انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نور

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی انفال

این سوره هفتاد وپنج آیه دارد و در مدینه نازل شده است.

این سوره به دلیل کلمه ی«انفال»که در آغاز آن آمده،همچنین به دلیل بیان کردن احکام انفال و ثروت های عمومی،به«انفال»نامگذاری شده است.

نام دیگر این سوره،«بدر»است،زیرا بیشتر آیاتش پیرامون جنگ بدر است اوّلین نبرد مسلمانان با مشرکان می باشد و مسلمانان از امدادهای الهی و نصرت خدا برخوردار شدند.

همچنین در این سوره،ویژگی های سپاه حقّ و باطل نیز بیان شده است و درسهایی از تاریخ پیامبر اسلام و چگونگی رفتار آن حضرت با مسلمانان و مسائلی همچون انفال، بیت المال، احکام جهاد،غنائم،اسیران و خمس و چگونگی تقسیم آن،ماجرای هجرت و لیله المبیت،صفات مؤمنان واقعی، جلوگیری از اختلاف و تفرقه و...بیان شده است.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«1»

(ای پیامبر!)از تو درباره ی انفال(غنائم جنگی و اموال عمومی)می پرسند (که از آن کیست؟)بگو:انفال،از آنِ خدا و پیامبر است.پس،از خداوند پروا کنید و(روابط)میان خودتان را اصلاح کنید و اگر ایمان دارید،از خدا و رسولش اطاعت کنید.

نکته ها:

* در قرآن حدود 130 بار واژه ی سؤال و مشتقّات آن،از جمله 15 بار عبارت «یَسْئَلُونَکَ» آمده است.

* «انفال»جمع«نَفل»،به معنای زیاده و عطیّه است.چنانکه به زیادتر از نمازهای واجب، نافله گفته می شود و عطای فرزند به حضرت ابراهیم«نافله»به حساب آمده است. «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً»[1]

* روایات و کتب فقهی،منابع طبیعی و ثروت های عمومی،غنائم جنگی،اموال بی صاحب مثل:زمینی که صاحبش آن را رها کرده،اموال مردگان بی وارث،جنگل ها،درّه ها،نیزارها، زمین های موات،معادن و...از انفال شمرده شده اند. [2]

* چون قبل از اسلام،نحوه ی توزیع غنائم بر اساس تبعیضات بود،پس از جنگ بدر که اوّلین جنگ مسلمانان و همراه با غنائم بسیار بود،در این که غنائم را چه باید کرد و به چه کسانی می رسد و چه کسانی اولویّت دارند،نظرهای مختلفی وجود داشت.سرانجام با سؤال و درخواست مردم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،خود آن حضرت به تقسیم غنائم پرداخت و بطور عادلانه و یکسان میان مردم تقسیم کرد تا تبعیضات موهوم دوره ی جاهلی را از میان برداشته و از مستضعفان حمایت کند،هر چند برخی،از این برابری رنجیدند. [3]

* گرچه آیات این سوره درباره ی جنگ بدر است و این آیه نیز بیشتر نظر به غنائم جنگی دارد،ولی اختصاص به آن ندارد.[4]

* امام صادق علیه السلام فرمود:«انفال به چند سهم تقسیم می شود که یکی از سهام برای خداوند است،سهم خداوند از انفال،زیر نظر رسول خدا مصرف می شود».[5]

* پاداش اصلاح و آشتی میان مردم،از یک سال نماز و روزه ی مستحبّی هم بیشتر است.[6]

امام صادق علیه السلام به شاگرد خود مفضّل فرمود:«اگر میان دو نفر از طرفداران ما نزاعی درگرفت،از مال من خرج کن و میان آنان آشتی بده».[7]

* در اسلام،تقویت و تحکیم پیوندها و از بین بردن اسباب تفرقه و نفاق به قدری اهمیّت دارد که در بعضی مراحل نه تنها اصلاح ذات البین واجب است،بلکه از سهم امام نیز می توان برای آن استفاده کرد.[8]

پیام ها:

1-سؤال مردم درباره ی انفال و پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان،نشان دهنده ی دخالت اسلام در شئون اقتصادی جامعه است. یَسْئَلُونَکَ ...

2-مرجع بیان احکام و مسائل اقتصادی،رهبر الهی است. یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ ...

3-هدف از جهاد در اسلام،پیروزی حقّ بر باطل است.غنائم،مسأله ی فرعی و اضافی است.(«انفال»،به معنای«زیاده»است.)

4-حکومت اسلامی پشتوانه ی اقتصادی می خواهد و انفال،پشتوانه ی نظام اسلامی است. «الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ»

5-اسلام برای منابع طبیعی و ثروت های عمومی نیز قانون دارد. «الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ»

6-تمام مصارف رسول اللّه،در راستای اهداف الهی است. «لِلّهِ وَ الرَّسُولِ»

7-حفظ اموال عمومی،پاکی و پروا لازم دارد. «فَاتَّقُوا اللّهَ» (زیرا بیت المال و اموال عمومی،می تواند بستری برای سوءاستفاده باشد.)

8-کسی که قصد اصلاح دارد،باید خودش اهل تقوا باشد. «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا»

9-حفظ وحدت واصلاح میان مردم،بر همگان لازم است. «أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ»

10-مؤمن باید در میدان های اخلاق،جامعه و سیاست،به دستورات الهی عمل کند تا مشروعیّت داشته وبه موفقیّت برسد. «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ»

11-ایمان تنها در قلب نیست،بلکه جلوه ی خارجی و اطاعت عملی هم می خواهد. أَطِیعُوا ... إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

12-ممکن است کسانی در آزمایش جانفشانی و حضور در جبهه قبول شوند، ولی در آزمایش مالی و تقسیم غنائم و انفال مردود گردند. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

13-جبهه رفتن به تنهایی نشانه ی ایمان کامل نیست،طمع نداشتن به غنائم، حفظ اخوّت و تسلیم بودن در برابر رهبری هم لازم است.(کلّ آیه)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ«2»

مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود،دلهایشان(از عظمت او)لرزان شود و هرگاه آیات خدا بر آنان تلاوت شود،ایمانشان را می افزاید و تنها بر پروردگارشان  توکّل می کنند.

اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ«3»

آنان که نماز را برپا می دارند و از آنچه به ایشان روزی داده ایم،(به محرومان)انفاق می کنند.

نکته ها:

* خداوند در دومین آیه ی این سوره می فرماید: «إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ،یاد خداوند دلهای مؤمنان را مضطرب می کند،ولی در جای دیگر می فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9]،با یاد خداوند دلها آرام می گیرد.این دو آیه با هم منافاتی ندارد،زیرا در یک جا ترس از عظمت خداوند است.و در جای دیگر اطمینان داشتن به خداوند.

چنانکه در آیه ای دیگر می خوانیم: «اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللّهِ»[10]کسانی که از خداوند خشیت دارند و با خواندن یا شنیدن قرآن پوست بدنشان می لرزد،پس از مدّتی آرام شده، دلهایشان نرم می شود.

آری،یاد قهر و عقاب الهی دل مؤمن را می لرزاند و با یاد لطف و مهر الهی،دلش آرام می گیرد،همچون کودکی که از والدین خود،هم می ترسد و هم به آنان دلگرم است.

* «وجل»،به حالت اضطراب[11]و خوف و ترس انسان گفته می شود که گاهی به خاطر درک مسئولیّت ها و احتمال عدم انجام وظایف است و گاهی به خاطر درک عظمت مقام و هیبت الهی است.لذا در قرآن می خوانیم: «إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» [12]، تنها بندگان عالم و آگاه،از خداوند خشیت دارند.[13]

پیام ها:

1-آنکه با شنیدن ندای اذان و آیات الهی بی تفاوت باشد،باید در کمال ایمان خود شک کند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ»

2-ذکر خدا از سوی هرکس که باشد،در مؤمن اثر می گذارد. «إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ»

3-ایمان،با عشق و خشیت درونی همراه است. اَلْمُؤْمِنُونَ ... وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ

4-ایمان،مراتب ودرجاتی دارد وقابل کاهش وافزایش است. «زادَتْهُمْ إِیماناً»

5-ترسی که ریشه در جهل داشته باشد بد است،ولی ترسی که از معرفت سرچشمه بگیرد پسندیده است. اَلْمُؤْمِنُونَ ... وَجِلَتْ

6-هر آیه ی قرآن،حجّت و دلیل و نوری است که می تواند بر ایمان بیافزاید. إِذا تُلِیَتْ ... زادَتْهُمْ إِیماناً

7-مؤمن،میان بیم و امید است. «الْمُؤْمِنُونَ، وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ،یَتَوَکَّلُونَ»

8-کسی که تنها خداوند را ربّ خود می داند،به او توکّل می کند. «عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»

9-نشانه ی ایمان کامل آن است که دل مؤمن با یاد خدا خشیت پیدا کند، «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» ،با تلاوت و یادآوری آیات الهی،بر ایمانش افزوده شود، «زادَتْهُمْ إِیماناً» و توکّل بر خدا کرده، «یَتَوَکَّلُونَ» نماز را به پا دارد، «یُقِیمُونَ» و به دیگران نیز کمک می رساند. «یُنْفِقُونَ»

10-رفتار هرکس،برخاسته از انگیزه ها،دیدگاه ها و اعتقادات اوست. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ ... یُقِیمُونَ ... یُنْفِقُونَ

11-اسلام،انفاق بخشی از مال و دارایی را لازم دانسته است،نه تمام آن را. «مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (یکی از معانی«مِن»،تبعیض است)

12-نماز و انفاق شخص مؤمن مقطعی نیست؛بلکه مستمرّ ودائمی است.

یُقِیمُونَ ... یُنْفِقُونَ

13-انفاق،باید از مال حلال و روزی الهی باشد. «مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (چون رزق را به خدا نسبت داده است و خداوند رزق حرام نمی دهد)

14-مؤمن،دارایی خود را بخشش الهی می داند،نه محصول دست رنج خویش و این عقیده،گذشت و انفاق را بر او آسان می کند. «مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»

أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ«4»

آنان همان مؤمنان حقیقی هستند،برای آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزیِ سخاوتمندانه و نیکو است.

نکته ها:

* «رِزْقٌ کَرِیمٌ» ،به معنای رزق و روزی دائمی،بی منّت،وسیع و خالص است.

پیام ها:

1-ایمان آنگاه کامل است که همراه با خوف الهی،توکّل،نماز وانفاق باشد.آری، ایمان به شعار نیست،به عمل است. «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»

2-رمز دریافت درجات الهی،نماز و انفاق است. یُقِیمُونَ ... یُنْفِقُونَ ،لَهُمْ دَرَجاتٌ (یک عمر،برای گرفتن درجه دنیوی می کوشیم،ولی از درجات الهی غافلیم!)

3-درجاتی که خداوند عطا می کند،برای بشر دنیوی ناشناخته و بسیار مهم است.

(کلمه ی «دَرَجاتٌ» ،نکره آمده است)

4-چون ایمان مردم قابل کم و زیاد شدن است،درجات الهی هم افزایش یا کاهش می یابد. زادَتْهُمْ إِیماناً ... لَهُمْ دَرَجاتٌ

5-درجات الهی،منحصر در بهشت نیست،در همین دنیا و در برزخ هم وجود دارد.( «عِنْدَ رَبِّهِمْ» مطلق آمده است)

6-حتّی مؤمنان حقیقی نیز در معرض لغزش بوده و نیازمند مغفرت الهی می باشند. اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ ... مَغْفِرَهٌ

7-تنها ایمان حقیقی،زمینه ی رسیدن انسان به جایگاه ویژه و دریافت مغفرت و نعمت های ویژه ی خداوند است. اَلْمُؤْمِنُونَ ... عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ

کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ«5»

(ناخشنودی بعضی مسلمانان از تقسیم غنائم)همانند آن(زمانی)است که پروردگارت تو را(برای جنگ بدر،)از خانه ات به حقّ خارج کرد،در حالی که گروهی از مؤمنان(از حضور در جنگ)ناخشنود بودند.

نکته ها:

* همان گونه که به خاطر کمی نفرات و امکانات،جهاد در جمگ بدر برای بعضی دشوار و سنگین بود،اکنون نیز تقسیم غنائم برای بعضی سنگین است،امّا این ناخوشایندی ها، تازگی ندارد و می گذرد.پیامبر خدا باید به فکر مصلحت واقعی و انجام فرمان خدا باشد وگرنه کراهت و ناخوشایندی این و آن همیشه هست.

پیام ها:

1-خروج پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه برای جنگ بدر،به فرمان خدا و به تدبیر ایشان بود.

«أَخْرَجَکَ رَبُّکَ»

2-حرکت در مسیر جنگ و جهاد،عامل رشد و تربیت است. «أَخْرَجَکَ رَبُّکَ»

3-در جبهه ها،نقش اصلی با رهبر و فرماندهی است.(گرچه برای جهاد،عدّه ای خارج شدند،ولی آیه حضور پیامبر خدا را مطرح می کند.) «أَخْرَجَکَ رَبُّکَ»

4-مدینه،خانه ی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.(خانه ی هر کس،آنجاست که در آن سکونت و یا موقعیّت پیدا می کند،نه فقط زادگاه او.) «بَیْتِکَ»

5-دستورات آسمانی برپایه ی حقّ و برای رسیدن به حقّ است. أَخْرَجَکَ ... بِالْحَقِّ

6-کراهت و ناخوشایندی از جهاد،اگر همراه با نافرمانی و تمرّد نباشد و ضربه ای به اطاعت نزند،به اصل ایمان لطمه نمی زند. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ»

7-در مسائل اجتماعی و مالی،وجود مخالف و ناراضی طبیعی است،هر چند در جامعه ی ایمانی،شخصی همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسئول آن باشد. «فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ»

یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ«6»

آنان درباره ی حقّ(بودنِ جنگ بدر)،پس از آنکه روشن شده بود،با تو مجادله می کنند.(چنان ترسیده اند که)گویی به سوی مرگ رانده می شوند و(نابودی خود را)می نگرند.

نکته ها:

* جدال گروهی از مسلمانان با پیامبر صلی الله علیه و آله،در مسیر جنگ بدر،بر سر این بود که امکانات و نفرات کافی ندارند و تنها برای تصاحب اموال تجّار قریش خارج شده اند،نه برای جنگ با لشکر قریش و با این که این واقعیّت را می دانستند که فرمان خداوند است،ولی از اعتراض خود دست بردار نبودند؛البتّه بعضی هم مانند مقداد می گفتند:ما مثل اصحاب موسی علیه السلام نمی نشینیم که بگوییم:شما بروید بجنگید! بلکه اهل جنگیم و هر چه فرمان دهی می پذیریم.ولی بعضی از روی ترس و این که آمادگی جنگ ندارند،با رسول خدا صلی الله علیه و آله مجادله می کردند و حرکت به سوی جهاد و جنگ بدر را به منزله ی حرکت به سوی مرگ می پنداشتند.ولی حوادث پس از آن و پیروزی در جنگ نشان داد که آنان اشتباه می کرده اند.

* جدال و گفتگویی که برای انکار حقّ باشد مطرود است و آن اقسامی دارد:

الف:گاهی پس از روشن شدن حقّ است. «یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ»

ب:گاهی از روی علم و آگاهی نیست. «فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ[14]

ج:گاهی برای از بین بردن حقّ است. «وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ»[15]

البتّه گاهی بحث و مجادله برای روشن شدن حقّ است که باید به نیکوترین شکل صورت گیرد. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» [16]

پیام ها:

1-بعضی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله،مطیع امر آن حضرت نبودند. «یُجادِلُونَکَ»

2-افراد تن پرور و ترسو،برای گریز از فرمان حقّ و جهاد،همیشه دست به جدال و توجیه زده و بهانه جویی می کنند. «یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ»

3-اگر روحیّه ها و انگیزه ها سالم نباشد،دانستن حقّ به تنهایی کارساز نیست.

«بَعْدَ ما تَبَیَّنَ»

4-گاهی انسان چنان سقوط می کند که با شناخت حقّ،باز مخالفت می کند.

«یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ»

5-حرکت سربازان ضعیف الایمان و بی روحیه به جنگ و جهاد،بسیار دشوار و همراه با ترس و دلهره ی فراوان است. «یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ»

وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ«7»

و(به یاد آورید)زمانی که خداوند شما را وعده می داد که یکی از دو گروه(کاروان تجارتی یا لشکر مسلح دشمن،)از آنِ شما خواهد بود،و شما(به خاطر راحت طلبی و منافع مادّی)دوست داشتید گروه غیر مسلّح(کاروان تجارتی)در اختیارتان قرار گیرد.در حالی که خداوند می خواهد حقّ را با کلمات(و سنّت های)خویش استوار ساخته و ریشه ی کفّار را برکند.(از این رو شما را با تعداد کم و نداشتن آمادگی جنگی در بدر با لشکر قریش درگیر و سرانجام پیروز ساخت.)

نکته ها:

* «شوکه»از«شوک»،به معنای خار و سرنیزه،و سمبل«گروه مسلّح»است.مراد از «غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ» ،در اینجا همان کاروان تجاری غیر مسلّح می باشد.

* مراد از«کلمات حقّ»،سنّت ها،اوامر الهی و اولیای الهی می باشد.کلمه ی «دابِرَ» ،به معنای عقب و دنباله ی چیزی می باشد و «یَقْطَعَ دابِرَ» ،کنایه از ریشه کن ساختن است.

* در ماه رمضان،سال دوم هجری،به پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاع دادند که ابوسفیان در رأس یک کاروان تجاری بسیار مهم در راه رسیدن به مدینه می باشد.آن حضرت برای تضعیف قدرت کافران و جبران اموالی که کفّار مکّه از مسلمانان مهاجر مصادره کرده بودند،به همراه 313 نفر آماده ی حمله به آن کاروان تجاری شدند.ابوسفیان سردسته کاروان،پس از با خبر شدن از این تصمیم،کفّار مکّه را خبردار کرد و کاروان را از بیراهه،راهی مکّه کرد.

از آنجا که بسیاری از مشرکان مکّه در آن کاروان سهمی داشتند وهمچنین با زور وتهدید آنان،حدود هزار نفر به سرعت بسیج شدند و به همراه بزرگان و سرشناسان مکّه و با ساز و برگ کامل نظامی به فرماندهی ابوجهل،برای دفاع از گروه چهل نفری تجّار حرکت کردند.

روز هفدهم ماه رمضان،در بیابانی بین مکّه و مدینه،سه گروه حاضر بودند:مسلمانان،سپاه کفر و کاروان تجاری کفّار.

پیامبر پس از اطلاع از حرکت سپاه دشمن،با یاران و اصحاب مشورت کرد،آیا به تعقیب کاروان تجاری بپردازند و یا آنکه با سپاه کفر مقابله کنند؟نظرهای متعدّدی بیان شد،ولی سرانجام تصمیم گرفتند با سپاه کفر مقابله کنند.با آنکه مسلمانان ساز و برگ نظامی چندانی نداشتند و به قصد جنگ ودرگیری مسلحانه بیرون نیامده بودند و تعداد کفّار سه برابر آنان بود،ولی عاقبت با امدادهای غیبی خداوند،بر دشمن پیروز شدند.در این جنگ،ابوجهل وهفتاد کافر دیگر کشته شدند که بیشتر کشته شدگان به دست علی علیه السلام بود و هفتاد نفر اسیر گشتند،در حالی که تنها چهارده نفر از سپاه اسلام به شهادت رسیدند.[17]

پیام ها:

1-یادآوری امدادهای الهی،لازم و عامل تقویت ایمان است. «وَ إِذْ»

2-پیروزی،تنها با تعداد نفرات و تجهیزات جنگی نیست،عامل عمده،اراده ی خداوند است. «یُرِیدُ اللّهُ» آری،اراده خدا،غالب بر عوامل طبیعی است.

3-گاهی اراده ی الهی،به دست مؤمنان انجام می شود. «یُرِیدُ اللّهُ»

4-طبع انسان،راحت طلب است. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ» (به خاطر سختی و مشکلات،برنامه های اساسی و اصولی را فدای مسائل ساده و غیر اصولی نکنیم.)

5-احقاق حقّ،به وسیله ی کلمات الهی،(اولیا،سنن،قوانین،اوامر،فداکاری، جهاد و عمل به دستورات الهی)است. «یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ»

6-پیروزی حقّ بر باطل،بالاتر از درآمد اقتصادی است. تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ ... یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ

7-پیروزی نهایی،با عزّت حقّ و ذلّت باطل خواهد بود. یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ ... وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ

8-هدف جهاد اسلامی،احقاق حقّ و انهدام باطل است،نه کشورگشایی و اشغال سرزمین. «أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ»

لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ«8»

تا(خدا)حقّ را استوار وباطل را نابود سازد،هرچند مجرمان خوش نداشته باشند.

نکته ها:

* این آیه،به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و مسلمانان دلداری می دهد که سرانجام حقّ پیروز و باطل نابود می شود.

* بعضی از روایات،مصداق روشن این آیه را زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام دانسته اند،[18]

که با قیام آن حضرت،سلطه ی باطل برطرف شده وحکومت حقّ وعدل بر جهان حاکم می شود.

پیام ها:

1-وعده های الهی به خاطر منافع شخصی و مادّی افراد نیست،بلکه برای تحقّق حقّ و محو باطل است. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ»

2-حقّ،ماندنی وپابرجاست،وباطل،فانی ورفتنی است. «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ»

3-ترسی از عصبانیّت و ناخوشایندی دشمن کافر و مجرمان نداشته باشیم، خداوند اراده ی خود را محقّق خواهد ساخت. «وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»

إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ«9»

(به یاد آورید)زمانی که(در جنگ بدر)از پروردگارتان فریادرسی می طلبیدید،پس او دعا و خواسته ی شما را اجابت کرد(و فرمود:)من یاری دهنده شما با فرستادن هزارفرشته ی پیاپی هستم.

نکته ها:

* «مُردف»از«ارداف»،به معنای ردیف و پشت سر هم قرار گرفتن است،یعنی نزول فرشتگان امدادگر پیاپی و ادامه دار است.در آیه ی 124 سوره ی آل عمران،از سه هزار فرشته ی یاری کننده یاد شده «بِثَلاثَهِ آلافٍ» و در آیه ی بعد،سخن از پنج هزار فرشته ی نشاندار است.این اختلاف رقم ها شاید به میزان مقاومت آنان بوده است.یعنی هر چه مقاومت مسلمانان بیشتر می شد،امداد غیبی خداوند نیز بیشتر می شد.بنابراین«مردفین» یعنی این هزار فرشته،فرشتگان دیگری را در پی دارند.

با توجّه به آیه ی بعد،فرشتگان تنها برای دلگرمی و تقویت روحیّه ی مؤمنان نازل شدند و وارد جنگ و نبرد با دشمن نشدند و گرنه دیگر فضیلتی برای مجاهدان بدر نمی بود،علاوه بر آنکه نحوه ی کشته شدن هریک از کفّار و اسامی قاتلان آنان نیز در تاریخ آمده است.[19]

* در جنگ بدر،تعداد مسلمانان یک سوم کفّار و ساز و برگ نظامی آنان هم بسیار اندک بود، و به فرموده حضرت علی علیه السلام،تنها سواره ی آنان مقداد بود،[20] همچنین آنان آمادگی روحی هم برای جنگ نداشتند.هنگامی که جمعیّت کفّار و تجهیزات آنان را دیدند،وحشت زده و مضطرب شدند و به خدا پناه آوردند،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز دست به دعا برداشت و فرمود:

«الّلهم انجز لی ما وعدتنی،الّلهم ان تهلک هذه العصابه لا تُعبَد فی الارض»[21]خدایا! آنچه را وعده داده ای محقّق ساز،خدایا! اگر این گروه مسلمانان کشته شوند،پرستش تو از زمین برچیده می شود.خداوند نیز با نمایاندن امدادهای غیبی خود،دعای آنان را مستجاب کرد و آنان با دلگرمی به مبارزه پرداختند و سرانجام پیروز شدند.

به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله،تمام کشته شدگان کفّار را درون چاهی ریختند و آنگاه حضرت بر سر چاه آمده و تک تک آنان را به اسم صدا زده و فرمودند:«آیا شما وعده ی پروردگارتان را حقّ یافتید؟! شما بد مردمانی بودید،زیرا پیامبرتان را تکذیب کردید و مرا از خانه و کاشانه ام بیرون نمودید و با من به جنگ پرداختید،امّا دیگران مرا تصدیق کرده و در میان خود جای دادند و به یاری ام پرداختند! اصحاب گفتند:مگر آنان می شنوند؟حضرت فرمود:شما شنواتر از آنان نیستید،ولی آنان نمی توانند جواب بدهند.آنگاه روبه جسد ابوجهل کرد و فرمود:این از فرعون گستاخ تر بود،زیرا فرعون هنگامی که هلاکت را قطعی دید،موحّد شد،امّا او تا آخرین لحظه دست از بت پرستی برنداشت»[22]

پیام ها:

1-نعمت ها و امدادهای الهی را در روزهای سخت را فراموش نکنیم،چرا که یاد نعمت های الهی،روحیّه ی شکر و شجاعت را در انسان بالا می برد. «إِذْ»

2-خداوند،بدون دعا هم می تواند عطا کند،ولی دعا،یکی از راههای تربیت الهی است. «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ»

3-دعا همراه با حضور در جبهه مؤثّر است و دعای رزمندگان مستجاب می شود.

تَسْتَغِیثُونَ ... فَاسْتَجابَ

4-دعا،کلید استجابت است. تَسْتَغِیثُونَ ... فَاسْتَجابَ

5-فرشتگان،گاهی در زندگی انسان ها تأثیرگذار و مؤثّرند. «مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ»

6-امدادهای غیبی وقتی تحقّق پیدا می کند که آنچه را خداوند در ظاهر به ما داده است،به کار گرفته باشیم. «مُمِدُّکُمْ»

وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«10»

و خداوند،آن(پیروزی و نزول فرشتگان)را جز برای بشارت و اینکه دلهایتان با آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزی،جز از سوی خدا نیست،(به قدرت خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید.)همانا خداوند،شکست ناپذیر حکیم است.

نکته ها:

* در قرآن بارها نزول فرشتگان امدادگر برای یاری مؤمنان مطرح شده است.حتّی هنگام جان دادن هم خداوند فرشتگان را می فرستد تا با القای حقّ،مؤمن را از وسوسه های شیطان حفظ کند.[23]

در جنگ بدر نیز فرشتگان،برای روحیّه دادن به مؤمنان آمدند و جنگ و برخوردی با دشمن نداشتند،زیرا در تاریخ روشن است که چه کسی به دست چه کسی کشته شد و بیشترین کشته های کافران در آن جنگ،به شمشیر حضرت علی علیه السلام بود.

* در هستی دو نوع القا وجود دارد:

یکی از سوی فرشتگان خدا که آرامش را القا می کنند. «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»[24]خداوند به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم،پس شما مؤمنان را پایدار و ثابت قدم سازید،من در دل کفّار وحشت خواهم افکند.

یکی هم القای ترس و وحشت که از سوی شیطان انجام می شود. «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ»[25]سخنان شیطان در هوادارانش تأثیر گذارده و آنان را می ترساند.

پیام ها:

1-رزمنده باید روحیّه ی قوی داشته باشد. «وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری» از عوامل پیروزی،انگیزه و روحیّه ی قوی رزمندگان است.

2-هنگامی که حرکتی صحیح و در خط پیامبر باشد،عنایت خداوند و برطرف شدن عوامل ترس و اضطراب حتمی است. «وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْری»

3-پیروزی مؤمنان،تنها به ابتکار،طرح نظامی،سلاح و نفرات آنان و یا به خاطر فرشتگان نیست،بلکه اصل،اراده و خواست خداوند است. «وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ» چنانکه گاهی به خواست خداوند،گروه اندکی از مؤمنان بر گروه زیادی از دشمنان پیروز می شوند. «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ»[26]

4-امدادهای الهی و یاری رساندن به مؤمنان،بر اساس عزّت وحکمت است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَهً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ«11»

(به یاد آورید)زمانی که(خداوند)از سوی خود برای آرامش شما،خوابی سبک بر شما مسلّط ساخت واز آسمان بارانی بر شما فرستاد تا شما را با آن پاک کند و پلیدی (وسوسه ی) شیطان را از شما بزداید و دلهای شما را محکم و گام هایتان را با آن استوار سازد.

نکته ها:

* «نعاس»،به ابتدای خواب وخواب سبک و گفته می شود،یعنی در حال استراحت آنچنان خواب بر شما مسلّط نشد که دشمن از آن سوء استفاده کرده و بر شما شبیخون بزند.[27]

* لشکر قریش با ساز و برگ جنگی فراوان و آذوقه ی کافی و حتّی زنان خواننده برای تقویت روحیّه ی جنگ جویان،وارد منطقه ی بدر شدند و ابتدا چاه های آب را در اختیار گرفتند؛ولی مسلمانان دچار تزلزل بودند.پیامبر که می دید یارانش ممکن است شب را به آرامی نخوابند و فردا با جسم و روحی خسته در برابر دشمن قرار گیرند، بشارت داد که فرشتگان الهی به یاری آنان خواهند آمد و آنها را دلداری داد به طوری که شب را به آرامی خوابیدند.از طرف دیگر علاوه بر کمبود آب برای تطهیر و رفع تشنگی، مشکل اساسی منطقه ی بدر،وجود شن های نرم و روان بود که پا در آن فرو می رفت،در آن شب باران بارید و مسلمانان دلگرم شدند و زمین زیر پایشان سفت شد.

البتّه ممکن است مراد از ثبات قدم در آیه،همان استقامت و پایداری باشد،نه محکم شدن پاها در زمین باران خورده.هر دو احتمال نیز با هم ممکن است.

* مراد از«پاک شدن از پلیدی»ممکن است پاک شدن از وسوسه های شیطان و یا پاک شدن از پلیدی جسمانی جنابت باشد،به هر حال باران با توجّه به نیاز شدید مسلمانان،

همه ی این مشکلات را برطرف کرد.[28]

امام صادق علیه السلام فرمود:«آب باران بیاشامید که امراض را برطرف می کند،آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند».[29]«یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ»

پیام ها:

1-با اراده و امداد الهی،در برابر دشمن مسلّح و انبوه هم می توان آرامش داشته و آرام خوابید،و اگر خدا نخواهد،در بهترین باغ ها و شرایط،نه خوابی هست و نه آرامشی. «إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَهً مِنْهُ»

2-گاهی استراحت وخواب سبک در جنگ،نعمت بزرگ الهی است،که هم خستگی را بر طرف می کند و هم مجال شبیخون به دشمن نمی دهد. «النُّعاسَ أَمَنَهً مِنْهُ»

3-پاکی ظاهری: «لِیُطَهِّرَکُمْ» و پاکی باطنی: «یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ» ،هر یک به تنهایی ارزش است،امّا ارزشمندتر وجود هردو با هم می باشد.

4-انتظار خداوند از مجاهد مسلمان،پاکی و داشتن روحیّه ای بالا و مقاوم و ثابت قدم بودن است. لِیُطَهِّرَکُمْ ... لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ«12»

(به یادآور)زمانی که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم،پس شما افراد با ایمان را تقویت کنید،من نیز به زودی در دلهای کافران،رُعب وترس خواهم افکند، پس فرازگردن ها را بزنید وهمه ی سرانگشتانشان را قلم کنید(وقطع کنید تا نتوانند سلاح بردارند).

نکته ها:

* «بَنانٍ» جمع «بَنانَهُ» ،سر انگشت دست و پا،یا انگشتان دست و پا می باشد.

* ضربه زدن به سر و گردن کفّار یا زدن سر انگشتان دست و پای آنان،توان رزم و اسلحه به دست گرفتن را از آنان می گیرد و احتمال دارد بیانگر این باشد که اگر دشمن پیاده است،سر او را هدف بگیرد و اگر سواره است،دست و پای او را هدف قرار دهید.[30]

* شاید مراد از «فَوْقَ الْأَعْناقِ» ،افراد سرشناس و رهبران کفر باشد،مانند: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ»[31]که ضربه را بر سران و رهبران دشمن باید وارد کرد. [32]

* از امدادهای الهی در جنگ بدر ایجاد رعب و وحشت در دل لشکریان کفر بود،چنانکه گزارشگران مخفی سپاه اسلام،از اردوگاه دشمن خبر آوردند که دشمن با آن همه امکانات و ساز وبرگ،بسیار ترسیده و بیمناک می باشد،امّا در مقابل سپاه کوچک اسلام،با وجود کمی نفرات و امکانات،روحیّه ای بسیار عالی داشتند.لذا پیامبر ابتدا به آنان پیشنهاد صلح داد و نماینده ای را به میان آنان فرستاد،هرچند عدّه ای با این پیشنهاد موافق بودند،ولی ابوجهل آن را نپذیرفت و آتش جنگ شعله ور شد.

پیام ها:

1-خداوند،ارشاد و حمایت مؤمنان را گاهی از طریق فرشتگان انجام می دهد.

إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ ...

2-فرشتگان از خود قدرتی ندارند،بلکه با حمایت و لطف الهی قدرت می یابند.

«إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا»

3-خداوند،تشویق به استقامت را از طریق فرشتگان قرار داده،ولی ارعاب کافران را به خود نسبت داده است. «فَثَبِّتُوا ،سَأُلْقِی»

4-خداوند بر اهل ایمان،آرامش و سکینه نازل می کند و بر کافران دلهره و وحشت مستولی می سازد. إِذْ یُوحِی رَبُّکَ ... فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»

5-دلها به دست خداوند است،آرامش و اضطراب هم از اوست. إِذْ یُوحِی رَبُّکَ..

فَثَبِّتُوا ... سَأُلْقِی ... اَلرُّعْبَ

6-رعب و وحشت،از عوامل شکست کفّار در جنگ بدر بود. «سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»

7-گرایش ها و انگیزه های انسان،در سرنوشت او و دریافت رحمت و یا عذاب الهی،تأثیر به سزایی دارد. فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا ... فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ

8-قدرت و امکانات،به تنهایی عامل آرامش نیست.(در جنگ بدر،مسلمانان با کمی نفرات،آرامش یافتند،امّا دشمنان فراوان و مجهّز،هراسناک شدند.) «أَمَنَهً مِنْهُ - اَلرُّعْبَ»

9-از توان رزمی خود در نبرد،بهترین استفاده را ببرید و ضربه ها را به جاهای حسّاس وارد آورید. «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ»

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ«13»

آن(حمایت الهی از مؤمنان و فرمان ضربه بر سرها و سرانگشتان دشمن)،به جهت آن بود که آنان در برابر خدا و پیامبرش گردنکشی کردند،و هر کس با خدا و پیامبرش در افتد و مخالفت کند،خداوند دارای کیفری سخت است.

ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرِینَ عَذابَ النّارِ«14»

آن است(کیفر ما در دنیا)،پس بچشید آن را و(بدانید)عذاب دوزخ برای کافران (مهیّا)است.

پیام ها:

1-قهر و خشم الهی،نتیجه ی سرکشی و طغیان است و بدون دلیل و بی حساب نیست. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ ...

2-مخالفت با رسول خدا،مخالفت با خداوند است. «شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ»

3-از سنّت های خداوند آن است که هر که با حقّ در افتد،نابود شود. وَ مَنْ یُشاقِقِ ... فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

4-کافران،در دنیا گرفتار انتقام و هلاکت می شوند و در آخرت گرفتار عذاب.

«فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ - لِلْکافِرِینَ عَذابَ النّارِ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ«15»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با(لشگرکشی و)انبوه کافران برخورد کردید،به آنان پشت نکنید و مگریزید.

نکته ها:

* «زَحف»،به معنای غلتیدن و روی زمین کشیدن است،به لشکرکشی و حرکت یک لشکر انبوه هم از این جهت که از دور چنین به نظر می رسد که روی زمین می غلتند و پیش می آیند،زحف گفته می شود.

* امام رضا علیه السلام فرمود:«فرار از جهاد،موجب وهن دین،استخفاف رهبر حقّ،جرأت یافتن دشمن و محو مذهب است». [33]

* فضائل حضرت علی علیه السلام آمده است:«وی در تمام عمر،حتّی یک بار هم از جبهه و جنگ فرار نکرد».[34]و آن حضرت فرمودند:«پسندیده ترین مرگ،شهادت است،سوگند به آن کسی که جان فرزند ابی طالب به دست اوست،برای من کشته شدن با هزار ضربه ی شمشیر،راحت تر و آسان تر از مرگ در بستر است».[35]

پیام ها:

1-خداوند از مؤمنان انتظار ویژه ای دارد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...

2-تعداد زیاد دشمن،مجوّز فرار از جبهه نمی شود. إِذا لَقِیتُمُ ... زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ

3-در هنگام نبرد،فرار از جنگ جایز نیست. إِذا لَقِیتُمُ ... فَلا تُوَلُّوهُمُ

(البتّه فرار،آنگاه ممنوع است که دو گروه،با آمادگی جنگ کنند،ولی اگر دشمن مسلّح غافلگیرانه شبیخون زد و مسلمانان آمادگی نداشتند، عقب نشینی مانعی ندارد.[36]

4-جنگ های اسلامی،مکتبی است،نه استعماری و از روی هوا و هوس. اَلَّذِینَ آمَنُوا ... اَلَّذِینَ کَفَرُوا

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ«16»

و جز آنها که کناره گیریشان برای ساز و برگ نبرد مجدّد یا پیوستن به گروه دیگری از مسلمانان باشد،هرکس در روز جنگ پشت به دشمن کند،قطعاً مورد خشم خدا قرار می گیرد و جایگاه او جهنّم است و چه بد سرانجامی است.

نکته ها:

* «مُتَحَرِّفاً» به معنای خود را کنار کشیدن برای تغییر تاکتیک و خسته و گمراه کردن دشمن و سپس ضربه زدن به اوست و «مُتَحَیِّزاً» ،پیوستن و جای گرفتن در کنار گروه دیگر است، آنگاه که رزمنده احساس تنهایی و ناتوانی کند.

* عبارتِ «باءَ بِغَضَبٍ» ،به معنای هموار ساختن و تحمّل غضب است.

* در این آیه،برای پشت کردن به دشمن که حرام است،دو مورد استثنا ذکر شده است:یکی برای جا به جایی تاکتیکی «مُتَحَرِّفاً» دوم برای پیوستن به گروه دیگری از مسلمانان و حمله ی دسته جمعی «مُتَحَیِّزاً».

البتّه در بعضی تفاسیر،موارد دیگری هم ذکر شده است،مانند فرار برای اطلاع رسانی به مسلمانان،یا برای حفظ سنگر مهم تر و موقعیّت بهتر.[37] ولی اینها همه مصداق همان مورد اوّل است.

* فراریان از جبهه،مورد خشم وغضب خدا قرار دارند، وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ ... فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ و از جمله ی کسانی هستند که در هر نماز از آنان برائت می جوییم. «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» البتّه این گناه،قابل توبه و بخشش است.

پیام ها:

1-فرار از جبهه،گناه کبیره است و خداوند بر آن وعده ی قهر وعذاب داده است.

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ ... فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ

2-عقب نشینی تاکتیکی،اشکال ندارد. «مُتَحَرِّفاً»

3-در جنگ،خدعه و فریب دادن دشمن جایز است. «مُتَحَرِّفاً»

4-همان گونه که رفتن به جبهه مهمّ است،فرار نکردن هم مهمّ است،گاهی کسانی به جبهه می روند،ولی با فرار،جهنّمی می شوند. وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ ...مَأْواهُ جَهَنَّمُ

5-نصرت از سوی خداوند است،ولی بکارگیری فنون و تاکتیک های نظامی و سیاست جنگی هم لازم است. «مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً»

6-جایگاه فراریان از جهاد و غضب شدگان الهی،جهنّم است. «مَأْواهُ جَهَنَّمُ» (در واقع کسی که از جهاد فرار می کند،به دنبال مأمن و پناهگاهی است،امّا پناهگاهی جز آتش جهنّم نمی یابد.)

7-فرار از جنگ،هم ذلّت دنیوی دارد، «باءَ بِغَضَبٍ» هم عذاب اخروی، «مَأْواهُ

جَهَنَّمُ» و فراریان عاقبتی بد در پیش دارند. «بِئْسَ الْمَصِیرُ»

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ«17»

شما(با نیروی خود)،آنان(کفّار)را نکشتید،بلکه خداوند(با امدادهای غیبی)آنها را به قتل رساند.(ای پیامبر!)آنگاه که تیر اافکندی،تو نیفکندی، بلکه خدا افکند(تا کافران را مرعوب کند)و تا مؤمنان را از سوی خویش به آزمونی نیکو بیازماید،زیرا خداوند،بسیار شنوا و داناست.

نکته ها:

* در روز جنگ بدر،پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:مشتی خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده.علی علیه السلام چنین کرد وپیامبربا خواندن دعایی آنها را به سوی دشمن پرتاب کرد و به صورت معجزه آسایی،طوفانی به پا کرد وباعث وحشتی عجیب در دل دشمن شد.[38]

آری،عامل مهم پیروزی در جنگ بدر،اراده و امداد الهی بود،نه نیروی مادّی و قواعد و تاکتیک های نظامی و گرنه لشگری اندک و تنها با یک یا دو اسب سوار،چگونه بر سپاهی انبوه و کاملاً مجهّز و دارای یکصد اسب سوار،پیروز می شد؟

* «بَلاءٌ»،به معنای آزمایش است که اگر با نعمت و پیروزی باشد،«بلاء حَسَن»است و اگر به وسیله ی مصیبت و مجازات باشد«بلاء سیّیء»،چنانکه قرآن درباره ی بنی اسرائیل می فرماید: «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ»[39]

* انسان اگر با اعتقاد صحیح و در مسیر حقّ حرکت کند و به فرمان الهی تلاش و کوشش کند،امدادهای خداوند را در پی خود دارد، «لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً» و وجود او وجودی خدایی می گردد،چنانکه در روایتی خداوند می فرماید:بنده با نافله و کارهای مستحب به مقام قرب رسیده،دست او دست من،گوش او گوش من و تمام اعضا و جوارح او خدایی می شود و آنچه بخواهد،همان می شود.انّه لیتقرّب الیّ بالنافله حتّی احبّه فاذا احببتُه کنتُ سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّذی یبطش بها ان دعانی أجبتُه و ان سألنی أعطیتُه...[40] پس اگر حرکتی نیز انجام دهد،آن حرکت از خداوند است. «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی» امّا در مقابل اگر در مسیر غیر الهی و به فرمان دیگران حرکت کند،در حقیقت وجودی شیطانی پیدا نموده است،چنانکه عایشه در رویارویی با سپاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ جمل،به تأسّی از پیامبر صلی الله علیه و آله مشتی خاک به سوی آنان پرتاب کرد و دعا کرد،پس از آن حضرت علی علیه السلام به او فرمودند:«این شیطان بود که چنین کرد.«و ما رمیتَ اذ رمیت و لکنّ الشّیطان رمی»[41]

پیام ها:

1-پیروزی در جنگ موجب غرور و عُجب شما نشود،خداوند و امدادهای او را فراموش نکنید. فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ ...

2-انسان در افعال خود،نه مستقل از اراده ی خداوند است و نه مجبور.کارها،از آن جهت که با اختیار از انسان سر می زند،به او نسبت داده می شود،ولی چون نیرو وتأثیر از خداست،به خدا نسبت داده می شود. ما رَمَیْتَ ... وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی

3-وجود پیامبر و رهبر،نقش بسزایی در جلب امدادهای غیبی خداوند دارد.

وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ ...

4-جنگ و جهاد،از وسایل آزمایش الهی است تا مؤمنان واقعی از افراد سست ایمان و یا بی ایمان شناخته شوند. «بَلاءً حَسَناً»

5-امداد الهی و پیروزی مؤمنان و شکست دشمنان اتّفاقی و بی حساب نیست، بلکه از روی علم وآگاهی خداوند است. «إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ«18»

آن،(شکست دشمن وپیروزی شما لطف خدا بود.)و(بدانید)که خداوند، سست کننده ی نیرنگ کافران است.

نکته ها:

* «ذلِکُمْ» ،اشاره به وضع مسلمانان و کفّار در جنگ بدر دارد و یادآور امدادهای الهی از آسمان و زمین و شکست دشمن است.گویا چنین گفته است:«ذلکم لطف اللّه علیکم»

* سست شدن نقشه های دشمن،با ایجاد رعب و ترس در دل آنان،تزلزل و تفرقه،افشای اسرار،طوفان و رعد و برق بود.

پیام ها:

1-خداوند،نقشه های دشمنان علیه مؤمنان را خنثی می کند. «أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ» (اگر روحیّات ایمانی حفظ شود،خداوند حتّی امور مخفی و غیر محسوس دشمنان علیه ما را خنثی می کند و درهم می شکند،چنانکه در دوران ما واقعه ی طبس رخ می دهد،در حالی که ما خواب بودیم و یا حتّی تصوّر آن را نمی کردیم.)

2-ایمان،شرط دریافت حمایت الهی و کفر،زمینه ی سستی و نابودی انسان است. «ذلِکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ»

3-در هر شرایطی توکّل بر خدا کنیم و از دشمنان و توطئه های آنان هراسی نداشته باشیم. «أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ»

إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ«19»

اگر(شما کافران)در انتظار فتح وپیروزی(اسلام)بودید،که آن فتح آمد(وحقّانیّت اسلام آشکار شد)واگر دست(از انحراف و باطل خود)بردارید،برایتان بهتر است واگر(شما به کفر وعناد)برگردید،(ما هم به سوی قهر)برمی گردیم وهرگز گروه شما هر چند بسیار باشد،به کارتان نخواهد آمد،چرا که خداوند با مؤمنان است.

نکته ها:

* در این که مخاطب این آیه کیست،دو احتمال بیان شده است:یکی کفّار شکست خورده در جنگ بدر و دیگری مسلمانانی که بر تقسیم غنائم اختلاف نظر داشتند.

مؤیّد احتمال اوّل،پیوند این آیه با آیات قبل است، «أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکافِرِینَ» چنانکه آنان بودند که گروه زیاد «فِئَهً کَثِیرَهً» بودند و همانان سابقه ی کفر و مغضوبیّت داشتند،و در این آیه می فرماید: وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ ... وَ لَوْ کَثُرَتْ همچنین سخن ابوجهل فرمانده مشرکان که هنگام بیرون آمدن از مکّه برای جنگ،پرده ی کعبه را گرفت و گفت:خدایا! از این دو گروه،هدایت شده تر را به پیروزی برسان.[42] به پیروزی خود مطمئن بود ولی سرانجام شکست خورد.

امّا اگر خطاب به مسلمانان باشد،هشداری به آنان است که پس از این فتح،از مجادله و اعتراض های خود دست بردارند و اگر به نق زدن وجدال های قبلی(اعتراض قبل از جنگ وهنگام تقسیم غنائم)ادامه دهند،باز لطف خدا از آنان دریغ خواهد شد و در مقابل دشمنان رها شده ودچار شکست می شوند.(البتّه معنای اوّل مناسب تر به نظر می آید)

پیام ها:

1-خیر وصلاح انسان،در پرهیزکردن از انحراف و مقابله با خدا و رسول اوست.

«إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»

2-برخورداری از لطف و قهر خداوند،به انتخاب وعملکرد خود ما بستگی دارد.

إِنْ تَنْتَهُوا ... إِنْ تَعُودُوا

3-خداوند،اتمام حجّت کرده و تمام راههای عذرتراشی و بهانه جویی را بسته است. إِنْ تَنْتَهُوا ... إِنْ تَعُودُوا

4-تشویق و هشدار،هر دو لازم است. «خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ»

5-جلوی خلاف ها را باید با قاطعیّت و صراحت گرفت. «إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» گذشت و بخشش،همیشه مطلوب نیست.

6-جمعیّت زیاد،در قهر خداوند نقش و تأثیری ندارد. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ»

7-ایمان،شرط نصرت وهمراهی خداوند است. «أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ«20»

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و فرستاده ی او اطاعت کنید و در حالی که(سخنان او را)می شنوید،از وی سرپیچی نکنید.

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ«21»

و مثل کسانی نباشید که گفتند:«شنیدیم»،ولی(در حقیقت)آنها نمی شنیدند.

نکته ها:

* در سراسر قرآن،پس از اطاعت خداوند،اطاعت از رسول خدا ذکر شده است،و در یازده مورد،بعد از عبارت «اتَّقُوا اللّهَ» جمله ی «أَطِیعُونِ» آمده است،یعنی لازمه ی تقوای الهی، اطاعت از رسول اوست.

* با این که اطاعت از خدا و رسول هر دو لازم است،ولی در این آیه تنها از سرپیچی از رسول نهی شده است که معلوم می شود مشکل آنان در اطاعت از رسول بوده است،به خصوص در جنگ بدر ونسبت به فرمان های پیامبر صلی الله علیه و آله در مسائل نظامی.

* مراد از شنیدن سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله «وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ» ،به دلیل آیه ی بعد، فهمیدن سخنان او و درک حقّانیّت اوست.

پیام ها:

1-مؤمنان،در معرض تخلّف از دستورات خدا و رسول هستند و به هشدار نیاز دارند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا ...

2-نافرمانی پیامبر،نافرمانی خداست. «وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ» و نفرمود:«عَنْهُما».

(آری،فرمان خدا و رسول دارای هویّتی واحد است واطاعت از خداوند در گرو اطاعت از رسولش می باشد.)

3-شنیدن و فهمیدن،مسئولیّت آور است. «وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»

4-آگاه شدن از تاریخ و اخبار گذشتگان متخلّف،مایه ی عبرت است. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ ...

5-در اطاعت از رهبری،صداقت داشته و به تعهّدات خود پایبند باشیم و بدون عمل ادّعای ایمان نکنیم. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ»

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ«22»

همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند،(کسانی هستند که نسبت به شنیدن حقّ)کران(و نسبت به گفتن حقّ)لال هایند،آنها که تعقّل نمی کنند.

نکته ها:

* «صُمٌّ»جمع«أصم»،به معنای کر و«بُکْمٌ»جمع«أبکم»،به معنای لال است و در اینجا، کنایه از کسانی است که گوش به شنیدن حقّ نمی دهند واز بیان حقّ لب فروبسته اند.

* در تعبیرات قرآن،افرادی که تربیت الهی انبیا را نمی پذیرند و دل را تسلیم حقّ نمی کنند، گاهی به مرده تشبیه شده اند: «فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی»[43]

گاهی به چهارپایان: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»[44]، «یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ»[45]

گاهی به بدتر از چهارپایان: «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» [46]

و گاهی به بدترین جنبنده: «شَرَّ الدَّوَابِّ»

* حضرت علی علیه السلام فرمود:«بدترین جنبنده ها کسانی هستند که حقّ را می فهمند،ولی لجاجت کرده و کفر می ورزند».[47]

* گروهی در قیامت اقرار خواهند کرد که به سخن حقّ گوش فرا نمی دادند ویا در آن تعقّل نمی کردند و این سبب دوزخی شدن آنان شده است. «لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ»[48]اگر گوش شنوا داشتیم،یا تعقّل می کردیم،از دوزخیان نبودیم.

پیام ها:

1-مدّعیان ایمان و کسانی که ملتزم به اطاعت از خدا و رسول نباشند، «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ» ،بدترین جنبندگانند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ»

2-ارزش انسان به خردورزی اوست،اگر تعقّل نکند،بدترین جنبندگان می شود.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ ... اَلَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (آری،داشتن گوش،زبان و عقل زمانی ارزشمند است که بهره گیری صحیح از آنها شود.کسی که مثلاً با زبانش امر به معروف و نهی از منکر نمی کند،همچون آدم لال است.)

3-کسانی که از تعالیم دین روی می گردانند،بی خردند. وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ ... لا یَعْقِلُونَ

وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ«23»

و اگر خداوند خیری در آنان می دانست،شنوایشان می ساخت،(حرف حقّ را به گوش دلشان می رساند،)ولی با(این روحیه ی لجاجتی که فعلاً دارند،حتّی)اگر شنوایشان می ساخت،باز هم سرپیچی کرده روی می گرداندند.

(در دل یقین پیدا می کردند،ولی در ظاهر اقرار نمی کردند)

نکته ها:

* افراد لجوج،چند گروهند:

برخی حتّی حاضر به شنیدن حقّ نیستند. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ»[49]

برخی می شنوند،ولی مسخره و استهزا می کنند. «قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا»[50]

برخی می شنوند و می فهمند،ولی تحریف می کنند. «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا[51]

برخی به خاطر دلبستگی های شدید،حسادت ها و قساوت ها،قدرت تشخیص ندارند. «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»[52]

پیام ها:

1-از سنّت های الهی این است که فیض خود را به افراد مستعد عطا می کند و به هر کس به مقدار لیاقت و استعداد حقّ پذیری که در خود ایجاد کرده،توفیق داده و لطف می کند. «وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ»

2-زمینه های بهره گیری از لطف الهی را باید خودمان به وجود آوریم. «وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ»

3-تنها فراگیری و شنیدن آیات ملاک نیست،حقّ پذیری و تسلیم بودن نیز لازم است. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا»

4-خداوند از هدایت افراد مضایقه ای ندارد،ولی لجوجان از سخن حقّ روی برمی تابند. لَوْ عَلِمَ ... لَأَسْمَعَهُمْ

5-انسان دارای اختیار است و در برابر ندای حقّ می تواند اعراض کند. «وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (آری،کسی که استعداد رشد را در خود کور کند، فیض خدا را نیز نمی پذیرد.)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ«24»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسول شما را به چیزی که حیات بخش شماست دعوت می کنند،بپذیرید و بدانید خداوند،میان انسان و دل او حایل می شود و به سوی او محشور می شوید.

نکته ها:

* حیات،اقسام مختلفی دارد:

1.حیات گیاهی. «أَنَّ اللّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» [53]خداوند زمین را زنده می کند.

2.حیات حیوانی. «لَمُحْیِ الْمَوْتی» [54]خداوند مردگان را زنده می کند.

3.حیات فکری. «مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»[55]آن که مرده بود و زنده اش کردیم.

4.حیات ابدی. «قَدَّمْتُ لِحَیاتِی»[56]کاش برای زندگیم چیزی از پیش فرستاده بودم.

مقصود از حیاتی که با دعوت انبیا فراهم می آید،حیات حیوانی نیست،چون بدون دعوت انبیا نیز این نوع حیات وجود دارد،بلکه مقصود حیات فکری،عقلی ومعنوی، اخلاقی و اجتماعی و بالاخره حیات و زندگی در تمام زمینه ها می باشد.البتّه ممکن است مراد از دعوت به حیات در اینجا(به دلیل آن که آیه در کنار آیات جنگ بدر آمده است)،دعوت به جهاد باشد.

* انسان،در ایمان و عمل صالح است و خداوند و انبیا هم مردم را به همان دعوت کرده اند. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» اطاعت از فرامین آنان رمز رسیدن به زندگی پاک و طیّب است،چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [57]و طبق روایات شیعه وسنّی،یکی از مصادیق حیات طیّبه،پذیرش ندای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مسأله ی ولایت علیّ بن أبی طالب علیهما السلام و اهل بیت اوست.[58]

* حایل و فاصله شدن خدا میان انسان و قلبش،نشان دهنده ی حاضر و ناظر بودن خداوند در همه جا و احاطه ی او بر تمام موجودات است و این که قدرت و توفیق از اوست.از رگ گردن به ما نزدیک تر است،فعالیّت عقل و روح نیز به دست اوست و اگر لطف او نبود،هرگز انسان به حقّانیّت حقّ و بطلان باطل پی نمی برد.

* از امام صادق علیه السلام روایت شده است که یکی از مصادیق حایل شددن خدا بین انسان و دل او،مسأله ی محو و اثبات است؛محو کفر و اثبات ایمان،محو غفلت و شک و تثبیت تذکّر و یقین.[59] در جای دیگر فرمودند:«خداوند نمی گذارد انسان،باطل را حقّ ببیند».[60] همچنین فرمودند:«گاهی انسان با گوش،چشم،زبان و دست خود به چیزی علاقه دارد،ولی اگر آن را انجام دهد،قلبش با آن همراه نیست و می داند آنچه میل به آن داشته حقّ نیست».[61]و ممکن است حائل شدن،کنایه از مرگ باشد.

پیام ها:

1-شرط ایمان واقعی،اجابت کردن دعوت خدا و رسول است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ»

2-دعوت خدا و رسول،دارای حقیقت و هویّتی واحد دارد. «دَعاکُمْ» و نفرمود:

«دعواکم»

3-حرکت در مسیر خدا و انبیا،حیات واقعی است و کناره گیری از آن،مرگ انسانیّت است. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» 4-تمام دستورات دینی و فرامین انبیا،حتّی فرمان جنگ و جهاد،مایه ی حیات فرد و جامعه می باشد. «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»

5-کسی که به حضور و احاطه خداوند ایمان داشته باشد،از دعوت پیامبران سرپیچی نمی کند. اِسْتَجِیبُوا ... یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ

6-تا فرصت داریم،حقّ را بپذیریم.(بنابراین که حائل شدن خدا بین انسان و قلبش،کنایه از مرگ باشد). اِسْتَجِیبُوا ... یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ

7-نه مؤمن مغرور شود ونه از کافر مأیوس گردید،چون دلها به دست خداست و او مقلّب القلوب است. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»

8-هر فکر و اندیشه ای که بر دل انسان بگذرد،خداوند بدان آگاه است. «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»

9-خداوند از هر چیزی به انسان نزدیک تر است،حتّی از قلب او به خودش.

«یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»

10-همه ی ما خواسته یا ناخواسته در قیامت محشور خواهیم شد،پس به رسولان الهی پاسخ مثبت دهیم. اِسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ ... إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ«25»

و بترسید(و حفظ کنید خود را)از فتنه ای که تنها دامنگیر ستمگران شما نمی شود،(بلکه همه را فرا خواهد گرفت،چرا که دیگران نیز در مقابل ستمگران سکوت کردند)و بدانید که خداوند سخت کیفر است.

نکته ها:

* «فتنه»،به معنای شرک،کفر،بلا و آزمایش،شکنجه و عذاب است و در این آیه به معنای بلا و مصیبت های اجتماعی است.[62]

* در آیه ی قبل،دستور اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله بود،اینجا پرهیز از فتنه.پس معلوم می شود که یکی از مصادیق فتنه،عدم اطاعت از پیامبر است و مفهوم این آیه،با آیه ی «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»[63] یکسان است.[64]

مصداق دیگر فتنه،فساد و فحشا می باشد که باعث فروپاشی یک نظام می شود و آسیب آن عمومی و فراگیر است.مثل فساد حکّام بنی امیّه که چون ولایت پیشوای حقّ را کنار زدند، مسلمانان را قرن ها به ذلّت کشاندند.

* سکوت و ترک امر به معروف و نهی از منکر،باعث فتنه و فراگیرشدن عذاب است،چنانکه پیامبر فرمودند:«خداوند هرگز تمام مردم را به خاطر گناه بعضی از آنان مجازات نمی کند، مگر زمانی که منکرات در میان آنان آشکار گردد و دیگران در حالی که توان انکار و برخورد با آن را داشته باشند،سکوت کنند که اگر چنین شد،خداوند همه ی آنان(خاصّ و عام)را عذاب می کند».[65]چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمودند:«اگر گناهی پنهانی انجام گیرد،خداوند عموم مردم را عذاب نمی کند،امّا اگر گروهی منکراتی را آشکارا انجام دهند و مردم آنان را سرزنش نکنند،هر دو گروه مستوجب عقوبت می شوند». [66]

* معنای پرهیز از اعمالی که باعث فتنه شده ودر همه تأثیر می گذارد،عزلت وکناره گیری از مسائل نیست،بلکه هوشیاری و توجّه انسان را می رساند.حضرت علی علیه السلام می فرماید:«در فتنه ها مثل بچّه شتری باشید که نه از شما بار بکشند و نه شما را بدوشند و نه از شما بهره برداری کنند.«کن فی الفتنه کابن الّبون،لاظهر فیرکب و لاضرع فیحلب»[67]

* هنگام نزول این آیه،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هرکس پس از من در جانشینی علی علیه السلام ظلم کند،«فکانّما جحد نبوّتی و نبوه الانبیاء قبلی»گویا رسالت من و نبوّت پیامبران پیشین را انکار کرده است».[68]

پیام ها:

1-تخلّف از دین و دستورات الهی،مایه ی بروز فتنه و نزول عذاب الهی است.

دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ ... وَ اتَّقُوا فِتْنَهً ...

2-نه خود عامل فتنه شویم،نه با فتنه گران هم صدا شویم و نه در برابرشان سکوت کنیم. «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً»

3-افراد جامعه ی ایمانی علاوه بر کارهای خود،نسبت به کارهای دیگران نیز باید تعهّد داشته باشند.چون گاهی آثار کارهای خلاف،دامنگیر دیگران هم می شود،همچون کسی که در کشتی،جایگاه خود را سوراخ کند. «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً»

4-توجّه به شدّت و سختی عذاب الهی،زمینه ساز پرهیز از ظلم و گناه است. وَ اتَّقُوا فِتْنَهً ... أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ«26»

و به یاد آورید زمانی را که شما کم بودید و در زمین(مکّه)مستضعف بودید،می ترسیدید مردم(دشمنان)شما را بربایند،پس(خداوند در مدینه)پناهتان داد و با یاری خویش،شما را نیرومند کرد و از پاکیزه ها به شما روزی داد،باشد که شما شکرگزاری کنید.

نکته ها:

* «تخطف»،به معنای به سرعت گرفتن و ربودن است.

* مسلمانان مکّه قبل از هجرت پیامبر به مدینه،همواره مورد اذیّت و آزار و شکنجه ی مشرکان بودند،لذا با سفارش و تدبیر پیامبر به صورت فردی یا دسته جمعی به دیگر مناطق هجرت می کردند؛بعضی به حبشه،بعضی به یمن و طائف و برخی به شعب ابی طالب رفتند و پیوسته در ترس و اضطراب بودند و هنگامی که به مدینه مهاجرت کردند،هیچ خانه و کاشانه ای نداشتند و عدّه ی بسیاری از آنان جزو اصحاب صُفّه ودر مسجد پیامبر جای گرفته بودند.انصار نیز در اوائل هجرت پیامبر به مدینه،در فقر و نداری و قحطی گرفتار بودند به حدّی که به دانه ای خرما بسنده می کردند،به علاوه گرفتار اذیّت و آزار یهودیان نیز بودند.

امّا در اواخر بعثت،خداوند به مسلمانان مکنت و توانایی داد و به چنان قدرتی رسیدند که اهل ذمّه به آنان جزیه می دادند و یا مشرکان همواره در ترس و اضطراب از کشته و اسیرشدن و به غلامی و کنیزی گرفته شدن توسط مسلمانان بودند و بعضی نیز با طوع و رغبت اموال خود را تقدیم مسلمانان می کردند.[69] در اینجا خداوند ضعف و ناتوانی آنان را یادآور می شود تا شکرگزار قدرت و امنیّت بوجود آمده باشند.

پیام ها:

1-یادآوری روزهای ناتوانی و روزهای یاری خداوند،مایه ی دور شدن از فتنه هاست. «وَ اتَّقُوا فِتْنَهً - وَ اذْکُرُوا»

2-در ابتدا تعداد مسلمانان،بسیار کم بود.(کلمه ی «قَلِیلٌ» به جای «قَلِیلُونَ» ،تأکید بر کم بودن است)

3-مسلمانان در مکّه تا پیش از هجرت به مدینه،دائماً ترس و دلهره داشتند.

«تَخافُونَ» (فعل مضارع،نشانه ی استمرار است)

4-در راه حقّ،از کمی نفرات وناتوانی وآوارگی نهراسیم، «وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ» که یاری خداوند حتمی است. فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ ...

5-امنیّت «فَآواکُمْ» ،توان رزمی و پیروزی «أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ» و بهبودی وضع اقتصادی «رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» ،از نعمت های ویژه ی الهی است.

6-یادآوری روزهای ضعف و مقایسه ی آن با روزهای پیروزی،مایه ی شکرگزاری و عشق و توکّل به خداوند است. وَ اذْکُرُوا ... لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

7-در سایه ی ایمان،خداوند به گروه اندکِ ضعیفِ هراسناک،عزّت و قدرت و مکنت می بخشد.(کلّ آیه)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ«27»

ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید که در این صورت آگاهانه به امانت های خود خیانت کرده اید.

نکته ها:

* در شأن نزول این آیه آمده است:هنگامی که مسلمانان به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله،یهودیان بنی قریظه را محاصره کردند،آنان پیشنهاد صلح وکوچ کردن به شام را دادند و پیامبر نپذیرفت و سعدبن معاذ را به داوری مأمور کرد.یکی از مسلمانان همراه او به نام«ابولبابه» که سابقه دوستی با آنان داشت،با اشاره به گلوی خود به آنان فهماند که در صورت پذیرش حکمیّت سعدبن معاذ،همه کشته خواهید شد،جبرئیل این اشاره را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد.

ابولبابه شرمنده از این خیانت،خود را به ستون مسجد پیامبر بست و هفت شبانه روز چیزی نخورد،سرانجام خداوند توبه اش را پذیرفت.[70]

شأن نزول دیگری نیز بیان شده که در جنگ بدر،بعضی از مسلمانان نامه ای به ابوسفیان نوشتند و از نقشه ی پیامبر صلی الله علیه و آله به او خبر دادند،ابوسفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر برای جنگ بدر به راه افتادند.[71]

* در فرهنگ قرآن،امانت مفهوم وسیعی دارد و تمام شئون زندگی سیاسی،اجتماعی و اخلاقی را شامل می شود از جمله:

الف:تمام نعمت های مادّی و معنوی مثل مکتب،قرآن،رهبر،فرزند وآب وخاک.

ب:اهل بیت پیامبر علیهم السلام.[72]

ج:هم خودمان،امانت برای خویشتنیم،چنانکه در آیه ی دیگر می خوانیم: «أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ» [73]و هم جامعه برای ما.

د:انفال،غنائم،خمس،زکات و اموال عمومی.(بودن آیه در سوره انفال وغنائم جنگ بدر)

ه:امام باقر علیه السلام فرمود:«احکام دین،فرائض و واجبات الهی،امانت است».[74](

و:حکومت ومسئولیّت.

بنابراین نافرمانی و ادا نکردن حقوق و وظایف خود در ارتباط با این امانت ها،خیانت است، چنانکه ابن عبّاس می گوید:«هرکس چیزی از برنامه های اسلامی را ترک کند،یک نوع خیانتی به خدا و پیامبر مرتکب شده است».[75]همان گونه که پیشی گرفتن ناصالحان بر صالحان در مسئولیّت های اجتماعی،خیانت به خدا و رسول و مسلمانان است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«کسی که در امانت خیانت کند،منافق است،هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند.امام صادق علیه السلام فرمودند:نماز و روزه ی مردم شما را نفریبد،زیرا گاهی همه ی آنها از روی عادت است.مردم را با راستگویی و ادای امانت امتحان کنید و بشناسید».[76]

* خیانت نکردن در امانت از وظایف و حقوق انسانی است،بنابراین حتّی به امانت غیر مسلمان هم نباید خیانت کرد.

پیام ها:

1-خیانت،با ایمان داشتن سازگار نیست.لازمه ی ایمان،امانت داری است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا»

2-گاهی یک اشاره به سود دشمن،خیانت است.(با توجّه به شأن نزول اوّل)

3-افشای اسرار نظامی،خیانتی زشت است.(با توجّه به شأن نزول دوم)

4-خیانت به پیامبر،خیانت به خداوند است. «لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ» ( «لا تَخُونُوا» در مورد خدا وپیامبر با هم آمده،در مورد سایر مردم تکرار شده است.)

5-خیانت به خدا و رسول،خیانت به خود است و زیان آن به خود انسان بازمی گردد. «لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» (طبق این معنی که با ظاهر آیه سازگار است،تقدیر گرفتن کلمه ی«لا»در «تَخُونُوا أَماناتِکُمْ» ،نیازی نیست.)

6-امانت مردم به منزله ی امانت خود ما و خیانت به آن خیانت به خودمان است.

لا تَخُونُوا ... تَخُونُوا أَماناتِکُمْ

7-خیانت،فطرتاً زشت و محکوم است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

8-خیانت های آگاهانه،خطرناک است. «وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (هم به زشتی خیانت آگاهید و هم پیامدهای بد آن را می دانید)

وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ وَ أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ«28»

و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشی(برای شما)هستند و البتّه نزد خداوند(برای کسانی که از عهده ی آزمایش برآیند)،پاداشی بزرگ است.

نکته ها:

* محور بسیاری از لغزش های انسان و ریشه ی بسیاری از گناهان از قبیل:معاملات حرام، احتکار،دروغ،کم فروشی،ترک انفاق،ندادن خمس وزکات،حرص و کارشکنی و سوگندهای دروغ و تضییع حقوق مردم،گریز از میدان جنگ،ترک هجرت و جهاد و...،علاقه به مال و فرزند است.پس اینها عامل امتحان و لغزشند،آن گونه که ابولبابه را(آیه قبل)به لغزش کشید و برای حفظ مال و فرزندان خود،به همکاری با دشمن وادار کرد.

* کسانی که از مدینه به ابوسفیان خبر دادند که مسلمانان برای تصاحب کاروان تجارتی آنان نیرو بسیج کرده اند،از مهاجرانی بودند که در مکّه مال و فرزندی داشتند.[77]

* قرآن با تعبیرات مختلفی به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امکان انحراف به واسطه ی آنها هشدار داده است،از جمله:

الف:امکان شرکت شیطان در مال و فرزند انسان. «شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»[78]

ب:افزون خواهی در مال و فرزند و آثار منفی آن. «تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»[79]

ج:بازدارندگی فرزند و مال از یاد خدا. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»[80]

د:نجات بخش نبودن اموال و اولاد در قیامت. «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ»[81]

* در آیه نکاتی به چشم می خورد که نشان می دهد آزمایش مال وفرزند بسیار سخت و جدّی و پیروز شدن در آن بسیار مهم است،اوّلاً:آیه با جمله ی «وَ اعْلَمُوا» آغاز شده که هشدار است.ثانیاً کلمه ی «أَنَّما» نشان می دهد که آزمایش با مال وفرزند چون و چرا ندارد و حتمی است.ثالثاً خود مال وفرزند فتنه شمرده شده اند،نه آنکه وسیله آزمایش وفتنه باشند.[82]

* علی علیه السلام فرمودند:«لا یقولنّ احدکم الّلهم انّی اعوذ بک من الفتنه لانّه لیس احد الاّ و هو مشتمل علی فتنه»،هیچ کس دوری از فتنه و آزمایش را نخواهد،زیرا همه ی مردم بدون استثنا دچار آن می شوند،بلکه دوری از لغزش و انحراف در آزمایشها را از خدا درخواست کند.آنگاه حضرت درباره ی علّت و فلسفه ی امتحان های الهی فرمود:«تا راضی از ناراضی مشخص شود و عوامل سعادت و شقاوت هرکس در اعمال او مشخص گردد».[83]

پیام ها:

1-علاقه ی افراطی به مال و فرزند،انسان را به خیانت می کشد. لا تَخُونُوا ... وَ اعْلَمُوا ...و حتّی گاهی موجب دست برداشتن از اصول انسانی و دینی(امانت و ادای امانت)می شود.(با توجّه به شأن نزول آیه قبل)

2-مال و فرزند می توانند دو دام فریبنده باشند. «أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ»

3-توجّه به پاداش بزرگ الهی،از اسباب دل کندن از دنیا و ترک خیانت است.

«أَنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

4-مال وفرزند با تمام جاذبه هایی که دارند،در مقایسه با الطاف وپاداش های الهی ناچیز هستند.(در برابر «أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ» ،عبارت «أَجْرٌ عَظِیمٌ» آمده است)[84]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ«29»

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر تقوای الهی پیشه کنید،خداوند برایتان فرقانی(قوّه ی شناخت حقّ از باطلی)قرار می دهد و بدی هایتان را از شما می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل وبخشش بزرگ است.

نکته ها:

* وسیله و معیار شناخت حقّ از باطل متعدّد است،از جمله:

الف:انبیا و اولیای الهی؛چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله را فاروق نامیدند[85]ویا در حدیث می خوانیم:

«مَن فارق علیّاً فقد فارق اللّه» [86]هر کس علی علیه السلام را رها کند،خدا را رها کرده است.

ب:کتاب آسمانی؛که با عرضه امور به آن می توان حقّ را از باطل تشخیص داد.

ج:تقوا،زیرا طوفان غرائز و حبّ و بغض های همراه با بی تقوایی،مانع درک حقایق است.

د:عقل و خرد؛که بدون آن نمی توان حتّی به سراغ وحی رفت.

فرقان و قدرت تشخیص حقّ از باطل،حکمت و بینشی خدادادی است که به اهل تقوا داده می شود و به علم و سواد و معلومات وابسته نیست.

* به گفته ی تفسیر کبیر فخررازی،«تکفیر سیّئات»،پرده پوشی در دنیا و مغفرت»، رهایی از قهر خدا در آخرت است و به نوشته ی تفسیر نمونه،«تکفیر»،محو آثار اجتماعی و روانی گناه و«مغفرت»،بخشایش نسبت به عذاب دوزخ است.

* کسانی که تقوا داشته و تمایلات نفسانی را کنار بگذارند،قوّه ی تشخیص حقّ به آنها عطا می شود.چنانکه در آیه ی دیگری می خوانیم: «اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ» [87]از خدا پروا کنید، خداوند شما را آگاه می کند و به یادتان می آورد.گویا روح همچون آینه ای است که تقوا غبار را از آن می زداید و نور حقّ در آن منعکس می شود،چنانکه حضرت علی علیه السلام تقوا را دارو و درمان دل ها،نور و بینایی کوردلی ها و شفا و وسیله ی اصلاح قلب،تطهیر جان،امنیّت ترس های درونی و روشن شدن تاریکی ها می داند،فانّ تقوی اللّه دواء داء قلوبکم و بصر عمی افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء عشا ابصارکم و أمن فزع جأشکم و ضیاء سواد ظلمتکم...[88] و بر عکس،حرص ها و طمع ها سبب لغزش خردها می شود،حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع» [89]بیشتر لغزشگاه خرد،زرق و برق طمع ها می باشد.

حقیقت سرایی است آراسته

هوا و هوس گرد بر خاسته

نبینی که هر جا که برخاست گرد

نبیند نظر،گرچه بیناست مرد

پیام ها:

1-اگر تقوا داشته باشیم،در آزمایش مال و فرزند،خداوند ما را کمک می کند که چگونه برخورد کنیم. أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ ... إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً

2-عملکرد انسان،در بینش او تأثیر دارد.کسی که تقوا دارد،علاوه بر علم، فطرت،عقل و تجربه،خداوند بصیرت و شناخت ویژه ای به او می دهد.

«فرقان»نکره آمده است تا نشان دهد که بصیرت خاصّی مراد است)

3-تقوا،هم عامل شناخت صحیح،«فرقان»هم مایه ی آبرو و حیثیّت اجتماعی، «یُکَفِّرْ عَنْکُمْ» و هم سبب مغفرت اخروی است. «یَغْفِرْ لَکُمْ»

4-اعطای بصیرت ویژه به پرهیزکاران و بخشایش گناهان آنان،تفضّلی از جانب خداوند است. یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً ... وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ

وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ«30»

و(به یاد آور)زمانی که کافران درباره ی تو نقشه می کشیدند تا تو را زندانی کنند،یا تو را بکشند یا(از مکّه)تبعید کنند.و آنان نقشه می کشیدند و خدا هم(با خنثی کردن توطئه های آنان)تدبیر می کرد و خداوند،بهترین تدبیرکنندگان است.

نکته ها:

* «مکر»،به معنای تدبیر،چاره اندیشی،طرح و نقشه است.

* این آیه اشاره به«لیله المبیت»و توطئه ی کفّار برای قتل رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد که آن حضرت از طریق جبرئیل آگاه شد و علی علیه السلام به جای او در بستر خوابید و پیامبر شبانه از خانه خارج شد و به غار ثور رفت و از آنجا به مدینه هجرت کرد.

ضمناً در شب هجرت،چون علی علیه السلام حاضر شد جان خود را فدای پیامبر کند،آیه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ»[90]در مورد حضرت علی علیه السلام نازل شد.[91]

* سه طرح و نقشه ای که برای مقابله ی کفّار با پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه مطرح شده،محصول جلسه ی مشرکان در«دار النَدوه»بود و بالاخره نقشه ی قتل را تصویب کردند که از هر قبیله یک نفر آماده شود و دسته جمعی حمله کرده،پیامبر را بکشند تا بستگان آن حضرت نتوانند برای خونخواهی،با همه ی قبایل درگیر شوند.

* آیه،ممکن است با توجّه به آیه ی 27 همین سوره باشد که فرمود:به خدا و رسول خیانت نکنید و اگر خیانت کنید،با تدبیر الهی رسوا می شوید.

* چه بسا خداوند امور مهمی را با موجود ضعیفی انجام می دهد و یا توطئه های بسیار بزرگی را با آن خنثی می کند؛فرزند آدم از کلاغ آموزش می بیند،مرگ سلیمان با موریانه کشف می شود،بلقیس با هدهد دعوت می شود،فیل سواران ابرهه،با پرندگان کوچکی به نام ابابیل و نمرود با پشه نابود می شوند،و توطئه ی کفّار مکّه با عنکبوتی خنثی می شود.اینها همه برای نشان دادن نهایت ضعف و ناتوانی بشر در برابر قدرت بی پایان الهی است.

پیام ها:

1-یادآوری امدادهای الهی و خطرهایی که خدا از ما دور کرده،مایه ی آرامش و قوّت قلب است. وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ ...

2-زندان و ترور و تبعید،ابزار دست جبّاران تاریخ برای مقابله با حقّ است.

لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ ...

3-کفر،انسان را تا حدّ پیامبرکشی می کشاند. اَلَّذِینَ کَفَرُوا ... یَقْتُلُوکَ

4-در مقابل سخن حقّ،هیچ دلیل و منطقی وجود ندارد.کافران به جای حلّ مسئله و پذیرش حقّ،برای حذف موضوع حقّ و مردان حقّ اقدام می کنند.

اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ ...

5-توطئه ی کفّار علیه مسلمانان همیشگی و حمایت خداوند هم از آنها دائمی است. «یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ» (چنین نیست که همیشه دشمنان به اهداف خود برسند،خداوند با تدبیر خود،توطئه های آنان را خنثی می کند.)

6-هرکه با طرفداران حقّ حیله کند،با خداوند طرف است. «یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ»

7-خداوند،حامی کتاب و اولیای خویش است و با تار عنکبوت،اشرف مخلوقات را حفظ می کند و بزرگ ترین توطئه ها را خنثی کرده،مسیر تاریخ را عوض می کند. «وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ»

8-هر جا لازم باشد،خداوند اولیای خود را از توطئه ها آگاه می کند.نقشه ای را که می خواستند کسی نفهمد،همه ی دنیا فهمیدند. «وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ»

وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ«31»

و هرگاه آیات ما بر آنان تلاوت شود،گویند:به خوبی شنیدیم(چیز مهمی نیست)،اگر بخواهیم قطعاً مانند این قرآن را بیان می کنیم،این جز افسانه های پیشینیان نیست.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،سخن از مکرهای پی در پی کفّار و توطئه برای طرد و کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله بود، این آیه نمونه ای از مکرهای فرهنگی آنان را که برای تحقیر مکتب و قرآن طرح شده است، بیان می کند.

* «أَساطِیرُ» جمع«اسطوره»،به معنای افسانه های خرافی و خیالی است که یا درباره ی انسان های اوّلیه است و یا ساخته و پرداخته آنان است.

* نضربن حارث در سفر به ایران،داستان رستم واسفندیار را فراگرفت و در حجاز برای مردم بازگو می کرد و مدّعی بود که من هم می توانم مثل محمّد صلی الله علیه و آله حرف بزنم و قصه بگویم[92]

پیام ها:

1-از حربه های دشمن،عوام فریبی،سبک شمردن و مسخره کردن حقّ است.

«قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» امّا دشمنان طبل توخالی اند و تنها ادّعا دارند و در عمل،از آوردن نظیر قرآن عاجزند.

2-دشمنان نیز به برتری و فوق تصوّر بودن قرآن،اعتراف داشتند. «إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»

3-تهمت تحجّر،سنّت گرایی وکهنه پرستی،از قدیمی ترین تهمت ها به مؤمنان است. «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ»

وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ«32»

و(به یاد آور)زمانی که مخالفان(دست به دعا برداشته)گفتند:خدایا! اگر این(اسلام و قرآن)همان حقِ ّ از جانب تو است،پس بر ما از آسمان سنگ هایی بباران یا عذابی دردناک برای ما بیاور.

نکته ها:

* این گونه نفرین ها،یا از شدّت تعصّب و لجاجت است و یا برای عوام فریبی.بر خود نفرین می کنند تا مردم ساده دل احساس کنند که آنان حقّ هستند و اسلام،باطل است.

* پس از تعیین حضرت علی علیه السلام به امامت از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که به فرمان خداوند در غدیر خم انجام شد و حضرت فرمودند:«مَن کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»،نعمان بن حارث که از منافقان بود،نزد پیامبر آمده،گفت:ما را به توحید،نبوّت،جهاد،حج،روزه،نماز و زکات،دستور دادی پذیرفتیم،حالا هم این جوان را امام ما قرار داده ای؟! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«به فرمان خدا بود».

او از شدّت ناراحتی به خود نفرین کرد و در نفرین،همین آیه را خواند.[93] امّا هنوز چند قدمی برنداشته بود که سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند و آیات اوّل سوره ی معارج نازل گردید.[94] «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»

پیام ها:

1-گاهی تقدّس نمایی و سوگند یادکردن،از حربه های دشمن برای فریب مؤمنان است. اَللّهُمَّ ...

2-عناد و لجاجت،انسان را تا مرز رضایت به نابودی خویش پیش می برد.

فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً ...

3-برخی از مخالفان پیامبر،به خدا و تأثیر او در هستی و اثر داشتن دعا معتقد بودند. اَللّهُمَّ إِنْ کانَ ... فَأَمْطِرْ عَلَیْنا ... أَوِ ائْتِنا ...

وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ«33»

و(لی)تا تو در میان مردمی،خداوند بر آن نیست که آنان را عذاب کند،و تا آنان استغفار می کنند،خداوند عذاب کننده ی آنان نیست.

نکته ها:

* با توجّه به این که در آیه ی بعد،کفّار مکّه به عذاب تهدید شده اند،معلوم می شود که منظور از نفی عذاب در این آیه،برداشته شدن عذاب عمومی از مسلمانان به برکت وجود شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است،مثل عذاب های اقوام پیشین،وگرنه اشخاصی در موارد خاصّی گرفتار عذاب الهی شده اند.مانند:نعمان بن حارث در آیه ی قبل.

* در احادیث آمده است که خداوند به خاطر وجود برخی افراد پاک و علمای ربّانی،سختی و عذاب را از دیگران برمی دارد.چنانکه در ماجرای قلع و قمع قوم لوط،حضرت ابراهیم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «إِنَّ فِیها لُوطاً» یعنی آیا با وجود یک مرد خدایی در منطقه، آنجا را نابود می سازید؟! فرشتگان گفتند:ما می دانیم که لوط در آنجاست و به او دستور دادیم تا از آنجا خارج شود.[95]

یا حضرت علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«یکی از دو امان از میان ما رفت،أمان دیگر را که استغفار است حفظ کنید». [96]

و یا در روایت می خوانیم امام رضا علیه السلام به زکریا ابن آدم فرمود:«در شهر قم بمان! که خداوند همان گونه که به واسطه ی امام کاظم علیه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت،به واسطه ی وجود تو نیز بلا را از آن شهر دور می کند»[97]

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«مرگ و زندگی من برای شما خیر است؛در زمان حیاتم خداوند عذاب را از شما بر می دارد و پس از مرگم نیز با عرضه ی اعمالتان به من،با استغفار و طلب بخشش من،مشمول خیر می شوید.«امّا فی مماتی فتعرض علیّ اعمالکم فاستغفر لکم»[98]

* نافرمانی و انجام بعضی گناهان،از اسباب نزول بلا و عذاب الهی است،و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» چنانکه در دعای کمیل می خوانیم:«اللّهم اغفر لی الذنوب الّتی تنزل البلاء»وهمان گونه که خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ» [99]تا وقتی که مردم اهل صلاح و اصلاح باشند،خداوند آنان را هلاک نمی کند.

پیام ها:

1-وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و مردان خدا،مایه ی امان برای اهل زمین است. «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»

2-استغفار،مانع بلاست. «وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (برگشت از کفر و الحاد نیز نوعی استغفار است.)

3-توبه و استغفار،اهمیّت ویژه ای نزد خدا دارد،چنانکه سرنوشت امّتی را نیز تغییر می دهد. «وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»

وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ«34»

و چرا خداوند آنها را عذاب نکند؟با اینکه آنان(مردم را)از مسجدالحرام باز می دارند،در حالی که سرپرست آنجا نیستند.جز افراد پرهیزگار دیگران حقّ تولیت و سرپرستی آن را ندارند،ولی بیشترشان نمی دانند.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،خداوند به خاطر وجود پیامبر صلی الله علیه و آله در میان مردم و همچنین برگشت وتوبه و استغفارشان،عذابی همچون عذاب آسمانی قوم عاد و ثمود را از آنان برداشت،امّا در این آیه سخن از عذاب آنان است که می توان گفت:آنها استحقاق عذاب را دارند،هر چند خداوند به خاطر وجود پیامبر صلی الله علیه و آله عذابشان نمی کند.

البتّه ممکن است مراد از عذاب در این آیه،بلاها و سختی های جنگ و اسارت باشد.

* حضرت علی علیه السلام می فرماید:«اللّه اللّه فی بیت ربّکم لا تخلوه ما بقیتم فانّه ان تُرک لم تناظروا» [100]،از خدا پروا کنید،از خدا پروا کنید،درباره ی خانه ی خدایتان که اگر آن را رها کنید و تعطیل شود،عذاب الهی،بی درنگ شما را فراخواهد گرفت.

پیام ها:

1-آنان که مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام می شوند،افراد بی تقوایی هستند و باید منتظر عذاب الهی باشند. وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ ...

2-کفّار،خود را به ناحقّ متولّی مسجدالحرام می پنداشتند. «وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ»

3-تولیتِ خانه ای که به دست ابراهیم خلیل علیه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نباید به دست افراد بی تقوا باشد. «إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ»

4-تعیین سرپرست برای رسیدگی به امور مسجدالحرام ضروری است. «إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ» (از این که آیه شرایط متولّی را بیان می کند نه اصل آن را،پس تعیین تولیت لازم است)

وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَهً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ«35»

(دعا و)نمازشان نزد بیت اللّه(کعبه)،جز سوت و دست زدن نبود.

پس به خاطر آنکه کفر می ورزیدید،عذاب(الهی را)بچشید.

نکته ها:

* «مُکاءً» ،به معنای سوت زدن و «تَصْدِیَهً» ،به معنای دست زدن است.

* سوت کشیدن آنان شاید به خاطر اعلام حضورشان نسبت به بت هایی بوده که در کعبه قرار داشته است.

* مفسّران از مصادیق روشن عذاب در جمله ی «فَذُوقُوا الْعَذابَ» را شکست مشرکان در جنگ بدر می دانند.[101]

پیام ها:

1-بی احترامی و انجام امور لغو و بیهوده،همچون دست و سوت زدن در مکان مقدّس،نشان دهنده ی لیاقت نداشتن برای تولیت آن مکان است. إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ ... وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَهً

2-در طول تاریخ،مراسم مذهبی دستخوش تحریف و یا آمیخته به اموری لغو شده است. صَلاتُهُمْ ... مُکاءً وَ تَصْدِیَهً

3-گاهی مقدّس ترین مراکز،صحنه ی بالاترین خرافات می شود. «عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَهً»

4-کفر و بی احترامی به مقدّسات،عذاب الهی را بدنبال دارد. «مُکاءً وَ تَصْدِیَهً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»

5-لجاجت و استمرار در کفر و انحراف،عامل نزول عذاب است. «فَذُوقُوا الْعَذابَ

بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ«36»

همانا آنان که کافر شدند،اموال خود را صرف می کنند تا از(رفتن مردم به)راه خدا جلوگیری کنند.در آینده نیز این گونه خرجها را خواهند داشت، سپس(اموال هزینه شده)مایه ی حسرت آنان می گردد و آنگاه شکست می خورند.و آنان که کافر شدند،به سوی دوزخ محشور خواهند شد.

نکته ها:

* بعضی نزول این آیه را درباره ی بودجه ی سنگینی که کفّار مکّه برای جنگ بدر خرج کردند، می دانند،ولی عمومیّت آیه،شامل همه ی بودجه هایی می شود که صرف مبارزه و مقابله با اسلام می شود.

* تکرار جمله ی «الَّذِینَ کَفَرُوا» شاید برای آن باشد که برخی از کفار سرمایه گذار،بعداً مسلمان شدند و حسرت پول های خرج شده را می خوردند،برخی هم که بر کفر باقی ماندند و اهل دوزخ شدند.آری،جهنّم برای کفّاری است که بر کفر خود باقی می مانند،امّا مؤمنان اگر به نتیجه هم نرسند حسرت نمی خورند،چون خداوند اجر آنها را می دهد.

پیام ها:

1-کفّار همواره برای جلوگیری از گسترش اسلام،اموال خود را خرج می کنند، ولی در نهایت نتیجه ای جز حسرت و شکست قطعی ندارد.(تمام آیه)

2-پیامبر صلی الله علیه و آله،خبر غیبی می دهد که در آینده نیز بر ضد اسلام سرمایه گذاری خواهند کرد،ولی پیروزی با اسلام است. فَسَیُنْفِقُونَها ... ثُمَّ یُغْلَبُونَ

3-تلاش کافران تنها شکست دنیوی ندارد،بلکه عذاب اخروی نیز دارد.

یُغْلَبُونَ ... إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ

4-بی ایمانی وکفر،سبب سقوط انسان و ورود به دوزخ است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ»

لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ«37»

(این حسرت،شکست و عذاب،)برای آن است که خداوند،ناپاک را از پاک (در این جهان و آن جهان)جدا کند و پلیدی ها را برهم نهد و همه را متراکم سازد و در دوزخ قرار دهد،آنان همان زیانکارانند.

نکته ها:

* «َیَرْکُمَهُ» ،به معنای متراکم ساختن و روی هم انباشتن است.

* گرچه جهنّم بسیار بزرگ است و پیوسته می گوید: «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»[102]و بیشتر می خواهد، ولی هر یک از دوزخیان در تنگنا به سر می برند.همانند دیوار بزرگی که جای میخ های بسیار دارد،ولی هر میخی در فشار است.

پیام ها:

1-از نتایج جنگ حقّ و باطل،روشن شدن روحیّات،انگیزه ها،عملکردها، تعهّدات و توطئه هاست تا جوهره ی انسان ها کشف شود. «لِیَمِیزَ اللّهُ»

2-جداسازی طرفداران حقّ از باطل،از سنّت های الهی است. «لِیَمِیزَ اللّهُ» چنانکه در روز قیامت نیز خطاب می شود: «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ»[103]

3-تراکم،فشار و ضیق مکان،از ویژگی های دوزخ و دوزخیان است. «فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ»

4-خسارت واقعی انسان،دوزخی شدن اوست. «فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»

قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ«38»

(ای پیامبر!)به کافران بگو:اگر(از انحراف و عملکردهای ناپسند)دست بردارند،گذشته ی آنان بخشوده می شود و اگر(به روش سابق خود) برگردند،به تحقیق سنّت الهی در برخورد با گذشتگان،(درباره ی آنان نیز)جاری است.

نکته ها:

* «انتهاء»،به معنای پذیرش نهی و دست برداشتن و انجام ندادن کاری به خاطر نهی از آن کار است.

پیام ها:

1-پیامبر مأمور است سنّت خداوند،(مغفرت در صورت توبه کردن و سرکوبی و نابودی در صورت لجاجت کافران)را به مردم ابلاغ کند. قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ... وَ إِنْ یَعُودُوا ...

2-توبه ی کافر و بی دین هم پذیرفته می شود. «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ»

3-در اسلام،همواره راه توبه و اصلاح به روی افراد باز است و بن بست وجود ندارد. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ»

4-در قضاوت،میزان حال فعلی اشخاص است،نه گذشته ی آنان. قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا ...

5-اسلام،جنگ طلب نیست،بلکه در پی اصلاح است. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ»

6-مسلمان شدن،گناهان و خلاف های قبلی را محو می کند. «إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ» چنانکه در حدیث می خوانیم:«الاسلام یَجُبّ ما قبله[104]

7-تشویق،در کنار تهدید قرار دارد. إِنْ یَنْتَهُوا ... إِنْ یَعُودُوا

8-باز گذاشتن روزنه ی امید،نباید چنان باشد که احساس شود از روی ضعف، سراغ مجرمان رفته ایم. «إِنْ یَنْتَهُوا، إِنْ یَعُودُوا»

9-اوّل تشویق و اتمام حجّت،سپس تهدید و خشونت. «إِنْ یَنْتَهُوا، إِنْ یَعُودُوا»

10-قانون عادلانه و حکیمانه ی الهی در طول تاریخ،نسبت به همه یکسان و تغییرناپذیر بوده است. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ»

11-سنّت الهی،نجات و پیروزی انبیا و به کیفر رساندن کفرپیشگان است. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ» چنانکه آیه دیگر می فرماید: «کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی»[105]

12-از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ»

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ«39»

و با آنان(دشمنان)بجنگید تا فتنه ای(از کفر و شرک)بر جای نماند و دین، یکسره برای خدا باشد،پس اگر(از کفر خود)دست کشیدند،همانا خداوند به آنچه انجام می دهند بیناست.

نکته ها:

* جنگ و جهاد در اسلام،برای کشور گشایی نیست،بلکه برای گسترش مکتب اسلام و مقابله با فتنه است.در قرآن،فتنه بالاتر از قتل، «الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»[106]بلکه شدیدتر از آن شمرده شده است. «الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»[107]

* «فتنه»،معنای وسیعی دارد و شامل هر گونه اعمال فشار می شود.در قرآن،فتنه به معنای شرک نیز آمده است،شاید به این لحاظ که از سوی مشرکان انواع محدودیّت ها و اعمال فشارها بر فکر و روح حقّ طلبان و جامعه ی آنان انجام می گیرد،یا از آن جهت که شرک،موجب عذاب ابدی می شود.همچنین تحمیل کفر بر مؤمنان و انسان های پاک فطرت نیز فتنه است.[108]

* به فرموده ی امام صادق علیه السلام تحقّق قطعی و نهایی این آیه،در زمان حضرت مهدی علیه السلام است.[109] امام باقر علیه السلام فرمود:«تأویل این آیه هنوز نیامده است،آنگاه که زمان تأویل آیه برسد،فتنه گران کشته و شرکی نخواهد بود».[110]

* این آیه،با آزادی در پذیرش دین: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»[111]منافات ندارد،چون باید فتنه و طاغوت را زدود،تا فضا برای انتخاب و اختیار انسان باز شود.

پیام ها:

1-هدف از جهاد در اسلام،رفع فتنه و سلطه ی کفّار و ایجاد فضای سالم برای دعوت به حقّ است. قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ ...

2-تا زمانی که کفّار مشغول فتنه گری اند،فرمان مبارزه وجود دارد. «قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ»

3-دشمنان،در هر مقطع که دست از جنگ بکشند،با آنان،برخوردی مناسب در همان مقطع می شود. فَإِنِ انْتَهَوْا ...

وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ«40»

و اگر(باز هم)سرپیچی کرده و روی بگردانند،بدانید که خداوند،مولی و سرپرست شماست،چه خوش مولایی و چه نیکو یاوری است.

پیام ها:

1-در مدیریّت مسائل نظامی و برنامه ریزی های سیاسی،باید همه ی جوانب و شرایط را پیش بینی کرد. «فَإِنِ انْتَهَوْا - وَ إِنْ تَوَلَّوْا»

2-شما به وظیفه عمل کنید،اگر دیگران عمل نکردند یا اعراض کردند،خداوند یاور شماست. «وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ»

3-از ولایت و نصرت الهی غافل نشوید. «فَاعْلَمُوا» (ایمان به ولایت و نصرت الهی،موجب رشد و تقویت انگیزه ی مبارزه با فتنه گران است و یاد الطاف او، به دل های مؤمنان در مقابل توطئه ها و لجاجت ها آرامش می بخشد.)

4-خداوند،بهترین مولاست،چون نه ما را به دیگری می سپارد،نه ما را فراموش می کند،نه ما را برای نیاز خودش می خواهد و نه حقّ و اجر کسی را ضایع می سازد. «نِعْمَ الْمَوْلی»

5-یاری خداوند،برتر از هر یاوری است. «نِعْمَ النَّصِیرُ»

جزء«10»

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«41»

بدانید که هر چه غنیمت گرفتید،همانا خمس(یک پنجم)آن برای خداوند و رسول خدا و خویشاوندان(او،اهل بیت علیهم السلام)و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان(از سادات)است،اگر به خداوند وآنچه بر بنده ی خود،روز جدایی(حقّ از باطل،)روز درگیری دو گروه(با ایمان و بی ایمان در جنگ بدر)نازل کردیم،ایمان دارید و خداوند بر هر چیزی تواناست.

نکته ها:

* مخاطب این آیه در هنگام نزول،کسانی هستند که همراه پیامبر در جنگ بدر شرکت کرده و با جانفشانی و از جان گذشتگی،پیروزی را بدست آورده اند.کسانی که اهل نماز،روزه، هجرت،جهاد و شهادت بودند و چشم امید پیامبر به آنان بود،امّا با این حال خداوند در این آیه می فرماید:ای مجاهدان جبهه ی بدر،اگر به خدا و پیامبر و قرآن ایمان دارید،خمسَ غنائم را بدهید.یعنی شرط ایمان به خدا،علاوه بر نماز و روزه و جهاد،ادای واجب یعنی خمس است.

* واژه ی«غنیمت»و«غرامت»،هر یک شش بار در قرآن آمده است.همان گونه که غرامت شامل هرگونه ضرر مالی می شود،نه فقط ضرر جنگی،غنیمت هم نه تنها درآمد جنگی، بلکه هرگونه منفعتی را در بر می گیرد.کتب لغت مانند لسان العرب،تاج العروس و قاموس و مفسّران اهل سنّت از قبیل قرطبی،فخررازی و آلوسی نیز در عمومیّت لغت،شک ندارند.

همچنین در مفردات راغب آمده است:به هر چیزی که انسان بدست می آورد،غنیمت گفته شده است.در قرآن نیز لفظ غنیمت،برای غنائم غیر جنگی بکار رفته است: «فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثِیرَهٌ» [112]حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید:«مَن اخذبها لَحق و غَنم» [113]،کسی که به آیین خداوند عمل کند،به مقصود رسیده و بهره می برد.

* طبق روایات و به عقیده ی شیعه،غنیمت در این آیه شامل هرگونه در آمدی اعمّ از کسب و کار و تجارت می شود.و نزول آیه در جنگ بدر،دلیل این نیست که خمس تنها در غنائم جنگی باشد و اگر هم مراد از غنیمت در آیه تنها غنائم جنگی باشد،باید گفت:یک مورد از خمس در این آیه آمده و موارد دیگر در روایات مطرح شده است.

* خمس،در روایات نیز از اهمیّت ویژه ای برخودار است،از جمله این که هر کس خمس مالش را نپردازد،مالش حلال نمی شود و نمی تواند در آن تصرّف کند.

* فقها،خمس را در هفت چیز واجب می دانند:1.سود و منفعت کسب و درآمد سالیانه، 2.گنج،3.معادن،4.گوهرهایی که از غوّاصی به دست می آید،5.مال حلال مخلوط به حرام،6.زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد،7.غنیمت جنگی.[114]

* بسیار روشن است که خداوند نیاز به خمس ندارد،بنابراین سهم خدا،برای حاکمیّت قانون خدا و ولایت رسول،تبلیغات و رساندن ندای اسلام به گوش جهانیان،نجات مستضعفان و جلوگیری از مفسدان است.

برپایه ی روایات،سهم خدا در اختیار رسول و سهم رسول پس از او،در اختیار امام است.[115]

و این سه سهم در زمان غیبت امام،در اختیار نوّاب خاص و یا نوّاب عام او یعنی مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید قرار داده می شود.[116]

* «ذی القربی»،به دلیل روایات بسیار از شیعه[117]و نیز برخی روایات اهل سنّت،همه ی بستگان پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند،بلکه مراد،امامان اهل بیت علیهم السلام می باشند که مقام امامت ورهبری دارند و خمس،متعلّق به رهبر و حکومت اسلامی است،نه فامیل پیامبر.

علاوه بر روایات،قرار گرفتن ذی القربی،در ردیف«للّه و للرسول»به خصوص با حرف «لام»،نشانه ی آن است که ذی القربی افراد خاصّی هستند که در خط خدا و رسولند.

* از مصارف دیگر خمس در روایات،مساکین و در راه ماندگان از سادات بنی هاشم است، چون گرفتن زکات بر فقرای سادات حرام است،پس باید از طریق خمس، نیازهای آنان تأمین شود.[118] در واقع اسلام برای برطرف کردن محرومیّت های جامعه، دو چیز را واجب کرده است:یکی زکات که مربوط به همه ی فقرای جامعه می باشد و دیگری خمس که بخشی از آن مخصوص فقرای سادات است و خمس و زکات به اندازه ی نیاز سال فقرا به آنان پرداخت می شود،نه بیشتر.

* امام رضا علیه السلام فرمودند:«تصمیم گیری در مقدار سهم برای هر یک از موارد ششگانه ی ذکر شده در آیه،با امام است».[119]

پیام ها:

1-پرداخت خمس واجب است،گرچه درآمد و غنائم کم باشد. «غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ»

2-حال که با نصرت الهی در«بدر»پیروز شدید،حقّ خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام و خمس غنائم را بپردازید. غَنِمْتُمْ ... فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ

3-اسلام،مالکیّت اشخاص حقوقی را پذیرفته است. «لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی»

4-محرومیّت زدایی،از برنامه های اسلام است و باید از ثمره ی جهاد و غنائم به سود فقرا گام برداشت. «وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»

5-ایمان،عامل عمل به وظیفه و ایثار است. لِلّهِ خُمُسَهُ ... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ

6-دل کندن از مال،آن قدر دشوار است که گاهی رزمندگان هم در آن می مانند.

غَنِمْتُمْ ... إِنْ کُنْتُمْ ...

7-نشانه ی ایمان کامل،خمس دادن است.بعد از بیان ایمان،عبادت،هجرت و جهاد می فرماید: لِلّهِ خُمُسَهُ ... إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ ...بنابراین خمس،واجب دائمی و مستمرّ است،نه موسمی و موقّت،چون شرط ایمان است.

8-عبودیّت،رمز دریافت معارف الهی است وپیامبراکرم صلی الله علیه و آله،بنده ی خالص خدا بود. «وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا»

9-وجود پیامبر میان مسلمانان،عامل یاری خداوند و پیروزی آنان است. «ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ»

10-امداد الهی در جنگ بدر،حقّانیّت اسلام را روشن کرد، «یَوْمَ الْفُرْقانِ» و نمودی از قدرت خداوند بود. «وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَهِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَهِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ«42»

(به یاد آورید)زمانی که شما در جانب پایین بودید و دشمنان در جانب بالا(بر شما برتری داشتند)و کاروان(تجاری ابوسفیان)از شما پایین تر بود و اگر قرار قبلی(برای جنگ هم)می گذاشتید،به توافق نمی رسیدید.(زیرا هم بالادست شما دشمن بود،هم پایین شما و شما بین دو صف مخالف بودید و هرگز تن به چنین جنگی نمی دادید.)ولی(خداوند شما را در برابر عمل انجام شده قرار داد)تا کاری را که خدا می خواست،تحقّق بخشد،تا هرکس(به گمراهی)هلاک می شود،از روی حجّت و آگاهی هلاک شود و هر کس(به هدایت)حیات یافت،از روی دلیل،حیات یابد و همانا خداوند شنوا و داناست.

نکته ها:

* «عدوه»از«عدو»به معنای حاشیه،کنار و اطراف است.کلمه ی«دنیا»از«دُنُوّ»به معنای پایین و نزدیک تر و«قصوی»و«اقصی»به معنای دورتر و بالاتر است.که این دو بیانگرمنطقه ی عملیاتی جنگ بدر است که مسلمانان نزدیکتر از کفار به مدینه بوده اند یا آنها در منطقه ای پایین تر و پست تر و دشمنان در بلندی و ارتفاع بوده اند.

* در جنگ بدر،کفّار نه تنها از نظر سلاح و تعداد نفرات و آمادگی روحی و جسمی برتری داشتند،بلکه از نظر منطقه ی استقرار نیرو نیز برتر بودند و می توانستند از کنار دریای احمر، راهی برای فرار پیدا کنند،ولی خداوند مسلمانان را که تنها به قصد مصادره ی اموال کفّار آمده بودند،با آنان روبرو ساخت و چاره ای جز درگیری نبود و تنها لطف خدا مسلمانان را به پیروزی رساند.

سیمای جنگ بدر

ترسیمی از جنگ بدر،در آیات ابتدای سوره تااینجا،امدادهای الهی را بهتر نشان می دهد:

1.در جنگ بدر شما به فکر مصادره ی اموال بودید و آمادگی جنگی نداشتید. «تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُمْ» «آیه 7»

2.جنگ که پیش آمد،بعضی ناراحت بودید. «فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ» «آیه ی 5»

3.برخی از مرگ می ترسیدید. «کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ» «آیه ی 6»

4.پریشان بودید و استغاثه می کردید. «تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ» «آیه ی 9»

5.برای تطهیر از ناپاکی ها و سفت شدن زمین ریگ زار،باران فرستادیم.«آیه ی 11»

6.اطاعت کامل از فرماندهی نداشتید. «قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ» «آیه ی 21»

7.برخی از شما قبلاً خیانت کرده بودند.(مانند ابولبابه)«آیه ی 27»

8.رهبرتان در معرض تهدیدها و توطئه ها بود. «یَمْکُرُ بِکَ» «آیه ی 30»

9.اگر کار به اختیار شما می بود،با این همه مشکلات،به توافق نمی رسیدید. «لاَخْتَلَفْتُمْ»

و نمونه های دیگر که همه نشان می دهد پیش آمد جنگ بدر،یک طرح الهی برای نمایش قدرت مسلمانان و ضربه زدن به روحیّه ی کفّار و مشرکان بوده است.

به همین دلیل در آیه ی قبل،روز جنگ بدر،«روز فرقان»نامیده شد،زیرا آنقدر امدادهای غیبی نازل شد که حقّ و حقیقت برای همه روشن شد و با این وصف،هرکس بی توجّهی کرد،از روی عناد و لجاجت بود. «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ»

پیام ها:

1-یادآوری حوادث گذشته و امدادهای الهی و تحلیل و بررسی آنها لازم است.

إِذْ أَنْتُمْ ...

2-آنجا که خداوند بخواهد،همه ی عوامل ضعف را بر طرف می کند. «لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً»

3-پیروزی مسلمانان در جنگ بدر،حجّتی روشن بر علیه شرک و دلیلی واضح بر حقّانیّت توحید و اسلام است. لِیَقْضِیَ اللّهُ ... لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی ...

4-هدایت و ایمان آگاهانه ارزشمند است،همان گونه که هلاکت و گمراهی آگاهانه بسیار زشت است. لِیَهْلِکَ ... عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی ... عَنْ بَیِّنَهٍ

5-اسلام بر برهان و دلیل های روشن استوار است و چنین مکتبی مایه ی حیات است. «وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ»

6-خداوند از پیش پیروزی مسلمانان را رقم زده بود،لذا صحنه ها و تصمیم ها دگرگون شد، «لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً» از همین جا می توان او را شناخت که به همه چیز شنوا و آگاه است. «إِنَّ اللّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ»

إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ«43»

(ای پیامبر! به یادآور)زمانی که خداوند،عدد آنان(دشمنان)را در خوابت،به تو اندک نشان داد و اگر(خداوند)آنان را(در دید تو)زیاد نشان می داد،حتماً سست شده و قطعاً در کار جنگ نزاع کرده بودید،ولی او(شما را از این سستی و نزاع) سالم نگاه داشت،همانا خداوند به آنچه در سینه هاست آگاه است.

نکته ها:

* این آیه بعد از بیان الطاف و امدادهای الهی نسبت به مسلمانان،از کم جلوه دادن کفّار در چشم آنان سخن می گوید که در چند مرحله انجام گرفت:یکی آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را درخواب،اندک دید و نقل خواب برای مسلمانان،روحیّه ی آنان را بالا برد.دیگر آنکه مسلمانان را در دید کفّار کم جلوه داد،تا آنان لشکر تازه نفس برای امداد،از مکّه درخواست نکنند(که در آیه ی بعد مطرح می شود).

همچنین«عاتکه»،عمّه ی پیامبر سه روز قبل از جنگ بدر،در مکّه خواب دید که کسی فریاد می زند:ای مردم مکّه! به سوی قتلگاه خود بشتابید! سپس منادی بالای کوه ابوقبیس، قطعه سنگی را تکان می دهد،سنگ متلاشی شده،هر قسمتی به یکی از خانه ها می افتد و از مکّه،خون جاری می شود.این خواب دهان به دهان نقل می شود و کفّار را به وحشت می افکند.اینها طرح خدا برای پیروزی مسلمانان در جنگ بدر است.[120]

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«خواب بر سه قسم است:یا بشارتی از سوی خداوند است،یا غم و اندوهی از طرف شیطان می باشد و یا مشکلات روزمرّه ی انسان که در خواب آن را می بیند».[121]خواب انبیا و اولیای الهی از قبیل قسم اوّل است،لذا حجّیت دارد.در حدیثی دیگر آن حضرت فرمودند:«رؤیای افراد صالح،بشارتی از جانب خداوند است و جزیی از اجزای نبوّت است».[122]

البتّه خواب اولیای الهی،نیازمند تعبیر است،مانند:خواب حضرت یوسف علیه السلام در مورد سجده کردن خورشید و ماه و ستارگان بر او،و گاهی بیان حکم و واقعه است و نیازی به تعبیر ندارد،مانند خواب حضرت ابراهیم علیه السلام در مورد ذبح فرزندش اسماعیل و یا رؤیای پیامبر در این آیه.

* گرچه خواب انبیا،پرتوی از وحی است ودر قرآن،بارها از رؤیاهای صادقه ی حضرت ابراهیم علیه السلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخن به میان آمده است.

پیام ها:

1-اطلاعات و آمار و بیان نقاط قوّت دشمن و آنچه سبب اختلاف و ضعف روحیّه ی مسلمانان شود،به خصوص هنگام جنگ ودر جبهه،ممنوع است.

وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ ...(روحیّه ی رزمندگان،در پیروزی و شکست تأثیر به سزایی دارد.)

2-خداوند،در بحرانی ترین شرایط،مؤمنان را حفظ می کند. «وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ» گر نگهدار من آنست که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد

وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ«44»

و(به یاد آورید)زمانی که چون با دشمن برخورد کردید،خداوند دشمنان را در نظر شما کم جلوه داد(تا با جرأت حمله کنید)و شما را نیز در دیدگاه آنان اندک نشان داد(تا از کفّار مکّه،کمک نخواهند).این کار برای آن بود که خداوند کاری را که می بایست انجام شود،تحقّق بخشد.و(بدانند که) همه ی کارها به خدا باز می گردد(و اراده ی او بر هر چیزی نافذ است).

نکته ها:

* هنگامی که کفّار مسلمانان را دیدند،آن چنان در نظرشان کم جلوه کرد که گفتند:ما بردگان خود را می فرستیم تا مسلمانان را نابود کنند،[123]ولی زمانی که جنگ شروع شد،در هنگامه ی نبرد،مسلمانان را زیاد و دو برابر دیدند و مرعوب شدند.[124]

چنانکه در جای دیگر خداوند می فرماید: «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ»[125]

پیام ها:

1-تقدیرهای الهی،اراده را از انسان سلب نمی کند. «وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ» ترغیب دو سپاه در جنگ بدر به رویارویی،بیانگر آن است که تحقّق جنگ،از اختیار آنان خارج نبوده است.

2-امدادهای الهی،هم پیش از جنگ نصیب مسلمانان شد، «فِی مَنامِکَ» و هم هنگام جنگ. یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ ...

3-گاهی خداوند برای یاری رساندن به مسلمانان،با اعمال ولایت تکوینی،در دیده ها تصرّف می کند. یُرِیکُمُوهُمْ ... فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً

4-بهره برداری از حواسّ ظاهری نیز به دست خداوند است. «فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ»

5-پیروزی تنها به جمعیّت و نفرات نیست،بلکه عواملی همچون ایمان و روحیّه ی رزمندگان و لطف و تقدیر خداوند تعیین کننده است.(کلّ آیه)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«45»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه با گروهی(از دشمن)روبرو شدید، ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد کنید تا شما رستگار شوید.

نکته ها:

* مراد از ذکر و یاد خدا در آیه،تنها ذکر زبانی نیست،بلکه توجّه درونی و یاد لطف ها و امدادهای و وعده های و یاد عزّت،عظمت و فرمان او نیز مقصود است،چنانکه امام صادق علیه السلام فرمودند:«از امور مهمّی که خداوند بر بندگان لازم دانسته است،بسیار یاد نمودن از خداوند است،یاد الهی هنگام مواجهه با حلال ها و حرام ها که اگر اطاعت الهی باشد بدان عمل کند و اگر معصیت خدا باشد،آن را ترک کند».[126]

پیام ها:

1-لازمه ی ایمان،ثابت قدمی است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... فَاثْبُتُوا

2-ما مأمور به ثبات قدم در جبهه ایم، «فَاثْبُتُوا» امّا همین پایداری را هم باید از خدا بخواهیم. «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» [127]

3-فضای جبهه ی مسلمانان باید آکنده از یاد خدا باشد و هر چه مشکلات بیشتر باشد،نیاز به یاد خدا بیشتر است. «وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثِیراً»

4-یادی از خدا کافی نیست،باید خدا را بسیار یاد کنیم. «وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثِیراً» زیرا اگر در بحران جنگ و حوادث جبهه،یاد خدا زیاد نباشد،امکان انحراف در هدف،عمل وشیوه بیشتر است.

5-در جبهه،باید یاد خدا،جایگزین یاد زن،فرزند،مال و...شود. «وَ اذْکُرُوا اللّهَ» چنانکه امام سجاد علیه السلام در دعای مرزداران می فرماید:خدایا! یاد مال و فرزندان و...را از دل رزمندگان ببر و بهشت را جلوی چشمشان جلوه بده. [128]

6-پایداری و یاد خدا،رمز پیروزی در نبرد و رستگاری جاوید است. فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ ... لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

7-میدان های نبرد وجبهه ها،یکی از مراکز رستگاری است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ«46»

و از خداوند و فرستاده اش اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید،که سست می شوید ومهابت و قوّتتان از بین می رود،و صبر کنید،همانا خداوند با صابران است.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،به دو عامل از عوامل پیروزی مؤمنان یعنی«پایداری»و«یاد خدا»اشاره شد،و در این آیه،عامل اطاعت و وحدت مطرح است،چنانکه در آیه ی قبل به ثبات قدم از جهت جسم وظاهر اشاره شد و در این آیه،از صبر در جنبه ی روانی و باطنی یاد شده است.

* «ریح»باد،کنایه از قدرت و شوکت است،همچون بادی که پرچم ها را به اهتزاز در می آوردو نشانه ی برپایی،کامروایی و عظمت است.اگر در سایه ی اختلاف و نزاع،این عظمت بر باد رود،خوار و حقیر می شوید.همان گونه که اگر باد لاستیک ماشین و یا توپ ورزشی خارج شود،بسیاری از حرکت ها،سفرها و ورزشها تعطیل می شود.

* اتّحاد و یکپارچگی و دوری از اختلاف و تفرقه،از دستورات اکید الهی است که در آیات متعدّد به آن فرمان داده است و این فرمان باید در تمام زمینه ها رعایت شود،مخصوصاً در حال جنگ و درگیری با دشمن که ضرورت بیشتری دارد،چنانکه خداوند در سوره صف از اتحاد،نظم و هماهنگی مجاهدان تعریف کرده است. «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»[129]

پیام ها:

1-جهاد،باید با فرماندهی رهبر مسلمانان و به فرمان خدا و رسول(و جانشینان بر حقّ)او باشد. إِذا لَقِیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا ... وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ

2-قانون و رهبر الهی،محور وحدت و اتحاد است. «أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ» ( «أَطِیعُوا» به قوانین الهی و «رَسُولَهُ» به رهبر آسمانی اشاره دارد)

3-نزاع،شما را از درون پوک ساخته و از بیرون،بی آبرو می کند. «فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» (در طول تاریخ،چه ضعف ها و شکست هایی که به خاطر عمل نکردن به این آیه،نصیب مسلمانان شده است!)

4-در اطاعت و وحدت،پایدار باشیم و اگر چیزی بر خلاف میل ما بود،یا بر خلاف میل ما عمل شد،صابر باشیم و یکدیگر را تحمّل کنیم. «وَ اصْبِرُوا»

5-ایمان به اینکه خداوند با صابران است،انسان را به صبر و پایداری سوق می دهد. «وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ»

6-نصرت و امداد الهی،با صابران است. «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ»

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ«47»

و مثل کسانی نباشید که از روی سرمستی و خودنمایی و غرور و ریا در برابر مردم،از خانه های خود(به سوی جبهه)خارج شدند و مردم را از راه خدا بازمی داشتند وحال آنکه خداوند،به آنچه انجام می دهند احاطه دارد.

نکته ها:

* چون کاروان تجارتی ابوسفیان-از دست مسلمانان-سالم به مکّه رسید،ابوسفیان به ابوجهل پیغام داد که ما به سلامت به مکّه رسیدیم،شما که برای یاری ما رفته اید، برگردید.

ابوجهل مغرورانه گفت:تا مسلمانان را سرکوب نکنیم و به افتخار پیروزی شراب ننوشیم و قدرت خود را نشان ندهیم،برنمی گردیم.امّا سرانجام شکست خوردند و ابوجهل در آن جنگ،جام مرگ را نوشید.

* در این آیه و دو آیه ی قبل،عوامل موفقیّت چنین بیان شده است:ثبات قدم،یاد خدا، اطاعت از رهبری،پرهیز از اختلاف،صبر،پرهیز از غرور،ریا و دنیاطلبی.

پیام ها:

1-غرور و ریا،از آفات قدرت در جبهه ی جنگ است. «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ»

2-تفاوت اصولی جنگ های اسلامی و غیر اسلامی در هدف است.هدف مسلمانان از جنگ،رفع فتنه است(آیه ی 39 این سوره)،امّا هدف دیگران، سلطه جویی و قدرت نمایی است. «بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ»

3-هنگام عزیمت به جبهه،نیّت خود را خالص سازید و به فکر خودنمایی نباشید. «رِئاءَ النّاسِ» (گرچه سیاق آیات،به جنگ بدر مربوط می شود،امّا شامل منافقان که ریاکارانه و برای خودنمایی و یاشایعه پراکنی و تضعیف روحیه به جبهه می روند نیز می شود.)

4-جبهه ی باطل برای بستن راه حقّ و جلوگیری از حرکت معنوی و الهی جامعه، تلاش می کند. «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ»

5-دشمنان بدانند با همه تلاشی که در برابر خدا می کنند،امّا هرگز از تحت قدرت الهی خارج نمی شوند. «وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ»

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ«48»

و(به یادآور)زمانی که شیطان،کارهای آنان(مشرکان)را در نظرشان زیبا جلوه داد و گفت: امروز هیچ کس از مردم،بر شما غالب نخواهد شد و من یاور شمایم.امّا همین که دو لشکر با هم درآویختند(و فرشتگان به یاری سپاه اسلام آمدند،)شیطان به عقب برگشت و گفت:هر آینه من از شما بیزارم،من چیزی را می بینم که شما نمی بینید،همانا من از خدا بیم دارم و خداوند سخت عقوبت است.

نکته ها:

* کلمه ی«جار»به معنای یاور،شریک،همسایه و هم سوگند آمده که در اینجا معنای اوّل مناسب تر است.کلمه ی «نَکَصَ» به معنای خودداری و برگشت است و«عقب»به معنای پاشنه ی پا و «نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ» یعنی بر پاشنه های پا چرخید و پشت کرد.

* گفتگوی شیطان با طرفدارانش که در این آیه مطرح شده،ممکن است همان وسوسه های شیطانی باشد،یا آنکه شیطان در قالب انسان،اهداف خود را دنبال کند و در قیافه ی انسان، به اغوا و وسوسه بپردازد که روایات هم در این باره وارد شده است.[130]

چنانکه شیطان در جنگ بدر،به صورت سراقهبن مالک(از سرشناسان قبیله ی بنی کنانه) درآمد و مشرکان را تشویق و ترغیب می کرد و به آنان وعده ی همراهی و پیروزی می داد،امّا با حضور فرشتگان در آستانه ی پیروزی سپاه اسلام،پا به فرار گذارد.پس از شکست کفّار، در مکّه به او می گفتند:تو سبب شکست ما شدی! و او قسم می خورد که حتّی از مکّه بیرون نیامده است.پس معلوم شد که شیطان در قیافه ی سراقه،به آنان وعده ی پیروزی داده، سپس فرار کرده است.

* شیطان برای جبهه ی باطل کار تبلیغاتی می کند و در آغاز مبارزه به آنان روحیّه می دهد، ولی به هنگام دیدن امدادهای الهی،آنان را رها کرده و عقب نشینی می کند.

پیام ها:

1-یکی از راه های فریب شیطان،زیبا جلوه دادن بدی هاست. «زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ» آری،نیکو پنداشتن کارهای بد وناهنجاری ها،نشانه ی نفوذ شیطان در افکار انسان است.

2-شیطان و شیطان صفتان،دیگران را برای فساد،توجیه وتحریک می کنند. «زَیَّنَ ، لا غالِبَ ،جارٌ لَکُمْ»

3-ایمان،حمایت فرشتگان را به دنبال دارد و کفر،حمایت شیطان را. «جارٌ لَکُمْ»

4-شیطان،منافق،فریب کار،دروغگو و بی وفاست. جارٌ لَکُمْ ... بَرِیءٌ مِنْکُمْ

5-شیاطین،آتش فتنه را روشن می کنند،ولی خود را در معرکه قرار نمی دهند.

«إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ»

6-توکّل بر غیر خدا،سبب رها شدن انسان در مشکلات می شود. إِنِّی جارٌ لَکُمْ ...

إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ

7-روابط غیر الهی،ناپایدار وغیر قابل اطمینان است. «قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ»

8-شیطان،از قدرت فرشتگان آگاه است. «إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ» و مشاهده ی قدرت فرشتگان،سبب عقب گرد او شد. «قالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکُمْ»

9-شیطان،قادر بر مشاهده ی برخی امور پنهانی است. «إِنِّی أَری ما لا تَرَوْنَ»

10-شیطان،به خداوند معتقد و به شدّت عقوبت او آگاه است. «إِنِّی أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» به گفته ابن عباس:«شیطان به دروغ ادّعای ترس از خداوند را داشت،وگرنه کار او به اینجا نمی کشید»[131]

إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«49»

(به یادآور)زمانی که منافقان و بیماردلان می گفتند:آنان(مسلمانان را) دینشان مغرورشان کرده است،(که بی ترس حمله می کنند.غافل از آنکه مسلمین بر خدا توکّل نموده اند.)وکسی که بر خدا توکّل کند،پس(بداند) قطعاً خداوند شکست ناپذیر حکیم است.

نکته ها:

* منافقان و افراد سست ایمان و بی اعتقاد به نصرت الهی،تصوّر نمی کردند مسلمانان با جمعیّت و سلاح اندک پیروز شوند و آنان را فریب خورده می پنداشتند.

پیام ها:

1-کسانی که روحیه ناسالم دارند،با منافقان همصدا می شوند. «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»

2-منافقان،مسلمانان را فریب خورده و مغرور می پندارند.(و می گویند:مگر می توان با«اللّه اکبر»و با دست خالی به جنگ سلاح رفت؟! مگر می شود...) «غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ»

3-گرایش ها ودیدگاه ها،در نوع برداشت انسان تأثیر می گذارد.از یک عمل،چند برداشت می شود؛یکی توکّل می پندارد و دیگری فریب خوردگی وغرور. إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ ... وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ

4-توکّل بر خدا،از حساب غرور،جداست. وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ ...(توکّل بر خداوند در جنگ بدر،عامل پیروزی شد)

5-باید بر کسی توکّل و اعتماد کرد که شکست ناپذیر و تمام کارهایش حکیمانه است. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (قدرت خداوند،همراه با عزّت وحکمت است)

وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ«50»

و(ای پیامبر!)اگر ببینی آن هنگام که فرشتگان جان کافران را می گیرند، بر چهره ها وپشت های آنان ضربه می زنند(و می گویند:)بچشید عذاب سوزان را.

ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ«51»

این(کیفر،)دستاورد کارهای پیشین شماست و(گرنه)شکّی نیست که خداوند بر بندگانش ستمگر نیست.

نکته ها:

* در قرآن،بارها از سخت جان دادن کفّار،سخن به میان آمده است،از جمله در سوره ی محمّد آیه ی 27 و سوره ی انعام آیه ی 93 و در مقابل،از آسان جان دادن مؤمنان نیز سخن به میان آمده است،از جمله در آیه ی 32 سوره ی نحل می خوانیم: «الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

* «یَتَوَفَّی» ،به معنای گرفتن است و قرآن می فرماید:ما کفّار را می گیریم آنجایی که جسم انسان در دنیا می ناند،پس معلوم می شود که روح او را می گیرند. بنابراین، حقیقت انسان به روح اوست.تا انسان زنده است روح همراه جسم اوست و پس از مرگ، از جسم او جدا شده وباقی می ماند.

پیام ها:

1-خداوند با قهر به کفّار،پیامبر و مؤمنان را دلداری می دهد. وَ لَوْ تَری ...

2-فرشتگان الهی،مؤمنان و کافران را می شناسند. «إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا»

3-قهر اخروی خداوند به کافران،از لحظه ی جان دادن آغاز می شود. إِذْ یَتَوَفَّی ...

یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ ...

4-در برزخ نیز عذاب هست. «ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ»

5-مجازات های الهی،کیفر کارهای خود انسان است،نه انتقام خداوند. ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ ...

6-ظلم به یک نفر،به منزله ی ظلم به همه است. «لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ» (کوچک ترین ظلمی از جانب خداوند،ستمی بسیار بزرگ است و او منزّه از آن است.)

7-کیفرهای الهی،براساس عدل است. «لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ»

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ«52»

(ای پیامبر! روش کافران زمان تو،)مثل روش فرعونیان و کفّار پیش از آنان است که(از روی لجاجت و عناد)به آیات خداوند کفر ورزیدند،پس خداوند نیز به کیفر گناهانشان،آنان را گرفتار کرد.قطعاً خداوند،نیرومند سخت کیفر است.

پیام ها:

1-گاهی کفر و لجاجت،برای بعضی عادت و خصلت شده و در این صورت، عذاب نازل می شود. «کَدَأْبِ»

2-همه ی اقوام نزد خدا یکسانند و اگر راه انحراف و کفر بروند،کیفر می بینند.

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا ... فَأَخَذَهُمُ اللّهُ آری،سنّت الهی در عقوبت کفّار،ثابت است و مجازات مشرکان در جنگ بدر،حکم خاصّی نبوده است.

3-گناه،سبب قهر الهی است. «فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ»

4-خداوند،در کیفر کافران عاجز نیست و همه ی اقوام(مثل فرعون قوی یا مشرکان ضعیف)در برابر قهر خدا عاجزند. «إِنَّ اللّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ»

ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ«53»

آن(کیفر)بدین سبب است که خداوند،نعمتی را که به قومی عطا کرده، تغییر نمی دهد،مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند،و همانا خداوند،بسیار شنوا و داناست.

نکته ها:

* در احادیث متعدّدی عواملی مانند:ظلم و گناه،سبب تغییر نعمت های الهی به حساب آمده اند،چنانکه بازگشت از گناه و انحراف و حرکت در مسیر حقّ،موجب سرازیر شدن انواع نعمت های الهی است.[132]

گناهان و ستم ها،انسان را از لیاقت بهره وری از لطف الهی دور می کند.چنانکه حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه بدان اشاره کرده و در دعای کمیل می خوانیم: الّلهم اغفر لی الذنوب الّتی تهتک العصم...الّلهم اغفر لی الذّنوب الّتی تغیّر النّعم...

* در نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می خوانیم:«هیچ چیز مانند ظلم وستم،نعمت های الهی را تغییر نمی دهد،چون خداوند ناله ی مظلوم را می شنود،در کمین ظالمان است».[133]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«همواره از سختی ها و گرفتاری های روز و شب که عقوبت معصیت و گناهان شماست،به خدا پناه ببرید». [134]

پیام ها:

1-زوال نعمت ها،از ناحیه ی خودماست،وگرنه سنّت خدا بر استمرار نعمت هاست. ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً ... حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ

2-دادن ها و گرفتن ها از سوی خدا،قانونمند و حکیمانه است. لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً ...

حَتّی یُغَیِّرُوا ...

3-رحمت خداوند بر غضبش مقدّم است. «أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا»

4-در اسلام علاوه بر کیفر فردی،کیفرهای اجتماعی نیز قانون دارد. «عَلی قَوْمٍ»

5-فطرت انسان،بر ایمان و پاکی استوار است و این انسان است که خود را تغییر می دهد. «یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»

6-انسان،تاریخ را می سازد،نه آنکه اقتصاد،جبر تاریخ و محیط،انسان را بسازد.

حَتّی یُغَیِّرُوا ...البتّه محیط و اقتصاد بی اثر نیست،لیکن نقش اصلی با اراده ی انسان است،و هیچ یک از آنها انسان را مجبور نمی کند.

7-افراد،جامعه را می سازند و هرگونه تحوّل مثبت یا منفی در جامعه،بر پایه ی تحوّلِ فکری و فرهنگی افراد است. قَوْمٍ ... یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ

8-سعادت و شقاوت ملّت ها،در گرو تحوّلات درونی آنهاست،نه قدرت و ثروت. «حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»

9-در تحلیل سرنوشت جوامع،محور،روحیّه ی مردم است،نه شانس،خرافات، نظام های حاکم،جبر تاریخ و... «یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»

10-همه ی ما در نظر خدا هستیم و کیفر کفّار متّکی بر علم گسترده خداوند است.

«أَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ«54»

(ای پیامبر! روحیّه ی مردمِ زمان تو،)همچون خوی و روش فرعونیان و کسانی است که پیش از آنان بودند،آیات پروردگارشان را تکذیب کردند، پس ما نیز به سزای گناهانشان،هلاکشان ساختیم و فرعونیان را غرق کردیم،و همگی(فرعونیان و کفّار قریش)ستمگر بودند.

نکته ها:

* تعبیر «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» در دو آیه ی قبل نیز آمده بود،امّا این تکرار منافاتی با بلاغت ندارد،چون موقعیّت ها متفاوت است.آنجا سخن از کیفر الهی نسبت به ظالم بود،اینجا تغییر نعمت براساس تغییر حالات مردم است.البتّه ممکن است در آیه ی قبل،عذاب اخروی منظور باشد و اینجا عذاب دنیوی.

پیام ها:

1-از سرنوشت گذشتگان درس بگیریم. «کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ»

2-تکذیب آیات الهی،زمینه ی هلاکت انسان است. «کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ»

3-انسان،دارای اختیار است و سرنوشت او در گرو عملکرد خودش می باشد.

«کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ»

4-ظلم و گناه،عامل قهر الهی است،چه ظلم به خویش،چه به مردم و چه به انبیا و مکتب. فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ... کانُوا ظالِمِینَ

5-بعضی از سختی ها،حوادث و اتّفاقات دنیوی و زوال نعمت ها،پیامد گناهان انسان می باشد. «فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ»

6-تکذیب آیات الهی و گناه،ظلم است. کَذَّبُوا ... کانُوا ظالِمِینَ

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ«55»

قطعاً بدترین جنبندگان نزد خداوند،آنانند که کافر شدند،پس آنان ایمان نمی آورند.

نکته ها:

* آیه ی 22، «شَرَّ الدَّوَابِّ» را کسانی دانست که نمی اندیشند،این آیه آنان را کسانی می داند که ایمان نمی آورند وکفر می ورزند.پس ریشه ی کفر،عدم تعقّل صحیح است.قرآن،ارزش انسان را در گرو عقل و ایمان می داند که اگر تعقّل نکند،یا کفر ورزد،از مدار انسانیّت خارج می شود.انسان واقعی،کسی است که عاقل و مؤمن باشد.

آری،کافری که حقّ رامی فهمید؛امّا ایمان نمی آورد،نزد مردم عنوانی داشته باشد،ولی نزد خداوند بدترین جنبنده است.

اَلَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ«56»

(بدترین جنبندگان نزد خداوند،)آنانند که از ایشان پیمان گرفته ای،سپس پیمان خود را در هر بار می شکنند و(در وفاداری وحفظ پیمان،)اهل تقوا و پروا نیستند.

نکته ها:

* پیمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با یهودیان این بود که به مشرکان کمک نکنند و در صدد آزار مسلمانان برنیایند،ولی یهودیان پیمان را شکستند و در جنگ خندق به مشرکان اسلحه فروخته و آنان را یاری کردند.

* در روایات آمده است:«کسی که وفادار نباشد و پیمان شکنی کند،منافق است،هرچند نماز بخواند و روزه بگیرد».[135]

پیام ها:

1-رهبر مسلمانان می تواند با کفّار پیمان ببندد. «عاهَدْتَ مِنْهُمْ» چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله پیمان های متعدّدی با کفّار می بست،هرچند بعضی از آنان متعهّد نباشند.

«یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ»

2-پیمان شکنی دلیل بر پیمان نبستن مجدّد نیست. «یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ»

3-پیمان شکنی،با انسانیّت سازگار نیست. شَرَّ الدَّوَابِّ ... یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ

4-کفر،زمینه ی پیمان شکنی است. اَلَّذِینَ کَفَرُوا ... یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ

5-پیمان شکنی،بی تقوایی است. یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ ... وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ

6-بیشترین خطر از سوی کسانی است که پیمان شکنی شیوه و خصلت آنان شده

و از آن پروایی ندارند. یَنْقُضُونَ ... فِی کُلِّ مَرَّهٍ ... لا یَتَّقُونَ

فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ«57»

پس(ای پیامبر!)هرگاه در جنگ به آنان دست یافتی،(با برخوردهای قاطع) افراد پشت جبهه ی آنان را به وحشت افکنده و متفرّق ساز،باشد که پند گیرند(و دست از توطئه بردارند).

نکته ها:

* «تَثْقَفَنَّهُمْ» از«ثقف»،به معنای درک چیزی است از روی دقّت و سرعت.یعنی در برخورد با کفّار،کاملاً هوشیار باشید تا غافلگیر نشوید.

* «تشرید»،به معنای ایجاد ناامنی و اضطراب و متفرّق ساختن است.یعنی چنان به دشمن حمله کنید و برنامه ریزی جنگی داشته باشید که حامیان پشت پرده و نیروهای پشت جبهه ی آنان،به وحشت افتاده و به فکر حمله و پشتیبانی نباشند.

پیام ها:

1-برخورد شما با دشمنان،باید غافلگیر کننده،سریع،دقیق وکوبنده باشد و این از اصول نظامی است. تَثْقَفَنَّهُمْ ... فَشَرِّدْ بِهِمْ

2-آگاهی و دید رهبر مسلمانان باید به قدری باشد که وسعت و دنباله ی توطئه و توطئه گران را بشناسد وبر علیه آنان تصمیم درست وقاطع بگیرد. «فَشَرِّدْ بِهِمْ»

3-به دفاع های روز مرّه و خط اوّل بسنده نکنیم و از عقبه های دشمن و طرّاحان صحنه غافل نشویم. «مَنْ خَلْفَهُمْ» چنانکه در رانندگی نباید تنها به جلو خیره شد،بلکه باید به فراتر و دورتر نیز چشم دوخت.

4-کیفر پیمان شکنانی که امنیّت و ثبات جامعه را به هم می زنند،آن است که آنان را وحشت زده و مضطرب سازیم. «فَشَرِّدْ بِهِمْ»

5-با آنکه اسلام،دین رأفت ورحمت است،ولی خیانت وپیمان شکنی و بهم زننده نظم و امنیّت را تحمّل نمی کند. «فَشَرِّدْ بِهِمْ»

6-جامعه ی اسلامی باید هیبت و شوکت داشته باشد. «فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ»

7-از کفّار،زهر چشم بگیریم تا از فکر حمله ی مجدّد به ما صرف نظر کنند.

«فَشَرِّدْ بِهِمْ»

8-اسلام در کنار تبلیغ و موعظه،دینِ اعمال قدرت و برخورد با پیمان شکنان و اخلال گران نیز هست. «فَشَرِّدْ بِهِمْ» و باید با خط مقدّم آنان طوری رفتار شود که مایه ی عبرت دیگران شود. «مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»

وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ«58»

و اگر خوف آن داشتی که گروهی(در پیمان)خیانت کنند،تو نیز عهدشان را به سوی آنان بیانداز(و آن را لغو کن،یا به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهی کرد.)همانا خداوند خائنان را دوست ندارد.

وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ«59»

وآنان که کفرورزیده اند گمان نکنند که پیش افتاده اند(واز قلمرو ما بیرون رفته اند،) زیرا آنها نمی توانند(ما را)ناتوان کنند.

نکته ها:

* «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» از«نَبَذَ»،به معنای افکندن است.مراد از افکندنِ پیمان به طرف دشمن،این است که قبلاً به آنان اعلام و سپس پیمان را لغو کنید تا غافلگیر نشوند و شما هم ناجوانمردی نکرده باشید.

* «عَلی سَواءٍ» ،یا به معنای مقابله به مثل است،یعنی همان گونه که آنان در فکر توطئه و پیمان شکنی اند،شما هم پیمان را لغو کنید.یا به معنای رفتار عادلانه با دشمن است.[136]

* آیه در موردی است که شواهد وقرائنی بر توطئه و خیانت دشمن وجود دارد،که برای پیشگیری باید در لغو پیمان پیش دستی کرد.

پیام ها:

1-در مسائل مهم نظامی و اجتماعی،منتظر وقوع خیانت نباشید،بلکه باید با احتمال عقلایی نسبت به خیانت نیز اقدام کرد. وَ إِمّا تَخافَنَّ ... خِیانَهً

2-اسلام به قراردادها و معاهدات خود پایبند است و تا احتمال خیانتی نیست، وفا لازم است. وَ إِمّا تَخافَنَّ ... خِیانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ

3-تشخیص شواهد و قرائن خیانت و تصمیم بر باطل کردن قراردادها و بی اعتباری تعهّدات،از اختیارات رهبر جامعه اسلامی است. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ» (مخاطب شخص پیامبر است،نه امّت اسلامی)

4-پایبندی به معاهدات،تا زمانی است که احتمال توطئه نباشد،وگرنه اعلام انصراف می شود. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ»

5-اگر از خیانت دشمن نگران هستید،ناجوانمردی نکنید و لغو پیمان را اعلام کنید. «فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ»

6-با دشمن هم عدل وانصاف داشته باشید. «عَلی سَواءٍ» ،یعنی بالعدل.[137]

7-لغو قرار داد از روی مقابله به مثل،عادلانه است. «عَلی سَواءٍ»

8-خیانت از هرکه باشد حرام و زشت است،چه کافر و چه مسلمان. «إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ»

9-جنگ،با کسانی که سابقه ی پیمان داشته ایم،خیانت است. فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ ... إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ

10-از سنّت های الهی نمی توان پیشی گرفت. وَ لا یَحْسَبَنَّ ... سَبَقُوا

11-چنان ابتکار عمل را به دست گیرید که کفار خیال نکنند بر شما پیشی گرفته اند. «لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا»

12-کافران،با خیانت به جایی نمی رسند. «لا یُعْجِزُونَ»

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ«60»

و برای(آمادگی مقابله با)دشمنان،هرچه می توانید از نیرو و از اسبان سواری فراهم کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نیز(دشمنانی)غیر از اینان را که شما آنان را نمی شناسید،ولی خداوند آنها را می شناسد،به وسیله آن بترسانید،و در راه خدا(و تقویت بنیه ی دفاعی اسلام)هرچه انفاق کنید،پاداش کامل آن به شما می رسد و به شما ستم نخواهد شد.

نکته ها:

* این آیه دستور آماده باش همه جانبه ی مسلمانان در برابر دشمنان و تهیه هر نوع سلاح، امکانات،وسایل و شیوه های تبلیغی حتّی شعار و سرود را می دهد که رعایت این دستورات، سبب هراس کفّار از نیروی رزمی مسلمانان می شود.

* پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی با خبر شد که در یمن اسلحه ی جدیدی ساخته شده، شخصی را برای تهیه ی آن به یمن فرستاد.از آن حضرت نقل شده که با یک تیر،سه نفر به بهشت می روند:

«سازنده ی آن،آماده کننده و تیرانداز». [138]

* در اسلام،مسابقات تیراندازی و اسب سواری و برد و باخت در آنها جایز شمرده شده تا آمادگی رزمی ایجاد شود.

* ضمیر «لَهُمْ» ،به کفّار و کسانی که در آیه ی قبل مطرح بودند و بیم خیانتشان می رفت، برمی گردد.یعنی در برابر دشمن که همواره احتمال خیانت او حتّی در صورت عهد و پیمان می رود،آماده باشید.

پیام ها:

1-مسلمانان باید آمادگی رزمی کامل،از نظر تجهیزات،نفرات و...داشته باشند و آماده ی مقابله با خیانت و حمله دشمن باشند. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»

2-هدف از آمادگی نظامی،حفظ مکتب و وطن مسلمانان است،نه غارت و استعمار و.... وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ...

3-دولت باید حدّاکثر توان خود را برای تأمین بودجه دفاع از نظام اسلامی و ترساندن دشمنان خدا اختصاص دهد. «مَا اسْتَطَعْتُمْ»

4-تمام مسلمانان باید آماده ی رویارویی با توطئه های دشمن باشند و دوره های رزمی را دیده باشند.[139] «مَا اسْتَطَعْتُمْ»

5-همه جا گفتگو و مذاکره کارساز و کافی نیست،گاهی هم باید توان و قدرت به میدان آید. «مِنْ قُوَّهٍ»

6-در هر زمان،پیشرفته ترین امکانات رزمی را برای دفاع آماده کنید و از هیچ چیز فروگذار نکنید،چه قدرت سیاسی و نظامی،چه امکانات تبلیغی و تدارکاتی. «مِنْ قُوَّهٍ»

7-ایجاد رعب در دل دشمن با هر وسیله ای حتّی با ظاهرسازی لازم است. «مِنْ قُوَّهٍ» در حدیث آمده است:با خضاب کردن موی صورت،دشمن را بترسانید، تا نگویند ارتش اسلام پیر است[140]

8-برای ارعاب و ترساندن دشمنان،آموزش نظامی برای زنان هم لازم است.

مِنْ قُوَّهٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ

9-به امکانات امروز قانع نباشید و تجهیزات نظامی و دفاعی را تا مرز تهدید   دشمنان گسترش دهید. مِنْ قُوَّهٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ

10-وحدت و یکپارچگی هم نوعی قدرت است،چون با تفرقه،نمی توان دشمن را ترساند. مِنْ قُوَّهٍ ... تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ

11-در اسلام،همه ی مسلمانان سربازند و بسیج مردمی ضروری است. أَعِدُّوا، تُرْهِبُونَ ،تُنْفِقُوا و...

12-اسب های جنگی،آن روز و ابزار نظامی امروز،باید به حال آماده باش نگهداری و تغذیه شود. «رِباطِ الْخَیْلِ»

13-هم آمادگی نیروها لازم است،هم تجهیزات. «مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ»

14-اسلام،باید نظام و حکومت داشته باشد،چون بدون آن،دشمنان هراسی ندارند. «تُرْهِبُونَ بِهِ»

15-باید بُنیه دفاعی مسلمانان در زمینه های فرهنگی،اقتصادی،سیاسی،نظامی، عقیدتی و...چنان قوی باشد که دشمن از هر جهت بترسد و توطئه هایش خنثی شود.( «تُرْهِبُونَ بِهِ» ،به طور مطلق بیان شده است)

16-هم ارزشهای الهی باید حفظ شود و هم حقوق انسانی. «عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»

17-در اسلام،مکتب و کرامت انسانی مطرح است،نه اغراض شخصی،نژادی و قومی. «عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»

18-همه ی دشمنان،شناخته شده نیستند. «لا تَعْلَمُونَهُمُ» شاید مراد منافقان باشند، چون همین تعبیر درباره ی آنان هم آمده است. «لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ»[141]

19-تنها برای دشمنان شناخته شده برنامه ریزی نکنید،بلکه پیش بینی لازم حتّی برای دشمنان ناشناخته ی حال و آینده هم داشته باشید. «لا تَعْلَمُونَهُمُ»

20-تأمین قدرت دفاعی،بودجه لازم دارد،موعظه و شعار کافی نیست. «تُنْفِقُوا»

21-مردم باید در بودجه ی جنگ و تأمین جبهه،مشارکت کنند و این تنها مخصوص زمان جنگ نیست. وَ ما تُنْفِقُوا ...(آیه مطلق است و می رساند که مسلمانان باید همواره برای آمادگی،پول خرج کنند.)

22-اسلحه و نفرات کافی نیست،پشتیبانی های مالی هم لازم است. «وَ ما تُنْفِقُوا»

23-کمک به جبهه،از هر راهی؛مالی،جانی،آبرو،اطلاعات،قلم و...لازم است.

«مِنْ شَیْءٍ»

24-هرگونه تلاش وانفاق وبکارگیری امکانات برای تقویت بنیه نظامی حکومت اسلامی،از مصادیق انفاق در راه خداست. «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ»

25-به شرطی خیر و برکت انفاق به شما برمی گردد که در راه خدا باشد،نه از روی ریا،سُمعه،خودنمایی و روابط و ملاحظات. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»

26-کمک های مالی،سبب قدرت امّت می شود و نتیجه ی آن به خود مردم و وضع اقتصادی جامعه و عزّت مسلمانان برمی گردد. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ»

27-تضییع حقوق دیگران و پرداخت نکردن مزد و پاداش کارها به طور کامل، ظلم است. «یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»

وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ«61»

و اگر(دشمنان)به صلح تمایل داشتند،(تو نیز)تمایل نشان بده و بر خداوند توکّل کن،همانا او شنوا و داناست.

نکته ها:

* حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر می نویسد:«لا تدفعنّ صُلحاً دعاک الیه عَدوّک و للّه فیه رضا فانّ فی الصلح دعه لجنودک و راحهً من همومک و أمناً لبلادک و لکن الحذَر کل الحذَر من عدوّک بعد صُلحِه،فان العدوّ ربّما قارب لیتغفّل»[142]صلح پیشنهادی دشمن را رد مکن،ولی پس از صلح هوشیار باش و از نیرنگ دشمن برحذر باش،چون گاهی نزدیکی دشمن، برای غافلگیر کردن است!

پیام ها:

1-مسلمانان باید در اوج قدرت باشند تا تقاضای صلح،از سوی دشمن باشد.

«وَ إِنْ جَنَحُوا»

2-اسلام،جنگ طلب نیست. وَ إِنْ جَنَحُوا ... فَاجْنَحْ

3-فرمان جنگ و پذیرش صلح،با پیامبر خدا و از اختیارات رهبری جامعه اسلامی است. «فَاجْنَحْ» نفرمود:«فاجنحوا»

4-از موضع قدرت،سوء استفاده نکنید. «فَاجْنَحْ»

5-در پذیرش پیشنهاد صلح،بر خدا توکّل کنید. «فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ»

6-در پذیرش صلح،هم احتمال خطر و توطئه است،هم زخم زبان برخی دوستان،ولی باید بر خدا توکّل کرد. «تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ»

7-ایمان به شنوایی مطلق و علم فراگیر خداوند،زمینه ساز توکّل انسان به اوست.

«تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»

وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ«62»

و اگر(دشمنان)بخواهند با تو نیرنگ کنند،قطعاً خداوند تو را بس است، اوست که با امدادهای خویش و حمایت مؤمنان،تو را یاری کرده است.

نکته ها:

* این آیه را باید در کنار آیه ی 58 در نظر گرفت که اگر رهبر مسلمانان با شواهد و قرائنی، یقین به خدعه ی دشمن در سایه ی صلح داشت،حساب دیگری دارد،ولی در صورت احتمال حسن نیّت،باید با هوشیاری آن را بپذیرد.

* در برخی روایات،نصرت الهی،به پشتیبانی حضرت علی علیه السلام از آن حضرت تفسیر شده است.در کتاب ابن عساکر از ابوهریره روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«بر عرش الهی نوشته شده است:«لا اله الاّ أنا وحدی لا شریک لی، محمّد عبدی و رسولی،ایّدته بعلیّ»معبودی جز من نیست و شریکی ندارم و محمّد بنده و فرستاده ی من است،او را به وسیله ی علی علیه السلام یاری کرده ام.و این همان سخن خداست که فرمود:««هو الّذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین فکان النّصر علیّاً»[143]

پیام ها:

1-رهبری جامعه ی اسلامی باید پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرد تا مسلمانان جنگ طلب معرّفی نشوند،امّا هوشیار باشد تا فریب نخورد. إِنْ جَنَحُوا ...

فَاجْنَحْ ... وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ (یعنی احتمال خدعه وجود دارد)

2-اگر مردم آماده باشند و لطف خدا شامل شود،همه ی توطئه های دشمن خنثی می شود. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ»

3-اگر ما به وظیفه ی خود عمل کنیم،نباید از مشکلات بترسیم،چون خداوند، گشاینده ی مشکلات است. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ»

4-امدادهای الهی و حمایت های مردمی،به اراده ی خداوند در جهت یاری شماست. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»

5-حمایت مردم،با اراده و خواست الهی کارساز است. فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ ... بِالْمُؤْمِنِینَ

6-استمداد از مردم،بدون غفلت از خداوند،شرک نیست. «أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ»

7-مردم،بازو و پشتیبان رهبرند. أَیَّدَکَ ... بِالْمُؤْمِنِینَ

وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«63»

و(خداوند)میان دلهای آنان(مؤمنان)الفت داد،اگر تو همه ی آنچه را در زمین است خرج می کردی،نمی توانستی میان قلوبشان محبّت و الفت پدید آوری،ولی خداوند میان آنان پیوند داد،چرا که او شکست ناپذیر و حکیم است.

پیام ها:

1-دلها و پیوند بین آنها به دست خداست. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»

2-وحدت و الفت و محبّت،از نعمت های الهی است که خدا از آن یاد کرده و آن را بر مردم و پیامبر،منّت نهاده است. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»

3-مهم تر از اتّحاد ظاهری،پیوند قلبی و باطنی است، «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» وگرنه کافران هم در ظاهر متّحدند،ولی دلهایشان پراکنده است. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی»[144]

4-زمانی مردم بازوی رهبرند که با هم متّحد باشند،وگرنه کمر رهبر را می شکنند.

«أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»

5-قبایل عرب تا پیش از گرایش به اسلام،گرفتار دشمنی عمیق با یکدیگر بودند. أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ... ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ

6-ثروت و مقام،همه جا محبّت آور نیست. لَوْ أَنْفَقْتَ ... ما أَلَّفْتَ

7-ایجاد محبّت و پیوند بین مؤمنان،پرتوی از عزّت و حکمت خداوند است. وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ... عَزِیزٌ حَکِیمٌ

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ«64»

ای پیامبر! برای تو(حمایت)خداوند و پیروان با ایمانت کافی است(و نیازی به حمایت گرفتن از دیگران نداری).

نکته ها:

* ممکن است آیه را این گونه نیز بتوان معنا کرد:ای پیامبر! برای تو و پیروان با ایمانت، تنها حمایت خدا کافی است.یعنی خداوند،هم تو و هم پیروانت را یاری می کند.

برطبق معنای اوّل،مؤمنان در سایه ی خداوند،حامی پیامبرند و بر طبق معنای دوم، مؤمنان در کنار پیامبر،تحت حمایت الهی هستند.

* گروهی از یهودیانِ بنی قریظه و بنی نضیر،به دروغ به پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد یاری دادند،آیه نازل شد که مؤمنان برای تو کافی هستند.در ضمن این آیه مقدّمه ی فرمان جهاد در آیه ی بعد است.

* در کتاب«فضائل الصحابه»از حافظ ابونعیم،از علمای اهل سنّت آمده است:مراد از «مؤمنان»در این آیه،علی ابن ابی طالب علیهما السلام است. [145]

* اگر استمداد از مردم و دلگرمی به حمایتشان با توجّه به خواست خدا باشد،منافاتی با توحید ندارد.شرک آنجاست که در برابر قدرت و خواست خدا،تکیه به دیگران شود.امّا تا وقتی که دلها و اندیشه ها و حمایت ها را شعاعی از اراده ی الهی بدانیم،در مدار توحید قرار داریم. «حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ»

پیام ها:

1-پیروی همراه با ایمان ارزش است،نه پیروی بدون ایمان و نه ایمان منهای تبعیّت. «اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ«65»

ای پیامبر! مؤمنان را بر پیکار(با کفّار)تشویق کن،اگر بیست نفر از شما پایدار باشند،بر دویست نفر پیروز می شوند واگر از شما صد نفر(مقاوم) باشند،بر هزار نفر از کافران غلبه می یابند،زیرا آنان گروهی هستند که (آثار ایمان را)نمی فهمند.

نکته ها:

* این آیه،موازنه ی قوا را در عدد نفی می کند و به روحیّه،ایمان و صبر تکیه می کند و برای اینکه گمان نشود پیروزی بیست نفر بر دویست نفر مبالغه است،تکرار می کند که صد نفر بر هزار نفر چیره می شوند،به شرط آنکه مؤمن و صابر باشند.

* در جنگ های صدر اسلام،هرگز موازنه ی آماری بین مؤمنان و کفّار نبوده است.در جنگ بدر،313 نفر در برابر هزار نفر،در احد،700 مسلمان در مقابل 3000 کافر،در جنگ خندق، سه هزار نفر در برابر ده هزار نفر و در جنگ موته،ده هزار مسلمان در مقابل صد هزار نفر از کفّار قرار داشتند.

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«در آغاز کار،یک مؤمن مأمور بود که با ده مشرک جهاد کند و حقّ فرار و پشت کردن نداشت» [146]

پیام ها:

1-از وظایف رهبر،تشویق مردم به جهاد و مبارزه با دشمن است.(نقش سخنان فرماندهی قبل از عملیات). «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ»

2-کارهای دشوار،نیاز به تشویق،ترغیب و تلقین دارد. «حَرِّضِ»

3-در جنگ و جهاد،تبلیغات ضروری است. «حَرِّضِ»

4-عامل تعیین کننده در جبهه های نبرد،ایمان و پایداری است،نه تنها تعداد نفرات و موازنه ی ظاهری نیروها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»

5-در آغاز اسلام،حکم جهاد با وجود یک دهم نیروهای دشمن،محقّق می شد.

«عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» مسلمانان صدر اسلام دارای چنان ایمان، معرفت و یقینی بودند که پیروزی آنان بر ده برابر خود،قطعی و تضمین شده بود.( «یَغْلِبُوا» ،بیانگر تضمین بودن پیروزی است)

6-سرباز اسلام باید سه ویژگی داشته باشد:ایمان،صبر و آگاهی.(«مؤمنین»، «صابِرُونَ»،و در باره ی کفّار می فرماید: «لا یَفْقَهُونَ» ).

7-تکالیف خداوند،بر اساس توانایی های فکری و جسمی انسان است.(در برهه ای از زمان،یک نفر باید با ده نفر مبارزه می کرد که این آیه به آن اشاره دارد،ولی در برهه ای دیگر،یک نفر در برابر دو نفر که در آیه بعد اشاره شده است.)

اَلْآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ«66»

اکنون خداوند،(در امر جهاد)بر شما تخفیف داد ومعلوم داشت که در شما ضعف راه یافته است.پس اگر صد نفر از شما پایدار باشد،بر دویست نفر (از کفّار)پیروز می شود، و اگر از شما هزار نفر باشند،بر دو هزار نفر(از آنان)با خواست خداوند پیروز می شوند.و خداوند با صابران است.

نکته ها:

* مراد از«ضَعف»در آیه،ضعف در ایمان و روحیّه است،چون سپاه اسلام از نظر عِدّه و عُدّه، کم نشده بود.

* در این آیه و آیه ی قبل،به سه مسأله ی روحی که عامل پیروزی است و نبود آن زمینه سازشکست است،اشاره شده است:صبر،ایمان و آگاهی.البتّه نقش اصلی در پیروزی، اذن و اراده ی خداست وگرنه در جنگ حُنین،با آن همه جمعیّت،مسلمانان شکست خورده و گریختند: أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ ... ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ[147]

* احکام متفاوت این آیه و آیه ی قبل،در ارتباط با دو گروه مختلف و در شرایط متفاوت است،نه اینکه حکم اوّل نسخ و باطل شده باشد[148]

پیام ها:

1-در مدیریّت،گاهی باید به دلیل تغییر شرایط و متناسب با مخاطب،آیین نامه ها تغییر کند و این منافات با قاطعیّت ندارد. «الْآنَ خَفَّفَ»

2-تعیین تکلیف و تغییر قانون،تنها به دست خداوند است. «خَفَّفَ اللّهُ»

3-ایمان،قابل کاهش و افزایش است. «أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»

4-همه جا جمعیّتِ زیاد سبب قوی شدن روحیّه نیست،گاهی جمعیّت زیاد می شود،ولی روحیّه تنزّل پیدا می کند. «أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»

5-در قانونگذاری باید به روحیّه و توان افراد نیز توجّه داشت. «خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»

6-عامل اصلی شکست،از درون است نه بیرون. «فِیکُمْ ضَعْفاً»

7-فرماندهان باید به روحیه،نشاط،ایمان و تصمیم سپاه اسلام توجّه داشته باشند. «عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً»

8-ضعف اراده،گاهی توان رزمی و روحی ده برابر را به دو برابر کاهش می دهد.

(یعنی هشتاد درصد کاهش)«مائه یغلبوا مأتین»در حالی که در آیه ی قبل آمده بود: «مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً»

9-مسلمانان حتّی در حال ضعف روحیّه نیز باید دو برابر کافران قدرت داشته باشند. فِیکُمْ ضَعْفاً ... إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ

10-به پیروزی خود مغرور نشویم که پیروزی با اراده ی اوست. «بِإِذْنِ اللّهِ»

11-انسان صابر،محبوب خدا و در پناه او و مشمول امدادهای الهی است. «وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ»

12-شعار«واللّه مع الصابرین»باید در جبهه های جنگ و هرجا که نیاز به مقاومت و صبر است،تلقین شود. «وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِینَ»

ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«67»

هیچ پیامبری حقِ ّ اسیر گرفتن ندارد،مگر بعد از آنکه در آن(منطقه و) زمین،غلبه ی کامل یابد.شما(به خاطر گرفتن اسیر وسپس آزاد کردن با فدیه)به فکر متاع زود گذر دنیا هستید،ولی خداوند(برای شما)آخرت را می خواهد و خداوند،شکست ناپذیر و حکیم است.

نکته ها:

* «ثخن»به معنای ضخامت،غلظت و سنگینی است و در جنگ کنایه از استحکام و پیروزی و غلبه ی آشکار و قدرتمندانه است.

* این آیه،هشداری است که اسیر و فدیه گرفتن برای آزادی آنان و جمع غنائم جنگی، مسلمانان را از هدف اصلی باز ندارد و ناخودآگاه ضربه نخورند.

پیام ها:

1-تعیین شیوه ی جنگ و اسیر گرفتن،از وظایف پیامبر است. ما کانَ لِنَبِیٍّ ...

2-سنّت و سیره ی انبیای الهی این بوده است که تا پایگاهشان محکم نشده،نباید اسیر بگیرند. ما کانَ لِنَبِیٍّ ... حَتّی یُثْخِنَ

3-از خطر دنیاگرایی،حتّی برای مؤمنان نباید غافل شد. «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا»

4-در صحنه ی جنگ،پیش از تسلّط کامل بر دشمن،اسیر گرفتن ممنوع است.

ما کانَ ... حَتّی یُثْخِنَ

5-وظیفه ی رزمنده،ابتدا تثبیت موقعیّت خود است(نه اسیر گرفتن و جمع غنائم). «حَتّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ»

6-تمرکز در هدف و دوری از تشتّت در جنگ،یک ضرورت است. «حَتّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ»

7-دنیا،ناپایدار و گذراست. «عَرَضَ الدُّنْیا»

8-سرکوبی مخالفان دین و محکم کردن پایگاه توحید،آخرت جویی است. حَتّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ ... وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ

9-هدف اصلی در جنگ و جهاد اسلامی،رسیدن به منافع اخروی(جلب رضای خدا،تقویت حقّ وتلاش برای نجات مستضعفان)است،نه به دست آوردن غنائم و اسیر و فدیه گرفتن. «وَ اللّهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ»

10-رهنمودهای خداوند در زمینه ی مسائل جنگ،حکیمانه و بکارگیری آنها رمز عزّت وپیروزی است. «وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

11-دین اسلام نه تنها بی ارتباط با مسائل اجتماعی و دنیوی نیست،بلکه در ریزترین مسائل تاکتیکی جنگ هم دخالت کرده و نظر داده است.(کلّ آیه)

لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ«68»

اگر حکم ازلی خداوند نبود(که بدون ابلاغ،هیچ امّتی را کیفر ندهد)،به خاطر آنچه(از اسیران که نابجا)گرفتید،عذابی بزرگ به شما می رسید.

فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«69»

پس،از آنچه غنیمت گرفتید،که حلال و پاکیزه است،مصرف کنید و از خداوند پروا کنید،همانا خداوند،آمرزنده و مهربان است.

نکته ها:

* در معنای جمله ی «کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ» اقوالی بیان شده است:

الف:اشاره به سنّت الهی است که او پیش از بیان حکم،کسی را کیفر نمی دهد.چنانکه در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً»[149]

ب:اشاره به اراده ی الهی به پیروزی مسلمانان در جنگ بدر است که اگر تقدیر خداوند به پیروزی شما نبود،اسیر گرفتن پیش از تثبیت مواضع،ضربه ی سنگینی به شما می زد.[150]

ج:شاید مراد نکته ای باشد که در آیه 33 همین سوره خواندیم که تا پیامبر صلی الله علیه و آله در بین شماست،خداوند عذابتان نمی کند. «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»

بنابراین آیه را چنین معنا می کنیم:اگر به خاطر حضور مبارک تو که سابقاً در کتاب آسمانی گذشت نبود،مسلمانان در جنگ بدر به خاطر اسیر گرفتن بی موقع مرتکب گناه کبیره و عذاب بزرگی می شدند.

* طبق روایات،غنائم در این آیه،همان مبلغی است که به عنوان فدیه،در برابر آزادی هر اسیر دریافت می کردند که بین هزار تا چهار هزار درهم بوده است.

پیام ها:

1-اسیر گرفتن در بحبوحه ی جنگ،شکست و عذاب سختی را بدنبال دارد.

«لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»

2-پرداختن به غنائم پیش از سرکوبی کامل دشمن،ممنوع است. «لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»

3-شرط مصرف،حلال و پاک و دلپسند بودن است. «حَلالاً طَیِّباً»

4-همه ی غنائم از شما نیست،بلکه باید خمس آن رابپردازید. فَکُلُوا مِمّا ...

چنانکه در آیه 41 خواندیم: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ ...

5-هشیار باشید تا غنائم جنگی و فدیه گرفتن ها،انگیزه ی والای شمارا در جهاد

تغییر ندهد و همواره خدا را در نظر داشته باشید. «اتَّقُوا اللّهَ» (آری، بهره برداری از غنائم،لغزشگاه است.)

6-عفو کیفر اسیر گرفتن بی موقع در جنگ بدر و حلال کردن درآمد حاصل از آزادی اسرا،(با این که نباید اسیر می گرفتند)،جلوه ای از رحمت و مغفرت الهی است. فَکُلُوا ... غَفُورٌ رَحِیمٌ

7-مغفرت الهی،پرتوی از رحمت اوست. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ«70»

ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شمایند بگو:اگر خداوند در دلهای شما خیری بداند،بهتر از آنچه از شما گرفته شده است به شما خواهد داد(و مسلمان خواهید شد)و گناهانتان را می بخشاید و خداوند بخشاینده و مهربان است.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است:عباس،عقیل و نوفل در جنگ بدر اسیر شدند،پیامبر صلی الله علیه و آله با گرفتن فدیه آنان را آزاد کرد،آنان هم مسلمان شدند.پول فدیه هایشان هم بعداً به آنان برگردانده شد.[151]

* در تفاسیر آمده است،پس از جنگ بدر برخی گفتند:به احترام پیامبر،از عبّاس،عموی آن حضرت فدیه نگیرید.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«و اللّه لا تذرن منه درهماً» به خدا سوگند از یک درهمش هم نگذرید! سپس آن حضرت به عموی خود فرمود:«تو ثروتمندی،برای خودت و برادرزاده ات عقیل،فدیه بده».عبّاس گفت:«اگر فدیه دهم بی پول می شوم!»حضرت فرمودند:«از پول هایی که نزد همسرت امّ الفضل در مکّه گذاشته ای خرج کن».عبّاس گفت:

«احدی از این ماجرا خبر نداشت،فهمیدم که به راستی تو پیامبر خدا هستی»و همانجا مسلمان شد.

* در نظام اسلامی،برای اسرای جنگ،سه طرح مشروع و مقبول است:

1.آزاد کردن بدون فدیه،مثل آنچه در فتح مکّه واقع شد،با آنکه مسلمانان قدرت اسیر و فدیه گرفتن را داشتند،ولی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همه را با جمله ی«انتم الطلقاء»آزاد ساخت.

2.آزادی اسیران با گرفتن فدیه ی نقدی یا مبادله ی اسرا.

3.نگه داشتن اسیران در دست مسلمانان،تا هم از قدرت یافتن دشمن جلوگیری شود،هم به تدریج تعالیم دین را آموخته و به اسلام ارشاد شوند.

انتخاب هر یک از این سه راه در اختیار حاکم اسلامی است.

پیام ها:

1-پیامبر و رهبر حکومت اسلامی مأمور است تا با اسیران گفتگو کرده و آنان را ارشاد کند. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ ...

2-با اسیران چنان رفتار کنید که زمینه ی هدایت و ارشادشان فراهم شود.(بکار بردن کلمه«خیر»و«مغفرت»برای شکست خوردگان،گویای این پیام است.)

3-تبلیغ و ارشاد اسیران جنگی لازم است و از هر فرصتی باید استفاده کرد. «قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ»

4-خیر واقعی،اسلام و ایمان آوردن است. «إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً»

5-به مردم امید بدهید که با کمترین خیر،می توانید به سعادت برسید. «إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً»

6-هدف از جنگ،هدایت مردم و شکست دادن طاغوت است،نه قتل،غارت، اسیر و فدیه گرفتن. «یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ»

7-حتّی شرکت در جنگ بر ضد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،مانع توبه و برگشت و دریافت مغفرت الهی نیست. قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ ... یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

8-پذیرش اسلام،موجب گذشت از خطاها وسبب دریافت لطف ورحمت الهی است. إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً ... یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«71»

و اگر(اسیران)بخواهند به تو خیانت کنند،از پیش هم به خدا خیانت کرده اند،پس خداوند(تو را)بر آنان غلبه و تسلّط داد و خداوند،دانا و حکیم است.

نکته ها:

* از مجموع این آیه و آیه ی قبل استفاده می شود که اصل اصلاح و ارشاد و هدایت را نباید با احتمالات منفی نادیده گرفت.با آنکه مشرکان مکّه سالها نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان صدر اسلام انواع خیانت ها را روا داشتند،امّا اگر مصلحت بر آزادسازی اسرا باشد،احتمال خیانت آنان،مانع عمل به وظیفه نشود.

آری،باید نسبت به اسیران دشمن،نه سوء ظنّ صد در صد داشته باشیم،نه حسن ظنّ کامل،نه خشونت محض و نه رأفت تنها،بلکه با تیز هوشی و توکّل وقاطعیّت و با مهربانی و عطوفت برخورد کنیم.

پیام ها:

1-احتمال خیانت اسیران،نباید مانع آزادسازی آنها شود. «إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ»

2-دشمنان،سابقه ی خیانت دارند. «خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ»

3-خداوند،حقّ و طرفدارانش را غلبه می بخشد. «فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ»

4-خیانت،سبب اسارت و تحت سیطره قرار گرفتن است. خانُوا ... فَأَمْکَنَ

5-خداوند به نیّت های دشمن آگاه و به فرمانی که می دهد،حکیم و مصلحت اندیش است. «وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ«72»

همانا کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کردند،و آنان که(مجاهدان و مهاجران را)پناه داده و یاری کردند،آنان دوستدار و حامی و هم پیمان یکدیگرند.امّا کسانی که ایمان آورده،ولی هجرت نکردند،حقّ هیچ گونه دوستی و حمایت از آنان را ندارید،تا آنکه هجرت کنند.و اگر(مؤمنانِ تحت فشار،برای حفظ دینشان)از شما یاری طلب کردند،بر شماست که یاریشان کنید،مگر در برابر قومی که میان شما و آنان پیمان(ترک مخاصمه) است،و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.

نکته ها:

* در سال سیزدهم بعثت و پس از ده سال از دعوت علنی پیامبر به اسلام،هنوز مشرکان مکّه دست از اذیّت و آزار پیامبر و مسلمانان برنداشته بودند و روز به روز بر شدّت آن می افزودند تا اینکه تصمیم گرفتند با توطئه ای حساب شده و اقدامی دسته جمعی، پیامبر را به قتل برسانند و اسلام را ریشه کن کنند.

با اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله از آن توطئه و جانفشانی علی علیه السلام،شبانه مقدّمات هجرت فراهم شد و آن حضرت در اوّل ماه ربیع الاوّل ابتدا به غار ثور رفتند و به مدّت سه روز در آنجا به گونه ای معجزه آسا مخفی شدند و در این مدّت تنها حضرت علی علیه السلام برای آن حضرت غذا تهیه کرده و اخبار بیرون را در اختیار آن جناب قرار می دادند.سرانجام پیامبر با اعلان مهاجرت مسلمانان به یثرب و همراه آوردن اهل بیت آن حضرت،خود راهی یثرب شدند و پس از پیمودن مسافتی حدود چهارصد کیلومتر،روز دوازدهم ربیع الاوّل به محلّه ی قبا رسیدند وبقیّه ی مهاجران نیز به آنان ملحق شدند.

مردم یثرب،از مهاجران استقبال شایانی به عمل آوردند وآنها را با آغوش باز پذیرفتند و یثرب را به«مدینهالنبیّ»و«مدینه الرّسول»،تغییر نام دادند.آنگاه پیامبر برای پیشگیری و دوری از تفرقه،میان مهاجران و انصار که حدود سیصد نفر بودند،دو به دو عقد اخوّت و برادری جاری کردند و مسجد قبا را پایه گذاری کردند.[152]

مهاجران،کسانی هستند که در مکّه به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردند و چون در آنجا تحت فشار بودند،خانه وکاشانه ی خود را رها کرده به همراه پیامبر به مدینه هجرت کردند و انصار، مسلمانانی هستند که از پیامبر اسلام و مهاجران استقبال و آنان را در بین خود جای داده و یاری نمودند.

* در این آیه،محورهایی همچون:پیوند مهاجرین و انصار،ضرورت هجرت،بی اعتنایی به مرفّهان گریزان از هجرت،تعهّد متقابل میان مهاجران و انصار و نجات مسلمانان دربند،در صورت عدم ضرر به پیمان های قبلی،مطرح شده است.

* عموماً ملّت ها،مهم ترین و بزرگ ترین حادثه ای را که در حیات اجتماعی،علمی و مذهبی آنان رخ داده و آن را نقطه ی عطفی در سرگذشت ملّی خود می دانند،مبدأ تاریخ خود قرار داده اند،مثلا میلاد حضرت مسیح علیه السلام نزد مسیحیان و یا عام الفیل(سالی که سپاه ابرهه به مکّه حمله کرد و نابود شد)نزد اعراب،مبدأ سال قرار گرفت.

دین اسلام کامل ترین شریعت آسمانی است واز ادیان دیگر مستقل است،لذا مسلمانان میلاد حضرت مسیح را مبنای سال خود قرار ندادند،همچنین عام الفیل گرچه سال تولّد پیامبر بود و یا حتّی روز بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،مبنای سال قرار نگرفت،امّا با هجرت پیامبر به مدینه که حکومتی مستقل در آنجا پایه گذاری شد و مسلمانان توانستند در نقطه ای آزادانه فعالیّت کنند،پیامبر شخصاً تاریخ هجری را بنا گذاردند.[153] چنانکه می توان از عبارت «مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ» ،در آیه ی «لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ» [154]که در موردساختن مسجد قبا می باشد نیز پایه گذاری سال هجری را استفاده نمود،زیرا اوّلین اقدام پیامبر در هجرت به مدینه ساختن مسجد قبا می باشد.[155] آری اگر هجرت نبود،چه بسا اسلام در همان نقطه محدود و نابود می شد.

بیشتر بلاهای مردم از غرق شدن در رفاه و ترک هجرت های سازنده سرچشمه می گیرد.

اگر همه ی مغزها ومتخصّصان و کارشناسان مسلمانی که در کشورهای غربی به سر می برند،به کشور خود هجرت کنند،هم ضربه به دشمن است وهم تقویت اسلام وکشورهای اسلامی.

* هجرت،اختصاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد،بلکه هجرت از محیط شرک،کفر و گناه،برای حفظ دین و ایمان و یا برای برگشت از نافرمانی خداوند لازم است،چنانکه خداوند در پاسخ کسانی که عذر آلودگی خود و ارتکاب به گناه را محیط ناسالم می دانستند و می گفتند: «کُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» ،می فرماید:زمین خداوند که پهناور بود،چرا به مکانی دیگر هجرت نکردید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَهً»[156]البتّه با توجّه به عبارت«مستضعفین»،معلوم می شود که اگر توانایی امر به معروف و نهی از منکر باشد،باید به این مهم اقدام نمود و جامعه را ترک نکرد و آن را مورد اصلاح قرار داد.

* امام صادق علیه السلام می فرماید:هنگامی که در محل و سرزمینی که در آن زندگی می کنی نافرمانی و معصیت خدا می کنند،از آنجا به جایی دیگر هجرت کن.«اذا عصی اللّه فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها» [157]

چنانکه هجرت برای آموختن علم و دانش و برای بیان آموخته های خود به دیگران نیز لازم است. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»[158]

* در صدر اسلام دو هجرت رخ داده است:یکی در سال پنجم بعثت،هجرت گروهی از مسلمانان به سرزمین حبشه و دیگری در سال سیزدهم بعثت،هجرت از مکّه به مدینه.

پیام ها:

1-اسلام،ایمان و عقیده،بدون تلاش و مجاهدت کافی نیست.مسلمانان صدر اسلام،یا مهاجر بودند یا پناه دهنده مهاجران،یا جهادگر و یا حامی مجاهدان.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ ... وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا (شرایط متفاوت برای هرکس تکلیف خاصّی می آورد،برای یکی هجرت و برای دیگری پناه دادن به مهاجران.)

2-رابطه ی ولایی،مخصوص کسانی است که اهل هجرت،جهاد و کمک به دیگران باشند. «أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»

3-خداوند میان مهاجران و انصار حقّ ولایت مقرّر کرده است. «وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»

4-هجرت به سوی جامعه ی اسلامی،شرط ولایت است و کسی که هجرت نکند،ولایت ندارد. لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ ...

5-در جامعه ی اسلامی باید میان مجاهدان ومهاجران با مرفّهان هجرت گریز، فرق باشد. «آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا»

6-کسی که هجرت نکند،نه او را یاری کنید و نه از او یاری بخواهید.(کلمه ی «وَلایَتِهِمْ» را دو گونه می توان معنا کرد:یکی«ولایت و حمایت شما از آنان»و دیگری«کمک و حمایت آنان از شما»)

7-باید از متخلّفان پیشین که خواهان پیوستن به مسلمانان هستند،با آغوش باز استقبال کرد. «حَتّی یُهاجِرُوا» (آری،همین که تارکان هجرت،هجرت کردند، شما آنان را حمایت کنید)

8-اگر مسلمانانِ دیگر مناطق،تحت فشار کفر قرار گرفتند،نسبت به استمدادشان نباید بی تفاوت بود. «إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ»

9-در روابط با دیگران باید اهمّ و مهم در نظر گرفته شود.مادامی که کفّار به پیمان های خود با مسلمانان پایبند هستند،نمی توان برای حمایت مسلمانانِ

زیر سلطه ی آنان اقدامی کرد. «إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ»

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ«73»

و کسانی که کفر ورزیدند،یاران یکدیگرند،(پس شما با آنان هم پیمان نشوید،)اگر شما(هم میان خود،همبستگی)نداشته باشید،فتنه و فساد بزرگی در زمین واقع خواهد شد.

نکته ها:

* در معنای «إِلاّ تَفْعَلُوهُ» ،سه احتمال بیان شده است:

الف:اگر طبق دستور خداوند مبنی بر رابطه ولایت میان مؤمنان عمل نکنید و با کفّار پیوند داشته باشید،فساد بزرگی خواهد بود،چون آنان متّحدند و شما متفرّق.

ب:اگر نسبت به مسلمانانِ در فشار بی اعتنایی کنید،ممکن است آنان قتل عام شده،یا از اسلام برگردند.

ج:اگر قراردادهای بین المللی با کفّار را رعایت نکنید و از تعدادی مسلمان حمایت کنید، همه ی کفّار علیه شما بسیج خواهند شد و فسادی بزرگ پیش خواهد آمد.

پیام ها:

1-وقتی کفّار یار یکدیگرند، «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» اگر مسلمانان همیاری نداشته باشند،گرفتار فتنه و فساد خواهند شد. «إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ»

2-پذیرفتن ولایت و سلطه ی کافران،فساد و فتنه ای بزرگ در زمین است. «إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ»

3-اگر میان شما مسلمانان،پیوند محکم ولایت نباشد،کفّار متّحد شده شما را نابود می کنند. «إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ»

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ«74»

و کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و کسانی که پناه دادند و یاری کردند،همانان مؤمنان واقعی اند.برای آنان آمرزش و روزی شایسته و کریمانه ای است.

پیام ها:

1-ایمان،بر عمل مقدّم است. «آمَنُوا وَ هاجَرُوا»

2-ارزش کارها،آنگاه است که آنها رنگ خدایی و انگیزه ی الهی داشته باشد. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»

3-ایمان واقعی،در هجرت،جهاد،پناه دادن و یاری رساندن مسلمانان مجاهد، بروز می کند. «وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»

4-حتّی مؤمنان حقیقی هم،از خطا و گناه بیمه نیستند و به مغفرت الهی نیاز دارند. «الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَهٌ»

5-هجرت و جهاد،عامل بخشایش و نزول رزق ویژه ی الهی است. آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا ... لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ

6-اگر به خاطر هجرت و جهاد از رزق اندک بگذرید،به رزق کریم و شایسته ی الهی می رسید. آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا ... لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ

7-انسان همیشه مسئول است؛گاهی به صورت جهاد،گاهی هجرت،گاهی پناه دادن به مهاجران و گاهی پشتیبانی از رزمندگان.(تمام آیه)

وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ«75»

و کسانی که بعداً ایمان آورده و همراه شما هجرت و جهاد کردند،آنان از شمایند.و در قانون الهی،خویشاوندان نسبت به یکدیگر اولویّت دارند.

همانا خداوند به هر چیزی بسیار داناست.

نکته ها:

* یکی از مصادیق آیه،ارث است که پیش از اسلام،گاهی ارث بر اساس پسرخواندگی و عهد و پیمان بود،ولی اسلام آن را بر محور خویشاوندی و دینداری قرار داد.

* در مسأله ی امامت و خلافت،ائمّه و علما بارها به این آیه استناد کرده اند،و علاوه بر استدلال به علم،سابقه ی جهاد و تقوا،به خویشاوندی امام علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله،برای اثبات امامت بلافصل آن جناب استدلال کرده اند.[159]

پیام ها:

1-مؤمنان سابق و قدیمی باید کسانی را که در آینده ایمان می آورند و هجرت می کنند،همانند خود مؤمن حقیقی بدانند. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ ... فَأُولئِکَ مِنْکُمْ آری،آغوش جامعه اسلامی،به روی همه باز است ومسلمانی در مدار بسته و انحصاری نیست،گرچه سابقه می تواند امتیازات معنوی بیشتری را به دنبال داشته باشد.

2-مؤمنان خویشاوند،علاوه بر ولایت خویشاوندی بر یکدیگر،ولایتی نیز در سایه ی ایمان،هجرت و جهاد نسبت به هم دارند. وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ

3-در قانون الهی،میان خویشاوندان نیز سلسله مراتب وجود دارد. «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ»

4-هجرت،شرط ملحق شدن به مؤمنان حقیقی است.(هجرت،کلید تمرکز و تشکّل نیروهای خودی است) هاجَرُوا ... فَأُولئِکَ مِنْکُمْ

«والحَمدُ لِلّه رَبِ ّ العالَمین»

 


[1] - .انبیاء،72

[2] - تفسیر نورالثقلین؛بحار،ج93،ص205 وکافی،ج1،ص539

[3] - تفسیر نمونه؛فروغ ابدیّت،ج 1،ص 423

[4] - تفاسیر المیزان و نمونه

[5] - تفسیر نمونه

[6] - تفسیر اطیب البیان

[7] - کافی،ج2،ص209

[8] - تفسیر نمونه

[9] - رعد،28

[10] - زمر،23

[11] - التحقیق فی کلمات القرآن

[12] - فاطر،28

[13] - تفسیر نمونه

[14] - آل عمران،66

[15] - کهف،56.

[16] - نحل،125

[17] - تفسیر المیزان

[18] - تفسیر نورالثقلین

[19] - تفسیر نمونه

[20] - تفسیر فرقان

[21] - تفسیر کنزالدقائق

[22] - تفاسیر المیزان،نمونه و فرقان

[23] - فصلت 30

[24] - انفال،12

[25] - آل عمران،175

[26] - بقره،249

[27] - تفسیر نمونه

[28] - تفسیر نمونه

[29] - کافی،ج6،ص387

[30] - تفسیر نمونه

[31] - توبه،12

[32] - تفسیر فرقان

[33] - تفسیر نورالثقلین

[34] - تفاسیر نمونه و نور الثقلین

[35] - نهج البلاغه،خطبه 121

[36] - تفسیر فرقان

[37] - تفسیر فی ظلال القرآن

[38] - تفاسیر المیزان ونمونه

[39] - اعراف،168،تفسیر نمونه

[40] - کافی،ج2،ص352

[41] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج1،ص257

[42] - تفسیر مجمع البیان

[43] - روم،52

[44] - اعراف،179

[45] - محمّد،12

[46] - اعراف،179

[47] - تفسیر درّالمنثور

[48] - ملک،10

[49] - فصّلت،26

[50] - انفال،31

[51] - نساء،46

[52] - مائده،13

[53] - حدید،17

[54] - فصّلت،39

[55] - انعام،122

[56] - فجر،24

[57] - نحل،97

[58] - تفسیر فرقان

[59] - تفسیر فرقان

[60] - بحار،ج 5،ص205

[61] - تفسیر نورالثقلین

[62] - تفسیر نمونه

[63] - آل عمران،103

[64] - تفسیر المیزان

[65] - تفسیر نمونه

[66] - تفسیر اثنی عشری

[67] - نهج البلاغه،حکمت 1

[68] - تفسیر فرقان

[69] - تفسیر اطیب البیان

[70] - تفاسیر مجمع البیان،صافی و نمونه

[71] - تفاسیر مجمع البیان و المیزان

[72] - ملحقات احقاق الحقّ،ج 14،ص 564

[73] - بقره،187

[74] - تفسیر نورالثقلین

[75] - تفسیر نمونه

[76] - کافی،ج2،ص104

[77] - تفسیر المیزان

[78] - اسراء،64

[79] - حدید،20

[80] - منافقون،9

[81] - آل عمران،10

[82] - تفسیر راهنما

[83] - نهج البلاغه،حکمت 93

[84] - اکنون که این سطرها را می نویسم،شب عاشورای حسینی است که امام حسین علیه السلام همه چیز خود را در یک روز با خدا معامله کرد و داغ هایی دید که هر یک به تنهایی کافی است تا انسانی را از پا در آورد،ولی آنچه امام را در برابر تمام حوادث استوار کرد این بود که آنها را در برابر خداوند ناچیز دید.حتّی وقتی کودک شش ماهه اش را در برابرش شهید کردند،فرمود:«همین که خداوند ناظر بر این صحنه است،مرا کافی است».وحضرت زینب علیها السلام عصر عاشورا که بدن قطعه قطعه شده برادرش امام حسین علیه السلام را دید فرمود:«خداوندا! این قلیل را از ما قبول کن».و در مجلس یزید نیز فرمود:«آنچه در کربلا دیدم،جز جمیل و زیبایی از خداوند چیزی نبود». آری،با ایمان به کم بودن و عارضی بودن دنیا و ایمان به بزرگی و اجر عظیم نزد خداوند،می توان با سخت ترین حوادث مقابله کرد.

[85] - تفسیر فرقان

[86] - ملحقات احقاق الحقّ،ج4،ص 26

[87] - بقره،282

[88] - نهج البلاغه،خطبه 189

[89] - نهج البلاغه،حکمت 219

[90] - بقره،207

[91] - تفسیر نورالثقلین

[92] - تفاسیر مجمع البیان،روح المعانی و فی ظلال القرآن

[93] - الغدیر،ج 1،ص 239-266،به نقل از 30 نفر از علمای اهل سنّت

[94] - تفسیر مجمع البیان

[95] - عنکبوت،31-32

[96] - نهج البلاغه،حکمت 88

[97] - بحار،ج57،ص217

[98] - تفسیر نورالثقلین

[99] - هود،117

[100] - نهج البلاغه،نامه 47

[101] - تفاسیر مجمع البیان،المیزان و فی ظلال القرآن

[102] - ق،30

[103] - یس،59

[104] - مستدرک،ج7،ص448

[105] - مجادله،21

[106] - بقره،217

[107] - بقره،191

[108] - .تفسیر نمونه

[109] - تفسیر نورالثقلین

[110] - کافی،ج 8،ص201

[111] - بقره،256

[112] - نساء،94

[113] - نهج البلاغه،خطبه 120

[114] - برای توضیح بیشتر به توضیح المسائل مراجعه کنید

[115] - تفسیر صافی

[116] - تفسیر نمونه

[117] - تفسیر نورالثقلین و کافی،ج1،ص544

[118] - تفسیر مجمع البیان،وسائل،ج6،کتاب الخمس

[119] - تفسیر صافی

[120] - تفسیر نمونه

[121] - بحار،ج14،ص441

[122] - بحار،ج61،ص177

[123] - تفسیر صافی

[124] - تفاسیر نمونه و المیزان

[125] - آل عمران،13

[126] - بحار،ج93،ص163

[127] - بقره،250

[128] - صحیفه سجّادیه،دعای 27

[129] - صفّ،4

[130] - تفاسیر مجمع البیان ونورالثقلین

[131] - تفسیر اثنی عشری

[132] - تفسیر نورالثقلین

[133] - نهج البلاغه،نامه53

[134] - کافی،ج2،ص269

[135] - کافی،ج2،ص290

[136] - تفاسیر نمونه والمیزان

[137] - تفسیر المیزان

[138] - تفسیر فرقان

[139] - امام خمینی قدس سره در روزهای اوّل پیروزی انقلاب اسلامی که جمعیّت ایران حدود سی ملیون بود،فرمود:«ما باید ارتش بیست ملیونی داشته باشیم».

[140] - تفسیر نورالثقلین

[141] - توبه،101

[142] - نهج البلاغه،نامه 53

[143] - تفسیر درّالمنثور،ج3،ص199،ملحقات احقاق الحقّ،ج3،ص194 وبحار، ج27، ص2

[144] - حشر،14

[145] - الغدیر،ج2،ص51

[146] - کافی،ج 5،ص69

[147] - توبه،25

[148] - تفسیر نمونه

[149] - اسراء،15

[150] - تفسیر اطیب البیان

[151] - تفسیر نورالثقلین

[152] - تفسیر نمونه،سیره ابن هشام و فروغ ابدیّت،ج1،ص417-450.

[153] - فروغ ابدیّت،ج1،ص435

[154] - توبه،108

[155] - الصحیح من سیره النّبی،علاّمه جعفر مرتضی،ج3،ص40

[156] - نساء،97

[157] - بحار،ج19،ص35

[158] - توبه،122

[159] - تفاسیر نمونه،اطیب البیان


 


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -