انهار
انهار
مطالب خواندنی

امر به معروف و نهی از منکر در کلام عالم ربانی ملا مهدی نراقی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سستى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر
سبب اين خوى يا ضعف و كوچكى نفس است يا طمع مالى، و بنا بر اين از رذائل قوۀ غضب از جانب تفريط يا از رذائل قوۀ شهويه از جانب افراط است. و آن از مهلكاتى است كه فساد و زيانش عام و فراگير است و شرّش به بخش بزرگى از مردم سرايت مى‌ كند. زيرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر پيچيده گردد دين و آئين الهى برچيده شود و نبوّت تعطيل و بى‌ اثر ماند، و سستى و بى ‌تفاوتى همه را فرومى‌ گيرد و ضلالت و گمراهى آشكار مى گردد و جهل و نادانى شيوع مى ‌يابد، و احكام دين ضايع و آثار شريعت پروردگار جهان فراموش و كهنه مى‌ شود، و بندگان به هلاكت و اهل بلاد به نابودى مى‌افتند. و از اين روست كه مى ‌بينى و مى ‌شنوى كه در هر عصر و روزگارى مردانى كه به تأييد الهى مؤيّدند با نهضت خود به اقامۀ اين سنّت (امر به معروف و نهى از منكر) برمى ‌خيزند، بى ‌آنكه در راه خدا از ملامت و سرزنش مردمان انديشه كنند. اينان علماى قوىّ النفس و ديندارند كه با علم و القاء خود سعى و كوشش مى‌ كنند و اشخاص سعادتمندى كه نفوذ و قدرت دارند در اجرا و تحقّق آن دامن همّت بر ميان مى ‌بندند. در نتيجه مردمان به طاعات و خيرات راغب مى ‌گردند و بركات زمين و آسمان به رويشان گشوده مى‌ شود. و در هر دوره و زمانى كه عالم عاملى يا فرمانرواى عادلى براى احياى آن (امر به معروف و نهى از منكر) قيام نكرد و سهل انگارى نمود بازار فساد رونق مى ‌گيرد و اعمال خلاف دين گسترش مى ‌يابد، و شهرها به تباهى كشانده مى‌ شود، و مردم در دام پيروى از شهوات و هوا و هوس گرفتار مى ‌گردند، و نشانه‌هاى هدايت و تقوى از ميان مى‌ رود.

و از اين رو در عصر ما (عصر مؤلف) چون علم و عمل اين قطب بزرگ (امر به معروف و نهى از منكر) مندرس گشته و حقيقت و حتّى نام آن بكلى از ميان رفته، و دين‌دارانى كه شريعت را در روى زمين حفظ كنند كمياب شده، و بر دلها سستى و مداهنه مستولى شده، مردم در بيابان گمراهى حيران و سرگردان مانده و در دست سپاه شياطين اسير گشته‌اند، و از اسلام جز اسم آن و از شرع جز نوشته‌هاى آن باقى نمانده است.

و به اين سبب در آيات و اخبار مذمّت شديد در ترك امر به معروف و نهى از منكر و سستى و مسامحه دربارۀ اين دو شده است، خداى سبحان مى ‌فرمايد:

«لَوْ لاٰ يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اْلإِثْمَ وَ أكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ» (مائده، ۶۶ ) «چرا علما و دانايان آنها را از گفتار گناه و خوردن حرام نهى نمى ‌كنند، چه بد است آنچه مى‌ كنند» .

و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «ما من قوم عملوا بالمعاصى، و فيهم من يقدر أن ينكر عليهم فلم يفعل، إلاّ يوشك أن يعمّهم اللّه بعذاب من عنده» «هيچ قومى نيست كه گناه كنند و در ميانشان كسى باشد كه قدرت جلوگيرى داشته باشد و منع نكند مگر بيم آن است كه خداوند آنها را به عذابى كه از نزد او نازل مى ‌شود فروگيرد» .

به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند : «آيا قريه ‌اى كه در آن مردمى صالح باشند ممكن است به هلاكت و نابودى افتد؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه يا رسول اللّه؟ فرمود: به سبب سستى و سكوتشان در برابر معاصى خدا» .

و فرمود: «البته امر به معروف و نهى از منكر كنيد، وگرنه بدان شما بر شما مسلّط مى ‌شوند، آنگاه خوبان شما دست به دعا برمى ‌دارند و دعايشان اجابت  نخواهد شد» . (اين حديث در «فروع كافى» -باب امر به معروف-از حضرت رضا (ع) روايت شده، و حديث قبل از آن نيز در «فروع كافى» آمده است)

و فرمود: «خداى تعالى از بنده بازخواست خواهد كرد كه: چرا وقتى كار زشت و گناه را ديدى منع نكردى؟» و فرمود: «خدا خواص را به گناه عوام عذاب نمى ‌كند تا معاصى و منكرات در ميانشان آشكار و هويدا شود، و خواص قدرت بر انكار و جلوگيرى داشته باشند و انكار و نهى نكنند» .

امير مؤمنان عليه السّلام در يكى از خطبه‌هاى خود فرمود: «كسانى كه پيش از شما به هلاكت رسيدند به اين سبب بود كه مرتكب گناهان شدند و علماى ايشان آنها را نهى نكردند، و چون گناهشان ادامه يافت و علما آنان را منع نكردند، عقوبتهاى الهى بر آنها نازل شد، آنگاه امر به معروف و نهى از منكر كردند. . .» و فرمود: «من ترك إنكار المنكر بقلبه و يده و لسانه فهو ميّت بين الأحياء» «هر كه انكار و بد شمردن كار زشت و منكر را به دل و دست و زبان ترك كند، او مرده ‌اى است در ميان زندگان»

و فرمود: أمرنا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم أن نلقى أهل المعاصى بوجوه مكفهرّة» «رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم به ما فرمان داد كه ترشروى و عبوس با گناهكاران برخورد كنيم» .

و فرمود: «نخستين چيزى كه از جهاد به آن دست مى ‌يابيد جهاد با دستتان و سپس با زبانتان و بعد با دلتان خواهد بود، پس هر كه در دل كار نيك را نيك و كار بد را بد نشمرد، خداوند دل او را واژگون كند و او را از بلندى به پستى سقوط دهد» .

و امام باقر عليه السّلام فرمود: «خداوند به شعيب وحى فرستاد كه من صد هزار نفر از قوم تورا عذاب خواهم كرد: چهل هزار از بدان آنها، و شصت هزار از خوبانشان. عرض كرد: پروردگارا نيكان را چرا؟ خطاب رسيد براى اينكه با گناهكاران مسامحه  و سهل انگارى كردند، و به غضب من غضبناك نشدند» .

و امام صادق عليه السّلام فرمود: «ما قدّست أمّة لم يؤخذ لضعيفها من قويّها بحقّه غير متعتع» «مردمى كه حقّ ضعيف آنها از قوىّ آنها بدون لكنت زبان گرفته نشود پاك و مقدّس نخواهند شد» .

و فرمود: «واى بر مردمى كه خدا را بوسيلۀ امر به معروف و نهى از منكر اطاعت ننمايند» .

و فرمود: «خداى تعالى دو ملك فرستاد تا شهرى را بر اهلش سرنگون سازند، چون به آنجا رسيدند مردى را يافتند كه خدا را مى ‌خواند و زارى و تضرع مى‌ كرد، يكى از دو فرشته به ديگرى گفت: آيا اين دعاكننده را نمى ‌بينى؟ گفت:

چرا، و ليكن آنچه را خدا فرموده انجام مى ‌دهم. اولى گفت: نه، من كارى نمى ‌كنم تا از پروردگارم بپرسم، پس به سوى خداى تبارك و تعالى بازگشت و گفت:

پروردگارا چون به آن شهر رسيدم فلان بندۀ تورا ديدم كه دعا و تضرع مى ‌كرد.

خداوند فرمود: امرى كه كردم انجام ده، كه آن مرد هرگز براى من چهره درهم نكشيده و غيظى نكرده (در مقابل معاصى به خشم نيامده)» .

آن حضرت به يكى از اصحاب خود فرمود: «بر من حق است كه بى‌ گناه شما را به گناهكار مؤاخذه نمايم، و چگونه حق نباشد و حال آنكه از مردى از شما كار زشتى به شما مى‌ رسد و بر او انكار نمى ‌كنيد، و از او دورى نمى ‌نمائيد و به او اذيّت نمى ‌رسانيد تا آن را ترك كند» .

و فرمود: «البتّه گناهان نادانان شما را بر دانايان شما بار مى ‌كنم. . . تا آنجا كه فرمود: چه چيز شما را باز مى ‌دارد كه وقتى مردى از شما كارى زشت و ناپسنديده و آنچه موجب ايذاء ماست انجام داد، به نزد او برويد و او را سرزنش كنيد، و سخن لازم و رسا را به وى بگوئيد!» ، شخصى عرض كرد: از ما نمى‌ پذيرد، فرمود. «از آنها دورى كنيد و از نشستن با آنها اجتناب نمائيد» .

و در يكى از اخبار نبوى آمده است: « هرگاه امّت من در امر به معروف و نهى از منكر سستى و كوتاهى كنند اعلان جنگ به خدا داده‌اند» . و اخبارى در منع  از حضور در مجالس گناه، اگر قدرت جلوگيرى و نهى از آن نباشد، رسيده، و وارد شده است كه اگر كسى در آن مجالس حاضر شود لعنت بر او نازل مى ‌شود.

و بنا بر اين دخول در خانۀ ظلمه و فاسقان جائز نيست، و همچنين حاضر شدن در جاهائى كه در آنها منكر و معصيتى واقع مى ‌شود و آدمى قدرت بر منع و تغيير آن ندارد، زيرا مشاهدۀ منكر و گناه بدون ضرورت جائز نيست و نه اين عذر پذيرفته است كه قدرت بر منع و دفع آن ندارم. و از اين رو جمعى از پيشينيان عزلت و گوشه ‌نشينى اختيار كردند، از ترس اينكه مبادا در بازار و مجامع و اعياد منكرى را مشاهده كنند و از جلوگيرى آن عاجز باشند.

و چون حال مداهنه و مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر چنين سخت باشد، معلوم است كه امر به منكر و نهى از معروف چه حال دارد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:

«چگونه خواهيد بود هرگاه زنانتان فاسد گردند و جوانانتان فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منكر نكنيد؟» گفتند: يا رسول اللّه چنين چيزى خواهد شد؟ ! فرمود:

«آرى! و بدتر از اين! چگونه خواهيد بود وقتى كه امر به منكر و نهى از معروف كنيد؟ !» گفتند: يا رسول اللّه آيا چنين خواهد شود؟ ! فرمود: «آرى، و بدتر از اين! چگونه خواهيد بود وقتى كه معروف در نظر شما منكر باشد و منكر معروف؟ !» و در روايتى: «در اين هنگام مردم به فتنه‌اى مبتلى خواهند شد كه شخص بردبار در آن حيران بماند» .( اين احاديث را با «فروع كافى» : باب امر به معروف، و با «وسائل» : كتاب امر به معروف، و با «مستدرك» : ٢ - 360 - 361  كتاب امر به معروف، تصحيح كرديم )

و هر كه در اخبار و آثار تأمّل كند، و بر تواريخ و سرگذشتها و داستانهاى پيشينيان، و از بلاها و عقوبتهائى كه بر آنها وارد شده آگاه باشد، و تجربه و مشاهدۀ عصر خود و ابتلاى مردمان به بلاهاى آسمانى و زمينى را به آنها بيفزايد، خواهد دانست كه هر عقوبت آسمانى و زمينى، از طاعون و وبا و قحط و گرانى و كم شدن آب‌ها و باران و تسلّط ستمكاران و اشرار و وقوع قتل و غارتها و پديد آمدن زلزله‌ها و مانند اين‌ها به سبب ترك امر به معروف و نهى از منكر در ميان مردم است.

پيوست كوشش در امر به معروف و نهى از منكر

ضدّ كوتاهى و مسامحه در امر به معروف و نهى از منكر، سعى و اهتمام در آنهاست. و اين خود بزرگترين مراسم دين و امر مهمّى است كه خدا پيامبران را بر آن برانگيخت، و بعد از ايشان جانشينان و اوصياء منصوب كرد، و نائبان ايشان را بهترين نفوس قدسى از علماء قرار داد. بلكه مدار و محور گردش آسياى همۀ آيين‌ها و اديان است، و اختلال در آن به سقوط و بر افتادن آنها از گردش و دوران خواهد شد. و از اين رو در مدح و ترغيب به آن آيات و اخبار بيشمار رسيده است، و خداى سبحان مى ‌فرمايد:

«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَنْكَرِ وَ اُولٰئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران، 104 ) «بايد از شما جمعى باشند كه به نيكى بخوانند و به معروف وا دارند و از منكر بازدارند و آنها رستگارانند» .

و نيز مى ‌فرمايد: «كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ، تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل عمران، ١١٠ ) «شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم پديدار شده‌ايد، كه به نيكى وامى‌داريد و از بدى باز مى ‌داريد» .

و مى ‌فرمايد:

«فَلَمّٰا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» (اعراف،  164) «و چون آنچه را كه بدان اندرزشان داده بودند فراموش كردند كسانى را كه از بدى نهى مى ‌كردند نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند به سزاى فسق و عصيانى كه مى‌ كردند به عذابى سخت دچار كرديم» .

و مى ‌فرمايد:

«لاٰ خَيْرَ فى كَثيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ، وَ مَنْ يَفعَلْ ذٰلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّٰهِ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أجْراً عَظيماً» (نساء،  114 ) «در بسيارى از رازگوئى آنها خيرى نيست مگر آنكه به صدقه دادن يا كار نيكو يا اصلاح ميان مردم فرمان دهد، و هر كه به طلب خشنودى خدا چنين كند، پاداشى بزرگ به او خواهيم داد» .

و مى‌فرمايد: «يا اَيّٰهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ» (نساء، 135 ) «شما كه ايمان آورده‌ايد عدل و انصاف را بر پا داريد» .

و بر پا داشتن عدل و انصاف، امر به معروف و نهى از منكر است.

و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «ما أعمال البرّ عند الجهاد في سبيل اللّه إلاّ كنفثة في بحر لجّىّ، و ما جميع أعمال البرّ و الجهاد في سبيل اللّه عند الأمر بالمعروف و النّهى عن المنكر إلاّ كنفثة في بحر لجّىّ» { اين حديث در «نهج البلاغه» : باب المختار من حكم امير المؤمنين عليه السلام، نيز به اين صورت آمده: «و ما اعمال البر كلها و الجهاد في سبيل اللّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثة فى بحر لجى» (يعنى بدون قسمت اول حديث متن) . م. }   «كارهاى نيك نسبت به جهاد در راه خدا نيست مگر ترشح آب دهان (پُف نمى) نسبت به درياى ژرف، و همۀ اعمال نيكو و جهاد در راه خدا نسبت به امر به معروف و نهى از منكر نيست مگر پف در جنب درياى ژرف» .

و فرمود: «از نشستن در راهها بپرهيزيد!» گفتند: گاهى از اين كار چاره نداريم، كه مجالس گفتگوى ما در راههاست. فرمود: «اگر اين را ترك نمى ‌كنيد، پس حقّ راه را ادا كنيد» ، گفتند: حق راه چيست؟ فرمود: « چشم‌ پوشى، و خود دارى از آزار، و جواب سلام، و امر به معروف و نهى از منكر» .

و فرمود: «خداى هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرد مگر اينكه براى او خواص و ياران برگزيده‌اى هستند و آن پيغمبر در ميان آنان بقدرى كه خدا خواهد مى ‌ماند، به كتاب خدا و به امر او عمل مى ‌كند تا خدا آن پيغمبر را قبض روح كند، آن خواص مى‌ مانند و به كتاب خدا و امر او و سنّت پيغمبرشان عمل مى‌ كنند. و چون منقرض شدند، بعد از ايشان كسانى مى‌آيند كه بر منبرها نشينند كه قولشان معروف و عملشان منكر است. پس هرگاه شما چنين زمانى را دريابيد بر هر مؤمنى واجب است كه با دست خود با آنها جهاد كند و اگر نتواند با زبان خود و اگر نتواند با دل خود با آنها پيكار كند، و به غير از اين اسلامى نخواهد بود» .اين سه حديث نبوى را با (احياء العلوم) : ٢ - ٢٧١ ، ٢٧٢  تصحيح كرديم.

و امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: «هر كه ببيند كه به تجاوز و بدى و فساد عمل مى ‌شود و به كار زشت و منكر دعوت مى ‌شود و با دل خود آن را انكار كند و ناپسند شمرد، همانا سالم و پاك مى ‌ماند، و هر كه آن را با زبان انكار كند اجر مى ‌برد و از اوّلى برتر است، و هر كه با شمشير به انكار آن برخيزد تا كلمۀ خدا والا و كلمۀ ستمكاران زبون باشد، پس اين شخص است كه به هدايت راه يافته و بر طريق حق ايستاده و نور يقين در دلش تابيده است» . اين حديث را با «مستدرك» : كتاب امر به معروف، باب سه، و با «وسائل» : كتاب امر به معروف، تصحيح كرديم و همچنين حديث بعد از آن را.

و فرمود: «بعضى اشخاص منكر را با دل و زبان و دست خود انكار مى ‌كنند، چنين شخصى خصال نيك را به كمال رسانده. و بعضى منكر را با زبان و دل خود انكار مى‌كنند، چنين شخصى به دو خصلت خير چنگ زده و يك خصلت را ضايع نموده. و بعضى منكر را با دل انكار مى ‌كنند و انكار آن را با دست و زبان وامى ‌گذارند، چنين كسى دو خصلت شريف‌ تر را ترك كرده و به يكى تمسّك نموده. و بعضى انكار كار بد را با زبان و دل و دست خود ترك مى ‌كنند، چنين فردى مرده‌اى است در ميان زندگان. و همۀ اعمال نيك و جهاد در راه خدا نسبت به امر به معروف و نهى از منكر جز پف نمى در جنب درياى پهناور و ژرف نيست، امر به معروف و نهى از منكر اجل كسى را نزديك نمى ‌كند و روزى را نمى ‌كاهد، و بهتر از اين سخن عدل [يا حق] در پيش حاكم جائر است».

در خبر جابر از امام محمّد باقر عليه السّلام آمده است: «امر به معروف و نهى از منكر طريقۀ پيامبران و شيوۀ شايستگان است، فريضۀ بزرگى است كه ديگر فرائض بواسطۀ آن به پا داشته مى‌ شود و راهها امن مى ‌گردد، و كسبها حلال و مظالم به صاحبانش رد مى ‌شود، و زمين آباد مى ‌گردد، و تمام حق از دشمنان گرفته مى ‌شود و كارها استقامت و استوارى بهم مى ‌رساند. پس با دلهاى خود بديها و كارهاى زشت را انكار كنيد، و با زبان بگوئيد، و بر روهايشان بزنيد، و در راه خدا از ملامت كسى نترسيد. پس اگر پند پذيرفتند و به حق بازگشتند راه تعرّضى بر آنها نيست:

«اِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ وَ يَبْغُونَ فِى الاَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ اُولٰئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ» (شورى، 42 ) «راه [تعرض]بر كسانى است كه به مردم ستم مى ‌كنند و در زمين به ناحق سركشى مى ‌نمايند، آنها عذابى دردناك دارند» .

با اين كسان با بدنهاى خود جهاد كنيد، و با دلهاى خود آنان را دشمن داريد، بى‌آنكه سلطه طلب و يا در جستجوى مال باشيد و يا از راه ظلم پيروزى بخواهيد، تا اينكه آنها به امر خدا باز گردند و به طاعت او در آيند» .حديث را با «فروع كافى» : كتاب جهاد، باب امر به معروف تصحيح كرديم.
فصل  ۶  وجوب و شرائط امر به معروف

آنچه از آيات و اخبار ياد شده مستفاد مى ‌شود وجوب امر به معروف و نهى از منكر است و در وجوب آن هيچ اختلافى نيست. تنها اختلاف در اين است كه وجوب اين دو كفائى است يا عينى. و قول حق اين است كه واجب كفائى است، چنانكه ذكر خواهد شد.

و آنچه واجب است امر به واجب و نهى از حرام است. و امّا امر به مستحب و نهى از مكروه مستحب است. و وجوب امر به معروف و نهى از منكر چهار شرط دارد:

اول-علم به معروف و منكر بودن فعل، تا از غلط و اشتباه در امان باشد، پس در امور متشابه امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست، بنابراين هر كه به وجوب يا حرمت هر امرى علم قطعى دارد و مى‌ داند كه در آن اختلافى نيست و ضرورى دين يا مذهب يا اجماع قطعى يا از كتاب و سنّت و يا از قول علماست، بر اوست كه امر و نهى كند. ولى كسى كه علم قطعى نداشته باشد، بلكه علم ظنّى از راه اجتهاد يا تقليد حاصل كرده باشد، و اختلاف دربارۀ آن جائز باشد، امر و نهى بر او واجب نيست، مگر بر كسى كه در اين اعتقاد مجتهد يا مقلّد باشد، و يا اينكه اگر فعلا به سبب جهل در مسئله آن را قبول ندارد بر او لازم باشد كه اين اعتقاد را كسب كند، مانند مقلّدى كه بعضى از عقايد اجتهادى مجتهد خود را نداند بر ديگرى است كه مطابق آن به او امر به معروف و نهى از منكر كند.

خلاصه آنكه: در مسائل قطعى كه مورد اجماع و اتّفاق است بر هر كسى امر به معروف و نهى از منكر لازم است، و امّا در آنچه غير قطعى است و اختلاف رأى مجتهدين در آن ممكن است مجتهد يا مقلّد در آن امر و نهى نمى ‌تواند كرد مگر نسبت به كسى كه بداند اعتقاد وى موافق اعتقاد اوست.

دوم-احتمال و اميد فايده و تأثير بر امر و نهى. پس اگر علم يا ظن غالب داشته باشد كه اثر نمى ‌كند امر به معروف و نهى از منكر چون فايده ‌اى ندارد واجب نخواهد بود.

سوم-قدرت بر امر و نهى داشتن و عدم مفسده و ضرر. پس اگر ظنّ ضرر براى او يا يكى از مسلمانان باشد وجوب آن ساقط مى ‌شود، زيرا در دين ضرر و ضرار نيست.

چهارم-تارك معروف و مرتكب منكر و گناه بر استمرار خلاف خود اصرار ورزد، ولى اگر آثار پشيمانى و توبه به ظهور رسد وجوب امر به معروف و نهى از منكر از ميان مى ‌رود، زيرا كار عبثى خواهد بود.

و شرط بودن اين شروط به سبب اختلاف درجات امر به معروف و نهى از منكر مختلف مى‌ شود چنانكه خواهد آمد. و دليل بر شرط بودن سه شرط اول اين روايت است كه: «از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: آيا امر به معروف و نهى از منكر بر همۀ امّت واجب است؟ فرمود: نه. پرسيدند : چرا؟ فرمود : فقط بر قوىّ مطاع و كسى كه معروف را از منكر باز مى ‌شناسد واجب است، نه بر ضعيفى كه به تشخيص حق و باطل راه نيافته است. و دليل اين، كتاب خداى عز و جلّ است كه مى ‌فرمايد:

«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ» (آل عمران، 104 ) «بايد از شما دسته‌اى باشند كه به نيكى بخوانند و به معروف امر كنند و از منكر نهى كنند» .

و اين فرمان براى عده‌اى خاص است نه براى همه، چنانكه خداى عز و جلّ مى ‌فرمايد:

«وَ مِنْ قَوْمِ مُوسٰى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ» (اعراف، 158 ) «از قوم موسى گروهى به حق هدايت مى ‌كنند و به حق عدالت مى‌ ورزند» .

و نفرمود بر امّت موسى، و نه بر هر قومى، كه در آن روز دسته‌ هاى مختلفى بودند. و امّت از يك نفر به بالاست، چنانكه خداى عز و جلّ مى ‌فرمايد: «اِنَّ اِبراهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتاً لِلّهِ: إبراهيم امّتى (پيشوائى) فرمان ‌بر خدا بود» . و بر كسى كه نيرو و طاقتى ندارد باك و باز خواستى نيست.

مسعده گفت: «به گفتار امام صادق عليه السّلام گوش مى ‌دادم-در حالى كه از معنى حديثى كه از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيده: «انّ أفضل الجهاد كلمة عدل عند إمام جائر: برترين جهاد سخن عدل نزد پيشواى ستمگر است» سؤال شد-فرمود: اين در صورتى است كه بعد از معرفت او را امر به معروف كند و او بپذيرد، وگرنه نه» .

و در خبرى ديگر: «امر به معروف و نهى از منكر در مورد مؤمنى است كه پند گيرد يا نادانى كه بياموزد، امّا در مورد صاحب شمشير و شلاق نه» .فروع كافى» : باب امر به معروف.

و يكى ديگر از شرائط اين است كه عمل منكر بر محتسب و نهى ‌كننده بدون تفحّص و تجسّس ظاهر و آشكار باشد، و الاّ واجب نيست، و تجسّس از آن روا نيست، مانند باز كردن در بسته، و فرا داشتن گوش تا معلوم شود كه صدائى كه مى‌آيد گناه است يا نه، يا بوئيدن دهان كسى تا معلوم گردد كه شراب خورده يا نه، يا از كسى بخواهد آنچه در زير جامه دارد نشان دهد، و امثال اين‌ها-به دليل كتاب و سنّت.

 
فصل  ٧  در امر به معروف و نهى از منكر عدالت شرط نيست

كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى ‌كند لازم نيست عادل باشد و يا به آنچه امر و نهى مى ‌كند حتما عمل نمايد، زيرا اولا دلائل وجوب آن مطلق و بدون قيد و شرط است، و ثانيا بر كسى كه فعل حرامى را انجام مى‌ دهد و در ديگرى نيز آن را مشاهده مى ‌كند دو چيز واجب است: يكى ترك آن و ديگر نهى از آن، و اگر يكى از آن دو را ترك كرد وجوب ديگرى از ميان نمى ‌رود. زيرا در غير اين صورت امر و نهى جز بر معصوم واجب نخواهد بود، و بنا بر اين باب امر به معروف و نهى از منكر بكلّى بسته مى‌ شود.

و امّا ناپسند شمرده شدن آن در آيات شريفۀ:

«أَ تَأْمُرُونَ النّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَكُمْ» (بقره، ۴۴ ) «آيا مردم را به نيكى امر مى ‌كنيد و خود را از ياد مى ‌بريد» .

و «لِمَ تَقُولُونَ ما لاٰ تَفْعَلُونَ؟ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أنْ تَقُولُوا ما لاٰ تَفْعَلُونَ» (صف، ٢ - ٣ ) «چرا آنچه نمى ‌كنيد، مى ‌گوئيد؟ نزد خدا بسيار مبغوض است كه آنچه نمى‌ كنيد، بگوئيد» .

و آنچه در حديث اسراء (سير در شب) آمده كه كسانى را با مقراض (قيچى) آتشين مى ‌بريدند، براى اين است كه به آنچه امر مى‌ كردند و مى‌ گفتند عمل نمى‌ كردند، نه براى اينكه امر مى ‌كردند و مى‌ گفتند. و همچنين در اين روايت :

«خداى تعالى به عيسى وحى كرد : نخست خود را پند ده، و اگر پندپذير شدى آنگاه مردم را پند ده، وگرنه از من شرم كن»اين احاديث را با «فروع كافى» : باب امر به معروف و نهى از منكر، و با «وسائل» كتاب امر به معروف، تصحيح كرديم.

و در ديگر رواياتى كه به اين مضمون رسيده است.

و آنچه گفته شده است كه هدايت كردن ديگران فرع اينست كه خود در راه هدايت باشد، و به راه راست آوردن ديگرى فرع آنست كه خود بر راه راست باشد، براى اين است كه امر به معروف و نهى از منكر گاهى به وسيلۀ پند و موعظه است و گاهى به قهر و غلبه و تسلّط، و كسى كه خود به راه راست و درست هدايت نشده باشد، امر و نهى و موعظه از او ساقط است، زيرا مردم به فسق و گناه او آگاهند، و بنا بر اين پند و اندرز او بى ‌فايده است، و در كسى كه از فسق او مطّلع است تأثير نمى ‌كند، و ليكن نمى ‌توان گفت كه اين امر، پند و اندرز او را غير جائز مى ‌سازد، چنانكه امر و نهى او نيز با قدرت و تسلّط بى ‌فايده و بدون تأثير نيست. زيرا فاسق وقتى ديگرى را با قهر و تسلّط از زنا و شراب‌خوارى و امثال اين‌ها بازداشت بى ‌شك فايده و تأثير دارد.

خلاصه اينكه: يكى از دو نوع امر به معروف و نهى از منكر، يعنى طريق پند و اندرز تأثيرش متوقّف برداشتن عدالت و عدم ارتكاب معاصى است، و امّا نوع ديگر، يعنى با غلبه و تسلّط، متوقّف بر آن نيست.

نكتۀ ديگر اينكه: آنچه دربارۀ لازم نبودن شرط عدالت در امر به معروف و نهى از منكر ياد كرديم در مورد افراد رعيّت و مردم معمولى است كه از منكر آگاه مى ‌شوند. و امّا شخصى كه خود را در منصب اصلاح حال مردم و ارشاد و هدايت آنان و بيان احكام الهى به نيابت از رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و أئمۀ معصومين عليهم السّلام قرار داده، ناچار بايد داراى عدالت و تقوا و علم به كتاب خدا و سنّت (احاديث) و ديگر شرائط اجتهاد باشد. و بنا بر اين پاسخ ديگرى از آيات و اخبار در بدو منكر شمردن وعظ كسى كه خود عمل نمى‌ كند بدست مى‌آيد، به اين معنى كه اين انكار و تقبيح مخصوص اوست نه عامّۀ مردم. و به اين معنى حمل مى ‌شود قول حضرت صادق عليه السّلام در «مصباح الشريعة» : «هر كه هوا و هوس خود را ترك نكرده، و از آفات نفس و شهوات آن رهائى نيافته، و شيطان را شكست نداده، و در پناه خدا و امان و نگاهدارى او در نيامده، صلاحيت امر به معروف و نهى از منكر ندارد، زيرا اگر داراى اين صفت نباشد، هر امرى اظهار كند حجّت بر ضدّ خود او مى ‌شود، و مردم از آن بهره نمى ‌گيرند. خداى عزوجلّ مى ‌فرمايد:

«أ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» (بقره، ۴۴ ) «آيا مردم را به نيكى امر مى‌كنيد و خود را از ياد مى ‌بريد» .

و به وى خطاب مى ‌رسد: اى خائن! آيا از مخلوق من چيزى را مى ‌طلبى كه در آن به خود خيانت كرده‌اى و عنان خود را رها ساخته‌اى!»

و نيز اين قول امام صادق عليه السّلام (در همان كتاب) : «صاحب امر به معروف بايد داناى حلال و حرام باشد، به آنچه امر مى ‌كند خود عامل باشد و از آنچه نهى مى‌ كند بازايستد، خيرخواه مردم و مهربان و با رفق و مداوا باشد، با گفتار نيك و بيان خوش آنان را دعوت كند، تفاوت اخلاق و حالات مردم را بشناسد، تا با هر كس فراخور حال و منزلت او رفتار نمايد، به مكر نفس و كيدهاى شيطان بصير و بينا باشد، بر آنچه به او مى رسد صبر كند، در پى انتقام ‌جوئى و شكايت برنيايد، عصبيّت و حميّت به كار نبرد، نيّت خود را براى خدا خالص كند، از او كمك بخواهد و خشنودى او بجويد، و اگر با او مخالفت و جفا شد شكيبائى ورزد، و اگر با وى موافقت شد و امر و نهيش پذيرفته گشت سپاس گويد، كار خود به خدا واگذارد، و از عيب خود غافل نشود» .

تنبيه: بدان كه كسى كه بايد امر و نهى كرده شود گرچه شرط است كه عاقل و بالغ باشد، امّا اين شرط در بيشتر اوامر و نواهى است نه در همۀ موارد زيرا كسى كه كودك يا ديوانه‌اى را ببيند كه شراب مى‌ خورد بر او واجب است كه منعش كند و شرابش را بريزد. و همچنين اگر ديوانه‌اى را ببيند كه با ديوانه‌اى ديگر زنا مى‌ كند يا با حيوانى جمع شده بايد او را منع كند، و حال آنكه لازم نيست چارپائى را كه به كشتزار كسى وارد شده و كشت او را تباه مى‌كند جلوگيرى كند، زيرا نام محتسب (كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‌ كند) در اينجا بر او صدق نمى ‌كند و آن كه مورد نهى واقع مى ‌شود بايد كار در حق او زشت و منكر باشد، و اين فقط در مورد انسان صادق است نه در مورد حيوانات.
فصل  ٨  مراتب امر به معروف

بدان كه امر به معروف و نهى از منكر را مراتبى است:

 ١ -انكار قلبى: به اينكه در دل منكر مرتكب معصيت باشد و او را دشمن بدارد. و اين مشروط است به اينكه نهى‌ كننده علم داشته باشد و نهى ‌شونده بر گناه اصرار و پا فشارى كند (نادم و پشيمان نباشد) .

 ٢ -راهنمائى و شناساندن: به اينكه مرتكب منكر و گناه بداند كه اين كار معصيت است. زيرا بعضى از مردم به سبب جهل و نادانى مرتكب بعضى از معاصى مى ‌شوند، و اگر بدانند كه گناه است از آن خوددارى خواهند كرد.

 ٣ -اظهار كراهت و نفرت از مرتكب گناه و كناره جوئى و دورى كردن از او.

 ۴ -منع و انكار به زبان: ابتدا با پند و نصيحت، و اگر اثر نكرد با ترساندن، و بازداشتن تا آنجا كه نوبت به سخنان تند و درشت برسد. مثل اينكه بگويد: اى نادان! اى احمق! با پروردگارت مخالفت مكن! در اينجا دامى بزرگ براى شيطان هست كه بسا بيشتر واعظان را شكار مى ‌كند. بنابراين هر عالم اندرزگويى بايد اين دام را با نور بصيرت ببيند. آن دام اينست كه شيطان بهنگام وعظ و ارشاد در نزد او حاضر مى ‌شود و خودبينى و برترى او را به سبب علمى كه دارد در دلش وسوسه مى ‌كند و كسى را كه مورد موعظه قرار مى ‌دهد نادان و خوار و پست مى ‌نمايد. و چه بسا قصدش از وعظ خوار ساختن و جاهل شمردن طرف و اظهار بزرگى و شرافت خويش به داشتن علم باشد. و اين حالت آفتى است بزرگ و متضمّن كبر و ريا. و سزاوار است كه هر واعظ ديندارى از اين آفت غفلت نكند، و با نور بصيرت عيوب خود و زشتى درون خويش را بشناسد. و نشانۀ پاك بودن نفس از اين آفت اين است كه اگر آن گناهكار با پند شخص ديگر پند پذيرد يا خود از معصيت بازايستد دوست ‌تر دارد تا به وسيلۀ وعظ او پند گيرد.

 ۵ -بازداشتن به قهر و تسلّط: مانند شكستن آلات لهو، و ريختن شراب، و يا كندن و گرفتن جامه و مال غصبى از وى و رد كردن آن به صاحبش، و امثال اين‌ها.

 ۶ -تهديد و ترساندن: مثل اينكه بگويد دست از اين كار بدار، وگرنه تورا مى ‌زنم و سرت را مى ‌شكنم! و مانند اين از آنچه در صورت دست نكشيدن از معصيت جائز است انجام دهد. ولى جائز نيست كه به كارى تهديد كند كه انجام دادن آن جائز نيست، مثل اينكه بگويد: اين كار را رها كن وگرنه گردنت را مى ‌زنم! يا فرزندت را كتك مى ‌زنم، يا زنت را از خانه بيرون مى ‌كشم، و امثال اين‌ها.

 ٧ -زدن با دست و پا بدون اينكه سلاح بر كشد يا جراحتى وارد سازد.

 ٨ -مجروح كردن با بعضى از سلاحها. اين را سيّد مرتضى-رضى اللّه عنه- و جمعى از علماى ما جائز دانسته ‌اند، ولى بيشتر علما اذن امام را در اين مورد شرط دانسته‌اند. زيرا در اين كار بسا به تنهائى قادر نباشد و به ياران مسلّح نيازمند باشد، و آن شخص فاسق هم از اعوان خود استمداد كند و كار به جنگ و كشتار كشد و فتنه‌اى بزرگ پديد آيد.

فصل  ٩  و  ١٠  معنى واجب كفائى بودن امر به معروف و نهى از منكر آنچه در آمر به معروف و ناهى از منكر سزاوار است

هرگاه شرائط امر به معروف و نهى از منكر حاصل باشد، و تنها يك فرد از گناهى مطّلع شود، بر او واجب عينى است. و اگر شخص ديگرى نيز آگاه باشد، و يكى از آن دو به امر و نهى آغاز كرده، اگر ديگرى احتمال بدهد كه مشاركت او زودتر اثر مى‌ كند و در باز داشتن از گناه استوارتر است، بر او نيز واجب است، وگرنه، نه. زيرا غرض حصول و وقوع معروف و از ميان رفتن منكر است، و هرگاه با فعل يك نفر حاصل شود، كوشش ديگرى بيهوده خواهد بود. و معنى وجوب كفائى آنها همين است.

كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى ‌كند بايد خوشخو و بردبار و شكيبا و قوى النفس باشد، تا اگر نسبت به وى ناسزا گفته شد پريشان خاطر و مضطرب نگردد. زيرا بيشتر مردم پيرو هوا و هوسند، و اگر از ميل و خواستشان بازداشته شوند بر آنان گران آيد، و بسا دربارۀ بازدارنده زبان بگشايند و سخنان درشت و زشت گويند، و حتّى كار را به بى‌ادبى و دشنام‌ گوئى بكشانند.

و نيز بايد با مردم به رفق و مدارا رفتار كند، كه موعظه با رفق و ملايمت و نرمى در دل بيشتر مردم اثرى بهتر و بيشتر دارد.

و نيز بايد از مردم طمع ببُرد، زيرا كسى كه به مال مردم چشم طمع داشته باشد يا اميد دارد كه زبان به مدح و ستايش او بگشايند نمى ‌تواند امر به معروف و نهى از منكر كند. و از اين رو گويند: «يكى از بزرگان در خانه گربه‌اى داشت، و هر روز از قصّابى كه در نزديكى او بود مقدارى گوشت براى گربه مى ‌گرفت، روزى از آن قصّاب گناهى ديد، نخست به خانه رفت و گربه را بيرون كرد، سپس به نزد قصّاب آمده وى را از آن گناه به شدت نهى و منع نمود. قصّاب گفت: بعد از اين ديگر گربه‌ات چيزى نخواهد خورد. گفت: تا گربه را بيرون نكردم و از تو طمع نبريدم به نهى و منع تو نپرداختم!» .

تتميم انواع منكرات

بدان كه منكرات يا حرامند يا مكروه. و منكرات يعنى اعمال ناشايسته بسيار و بى‌ شمار است.

از جمله- منكراتى است كه غالبا در مساجد رخ مى‌ نمايد: مثل بد بجا آوردن نماز و اخلال در بعضى افعال آن، و تأخير از وقت آن، و داخل كردن نجاست در مسجد، و در آنجا سخن دنيا گفتن و خريد و فروش كردن، و كودكان و ديوانگان در آنجا بازى كردن، و به غنا خواندن قرآن، و دخول زنان كه در معرض ريبه و نگاه نامحرم به آنان يا نگاه آنها با نامحرم باشند، و ورود جنب و حائض در آن، و غنا كردن مؤذّن يا ديگر خوانندگان، و پيش از وقت اذان گفتن، و وعظ كسى كه نبايد به اين كار بپردازد مانند كسى كه در گفتار خود دروغ وارد مى ‌كند و يا در مسائل فتوا مى ‌دهد بدون اينكه اهليّت براى آن داشته باشد، يا از موعظه‌اش آشكار شود كه رياكار و جاه طلب است، و امثال اين‌ها. اين‌ها افعال ناشايسته‌اى است كه بعضى حرام و بعضى مكروه است، و هر كه مطّلع شد بايد از آنها نهى كند.

و از جمله-اعمال ناشايستى است كه بيشتر در بازار اتّفاق مى ‌افتد: مثل دروغ گفتن در معاملات، و پوشيدن عيب كالا، و سوگند دروغ، و نزاع به‌ وسيله زدن و دشنام و طعن و لعن و مانند اين‌ها، و كم ‌فروشى و معاملات فاسد كه در فقه بيان شده است.

و از جمله- چيزهايى است كه در راهها و كوچه و خيابان واقع مى‌ شود:

مانند ستونها در ميان راه نهادن، و ساختن دكّان براى خود با استفاده از ديوار و بناى ديگران، و راه بر مردم تنگ كردن به گذاردن طبقهاى طعام، و آشغال و كثافت بر سر راه مردم ريختن-به نحوى كه موجب آزار و اذيّت مردم باشد. دربارۀ بعضى از اين‌ها مثل گذاشتن بساط در كنار خيابان در صورتى كه انتقال به جاى وسيع ممكن نباشد مانعى ندارد، زيرا ممكن است مورد نياز مردم باشد-و چارپايان را بيش از طاقت بار كردن، و ذبح كردن حيوان در ميان راه و خون و سرگين ريختن، و خاكروبه و امثال آن بر سر راه مردم افكندن، و آب پاشيدن به نحوى كه موجب لغزش پا و زمين خوردن شود، و ناودان در كوچه‌هاى تنگ گذاردن و امثال اين‌ها.

و همچنين منكرات و اعمال ناشايسته‌اى كه در حمامها و كاروانسراها و بازارها و مجالس عمومى و دادگاهها و مدرسه‌ها و خانقاهها و ادارات دولتى و غير اين‌ها يافت مى‌شود.

منكراتى از قبيل آنچه ذكر شد واجب است كه نهى كرده شود، و اگر يك نفر به منع و نهى قيام كرد مسئوليّت از ديگران ساقط مى ‌شود، وگرنه به گردن همۀ اهل شهر خواهد بود. امثال اين‌ها كه ذكر شد از منكرات و معاصى جزئى و كوچك است.

و امّا منكرات و گناهان بزرگ، مانند بدعت در دين، و قتل و ظلم و زنا و لواط و شراب ‌خوارى و غناء و نظر به نامحرم و حرامخوارى، و نماز در مكان غصبى و وضو و غسل از آب حرام، و تصرف در مال وقف، و غصب موقوفات، و معامله با ظلمه، و جهل به اصول دين و احكام واجب، و آفات زبان و بسيارى ديگر كه امكان شمارش آنها نيست، بخصوص در امثال زمان ما (زمان مؤلّف) . پس اگر براى مؤمن ديندارى ممكن باشد كه همه يا بعضى از اين منكرات را دفع و منع كند نبايد در خانه بنشيند، بلكه بر او واجب است كه براى نهى و تعليم بيرون آيد. بلكه هر مسلمانى بايد از اصلاح خود آغاز كند و بر طاعات مواظبت نمايد و محرّمات را ترك كند، سپس اهل و اولاد و خويشان خود را هدايت و ارشاد كند، و بعد از آن به اهل محل و سپس به اهل شهر و ديگر شهرها پردازد و همچنين تا هر جاى عالم كه دست او برسد. و اگر شخص نزديكترى به آن قيام كرد از دورتر ساقط است وگرنه هر كسى كه بر آن توانائى دارد مكلّف به آن است، چه نزديك باشد و چه دور. و مادام كه يك فرد جاهل به واجبات دين وجود دارد و كسى مى ‌تواند خود يا به وسيلۀ ديگرى وى را ارشاد و تعليم كند اين تكليف از او ساقط نمى‌ شود. و اين كارى است كه هر كه به امر دين خود اهميّت مى‌دهد او را از ديگر كارها باز مى ‌دارد و به آن مشغول مى‌ كند. امّا در عصر ما اعراض مردم از امور دينشان به حدى رسيده كه اصلاح و بهبود نمى ‌پذيرد، مگر اينكه مشيّت خداوند به آن تعلّق گيرد و يكى از بندگان سعادتمند و قوى خود را برانگيزد تا اين عيب و ننگ را دفع كند و اين رخنه و شكاف را ببندد، و اين سستى را تلافى و جبران كند. 
منبع: علم اخلاق اسلامی ترجمه کتاب شریف جامع السعادات جلد دوم صفحه 312 الی 332 { چاپ انتشارات حکمت ،1370 شمسی } از تالیفات عالم ربانی حضرت علامه ملا مهدی نراقی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -