انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نور

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره صافّات

این سوره با یکصد و هشتاد و دو آیه در مکّه نازل شده است.

نام این سوره،از آیه اول آن برگرفته شده که با سوگند به«صافّات»،گروهی از فرشتگان که در انجام فرمان الهی در صف هستند،آغاز می شود،همچنین آیه 165 که در آن کلمه«الصافّون»آمده است.

مشابه این سوره از نظر نام،سوره«صف»است که اشاره به صفوف محکم رزمندگان در صحنه های جنگ دارد.

این سوره،نخستین سوره از قرآن کریم است که با سوگند آغاز می شود.

همانند دیگر سوره های مکّی،بیشتر آیات این سوره نیز درباره ی مبدأ و معاد و با تذکّر و انذار همراه است.

همچنین به تاریخ پیامبرانی همچون نوح،ابراهیم،اسحاق،موسی،هارون، الیاس،لوط و یونس،اشاره شده و در این میان زندگی حضرت ابراهیم مشروح تر آمده است.

عقاید باطل مشرکان در مورد رابطه خداوند با جنّ یا فرشتگان به شدّت محکوم شده و پیروزی نهایی حقّ بر کفر و شرک و نفاق مطرح گردیده است.

بر قرائت سوره صافّات در روزهای جمعه تأکید شده و تلاوت آن،موجب گشایش در رزق و بیمه شدن مال و فرزندان از شیطان می شود. [1]

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

وَ الصَّافّاتِ صَفًّا«1» فَالزّاجِراتِ زَجْراً«2» فَالتّالِیاتِ ذِکْراً (3)

سوگند به صف بستگان(در صفوفی منظّم)صف بستنی.پس باز می دارند(از معاصی و وسوسه ها)باز داشتنی.همانان که پی در پی ذکر خدا(کتاب آسمانی)را تلاوت می کنند.

إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ«4» رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ(5)

بی شک که معبود شما یکتاست.پروردگار آسمان ها و زمین و آن چه میان آن دو است و پروردگار مشرق ها(و مغرب ها).

نکته ها:

* این سوره با سه سوگند خداوند آغاز شده است.گرچه خداوند نیازی به سوگند ندارد و مؤمنان بدون سوگند سخن او را می پذیرند،امّا سوگند،نشانه اهمیّت و عظمت مورد سوگند و توجّه دادن به آن است.لذا خداوند به امور مختلف سوگند خورده است.

* مراد از «صافّات» ، «زاجرات» و «تالیات» ،فرشتگانی هستند که در صفوفی منظم اوامر الهی را اجرا می کنند،مردم را از وسوسه باز می دارند و پیوسته به یاد خدا هستند.البتّه گروهی گفته اند:مراد،رزمندگانی هستند که در صف های منظم از حریم حقّ دفاع می کنند وبا تلاوت آیات الهی و یاد خدا روحیه و نیرو می گیرند.

*کلمه«زاجرات»هم می تواند از«زجر»به معنای باز داشتن باشد که مراد باز داشتن از وسوسه ها و گناهان است و هم می تواند از«زجره»به معنای فریاد باشد،یعنی سوگند به فریادگران تاریخ.

پیام ها:

1- در زندگی،به نظم های هدفدار ارج نهیم.(در دو سوره«صافّات»و«صف»، سخن از نظم وانضباط است وبه آن سوگند یاد شده است.) «وَ الصَّافّاتِ صَفًّا»

2- نظم،وحدت،قدرت،همفکری و همکاری که در صف متجلّی است،از نشانه های کارگزاران الهی است. «وَ الصَّافّاتِ صَفًّا»

3- وجود عوامل بازدارنده از گناه و ناهی از منکر،در جامعه لازم است.

«فَالزّاجِراتِ زَجْراً»

4- انرژی گرفتن از یاد خدا از طریق تلاوت قرآن «فَالتّالِیاتِ ذِکْراً» و دفاع از حریم حقّ «فَالزّاجِراتِ» همراه با نظم و آماده باش، «وَ الصَّافّاتِ صَفًّا» ضرورت یک نظام الهی است.

5-انجام هر کاری باید با کیفیّتی عالی همراه باشد.بهترین نظم، «صَفًّا» بهترین قدرت، «زَجْراً» و بهترین یاد خدا. «ذِکْراً»

6- شعار توحید را هم محکم بگوییم،هم زیبا و هم قبل از هر چیز دیگر.(در این آیات ابتدا سوگند با آهنگ زیبایی مطرح شده و سپس:) «إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ»

7- برای هر چیزی سوگند یاد نکنیم.(معمولاً سوگندهای قرآن برای مسائل اساسی و مهم مانند مبدأ و معاد است)

در سوره ی ذاریات بعد از چند سوگند می فرماید: «إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ» [2]قطعاً آنچه وعده داده شده اید محقّق شدنی است.

در سوره مرسلات نیز پس از چند سوگند،سخن از قیامت است آنجا که

می فرماید: «إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ»[3]

و در این جا بعد از چند سوگند،سخن از توحید است و می فرماید: «إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ» (آری در برابر کسانی که به شدّت پایبند شرک هستند باید سوگندهای پی در پی یاد کرد).

8-مشرکان میان الوهیّت و ربوبیّت خداوند تفاوت قائل بودند،لذا این آیه بر یکی بودن این دو تأکید می کند. «إِلهَکُمْ لَواحِدٌ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

9- همه ی هستی تحت تربیت و رشد الهی است. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

10- برای هر چیزی ربّی نپندارید،زیرا که پروردگار همه ی هستی یکی بیش نیست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

11- از نشانه ها و دلایل توحید،هماهنگی میان زمین و آسمان و دیگر مخلوقات جهان هستی است. إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...

12- زمین،کروی شکل است.(کلمه ی«مشارق»و تفاوت در طلوع و غروب ها، نشانه ی کروی بودن زمین است)

13- خورشید و نور آن،نقش مؤثری در زندگی انسان دارد.(با آنکه خورشید جزو آسمان هاست و در «رَبُّ السَّماواتِ» نهفته است،ولی نام بردن اختصاصی از مشارق،نشانه اهمیّت ویژه طلوع خورشید است). «وَ رَبُّ الْمَشارِقِ»

إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَهٍ الْکَواکِبِ«6» وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ«7»

ما آسمان زیرین را به زیور ستارگان آراستیم.و(آن را)از هر شیطان متمرّد و سرکشی محفوظ داشتیم.

نکته ها:

*«مارِدٍ» به چیزی گفته می شود که هیچ خیر و برکتی ندارد و خبیث است،مثلاً به درخت بی برگ،شجر أمرد گفته می شود.

پیام ها:

1- تزئین آسمان ها،پرتوی از ربوبیّت الهی است. رَبُّ السَّماواتِ ... إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ

2- گرایش به زینت و زیبایی،از تمایلات فطری انسان است و قرآن آن را مورد تأیید قرار داده است. «زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا»

3- زینت و زیبایی یک اصل است.آفریده های الهی همه زیباست. «زَیَّنَّا السَّماءَ»

4- در عالم بالا اسراری است که شیاطین به فکر دستبرد زدن به آن ها هستند،ولی قادر به انجام آن نیستند. «حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ»

5-جنّ و شیاطین جنّی قدرت دستیابی به غیب را دارند،امّا از آن منع شده اند.

«حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ»

لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ«8»

آن ها نمی توانند به(اسرار)عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها (شهاب)پرتاب می شود.

دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ«9» إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ«10»

تا رانده شوند و برای آن ها عذابی پاینده است.مگر شیطانی(به آسمان بالا رود و)به سرعت خبری را برباید که شهاب و شراره ای نافذ او را دنبال(و نابود)کند.

نکته ها:

* «قذف»به معنای پرتاب چیزی به نقطه ای دور و«ملأ اعلی»اشاره به جایگاه والای فرشتگان است.

* «دُحُوراً» به معنای راندن با قهر و به نحو ذلّت و خواری، «واصِبٌ» به معنای دائم است، «خطفه»به معنای ربودن با سرعت، «ثاقِبٌ» به معنای نافذ و سوراخ کننده است.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:در شب معراج فرشته ای را دیدم که مأمور تعقیب ربایندگان اخبار بود و هفتاد هزار فرشته تحت فرمان او بود که هر کدام از آنها هفتاد هزار فرشته دیگر را تحت فرمان داشتند.[4]

پیام ها:

1- اطلاعات و اخبار اهل زمین در اختیار فرشتگان عالم بالا قرار دارد که در آن با یکدیگر گفتگو می کنند و شیاطین می توانند گفتگوی آنان را بشنوند. لا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلی وَ یُقْذَفُونَ ...

2- استراق سمع،کاری شیطانی است و باید با آن مقابله کرد. «حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ لا یَسَّمَّعُونَ»

3- سپاه خدا همه جا حضور دارد. «یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ»

4- با شیاطین جامعه باید برخورد انقلابی شود. «یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ»

5-شیاطین موجوداتی مکلّف و مورد کیفر و باز خواست خداوند هستند. «وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ»

6- بر حفظ اسرار،اصرار داشته باشید. حِفْظاً ... یُقْذَفُونَ ... دُحُوراً ... فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ

7- مطلع شدن شیاطین از اسرار بالا به قدری برایشان مهم است که با آنکه از هر سو مورد هدف قرار می گیرند باز هم به صورت دزدانه به استراق سمع دست می زنند. «إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ»

8-شهاب ها و سنگ های آسمانی مأموران الهی هستند که با هدف پرتاب می شوند نه تصادفی و بی هدف. «فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ»

9- شیاطین پیش از استفاده از اخبار غیبی آسمان،نابود می شوند. «ثاقِبٌ»

10- شیاطین موجوداتی قابل رؤیت و هدف گیری هستند. «فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ»

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ«11» بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ«12»

پس از آنان نظر بخواه که آفرینش آنان سخت تر است یا کسانی که ما(در آسمان ها و زمین)آفریدیم؟ ما آنان را از گِلی چسبنده آفریدیم،بلکه تو(از افکار آنان)تعجب می کنی و آنان(تو را)مسخره می کنند.

وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ«13» وَ إِذا رَأَوْا آیَهً یَسْتَسْخِرُونَ«14» وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ«15»

و هرگاه اندرز داده شوند پند نمی گیرند.و هرگاه معجزه ای بینند،یکدیگر را به مسخره کردن دعوت می کنند و می گویند:این جز جادویی آشکار نیست.

پیام ها:

1- مقایسه و سؤال،راهی برای به فکر واداشتن افراد است. «فَاسْتَفْتِهِمْ» (آفرینش انسان کجا و حفاظت از آسمان های پهناور کجا؟)

2- افراد مغرور و مسخره کننده را با یادآوری منشأ آفرینش خود تعدیل کنید.

«طِینٍ لازِبٍ»

3- نصیحت اشرف مربیان برای افراد سنگدل مؤثّر نیست. «ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ»

4- فاسد بودن،زمینه ی به فساد کشاندن دیگران می شود. «یَسْتَسْخِرُونَ»

5-گاهی دشمن به جای قبول حقّ و منطق،مسخره می کند. «یَسْتَسْخِرُونَ»

6- گاهی دشمن در تبلیغات خود سعی می کند با اصرار و اطمینان سخن بگوید.

«إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِینٌ»

7- مخالفان به اثرگزاری خارق العادّه قرآن اقرار دارند.(مشرکان قرآن را سحر می دانستند و سحر به کار خارق العادّه گفته می شود).

8-تمسخر و به بازی گرفتن مقدّسات،مقدّمه کفر و انکار حقایق است.

یَسْتَسْخِرُونَ وَ قالُوا ... سِحْرٌ مُبِینٌ

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ«16»

(می گویند:)آیا چون مردیم و خاک و استخوان(پوسیده)شدیم آیا (دوباره)برانگیخته خواهیم شد؟!

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ«17» قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ«18»

و آیا پدران گذشته ی ما نیز(زنده خواهند شد)؟ بگو:آری(همه زنده می شوید)در حالی که خوار و کوچک خواهید بود.

فَإِنَّما هِیَ زَجْرَهٌ واحِدَهٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ«19»

همانا قیامت با یک صیحه است،پس آن گاه آنان(صحنه قیامت را) خواهند دید.

نکته ها:

* «داخر»به معنای ذلّت و حقارت و «زَجْرَهٌ» به معنای صیحه و بانگ بزرگ است.

* بیمار دلان در گسترش شبهات تلاش می کنند.با این که یک سؤال کافی بود،سه سؤال پی در پی طرح کردند. «أَ إِذا - أَ إِنّا - أَ وَ آباؤُنَا»

پیام ها:

1- منکران معاد منطق و استدلال صحیحی ندارند و به جای استدلال فقط استبعاد می کنند. أَ إِذا ...

2- مشرکان،زنده شدن نیاکان را بعیدتر از زنده شدن خود می پنداشتند. أَ إِنّا ... أَ وَ آباؤُنَا

3- سؤالات و شبهات گرچه با لجاجت و سوء نیّت همراه باشد ولی باید با صراحت جواب داده شود. «قُلْ نَعَمْ»

4- خاک شدن انسان،مانعی برای زنده شدن دوباره ی او نیست. «قُلْ نَعَمْ»

5-انکار لجوجانه معاد سبب خواری در قیامت است. «وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ»

6- پیدایش قیامت با صوت و صیحه است. «فَإِنَّما هِیَ زَجْرَهٌ»

7- پیدایش قیامت دفعی است نه تدریجی. «زَجْرَهٌ واحِدَهٌ»

8-ایجاد قیامت برای خداوند آسان است. «فَإِنَّما هِیَ زَجْرَهٌ واحِدَهٌ»

9- مشرکان،در قیامت بُهت زده به حال زار خود نظاره گرند. «فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ»

وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ«20» هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ«21»

و گویند:وای بر ما این روز جزاست.(به آنها گفته می شود:)این همان روز جدایی(حقّ از باطل)است که دائماً آن را تکذیب می کردید.

اُحْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ«22»

(خداوند به فرشتگان دستور می دهد:)ستمکاران و هم ردیفان آنان و آن چه را به جای خداوند می پرستیدند(در یک جا)گرد آورید.

مِنْ دُونِ اللّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ«23» وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ«24»

پس همه را به راه دوزخ راهنمایی کنید.آنان را متوقف کنید،زیرا که آنان مورد سؤال و باز خواست هستند.

نکته ها:

* «ازواج»هم می تواند به معنای همفکران باشد و هم به معنای همسران مشرک باشد.

* در روایات شیعه و سنّی آمده که از مصادیق سؤال در آیه ی «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» سؤال از ولایت و رهبری علیّ بن ابی طالب علیهما السلام است.[5]

* در روایات آمده است که در قیامت از چند چیز سؤال می شود:رهبری امام معصوم علیهم السلام عمر و جوانی،درآمد و خرج و مصرف و رسیدگی به فقرا و بدعت ها.[6]

پیام ها:

1- انکار معاد سبب حسرت کفّار خواهد بود. «یا وَیْلَنا»

2- قیامت،روز حسرت و اقرار منکران است. یا وَیْلَنا ...ولی این حسرت ها سودی ندارد و فرمان هدایت به دوزخ صادر خواهد شد. «فَاهْدُوهُمْ»

3- در قیامت علاوه بر دوزخ،تحقیر و انتقاد و شکنجه ی روحی نیز هست. «هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ» (در همین قسمت نیز می خوانیم: «فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ» با اینکه واژه هدایت برای راهنمایی به کار خیر است ولی به عنوان مسخره و تحقیر برای دوزخ بکار می رود).

4- کفّار به کیفر می نگرند، «یَوْمُ الدِّینِ» ولی خداوند به داوری می نگرد. «هذا یَوْمُ الْفَصْلِ»

5-بدتر از تکذیب حقّ،تداوم تکذیب است. «کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ»

6- تکذیب معاد،ظلم به خویشتن است. تُکَذِّبُونَ ... اَلَّذِینَ ظَلَمُوا ...همان گونه که شرک ظلم بزرگ است.(آری،بزرگ ترین مشخّصه دوزخیان ظلم است)

7- فرشتگان،دست اندرکار جمع آوری و روانه کردن مشرکان به دوزخند.به فرشتگان خطاب می شود: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا»

8-هر کس با همفکر و محبوب خویش محشور و همراه می شود. «ظَلَمُوا وَأَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ»

9- معبودهای باطل نه تنها گره گشا نیستند بلکه خود نیز گرفتارند. «وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ»

10- برای بدبختی انسان همین بس که با بت های بی جان محشور شود. اُحْشُرُوا ...

وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ

11- کسی که هدایت الهی را در دنیا نپذیرد،در قیامت به دوزخ هدایت می شود.

«فَاهْدُوهُمْ»

12- پایان شرک و کفر دوزخ است. «فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ»

13- با این که پایان راه و سرنوشت منکران معاد،دوزخ است. «فَاهْدُوهُمْ إِلی صِراطِ الْجَحِیمِ» لیکن از نعمت ها و تکالیف نیز بازپرسی می شوند. «مَسْؤُلُونَ»

ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ«25» بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ«26»

(به آنان گفته می شود:)چه شد که امروز یکدیگر را یاری نمی کنید؟(آری، نمی توانند یکدیگر را یاری کنند،)بلکه آنان امروز کاملاً تسلیم(قدرت خداوند)هستند.

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ«27»

و بعضی از آنان به بعضی دیگر روی کرده و از یکدیگر می پرسند.

قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ«28» قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ«29»

(پیروان به رهبران)گویند:بی شک شما بودید که از روی قهر و غلبه (برای گرایش ما به کفر و شرک)به سراغ ما می آمدید.(گروه دیگر در پاسخ)گویند:(این چنین نیست) بلکه شما خود اهل ایمان نبودید.

نکته ها:

* «مُسْتَسْلِمُونَ» از باب استفعال یا برای مبالغه در تسلیم و به معنای تسلیم کامل است،یا به این معناست که مشرکان به جای حمایت،یکدیگر را تسلیم قهر الهی می کنند.

* «یمین»یا از«یمن»به معنای خیر وبرکت است،یعنی شما از در خیرخواهی به سراغ ما آمدید و ما را منحرف کردید و یا کنایه از قدرت وقهر است،زیرا دست راست رمز قدرت است.

* در آیات متعدّدی از قرآن،گفتگوی دوزخیان با یکدیگر و دوزخیان با شیطان و با مؤمنان و با فرشتگان و با خداوند که در آن ها انواع استمدادها برای رهایی مطرح شده،آمده است ولی در همه ی موارد پاسخ منفی می شنوند و در برخی موارد تقصیر را به گردن یکدیگر می اندازند و می گویند:اگر شما نبودید ما ایمان داشتیم «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنِینَ» ولی پاسخ می شنوند که چنین نیست،بلکه شما خود ایمان آورنده نبودید. «بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

پیام ها:

1- در قیامت،مجرمان نمی توانند هیچ یاری و کمکی به یکدیگر بکنند. «ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ»

2- گردنکشان،در قیامت تسلیم خواهند شد. «بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ»

3- مجرمین در قیامت خود را تبرئه و گناه خود را به گردن دیگران می اندازند.

«تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ»

4- استفاده از قدرت[7] یا تظاهر به خیرخواهی [8]از شیوه های پیشوایان کفر و شرک برای اغفال دیگران است. «تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ»

5-در روز قیامت،هیچ کس حاضر نیست جرم دیگران را به عهده گیرد. «لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ«30»

و ما را بر شما سلطه و غلبه ای نبود بلکه شما خود گروهی سرکش بودید.

فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنّا لَذائِقُونَ«31»

پس وعده(عذاب)پروردگارمان بر ما محقّق شد و بدون شک ما چشندگان عذابیم.

فَأَغْوَیْناکُمْ إِنّا کُنّا غاوِینَ«32» فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ«33»

پس ما شما را گمراه کردیم(امّا نه با قهر)زیرا که ما خود نیز منحرف بودیم.پس آنان در آن روز،در عذاب الهی مشترکند.

پیام ها:

1- پیشوایان کفر،هم به گمراهی خود اعتراف می کنند و هم مسئولیّت اغفال و گمراه کردن پیروان خود را می پذیرند. «فَأَغْوَیْناکُمْ» ولی مسئولیّت قهر و غلبه و سلطه را نمی پذیرند. «ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ»

2- زمینه و عامل انحراف،از درون منحرفان است نه بر اثر فشار بیرون. «کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ»

3- بالاخره پیشوایان شرک در روز قیامت به توحید و ربوبیّت الهی اعتراف می کنند. «قَوْلُ رَبِّنا»

4- در دنیا وعده و وعید خداوند به گوش سران شرک رسیده است و از روی تعمّد منکر شده اند. «قَوْلُ رَبِّنا»

5-انسان موجودی آزاد از جبر اجتماعی و فرهنگی است. «بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ»

6- گمراه بودن،زمینه ی گمراه کردن است. «فَأَغْوَیْناکُمْ إِنّا کُنّا غاوِینَ»

7- خداوند در عذاب پیشوایان و پیروان کفر عادل است. «فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ»

8-مردم عادی هم در پدید آمدن نظام و یا افراد فاسد و هم در رشد و تقویت و

بقای ظلم آنان مؤثّرند.زیرا اگر سهم یا اثری نداشته باشند در عذاب شریک نمی بودند. «فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ»

إِنّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ«34»

همانا ما با مجرمان این گونه رفتار می کنیم.

إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ یَسْتَکْبِرُونَ«35»

آنان که هرگاه برایشان«لا اله الا اللّه»گفته می شد،تکبر می ورزیدند.

وَ یَقُولُونَ أَ إِنّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ«36» بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ«37»

و می گفتند:آیا ما به خاطر شاعری دیوانه خدایانمان را رها کنیم؟(هرگز چنین نیست)بلکه او حقّ آورده و انبیا(پیشین)را تصدیق نموده است.

إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ«38»

شما(نیز به خاطر این روحیه ی استکباری و تهمت ها و لجاجت ها)عذاب دردناک الهی را خواهید چشید.

پیام ها:

1- سنّت عدل الهی نسبت به مجازات مجرمان یکسان است. «إِنّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ»

2- ریشه ی عذاب،جرم انسان هاست. «نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ»

3- نشانه ی مجرم،داشتن روحیه ی استکباری در برابر توحید است. «یَسْتَکْبِرُونَ»

4- پیامبران،مردم را به سوی خدا می خواندند نه خود. «قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»

5-تهمت و تحقیر دیگران و تعصب بر عقاید خرافی،نشانه استکبار است.

یَسْتَکْبِرُونَ وَ یَقُولُونَ ... لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ

6- تکبّر،فکر انسان را واژگون می کند.(عاقل ترین مردم را دیوانه و بت های سنگی را خدا می پندارد). «آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ»

7- تهمت ها را باید پاسخ داد. «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ»

8-سخنان پیامبر اسلام و شعار لا اله الا اللّه جاذبه شدیدی در فطرت ها ایجاد می کرد .(تهمت شاعر به خاطر جذّابیّت سخنان حضرت بود). «لِشاعِرٍ»

9- مشرکان معبودهای متعدّدی داشتند. «آلِهَتِنا»

10- تعالیم همه انبیا یکی است و تمام انبیا به توحید و حقّ دعوت می کردند و پیامبر اسلام نیز آنان را تصدیق می کرد. «وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ»

11- هم خود اهل حقّ باشید و هم حقّانیّت دیگران را تصدیق کنید. «جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ»

12- کیفر کسانی که از روی آگاهی،قرآن را شعر و پیامبر را مجنون می خواندند، عذاب دردناک است. «الْعَذابِ الْأَلِیمِ»

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«39» إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ«40»

و جز آن چه انجام داده اید،کیفر نمی بینید.مگر بندگان خالص شده ی خدا (که از کیفر بر کنارند).

أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ«41» فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ«42»

آنانند که برایشان رزق معلوم است.انواع میوه ها و آنان مورد احترامند.

فِی جَنّاتِ النَّعِیمِ«43» عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ«44»

در باغ های پر نعمت(بهشت).بر تخت هایی در برابر یکدیگر(تکیه زده اند).

نکته ها:

* «مخلص»به افرادی گفته می شود که از انواع شرک و ریا و نفاق دوری می کنند و خود را بنده ی خدا قرار می دهند،امّا«مخلص»به افرادی گفته می شود که به خاطر کمالاتی که دارند خداوند آنان را خالص کرده و برمی گزیند.

پیام ها:

1- کیفرهای الهی عادلانه است. «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (آری عذاب دردناک قیامت تجسم همان رفتار شرک آلود و استکباری در دنیاست).

2- در کنار تهدید،بشارت لازم است. «إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

3- آنچه سبب برگزیدگی انسان نزد خداوند می شود،بندگی است. «إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

4- پاداش متناسب و برابر برای خلافکاران است،امّا پاداش بندگان برگزیده خدا فراتر از عملکردشان است. «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِلاّ عِبادَ اللّهِ»

5-در بهشت،کامیابی مادی و معنوی در کنار هم قرار دارند. فَواکِهُ ... مُکْرَمُونَ

6- دیدار اولیای خداوند،یکی از لذّت های معنوی بهشت است. «سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ»

7- در تقابل های دنیوی گاهی خصومت است،ولی در تقابل های اخروی بزم خوش و لذّت است. «عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ»

8-کامیابی بهشتیان همه جانبه است:

الف)برگزیدگی خدا«مخلصین»(برگزیدگان خدا از مقامی بس والا برخوردارند. «أُولئِکَ» برای اشاره به دور و نشانه مقام والای آنان است.)

ب)رزق «مَعْلُومٌ» که به فرموده امام باقر علیه السلام خدمت گزاران بهشتی آن را می دانند و آن را برای اولیای خدا قبل از آنکه درخواست کنند می آورند.[9]

ج)مادی و معنوی بودن رزق. «فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ»

د)جایگاهی نیکو. «جَنّاتِ النَّعِیمِ»

ه)حضور در جمع دوستان بهشتی همراه با انس و محبت و بزم خوش.

یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ«45» بَیْضاءَ لَذَّهٍ لِلشّارِبِینَ«46»

و از نهر جاری(جامی از شراب)بر آنان می گردانند شرابی سفید رنگ و لذّت بخش برای نوشندگان.

لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ«47»

(شرابی که)نه مایه ی فساد عقل است و نه آنان از نوشیدن آن مست می شوند.

وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ«48» کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ«49»

و نزدشان همسرانی است درشت چشم که چشم از غیر فرو بندند.گویی (از شدّت سفیدی)تخم مرغانی هستند پوشیده و پنهان.

نکته ها:

* «قدح»ظرف خالی است که هرگاه پر شود به آن«کأس»گویند و گاهی کلمه کأس گفته می شود ولی مراد شراب است نه ظرف آن.

* کلمه «مَعِینٍ» به آب زلالی گفته می شود که جاری باشد.

* «غَوْلٌ» به معنای فساد پنهانی است. «یُنْزَفُونَ» به معنای محو شدن تدریجی عقل است.

* «طرف»به معنای پلک چشم است و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» کنایه از آن است که همسران بهشتی نسبت به دیگران چشم خود را فرو می نشانند و یا با چشم نیمه باز که جاذبه خاصی دارد نگاه می کنند و شاید مراد آن باشد که زنان بهشتی به قدری زیبا هستند که چشم شوهر را تنها در اختیار خود می گیرند،یعنی در اثر زیبایی،شوهرانشان تنها به آنان چشم دوخته اند.

* کلمه «عِینٌ» جمع«عیناء»به معنای چشمان درشت و زیبا و مشکی است.

* کلمه «بَیْضٌ» جمع«بیضه»به معنای تخم شتر مرغ است که رنگ آن سفید و درخشنده و

کمی متمایل به زردی است که حیوان آن را زیر پر خود می پوشاند تا غبارآلود نشود.عرب، زنان زیبا را به آن تشبیه می کند.[10]

پیام ها:

1- لذّت های جسمی مربوط به شکم و شهوت،در قیامت نیز خواهد بود. «فَواکِهُ ، بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ، قاصِراتُ الطَّرْفِ»

2- کامیابی در بهشت محدود به جهت خاصّی نیست،بلکه نعمت ها از هر سو گرد بهشتیان چرخانده می شود. «یُطافُ»

3- رنگ سفید از رنگ های بهشتی است که نشانه ی روشنی،زیبایی،بهداشت و رنگی دلنواز است. «بَیْضاءَ ، بَیْضٌ»

4- لذّت های بهشتی،بدون عوارض پنهانی و آشکار است.شراب بهشتی لذیذ است،امّا مستی و دیگر عوارضِ شراب دنیوی را ندارد. لَذَّهٍ لِلشّارِبِینَ لا فِیها غَوْلٌ ...

5-چشم از غیر دوختن،از ویژگی های زنان بهشتی است. «قاصِراتُ الطَّرْفِ»

6- زنان بهشتی،هم زیبا و دلربا هستند،هم پاک و عفیف و پوشیده. «عِینٌ ، بَیْضٌ مَکْنُونٌ»

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ«50» قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ«51» یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ«52»

پس بعضی از آنان بر بعضی روی کرده و از یکدیگر سؤال می کنند.یکی از آنان گوید: مرا در دنیا همنشینی بود.که پیوسته می گفت:آیا تو از باوردارندگان (قیامت) هستی؟

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَدِینُونَ«53»

آیا هرگاه مردیم و خاک و استخوان شدیم(دوباره زنده شده و)جزا داده خواهیم شد؟

نکته ها:

* یکی از نام های قیامت، «یَوْمِ الدِّینِ» است و «لَمَدِینُونَ» از دین به معنای جزاست.

پیام ها:

1- در بهشت خاطرات دنیا فراموش نمی شود. «کانَ لِی قَرِینٌ»

2- در بزم های بهشتی که بر تخت ها و رویاروی یکدیگر قرار گرفته اند به پرسش و گفتگو از هم نشینان دنیوی می پردازند. «کانَ لِی قَرِینٌ»

3- همنشینی در دنیا با کفّار،با حفظ معتقدات دینی جایز است. «کانَ لِی قَرِینٌ»

4- نقل انکارها و سرزنش های مخالفان،جزء گفتگوهای بهشتیان است. فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ ... یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ

5-کفّار هیچ گونه دلیلی بر نبود معاد ندارند،آنچه دارند استبعاد و تعجب است.

أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً ...

قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ«54» فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ«55»

گوید:آیا شما(بهشتیان)می توانید(بر حال او)اطلاع یابید؟ پس از حال او اطلاع می یابد،پس او را در میان دوزخ می بیند.

قالَ تَاللّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ«56» وَ لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ«57»

(فرد بهشتی به دوزخی)گوید:به خدا سوگند نزدیک بود که مرا به نابودی کشانی.

و اگر نعمت(و لطف)پروردگارم نبود،قطعاً از احضار شدگان(در دوزخ)بودم.

نکته ها:

* کلمه ی«تردین»از«ارداء»به معنای سقوط از بلندی است که با نابودی همراه باشد.

پیام ها:

1- بهشتیان از حال دوزخیان اطلاع می گیرند. «فَاطَّلَعَ»

2- منکران قیامت در وسط دوزخند. «سَواءِ الْجَحِیمِ»

3- بهشتیان می توانند با دوستان دوزخی خود گفتگو کنند. قالَ ...

4- مواظب خطر دوستان ناباب باشیم. «کِدْتَ لَتُرْدِینِ»

5-افراد فاسد برای فاسد کردن دیگران تلاش ها می کنند. «کِدْتَ لَتُرْدِینِ»

6- اگر یک لحظه لطف خدا قطع شود،سقوط انسان حتمی است. لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ ...

7- بعضی از بندگان مخلص،ممکن است تا لب پرتگاه بروند،امّا لطف خداوند آنان را نجات می دهد. «لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی»

8-تأثیر نپذیرفتن از دوستان فاسد،یک نعمت الهی است. «لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی»

9- اهل بهشت خود را مستحقّ نمی دانند بلکه بهشتی شدن خود را مدیون لطف و نعمت الهی می دانند. «لَوْ لا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»

أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ«58» إِلاّ مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ«59»

(سپس از روی سرزنش به آن منکر جهنّمی یا از شدّت شادی به یاران بهشتی خود گوید:)آیا ما دیگر نمی میریم؟ مگر همان مرگ اوّلی(دنیا که گذشت)و ما دیگر عذابی نخواهیم شد؟

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ«60» لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ«61»

قطعاً این(نعمت های ابدی)رستگاری بزرگی است(که نصیب ما شده).

باید اهل عمل برای چنین جایگاهی کار کنند.

پیام ها:

1- اهل بهشت چنان شادند که گویا نعمت های بهشت را باور نمی کنند و از جاودانگی نعمت ها تعجّب می کنند. «أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ»

2- در بهشت مرگ و نیستی راه ندارد. «إِلاّ مَوْتَتَنَا الْأُولی» بر خلاف جهنّم،که مجرمان در اثر عذاب می میرند و دوباره زنده می شوند.

3- مؤمنان گنهکار،ابتدا به جهنّم می روند و سپس به بهشت.زیرا عذاب پس از بهشت معنا ندارد. «وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»

4- سالم ماندن انسان در محیطهای فاسد،کاری ممکن ولی مشکل است. «إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

5-نجات از دوستان بد در دنیا و عذاب دوزخ در آخرت،رستگاری بزرگ است.

«لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

6- الگوهای صحیح را به مردم معرّفی کنیم. «لِمِثْلِ هذا»

7- عمل برای رسیدن به نعمت های بهشتی،منافاتی با اخلاص ندارد. «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ»

8-کارهای انسان در دنیا باید برای رسیدن به هدفی عالی و رستگاری بزرگ باشد وگرنه حسرت و خسارت است. «لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ»

9- ایمان به تنهایی کافی نیست،عمل لازم است. «فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ»

أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَهُ الزَّقُّومِ«62» إِنّا جَعَلْناها فِتْنَهً لِلظّالِمِینَ«63» إِنَّها شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ«64»

آیا آن(نعمت های بهشتی)برای پذیرایی بهتر است یا درخت زقوم؟ همانا ما درخت زقوم را وسیله ی شکنجه و درد و رنج ستمگران(کافران)قرار داده ایم.همانا این درخت از عمق دوزخ می روید.

نکته ها:

* «نزل»به پذیرایی از مهمان،هنگام نزول و ورود گفته می شود.

* زقوم»گیاه زهرداری است که در بادیه ها می روید و اگر برگش کنده شود از جای آن شیره ای بیرون می آید که به هر جای بدن برسد ورم می کند.در سوره ی دخان آیه ی 43 می فرماید: «إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ» زقوم،خوراک گناهکاران است که مثل فلز گداخته در درون آنان جوشان است،همچون جوشیدن آب داغ.

پیام ها:

1- نمونه های لطف یا قهر الهی را با یکدیگر مقایسه کنیم تا بهتر عمل کنیم.

فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ ، أَ ذلِکَ خَیْرٌ ... أَمْ شَجَرَهُ الزَّقُّومِ

2- انسان فطرتاً طالب خیر و دنبال بهترین هاست. ذلِکَ خَیْرٌ ... أَمْ

3- اهل بهشت مهمان خدا هستند. «نُزُلاً»

4- ستمگرانی که در دنیا دل ها را می سوزانند،در قیامت با طعامی سوزان پذیرایی خواهند شد. «فِتْنَهً لِلظّالِمِینَ»

5-با اراده ی الهی،در قعر آتش درخت می روید. «شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ»

طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ«65» فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ«66»

خوشه ها و شکوفه ی آن مانند سرهای شیاطین است.پس دوزخیان از آن می خورند و شکم ها را از آن پر می کنند.

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ«67» ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ«68»

سپس بر روی آن(غذا)مخلوطی از آب جوشان و سوزنده برای آنان خواهد بود.پس بازگشت آنان به سوی دوزخ است.

نکته ها:

* کلمه ی«طلع»به معنای شکوفه ی خرماست،گویی هنگام طلوع میوه است.کلمه ی «شوب»به معنای مخلوط و آمیخته است.به نوشیدنی بعد از غذا از آن جهت که در معده با غذا مخلوط می شود،شوب می گویند.

* چون«شیطان»در فرهنگ مسلمانان به موجودی زشت و بد ذات و خبیث گفته می شود، در این آیه می فرماید:شکوفه های درخت زقوم که باید زیبا و دلربا باشد،گویا سرهای شیطان است،همان گونه که در فرهنگ مردم فرشته مظهر خوبی و کرامت است تا آن جا که زنان مصر در ستایش یوسف گفتند: «إِنْ هذا إِلاّ مَلَکٌ کَرِیمٌ»[11]

پیام ها:

1- دوزخیان نیز همچون بهشتیان،خوردنی و آشامیدنی دارند،امّا نه تنها لذیذ و دلپسند نیست بلکه بد شکل و بد مزه و آزار دهنده است. کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ ... لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ

2- برای دوری از غذاهای دوزخی نه راه فراری است و نه راه طفره. لَآکِلُونَ ...

فَمالِؤُنَ

3- دوزخیان به قدری گرسنه هستند که از بدترین غذا شکم خود را پر می کند.

«فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ»

4- عذاب های قیامت مقطعی نیست،بلکه دوزخ قرارگاه ابدی است. «ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ» (شاید دوزخیان را برای خوراندن و نوشاندن زقّوم و حَمیم به جایی می برند و دوباره آنها را به محلّ اول برمی گردانند.)

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ«69» فَهُمْ عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ«70»

آنان پدران خویش را گمراه یافتند.امّا با این حال،در پی آنان شتابان می دوند.

وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ«71» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ«72»

بی گمان قبل از آنان،اکثر پیشینیان(نیز)گمراه شدند.و قطعاً ما در میانشان بیم دهندگانی فرستادیم.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرِینَ«73» إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ«74»

پس(اینک)بنگر که سرانجام هشدار داده شدگان چگونه بود.(که همه آنان هلاک شدند)به استثنای بندگان خالص شده خدا.

نکته ها:

* «یُهْرَعُونَ» به معنای بردن با شتاب است.در این آیه خداوند از کسانی که بی تأمّل و با سرعت به سراغ افکار نیاکان می روند،انتقاد کرده است.

* یکی از ویژگی های دوزخیان،تقلید کورکورانه از پدران و اجداد است؛در حالی که تقلید در اعتقادات جایز نیست و عقائد انسان باید بر استدلال و عقل پایه ریزی شود.

پیام ها:

1- تقلید کورکورانه و پیروی از نیاکان در افکار و رفتار نادرست،تحت هر عنوان که باشد،پذیرفتنی نیست. أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ ... عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ

2- بدترین نوع تقلید آن است که با علم و آگاهی از انحراف،از منحرفان تقلید کنیم. «أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ»

3- عقائد باطل نیاکان بر نسل آینده اثرگذار است. «آباءَهُمْ ضالِّینَ»

4- خودباختگی در برابر آداب و رسوم باطل نیاکان،ممنوع است.( «یُهْرَعُونَ» به معنای کشانده شدن قهری و بدون اختیار است.)

5-میراث فرهنگی نیاکان،همه جا و همیشه قابل ستایش نیست. «عَلی آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ»

6- در فضای انحراف،مهم ترین وظیفه هشدار است.خداوند در میان امت های گمراه،هشدار دهندگانی فرستاده است. ضَلَّ قَبْلَهُمْ ... أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ

7- خداوند اتمام حجّت می کند. «أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ»

8-اکثریّت فاسد جامعه،دلیل بر رها کردن افراد مستعد هدایت نیست. ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ ... أَرْسَلْنا فِیهِمْ

9- تاریخی را مطالعه کنیم که مایه ی رشد و عبرت باشد. «فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرِینَ» ما مأمور به تأمّل و اندیشه در سرنوشت کافران لجوج و متعصّب هستیم.

10- با وجود اکثریّت فاسد،می توان بنده خدا بود و در جامعه ی فاسد هضم نشد.

«إِلاّ عِبادَ اللّهِ»

11- عبادت خدا سبب دریافت الطاف ویژه است. «عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

12- اخلاص در عبادت،مایه ی نجات از بدعاقبتی است. «کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرِینَ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

13- تنها بندگان خالص الهی هشدارهای انبیا را جدّی می گیرند. «فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُنْذَرِینَ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ«75» وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ«76»

و همانا نوح،ما را(به فریاد رسی)ندا داد،(و ندای او را اجابت کردیم)پس چه خوب پاسخ دهنده ای هستیم.و او و کسانش را از اندوه بزرگ رهانیدیم.

وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ«77» وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ«78» سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ«79»

و(تنها)نسل او را باقی گذاشتیم.و در میان آیندگان برای او(مدح و ثنا)به جا گذاشتیم.در میان جهانیان بر نوح سلام باد.

إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«80» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ«81» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ«82»

همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم.به راستی که او از بندگان مؤمن ما بود.سپس دیگران را غرق کردیم.

نکته ها:

* در قرآن،بارها درباره ی حضرت نوح که الگو و اسوه ی مقاومت است و تاریخ آن حضرت برای پیامبر اسلام سبب دلگرمی و آرامش بوده،سخن به میان آمده است.این پیامبر الهی ویژگی هایی داشت از جمله:

الف)اولین پیامبر اولوا العزم است که به عنوان شیخ الانبیا نامیده شده است.

ب)تنها پیامبری است که مدّت رسالتش در قرآن مطرح شده است.

ج)سلام خداوند به نوح ویژگی خاصی دارد و عبارت «فِی الْعالَمِینَ» به آن اضافه شده است.

د)پیامبری است که حتّی فرزند و همسرش با او مخالف بودند و به او ایمان نیاوردند.

* کلمه ی«آخر»در زبان عربی به معنای پایان و«آخرین»به معنای آیندگان است.امّا «آخر»به معنای دیگر و«آخرین»به معنای دیگران است.

* فرق میان تاریخی که قرآن بیان می کند با سایر کتب تاریخ آن است که قرآن بعد از نقل یک ماجرای واقعی،سنّت های الهی در مورد آن را بیان می نماید. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

* شاید مراد از ندای حضرت نوح در این آیه،همان آیه 26 سوره ی مؤمنون باشد که گفت:

«رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ» خدایا در برابر تکذیب آنان مرا یاری کن.

* خداوند، «فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ» است،یعنی آنچه را به صلاح بنده باشد اجابت می کند،نه آنچه را بنده معیّن کرده است.لذا گاهی خواسته ای داری و خداوند چیز دیگری جایگزین آن می کند.

گاهی خواسته ات را با تأخیر اجابت می کند و گاهی اصلاً خواسته ات را نمی دهد،چنانکه نوح، نجات فرزندش را خواست ولی اجابت نشد.

* مقصود از بلا و اندوه بزرگ «الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» یا طوفان و غرق است و یا آزار مردم.آری،رسالت و تبلیغ دینی مشکلات و اندوه هایی در پی دارد.

* امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از بقا در آیه «جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ» بقای دین و کتاب و نبوت در عقب و نسل نوح است.[12]

پیام ها:

1- مردان خدا به بن بست نمی رسند و هنگامی که کار بر آنان سخت شود با دعا و استمداد از قدرت غنی خداوند مشکل خود را حل می کنند. «نادانا نُوحٌ»

2- با این که خداوند از درون همه آگاه است امّا برای گفتن و خواستن و دعا کردن آثار خاصی است. «نادانا» (آری ندا و دعا و اظهار حاجت به درگاه خداوند اجابت الهی را در پی دارد).

3- اگر کسی از سر اخلاص خدا را بخواند،دعایش مستجاب خواهد شد.

نادانا ... فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ

4- استجابت دعا،همراه با حکمت و رحمت و بدون منّت است. «فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ»

5-نوح هلاکت کفّار و سلامت سفر با کشتی را برای خود و یارانش از خداوند درخواست کرد،لکن خدا نام نیک،بقای نسل وسلام ابدی خود را نثار او کرد و شاید این معنای «فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ» باشد یعنی بیش از آنچه تو خواستی دادیم.

6- خداوند نوح را در آب حفظ کرد و ابراهیم را در آتش. «نَجَّیْناهُ» (آب و آتش در برابر اراده ی خدا چیزی نیستند).

7- نسبت و قومیّت همه جا سبب اهل بودن نیست.(این آیه می فرماید:ما اهل نوح را نجات دادیم در حالی که می دانیم خداوند فرزندش را غرق کرد.

بنابراین مراد از اهل،همفکران وپیروان او هستند نه تنها بستگانش). «أَهْلَهُ»

8-انقراض یا بقای هر نسلی به دست خداست. «جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ»

9- نسل بشر امروز،از حضرت نوح و همراهان او هستند. «هُمُ الْباقِینَ»

10- اولیای خدا زنده اند و سلام ها را دریافت می کنند. «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ»

11- عامل بقای نام نیک در میان مردم و سلام از سوی خداوند،نیکوکاری است.

«نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

12- پاداش الهی در مورد نیکوکاران،یک جریان و سنّت است نه یک حادثه و جرقّه. «کَذلِکَ نَجْزِی»

13- خداوند پاداش نیکوکاران را در دنیا نیز می دهد. «إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

14- سلام به انبیا و اولیای در گذشته،کار خدایی است. «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ»

15- نیکوکارانی به درجات الهی می رسند که کارشان برخاسته از ایمان باشد نه برای نام و شهرت. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

16- اگر احسان و نیکوکاری با ایمان و عبودیّت همراه باشد،نزد خداوند ارزش بیشتری دارد. «إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

17- هنگام نزول عذاب در دنیا،تنها مؤمنان نجات می یابند و دیگران کیفر می شوند،چه کافر باشد و چه بی تفاوت.آیه می فرماید: «أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ» و نمی فرماید: «اغرقنا الکافرین»

وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ«83» إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ«84»

و بی گمان،ابراهیم از پیروان نوح بود.آن گاه که با دلی سلیم و سالم(از هر عیب)به پیشگاه پروردگارش آمد.

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ«85» أَ إِفْکاً آلِهَهً دُونَ اللّهِ تُرِیدُونَ«86» فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ«87»

آن گاه که به پدر(سرپرست)و قوم خویش گفت:این(بت ها)چیست که می پرستید؟ آیا به دروغ معبودهای دیگری غیر از خداوند می خواهید.پس گمان شما به پروردگار جهانیان چیست(که غیر او را می پرستید)؟

نکته ها:

* کلمه «شِیعَهٍ» به معنای گروهی است که تابع رئیس خود باشند.

* امام صادق علیه السلام فرمود:قلب سلیم قلبی است که جز به خدای تعالی به چیزی وابسته نباشد. [13]آری،شرک یکی از بیماری های قلبی است.

* حضرت ابراهیم در میان انبیا ویژگی هایی داشت از جمله:

الف)با این که یک نفر بود امّا قرآن او را یک امّت می داند. «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً واحده» [14]

ب)علاوه بر نبوّت،امام مردم شد. «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً» [15]

ج)انبیایی مثل حضرت موسی و عیسی و محمّد علیهم السلام از نسل او هستند.

د)مراسم حج از یادگارهای اوست.

ه)بر ملکوت و باطن آسمان ها دست یافت. «نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[16]

و)در قرآن القاب ویژه ای برای او ذکر شده است، مانند :صدّیق، اوّاه، حلیم، خلیل، حنیف، قانت و دارای قلب سلیم.

پیام ها:

1- بُعد منزل نبود در سفر روحانی.(با این که فاصله حضرت ابراهیم تا حضرت نوح را تا چند هزار سال گفته اند،لیکن در قرآن ابراهیم،شیعه و پیرو نوح معرّفی شده و نوح پیشتاز حرکت توحیدی است.) «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ»

2- راه همه انبیا یکی است و انبیا برای یکدیگر الگو و مقتدا هستند و عنصر زمان و مکان در اصول و مبانی ادیان آسمانی اثر ندارد. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ» (در جای دیگر نیز قرآن خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» [17]به هدایت پیامبران پیشین،اقتدا کن.)

3- بر خلاف ادّعای مخالفان شیعه،کلمه شیعه اختراع یاران حضرت علی علیه السلام نیست. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ»

4- بعضی از وظایف انبیا از این قرار است:الف)پیوند با پیامبران پیشین «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ» ب)تسلیم در برابر خدا «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» ج)نجات جامعه از انواع شرک. «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ»

5-ابتدا درون خود را پاک کنید،سپس به پاک کردن جامعه بپردازید.(لازمه موفقیّت رهبران دینی،داشتن قلب سلیم است) «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قالَ لِأَبِیهِ»

6- قلب سلیم شرط تقرّب به خدا و بار یافتن به درگاه اوست. «جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»

7- کسی شیعه واقعی و پیرو راستین پیامبران است که از قلبی سلیم و پاک برخوردار باشد. «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»

8-صراحت،شهامت و عدم ملاحظات قومی و نسبی،نشانه ی ایمان راسخ است.ابراهیم آئین پدر را محکوم کرد. «قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

9- مردان خدا در محیط فاسد هضم نمی شوند بلکه محیط را عوض می کنند.

«قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

10- در نهی از منکر سن شرط نیست. «لِأَبِیهِ» عدد شرط نیست. «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»

11- در نهی از منکر،از خودی ها شروع کنیم. «لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»

12- در نهی از منکر،از منکرات اصلی همچون شرک شروع کنیم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»

13- سر لوحه ی مبارزه انبیا با شرک است. «قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ»

14- در نهی از منکر،از وجدان خلافکار نیز اقرار بگیریم. «ما ذا تَعْبُدُونَ»

15- در نهی از منکر،احتمال تأثیر فوری و کامل شرط نیست،شاید بعداً اثر کند، شاید کم کم اثر کند و شاید.... قالَ ... ما ذا تَعْبُدُونَ

16- بت پرستی یک نوع دروغ است. «أَ إِفْکاً آلِهَهً»

17- نه تنها پرستش،بلکه اراده ی پرستشِ غیر خدا هم زشت است. «تَعْبُدُونَ ، تُرِیدُونَ»

18- هستی در سایه ربوبیّت خداوند،اداره می شود. «بِرَبِّ الْعالَمِینَ»

فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ«88» فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ«89»

پس نگاه خاصّی به ستارگان کرد و گفت:من بیمارم(و نمی توانم در مراسم عید شما شرکت کنم.)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ«90» فَراغَ إِلی آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ«91» ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ«92»

پس مردم از او روی گردانده برگشتند.پس پنهانی به سراغ خدایان آنان (در بت خانه)رفت و(با تمسخر)گفت:چرا غذا نمی خورید؟ شما را چه شده،چرا سخن نمی گویید؟

نکته ها:

* اهل بابل،محل زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام،هر سال جشن مخصوصی داشتند و غذاهایی را آماده می کردند که در بت خانه قرار می دادند تا متبرّک شود،سپس دستجمعی به بیرون شهر می رفتند و پس از خوشگذرانی،در پایان روز برای صرف غذا به بت خانه باز می گشتند.

شبِ پیش از جشن،از ابراهیم نیز دعوت کردند که همراه آنان در مراسم شرکت کند،امّا حضرت ابراهیم که منتظر فرصتی برای درهم کوبیدن بت ها و ایجاد شوک بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل که ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر می دانستند، نگاهی به ستارگان کرد و چنین وانمود کرد که اوضاع کواکب،نوعی بیماری را در صورت خروج او از شهر نشان می دهد.لذا مردم نیز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.

روشن است که حضرت ابراهیم،خود چنین اعتقادی به نقش ستارگان نداشته و برای قانع کردن مردم از شیوه ی مورد قبول خودشان استفاده کرده است.چنانکه برای دعوت آنان به خداپرستی،ابتدا همچون آنها نشان می دهد که ستاره پرست شده است و سپس از این عقیده،تبرّی می جوید.[18]

پیام ها:

1- در تبلیغ،باید با هر گروهی با زبان خودشان سخن گفت.(برای گروهی که به تأثیر ستارگان عقیده دارند،باید با نگاه و دید آن ها حرف زد.) «فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ فَقالَ»

2- برای دعوت مردم به راه حقّ و مبازه با باطل،طرح های ابتکاری و انقلابی لازم است.(حضرت ابراهیم از رفتن به همراه مردم به خارج شهر خودداری کرد و طرح خود را که شکستن بت ها بود انجام داد.) «فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ»

3- مؤمن باید زیرک و تیزبین باشد و از فرصت ها استفاده بکند. فَنَظَرَ ... فَقالَ

4- انبیا از طرف خداوند یک طرح دراز مدّت دارند که در فرصت مناسب اجرا می کنند.(در آیه 57 سوره ی انبیا می خوانیم:ابراهیم به مردم هشدار داد که در غیاب شما نقشه ای برای بت های شما می کشم. «تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» آن وعده با چنین برنامه ریزی عملی شد.)

5-رهبران دینی جامعه،باید در برابر جریان های فکری انحرافی،به صورت فعّال عمل کنند نه انفعالی و با یک نقشه حساب شده،دشمن را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. فَنَظَرَ ... فَقالَ ... فَراغَ

6- خام کردن دشمن برای ضربه زدن به او،نیاز به شناختِ آداب و رسوم و عقائد او دارد. فَنَظَرَ ... فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ

7- منطق انبیا برای نفی بت پرستی،بسیار روشن و فطری و عقلی است. «أَ لا تَأْکُلُونَ ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ»

فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ«93» فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ«94»

پس(دور از چشم مردم)به سراغ بت ها رفت و با قدرت ضربه محکمی بر

آنها فرود آورد(و خردشان کرد).پس مردم شتابان به سوی او روی آوردند(و اعتراض کردند).

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ«95» وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ«96»

(ابراهیم)گفت:آیا آن چه را خود می تراشید می پرستید؟ در حالی که خداوند شما و آن چه را انجام می دهید(و می سازید)آفریده است.

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ«97»

گفتند:برای(کیفر)او بنیانی به پا کنید(همچون کوره)پس او را در آتش بیفکنید.

فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ«98»

پس خواستند برای(نابودی)ابراهیم به او نیرنگی زنند،ولی ما آنان را زیردست و مغلوب قرار دادیم(و نقشه ی آن ها را نقش بر آب کردیم).

نکته ها:

* «راغ»به معنای رفتن به سوی چیزی دور از چشم مردم است. «یَزِفُّونَ» به معنای حرکت با سرعت و شتاب است و«زفاف»،مراسم بردن عروس است همراه با نشاط و هیجان.

* چون ابراهیم سوگند یاد کرده بود که برای بت ها تدبیری بیندیشد، «تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ»[19]همین که دید استدلال و موعظه اثر نکرد،به آن سوگند عمل کرد و یک تنه همه ی بت ها را شکست. «فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ»

خداوند نیز ابراهیم را به وفاداری ستود. «إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفّی»[20]

پیام ها:

1- همه ی برنامه ها نباید روشن و علنی باشد،گاهی باید دور از چشم مخالفان عملی انجام شود. «فَراغَ»

2- نهی از منکر مراحلی دارد:اگر مرحله ی اول که گفتگو است اثر نکرد مرحله ی بعد اقدام عملی است. فَراغَ عَلَیْهِمْ ...

3- مبارزه با باطل و اصلاح جامعه،قدرت لازم دارد. «ضَرْباً بِالْیَمِینِ»

4- هر هنری ارزش ندارد.(در ساخت بت ها،مجسّمه سازها هنرنمایی هایی کرده بودند،امّا حضرت ابراهیم آن ها را قلع و قمع کرد.آری،ابهّت باطل باید شکسته شود گرچه برای آن باطل هزینه ها و هنرهایی بکار گرفته شده باشد.

ظاهر شرک و خرافات قداست ندارند). «ضَرْباً بِالْیَمِینِ»

5-هم منطق لازم است،هم قدرت. ضَرْباً بِالْیَمِینِ ... أَ تَعْبُدُونَ

6- همه چیز باید فدای توحید و تفکّر توحیدی شود.(امام حسین علیه السلام فدا می شود تا طاغوت بر مردم حاکم نباشد؛تمام زحمات و حتّی جان انبیا فدای توحید شد،در این جا نیز ابراهیم دست به یک عمل خطرناک زد تا بت پرستی را برچیند.) فَراغَ عَلَیْهِمْ ... قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً

7- انتظار نداشته باشید که دشمنان سیلی خورده آرام بنشینند.بت پرستان با شتاب به سراغ ابراهیم آمدند. «فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ»

8-حبس و دستگیری،مانع تبلیغ پیامبران نمی شود.(ابراهیم را گرفتند و پرسیدند:

چرا بت ها را شکستی؟ او شروع به تبلیغ توحید کرد:) «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»

9- ساخته دست انسان سزاوار پرستش انسان نیست. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ»

10- ساخته های دست انسان نیز در حقیقت آفریده خداست. «خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»

11- بت پرستی منطق و استدلال صحیحی ندارد و لذا مشرکان به زور متوسّل می شوند. «فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ»

12- تعصّب و تحجّر به جایی می رسد که پیامبر معصومی چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتی سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن می شود. «فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ»

13- اگر ما به وظیفه خود عمل کنیم،خداوند خود پاسخ نقشه های دشمن را می دهد. «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ»

14- اراده خداوند حاکم بر عوامل طبیعی است. «فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ»

وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ«99»

و(ابراهیم)گفت:من به سوی پروردگارم رهسپارم،او مرا راهنمایی خواهد کرد.

رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصّالِحِینَ«100» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ«101»

پروردگارا!(فرزندی)از گروه صالحان به من ببخش.پس ما او را به نوجوانی بردبار مژده دادیم.

فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ«102»

پس چون نوجوان در کار و کوشش به پای او رسید،پدر گفت:ای فرزندم! همانا در خواب(چنین)می بینم که تو را ذبح می کنم پس بنگر که چه می بینی و نظرت چیست؟ فرزند گفت:ای پدر! آن چه را مأمور شده ای انجام ده که به زودی اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهی یافت.

نکته ها:

* حضرت علی علیه السلام می فرماید:مراد حضرت ابراهیم از رفتن به سوی خدا،توجّه به خداوند از طریق عبادت و تلاش است[21]آری،ارزش هر حرکت به مقصدی است که به سوی آن انجام می شود. «ذاهِبٌ إِلی رَبِّی»

* در سوره ی شعراء آیه 83،حضرت ابراهیم از خداوند می خواهد که خودش به صالحان ملحق شود و در این آیه فرزند صالح می خواهد.

* در میان تمام انبیا،تنها ابراهیم و اسماعیل به حلم توصیف شده اند. «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوّاهٌ حَلِیمٌ» [22]، «بِغُلامٍ حَلِیمٍ»

* در قرآن خواب های متعدّدی نقل شده که تعبیر شدن آن ها در بیداری،نشانه ی استقلال روح و رابطه ی آن با امور غیبی است،از جمله:

الف)خواب حضرت یوسف که یازده ستاره با ماه و خورشید بر او سجده می کنند.

ب)خواب حاکم مصر که هفت گاو لاغر،هفت گاو فربه را می خورند.

ج)خواب زندانیان مصر که یوسف آن را برایشان تعبیر کرد.

د)خواب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که مسلمانان وارد مسجد الحرام می شوند.

ه)خواب حضرت ابراهیم که فرزندش را ذبح می کند.

پیام ها:

1- مردان الهی به بن بست نمی رسند و با توکّل و توجّه به خداوند راه را پیدا می کنند. «ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ»

2- ربوبیّت خداوند سبب راه گشایی اوست. «رَبِّی سَیَهْدِینِ»

3- در راه خدا گام برداریم و به الطاف او مطمئن باشیم. «سَیَهْدِینِ» (از تو حرکت از خدا برکت)

4- اولاد صالح،هبه ی الهی و یکی از دعاهای انبیاست. «هَبْ لِی مِنَ الصّالِحِینَ»

5-آن چه باید در فرزند محور باشد،صالح بودن است نه امور دیکر. «هَبْ لِی مِنَ الصّالِحِینَ»

6- فرزند صالح،بهترین یاور در مسیر حرکت خانواده به سوی خداست. ذاهِبٌ إِلی رَبِّی ... رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصّالِحِینَ

7- از نشانه های فرزند خوب،کمک به پدر در کار و تلاش است. «مَعَهُ السَّعْیَ»

8-حساب خواب انبیا از خواب های دیگران جداست،به خصوص آن جا که رؤیا تکرار شود. «أَری فِی الْمَنامِ» (رؤیای انبیا،سیمایی از وحی است.در روایت نیز آمده است:«رؤیا الانبیاء وحی[23]

9- در خانواده گفتگوی پدر با فرزندان،عاطفی و محترمانه باشد. «یا بُنَیَّ ، یا أَبَتِ»

10- در راه خدا،باید از همه ی دلبستگی ها حتی دلبستگی به فرزند دست کشید.

(فرزندی که حدود یک قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضّرع او را از خداوند گرفته است،اکنون که رشد کرده و بازویی برای پدر پیرش شده است باید با دست خودش او را ذبح کند) أَنِّی أَذْبَحُکَ ...

11- برای رشد و شخصیّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت کنید و از آنان نظر بخواهید. «فَانْظُرْ ما ذا تَری»

12- نظرخواهی از مردم،برای دریافت میزان آمادگی آنان،حتّی در کارهای روشن و مسلّم مفید است.(ابراهیم در مأموریّت خود شک نداشت امّا باز هم مسئله را با اسماعیل طرح کرد) «فَانْظُرْ ما ذا تَری»

13- مؤمن،تسلیم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمی گیرد. «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» در حالی که اسماعیل می توانست به پدر بگوید:

الف)این خواب است نه بیداری.

ب)کشتن فرزند حرام است.

ج)امر،دلالت بر فوریّت نمی کند،صبر کن.

د)امر ارشادی است نه مولوی،توصیه است نه واجب.

14- کوچک ترها،بزرگ ترها را به انجام کارهای الهی تشویق و دلگرم نمایند. «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ»

15- برای انجام کارها،انگیزه ها را بالا ببریم.(اسماعیل نمی گوید:«اذبحنی،اقتلنی» تا برای پدر سخت باشد،بلکه می گوید: «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» فرمان الهی است که به تو ابلاغ شده انجام بده.)

16- عمل به وظیفه،صبر و پایداری می خواهد و صبر را باید از خداوند خواست.

«سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»

17- صبر و شکیبایی از ویژگی های صالحان است. «الصّالِحِینَ - مِنَ الصّابِرِینَ»

18- صبر اسماعیل همان وعده خداوند به حلم اوست. بِغُلامٍ حَلِیمٍ ... مِنَ الصّابِرِینَ

19- کمالات خود را از خدا بدانیم نه از خود. «إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»

20- در کارها«ان شاءاللّه»بگوییم. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»

فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ«103» وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ«104»

پس چون هر دو تسلیم(فرمان ما)شدند و ابراهیم،گونه ی فرزند را بر خاک نهاد(تا ذبحش کند)،او را ندا دادیم که ای ابراهیم!

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«105»

حقّاً که رؤیایت را تحقق بخشیدی(و امر ما را اطاعت کردی)،همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم(و نیّت عمل خیر آنان را به جای عمل قبول می کنیم).

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ«106»

همانا این همان آزمایش آشکار بود.

نکته ها:

* «تَلَّهُ» یعنی او را بر خاک خواباند.«جبین»به معنای یک طرف صورت و پیشانی است.

* پس از آنکه پدر و پسر،(ابراهیم و اسماعیل)هر دو آمادگی خود را برای انجام فرمان الهی اعلام کردند و ابراهیم فرزندش را به صورت خواباند،ندا آمد که ما سربریدن اسماعیل را نمی خواستیم،ولی بریدن تو را از فرزند در راه خدا می خواستیم که نشان دادی.

اهمیّت انگیزه و نیّت

در فرهنگ قرآن ومکتب اهل بیت علیهم السلام به انگیزه ونیّت عمل بهای اصلی داده شده است.تا آنجا که نیّت مؤمن برای انجام کار خیر با ارزش تر از عمل او شمرده شده است.«نیه المؤمن خیر من عمله»[24]از بسیاری کارهای انجام نشده،به خاطر انگیزه های مثبت ستایش شده و از بسیاری کارهای انجام گرفته،به خاطر انگیزه های منفی انتقاد شده است.

اکنون چند نمونه از کارهایی که انجام نگرفته امّا مورد ستایش و پاداش واقع شده است را ذکر می کنیم:

*از اقدام حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزند. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»

*اویس قرنی برای دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه رفت و با آن که به دیدار حضرت موفق نشد امّا زیارتش قبول شد،در مقابل،افرادی در کنار حضرت بودند و او را آزار می دادند.

*گروهی از یاران پیامبر وسیله ی رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگریان بودند.[25]

*افرادی که خدا بدی های آنان را به خوبی تبدیل می کند. «یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[26]

*کسانی که چون با محبّت اهل بیت علیهم السلام از دنیا رفتند پاداش شهید دریافت می کنند.«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»[27]

*گروهی که پاداش چند برابر به آنان عطا می شود. «أَضْعافاً مُضاعَفَهً»

امّا کارهای نیکی که مورد انتقاد واقع شده است:

*کارهایی که با نیّت فاسد و همراه با ریا و عجب باشد. اَلَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ ... فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[28]

*کاری خیری که در کنارش یک عمل فاسد انجام گرفته،مانند صدقه ای که در کنارش منّت باشد. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»[29]

*کارهای کسانی که قرآن در مورد آنان می فرماید:آنان خیال می کنند ارزشی دارند و کارشان خوب است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[30]

پیام ها:

1- کاری مورد ستایش است که همراه با تسلیم و رضایت باشد. «أَسْلَما وَ تَلَّهُ»

2- در رسیدن به کمالات معنوی،یک نوجوان هم می تواند خود را به مرز اولیای پیر برساند. «أَسْلَما»

3- نشانه ی تسلیم بودن واقعی عمل فوری است. فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ ...

4- صبر بر طاعت،انسان را تسلیم فرمان خدا می سازد. مِنَ الصّابِرِینَ ... أَسْلَما وَ تَلَّهُ

5-دستورات الهی گاهی برای آزمایش است.(ما می خواستیم تو دل بکنی نه آن که خون اسماعیل ریخته شود). «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»

6- مهم تر از عمل،تصمیم بر عمل و تسلیم بودن است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»

7- الطاف الهی،قانونمند است نه گزافه و بی حساب. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (هر کس مثل ابراهیم و اسماعیل تسلیم خدا باشد،پاداش ها و الطاف الهی را دریافت خواهد کرد).

8-دست کشیدن از فرزند،از سخت ترین آزمایش های الهی است.(درجه ایمان و اخلاص ابراهیم و اسماعیل در این امتحان،روشن شد.) «الْبَلاءُ الْمُبِینُ»

وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ«107» وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ«108»

و ما قربانی بزرگی را فدای او کردیم ودر میان آیندگان برای او(نام نیک) به جا گذاشتیم.

سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ«109» کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ«111»

درود و سلام بر ابراهیم.ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم(که برای آنان مدح و ثنا به جا می گذاریم).همانا او از بندگان مؤمن ماست.

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصّالِحِینَ«112»

و او را به اسحاق که پیامبری از شایستگان بود مژده دادیم.

وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلی إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ«113»

و بر ابراهیم و اسحاق برکت و خیر بسیار عطا کردیم و از نسل آن دو (برخی)نیکوکار و(برخی)آشکارا به خود ستمکار بودند.

نکته ها:

* کلمات«فداء»و«فدیه»به معنای پیش مرگ شدن و بلا گردان شدن و باز خرید است.

* خداوند وعده داد که نام نیک ابراهیم در تاریخ بماند «وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» .تمام مناسک حج،از طواف کعبه تا نمازی که پشت مقام ابراهیم خوانده می شود و پیدا شدن انبیایی از نسل او همه و همه نمونه هایی از یاد خیر او در تاریخ است.

پیام ها:

1- در فرهنگ دینی،ذبح حیوان برای دفع خطر مؤثّر است. «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»

2- قربانی کردن،از سنّت های ابراهیمی است. «بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»

3- یک جرقه ی خالص،به یک جریان بزرگ تاریخی تبدیل می شود. «بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» همه ساله صدها هزار گوسفند و گاو و شتر در قربانگاه اسماعیل به یاد او ذبح و قربانی می شود.

4- بقای نام نیک،از الطاف الهی به مردان خداست. وَ تَرَکْنا ...

5-معامله با خدا سود ابدی دارد. «وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»

6- خداوند به انبیا سلام می کند. «سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ» ، «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» [31]، «سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»[32]البتّه درباره ی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم خدا و هم فرشتگان صلوات می فرستند و هم به مؤمنان دستور صلوات و سلام می دهد:

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ...[33]

7- پاداش دادن به نیکوکاران،سنّت وبرنامه خداوند است. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

8-ابراهیم،الگو و نمونه نیکوکاران است. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

9- ابراهیم دارای ذرّیه ای مبارک است.در دعا می خوانیم:خداوندا! همان گونه که

به او برکت دادی بر محمّد وآل محمّد نیز برکت بده. «بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلی إِسْحاقَ»

10- ایمان و احسان از یکدیگر جدا نیست. اَلْمُحْسِنِینَ ... اَلْمُؤْمِنِینَ

11- ارزش فرزند به صالح بودن اوست. «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصّالِحِینَ»

12- نا اهل شدن فرزند حتّی از خاندان پیامبران امکان دارد. وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما ... ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ...آری پیوند نسبی سبب قطعی شدن هدایت یا گمراهی فرزندان نیست.(ممکن است پدر پیامبر و فرزندش منحرف باشد).

وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلی مُوسی وَ هارُونَ«114» وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ«115» وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ«116»

و به راستی ما بر موسی و هارون منّت نهادیم.و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم.و آنان را یاری کردیم،پس غالب آمدند(و پیروز شدند).

وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ«117» وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ«118» وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ«119»

و به آن دو کتاب روشنگر دادیم.و آن دو را به راه راست هدایت کردیم.

و برای آن دو در میان آیندگان(نام نیک)باقی گذاشتیم.

پیام ها:

1- یاد الطاف الهی به پیامبران پیشین،سبب آرامش و دلگرمی و دلداری پیامبر اسلام و مسلمانان در شرایط سخت مکّه است. «وَ لَقَدْ مَنَنّا»

2- برطرف شدن فشارهای روحی از بزرگ ترین نعمت های الهی است. مَنَنّا ...

نَجَّیْناهُما ... مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ

3- مردان خدا زمانی از نگرانی راحت می شوند که قومشان نیز راحت باشند. «وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ»

4- کسی که مورد لطف و نصرت خداوند قرار گیرد،قطعاً پیروز خواهد شد.

«نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ»

5-اول نجات از طاغوت،سپس دعوت به کتاب و راه خدا. نَجَّیْناهُما ... آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ وَ هَدَیْناهُمَا

6- پیام ها و مضامین تورات و دیگر کتب آسمانی،بسیار روشن و قابل فهم همگان است. «الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ»

7- سخنان و نوشته های مربوط به تبلیغ دین،باید روشن و روشنگر باشد.

«الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ»

8-حتّی انبیا به راهنمایی خداوند نیازمندند. «هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

9- نام نیک،یکی از پاداش های الهی در دنیاست. «تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ» در این سوره از حضرت نوح در آیه 78 و از ابراهیم علیه السلام در آیه 107 و از موسی و هارون علیهما السلام در آیه 119 با بقای نام نیک،تجلیل شده است.

سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ«120» إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«121» إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ«122»

سلام بر موسی و هارون.ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.همانا آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.

نکته ها:

* در این سوره هر کجا فرمود:برای انبیا نام نیک باقی گذاشتیم،به سه عنصر اشاره کرده است:1.احسان 2.ایمان 3.عبادت. «إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

پیام ها:

1- مردان خدا زنده اند و سلام ها را دریافت می کنند. سَلامٌ عَلی ...

2- در احترام به دیگران،سلسله مراتب حفظ شود.(اول سلام بر موسی بعد هارون)

3- سلامِ بزرگ تر به کوچک تر مطلوب است.(خدا به مخلوق خود سلام می کند).

4- تبلیغ دین و تبیین معارف الهی،نوعی احسان است. مُوسی وَ هارُونَ ... اَلْمُحْسِنِینَ

5-موسی و هارون،از الگوها و نمونه های نیکوکاران هستند. «نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

6- الطاف الهی به نیکوکاران،یک سنّت و جریان است. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

7- تشویق افراد نیکوکار لازمه مدیریّت و سنّت الهی است. «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

8-ایمان و احسان از یکدیگر جدا نیستند. «الْمُحْسِنِینَ - اَلْمُؤْمِنِینَ»

9- راه دریافت الطاف الهی،ایمان به او و بندگی اوست. «مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»

وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ«123» إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ«124» أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ«125»

و به راستی الیاس از فرستادگان ما بود.آن گاه که به قوم خود گفت:آیا(از خدا) پروا نمی کنید؟ آیا(بتِ)بَعل را می خوانید و بهترین آفریدگار را رها می کنید؟

اَللّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ«126» فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ«127» إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ«128»

خدایی که پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست؟! پس او را تکذیب کردند و بدون شک آنان(در دوزخ)احضار خواهند شد.به جز بندگان برگزیده ی خدا.

وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ«129»

و برای او در میان آیندگان(نام نیک)بر جای گذاشتیم.

نکته ها:

* کلمه ی«بعل»به شوهر گفته می شود.بت پرستان به برخی بت های خود که آن ها را برتر از خود می دانستند،بعل می گفتند.

پیام ها:

1- نام و یاد پیامبران و زحماتشان را فراموش نکنیم و از تاریخ زندگی و شیوه ی برخورد آنان با مخالفان و موافقانشان درس بگیریم. «إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

2- بعثت پیامبران یک سنّت الهی است. «لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

3- سرلوحه دعوت انبیا و اساس همه ی کمالات،تقوا و پرواست. «أَ لا تَتَّقُونَ»

4- کسی که پروا داشته باشد،عقاید بی منطق را رها می کند. «أَ لا تَتَّقُونَ أَ تَدْعُونَ بَعْلاً»

5-مقایسه میان بت و خدا،هر وجدان خفته ای را بیدار می کند. «أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»

6- بر هستی،نظام احسن حاکم است. «أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»

7- پرستش،سزاوار بهترین آفریننده هاست. «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»

8-عبودیّت خالصانه سبب نجات از بازخواست و عذاب الهی در قیامت است.

«فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ«130» إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ«131» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ«132»

سلام و درود بر الیاس.ما این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم.همانا او از بندگان مؤمن ماست.

نکته ها:

مراد از «إِلْ یاسِینَ» همان«الیاس»است که در چند آیه قبل سخن درباره او بود و این دو کلمه نام یک فرد است،مانند«سینا»و«سینین»که نامِ یک سرزمین است.بهترین دلیل بر این مطلب آن است که اولاً در آیات بعد،ضمیر مفرد درباره او به کار می رود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا» و ثانیاً تشابه و تکرار این آیات در مورد پیامبران قبلی یعنی حضرت نوح،ابراهیم، موسی و هارون،نشان می دهد که مراد از «إِلْ یاسِینَ» در «سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ» ،همان «الیاس»در «إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ» می باشد.

* روایاتی که «إِلْیاسِینَ» را«آل یاسین»قرائت کرده و مراد از آن را خاندان پیامبر اسلام دانسته،اکثراً از اهل بیت علیهم السلام نیست و مورد اعتماد نمی باشد.

* تکرار آیه ی «إِنّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» در این سوره برای تشویق به همرنگ شدن با انبیاست که از آنان به محسن یاد شده است.

پیام ها:

1- سلام کردن به پیامبران و اولیا و بزرگان را از خدا بیاموزیم. «سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ»

2- لطف و عنایت نسبت به نیکوکاران،سنّت خداست و همواره جریان دارد.

«کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»

3- ملاک دریافت سلام از طرف خداوند،احسان همراه با ایمان و بندگی است.

سَلامٌ عَلی ... اَلْمُحْسِنِینَ ... عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ

4- هر کس مانند الیاس از مبلّغان دینی باشد،از محسنان و دریافت کنندگان پاداش های الهی می باشد. إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ... سَلامٌ عَلی إِلْ یاسِینَ ... اَلْمُحْسِنِینَ

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ«133» إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ«134»

و همانا لوط یکی از فرستادگان است.آن گاه که او و همه ی خانواده اش را (از قهر خود)نجات دادیم.

إِلاّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ«135» ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ«136»

جز پیرزنی که در میان باقیماندگان(جزء هلاک شدگان)بود.سپس باقی را نابود کردیم.

وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ«137» وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ«138»

و همانا شما صبحگاهان بر آثار آنان می گذرید.(و نیز)شامگاهان؛پس آیا عقل خود را بکار نمی گیرید.

نکته ها:

* کلمه ی«غابر»به معنای واپس مانده است،چنانکه«غبار»نیز باقیمانده خاک است.

* «عجوز»به پیرزنی گویند که از کار و تلاش عاجز باشد.

* کلمه ی «دَمَّرْنَا» از«تدمیر»به معنای هلاک کردن است.

* منطقه ی ویران شده ی قوم لوط،در صدر اسلام در مسیر حجاز و شام بود که قافله ها و کاروانیان هر صبح و شام از کنار آن عبور می کردند.

* روان شناسان غیر مذهبی برای ساخته شدن شخصیّت انسان،عواملی را نام می برند که انسان به طور جبری تحت تأثیر آن ها ساخته می شود،از جمله می گویند:«نظام اجتماعی یا اقتصادی،سازنده ی انسان است».

امّا اسلام محور سازندگی را اراده ی خود انسان می داند نه شرایط بیرونی حاکم بر او،چنانکه زن فرعون بر سر سفره ی فرعون می نشست و در کاخ زندگی می کرد لیکن ذرّه ای تحت تأثیر او قرار نگرفت و بالعکس زن لوط و نوح در خانه ی این دو پیامبر زندگی کردند امّا راه دیگری رفتند.

پیام ها:

1- آشنایی با تاریخ پر درد و رنج انبیا،سبب تسلّی پیامبر و پایداری مؤمنان است.

«وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

2- خداوند هر کس را در جای خود کیفر و پاداش می دهد. نَجَّیْناهُ ... إِلاّ عَجُوزاً

3- وابستگی فیزیکی سبب نجات نیست،وابستگی فکری لازم است. «إِلاّ عَجُوزاً»

4- حساب انبیا از حساب همسرانشان جداست. نَجَّیْناهُ ... إِلاّ عَجُوزاً

5-اهل بیت انبیا،پیروان فکری و عملی آن بزرگوارانند نه خانواده ی آنان. «نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلاّ عَجُوزاً»

6- اگر رشد معنوی در کار نباشد،همسر پیامبر با دیگر افراد ذرّه ای فرق ندارد.

«فِی الْغابِرِینَ»

7- نجات و هلاکت به دست خداست. «نَجَّیْناهُ - دَمَّرْنَا»

8-از کنار ویرانه ها و آثار باستانی،ساده و بی توجّه نگذریم. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

9- سرگذشت قوم لوط،مایه ی عبرت برای همگان است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ«139» إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ«140» فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ«141»

و همانا یونس از فرستادگان است.آن گاه که(از قوم خود)فرار کرد(و)به سوی کشتی پر(از بار و مسافر شتافت.کشتی به خطر افتاد و بنا شد بر اساس قرعه،افرادی به دریا افکنده شوند).پس یونس با مسافران کشتی قرعه انداخت و از بازندگان شد.

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ«142» فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ«143» لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ«144»

پس(او را به دریا افکندند و)ماهی بزرگی او را بلعید.او خود را سرزنش می کرد(و در شکم ماهی به تسبیح خداوند پرداخت).پس اگر از تسبیح گویان نبود،تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.

نکته ها:

* عبدِ«آبق»،برده فراری را گویند که بدون اجازه مالکش فرار کند.حضرت یونس بدون اجازه خداوند،قومش را ترک کرد و سر به بیابان گذاشت.

* «ساهم»از«سهم»به معنای قرعه کشی است،گویند:نهنگی مانع حرکت کشتی شد و دیدند که اگر یکی فدا نشود،خطر همه ی مسافران را تهدید می کند.لذا با قرعه کشی،یونس را به دهان نهنگ انداختند تا خطر برطرف شود.

* «مدحضین»از«ادحاض»به معنای لغزاندن و در این مورد کنایه از شکست و مغلوبیّت در امر قرعه کشی است.

* «حوت»به ماهی گفته می شود،خواه بزرگ و خواه کوچک،ولی بیشتر در مورد ماهی بزرگ بکار می رود.

* اگر خداوند دستور خروج و دوری از مردم را به پیامبرش بدهد،دوری کردن یک ارزش است،همان گونه که به لوط فرمود: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ ... [34]ولی اگر بدون اجازه خداوند،چنین حرکتی شد،ضد ارزش و فرار حساب می شود. «أَبَقَ»

* داستان باید کوتاه،متنوع و مفید باشد.در این سوره برای داستان هر پیامبری چند آیه بیش تر نیامده است.

* یونس به خاطر کم صبری،از قوم خود فرار کرد و لذا الگوی پیامبران بعدی قرار نگرفت و خداوند به پیامبر اسلام می فرماید:مثل یونس مباش «لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ». [35]در این سوره نیز داستانش در آخر بیان شد.

پیام ها:

1- آشنایی با تاریخ انبیا،برای امروز ما درس است. «وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»

2- قرعه کشی میان افراد،امری مشروع و با سابقه است. «فَساهَمَ»

3- حیوانات،گاهی برای انجام یک کار،از طرف خداوند مأمور می شوند.

«فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ»

4- فرار از مسئولیّت راه گشا نیست.(یونس از میان قومش رفت ولی وضعش بدتر شد). «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ»

5-برخی مشکلات ما در زندگی،ناشی از کوتاهی در انجام مسئولیّت است. أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ ... فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ

6- گاهی اولتیماتوم لازم است. فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ...

7- تغییر شرایط،ما را از خدا جدا نکند. «مِنَ الْمُسَبِّحِینَ»

8-تسبیح خداوند،عامل نجات از گرفتاری ها است.حضرت یونس در شکم

ماهی می گفت: «سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ»[36]، «کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ»

9- سابقه ی درخشان،یکی از عوامل نجات است.(فرعون و یونس هر دو در دل آب اقرار کردند،لیکن فرعون غرق و یونس آزاد شد،چون او بد سابقه و این خوش سابقه بود). «الْمُرْسَلِینَ - اَلْمُسَبِّحِینَ»

10- با اراده ی خداوند،انسان می تواند در شکم ماهی تا قیامت زنده بماند. «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» پس عمر طولانی همانند عمر حضرت مهدی از هر استبعادی به دور است.

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ«145» وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ«146» وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ«147»

پس او را در حالی که بیمار بود به زمین خشکی افکندیم.و بر او بته ای از کدو رویاندیم.و او را(پس از بهبودی)به سوی یکصد هزار نفر بلکه یا بیش تر فرستادیم.

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ«148»

پس ایمان آوردند و تا مدّتی آنان را کامیاب و بهره مند کردیم.

نکته ها:

* «نبذ»به معنای پرتاب و افکندن و«عراء»به معنای سرزمین بی گیاه است.

* کلمه ی«شجر»هم به درخت گفته می شود و هم به بوته. «یَقْطِینٍ» به معنای کدو است که برگ آن مایه ی درمان کوفتگی و حشره زدایی است.

* عدد در قرآن،گاهی مورد توجّه خاص است،نظیر آیه ی «وَ لَیالٍ عَشْرٍ»[37]که مراد ده شب است نه کم تر و نه بیش تر.

گاهی مراد از عدد،کثرت است.نظیر آیه ی: «لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ» [38]بعضی یهودیان علاقه دارند هزار سال عمر کنند که مراد از هزار،کثرت است.

گاهی نیز عدد در قرآن به صورت تقریبی به کار رفته است،نظیر آیه ی مورد بحث که می فرماید:قوم یونس صد هزار یا بیش تر بودند. «مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ»

* در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم که حضرت یونس چند روزی در شکم ماهی محبوس بود،موهای او ریخته و پوست بدنش نازک شده بود.بعد از خروج از شکم ماهی،بته ی کدو را می مکید و از سایه آن استفاده می کرد. [39]

* خداوند چهار پیامبر را حفظ کرد:موسی و یوسف را کنار آب،نوح را روی آب و یونس را زیر آب. «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ ... فَنَبَذْناهُ»

پیام ها:

1- ملامت،نباید مانع محبت باشد.یونس ملامت و تنبیه شد،ولی باز هم مورد عنایات ویژه خداوند قرار گرفت. وَ هُوَ مُلِیمٌ ، أَنْبَتْنا ، أَرْسَلْناهُ ...

2- از داروهای گیاهی غافل نشویم. «شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ»

3- رویاندن کدو در زمین خالی از گیاه«العراء»از نشانه های قدرت و امداد الهی است. أَنْبَتْنا ... شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ

4- در مدیریّت،به جای دفع نیروها آن ها را بازسازی کنیم و دوباره به کار گیریم.

«وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ»

5-محدوده ی بعثت انبیا به انتخاب و فرمان خداست.(بعضی بر همه ی مردم مبعوث می شوند و بعضی بر یک منطقه خاص). «وَ أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ»

6- دعا و تسبیح یونس علیه السلام سبب برخورداری از لطف و امداد خداوند شد. مِنَ الْمُسَبِّحِینَ ... أَنْبَتْنا عَلَیْهِ ...

7- فرار،دلیل برنگشتن نمی شود.یونس فرار کرده بود امّا به همان قوم خود

بازگشت و رسالت خود را ارائه داد.(آری گاهی انسان قهر می کند،استعفا می دهد یا همسرش را طلاق می دهد ولی همین که دید مصلحت در برگشتن است باید برگردد.) أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ ... أَرْسَلْناهُ إِلی مِائَهِ أَلْفٍ

8-توبه از گذشته زمینه ی کامیابی در آینده است.قوم یونس توبه کردند و خداوند قهر خود را باز گرفت و آنان را کامیاب ساخت. «فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ»

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ«149»

(می گویند:ملائکه دختران خدا هستند)پس از آنان سؤال کن:آیا دختران برای پروردگارت و پسران برای آنان است؟!

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَهَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ«150» أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ«151» وَلَدَ اللّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ«152»

یا ما فرشتگان را زن آفریدیم و آنان ناظر بودند؟! آگاه باشید که آنان از سر تهمت می گویند:«خدا فرزند آورده»! و البتّه آنان دروغگویند.

أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ«153» ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ«154» أَ فَلا تَذَکَّرُونَ«155» أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ«156»

آیا خداوند دختران را بر پسران برگزیده است؟ شما را چه شده است؟ چگونه داوری می کنید؟ پس آیا پند نمی گیرید؟ آیا برای شما(در این عقاید باطل)دلیل روشنی است؟

فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«157»

پس اگر راست می گویید کتاب(و سند)تان را بیاورید.

پیام ها:

1- سؤال از وجدان،کلید تفکّر و تنبه مردم است. «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ»

2- برخی عقاید به قدری بی منطق و پوک است که لحظه ای فکر کردن برای دریافت بی اعتباری آن ها کافی است. «أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ»

3- فرشتگان را زن پنداشتن،مورد بازخواست الهی است. «أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَهَ إِناثاً»

4- کسی که آگاهی ندارد،حقّ اظهار نظر ندارد. «وَ هُمْ شاهِدُونَ»

5-عقاید مشرکان،ساختگی و دروغ است. «مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ»

6- عقاید خرافی دیگران را به مردم نگوییم تا ارزش هدایت الهی را بهتر بدانند.

لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللّهُ ...

7- آنان که مسیح را فرزند خدا می دانند،همانند مشرکانی هستند که فرشتگان را فرزند خدا می پنداشتند. «لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللّهُ»

8-فرزند دختر و پسر یکسانند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارند. «أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ»

9- انسان به جایی می رسد که بر اساس یک عقیده ی باطل،دختر را بد و پسر را خوب می داند و آنگاه دختران را برای خدا و پسران را از آن خود می داند.

«أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ»

10- عقاید یا باید بر اساس عقل باشد، «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» یا بر اساس فطرت. «أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» (تذکّر،یادآوری چیزی است که در فطرت آدمی باشد و یا بر اساس سند و نقل. «أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ»)

11- کتاب های آسمانی،حجّت و مبنای داوری در مورد خدا هستند و در هیچ یک از این کتب سخنی از فرزند داشتن خدا نیست. «فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ»

وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ«158» سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ«159»

و(گفتند:خدا از جنّیان همسر گرفته است و)میان خدا و جنّ نسبتی قائل شدند،در حالی که جنّیان به خوبی می دانند آنها(برای حساب پس دادن) احضار خواهند شد.خداوند از آن چه آنان می گویند،منزّه است.

إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ«160»

جز بندگان برگزیده خدا(که او را به شایستگی توصیف می کنند وسعادت یابند).

نکته ها:

* در اینکه مراد از نسبت خداوند با جن چیست،دو نظریه است:یکی آنکه جن شریک خداوند است،همان گونه که در آیه صد سوره انعام می خوانیم: «وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ» دیگر آنکه خداوند از جن همسرانی گرفته که از آنان فرزندانی چون ملائکه به وجود آمده اند.

پیام ها:

1- انسانی که از منطق و برهان جدا شد،هر خرافه و تهمتی را به هر کس بخواهد نسبت می دهد تا آنجا که برای خداوند همسری از جنس جنّ می پندارد.

جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ ...

2- جن موجودی است عاقل و مکلّف و به معاد و حضور در پیشگاه عدل الهی برای بازپرسی معتقد است. «عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»

3- همه در پیشگاه خدا بازجویی خواهند شد و خداوند با هیچ کس فامیل نیست.

اگر جن با خداوند نسبت می داشت برای کیفر و حساب نزد خدا احضار نمی شد. «إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»

4- هر کجا سخنی خرافه در مورد خداوند پیش آمد،با کلمه «سُبْحانَ اللّهِ» ذات الهی را منزه دارید. وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ ... سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ

5-هر کجا سخنی از گمراهان و منحرفان پیش آمد،حسابِ بندگان پاک را جدا کنید.(در این سوره بارها جمله ی «إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ» تکرار شده است).

6- تمامی انسان ها به جز بندگان برگزیده خداوند از توصیف شایسته ی او ناتوانند. «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»

فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ«161» ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ«162» إِلاّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ«163»

همانا شما(بت پرستان)وآنچه می پرستید.نمی توانید(خلق را)بر ضد خدا گمراه کنید.مگر کسی که خودش(با اراده و اختیار)به دنبال دوزخ باشد.

نکته ها:

* کلمه«فاتن»از«فتنه»به معنای اغواگر و فریب دهنده است.

آئین شرک و بت پرستی در برابر توحید ناتوان است و اگر امروز طرفدارانی دارد،در آینده نزدیک به بن بست خواهد رسید.

* کلمه ی «صالِ» از«صالی»کسی است که از روی اختیار و انتخاب ملازم چیزی باشد.

پیام ها:

1- خداوند،انسان را آزاد آفرید و اوست که راه خود را انتخاب می کند و بت پرستان و بت هایشان قدرت اجبار ندارند. «ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ»

2- تنها افراد بد طینت و حقّ گریز،از مشرکان و بت ها متأثر می شوند.(مشرکان و بت ها نمی توانند مردم را فریب دهند و در برابر توحید قیام کنند مگر کسانی که با اختیار راه انحرافی شرک را برگزینند). «إِلاّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ»

وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ«164» وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ«165»

(فرشتگان گویند:)و هیچ کس از ما نیست مگر آن که برای او(مرتبه و) جایگاهی معیّن است.و این ما هستیم که(برای اطاعت فرمان خداوند) صف کشیده ایم.

وَ إِنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ«166»

و این مائیم که تسبیح گوی(خداوند)هستیم.

نکته ها:

* ممکن است مراد از«مقام معلوم»در اینجا،مقام مخلصین باشد که در آیات قبل آمده بود:

«إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ»[40]یعنی برای هر یک از بندگان مخلص و برگزیده خداوند،مقام و منزلت معیّنی است.همان گونه که برخی روایات،مصداق آیه را امامان معصوم و اوصیای الهی دانسته اند[41]

پیام ها:

1- در دنیای فرشتگان،برای هر یک،مقام و منزلت و مسئولیّت خاص و سلسله مراتب وجود دارد. «مَقامٌ مَعْلُومٌ»

2- فرشتگان فرزندان خدا نیستند،بلکه مأموران الهی هستند که برای انجام فرمان خدا با نظم و انضباط صف کشیده اند. «الصَّافُّونَ»

وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ«167» لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ«168» لَکُنّا عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصِینَ«169»

(مشرکان)پیوسته و با تأکید می گفتند.اگر پندنامه ای از نوع(کتاب های) پیشینیان نزد مابود،ما نیز حتما از بندگان برگزیده ی خدا بودیم.

فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ«170»

(ولی همین که قرآن برای آنان آمد)پس به آن کفر ورزیدند و به زودی (نتیجه ی کفر خود را)خواهند دانست.

نکته ها:

* از امام باقر علیه السلام نقل شده که مشرکان مکّه و کفّار قریش به یهود و نصاری نفرین می کردند که چگونه پیامبران خود را تکذیب کردند و می گفتند:به خدا قسم اگر یکی از کتاب های آسمانی پیشین نزد ما بود ما به آن ایمان می آوردیم.امّا همین که حضرت محمد صلی الله علیه و آله مبعوث شد به او کفر ورزیدند.[42]

* شاید معنای آیه این باشد که مشرکان پیوسته می گفتند اگر ما خبری از موحّدان قبلی داشتیم که آنان در سعادت و خوشی هستند،ما نیز اهل توحید می شدیم.پس این گونه طفره رفته و کافر شدند.

پیام ها:

1- ادّعا بسیار است و مدّعیان فراوان.هنگام عمل،مؤمن از کافر شناخته می شود.

لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ... لَکُنّا عِبادَ اللّهِ ... فَکَفَرُوا بِهِ

2- در برابر منطق و استدلال نباید تاریخ گذشته را بهانه کرد. لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ ...

3- به فکر عاقبت کار باشیم که غفلت از آینده،موجب کفر و انکار است. «فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ«171»

و بی شک فرمان ما برای بندگانی که به رسالت فرستاده شده اند از پیش معیّن شده است.

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ«172» وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ«173»

همانا ایشانند که پیروزند.وهمانا سپاه ماست که پیروز است.

نکته ها:

* در این سوره به داستان پیامبرانی چون نوح،ابراهیم،موسی،هارون،الیاس،لوط و یونس اشاره شد.این آیه به منزله ی قطعنامه و پایان کار آن بزرگواران است که مایه ی تسلّی خاطر پیامبر و دلگرمی مسلمانان می باشد.

* سؤال: با آنکه خداوند وعده نصرت و پیروزی مردان خدا را داده است،پس چرا گاهی شاهد شکست آنان هستیم؟

پاسخ: اوّلاً آن وعده های الهی محقّق شده و امروز عدد پیروان ادیان آسمانی بسیار بیشتر از پیروان مکاتب بشری است.مخالفان انبیا از میان رفته اند و نام و نشانی از آنها نیست.امّا نام پیامبران زنده است و مکان های منسوب به آنها،مورد احترام مردم.محبوبیّت و قداست آنها نزد مردم با هیچ یک از دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان و شاعران و سیاستمداران تاریخ قابل مقایسه نیست.

ثانیاً؛شکست های آنان،همواره ناشی از کوتاهی و سستی پیروانشان در انجام مسئولیّت ها بوده است،نه عدم نصرت و امداد الهی.چنانکه شکست مسلمانان در جنگ احد،ناشی از سستی و اختلاف و نافرمانی آنان بود.

ثالثاً؛پیروزی علمی و منطقی و عقلی را فراموش نکنیم.

رابعاً؛هلاکت و قهر الهی درباره مخالفان را از یاد نبریم.

خامساً؛عمر جهان تمام نشده و با آمدن و ظهور حضرت مهدی تمام اهداف حق عملی خواهد شد.

پیام ها:

1- یاری شدن انبیا،سنّت الهی است. «سَبَقَتْ کَلِمَتُنا»

2- آینده بشر با پیروزی انبیا و شکست دشمنان آنان است. «لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا»

3- عبودیّت و بندگی خدا،شرط رسیدن اولیا به مقام رسالت بوده است. «لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ»

4- پیروزی پیامبران و مکتب آنان بر دیگر مکاتب حتمی است. «إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» (حرف«انّ»و حرف«لام»و جمله اسمیه،نشانه ی حتمی بودن است)

5-بندگی خدا،زمینه ی دریافت نصرت الهی است. لِعِبادِنَا ... اَلْمَنْصُورُونَ

6- پیامبران و پیروان آنان لشگر خدا هستند و لشگر خدا قطعاً در همه صحنه ها پیروز است. «إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ»

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّی حِینٍ«174» وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ«175» أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ«176»

پس تا مدّتی(معیّن از کفّار)روی بگردان.و(عناد و لجاجت)آنان را بنگر، پس به زودی(کیفر عنادشان را)خواهند دید.پس آیا نسبت به نزول عذاب ما عجله دارند؟

فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ«177»

پس هرگاه(عذاب ما)به آستانه آنان فرود آید،اخطار شدگان چه بد صبحگاهی خواهند داشت.

وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّی حِینٍ«178» وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ«179»

و تا مدّتی از آنان روی بگردان.و بنگر،پس به زودی خواهند دید(که عاقبتشان چه می شود).

سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمّا یَصِفُونَ«180» وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ«181» وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ«182»

پاک و منزّه است پروردگار تو،پروردگار عزیز،از آن چه درباره ی او (می پندارند و)توصیف می کنند.و سلام بر همه ی فرستادگان و سپاس و ستایش برای خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

پیام ها:

1- مربّی و رهبر،گاهی باید به عنوان تهدید و اعتراض،به مردم لجوج و گمراه پشت کند. «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ»

2- کسی که وعده های خداوند پشتوانه ی پیروزی اوست،باید از موضع قدرت برخورد کند. «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ»

3- اعراض و قهر باید منطقی،الهی و موقّت باشد.(نه انتقامی،نفسانی و دائمی).

«حَتّی حِینٍ»

4- در برابر ناباوری کافران نسبت به تهدیدهای الهی،تکرار لازم است.دستور فَتَوَلَّ عَنْهُمْ ... وَ أَبْصِرْ دوبار تکرار شده است.

5-ابتدا هشدار و تذکّر و اتمام حجّت،سپس قهر و عذاب. «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ» در حالی است که قبلاً انذار شده اند. «الْمُنْذَرِینَ»

6- خداوند در همین دنیا،طعم تلخ شکست را به معاندان خواهد چشاند و شما مؤمنان،عاقبت آنان را مشاهده خواهید کرد. «وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ»

7- تمام عزّت ها از آنِ خداست. «رَبِّ الْعِزَّهِ»

8-نسبت های مشرکان به خداوند و توصیف های آنان از او با مقام عزّت و ربوبیّت خداوند سازگار نیست. «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ»

9- خداوند،سرچشمه تمام کمالات و زیبایی هاست. «الْحَمْدُ لِلّهِ»

10- تنها خداوند شایسته ستایش است. «الْحَمْدُ لِلّهِ»

11- خداوند مالک و مدبّر تمام هستی است. «رَبِّ الْعالَمِینَ»

12- تمام هستی به سوی کمال و رشد است. «رَبِّ الْعالَمِینَ»

13- جهان آفرینش،جلوه و مظهر ربوبیّت خداوند و ربوبیّت خداوند مقتضی حمد و ستایش است. «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»

«و الحمد للّه ربّ العالمین»


[1] - تفسیر مجمع البیان

[2] - ذاریات،5

[3] - مرسلات،7.

[4] - تفاسیر نورالثقلین و برهان

[5] - .تفسیر نمونه

[6] - کافی،ج2،ص134؛وسائل،ج4،ص124

[7] - اگر کلمه«یمین»رای نشانه دست راست و قدرت بگیریم.

[8] - اگر کلمه«یمین»رای از«یمن»به معنای خیر و برکات بدانیم.

[9] - تفسیر نورالثقلین.

[10] - تفسیر راهنما

[11] - یوسف،31.

[12] - تفسیر نورالثقلین

[13] - تفسیر مجمع البیان

[14] - نحل،120

[15] - بقره،124

[16] - .انعام،75.

[17] - انعام،90.

[18] - انعام،76-78.

[19] - انبیاء،57.

[20] - نجم،37.

[21] - تفسیر نورالثقلین

[22] - توبه،114

[23] - تفسیر برهان

[24] - کافی،ج2،ص84

[25] - توبه،92

[26] - فرقان،70.

[27] - بحار،ج23،ص233

[28] - ماعون،4.

[29] - بقره،264.

[30] - کهف،104

[31] - .صافّات،79

[32] - صافّات،120

[33] - احزاب،56.

[34] - هود،81

[35] - قلم،48

[36] - .انبیاء،87.

[37] - فجر،2

[38] - بقره،96.

[39] - تفاسیر قمی و نورالثقلین

[40] - صافات،160

[41] - تفاسیر نورالثقلین و راهنما

[42] - .تفسیر نورالثقلین.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -