بسم الله الرحمن الرحیم
احادیثی در باره آبرو
بهترین مال
قال أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام): أفضل المال ما وفی به العرض...
برترین مال آن است که با آن آبرو حفظ شود.
میزان الحکمة، ج ۱۱، ص ۱۷۸.
بردن آبرو، جنگ با خدا!
عن ابی عبدالله (علیهالسلام) قال: قال رسولالله (صلیالله علیه وآله و سلّم): قال الله تبارک و تعالی: مَن اَهان لی ولیا فقد ارصد لمحاربتی؛[2]
امام صادق (علیهالسلام) فرمود که رسول خدا فرمودند: خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، در کمین جنگ با من نشسته است.
الکافی، ج ۲، ص ۳۵۱ ح ۳.
کسی که آبروی مؤمن را ببرد
عن ابی عبدالله (علیهالسلام) قال: من قال فی مومن ما رَاَتْهُ عیناه و سمعته اُذناه فهو من الذین قال الله عز و جل «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا، لهم عذاب الیم.
هر کس درباره مومن آنچه را دیدگانش دیده و گوشهایش شنیده بگوید از کسانی است که خداوند عزوجل دربارهاشان فرموده است: همانا برای کسانی که دوست دارند زشتی در میان مومنان آشکار شود، عذابی دردناک است.
سوره نور، آیه ۱۹. + الکافی، ج ۲، ص ۳۵۷ ح ۲.
رسوا نمودن مومن، موجب خروج از ولایت خدا میشود
عن مفضل بن عمر قال قال لی ابوعبدالله (علیهالسلام) من روی علی مومن روایة یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان فلا یقبله الشیطان.
مفضل عمر روایت کرده است که حضرت صادق (علیهالسلام) به من فرمودند: هر کس به زیان مومنی سخن بگوید و از آن رسوایی او و از بین بردن مروّت و جوانمردیاش را بخواهد تا از چشم مردمان بیفتد، خداوند او را از ولایت خودش به ولایت شیطان میاندازد ولی شیطان هم او را نمیپذیرد.
الکافی، ج ۲، ص ۳۵۸.
عاقبت تحقیر مؤمن
عن ابی عبدالله (علیهالسلام) قال مَن حقر مومنا مسکینا او غیر مسکین لم یزل الله عزوجل حاقراً له ماقتاً حتی یرجع عن محقرته ایاه.
کسی که مومنی را تحقیر نماید، خواه مسکین باشد یا غیر مسکین، این عمل پیوسته مورد تحقیر و دشمنی باری تعالی خواهد بود تا از روش نادرست خود برگردد و او را با دیده یک مسلمان مورد احترام بنگرد.
الکافی، ج ۲، ص ۳۵۱.
برای حفظ آبرو جدال نکنید
قال علی علیهالسلام مَن ضن بعرضه فلیدع المراء.
هر کس میخواهد آبروی خود را حفظ کند، باید از جدال بپرهیزد.
نهجالبلاغة، ص ۵۳۸.
آبروی مومن تا قیام قیامت حرمت دارد
ایها الناس ان دِماءَکم و اعراضَکم علیکم حرامٌ الی آن تلقوا ربَکم.
پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلّم) فرمودند: ای مردم! خون و مال و آبروی شما حرمت دارد تا قیام قیامت.
تحفالعقول، ص ۳۰.
دستور به حفظ آبرو
فمن استطاع منکم ان یلقی الله تعالی و هو تقی الراحة من دماء المسلمین واموالهم سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل.
هر کس میتواند خداوند را به گونهای ملاقات نماید که دستش به خون مسلمین و اموال آنان آلوده نباشد و همچنین زبانش از تجاوز به آبروی مسلمانان سالم مانده باشد، این کار را انجام دهد.
نهجالبلاغة، ص ۲۵۳.
اثر حفظ آبرو در قیامت
عن النبی (صلیالله علیه و آله و سلّم) انه قال: من طلب لدنیا حلالا اِستعفافاً عن المسالة و سعیاً علی عیاله و تَعطُّفاً علی جاره لَقِیَ اللهَ و وجهُهُ کالقمر لیلةَ البدر.
رسول اکرم (صلیالله علیه و آله و سلّم) فرموده است: کسیکه از پی مال مشروع برود برای آنکه آبروی خود را از ذلت سوال مصون نگه دارد، عائله خویش را اداره کند و به همسایه خود کمک کند، در پیشگاه خداوند سربلند و روسفید است و صورتش مانند ماه تمام میدرخشد.
مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۱۷.
دعا برای محفوظ ماندن آبرو
اللهم صل علی محمد وآله و صُن وجهی بالیسار، و لا تَبتَذِل جاهی بالاِقتار.
بار الها! آبروی مرا در جامعه با معیشت سهل و آسان حفظ فرما! و قدر و منزلتم را نزد مردم با تنگدستی سبک و خوار مگردان!
الصحیفة السجادیة، ص ۹۸.
داستانهائی از حفظ آبروی مومن
امیرمومنان علی علیهالسلام مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد. آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی کرد، شخصی در آنجا بود به علی (علیهالسلام) گفت: «آن مرد که تقاضای کمک نکرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یک وسق برای او کافی بود.» امیرمومنان علی (علیهالسلام) به او فرمود: «خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند، من میدهم، تو بخل میورزی، اگر من آنچه را که مورد حاجت او است، پس از سؤال او به او بدهم، چیزی به او ندادهام، بلکه قیمت آبرویی را که به من داده، به او دادهام. زیرا اگر صبر کنم تا او سؤال کند، در حقیقت او را وادار کردهام که آبرویش را به من بدهد، آن رویی را که در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاک میسایید.
وسائل الشیعة، ج ۲ ص ۱۱۸.
نمونهای از شیوه حضرت رضا علیهالسلام با مردم
یسع بن حمزه میگوید: در مجلس حضرت رضا (علیهالسلام) بودم و جمعیت بسیاری در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سوال میکردند و از احکام حلال و حرام میپرسیدند و امام رضا (علیهالسلام) پاسخ آنها را میداد، در این میان ناگهان مردم بلند قامت و گندمگونی وارد مجلس شد و سلام کرد و به امام هشتم (علیهالسلام) عرض نمود: «من از دوستان شما و دوستان پدر و اجداد پاک شما هستم. در سفر حج، پولم تمام شد و خرجی راه ندارم تا به وطنم برسم. اگر امکان دارد، خرجی راه را به من بده تا به وطنم برسم. خداوند مرا از نعمتهایش برخوردار نموده است، وقتی به وطن رسیدم، آن چه به من دادهای معادل آن، از جانب شما صدقه میدهم، چون خودم مستحق صدقه نیستم.
امام رضا (علیهالسلام) به او فرمود: «بنشین، خدا به تو لطف کند.» سپس امام (علیهالسلام) رو به مردم کرد و به پاسخ سوالهای آنها پرداخت. سپس مردم همه رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و سلیمان جعفری و خثیمه در خدمت امام ماندیم. امام (علیهالسلام) به ما فرمود: «اجازه میدهید به خانه اندرون بروم؟» سلیمان عرض کرد: «خداوند امر و اذن شما را بر ما مقدم داشته است. » حضرت برخاست و وارد حجرهای شد و پس از چند دقیقه بازگشت و از پشت در فرمود: «آن مرد مسافر خراسانی کجاست؟» خراسانی برخاست و گفت: «این جا هستم.» امام (علیهالسلام) از بالای در دستش را به سوی مسافر دراز کرد و فرمود: این مقدار دینار را بگیر و خرجی راه خود را با آن تامین کن و این مبلغ مال خودت باشد. دیگر لازم نیست از ناحیه من، معادل آن را صدقه بدهی، حالا برو که نه تو مرا ببینی و نه من تو را ببینم.
مسافر خراسانی پول را گرفت و رفت. سلیمان به امام رضا (علیهالسلام) عرض کرد: فدایت گردم که عطا کردی و مهربانی فرمودی، ولی چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان ندادی و پشت در خود را مستور نمودی؟!
امام رضا (علیهالسلام) در پاسخ فرمود: مَخافةً اَن اَری ذلَّ السوالِ فِی وَجهِهِ لِقَضایی حاجتَهُ؛ از آن ترسیدم که چون حاجتش را برآوردم، شرمندگیِ درخواست را در چهره او ببینم.
داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاری ، ج ۲، ص ۶۰، سفینةالبحار، ج ۱، ص ۴۱۸. انوار البهیه، ص ۳۳۴.
آبروداری و بزرگواری امام حسین علیهالسلام
مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهكار شد و نتوانست قرض خود را ادا کند، از طرفی طلبکار اصرار داشت که او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چارهجویی به حضور امام حسین (علیهالسلام) آمد. هنوز سخنی نگفته بود که امام حسین (علیهالسلام) دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینکه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: آبروی خود را از سوال و درخواست رویاروی و مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامهای بنویس که به خواست خدا آنچه تو را شاد کند، به تو خواهم داد.
او در نامهای نوشت: ای اباعبدالله! فلان کس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد که طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شوم، به من مهلت دهد.
امام حسین (علیهالسلام) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و کیسهای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود: با پانصد دینار این پول، بدهکاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ کس حاجت خود را مگو:
۱- مومن و دین دار؛ که دین نگهبان او است.
۲- جوانمرد؛ که به خاطر جوانمردی حیا میکند.
۳- صاحب اصالت خانوادگی؛ که میداند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ میکند و حاجتت را روا میسازد.
داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاری، ج ۵، ص ۲۳۹ به نقل از تحف العقول ص ۲۵۱.
احترام به حقوق دیگران
مرحوم حضرت آیةالله العظمی بروجردی (قدّس سرّه) گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی میشد. البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند. ولی پس از درس، سخت از آن عصبانیت پشیمان میشدند و به دنبال طرف میفرستادند و از عذرخواهی میکردند و گاهی برای جلب محبت او، کمکهای مالی نیز مینمودند، از این رو در میان شاگردان، این شوخی معروف شده بود که: «عصبانیت آیت الله بروجردی، مایه برکت است.
گاه به این هم قناعت نمیکردند، روز بعد، هنگامیکه بر منبر تدریس مینشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی میکردند. به این ترتیب میبینیم آن بزرگ مرد تا این اندازه به حقوق دیگران احترام میگذاشت و به حفظ آبروی آنها توجه عمیق داشت، او از امام صادق علیهالسلام آموخته بود که: «المؤمن اعظمُ حرمةً مِن الکعبة؛ {بحارالانوار، ج ۶۸ ص ۱۶.} احترام مومن، از احترام کعبه، بالاتر است.» دراین باره به داستان زیر توجه کنید:
«آیةالله بروجردی در مسجد عشقعلی در قم كلاس درس «اصول فقه» داشتند. روزی یکی از فضلا به نام «شیخ علی چاپلقی» اشکال کردند، آقا جواب او را دادند، آقای شیخ علی چاپلقی جواب آقا را رد کرد، آقا عصبانی شد به گونهای که آقا شیخ علی متاثر و منقلب شد که میخواست گریه کند. آن درس تمام شد. یکی از همراهان آیةالله بروجردی {آیتاله سید مصطفی خوانساری} میگوید: نماز مغرب را خوانده بودم که ناگاه خادم آقای بروجردی رحمهالله نزد من آمد و گفت: آقا بین در کتابخانه و اندرونی ایستاده و متاثر است و فرمودهاند که بروید و به خوانساری بگویید تا بیاید. این جانب با عجله نماز عشاء را خواندم و به محضر آقا رسیدم. تا ایشان مرا دید به من فرمود: این چه حالتی بود که از من صادر شد؟ یک عالِم ربّانی را رنجاندم، الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم تا از من بگذرد و بعد بیایم و نماز مغرب و عشا را بخوانم!
عرض کردم: ایشان در مسجد «شاه زید» امام جماعت است و بعد از نماز مساله میگوید. لذا تا دو سه ساعت از شب گذشته به منزل خود نمیآید، من به ایشان اطلاع میدهم که آقا فردا صبح به منزل شما خواهند آمد.
صبح شد من رفتم حرم و برگشتم، دیدم آقا سوار بر درشکه در کنار منزل ما، منتظر من هستند. در خدمتشان به منزل آقا شیخ علی چاپلقی رفتیم. وقتی که آقای بروجردی رحمهالله، آقا شیخ علی را دید، میخواست دست او را ببوسد که او نگذاشت. آقا میفرمودند: از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و... آقا شیخ علی عرض کرد: شما سرور مسلمین هستید، برخورد شما باعث افتخار من بود و... .
آقا تکرار کردند: از من بگذرید، مرا عفو کنید. همین موضوع باعث شد که آقا شیخ علی، تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت خاص آیةالله بروجردی رحمةالله علیه بودند.
داستان دوستان، ج ۵، ص۸۰.
خرید از کاسب بخاطر آبروداریش
از طلبهای نقل شده که گفت: روزی به مغازه سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم حاج میرزا علی قاضی {استاد عرفان علامه طباطبایی و خیلی از بزرگان} خم شده و مشغول جدا کردن کاهو میباشد، ولی بر خلاف معمول کاهوهای پلاسیده و خشن را بر میدارد. بعد از خرید، به دنبال او رفتم و علت این کار غیر عادی را سوال نمودم، مرحوم قاضی رحمهالله فرمودند: «آقا جان من! این مرد فروشنده انسان شریف و محتاجی است و من چون نمیخواهم چیزی بلا عوض به او بدهم تا عزت و شرف او پایمال شود و نیز برای این که به کمک بلا عوض عادت نکند از این کاهوهایی که خریداری ندارد و در نهایت برای فروشنده ضرر است برمیدارم تا هم از ضرر او جلوگیری کرده و هم بدین وسیله کمکی به وی نموده باشم. در ضمن برای ما هم فرقی ندارد که کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا کاهوی پلاسیده و کلفت.
مهر تابان، ص ۲۰.