انهار
انهار
مطالب خواندنی

مرگ «منصور دوانیقی» (158 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
ابوجعفر، منصور بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس، پس از مرگ برادرش ابوالعباس سفّاح در ذی الحجه سال 136 قمري، به خلافت رسيد. وي، دوّمين نفري است كه از طائفه بني عباس، به اين مقام رسيده بود.
در سال هاي خلافت منصور رويدادهاي مهمي در عالم اسلام به وقوع پيوست و اين خليفه خشن و سخت گير، بسياري از معاريف و صاحب نفوذان را با بهانه هاي واهي كشت و بر محرومان و مستضعفان ترحمي نشان نداد و با همه مردم با سنگ دلي و سخت گيري برخورد مي كرد.
در آغاز خلافت وي، عمويش عبدالله بن علي، خلافتش را نپذيرفت و خود را شايسته اين مقام مي دانست و اقدام به شورش بزرگ كرد و بسياري از شهرها را به تصرف خويش درآورد.
منصور، ابومسلم خراساني را با سپاهي سنگين به جنگ او فرستاد و در نبرد با او، سپا هيانش را با شكستي سخت و سنگين مواجه ساخت و آنان را به شدت سركوب كرد.
ولي عبدالله بن علي، از منصور امان خواست و منصور نيز وي را امان داد و او مدتي در بصره بماند و سپس به دارالخلافه رفت و در آن جا، دستگير و زنداني گرديد و پس از مدتي به دستور منصور به طرز تأسف باري، كشته شد. همچنين ابومسلم خراساني با تمام خدمات و تلاش هاي بي دريغي كه براي برپايي خلافت عباسيان كرده بود، ناجوانمردانه به دستور منصور كشته شد. شورش راونديان و سرپيچي عامل خراسان، به شدت سركوب شد.
قيام هاي محمد بن عبدالله بن حسن مثني و برادرش ابراهيم بن عبدالله با شكست مواجه شد و آن دو، يكي در مدينه و ديگري در بصره به شهادت رسيدند. همچنين بسياري از علويان، به ويژه اولاد و احفاد امام حسن مجتبي علیه السلام، معروف به بني الحسن، در سياه چال هاي منصور زنداني و به طرز فجيعي كشته شدند.
منصور به خاطر سكونت راونديه (هواداران ابومسلم خراساني) در هاشميه، اقامت در اين شهر را به مصلحت خويش نمي ديد و هم چنين به خاطر شيعيان و محبان اهل بيت علیهم السلام در كوفه، انتقال خلافت به اين شهر بزرگ اسلامي را ناخوش مي دانست و بدين جهت، در صدد ساختن شهري جديد برآمد.
وي در سال 145 قمري، ساختن شهر بغداد را آغاز كرد و پس از آمادگي نسبي آن، خلافتش را بدان مكان، منتقل نمود و از آن پس، بغداد دارالخلافه عباسيان گرديد.[۱]
شايان ذكر است كه امام ششم شيعيان، حضرت جعفر بن محمد، معروف به "امام جعفر صادق علیه السلام" در عصر سفّاح و منصور مي زيست و از منصور، سختي هاي زيادي متحمل گرديد و سرانجام به دستور وي مسموم شد و در مدينه منوره به شهادت رسيد.[۲]
سرانجام منصور دوانقي، پس از بيست و دو سال خلافت، در ششم ذي حجّه سال 158قمري، در بازگشت از مراسم حج، در مكاني به نام "بئر ميمون" به هلاكت رسيد و جنازه اش را به مكه معظمه حمل كرده و در آن جا به خاك سپردند. پس از آن، بنا به وصيت و سفارش منصور، پسرش مهدي عباسي به خلافت رسيد.[۳]
1- تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 283.
2- الارشاد شيخ مفيد ، ص 528؛ كشف الغمة علي بن عيسي اربلي، ج 2 ، ص 374؛منتهي الآمال شيخ عباس قمي، ج2 ص 149 و ص 155.
3- تاريخ ابن خلدون ، ج 2، ص 319.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -