طرف ما وعده نیک به آنان داده شده از دوزخ دورند.به هر حال مشرکان عیسی را مَثَل زدند و خندیدند و فکر کردند پیامبر جوابی ندارد ولی تشبیه عیسی به بت ها،جدلی بیش نیست.
* اصرار قرآن بر اینکه حضرت عیسی را فرزند مریم معرّفی کند،برای جلوگیری از غلّو و فرزند خدا دانستن اوست.
* تنها نامی که از زنان در قرآن آمده،نام مریم است.باقی زنان با نام بیان نشده اند،همچون مادر موسی «أُمِّ مُوسی» ،خواهر موسی «لِأُخْتِهِ» ،همسر عمران «امْرَأَتُ عِمْرانَ» ، همسر فرعون «امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ»،همسر عزیز مصر «امْرَأَتُ الْعَزِیزِ» ،همسر لوط «امْرَأَتَ لُوطٍ»،همسر ابولهب «امْرَأَتُهُ حَمّالَهَ الْحَطَبِ» ،همسران پیامبر «نِساءَ النَّبِیِّ»،همسر نوح «امْرَأَتَ نُوحٍ» و خانمی که بافندگی می کرد. «کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها»
پیام ها:
1- افراط و تفریط در عقاید،به جایی می رسد که گروهی عیسی را در حدّ خدایی بالا ببرند وگروهی او را همردیف بت های سنگی سازند. «ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً»
2- کفّار از هوچیگری هر صحنه ای که وسیله ضربه زدن به پیامبر قرار گیرد، استقبال می کنند. «إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ» (همین که شخصی گفت:اگر معبودها دوزخی هستند پس عیسی هم دوزخی است،با هلهله خندیدند.)
3- جدال نیکو ارزش است،ولی جدال خصمانه محکوم است. «بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ»
إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ«59»
عیسی جز بنده ای نیست که ما بر او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل الگو و نمونه قرار دادیم.
وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَهً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ«60»
و اگر بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی را قرار می دهیم تا جانشین شما شوند.
نکته ها:
* دفاع از شخصیّت های معصوم لازم است و نباید آن بزرگواران دست آویز اهداف سوء قرار گیرند.مشرکان حضرت عیسی را مثال زدند که معبود گروهی است و به گفته قرآن عابد و معبود غیر الهی دوزخی است،پس عیسی دوزخی می باشد،ولی قرآن در این آیه از عیسی تجلیل می کند.
پیام ها:
1- عیسی معبود نیست،بلکه عبد مخلص خداست. «إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ»
2- عبودیّت سبب دریافت الطاف الهی است. «عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ»
3- گرچه عیسی پیامبر اولوالعزم بود و برای همه مردم زمان خود معبوث شد امّا مخاطبان اولیه اش بنی اسرائیل بودند. «مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ»
4- خداوند نیازی به عبادت مردم ندارد.اگر می خواست فرشتگانی به جای مردم قرار می داد که دائماً در اطاعت باشند. «لَوْ نَشاءُ»
وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ«61»
و همانا عیسی(چون مرده زنده می کرد)مایه علم وآگاهی به قیامت است.
پس در قیامت شک نکنید و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است.
وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ«62»
و شیطان شما را(از راه خدا)باز ندارد،همانا او دشمن آشکار شماست.
نکته ها:
* در مقابل مشرکان که حضرت عیسی را مثلی برای معبودان غیر خدایی می شمردند،این آیه می فرماید:حضرت عیسی،خود یکی از علائم قیامت است.تولدش از مادری بدون همسر،نشانه قدرت خدا بر آفریدن مجدد انسان ها در قیامت است،چنانکه او در همین دنیا مردگان را زنده می کرد و در پایان عمر جهان از آسمان نازل می شود که مقدّمه قیامت است.
پیام ها:
1- وجود اولیای خدا،نشانه ای از قیامت و یادآور آن است. «لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ»
2- با دیدن نشانه های قدرت الهی تردید در امکان زنده شدن مردگان سزاوار نیست. «فَلا تَمْتَرُنَّ»
3- رهبران معصوم بر راه مستقیم هستند و پیروی از آنان نیز راه مستقیم است.
«اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
4- انسان به طور فطری دنبال راه است که خداوند آن را نشان می دهد. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
5-تردید نابجا مایه ی دور افتادن از راه مستقیم است. فَلا تَمْتَرُنَّ ... وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ
6- انسان برای حرکت در راه مستقیم،به الگو نیاز دارد. «وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
7- راه مستقیم یک راه بیش نیست. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
8-شیطان در کمین رهروان راه مستقیم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ - وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ»
9- با توجّه به سابقه شیطان در فریفتن آدم و حوا،دشمنی او بر کسی مخفی نیست. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»
10- شناخت وسوسه های شیطان نیازی به تأمّل و تعقّل ندارد،زیرا فطرت انسان به راحتی انحراف را می فهمد. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»
وَ لَمّا جاءَ عِیسی بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ«63»
و چون عیسی همراه با دلایل روشن(و معجزات)آمد،گفت:همانا من برای شما حکمت آورده ام(و آمده ام)تا بعضی از آنچه در آن اختلاف می کنید برای شما بیان کنم.پس از خداوند پروا و مرا اطاعت کنید.
نکته ها:
* از دلایل بعثت انبیا می توان موارد زیر را نام برد:
1.بینش دادن به مردم.«حکمت»
2.روشنگری در مسائل اختلافی. «لِأُبَیِّنَ»
3.دعوت به تقوا. «فَاتَّقُوا اللّهَ»
4.معرّفی الگوی حقّ. «وَ أَطِیعُونِ»
سستی و تزلزل در کار خدا نیست،زیرا که او حکیم است،کتابش حکیم است و منطق پیامبرانش حکمت است.
* در تقوای الهی،ایمان به خدا،انجام واجبات و ترک محرّمات نهفته است و در پیروی از پیامبر،پذیرش اصل نبوّت و سنّت آن بزرگوار مطرح است.
پیام ها:
1- پیامبران همراه با دلائل روشن و قانع کننده و خردپذیر و غیر قابل خدشه و معجزات متعدّد آمده اند. جاءَ عِیسی بِالْبَیِّناتِ ... بِالْحِکْمَهِ ...
2- حرکت انبیا یک حرکت فرهنگی و فکری است نه کودتایی. «جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ»
3- رفع اختلافات دینی،از اهداف انبیاست. لِأُبَیِّنَ لَکُمْ ... تَخْتَلِفُونَ فِیهِ
4- تقوا و اطاعت از رهبران الهی،تضمین کننده وحدت اجتماعی است. «لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ»
إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ«64»
همانا خداوند همان پروردگار من و پروردگار شماست،پس او را بپرستید که این راه مستقیم است.
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ«65»
پس از میان مردم گروه هایی اختلاف نمودند،پس وای بر کسانی که ظلم کردند از عذاب روز دردناک.
نکته ها:
* حضرت عیسی علیه السلام وظیفه داشت که پاره ای از اختلافات را حل کند،ولی همین که دعوت خود را شروع کرد،درباره خود او نیز اختلافات جدیدی رخ داد. لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ ... فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ
پیام ها:
1- اصلی ترین پیام حضرت عیسی،دعوت مردم به یکتاپرستی است. «إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ»
2- نظارت و تدبیر امور تنها از آنِ خداست. «إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی»
3- پرستش مخصوص کسی است که امور به دست اوست. «رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ»
4- پرستش هر چیز و هر کس جز خداوند،بیراهه رفتن است. «فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»
5-بندگی خداوند و پیروی از رهبر آسمانی یک حقیقت است. «وَ أَطِیعُونِ ... هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» ، فَاعْبُدُوهُ ... هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ
6- اختلاف،مایه ی دوری از راه مستقیم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ - فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ»
7- ایجاد تفرقه و اختلاف بعد از روشنگری انبیا ظلم است. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ ...
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«66»
آیا جز قیامت را انتظار می برند که ناگهان به سراغشان آید در حالی که بی خبرانند.
اَلْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ«67»
دوستانِ(امروز)،در آن روز با یکدیگر دشمن اند،جز اهل تقوا.
نکته ها:
* حال کسانی که بر اساس غیر تقوا،دوستانی انتخاب کرده اند،در قیامت چنین است:
- پشیمانی و حسرت که چرا با او دوست شدم. «یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً» وای بر من! ای کاش فلانی را دوست خود بر نمی گزیدم.
- دوستان هیچ نقشی برای کمک به یکدیگر ندارند. «وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً»
- دوستان،دشمن یکدیگر می شوند. «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (آیه مورد بحث)
- به یکدیگر لعنت خواهند کرد. «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها»
- از یکدیگر فرار می کنند. «یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ»
- گناهان خود را به گردن یکدیگر می اندازند. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنِینَ»
- از یکدیگر برائت دارند. «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ»
پیام ها:
1- وقوع قیامت ناگهانی است و زمان آن بر کسی معلوم نیست. «بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»
2- تمام دوستی هایی که بر اساس تقوا نباشد،به دشمنی تبدیل می شود.
اَلْأَخِلاّءُ ... عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ
یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ«68»
(خداوند به آنان می گوید:)ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمگین می شوید.
اَلَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ«69» اُدْخُلُوا الْجَنَّهَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ«70»
آنان که به آیات ما ایمان آورده و همواره تسلیم(حقّ)هستند.شما و همسران تان در حالی که شادمانید به بهشت داخل شوید.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ«71»
ظرف ها و جام هایی از طلا بر آنان چرخانده می شود و آنچه را که نفس میل داشته باشد و چشم(از دیدنش)لذّت ببرد در بهشت موجود است وشما در آنجا جاودانه هستید.
نکته ها:
* «تُحْبَرُونَ» از«حبره»به معنای حال پسندیده است که به صورت شادمانی بر چهره نمودار می شود،«صحاف»جمع«صحفه»به ظرف های بزرگ گفته می شود. «أَکْوابٍ» جمع «کوب»به جامی گفته می شود که دسته ندارد.
* یکی از لذّت های چشم،ملاقات اولیای الهی است که انسان در دنیا موفّق به دیدار آنان نشده است.
* نعمت های بهشتی اقسام مزایا را دارا هستند:
1.همه ی سلیقه ها و چشم ها را اشباع می کند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»
2.تنوّع دارند. «بِصِحافٍ - أَکْوابٍ»
3.زیبا هستند. «ذَهَبٍ»
4.مطابق میل هستند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ»
5.چشم از دیدن آن خسته نمی شود «تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»
* از اینکه قرآن فرمان می دهد شما و همسرانتان وارد بهشت شوید،معلوم می شود که مراد، همسران دنیوی آنان است،زیرا حورالعین بیرون از بهشت نیستند تا فرمان ورود به آنان داده شود.
پیام ها:
1- بندگی خداوند رمز بیمه شدن از هراس ها و خطرها در قیامت است. یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ ...
2- اول آرامش سپس دریافت نعمت های بهشتی. لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ ... اُدْخُلُوا الْجَنَّهَ
3- ایمان به تنهایی کافی نیست،باید تسلیم کامل باشیم. آمَنُوا ... وَ کانُوا مُسْلِمِینَ
4- همسران با ایمانِ دنیوی،در آخرت نیز همراهند. اُدْخُلُوا ... أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ
5-لذّت چشم در قیامت،به گونه ای است که با دیگر خواسته های بهشتیان برابری می کند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»
6- رسیدن به تمام خواسته ها،فقط در بهشت امکان پذیر است. «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ»
7- غرائز و کشش های درونی انسان تا قیامت همراه انسان است. فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ ...
وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«72»
و این است بهشتی که به خاطر عملکردتان به میراث برده اید.
لَکُمْ فِیها فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ مِنْها تَأْکُلُونَ«73»
در آنجا برای شما میوه فراوانی است که از آنها می خورید.
نکته ها:
* به گفته روایات،خداوند برای هر انسانی مکانی در دوزخ و جایگاهی در بهشت قرار داده است.اهل بهشت جایگاه بهشتی دوزخیان را به ارث می برند و دوزخیان جایگاه دوزخیِ بهشتیان را.
* مسئله ی ارث بردن بهشت در آیات گوناگونی مطرح شده است: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ
پیام ها:
1- بهشت در برابر عملِ نیک پایدار است. «بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
2- تعدّد و تنوّع میوه ها،یکی از نعمت های بهشت است. «فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ»
3- لذّت های بهشت،همانند لذّت های دنیا،با غرائز بشری هماهنگی دارد. «مِنْها تَأْکُلُونَ»
إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ«74» لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ«75»
بدون شک مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند.عذاب از آنان کاهش نمی یابد و آنان در آنجا(حزنی همراه با)یأس دارند.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمِینَ«76»
و ما به آنان ستم نکردیم ولکن آنان خود ستمگر بوده اند.
نکته ها:
* «مُبْلِسُونَ» از«ابلاس»به معنای اندوهی است که همراه با یأس باشد.شاید کلمه«ابلیس» نیز به خاطر یأس شیطان از رحمت خدا بر او اطلاق شده است.
* جاودانگی،تخفیف ناپذیری و یأس و اندوه از نشانه های دوزخ است.
پیام ها:
1- در تربیت،هشدار وبشارت باید در کنارهم باشد. «تِلْکَ الْجَنَّهُ - اَلْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ»
2- عامل ورود در دوزخ،عملکرد خود انسان است. «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ»
3- کیفرهای خداوند عادلانه است. «وَ ما ظَلَمْناهُمْ»
4- ظلمِ پیوسته،عذاب پیوسته دارد. خالِدُونَ ... کانُوا هُمُ الظّالِمِینَ
وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ«77»
و فریاد می کشند که ای مالک(دوزخ! بگو:)پروردگارت علیه ما حکم (مرگ)صادر کند.او می گوید:شما ماندنی هستید(و مرگ در کار نیست).
نکته ها:
دوزخیان در قیامت از هر کسی استمداد می کنند:
- گاهی از مؤمنان. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» ای بهشتیان! به ما نگاهی کنید تا از شما کسب نور کنیم.
- گاهی از رهبران ستمگر. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» آیا شما ما را از قهر خدا نجات می دهید؟
- گاهی از مأموران دوزخ.(نظیر همین آیه)
* دوزخیان آرزوی نابودی می کنند امّا برآورده نمی شود.چنانکه در جای دیگر می خوانیم:
«لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»بر آنان حکم مرگ نمی شود تا بمیرند.
پیام ها:
1- کار انسان به جایی می رسد که از مأمور دوزخ استمداد می کند. «یا مالِکُ»
2- آرزوی دوزخیان مرگ و نابودی است. «لِیَقْضِ عَلَیْنا»
3- دوزخیان در عذاب ماندگارند. «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ«78»
همانا ما حقّ را برای شما آوردیم ولی اکثر شما نسبت به آن کراهت داشتید.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّا مُبْرِمُونَ«79»
بلکه آنان تصمیم قطعی(بر نپذیرفتن حقّ)گرفتند،(اگر چنین است)پس ما نیز تصمیم گرفته ایم(و کیدشان را بی اثر می گذاریم).
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ«80»
آیا آنان گمان می کنند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنان را نمی شنویم.چرا و فرستادگان ما نزد آنان حضور داشته و(همه چیر را) ثبت می کنند.
نکته ها:
* «ابرام»به معنای تابیدن و محکم کردن و در اینجا به معنای تصمیم جدّی بر توطئه علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و نپذیرفتن آیین اوست.
پیام ها:
1- عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ، لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ»
2- حقّ پذیر کم است. «جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»
3- مبدأ حقّ،خداست و ملاک کیفر و پاداش نیز،پذیرش و عدم پذیرش حقّ است. جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ ... لِلْحَقِّ کارِهُونَ
4- تا از ما تصمیمی و عملی سر نزند خداوند کیفر نمی دهد،کیفر الهی متناسب با عملکرد ماست. «أَبْرَمُوا - مُبْرِمُونَ»
5-منکران انبیا بدانند که با خدا طرفند. «أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّا مُبْرِمُونَ»
6- کافران تنها بر اساس حدس و گمان حرکت می کنند. «أَمْ یَحْسَبُونَ»
7- مخالفان خدا را نشناختند که گمان می کنند خدا از پنهان آنها بی خبر است. «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ»
8-هر کلامی توسط فرشتگان ثبت و نوشته می شود. رُسُلُنا ... یَکْتُبُونَ
قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ«81»
(ای پیامبر! به آنان)بگو:اگر برای خداوند رحمن فرزندی بود پس من اولین پرستنده بودم(و به آن فرزند احترام می گذاردم).
سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ«82»
منزّه است پروردگار آسمان ها و زمین،پروردگار عرش،از آنچه او را توصیف می کنند.
پیام ها:
1- در گفتگو با مخالفان مدارا و مماشات کنیم. «إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ» این جمله به خاطر کوتاه آمدن در گفتگو است و گرنه خداوند فرزند ندارد و باید جمله ی «لو کانوا»بکار رود.
2- هرگاه در سخنی احتمال نقص برای خداوند بود مناسب است او را تنزیه کنیم. إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ ... سُبْحانَ
3- پروردگار هستی چه نیازی به فرزند دارد. «رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ»
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ«83»
پس(این یاوه سراها را)به حال خود واگذار تا(در باطل)فرو روند و سرگرم باشند تا روزی را که وعده داده شده اند ملاقات نمایند.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ«84»
و اوست آنکه در آسمان ها پرستش می شود و در زمین نیز پرستش می شود و اوست حکیم دانا.
نکته ها:
* آنجا که استدلال و هشدار اثر نکند باید طرف مقابل را به حال خود رها کرد،مانند آنکه پزشک دلسوز،به هنگام یأس،مریض را به حال خود رها می کند.
پیام ها:
1- یکی از سنّت های الهی مهلت دادن به نااهلان و رها کردن آنان به حال خود بعد از اتمام حجّت است. فَذَرْهُمْ ...
2- عقاید و افکار و کردار ناروا،منجلابی است که افراد را در خود غرق می کند.
«یَخُوضُوا»
3- هر تحقیق و پژوهشی ارزش ندارد.گاهی انسان در عین تحقیق،بازیگر است.
«یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا»
4- آنچه در مدار حقّ و منطق نباشد نوعی بازی است. «یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا»
5-یاوه سرایان روز تلخی در پیش دارند. «یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ»
6- کفر مردم در عظمت و عزّت خداوند اثری ندارد. فَذَرْهُمْ ... وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ
7- توحید و یکتاپرستی محور اصلی اختلاف پیامبر با مشرکان بود.(تکرار کلمه «اله»نشان آن است) «فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»
8-حکمت و علم مطلق،مخصوص خداست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»
9- کسی سزاوار پرستش است که دارای علم و حکمت بی نهایت باشد. إِلهٌ ... هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ
10- حکمت غیر از علم است.چه بسیار عالمانی که اهل حکمت نیستند،دانش دارند امّا بینش ندارند.خداوند هم علیم است و هم حکیم. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»
وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ«85»
بلند مرتبه است،آن که حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست برای اوست و آگاهی از قیامت مخصوص اوست و به سوی او باز گردانده می شوید.
نکته ها:
* «تَبارَکَ» از«برکات»به معنای تعالی است،یعنی خداوند بلند مرتبه است.
در قرآن،نه مرتبه خداوند با عبارتِ «تَبارَکَ» توصیف شده است.
* در این آیه و آیه قبل هشت کمال برای خداوند مطرح است تا اعتقاد به فرزند داشتن و سایر آنچه به ناحقّ درباره ی خداوند توصیف می کنند برطرف شود.
پیام ها:
1- حاکمیّت خداوند یگانه بر نظام هستی،پاینده و زوال ناپذیر است. «تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ»
2- خداوند از هر گونه نقص منزّه و در برابر هر گونه کمال مبارک است. سُبْحانَ ...
تَبارَکَ ...
3- در برابر کج فهمی دیگران باید از مقدّسات تجلیل کرد. تَبارَکَ الَّذِی لَهُ ...
4- خداوند هم مبدأ است و هم مقصد. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
5-جز خدا هیچ کس از زمان وقوع قیامت آگاه نیست. «وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ»
6- احضار مردم در قیامت هم عمومی است و هم اجباری. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ«86»
کسانی را که جز او می خوانند مالک هیچ گونه شفاعتی نیستند مگر کسانی که شهادت به حقّ داده اند(مثل حضرت عیسی و فرشتگان که بدون رضای خودشان معبود قرار گرفته اند)و آنان خود می دانند(که مورد شفاعت کجاست).
پیام ها:
1- اصل شفاعت مورد قبول است،امّا شفاعت های موهومی مردود است. لا یَمْلِکُ ... اَلشَّفاعَهَ
2- اصلاح را باید از سرچشمه آغاز کرد.سرچشمه ی شرک،امید به شفاعت معبودهاست که باید مردم را از چنین خیالی مأیوس نمود. «لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ»
3- کسی حقّ شفاعت دارد که به حقّ معترف و گواه باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ»
4- آنان که حقّ شفاعت دارند برای هر کس و هر مورد،شفاعت نمی کنند،خود
می دانند که مورد شفاعت کجاست. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»
5-گواهی و شهادت زمانی ارزش دارد که بر اساس علم باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّی یُؤْفَکُونَ«87»
و اگر از مشرکان سؤال کنی چه کسی آنان را آفریده است،قطعاً خواهند گفت: خدا.پس چگونه به انحراف کشانده می شوند.
نکته ها:
* «یُؤْفَکُونَ» از«افک»به معنای روی گرداندن و انحراف از مسیر طبیعی است.
پیام ها:
1- مشرکان مکّه،خالقیّت خدا را قبول داشتند ولی در ربوبیّت و تدبیر و کارگشایی و شفاعت،گرفتار شرک بودند و دیگران را دخیل می دانستند. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»
2- توحید،امری فطری و شرک،انحراف از فطرت انسانی است. «فَأَنّی یُؤْفَکُونَ»
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ«88»
و سخن رسول ما این است:ای پروردگار! همانا اینان قومی هستند که ایمان نمی آورند.
نکته ها:
* «قِیلِهِ» مثل«قوله»مصدر و به معنای گفتار است.
پیام ها:
1- پیامبران در برابر افراد لجوج به خدا پناهنده می شوند. «یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ»
2- مبلّغان دینی توقّع پذیرش حقّ را از همه مردم نداشته باشند. «هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ»
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ«89»
(اکنون که از هدایتشان نا امید شده ای)پس از آنان روی گردان و بگو:
بدرود.در آینده خواهند فهمید(که کیفرشان چیست؟)
نکته ها:
* در فرهنگ عرب،دو موقع سلام می کنند؛یکی هنگام ورود و ملاقات و دیگری هنگام خروج و خداحافظی.چنانکه در پایانِ هر نماز می گوییم:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته».مراد از سلام در این آیه نیز سلامِ خداحافظی و متارکه است.در فارسی نیز یک درود داریم و یک بدرود.
پیام ها:
1- مشرکان لجوج را به حال خویش رها کنید و با آنان منازعه نکنید. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ»
2- حتّی با مشرکان،زندگی همراه مسالمت لازم است. فَاصْفَحْ ... وَ قُلْ سَلامٌ (کمترین انتظار دین از بشر همزیستی مسالمت آمیز اجتماعی است)
3- پیامبر اسلام تمام کارهای خویش را به فرمان خداوند انجام می داد. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ»
4- خداوند مخالفان پیامبران را به کیفر سختی هشدار داده است. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»
«والحمدللّه ربّ العالمین»