انهار
انهار
مطالب خواندنی

آيات 94 - 99 بقره

بزرگ نمایی کوچک نمایی
آيات 94 - 99 بقره

94- قل ان كانت لكم الدار الاخرة عند اللّه خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين

95- ولن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم واللّه عليم بالظلمين

96- ولتجدنهم اءحرص الناس على حيوة و من الذين اءشركوا يود اءحدهم لو يعمر اءلف سنة و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر واللّه بصير بما يعملون

97- قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن اللّه مصدقا لما بين يديه و هدى و بشرى للمؤمنين

98- من كان عدوالله و ملئكته و رسله و جبريل و ميكال فان اللّه عدو للكافرين

99- و لقد اءنزلنا اليك آيات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون

ترجمه آيات

بگو اگر خانه آخرت نزد خدا در حاليكه از هر ناملايمى خالص باشد، خاص براى شما است و نه ساير مردم و شما در اين دعوى خود، راست مى گوئيد پس تمناى مرگ كنيد (تا زودتر بآن خانه برسيد) (94) در حاليكه هرگز چنين تمنائى نخواهند كرد براى آن جرمها كه مرتكب شدند و خدا هم از ظلم ظالمان بى خبر نيست (95)

تو ايشان را قطعا خواهى يافت كه حريص ترين مردمند بر زندگى ، حتى حريص تر از مشركين كه اصلا ايمانى بقيامت ندارند هر يك از ايشانرا كه وارسى كنى خواهى ديد كه دوست دارد هزار سال زندگى كند غافل از اينكه زندگى هزارساله او را از عذاب دور نميكند و خدا به آن چه ميكنند بينا است (96) بگو آنكس كه دشمن جبرئيل است بايد بداند كه وى قرآن را باذن خدا بر قلب تو نازل كرده نه از پيش خود قرآنيكه مصدق كتب آسمانى قبل و نيز هدايت و بشارت براى مؤمنين است (97) كسيكه دشمن خدا و ملائكه و رسولان او و جبرئيل و ميكائيل است بايد بداند كه خدا هم دشمن كافران است (98) با اينكه آياتى كه ما بر تو نازل كرده ايم همه روشن است و كسى بدان كفر نمى ورزد مگر فاسقان (99)

ادامه محاجه با يهود و اثبات دروغگوئى آنان و ترسشان از مرگ

بيان (قل ان كانت لكم ) الخ ، از آنجا كه قول يهود: (لن تمسنا النار، الا اياما معدودة )، (جز چند روزى آتش با ما تماس نمى گيرد) و نيز در پاسخ اينكه (آمنوا بما انزل اللّه :) (ايمان بياوريد به آنچه خدا نازل كرده ) گفته بودند: (نؤ من بما انزل علينا،) (به آنچه بر خود ما نازل شده ايمان مى آوريم ) و اين دو جمله بالتزام دلالت ميكرد بر اينكه يهوديان مدعى نجات در آخرتند، و ديگرانرا اهل نجات و سعادت نميدانند، و نجات و سعادت خود را هم مشوب به هلاكت و شقاوت نميدانند، چون بخيال خود جز ايامى چند معذب نميشوند، و آن ايام هم عبارتست از آن چند صباحى كه گوساله پرستيدند.

لذا خدايتعالى با خطابى با ايشان مقابله كرد، كه دروغگوئى آنان را در دعويشان ظاهر سازد، خطابيكه خود يهود بدون هيچ ترديدى آن را قبول دارد و آن اين استكه برسول گراميش دستور ميدهد بايشان بگويد: (قل ان كانت لكم الدار الاخرة ) يعنى اگر خانه آخرت از آن شما است ، و مراد از خانه آخرت سعادت در آخرت است براى اينكه وقتى كسى مالك خانه اى شد، به هر نحو كه خوشش ‍ آيد و دوست بدارد در آن تصرف مى كند، و به بهترين وجه دلخواه و سعادت مندانه ترين وجه وارد آن ميشود، (عند اللّه )، يعنى مستقر در نزد خدا و يا بگو بحكم خدا يا باذن او در حقيقت اين جمله نظير جمله : (ان الدين عنداللّه الاسلام ) (دين نزد خدا اسلام است ) ميباشد. (خالصة ) يعنى اگر خانه آخرت در نزد خدا خالص از آن شما است ، و مراد از خالص اين استكه مشوب بچيزى كه مكروه شما باشد نيست ، خلاصه عذاب و ذلتى مخلوط با آن نيست ، چون شما معتقديد كه در آن عالم عذاب نميشويد مگر چند روزى .

(من دون الناس )، برخلاف مردم ، چون شما تمامى اديان به جز دين خود را باطل مى دانيد (فتمنوا الموت ان كنتم صادقين )، پس آرزوى مرگ و رفتن بدان سراى را بكنيد، اگر راست ميگوئيد، و اين خطاب نظير خطاب (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ) (بگو اى كسانيكه يهودى گرى را شعار خود كرده ايد، اگر ميپنداريد كه تنها شما اولياء خدائيد نه مردم ، پس آرزوى مرگ كنيد، اگر راست مى گوئيد) ميباشد.

امتحان يهود كه آيا در ادعاى خود كه زندگى قرين به سعادت آخرت را خاص خود مى داندراست مى گويد يا دروغ ؟

و اين مؤ اخذه بلازمه امرى فطرى است ، امرى كه بيّن الاثر است ، يعنى اثرش براى همه روشن است ، بطوريكه احدى در آن كمترين شك نميكند و آن اين است كه انسان و بلكه هر موجود داراى شعور، وقتى كه بين راحتى و تعب مختار شود، البته راحتى را اختيار ميكند، و اگر ميان دو قسم زندگى يكى مكدر و آميخته با ناراحتى ها، و ديگرى خالص و صافى ، مخير شود، بدون هيچ ترديدى عيش ‍ خالص و گوارا را اختيار مى كند، و بفرضى هم كه بدون اختيار گرفتار زندگى پست و عيش مكدر شده باشد پيوسته آرزوى نجات از آن و رسيدن بعيش طيب و گوارا در سر مى پروراند، و حتى يك لحظه هم از حسرت بر آن زندگى خالى نيست ، نه قلبش ، و نه زبانش ، بلكه همواره براى رسيدن بآن سعى و عمل مى كند.

اين امر فطرى است ، حال ببينيم يهود در دعوى خود كه زندگى قرين به سعادت آخرت را خاص خود ميداند، راست مى گويد يا دروغ ، امتحانش مجانى است ، و آن اين است كه اگر راست بگويند، و آن زندگى خاص ايشان باشد، نه ساير مردم ، بايد بزبان دل و زبان سر، و با اركان بدن ، همواره آرزوى رسيدن بآنرا داشته باشند، و حال اينكه مى بينيم ابدا آرزوى آن را ندارند، چون ريگ در كفش دارند، انبياى خدا را كشته اند، بموسى كفر ورزيده اند، و پيمانهائى از خدا را نقض كرده اند، خدا هم كه داناى بستمكاران است .

(بما قدمت ايديهم ) اين جمله كنايه از عمل است ، از اين جهت كه بيشتر اعمال ظاهرى انسان ، با دست انجام ميشود، و انسان بعد از انجام ، آنرا بهر كس كه بدردش بخورد، و يا از او بخواهد، تقديم ميدارد، پس در اين جمله دو عنايت است اول اينكه تقديم را بدستها نسبت داده ، نه صاحبان دست ، دوم اينكه هر فعلى را عمل دانسته .

و سخن كوتاه آنكه : اعمال انسان و مخصوصا آن اعمالى كه بطور مستمر انجام ميدهد، بهترين دليل است بر آنچه كه در دل پنهان كرده ، اعمال زشت و افعال خبيث جز از باطنى خبيث حكايت نميكند، باطنيكه هرگز ميل ديدار خدا و وارد شدن بخانه اولياء او را ندارد.

يهود نسبت به هر ملت ديگرى نسبت به زندگى دنيا مريض تر است

(ولتجدنهم احرص الناس على حيوة ) اين جمله بمنزله دليلى است كه جمله (ولن يتمنوه ابدا) الخ ، را بيان ميكند، و شاهد بر اين است كه ايشان هرگز تمناى مرگ نمى كنند، چون مى بينيم كه از هر مردمى ديگر بزندگى دنيا كه يگانه مانع آرزوى آخرت ، حرص ‍ بر آنست ، حريصترند.

و اينكه كلمه (حياة ) را نكره آورد، براى تحقير دنيا بود، همچنانكه در آيه (و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب ، و ان الدار الاخرة لهى الحيوان ، لو كانوا يعلمون ،) (اين زندگى دنيا جز لهوى و لعبى نيست و تنها زندگى آخرت است كه حيات محض است ، اگر بدانند) نيز زندگى دنيا را به لهو و لعب تعبير كرده .

(و من الذين اشركوا)، از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله عطف است بر كلمه (الناس )، و معنايش اينستكه يهوديان را مى يابى ، كه از همه مردم حتى از مشركين حريص تر بدنيايند.

(و ما هو بمز حزحه من العذاب اءن يعمر)، باز از ظاهر بر مى آيد كه كلمه (ما) در اول اين جمله ماى نافيه است ، و ضمير (هو) يا ضمير شاءن و قصه است ، و جمله (اءن يعمر) مبتداء، و جمله : (بمزحزحه من العذاب )، خبر آن باشد، و معنا چنين است كه (قصه از اين قرار است كه آرزوى هزار سال عمر، او را از عذاب دور نميكند) و يا راجع است باينكه قبلا فرمود: (يك يك آنان دوست ميدارند هزار سال زندگى كنند)، و معنا چنين است كه (آن ، يعنى دوستى هزار سال عمر، او را از عذاب دور نميكند).

(و جمله اءن يعمر) همان ضمير را بيان مى كند، و معناى آيه اين استكه يهوديان هرگز آرزوى مرگ نمى كنند، بلكه سوگند ميخورم كه ايشانرا حريص ترين مردم بر زندگى ناچيز و پست و جلوگير و مزاحم از زندگى سعيده آخرت خواهى يافت ، بلكه نه تنها حريص ترين مردم ، كه حتى حريص تر از مشركين خواهى يافت ، كه اصلا معتقد بقيامت و حشر و نشر نيستند، آرى يك يك يهود را خواهى يافت كه دوست ميدارد طولانى ترين عمرها را داشته باشد، و حال آنكه طولانى ترين عمر، او را از عذاب دور نميكند، چون عمر هر چه باشد بالاخره روزى بسر ميرسد.

(يود احدهم لو يعمر الف سنة )، منظور از هزار سال ، طولانى ترين عمر است ، و كلمه هزار، كنايه از بسيارى است ، چون در عرب آخرين مراتب عدد از نظر وضع فردى است ، و بيش از آن اسم جداگانه ندارد، بلكه با تكرار (هزار هزار) و يا تركيب (ده هزار و صد هزار) تعبير ميشود.

(بصير) يعنى عالم به ديدنى ها

(و اللّه بصير بما يعملون )، كلمه (بصير) از اسماء حسناى الهى است ، و معنايش علم بديدنيها است ، نه اينكه به معناى بينا و داراى چشم باشد، و در نتيجه بصير از شعب اسم عليم است .

بهانه يهود براى عدم ايمان به  قرآن: ما با جبرئيل دشمنيم

(قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك ) الخ ، سياق دلالت دارد بر اينكه آيه شريفه در پاسخ از سخنى نازل شده كه يهود گفته بودند، و آن اين بوده كه ايمان نياوردن خود را بر آنچه بر رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده تعليل كرده اند باينكه ما با جبرئيل كه براى او وحى مى آورد دشمنيم ، شاهد بر اينكه يهود چنين حرفى زده بودند اينستكه خداى سبحان درباره قرآن و جبرئيل با هم در اين دو آيه سخن گفته ، رواياتى هم كه در شاءن نزول آيه وارد شده ، اين استفاده ما را تاءييد ميكند.

و اما آيات مورد بحث در پاسخ از اينكه گفتند: ما بقرآن ايمان نمى آوريم براى اينكه با جبرئيل كه قرآن را نازل مى كند دشمنيم ، مى فرمايد اولا: جبرئيل از پيش خود قرآنرا نمى آورد، بلكه باذن خدا بر قلب تو نازل مى كند، پس دشمنى يهود با جبرئيل نبايد باعث شود كه از كلاميكه باذن خدا مى آورد اعراض كنند.

و ثانيا قرآن كتابهاى بر حق و آسمانى قبل از خودش را تصديق مى كند و معنا ندارد كه كسى به كتابى ايمان بياورد، و بكتابى كه آنرا تصديق مى كند ايمان نياورد.

و ثالثا قرآن مايه هدايت كسانى است كه بوى ايمان بياورند.

و رابعا قرآن بشارت است ، و چگونه ممكن است شخص عاقل از هدايت چشم پوشيده ، بشارتهاى آنرا بخاطر اينكه دشمن آنرا آورده ، ناديده بگيرد؟

و از بهانه دومشان كه گفتند: ما با جبرئيل دشمنيم جواب ميدهد باينكه جبرئيل فرشته اى از فرشتگان خداست و جز امتثال دستورات خداى سبحان كارى ندارد، مثل ميكائيل و ساير ملائكه ، كه همگى بندگان مكرم خدايند، و خدا را در آنچه امر كند، نافرمانى نمى كنند، و هر دستورى بدهد انجام ميدهند.

و همچنين رسولان خدا از ناحيه خود، كاره اى نيستند، هر چه دارند به وسيله خدا، و از ناحيه او است ، خشمشان و دشمنى هايشان براى خداست ، پس هر كس با خدا و ملائكه او، و پيامبرانش ، و جبرئيلش ، و ميكائيلش ، دشمنى كند، خدا دشمن او است ، اين بود آن دو جوابيكه دو آيه مورد بحث بدان اشاره دارد.

وجه بكار بردن التفات در آيه شريفه

(فانه نزله على قلبك) در اين آيه التفاتى از تكلم بخطاب كار رفته براى اينكه جمله (هر كس دشمن جبرئيل باشد) الخ ، كلام رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم است و جا داشت بفرمايد: (جبرئيل آنرا باذن خدا بر قلب من نازل كرده )، ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: (بر قلب تو نازل كرده )، و اين تغيير اسلوب براى اين بوده كه دلالت كند بر اينكه قرآن همانطور كه جبرئيل در نازل كردنش ‍ هيچ استقلالى ندارد، و تنها مامورى است مطيع ، همچنين در گرفتن آن و رساندنش برسولخدا استقلالى ندارد،

بلكه قلب رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم خودش ظرف وحى خداست ، نه اينكه جبرئيل در آن قلب دخل و تصرفى كرده باشد و خلاصه جبرئيل صرفا ماءمور رساندن است .

اين را هم بدان كه آيات مورد بحث در اواخرش چند نوع التفات بكار رفته ، هر چند كه اساس و زمينه كلام خطاب به بنى اسرائيل است ، چيزى كه هست وقتى خطاب ، خطاب ملامت و سرزنش بود، و كلام هم بطول انجاميد، مقام اقتضاء مى كند كه گوينده بعنوان اينكه من از سخن با شما خسته شدم ، و شما لياقت آنرا نداريد كه بيش از اين روى سخن خود بشما بكنم لحظه به لحظه روى سخن از آنان برگرداند، و متكلم بليغ بايد باين منظور پشت سر هم التفات بكار ببرد، تا بفهماند من هيچ راضى نيستم با شما سخن بگويم ، از بس كه بد گوش و پست فطرتيد، از سوى ديگر اظهار حق را هم نميتوانم ترك نموده و از خطاب بشما صرفنظر كنم .

(عدو للكافرين) الخ ، در اين جمله بجاى اينكه ضمير كفار را بكار ببرد، و بفرمايد: (عدو لهم)، اسم ظاهر آنان را آورده ، و نكته اش اين است كه بر علت حكم دلالت كند، و بفهماند اگر دشمن ايشانست ، بخاطر اين است كه ايشان كافرند، و بطور كلى خدايتعالى دشمن كفار است .

(و ما يكفر بها الا الفاسقون) الخ ، اين جمله دلالت دارد بر اينكه علت كفر كفار چيست ؟ و آن فسق ايشانست ، پس كفار بخاطر فسق كافر شدند، و بعيد نيست كه الف و لام در (الفاسقون)، الف و لام عهد ذكرى ، و اشاره به اول سوره باشد، كه مى فرمود: (و ما يضل به الا الفاسقين ، الذين ينقضون عهد اللّه من بعد ميثاقه) الخ ، و معنا چنين باشد: كه كفر نمى ورزند بآيات خدا، مگر همان فاسقانى كه در اول سوره نام برديم .

و اما سخن از جبرئيل ، و اينكه قرآن را چگونه بر قلب رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل ميكرده ، و نيز سخن از ميكائيل ، و ساير ملائكه ، بزودى در جاى مناسبى انشاءاللّه خواهد آمد.

بحث روايتى (شامل روايتى درباره دشمنى يهود باجبرئيل)

در مجمع البيان ذيل آيه ، (قل من كان عدوا لجبريل) روايت آورده ، كه ابن عباس گفت : سبب نزول اين دو آيه اين مطلب بود، كه روايت كنند چون رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد مدينه شد، اين صوريا و جماعتى از يهود اهل فدك نزد آن جناب آمده پرسيدند: اى محمد خواب تو چگونه است ؟ چون ما درباره خواب پيامبرى كه در آخر زمان مى آيد چيزى شنيده ايم .

فرمود، ديدگانم بخواب مى رود، ولى قلبم بيدار است ، گفتند، درست گفتى اى محمد، حال بگو ببينيم فرزند از پدر است يا از مادر؟ فرمود: اما استخوانها و اعصاب و رگهايش از مرد است ،

و اما گوشت و خون و ناخن و مويش از زن است گفتند: اين را نيز درست گفتى اى محمد، حال بگو بدانيم : چه ميشود كه فرزند شبيه بعموهايش ميشود ولى بدائى هايش شباهت پيدا نمى كند؟ و يا فرزندى بدائى هايش شباهت بهم ميرساند، و هيچ شباهتى بعموهايش ‍ ندارد؟ فرمود: از نطفه زن و مرد هر يك بر ديگرى غلبه كند، فرزند بخويشان آن طرف شباهت پيدا مى كند، گفتند: اى محمد اينرا نيز درست گفتى ، حال از پروردگارت بگو كه چيست ؟ اينجا خداى سبحان سوره ، (قل هو اللّه احد) را تا بآخر نازل كرد، ابن صوريا گفت : يك سوال ديگر مانده ، اگر جوابم بگوئى بتو ايمان مى آورم ، و پيرويت مى كنم ، بگو ببينم : از ميان فرشتگان خدا كداميك بتو نازل ميشود. و وحى خدا را بر تو نازل مى كند؟ راوى ميگويد: رسولخدا فرمود: جبرئيل ، ابن صوريا گفت : اين دشمن ماست چون جبرئيل همواره براى جنگ و شدت و خونريزى نازل مى شود، ميكائيل خوبست ، كه همواره براى رفع گرفتاريها و آوردن خوشيها نازل ميشود، اگر فرشته تو ميكائيل بود، ما بتو ايمان مى آورديم .

كيفيت خواب رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم

مولف: اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چشمم ميخوابد و قلبم بيدار است تنها در اين حديث نيامده ، بلكه احاديثى بسيار چه از عامه و چه از خاصه در اين باب رسيده ، و معنايش اين است كه آنجناب با خوابيدن از خود بيخود نميشده ، و در خواب ميدانسته كه خواب است ، و آنچه مى بيند در خواب ، مى بى ند، نه در بيدارى .

و اين حالت گاهى در بعضى از افراد صالح پيدا ميشود، و منشاء آن طهارت نفس و اشتغال بياد پروردگار، و مقام او است ، علتش هم اين است كه وقتى نفس آدمى بر مقام پروردگار اشراف يافت ، اين اشراف ديگر نمى گذارد از جزئيات زندگى دنيا و نحوه ارتباطى كه اين زندگى به پروردگار دارد غافل بماند، و اين خود يكنوع مشاهده است كه براى آنگونه افراد دست ميدهد و ما از آن ميفهميم كه آدمى در عالم حيات دنيوى در حال خواب است ، حال چه اينكه راستى بخواب هم رفته باشد، يا باصطلاح ما بيدار باشد، خلاصه آنكسى هم كه در نظر ما فرورفتگان در ماديات و محسوسات ، بيدار است ، در نظر آن افراد هوشيار، خواب است .

همچنانكه از اميرالمؤمنين على بن ابيطالب صلوات اللّه عليه هم روايت شده كه فرمود: (الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا) مردم در خوابند، و چون بميرند، بيدار ميشوند، (تا آخر حديث ) و بزودى انشاءاللّه بحث مفصلى پيرامون اين معنا، و نيز كلامى پيرامون ساير فقرات حديث بالا در موارديكه مناسب باشد در اين كتاب خواهد آمد. 


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -