انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 28 - 40 عنکبوت

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من اءحد من العالمين (28)
اءئنـكـم لتـاتـون الرجـال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا اءن قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين (29)
قال رب انصرنى على القوم المفسدين (30)

 


ترجمه :
28 - و لوط را فرستاديم هنگامى كه به قوم خود گفت : شما كار بسيار زشتى انجام مى دهيد كه احدى از مردم جهان قبل از شما آنرا انجام نداده !
29 - آيـا شـمـا بـه سـراغ مـردان مـى رويـد، و راه تـداوم نـسـل انسان را قطع مى كنيد، و در مجلستان اعمال منكر انجام مى دهيد؟!، اما پاسخ قومش جز اين چيزى نبود كه گفتند: اگر راست مى گوئى عذاب الهى را براى ما بياور!
30 - (لوط) عرض كرد: پروردگارا مرا در برابر اين قوم مفسد يارى فرما.
تفسير:
آلوده دامنان خيره سر!
بـعـد از بـيـان گـوشـه اى از مـاجـراى ابـراهيم (عليه السلام ) به سراغ ذكر بخشى از سـرگـذشت پيامبر هم عصرش لوط (عليه السلام ) مى پردازد و مى فرمايد: (ما لوط را فرستاديم به
بـيـاور هـنگامى را كه به قومش گفت : شما كار بسيار زشتى را انجام مى دهيد كه احدى از جـهـانـيـان تـاكـنـون مـرتـكـب آن نـشـده اسـت )! (و لوطـا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين ).
(فـاحـشـه ) - چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم از مـاده (فـحـش ) در اصـل بـه مـعـنـى هـر فعل يا سخن بسيار زشت و زننده است ، و در اينجا كنايه از (همجنس گرائى ) است .
از جـمـله مـا سـبـقـكـم بـهـا مـن احـد مـن العـالمـيـن بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه ايـن عـمـل زشـت و نـنـگـيـن لااقـل بـه صـورت هـمـگـانـى و عـمـومـى و در آن شكل زننده در ميان هيچ قوم و ملتى سابقه نداشته است .
در حالات قوم لوط نوشته اند يكى از عوامل اصلى آلودگى آنها به اين گناه اين بود كه آنـهـا مـردمى بخيل بودند، و چون شهرهاى آنها بر سر راه كاروانهاى شام قرار داشت آنها بـا انـجـام اين عمل نسبت به بعضى از عابرين و ميهمانان آنها را از خود متنفر كردند، ولى كـم كـم تـمـايـلات هـمـجـنس گرائى در ميان خود آنها قوت گرفت و در لجنزار (لواط) فرو رفتند.
بـه هـر حال آنها هم بار گناه خويش را بر دوش مى كشند و هم بار گناه كسانى را كه در آيـنـده از عـمـل آنـهـا پـيـروى مـى كـنند (بى آنكه از گناه آنان چيزى كاسته شود) چرا كه بـنـيـانـگـذار ايـن سـنـت شـوم و پـليـد بـودنـد، و مـى دانـيـم هـر كـس سـنـتـى بـگـذارد در اعمال كسانى كه به آن عمل كنند سهيم است .
(لوط) (عـليـه السـلام ) ايـن پـيامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاش تر بيان ساخت و گـفـت : (آيـا شـمـا بـه سـراغ مـردان مـى رويـد)؟! (ائنـكـم لتـاءتـون الرجال ).
(و آيـا راه تـكـثـيـر نـسـل انـسـان را قـطـع مـى كـنـيـد)؟! (و تـقـطـعـون السبيل ).
(و آيـا شـمـا در مـجـالسـى كـه مـركـز اجـتـمـاعـتـان اسـت آشـكـارا اعمال منكر انجام مى دهيد)؟ (و تاءتون فى ناديكم المنكر).
(نـادى ) از مـاده (نداء) به معنى مجلس عمومى ، و گاه به معنى مركز تفريح است ، چون افراد در آنجا يكديگر را صدا مى زنند و ندا مى كنند.
قـرآن در ايـنـجـا شـرح نـداده اسـت كـه آنها چه منكراتى در مجالس خود انجام مى دادند، اما نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت اعـمـالى بـوده اسـت كـه مـتـنـاسـب بـا هـمـان عمل زشتشان بوده ، و به طورى كه در بعضى از تواريخ آمده آنها فحشهاى ركيك و كلمات زشـت و زننده رد و بدل مى كردند، با كف دست بر پشت يكديگر مى زدند قمار مى كردند، بـازيـهـاى بـچـه گـانـه داشـتـنـد، مخصوصا سنگهاى كوچك به يكديگر يا به عابران پرتاب مى كردند، انواع آلات موسيقى را به كار مى بردند، و حتى در حضور جمع بدن خود را برهنه و گاه كشف عورت مى كردند!.
در حـديـثـى از (ام هـانى ) از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده است كه حضرت در پاسخ سؤ ال از جمله و تاتون فى ناديكم المنكر فرمود: كانوا يخذفون من يمر بهم و يسخرون منه : (آنها هر كسى كه رد مى شد سنگريزه به سوى او پرتاب
مى كردند و به باد مسخره اش مى گرفتند.
اكـنـون ببينيم پاسخ اين قوم گمراه و ننگين در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (عليه السلام ) چه بود.
قـرآن مـى گـويـد: (آنها جوابى جز اين نداشتند كه گفتند: اگر راست مى گوئى عذاب خـدا را بـراى مـا بـيـاور) (فـمـا كـان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين ).
آرى آن هـوسـبـازان كـه فـاقـد عـقـل و درايـت كـافى بودند، اين سخن را از روى سخريه و استهزاء در برابر دعوت معقول و منطقى لوط گفتند.
و از ايـن پـاسـخ بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه لوط عـلاوه بـر آن سـخـنـان مستدل آنها را به عذاب دردناك الهى نيز در صورت ادامه راه خود تهديد كرده بود، اما آنها هـمـه را رها كردند و اين يكى را چسبيدند، آنهم از روى مسخره و استهزاء در سوره قمر آيه 36 نـيـز شبيه اين مطلب آمده است و لقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر: (لوط قومش را از عذاب ما ترسانيد، اما آنها با بيم دهندگان به ستيز برخاستند).
ضـمـنـا ايـن تـعـبـيـر قـوم گـمـراه نـشـان مـى دهـد كـه آنـهـا مـى خـواسـتـنـد از عـدم نـزول عذاب نتيجه گيرى كنند كه او كاذب و دروغگو است ، در حالى كه اين رحمت خدا است كه حتى به آلوده ترين اقوام فرصت و مهلت براى مطالعه ، تجديد نظر و بازگشت مى دهد.
در ايـنجا بود كه لوط (عليه السلام ) دستش از همه جا كوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آكنده از غم و اندوه گفت : (پروردگارا! مرا بر اين قوم مفسد، پيروز گردان ) (قال رب انصرنى على القوم المفسدين ).
قومى كه روى زمين را به فساد و تباهى كشيده اند، اخلاق و تقوى را بر باد داده اند، عفت و پـاكـدامـنـى را پـشت سر انداخته اند، عدالت اجتماعى را زير پا نهاده اند، و شرك و بت پـرسـتـى را بـا فـسـاد اخـلاق و ظـلم و سـتـم آمـيـخـتـه انـد، و نـسـل انـسـان را بـه فنا و نيستى تهديد كرده اند، پروردگارا! مرا بر اين فاسدان مفسد پيروز فرما.
نكته :
بلاى همجنس گرائى !
(هـمـجـنـس گـرائى ) چـه در مـيـان مـردان بـاشد (لواط) و چه در ميان زنان (مساحقه ) از بدترين انحرافات اخلاقى است كه سرچشمه مفاسد زيادى در جامعه خواهد بود.
اصـولا طـبـيـعت زن و مرد آنچنان آفريده شده است كه آرامش و اشباع سالم خود را در علاقه به جنس مخالف (از طريق ازدواج سالم ) مى بينند، و هرگونه تمايلات جنسى در غير اين صورت ، انحراف از طبع سالم انسانى و يكنوع بيمارى روانى است كه اگر به آن ادامه داده شـود روز بـه روز تـشـديـد مـى گـردد و نتيجه اش بى ميلى به (جنس مخالف ) و اشباع ناسالم از طريق (جنس موافق ) است .
ايـن گـونـه روابـط نـامـشـروع در ارگـانيسم بدن انسان و حتى در سلسله اعصاب و روح اثـرات ويـرانـگـرى دارد: مـرد را از يـك مـرد كـامـل بـودن ، و زن را از يـك زن كامل بودن ساقط مى كند، بطورى كه چنين زنان و مردان همجنس باز، گرفتار ضعف جنسى شديد مى شوند و قادر نيستند پدر و مادر خوبى براى فرزندان آينده خود باشند و گاه قدرت بر توليد فرزند را به كلى از دست مى دهند.
افـراد (هـمـجـنـس گـرا) تـدريـجـا به انزوا و بيگانگى از اجتماع و سپس بيگانگى از خويشتن رو مى آورند، و گرفتار تضاد پيچيده روانى مى شوند، و اگر
بـه اصـلاح خـويـش نـپـردازند ممكن است به بيماريهاى جسمى و روانى مختلفى گرفتار شوند.
بـه هـمين دليل و به دلائل اخلاقى و اجتماعى ديگر، اسلام شديدا همجنس گرائى را در هر شـكـل و صـورت تـحـريـم كـرده ، و براى آن مجازاتى شديد كه گاه به سرحد اعدام مى رسد قرار داده است .
مـوضـوع مـهـم اين است كه بى بندوبارى و تنوع طلبى بيمارگونه دنياى متمدن مادى ، بـسـيارى از پسران و دختران را به سوى اين انحراف بزرگ مى كشاند، نخست پسران را تـشـويـق بـه لبـاسـهـاى جلف و زنانه و خودآرائى مخصوص و دختران را به لباسهاى پـسرانه دعوت مى كند، و از اينجا انحراف و همجنس گرائى شروع مى شود تا جائى كه بـه وقـيـحـترين اعمال در اين زمينه ، شكل قانونى مى دهند و از هرگونه پيگرد و مجازات بركنار مى دادند كه قلم از شرح و وصف آن شرم دارد.
آيه و ترجمه


و لمـا جـاءت رسـلنـا ابـراهـيـم بـالبـشـرى قـالوا انـا مـهـلكـوا اءهل هذه القرية ان اءهلها كانوا ظالمين (31)
قـال ان فـيـهـا لوطـا قـالوا نـحـن اءعـلم بـمـن فـيـهـا لنـنـجـيـنه و اءهله الا امراءته كانت من الغابرين (32)
و لمـا اءن جـاءت رسلنا لوطا سى ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قالوا لا تخف و لا تحزن انا منجوك و اءهلك الا امراءتك كانت من الغابرين (33)
انا منزلون على اءهل هذه القرية رجزا من السماء بما كانوا يفسقون (34)
و لقد تركنا منها اية بينة لقوم يعقلون (35)

 


ترجمه :
31 - هـنـگـامـى كـه فـرسـتـادگـان ما (از فرشتگان ) به سراغ ابراهيم با بشارت (به تـولد فـرزند براى او) آمدند، گفتند: ما اهل اين شهر و آبادى را (اشاره به شهرهاى قوم لوط) هلاك خواهيم كرد چرا كه اهل آن ستمگرند.
32 - (ابـراهـيـم ) گـفـت : در ايـن آبـادى لوط اسـت ، گـفـتـنـد مـا به كسانى كه در آن است آگـاهـتـريـم ! مـا او و خـانـواده اش را نجات مى دهيم ، جز همسرش را كه در ميان قوم باقى خواهد ماند.
33 - هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها اندوهگين شد، گفتند، نترس و غـمـگين مباش ، ما تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد، جز همسرت را كه در ميان قوم باقى مى ماند.
34 - ما بر اهل اين شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسقشان فرو خواهيم ريخت .
35 - مـا از آن آبـادى نـشـانـه روشـنـى و درس عـبـرتـى بـراى كـسـانـى كـه تعقل مى كنند باقى گذارديم .
تفسير:
و اينهم سرنوشت آلودگان !
سـرانـجـام دعـاى لوط مستجاب شد و فرمان مجازات سخت و سنگين اين قوم تبهكار از سوى پـروردگـار صـادر گـرديـد، فـرشـتـگـانـى كـه مـاءمـور عـذاب بـودنـد قـبـل از آنـكـه بـه سـرزمـيـن لوط (عـليـه السـلام ) بـراى انجام ماءموريت خود بيايند به سـرزمـيـنـى كـه ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) در آن بود براى اداى رسالتى ديگر، يعنى بشارت ابراهيم (عليه السلام ) به تولد فرزندان رفتند.
آيـات فـوق نـخـست داستان برخورد آنها را با ابراهيم (عليه السلام ) بيان مى كند و مى گـويـد: (هـنـگـامـى كـه فرستادگان ما به سراغ ابراهيم با بشارت آمدند (و او را به تـولد اسـحـاق و يـعـقـوب نـويـد دادنـد) افـزودنـد، مـا اهـل ايـن شـهـر و آبـادى را (اشـاره بـه شـهـرهـاى قـوم لوط) هـلاك خـواهـيـم كـرد چـرا كـه اهـل آن ظـالم و سـتـمـگـرنـد) (و لمـا جـائت رسـلنـا ابـراهـيـم بالبشرى قالوا انا مهلكوا اهل هذه القرية ان اهلها كانوا ظالمين ).
تـعـبـيـر بـه (هـذه القـريـة ) (ايـن آبادى ) دليل بر اين است كه شهرهاى قوم لوط در مجاورت سرزمين ابراهيم بود.
و تـعـبـيـر بـه (ظالم ) به خاطر آن است كه آنها، هم بر خويشتن ظلم مى كردند كه راه شـرك و فـساد اخلاق و بى عفتى را پيش گرفته بودند، و هم بر ديگران كه ظلم و ستم آنها حتى شامل عابرين و كاروانهائى كه از آن سرزمين عبور مى كردند مى شد.
هـنگامى كه ابراهيم اين سخن را شنيد نگران لوط پيامبر بزرگ خدا شد و (گفت : در اين آباديها لوط است )! (قال ان فيها لوطا).
سرنوشت او چه خواهد شد؟!
امـا فـورا در پـاسـخ او گـفـتـنـد: نـگـران مـبـاش (ما به كسانى كه در اين سرزمين هستند آگاهتريم ) (قالوا نحن اعلم بمن فيها).
ما هرگز تر و خشك را با هم نمى سوزانيم و برنامه ما كاملا دقيق و حساب شده است .
و افـزودنـد: (مـا قطعا لوط و خانواده اش را نجات خواهيم داد، جز همسرش كه در ميان قوم باقى خواهد ماند)! (لننجينه و اهله الا امراته كانت من الغابرين ).
از اين آيه بخوبى استفاده مى شود كه در تمام آن شهرها و آباديها تنها يك خانواده مؤ من و پاك بود، و خداوند هم به موقع آنها را رهائى بخشيد، چنانكه در آيه 36 سوره ذاريات مـى خـوانـيـم : فـمـا وجـدنـا فـيـهـا غير بيت من المسلمين : (ما در آنجا جز يك خانواده مسلمان نيافتيم و تازه همسر لوط نيز از صف مؤ منان خارج بود و لذا محكوم به عذاب شد).
تـعـبـيـر بـه (غـابرين ) جمع (غابر) به معنى كسى است كه همراهانش بروند و او بـمـانـد، زنى كه در خانواده نبوت بوده نمى بايست از (مسلمين و مؤ منين ) جدا شود، اما كفر و شرك و بت پرستى او سبب جدائيش گرديد.
و از اينجا روشن مى شود كه انحراف او تنها از نظر عقيده بود، بعيد نيست
ايـن انـحـراف را از مـحـيـط خـود گرفته باشد، و در آغاز مؤ من و موحد بوده است و به اين ترتيب ايرادى متوجه لوط نخواهد شد كه چرا با چنين زنى ازدواج كرده است ؟.
ضـمـنـا اگـر مـؤ مـنـان ديـگـرى بـه لوط گـرويـده بـودنـد حـتـمـا قـبـل از ايـن مـاجرا از آن سرزمين آلوده هجرت كرده بودند، تنها لوط بود و خانواده اش كه مى بايست تا آخرين ساعتى كه احتمال تاءثير تبليغ و انذار مى داد در آنجا بماند.
در ايـنـجـا سـؤ الى پـيـش مـى آيـد و آن ايـنـكـه مـگـر ابـراهـيـم احتمال مى داد كه عذاب الهى دامن لوط را هم بگيرد كه در برابر فرشتگان از وضع لوط اظهار نگرانى كرد و آنها به او اطمينان دادند كه لوط نجات مى يابد؟
پاسخ روشن اين سؤ ال اين است كه ابراهيم (عليه السلام ) مطلب را مى دانست ولى براى اطـمـيـنان قلبش سؤ ال مى كند، چنانكه نظير آن را همين پيامبر بزرگ در مورد معاد دارد كه خداوند به وسيله زنده كردن مرغان منظره معاد را پيش روى او مجسم مى سازد.
ولى مـفـسـر بـزرگ عـلامـه طـبـاطبائى معتقد است كه منظور ابراهيم اين بود كه وجود لوط (عليه السلام ) را در ميان اين قوم دليلى براى رفع عذاب از آنها بگيرد، و از آيه 74 - 76 سوره هود نيز براى اين مقصد كمك مى گيرد، زيرا اين آيات مى گويد: (ابراهيم مى خـواسـت مـجـازات ايـن قوم به تاءخير افتد شايد نور هدايت در قلبشان پرتوافكن شود، ولى با اين جواب روبرو شد كه اصرار در اين موضوع نكن كه وضع آنها از اين حرفها گذشته ، و مجازاتشان قطعى و لا يتغير است .
امـا بـه اعـتـقـاد مـا پـاسخى كه فرشتگان در اينجا در مورد آزادى لوط و خانواده اش دادند بخوبى نشان مى دهد كه در اين آيات تنها سخن از لوط در ميان بوده است ، اما آيات سوره هود مطلب جداگانه اى را تعقيب مى كند، و همانگونه
كه گفتيم ابراهيم اين سؤ ال را تنها براى كسب اطمينان بيشتر مطرح كرد (دقت كنيد).
گـفـتـگـوى فـرشـتـگان با ابراهيم در اينجا پايان گرفت و آنها روانه ديار لوط (عليه السلام ) شدند.
قرآن مى گويد: (هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها اندوهگين و بى طاقت شد) (و لما ان جائت رسلنا لوطا سيئى بهم و ضاق بهم ذرعا).
تـمـام نـاراحـتـى او از ايـن بـود كـه آنـها را نمى شناخت ، آنها به صورت جوانانى خوش قـيـافـه بـودنـد، و آمدن چنين ميهمانانى در چنان محيط آلوده اى ، ممكن بود براى لوط موجب دردسـر و احـتـمـالا آبـروريـزى نـزد مـيـهـمانان شود، لذا سخت در فكر فرو رفت كه عكس العمل قوم گمراه و ننگين و بى شرم در برابر اين ميهمانان چه خواهد بود؟!
(سـيـئى ) از مـاده (ساء) به معنى بد حال شدن است ، و (ذرع ) به معنى (قلب ) يا خلق است ، بنابراين (ضاق بهم ذرعا) يعنى دلتنگ و ناراحت شد.
بـعـضـى از مـفـسران گفته اند كه اين كلمه در اصل به معنى (فاصله ميان دستهاى شتر هـنـگـام راه رفتن ) است ، و از آنجا كه هرگاه بار سنگينى بر پشت او بگذارند، فاصله گـامـهـاى خـود را كـمـتر و تنگتر مى كند، اين جمله (ضاق ذرعا) به عنوان كنايه از حادثه سنگين و طاقت فرسا ذكر مى شود.
ولى مـيـهـمـانـان كـه نـاراحـتـى او را درك كردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نـگـرانـى بـيـرون آوردنـد: (گفتند: نترس ، و غمگين مباش (كارى از اين بيشرمان ساخته نـيـسـت ، و بـه زودى هـمـگى نابود خواهند شد) ما تو و خانواده ات را نجات خواهيم داد، جز همسرت كه در ميان آنها مى ماند) (و هلاك مى شود)
(و قالوا لا تخف و لا تحزن انا منجوك و اهلك الا امراءتك كانت من الغابرين ).
البـتـه از آيـات سـوره هـود بخوبى استفاده مى شود هنگامى كه آن قوم بى آزرم از وجود مـيـهـمـانـهـاى لوط (عـليـه السـلام ) با خبر شدند به سرعت به سراغ او آمدند و در نظر داشـتـند مزاحم آنان شوند، لوط كه هنوز فرشتگان را نشناخته بود، سخت ناراحت شد گاه بـا تـوسـل به نصيحت ، و گاه به تهديد، و گاه از طريق تحريك وجدان آنها كه آيا يك مـرد رشـيـد در مـيـان شـمـا وجـود نـدارد؟! و گـاه از طريق پيشنهاد ازدواج دخترانش با آنها، خـواسـت آنـان را از اين كار بازدارد، اما اين بيشرمان به هيچ چيز قانع نبودند و تنها به هدف ننگين خود مى انديشيدند!
ولى رسـولان پـروردگار خود را به لوط (عليه السلام ) معرفى كرده و از طريق اعجاز الهـى چـشـمـان آن قـوم مـهـاجـم را نـابـيـنا ساختند و آب سردى بر قلب سوخته اين پيامبر بزرگ ريختند.
قـابـل تـوجه اينكه رسولان پروردگار به لوط گفتند: (نترس ) و (غمگين مباش ) در اينكه ميان اين دو كلمه (خوف و حزن ) چه تفاوتى وجود دارد در تفسير الميزان چنين آمده كه (خوف ) در مورد حوادث ناگوار احتمالى است و (حزن ) در موارد قطعى .
بـعـضـى (خوف ) را مربوط به حوادث آينده مى دادند، و (غم ) را متعلق به حوادث گذشته .
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه (خـوف ) در مـورد مسائل (خطرناك ) است اما غم مربوط به حوادث (دردناك )، هر چند خطرى در آن وجود نداشته باشد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه بر طبق آيات سوره هود، ترس و اندوه
لوط مـربـوط بـه خـودش نـبـوده ، بـلكـه از ايـن بيم داشت كه مزاحم ميهمانهايش شوند اما جـوابـى كـه فـرشـتـگـان دادند، مربوط به نجات لوط و خانواده اش بود و اين دو با هم سازگار نيست .
پـاسـخ ايـن سـؤ ال را از آيه 81 سوره هود اجمالا مى توان استفاده كرد، زيرا هنگامى كه قـوم بـى شـرم براى دست دراز كردن به سوى ميهمانها آمدند فرشتگان به لوط گفتند: (ايـن قـوم بـه تـو دسـتـرسـى پـيـدا نـخـواهـنـد كـرد يـعـنـى مـا كـه سهل است ، آزارى به تو نيز نمى توانند برسانند، بنابراين فرشتگان ، نجات خود را مـسـلم گـرفـتـنـد - و راستى هم مسلم بود - تنها بشارت را روى نجات لوط و خانواده اش ‍ متمركز كردند.
بـعـد بـراى اينكه سرنوشت اين گروه آلوده به ننگ را در برنامه ماءموريت خود روشنتر سازند افزودند: (ما بر اهل اين شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فـرو خـواهيم ريخت )! (انا منزلون على اهل هذه القرية رجزا من السماء بما كانوا يفسقون ).
منظور از (قريه ) همان شهر (سدوم ) و شهرها و آباديهاى اطراف آنها است كه قوم لوط در آن مى زيستند و بعضى تعداد جمعيت آنها را هفتصد هزار نفر شمرده اند.
و منظور از (رجز) در اينجا (عذاب ) است (معنى اصلى رجز اضطراب است ، سپس به هـر چـيـزى كـه موجب اضطراب مى گردد رجز مى گويند و لذا عرب آن را در معانى زيادى مـانـنـد بلاهاى سخت ، طاعون ، برف و تگرگ شديد، بت ، وسوسه شيطان و عذاب الهى به كار مى برد).
جمله (بما كانوا يفسقون ) علت مجازات دردناك آنها را كه فسق
و نـافـرمـانـى خـدا بـود بـيـان مـى كـنـد، و تـعـبـيـر بـه فعل مضارع (يفسقون ) دليل بر استمرار و ادامه كارهاى زشتشان است .
اين تعبير بيانگر اين واقعيت است كه اگر از ادامه گناه ، خوددارى مى كردند و به راه حق و تـقـوا و پاكى باز مى گشتند گرفتار چنين عذابى نمى شدند و گذشته آنان بخشوده مى شد.
در اينجا چگونگى عذاب دردناك آنها توضيح داده نشده ، همين اندازه مى فرمايد: (ما از آن آباديها (از ويرانه هاى درهم ريخته و شهرهاى بلا ديده و نابود شده ) آنها درس عبرت و نشانه روشنى براى كسانى كه انديشه مى كنند باقى گذارديم ) (و لقد تركنا فيها آية بينة لقوم يعقلون ).
ولى در هـمان سوره هود آيه 82 و همچنين سوره اعراف 84، شرح عذاب آنها داده شده است ، كـه نـخـسـت زلزله شـديـدى شـهـرهـاى آنها را به كلى زير و رو كرد، و سپس بارانى از سـنـگهاى آسمانى بر آنها فرو ريخت ، به گونه اى كه بدنها و ويرانه هاى خانه ها و قصرهاشان زير آن مدفون گشت .
تـعـبـير به (آية بينة ) (نشانه روشنى ) اشاره به آثار باقيمانده شهر (سدوم ) اسـت كـه طـبـق آيـات قـرآن در مـسير راه كاروانهاى مردم حجاز قرار داشت ، و تا زمان ظهور پـيـامـبـر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز باقى بود، چنانكه در آيه 76 سوره حجر مى خوانيم : و انها لبسبيل مقيم : (آثار آن بر سر راه كاروانيان برقرار است ) و در آيـه 137 و 138 صـافـات چـنـيـن آمـده : و انـكـم لتـمـرون عـليـهـم مـصـبـحـيـن و بـالليـل افـلا تـعـقـلون : (شـمـا صـبـح و شام از كنار آنها مى گذريد آيا انديشه نمى كنيد)؟!
آيه و ترجمه


و الى مدين اءخاهم شعيبا فقال يقوم اعبدوا الله و ارجوا اليوم الاخر و لا تعثوا فى الا رض مفسدين (36)
فكذبوه فاءخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين (37)
و عـادا و ثـمـود و قـد تـبـيـن لكـم مـن مـسـاكـنـهـم و زيـن لهـم الشيطان اءعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين (38)
و قـارون و فـرعـون و هـامـان و لقـد جاءهم موسى بالبينات فاستكبروا فى الا رض و ما كانوا سابقين (39)
فـكـلا اءخـذنـا بـذنـبه فمنهم من اءرسلنا عليه حاصبا و منهم من اءخذته الصيحة و منهم من خسفنا به الا رض و منهم من اءغرقنا و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون (40)

 


ترجمه :
36 - ما به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم ، گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميدوار باشيد، و در زمين فساد نكنيد.
37 - آنها او را تكذيب كردند و به اين سبب زلزله آنها را فرو گرفت و در خانه هاى خود به رو در افتادند و مردند.
38 - مـا طـايـفـه عـاد و ثـمـود را نـيز هلاك كرديم ، و مساكن (ويران شده ) آنها براى شما آشكار است ، شيطان اعمالشان را براى آنها زينت كرده بود، لذا آنان را از راه بازداشت در حالى كه مى ديدند!
39 - قـارون و فـرعـون و هـامـان را نـيـز هـلاك كـرديـم ، مـوسـى بـا دلائل روشـن بـه سراغ آنها آمد اما آنها در زمين برترى جوئى كردند، ولى نتوانستند بر خدا پيشى گيرند.
40 - مـا هـر يـك از آنها را به گناهشان گرفتيم ، بر بعضى از آنها طوفانى تواءم با سنگريزه فرستاديم ، و بعضى از آنها را صيحه آسمانى فرو گرفت ، و بعضى ديگر را در زمـيـن فـرو بـرديـم ، و بـعضى را غرق كرديم ، خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خويشتن ستم نمودند.
تفسير:
هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند
بـعـد از داسـتان لوط و قومش نوبت به اقوام ديگرى همچون (قوم شعيب ) و (عاد) و (ثـمـود) و (قـارون ) و (فـرعـون ) مـى رسد كه در آيات مورد بحث به هر كدام اشاره فشرده و كوتاهى براى يك نتيجه گيرى كلى شده است .
نخست مى گويد: (ما به سوى (مدين ) برادرشان شعيب را فرستاديم ) (و الى مدين اخاهم شعيبا).
تـعـبـير به برادر، چنانكه بارها گفته ايم ، اشاره به نهايت محبت اين پيامبران نسبت به امتهايشان و عدم سلطه جوئى است ، البته اين پيامبران غالبا پيوند
خويشاوندى با اقوامشان نيز داشتند.
(مدين ) شهرى است در جنوب غربى اردن كه امروز به نام (معان ) خوانده مى شود، در شرق (خليج عقبه ) قرار گرفته ، و حضرت شعيب و قومش در آنجا مى زيستند.
(شـعـيـب ) مـانـنـد سـايـر پيامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبداء و معاد كه پـايه و اساس هر دين و آئين است آغاز كرد، (گفت اى قوم من ! خدا را بپرستيد و به روز قيامت اميدوار باشيد) (فقال يا قوم اعبدوا الله و ارجوا اليوم الاخر).
ايـمـان بـه مـبـداء سـبـب مـى شـود كـه انـسـان احـساس مراقبت دقيقى به طور دائم از ناحيه پـروردگـار بر اعمال خود داشته باشد، و ايمان به معاد انسان را به ياد دادگاه عظيمى مى اندازد كه همه چيز بى كم و كاست در آن مورد بررسى قرار خواهد گرفت .
اعتقاد به اين دو اصل مسلما در تربيت و اصلاح انسان تاءثير فوق العاده اى خواهد داشت .
دسـتـور سـوم (شـعـيـب ) يك دستور جامع عملى بود كه تمام برنامه هاى اجتماعى را در برمى گيرد گفت : (سعى در فساد در زمين مكنيد) (و لا تعثوا فى الارض مفسدين ).
فـسـاد مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه نابسامانى و ويرانگرى و انحراف و ظلم را در بر مـى گـيرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است كه تمام برنامه هاى سازنده در مفهوم آن جمع است .
(تعثوا) از ماده (عثى ) به معنى توليد فساد كردن است ، منتها اين
تعبير بيشتر در مورد مفاسد اخلاقى گفته مى شود، بنابراين ذكر كلمه (مفسدين ) بعد از آن جنبه تاءكيد دارد.
امـا آن گـروه بـجـاى ايـنـكه اندرزهاى اين مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده او را تكذيب كردند) (فكذبوه ).
(اين عمل سبب شد كه زلزله شديدى آنها را فرو گرفت )! (فاخذتهم الرجفة ).
(و آنها بر اثر اين حادثه در خانه هاى خود به رو افتادند و مردند)! (فاصبحوا فى دارهم جاثمين ).
(جـاثـم ) از مـاده (جـثـم ) (بر وزن چشم ) به معنى نشستن روى زانو، و توقف در يك مـكـان اسـت ، بـعـيـد نيست اين تعبير اشاره به آن باشد كه آنها در موقع وقوع اين زلزله شـديـد در خـواب بودند، ناگهان به پا خاستند، همينكه بر سر زانو نشستند حادثه به آنها مهلت نداد و با فرو ريختن ديوارها و صاعقه اى كه با آن زلزله مرگبار همراه بود، جان خود را از دست دادند.
آيـه بـعـد سـخـن از قـوم (عاد) و (ثمود) مى گويد، بى آنكه از پيامبر آنها (هود و صـالح )، و گـفـتـگـوهـايـشـان با اين دو قوم سركش سخنى به ميان آورد، چرا كه اقوامى بودند شناخته شده و داستان پيامبرشان در آيات ديگر قرآن كرارا آمده است ، مى فرمايد: (ما طايفه عاد و ثمود را هلاك كرديم ) (و عادا و ثمود).
سـپـس مـى افـزايـد: (مـسـاكن و جايگاه هاى آنها براى شما آشكار است ) (و ويرانه هاى شهرهايشان در سرزمين حجر و يمن بر سر راهتان ) (و قد تبين لكم من مساكنهم ).
شـمـا هـمـه سـال در مـسـافـرتـهـايـتـان براى تجارت ، به سوى يمن و شام ، از سرزمين (حجر) كه در شمال جزيره عرب ، و (احقاف ) كه در جنوب و نزديكى يمن قرار دارد مـى گـذريد و ويرانه هاى شهرهاى عاد و ثمود را با چشم خود تماشا مى كنيد، چرا عبرت نمى گيريد؟!
سـپـس به علت اصلى بدبختى آنها اشاره كرده مى گويد: (شيطان اعمالشان را براى آنـهـا زيـنت كرده بود، و در نتيجه آنها را از راه حق بازداشته بود) (و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل ).
(در حـالى كـه چـشـم بينا و عقل و خرد داشتند)، فطرت آنها بر توحيد و تقوى بود، و پيامبران الهى نيز بقدر كافى راه را به آنها نشان داده بودند (و كانوا مستبصرين ).
بـعـضـى از مـفـسـران ايـن جـمـله را بـه مـعـنـى داشـتـن چـشـم بـيـنـا و عـقـل و درك كـافـى ، و بـعـضـى بـه مـعـنى دارا بودن فطرت سالم ، و بعضى به معنى استفاده از راهنمائى پيامبران دانسته اند.
هـيـچ مـانـعـى نـدارد كـه هـمـه ايـنـهـا در مـعـنـى آيـه جـمـع بـاشـد، اشـاره بـه ايـنـكه آنها جـاهـل قـاصـر نـبـودنـد، بـلكـه قـبـلا بـخـوبـى حـق را مـى شـناختند، وجدان بيدار داشتند، عـقـل و خـرد كـافـى ، و پـيـامـبـران بـه آنـهـا اتـمـام حـجـت كـردنـد، ولى بـا ايـنهمه نداى عـقل و وجدان ، دعوت انبياء را رها كرده به دنبال وسوسه هاى شيطانى افتادند و روز به روز اعـمـال زشـت و شـومـشـان در نـظرشان زيباتر جلوه كرد، و بجائى رسيدند كه راهى بـراى بـازگـشـت نـبـود، قانون آفرينش ، اين چوبهاى خشك و بى بار و بر را به آتش كشيد كه (سزا خود همين است مربى برى را)!
آيـه بـعـد از سـه نـفـر از گـردنـكـشـان كه هر كدام نمونه بارزى از يك قدرت شيطانى بـودنـد نـام مـى بـرد مـى گـويـد: (و قارون و فرعون و هامان را نيز هلاك كرديم ) (و قارون و فرعون و هامان ).
قـارون مـظـهر ثروت تواءم با غرور و خودخواهى و غفلت ، فرعون مظهر قدرت استكبارى تواءم با شيطنت ، و هامان الگوئى براى معاونت از ظالمان مستكبر بود.
سـپـس مـى افـزايد: (موسى با دلائل روشن به سراغ اين سه آمد و حجت را بر آنها تمام كرد) (و لقد جائهم موسى بالبينات ).
(امـا آنـهـا راه اسـتـكـبـار و غـرور و سركشى را در زمين پيش گرفتند) (فاستكبروا فى الارض ).
قـارون تـكيه بر ثروت و زينت و گنجها و علم و دانشش كرد، و فرعون و هامان تكيه بر لشكر و قدرت نظامى و نيروى تبليغاتى عظيم در ميان توده هاى ناآگاه .
ولى (آنـهـا بـا ايـنـهـمـه نـتـوانـسـتـنـد بـر خـدا پـيـشـى گـيـرنـد و از چنگال قدرت او فرار كنند) (و ما كانوا سابقين ).
خـداونـد فـرمـان نابودى قارون را به زمينى داد كه مهد آسايش او بود، و فرمان نابودى فـرعون و هامان را به آبى كه مايه حيات است ، خدا براى نابودى آنها لشكرهاى آسمان و زمين را بسيج نكرد، بلكه آنچه مايه حيات آنها بود فرمان مرگ آنها را اجرا كرد!.
(سابقين ) جمع (سابق ) به معنى كسى است كه پيشى مى گيرد و جلو
مـى افتد، و اگر مى فرمايد: آنها پيشى نگرفتند مفهومش اين است آنها نتوانستند از قلمرو قـدرت خـدا بـا امـكـانـاتى كه در اختيار داشتند بگريزند، و از عذاب الهى رهائى يابند، بـلكـه در هـمـان لحـظـه اى كـه خـداونـد اراده كرد آنها را به ديار عدم با ذلت و زبونى فرستاد.
چنانكه در آيه بعد مى فرمايد: (ما هر يك از آنها را به گناهش گرفتيم ) (فكلا اخذنا بذنبه ).
و از آنـجـا كـه در حـقـيـقـت چـهـار گـروه در دو آيـه قـبـل ذكر شده بود كه مجازاتشان بيان نـگرديده ((قوم عاد و قوم ثمود) (قارون ) و (فرعون ) و (هامان )) در دنباله آيه مجازاتهاى آنها را به ترتيب بيان كرده و مى گويد:
(بـر بـعـضـى از آنـهـا طـوفـانـى شـديد و كوبنده تواءم با سنگريزه فرستاديم ) (فمنهم من ارسلنا عليه حاصبا).
(حاصب ) به معنى طوفانى است كه در آن سنگريزه ها به حركت در آيند ((حصباء) به معنى سنگريزه است ).
منظور از اين گروه ، قوم عاد است كه بر طبق سوره ذاريات و حاقه و قمر، طوفان شديد و بـسـيار كوبنده اى در مدت هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط گرديد، خانه هاشان را درهم كـوبـيد، و جسدهاشان را همچون برگهاى پائيزى به اطراف پراكنده ساخت (سوره حاقه آيات 5 تا 7).
(بعضى ديگر را صيحه آسمانى فرو گرفت ) (و منهم من اخذته الصيحة ).
گـفـته ايم : صيحه آسمانى نتيجه صاعقه ها است كه با زمين لرزه در مركز وقوعش همراه اسـت ، و ايـن عـذابـى بـود كـه بـراى قـوم ثـمـود، و بـعـضـى اقـوام ديـگـر نازل گرديد، چنانكه در سوره هود آيه 67 در باره قوم ثمود مى گويد: و اخذ الذين
ظلموا الصيحة فاصبحوا فى ديارهم جاثمين .
(و بعضى ديگر از آنها را در زمين فرو برديم ) (و منهم من خسفنا به الارض ).
ايـن مـجـازاتـى بـود كـه در مـورد قـارون ، ثـروتـمـنـد مـغـرور مـسـتـكـبـر بـنـى اسرائيل تحقق يافت كه در آيه 81 سوره قصص به آن اشاره شده است .
(و بالاخره بعضى ديگر را غرق كرديم ) (و منهم من اغرقنا).
مى دانيم اين اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنها است ، كه در سوره هاى مختلف قرآن از آن بحث شده است .
به هر حال با توجه به اين بيان ، مجازاتهاى چهارگانه فوق به ترتيب براى گروه هاى چهارگانه اى است كه در دو آيه قبل ، اشاره به انحراف و گمراهى و گناه آنها شده ، بى آنكه مجازات آنها ذكر شود.
امـا ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران احـتـمـال داده انـد كـه ايـن مـجـازاتـهـا شامل اقوام ديگرى نيز بشود (از جمله غرق براى قوم نوح و باران سنگ براى قوم لوط) بسيار بعيد به نظر مى رسد، زيرا مجازات آنها در همانجا كه قرآن شرح حالشان را داده بيان گرديد، و نيازى به تكرار نبود، آنچه در اين سلسله آيات بيان نشده بود، مجازات گروه هاى چهارگانه اى بود كه در دو آيه اخير آمده است .

در پـايـان آيـه بـراى تـاءكـيـد ايـن واقـعـيـت كـه ايـنـهـا هـمـه گـرفـتـار عـكـس العـمـل كـارهـاى خـويش شدند و محصولى را درو مى كردند كه بذر آن را خودشان پاشيده بـودنـد، مـى فـرمـايـد: (خـداونـد هـرگـز بـه آنها ظلم و ستم نكرد، آنها بودند كه بر خويشتن ستم كردند) (و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
آرى مـجـازاتـهـاى ايـن جـهـان و جـهـان ديـگـر بـازتـاب و تـجـسـمـى اسـت از اعمال انسانها، در آنجا كه تمام راه هاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند.
خدا عادلتر از آنست كه كوچكترين ظلم و ستمى درباره انسانى روا دارد.
ايـن آيـه مـانـنـد بـسـيـارى ديـگـر از آيـات ديـگـر قـرآن بـه روشـنـى اصـل آزادى اراده و اخـتيار انسان را تثبيت مى كند، و اين حقيقت را روشن مى سازد كه تصميم گـيـريـهـاى هـمـه جـا از خـود انـسـان اسـت ، و خـدا او را آزاد آفـريـده و آزاد خـواسته است ، بنابراين اعتقاد پيروان مكتب جبر كه متاءسفانه در ميان مسلمانها نيز وجود دارند با اين منطق نيرومند قرآن ابطال مى شود.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -