انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات مأمون عباسي (218 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
عبدالله بن هارون الرشيد معروف به "مأمون" هفتمين خليفه از طايفه بني‌عباس بود كه بر تخت خلافت تكيه زد و مدتي نسبتا طولاني زمامداري كرد. پدرش هارون الرشيد، پيش از هلاكت خود سه تن از فرزندان خويش به نام‌هاي: محمدامين، عبدالله مأمون و قاسم مؤتمن را به ترتيب به جانشيني خويش برگزيد و خود وي در سال 193 قمري در خراسان به هلاكت رسيد. پس از مرگ وي فرزندش محمد معروف به "امين" زمام امور را بدست گرفت و لباس خلافت را بر تن پوشيد.
اما پس از مدتي در صدد عزل مأمون از ولايت‌عهدي خويش و جايگزيني فرزند خود و تضعيف مأمون و سپاهيان وي كه در خراسان مستقر بودند، برآمد و در اين راه تلاش‌هايي به عمل آورد.
مأمون كه در شرق عالم اسلام يعني از همدان تا آخرين نقطه‌هاي سرزمين خراسان امارت داشت و سپاهي بازمانده از پدرش در اختيار وي بود، از رفتار برادرش نگران و درصدد مقابله به مثل برآمد.
عاقبت دشمني‌هاي دو برادر به جنگ تمام عيار و خونيني منجر شد و هزاران نفر از طرفين كشته و زخمي گرديدند و سرانجام سپاهيان مأمون پيروز شده و برادرش امين را به قتل آوردند و شهر بغداد را فتح و بر ساير مناطق تحت حكومت امين، استيلا يافتند و از آن روز كه مصادف بود با محرم سال 198 قمري، رسما به نام وي خطبه خوانده و از مردم براي وي بيعت گرفتند.[۱]
مأمون پس از استيلاي كامل بر تمام مناطق تحت حكومت عباسیان، براي استحكام حكومت خويش و اقتدار خلافت اسلامي ترفندهاي گوناگوني به عمل آورد. از جمله اين كه در سال 200 قمري از امام علي بن موسي‌الرضا علیه‌السلام دعوت كرد كه به خراسان رفته و در امر خلافت با وي گفتگو نمايد.
آن طوري كه از مأمون نقل شده است، وي در نبرد با برادرش امين نذر كرده بود كه در صورت پيروزي بر سپاهيان وي و به چنگ آوردن خلافت اسلامي، قدرت را به شخصي كه افضل آل ابي‌طالب علیه‌السلام باشد، بسپارد. بدين جهت به درباريان خويش دستور داد كه مقدمات سفر امام رضا علیه‌السلام به خراسان را فراهم سازند.
مأمون مي‌گفت: ما أعلم احداً أفضل من هذا الّرجل علي وجه الأرض؛[۲] من در كره زمين، شخصيتي بالاتر و والاتر از اين مرد (امام رضا علیه‌السلام) نمي‌شناسم. وي در اجراي نيت خويش بسيار جدي بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل بيت علی علیه‌السلام و سرزنش ريش‌سفيدان بني‌عباس، واهمه‌اي نداشت و سرانجام به مقصود خويش رسيد و امام رضا علیه‌السلام را وادار به سفر خراسان نمود. هنگامي كه آن حضرت وارد خراسان شد، مورد استقبال شايان مردم و درباريان و از جمله خود مأمون قرار گرفت.
مأمون در آغاز به آن حضرت پيشنهاد نمود كه خلافت اسلامي را بر عهده گيرد، ولي امام رضا علیه‌السلام كه از نيت‌هاي مأمون آگاه بود، امتناع نمود. مأمون سپس به وي مقام ولايت‌عهدي را پيشنهاد كرد و آن حضرت مجدداً امتناع نمود، ولي مأمون آن حضرت را محترمانه مجبور به پذيرش كرد.
پس از آن كه امام رضا علیه‌السلام ولايت‌عهدي مأمون را بر عهده گرفت، تلاش زيادي به عمل آورد كه از ستم‌كاري‌هاي خلافت و انحرافات خود مأمون بكاهد و در اين راه به موفقيت‌هاي بزرگي نايل آمد و زمينه گسترش مكتب اهل بيت علیهم‌السلام و حس عدالت‌خواهي را در ميان مردم شعله‌ور نمود. مأمون، فرايند چنين راهي را به سود خود نمي‌ديد ولذا در صدد شهادت آن حضرت برآمد و در 28 صفر سال 203 قمري وي را مسموم و به شهادت رسانيد.[۳]
پس از شهادت آن حضرت، مأمون به بغداد برگشت و از امام محمدتقي علیه‌السلام دلجويي نمود و دختر خويش ام‌الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و مقام وي را در بغداد و مدينه گرامي داشت.[۴] مأمون در اواخر عمر خويش، جنگ‌هاي بزرگي با روميان آغاز كرد و پيروزي‌هاي عظيمي بدست آورد.[۵]
سرانجام در 47 و يا 48 سالگي، در "عين بديدون" كه عرب‌ها آن را "بذندون" و رومي‌ها "رقه" مي‌نامند وفات يافت. وي را پس از مرگش به "طرسوس" كه هم‌اكنون "طرطوس" مي‌گويند، واقع در غرب شام و در ساحل درياي مديترانه به خاك سپردند. پس از وي برادرش ابواسحاق معروف به معتصم به خلافت رسيد.[۶]
درباره تاريخ وفات مأمون، مورخان و سيره‌نويسان متفقند كه وي در رجب سال 218 قمري درگذشت، ولي درباره روز وفاتش اتفاقي ميان آنان نيست. برخي روز هشتم، برخي روز يازدهم، برخي روز سيزدهم و برخي روز هفدهم رجب را روز درگذشتش مي‌دانند.[۷]
دينوري درباره شخصيت مأمون و ويژگي‌هاي وي گفت: و كان شهما بعيد الهمه، أبي النفس، و كان نجم ولد العباس في العلم والحكمه، و قد كان اخذ من جميع العلوم بقسط، و ضرب فيها بسهم، و هو الذي استخرج كتاب اقليدس من الروم، و أمر بترجمته و تفصيله، و عقد المجالس في خلافته للمناظره في الأديان والمقالات.[۸]

1- تاريخ ابن خلدون (عبدالرحمن بن محمد)، ج 2، ص 346.
2- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602.
3- همان، ص 611.
4-  تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 465.
5-  المنتظم في تاريخ الامم والملوك (ابن جوزي) ج 10-9، ص 265؛ تاريخ اليعقوبي ج 2، ص 465.
6-  وقايع الايام (شیخ عباس قمی)، ص 312.
7-  الأخبار الطوال (الدينوري) ص 400؛ الثقات (ابن حبان)، ج 2، ص 331؛ تاريخ بغداد (خطيب بغدادي)، ج 1، ص 189؛ تاريخ مدينه دمشق (ابن عساكر)، ج 33، ص 337؛ وقايع الايام، ص 312؛ المحبر (محمد بن حبيب بغدادي)، ص 41.
8- الاخبار الطوال (الدينوري) ص 400.
 
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -