علل شورش مردم مدینه
مورخین درباره علل این شورش سه روایت نقل کردهاند:
الف: بلاذری می نویسد: هنگامی که عبدالله برادرش عمرو را کشت مردم را به خلع طاعت یزید و جهاد با او فراخواند. از مردم مدینه نیز در این باره دعوت شد و به دنبال آن اهل حجاز اطاعت او را برگردن نهادند. عبدالله بن مطیع از طرف پسر زبیر از مردم مدینه برای او بیعت گرفت. یزید از جریان باخبر شد و از حاکم خود خواست تا گروهی از بزرگان مدینه را برای دلجویی نزد او بفرستد.[۲]
در این روایت، عمده مطلب این است که مدینه به دلیل بیعت با ابن زبیر در برابر یزید ایستادگی کرده است. شاهد آن این است که ابن زبیر بعد از واقعه حره به یارانش گفت: دوستان شما در این واقعه کشته شدهاند.[۳] در این که مردم مدینه پس از آغاز شورش، یزید را از خلافت خلع کرده و با ابن زبیر بیعت کردند، ابوالفرج نیز توضیحاتی آورده است.[۴]
ب: یعقوبی مینویسد: زمانی که عثمان بن محمد والی مدینه گردید، ابن مینا طبق معمول برای بردن «صوافی» - که عبارت از اشیای برگزیده بیتالمال و مختص خلیفه بود - به مدینه آمد. گروهی از مردم از بردن آن اموال که حق خویش میدانستند، جلوگیری کردند. در این میان نزاعی لفظی بین والی و مردم رخ داد که منجر به شورش مردم و اخراج امویان از شهر گردید.[۵] ابن قتیبه نیز شبیه این روایت را نقل کرده است.[۶]
ج: روایت طبری آن است که پس از نصب عثمان بن محمد، او گروهی از بزرگان مدینه را نزد یزید فرستاد تا از آنها استمالت و دلجویی کند و باب بذل و بخشش به روی آنها باز شود. اینان به شام رفته و زمانی که بازگشتند، عوض تمجید شروع به بدگویی از یزید کردند که: «لیس له دین، یشرب الخمر، یغرف بالطنابیر و یضرب عنده القیان و یلعب بالکلاب». او دین ندارد، مشروب میخورد بر طنبور میکوبد و بردگان نزد او مینوازند و با سگان بازی میکند. لذا گفتند که حاضر به اطاعت او و پذیرش امامتش نمیباشند.[۷]
به نظر میرسد که هر سه مساله مطرح بوده است. بلاذری پس از طرح نکته اول به دنبال آن نکته سوم را مطرح کرده است. به یقین زبیریگری نیز عاملی اساسی در حجاز بوده است. مساله دوم نیز زمینه دیگری برای رنجش مردم از امویها گردید.
در منابع تاریخی مردم حجاز به «بوبکری» و «عمری» شهرت دارند، شامیان به «امویگری» و مناطقی چون عراق به «تشیع» و امثال آن. چنین خصیصهای در بین مردم حجاز و به ویژه مردم مدینه که شریک جرم در قتل عثمان بودند، مانع از مقبولیت آنها از سوی بنیامیه و بالعکس بود. اضافه بر آن، مردم مدینه که آن همه بذل و بخشش عمر را برای خود میدیدند - اعم از مهاجرین و انصار - و اینک برخورد معاویه و ابنای او را در بردن صوافی اموال ملاحظه میکردند، نمیتوانستند از امویان راضی باشند.
ظهور ابن زبیر در صحنه سیاسی و ضعف بنیامیه در حجاز، زمینه شورش مردم مدینه را فراهم کرد. یزید در آغاز کوشید تا توسط عبدالله بن جعفر آنها را دعوت به آرامش کند،[۸] اما آنها نپذیرفتند. نعمان بن بشیر از انصار حامی امویها - که او نیز عاقبت زبیری و کشته شد - از طرف یزید به مدینه آمد و آنها را دعوت به «اطاعت از امام» و «لزوم رعایت جماعت» کرد،[۹] اما مردم نپذیرفتند. طبری از عمرو بن سعید نقل کرده که میگفت: تمامی اهل مکه و مدینه تمایل به ابن زبیر دارند.[۱۰]
رهبر شورشیان عبدالله بن حنظله فرزند شهيد نامدار اسلام "حنظله غسيل الملائكه" بود كه پدرش يك روز پس از عروسياش در جنگ احد كشته شد و به حنظله غسيل الملائكه معروف ولي فرزندي از او به جا ماند كه عبدالله ناميده ميشد و با مراقبت و تربيت مادرش رشد يافت و از بزرگان و معاريف مدينه منوره گرديد.
شورشیان، امویان و یاران و موالی آنها را که تقریباً حدود هزار نفر بودند، در خانه مروان بن حکم محاصره کردند[۱۱] و پس از آن با خفت و خواری و در حالی که بچهها آنان را سنگسار میکردند، از شهر بیرون راندند.[۱۲]
آنها با راندهشدگان شرط کردند که اگر قسم یاد کنند تا همراه سپاه شام بازنگردند، اجازه میدهند که از شهر خارج شوند. آنها پذیرفتند، گرچه افراد پلیدی چون مروان[۱۳] و بسیاری دیگر عهد خود را شکستند. واقدی این اخراج را بدست زبیر دانسته و مینویسد: مجموع اخراجشدگان از مکه و مدینه و سایر نقاط حدود چهار هزار نفر بودند.[۱۴] ابن اعثم مینویسد که رهبر این شورشیان، یعنی عبدالله بن حنظلة غسیل الملائکة، از طرف ابن زبیر والی مدینه بوده است.[۱۵]
واقعه حره
یزید که از شگردهای سیاسی خود برای رام کردن ابن زبیر و مردم مدینه خسته شده بود، سپاهی را به سمت مدینه فرستاد. فرماندهی این سپاه با مسلم بن عقبه بود که از بس کشتار کرد به نام «مسرف» شهرت یافت. سپاه پنج هزار نفری او[۱۶] احتمالاً برای از بین بردن مدینه و مکه کافی به نظر میرسید، گرچه ممکن است جمعیت بیشتر از این بوده باشد. به مردم شام گفته شده بود که پس از پیروزی میتوانند به غارت شهر بپردازند و آنچه را میخواهند از خانههای مردم تصاحب کنند.[۱۷] آنان در وقت اعزام، سهمیه خویش را از بیت المال به طور کامل گرفته و علاوه بر آن صد دینار اضافی به آنان داده شد.[۱۸]
مردم مدینه در مدخل ورودی شهر (در محلی که زمانی رسول خدا صلی الله علیه و آله خندق کنده بود، یعنی فاصله بین حره شرقی و غربی در شمال مدینه) خندقی حفر کردند تا بتوانند از شهر دفاع کنند. رهبران آنها عبدالله بن مطیع، معقل بن سنان و در راس آنها عبدالله بن حنظله بود که در حین درگیری خود و فرزندانش کشته شدند.
زمانی که سپاهیان شام به مدینه رسیدند، با مشورت عبدالملک بن مروان که او نیز همراه سایر بنیامیه از شهر اخراج شده بود، در منطقه حره مستقر شدند و به کمک مروان توانستند با وعدههای مالی[۱۹] گروهی از بنیحارثه را فریب داده و از طریق آنها وارد شهر شوند. حمله آنها به داخل شهر و درگیری آنها کمتر از یک روز به طول انجامید و پس از آن شهر به تصرف شامیان درآمد.[۲۰]
مسلم بن عقبه طبق وعده یزید، سه روز جان، مال و ناموس اهالي مدينه را بر لشكريانش مباح كرد و سپاهيان بينزاكت شامي چنان وحشيگري نمودند كه روي تاريخ را سياه كردند و بر هيچ يك از بازماندگان صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرزندان و نوادگانش ترحم نكردند و قتل عام بزرگي به راه انداختند. گويند قريب هزار و هفتصد تن از بزرگان و بزرگ زادگان و حدود ده هزار نفر از ساير مردم مدينه در اين واقعه قتل عام شدند. لشكريان يزيد بنا به فرمان وي تنها به بيت معظم حضرت امام زين العابدين علیهالسلام و علي بن عبدالله بن عباس متعرض نشدند.[۲۱]
تعداد کشتهها بنا به نقل ابن قتیبه یک هزار و هفتصد نفر از انصار و مهاجر و فرزندان آنها و از سایر مردم ده هزار نفر بوده است.[۲۲] او مینویسد تعداد هشتاد نفر از صحابه در این جریان کشته شدند.[۲۳] هیثم بن عدی، تعداد تلفات را شش هزار و پانصد نفر ذکر کرده است.[۲۴]
مسعودی نوشته است: نود و چند نفر از قریش، همین تعداد از انصار و چهار هزار نفر کسانی که شناخته شدند.[۲۵] ابن اعثم، از اولاد مهاجرین را یک هزار و سیصد نفر و از اولاد انصار را یک هزار و هفتصد نفر ذکر کرده است،[۲۶] این تعداد افزون بر کشتهشدگان از سایر مردم است. این آگاهیها نشان میدهد که شمار زیادی از مردم مدینه در این واقعه کشته شدند و خانههای زیادی غارت شده است.
عوانة بن حکم میگوید: هنگامی که آنها از سمت بنیحارثه به داخل شهر آمدند، تنها خانه اسامة بن زید و زنی از حمیر از غارت در امان ماند. آنها با مردم مدینه جنگیدند و آنها را یهودی خطاب میکردند.[۲۷] در جریان حره تنها انصار نبودند که مورد حقد و کینه امویان قرار گرفتند، بلکه تعدادی از خانوادههای مهاجران نیز از بین رفتند. در اینجا باید به دو نکته توجه کرد:
- 1- از لحاظ سیاسی باید گفت که علاوه بر زمینههایی که در اوایل دهه شصت برای این حمله به وجود آمد، یکی از نکات مهم این بود که مردم مدینه در سال سی و شش در جریان قتل عثمان شرکت داشتند. بنیامیه که سرمایهگذاری زیادی در مورد عثمان کرده بودند، به ویژه مردم مدینه را در قتل عثمان یکی از مقصرین اصلی میشناختند، واقعه حره را پاسخی به قتل عثمان عنوان کردند. خود یزید چنین میاندیشید.[۲۸]
شاهد دیگر این که در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله، همین مسلم بن عقبه در غطفان اسیر گردید و زنی از انصار او را خرید و آزاد کرد. وقتی در واقعه حره از او خواستند که به خاطر آن جریان ملاحظه آنها را بکند، گفت: «لکنکم قتلتم عثمان»،[۲۹] شما عثمان را به قتل رساندید. زمانی که خبر واقعه به گوش یزید رسید، شعر ابن زبعری را که در احد سروده بود یعنی «لیت اشیاخی ببدر شهدوا»[۳۰] را خواند که اشاره به انتقام گرفتن از انصار به خاطر کشتن قریش در بدر بود.
در هنگامی که سپاه شام به مدینه حمله کرد، فریاد میزدند: «یا لثارات عثمان».[۳۱] مسلم بعد از واقعه حره گفت: اکنون از کشتن قاتلان عثمان دلم شاد گشتم.[۳۲] بعدها عبدالملک به مردم مدینه میگفت: انکم لاتحبوننا و انتم تذکرون یوم الحرة و نحن لانحبکم ابدا و نحن نذکر مقتل عثمان.[۳۳] شما ما را به خاطر یادآوری واقعه حره دوست ندارید و ما نیز با یادآوری قتل عثمان شما را دوست نداریم.
- 2- مساله دوم قوت حضور اصل «اطاعت از خلیفه» و «رعایت جماعت» در میان شامیان بود، به طوری که امویان مردم شام را سخت بدان پایبند کرده بودند. در جریان روانه ساختن آنها به مدینه از چنین بهانهای برای فرستادن و تحریک آنها بهرهگیری شد.[۳۴]
مسلم بن عقبه که سخت به این اصل معتقد بود، حاضر شد به مدینه حمله کرده و حرمت آن را از بین ببرد. او بعد از این همه کشتارها میگفت: «خدایا تو میدانی که من در مورد هیچ خلیفهای، نه پنهان و نه آشکار نافرمانی نکردم و بهترین عمل خویش را بعد از اعتراف به لا اله الا الله، کشتن اهل حره میدانم».[۳۵]
او میگفت: «هیچ چیز برای من دوست داشتنیتر از این نبود که در وقت مرگ پاک شوم و اینک پس از کشتن این نجسها پاک گردیدم».[۳۶] حصین بن نمیر جانشین مسلم که پس از واقعه حره در مسیر مکه به هلاکت رسید، از او نقل کرد که در وقت مرگ میگفت: «اللهم انک تعلم انی لم اشاق خلیفة ولم افارق جماعة قط فاغفرلی».[۳۷] خدایا تو میدانی که من با هیچ خلیفهای در نیفتاده و هیچگاه از جماعت جدا نشدم. مرا بیامرز!
پیشگویی واقعه حره توسط پیامبر اکرم(ص)
اين واقعه هولناك را رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفري كه به مكه معظمه ميرفت در سرزمين حره در يك مايلي بيرون مدينه پيشگويي كرد و براي آن بسيار متأثر شد.[۳۸]
1- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 220؛ تاریخ الطبری، ج 4، صص 374-380؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 41.
2- انساب الاشراف، ج 4، ص 31.
3- مختصر تاریخ دمشق، ج 3، ص 156.
4- الاغانی، ج 1، صص 24-21.
5- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 250.
6- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 206.
7- تاریخ الطبری، ج 4، ص 368؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 31.
8- الامامة والسیاسة، ج 1، صص 206-207.
9- تاریخ الطبری، ج 4، ص 367.
10- همان، ج 4، ص 369؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 32.
11- تاریخ الطبری، ج 4، ص 370؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 32.
12- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 208.
13- همان، ج 1، ص 210.
14- انساب الاشراف، ج 4، صص 37-38.
15- الفتوح، ج 5، صص 292-293.
16- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 250.
17- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 209؛ تاریخ الطبری، ج 3، ص 372.
18- انساب الاشراف، ج 4، ص 23؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 371.
19- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 211.
20- بعضی از قبل عدم کارایی مردم مدینه را پیش بین کرده (الامامة والسیاسة، ج 1، ص 210) و بعضی از عدم مقاومت آنها شگفت زده شدند (الامة والسیاسة، ج 1، صص 216-217).
21- نك: تاريخ الطبري، ج 5، ص 485؛ اسدالغابه علي بن ابيالكرم جزري، ج 3، ص 219 منتهی الآمال شیخ عباس قمی، ج 2، ص 33؛ تاريخ اُمراء المدينة المنورة عارف احمد عبدالغني، ص 59.
22- همان، ج 1، ص 215.
23- همان، ج 1، صص 216-220.
24- انساب الاشراف، ج 4، ص 42.
25- همان، ج 3، ص 70.
26- الفتوح، ج 5، ص 295.
27- انساب الاشراف، ج 4، ص 37. همان گونه که مینگریم، جنایات مسلم بن عقبه از مواردی است که طبری، ابن قتیبه، بلاذری و دیگران به صراحت موارد آن را آوردهاند. اما چگونه است که ولهاوزن به دفاع از او برخاسته و میکوشد تا او را تبرئه کند. (تاریخ الدولة العربیه، ص 156) بعد از آن نیز کوشش کرده اختلافات بین شام و مدینه را صرفاً سیاسی نشان دهد، در حالی که مسلم است این بینش تنها کوششی برای تطهیر شام و امویان است. البته ما نمیخواهیم کاملاً از مردم مدینه دفاع کنیم اما این طور نبود که انگیزههای دینی بیتاثیر باشد. (همان، ص 161) دفاع او از شام در موارد دیگری نیز مشخص است. (ص 162) دفاع از حجاج و کذب خواندن اتهاماتی که به او نسبت داده شده، از موارد دیگر است. (صص 247-248) از سلیمان شهوتپرست هم به عنوان فردی دیندار نام برده است. (ص 256)
28- ابوالفرج، الاغانی، ج 1، ص 14.
29- انساب الاشراف، ج 4، ص 37. همان گونه که مینگریم، جنایات مسلم بن عقبه از مواردی است که طبری، ابن قتیبه، بلاذری و دیگران به صراحت موارد آن را آوردهاند. اما چگونه است که ولهاوزن به دفاع از او برخاسته و میکوشد تا او را تبرئه کند. (تاریخ الدولة العربیه، ص 156) بعد از آن نیز کوشش کرده اختلافات بین شام و مدینه را صرفاً سیاسی نشان دهد، در حالی که مسلم است این بینش تنها کوششی برای تطهیر شام و امویان است. البته ما نمیخواهیم کاملاً از مردم مدینه دفاع کنیم اما این طور نبود که انگیزههای دینی بیتاثیر باشد. (همان، ص 161) دفاع او از شام در موارد دیگری نیز مشخص است. (ص 162) دفاع از حجاج و کذب خواندن اتهاماتی که به او نسبت داده شده از موارد دیگر است. (صص 247-248) از سلیمان شهوتپرست هم به عنوان فردی دیندار نام برده است. (ص 256)
30- اخبار الطوال، ص 267؛ انساب الاشراف، ج 4، ص 42.
31- الامامة والسیاسة، ج 1، ص 208.
32- انساب الاشراف، ج 4، ص 41.
33- مروج الذهب، ج 3، ص 122.
34- تاریخ الطبری، ج 4، صص 373-375.
35- انساب الاشراف، ج 4، ص 40، ابن اعثم، ج 5، ص 301.
36- انساب الاشراف، ج 4، ص 41.
37- همان، ج 4، ص 42؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 382؛ پیش از این در بحث «انحرافات دینی در کربلا»، در این باره توضیحاتی داشتیم.
38- بحارالانوار علامه مجلسی، ج 81، ص 125.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی