سیمای سوره ی توبه
این سوره که نهمین سوره ی قرآن کریم است،یکصد و بیست ونه آیه دارد و در سال نهم هجری نازل شده استقسمت هایی از آن قبل از جنگ تبوک، بخشی در حال جنگ و قسمت دیگر،بعد از آن نازل شده است.
مشهورترین نام های این سوره در روایات،«توبه»و«برائت»است.«توبه»،از آن جهت که در این سوره،بارها از توبه ی انسان و بازگشت لطف الهی سخن به میان آمده است و«برائت»،بدان جهت که این سوره با اعلام برائت از مشرکان آغاز شده است.
برخی مفسّران به خاطر ارتباط مطالب این سوره با سوره ی«انفال»،این سوره را دنباله ی آن دانسته وگفته اند:به همین دلیل نیازی به «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» نداشته است،ولی به عقیده ی ما که از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته ایم،این سوره، مستقّل است و نداشتن «بِسْمِ اللّهِ» به خاطر لحن قهرآمیز آن نسبت به مشرکان است،زیرا کلمه ی «بِسْمِ اللّهِ» ،نشان رحمت و امان است و این سوره با اعلام تنفّر از مشرکانِ پیمان شکن آغاز شده است.چنانکه حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«بِسْمِ اللّهِ» برای امان دادن و برائت برای رفع امان است.
در اهمیّت این سوره همین بس که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:سوره های برائت و توحید،همراه با هفتاد هزار صف از فرشتگان نازل شد.
بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ«1»
(این آیات اعلام جدائی و)بیزاری و برائتی است از سوی خدا و پیامبرش، نسبت به مشرکانی که با آنان پیمان بسته اید.
نکته ها:
* از این که برای این سوره در روایات،نام های«برائت»و«توبه»آمده است،می فهمیم که جزء سوره ی انفال نیست،بلکه سوره ای مستقلّ است.
* از این که سوره،به دلیل محتوای قهرآمیزش بدون «بِسْمِ اللّهِ» شروع شده است، می فهمیم که «بِسْمِ اللّهِ» در هر سوره،متعلّق به همان سوره و جزء آن است،نه آنکه به عنوان تشریفات و یا...،در اوّل هر سوره بیاید.
* اعلام برائت،به خاطر پیمان شکنی کفّار بود که در آیه ی 7 و 8 مطرح شده است،و گرنه قانون کلّی،مراعات پیمان هاست و تا طرفِ مقابل به پیمان وفادار باشد،باید آن را نگهداشت.چنانکه در آیه ی 4 آمده است: «إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ» به میثاقتان با مشرکانی که پیمان نشکسته و توطئه ای نکرده اند،تا آخرِ مدّت وفادار بمانید.
به علاوه مسلمانان به دلیل ضعف،تن به آن پیمان دادند،وگرنه خواسته ی مسلمانان،قلع و قمع هر چه سریعتر شرک است.
ماجرای اعلان این آیات
* در سال هشتم هجری مکّه فتح شد،امّا مشرکان همچنان برای انجام مراسم عبادی خود که آمیخته با خرافات و انحرافات بود،به مکّه می آمدند.از جمله عاداتشان این بود؛ لباسی را که با آن طواف می کردند،صدقه می دادند.یک زن که می خواست طواف های بیشتری انجام دهد،چون دیگر لباسی نداشت،به اجبار کفّار برهنه طواف کرد و مردم به او نگاه می کردند.
این وضع برای پیامبر و مسلمانان که در اوج قدرت بودند،غیر قابل تحمّل بود.پیامبر منتظر فرمان خدا بود تا آنکه این سوره در مدینه نازل شد.پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوبکر مأموریت داد تا آیاتی از آن را بر مردم مکّه بخواند.شاید انتخاب ابوبکر به دلیل آن بود که او پیرمرد بود و کسی نسبت به او حساسیّت نداشت.
امّا وقتی او به نزدیک مکّه رسید،جبرئیل از سوی خدا پیام آورد که تلاوت آیات را باید کسی انجام دهد که از خاندان پیامبر باشد.آن حضرت،علی علیه السلام را مأمور این کار کرد و فرمود:من از او هستم و او از من است.علی علیه السلام در وسط راه آیات را از ابوبکر گرفت و به مکّه رفت و بر مشرکان قرائت نمود.
* ماجرای تلاوت آیات این سوره توسّط علی علیه السلام،در کتب اهل سنّت نیز آمده و از اصحاب، کسانی همچون ابوبکر و علی علیه السلام،ابن عباس،انس بن مالک، جابربن عبداللّه انصاری آن را روایت کرده اند و در منابع بسیاری نقل شده است
برخی از اهل سنّتتلاش کرده اند که آن را امری عادّی جلوه دهند تا امتیازی برای حضرت علی علیه السلام به حساب نیاید و تحویل مأموریت تلاوت را به علی علیه السلام،برای تألیف دلِ او دانسته اند،نه امتیازی برای او.در حالی که برای به دست آوردن دل کسی،کاری بی خطر به او محوّل می کنند،نه تلاوت آیاتِ برائت از مشرکان،آن هم در منطقه ی شرک و توسّط کسی که بسیاری از مشرکان را در جنگ ها کشته است و عدّه ای کینه ی او را در دل دارند!
* وقتی خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمان داد که نزد فرعون رفته او را به توحید دعوت کند،وی گفت:خدایا من یک نفر از آنان را کشته ام،می ترسم مرا به قصاص بکشند،برادرم را به همراه من بفرست؛ولی علی علیه السلام که تعداد زیادی از سران شرک را کشته بود،به تنهایی رفت و آیاتِ برائت را در نهایت آرامش خواند،آن هم در جای حسّاسی چون منی و کنار جمره ی عقبه.
* نکاتی که توسّط علی علیه السلام به کفّار اعلام شد عبارت بود از:
1.اعلام برائت و لغو پیمان ها.
2.ممنوعیّت شرکت مشرکان در حج از سال آینده.
3.ممنوعیّت طواف در حالت برهنگی.
4.ممنوعیّت ورود مشرکان به خانه ی خدا.
* در موارد زیادی از قرآن،خدا و رسول در کنار هم مطرح شده اند،از جمله:
الف:در هدیه و لطف. «أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ»
ب:در بیعت. «إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ»
ج:در اطاعت وپیروی. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ»
د:در برائت و بیزاری از دیگران. «بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ»
پیام ها:
1-لغو اعتبار پیمان با مشرکان،از اختیارات رهبر است. «بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ»
(پیمان های بسته شده با مشرکان درباره ی عدم تعرّض به یکدیگر بوده است)
2-وفا به پیمان آری،تسلیم توطئه شدن،هرگز. بَراءَهٌ ... إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ
3-گرچه از نظر حقوقی،موظّفیم به پیمان وفادار باشیم،ولی برائت قلبی از مشرکان و منحرفان،یک اصل دینی است. «بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ» 4-گرچه قانونگذار خداست، «لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً»ولی در سیره و عمل، خدا و رسول در کنار هم هستند. «مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ»
5-برائت،نشانه ی قاطعیّت و اقتدار است،همچنان که سکوت در برابر توطئه ها و پیمان شکنی ها نشانه ی ضعف است. «بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ»
6-پیمان بستن با مشرکان در شرایطی مانع ندارد. «الَّذِینَ عاهَدْتُمْ»
7-اگر به دلیل ترس از توطئه و خیانت،قراردادی لغو شد باید به مخالفان اعلام شود،تا غافلگیر نشوند. بَراءَهٌ مِنَ اللّهِ ... إِلَی ... اَلْمُشْرِکِینَ
فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ«2»
پس(ای مشرکان!)در زمین به مدّت چهار ماه مهلت دارید که(آزادانه) بگردید و بدانید که شما نمی توانید خدا را مغلوب کنید(و از عذاب خدا بگریزید.)و(بدانید)که خداوند،خوار کننده ی کافران است.
نکته ها:
* اعلام برائت،روز دهم ذیحجّه(عید قربان)بود.بنابراین پایانِ مهلت چهار ماهه،دهم ربیع الثانی خواهد شد
* طبق روایات،مهلت چهار ماه برای کسانی بود که قبلاً پیمانی نداشتند،امّا مهلتِ صاحبان پیمان،تا پایان مدّت قراردادشان بود،چه کمتر از چهارماه باشد و چه بیشتر از آن.
پیام ها:
1-بعد از ابطال قراردادها وپیمان ها،به دشمن فرصت دهید تا فکر کند.
فَسِیحُوا ... أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ (به نقل تاریخ،بسیاری از مشرکان در این چهار ماه به اسلام گرویدند.)2-در زمان اقتدار،بدون اعلام قبلی حمله نکنید. فَسِیحُوا ... أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ
3-آنان که نمی خواهند اسلام را بپذیرند،بدانند که هرجا بروند،نمی توانند از حکومت خداوند فرار کنند. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ»
4-جنگ با اسلام،جنگ با خداست. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ»
5-سنّت خدا این است که اگر فرصت بازگشت را از دست بدهید،بدبخت شوید. «مُخْزِی الْکافِرِینَ»
وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ«3»
(و این آیات،اعلامی است)از سوی خدا و پیامبرش(به مردم)در روز حجّ اکبر(عید قربان یا روز عرفه)که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند.(با این حال)اگر توبه کنید(و دست از شرک و کفر بردارید،)این برایتان بهتر است.و اگر روی بگردانید، پس بدانید که(کاری از شما ساخته نیست و)هرگز نمی توانید خدا را ناتوان کنید.
و کافران را به عذابی دردناک بشارت ده.
نکته ها:
* آیه ی اوّل این سوره،اعلام برائت به خود مشرکان بود،اینجا اعلام برائت از مشرکان به عموم مردم است.
* «حجّ اکبر»؛یا روز عید قربان است،یا روز عرفه و یا مراسم حج،در برابر مراسم
«عمره»که حجّ اصغر است.
پیام ها:
1-برای جلوگیری از مظلوم نمایی دشمن و تبلیغ علیه شما،مردم را در جریان بگذارید. أَذانٌ ... .إِلَی النّاسِ
2-در تبلیغ،از عنصر زمان و مکان غفلت نکنید. «یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ»
3-از تشویق و تهدید،هر دو استفاده کنید. فَإِنْ تُبْتُمْ ... خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا
4-هنگام قطع روابط،روزنه ای برای پیوند باقی گذارید. «فَإِنْ تُبْتُمْ»
5-مهلت چهار ماهه،نشان لطف خداست،نه عجز او. «غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ»
إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ«4»
مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بسته اید و چیزی از تعهّدات خود نسبت به شما فروگذار نکرده اند و کسی را در برابر شما یاری نداده اند، پس پیمانشان را تا پایان مدّتشان نگهدارید(و وفادار باشید)،که همانا خداوند،اهل تقوا را دوست دارد.
نکته ها:
* اعلام برائت،تنها شامل مشرکان پیمان شکن و توطئه گر می شود،و گرنه کسانی مانند بنوضمره و بنوخزیمه که وفادار ماندند،این آیه آنان را استثنا می کند.
* علی علیه السلام فرمود:با هر کس پیمانِ مدّت دار بسته اید،تا آن مدّت وفادار بمانید و به پیمان هر کس بی مدّت است،چهار ماه مهلت دهید.
پیام ها:
1-آنان که به پیمان ها احترام می گذارند،پیمانشان محترم است. «عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ»
2-وفا به پیمان لازم است،گرچه با مشرکان باشد. عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ... فَأَتِمُّوا
3-کسی که دشمن شما را یاری کند،دشمن شماست. «لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً»
4-وفا به پیمان،نشانه ی تقواست. فَأَتِمُّوا ... إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«5»
پس چون ماههای حرام سپری شود،مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیر کنید و در محاصره قرار دهید و در همه جا به کمین آنان بنشینید.
پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات پرداختند،راهشان را باز کنید(و آزادشان بگذارید)که همانا خداوند،آمرزنده و مهربان است.
نکته ها:
* کافرانی که 13 سال پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان را در مکّه آزار دادند و پس از هجرت نیز 9 سال از هیچ توطئه ای فرو گذار نکردند،مستحقّ سرکوبی شدیدند.
* کلمه ی «حَیْثُ» هم در مورد زمان بکار می رود و هم در مورد مکان،یعنی هر جا و هر زمان که مشرکان را یافتید.
* امام باقر علیه السلام فرمودند:راه توبه از شرک،ایمان آوردن است
پیام ها:
1-پس از طیّ همه ی مراحلِ دعوت،استدلال و پیمان بستن،اگر مشرکان باز هم توطئه و دشمنی کردند،برای سرکوبشان از همه ی شیوه ها استفاده کنید.مثل کشتن،اسیر گرفتن،راه بستن و محاصره. «فَاقْتُلُوا ،خُذُوهُمْ، أُحْصِرُوا»
2-هم قاطعیّت لازم است هم نرمش. «فَاقْتُلُوا، فَخَلُّوا»
3-آزادی مذهب آسمانی آری،امّا انحراف فکری و سقوط عقل و انسانیّت،قابل تحمّل نیست. «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»
4-مسلمانان باید همواره در کمین توطئه گران باشند. «وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»
5-تشکیلات اطلاعاتی مسلمانان باید چنان باشد که حتّی توطئه گران را در خارج از مرزها زیر نظر داشته باشند. «کُلَّ مَرْصَدٍ»
6-برای سرکوبی دشمنان توطئه گر،مرزها و تمام راههای نفوذ را کنترل کنیم.
«وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ»
7-توبه را حتّی هنگام جنگ هم بپذیرید.چون اسلام دین سماحت و بزرگواری است،نه عقده گشایی و انتقام. فَاقْتُلُوا ... .فَإِنْ تابُوا
8-توبه باید همراه با عمل باشد.از توبه ی بی عمل،فریب نخوریم. فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا ...
9-توبه از شرک،ایمان است و نشانه ی توبه ی واقعی،نماز و زکات است. تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ ...
10-نماز،در رأس عبادت هاست.به کسی که به شعائر دینی(نماز و زکات) احترام می گذارد،تعرّض نکنید. أَقامُوا الصَّلاهَ ... فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ
وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ«6»
و اگر یکی از مشرکان از تو امان و پناه خواست،پس به او پناه بده تا کلام خدا را بشنود،سپس او را به مکان امنش برسان.چرا که آنان گروهی ناآگاهند(و با شنیدن آیات الهی،شاید هدایت شوند).
پیام ها:
1-به درخواست پناهندگی دشمن برای تحقیق و شناخت عقاید و افکار اسلامی، پاسخ مثبت دهید. «اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ»
2-راه فکر و تعقّل،حتّی برای مشرکان مهدورالدّم باز است و برای احتمال هدایت یک نفر هم باید حساب جداگانه باز کرد. «أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
3-اسلام،دین رأفت،شرافت و کرامت است. «اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ»
4-به دشمن هم فرصت فکر و انتخاب بدهید و حتّی در شرایط جنگی نیز مردم را از رشد فکری باز ندارید. «اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ»
5-انتخاب حقّ وپذیرش عقاید صحیح،مهلت می طلبد. «فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ»
6-قرآن،کلام قابل فهم است که زمینه ی هدایت را فراهم می سازد و چنان نیست که فهمش خارج از عهده ی انسان باشد. «یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ»
7-حکومت اسلامی باید زمینه ی شنیدن کلام خدا و فرصت مطالعه آن را برای منحرفان فراهم کند،چون انحراف بعضی،به خاطر عدم تبلیغ ماست،نه از روی کینه.چه بسا اگر حق را بشنوند،تغییر یابند. «حَتّی یَسْمَعَ کَلامَ اللّهِ»
8-اسلام،دین آزادی است و ایمان از روی فهم ارزش دارد،نه از روی ترس یا اجبار. «فَأَجِرْهُ ،یَسْمَعَ ،أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»
9-مکتبی که منطق دارد،عجله ندارد.به دشمن فرصت دهید تا آن را بشنود،و امنیّت او را تضمین کنید تا با فکر آسوده انتخاب کند. «یَسْمَعَ ،أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»
10-کفر بعضی،از جهل سرچشمه می گیرد و اگر آگاه شوند،حقّ را می پذیرند.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ»
کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ«7»
چگونه می تواند نزد خدا و رسولش،پیمانی با مشرکان(عهد شکن)باشد،مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید.پس تا هنگامی که به عهدشان وفا دارند،شما هم وفادار بمانید که خداوند،متقیّن را دوست دارد.
نکته ها:
* این آیه،توجیه آیات نخست سوره ی برائت و دلیلی برای دستور برائت وبیزاری است،چرا که آنان وفادار به پیمان هایشان نبودند.
* چون از هر طرف کعبه تا 48 میل،جزو حرم محسوب می شود،به قراردادهایی که در این مناطق بسته می شود، «عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» گفته می شود.مثل پیمان حدیبیّه که در 15 میلی مکّه بسته شد.
* آوردن کلمه ی«مسجدالحرام»در بیان محلّ قرارداد،اشاره به اهمیّت آن مکان است،و گرنه پیمان های دیگر نیز که در کنار مسجدالحرام نباشد،لازم الوفاست.
پیام ها:
1-چون مشرکان،بیشترین دشمنی را با مسلمانان دارند،از بیشتر آنان انتظار وفاداری نداشته باشید. کَیْفَ یَکُونُ ...
2-هنگام انتقاد،کلّی نگوییم و به افراد سالمِ گروهها هم توجّه کنیم. «إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ»
3-با دشمنان خود،در وفاداری به پیمان ها یا نقض آن،مقابله به مثل کنید. فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ ...
4-تقوا ووفای به عهد،ملازم یکدیگرند. «فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»
کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ«8»
چگونه(می توان با آنان پیمانی داشت)در حالی که اگر بر شما دست یابند، هیچ خویشاوندی و پیمانی را درباره ی شما مراعات نمی کنند.شما را با زبانِ(نرم)خویش راضی می کنند،ولی دلهایشان پذیرا نیست و بیشترشان فاسق و(پیمان شکن)اند.
نکته ها:
* «ال»،به معنای خویشاوندی،همسایگی و روابط عاطفی و انسانی و عرفی است.
«ذِمَّهً» ،به معنای عهد و پیمانی است که وفای به آن لازم است و اگر نقض شود،مردم، عهدشکن را مذّمت می کنند.
* این آیات نیز دلیل فرمان سخت گیری نسبت به پیمان شکنان مشرک است.
* به صرف اینکه اگر دشمن بر ما غالب شود چنین و چنان خواهد کرد،نمی توان به او حمله کرد،بلکه باید قرائنی بر توطئه و تجاوز او باشد وگرنه قصاص قبل از جنایت می شود.
پیام ها:
1-عمق کینه ی دشمن را هنگام قدرتش باید شناسایی کرد،نه هنگام ضعف او.
«إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ»
2-سکوت و ساده اندیشی درباره ی دشمنی که اگر چیره شود مراعات هیچ مسأله ای را نمی کند،گناه است. «لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً»
3-مشرکان،نه مراعات مسائل عاطفی و همسایگی را می کنند،نه به پیمان ها و تعهّدات احترام می گذارند. «إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً»
4-ظاهرسازی و بازی های سیاسی و تبلیغاتی دشمنان،ما را فریب ندهد.
«یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قُلُوبُهُمْ»
5-پیمان شکنی،نفاق،تظاهر و سیاست بازی،فسق است. «تَأْبی قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ»
6-اکثریّت مشرکان فاسقند،ولی افراد سالم هم میانشان پیدا می شود. «أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ» (در نسبت دادن ها،انصاف داشته باشیم)
اِشْتَرَوْا بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ«9»
(مشرکان پیمان شکن،)آیات خدا را به بهای اندکی فروختند و(مردم را)از راه خدا بازداشتند،به راستی آنان بد اعمالی انجام می دادند.
پیام ها:
1-انسان در عمل و گزینش راه،دارای حقّ انتخاب است. «اشْتَرَوْا»
2-در برابر از دست دادن آیات الهی،هر چه به دست آوریم،کم است،چرا که همه ی دنیا و آنچه در آن است،در برابر الطاف الهی به مؤمنان،متاع قلیل و ناچیز است. اِشْتَرَوْا ... ثَمَناً قَلِیلاً ... ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
3-دنیاطلبی،سبب مبارزه با دین و باز داشتن مردم از راه خداست. «اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ»
4-رضای الهی و بهشت ابدی را به دنیای زودگذر و پرآفت فروختن،بدترین کار است. اِشْتَرَوْا ... ثَمَناً قَلِیلاً ... ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ«10»
(مشرکان پیمان شکن،نه تنها درباره ی شما،بلکه)درباره ی هیچ مؤمنی، (هیچ گونه)حقّ خویشاوندی و(هیچ)عهد وپیمان را مراعات نخواهند کرد و ایشان همان تجاوزکارانند.
نکته ها:
* این آیه نیز در بیان حکمتِ فرمانِ شدید خدا،بر برائت از مشرکان است.
* در دو آیه ی قبل،مراعات نکردن پیمان در خصوص شما حاضرین مطرح بود، «لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ» ولی در این آیه تعبیرِ «لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ» آمده که ستیزه جویی آنان را با همه ی اهل ایمان بیان می کند.
پیام ها:
1-مشرکان با مؤمنان دشمنی دارند،پس دربرخورد شدید با آنان،هیچ گونه تردیدی نداشته باشید. «لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ»
2-در دید کفّار،بزرگ ترین جرم مسلمانان،همان ایمان به خداوند است و همین بهانه ی خصومتشان با اهل ایمان است. «لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ»
3-پیمان شکنی،تجاوزگری است. «أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»
4-رعایت حقوق خویشاوندان ووفاداری به پیمان،واجب و بی اعتنائی به آنها برخاسته از روح تجاوزگری است. «أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»
5-جنگ با مشرکان پیمان شکن،جنبۀ دفاعی دارد و همان گونه که در آیه 13 آمده است،ما آغازگر آن نبوده ایم. «أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ»
فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ«11»
امّا اگر توبه کردند و نماز بر پا داشتند و زکات پرداختند،در این صورت برادران دینی شمایند.و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند(و می اندیشند)،به تفصیل بیان می کنیم.
نکته ها:
* خداوند در آیات قبل فرمود:اگر مشرکان توبه کرده و نماز خواندند و زکات دادند،دیگر متعرّض آنان نشوید، «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ» در این آیه می فرماید:نه تنها مزاحمشان نشوید، بلکه گذشته ها را فراموش کرده،برادرانه با آنان رفتار کنید.
پیام ها:
1-در شیوه ی برخورد،مسأله ی گام به گام و تدریج را مراعات کنید.ابتدا عدم تعرّض، «فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ» سپس الفت و برادری. «فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ»
2-توبه ی واقعی،همراه با عمل است. تابُوا وَ أَقامُوا ...
3-آنان که تارک نماز و زکاتند،برادران دینی ما نیستند. فَإِنْ ... أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ
4-شرط ورود به دایره ی اخوّت دینی،نماز و زکات است. أَقامُوا ... فَإِخْوانُکُمْ
5-اساس روابط وحبّ وبغض یک مسلمان،مکتب است. فَإِنْ تابُوا ... فَإِخْوانُکُمْ چنانکه در آیه ی بعد آمده است: وَ إِنْ نَکَثُوا ... فَقاتِلُوا
6-با نادم وتوّاب،برخوردی برادرانه داشته باشید. فَإِنْ تابُوا ... فَإِخْوانُکُمْ
7-هدف جنگ های اسلامی،بازگرداندن مشرکان به توحید است. فَإِنْ تابُوا ...
فَإِخْوانُکُمْ
8-آنان که تا دیروز،واجب القتل بودند،در سایه ی توبه و نماز و زکات،حقوق اجتماعی برابر با مسلمانان می یابند و جنگ با آنان حرام می شود. «فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ»
9-علم و دانش،زمینه ی اندیشه وتفکّر در آیات الهی است. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»
وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ«12»
امّا اگر(به جای توبه،)سوگندهای خویش را پس از بستنِ پیمانشان شکستند و در دین شما،زبان به طعنه(و عیب گوئی)گشودند،پس با سران کفر بجنگید.زیرا که آنان را(پایبندی به)سوگندی نیست،باشد که (با شدّتِ عمل شما،)از کردار خود باز ایستند.
نکته ها:
* از علی علیه السلام پرسیدند:چرا فراریان جنگ صفّین را تعقیب کردید،ولی در جنگ جمل،کاری به فراریان نداشتید؟
حضرت فرمود:در صفّین،رهبر کفر زنده بود و فراریان دور او جمع شده،متشکّل می شدند و حمله ی مجدّد می کردند،امّا در جنگ جمل،با کشته شدن رهبرشان،محوری برای تشکّل و سازماندهی مجدّد نداشتند.
* امام صادق علیه السلام فرمود:هرکس به دین شما طعنه زند،قطعاً کافر می شود.سپس این آیه را تلاوت فرمود
پیام ها:
1-ارتداد از دین،یکی از نمونه های پیمان شکنی و مسخره کردن مکتب است.
«وَ إِنْ نَکَثُوا» (شاید «نَکَثُوا» پس از «تابُوا» اشاره به ارتداد باشد).
2-کیفر طعن و توهین به اسلام،اعدام است. «طَعَنُوا ،فَقاتِلُوا» (با توهین کنندگان به مقدّسات مذهبی،باید به شدّت برخورد کرد)
3-جهاد اسلامی،برای دفاع از مکتب است. «نَکَثُوا ،طَعَنُوا، فَقاتِلُوا»
4-چون پیمان شکنی و مسخره کردن دین،از ناحیه ی رهبران کفر است،پس با آنان مبارزه کنید. «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ»
5-در مبارزه،باید نابودی سران توطئه و مرکز فرماندهی و تشکیلات دشمن،در اولویت باشد. «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ»
6-هر سوگندی شما را نفریبد.سوگند پیمان شکنان،بی اعتبار است. «لا أَیْمانَ لَهُمْ»
7-از اهداف جهاد اسلامی،جلوگیری از توطئه دشمن است. «لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»
أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«13»
آیا با گروهی که سوگندها(و پیمان های)خود را شکستند و به بیرون کردن پیامبر(از وطنش)همّت گماشتند،و آنان نخستین بار جنگ را با شما آغاز کردند،پیکار نمی کنید؟آیا از آنان می ترسید؟اگر ایمان دارید، سزاوارتر آن است که از خدا بترسید!
پیام ها:
1-اهداف و انگیزه های جنگ،باید برای رزمنده ی مسلمان روشن باشد. «نَکَثُوا، هَمُّوا ،بَدَؤُکُمْ» (بیان اینکه:دشمنان پیمان ها را شکستند و نسبت به رسول خدا سوء قصد داشتند و آغازگر جنگ بودند)
2-جنگ شما تدافعی است و دشمن آغازگر تهاجم بوده است. «هُمْ بَدَؤُکُمْ»
3-هنگام جنگ،میان آتش جنگ و آتش دوزخ مقایسه کنید،تا رزمندگان بهتر بتوانند تصمیم بگیرند. «أَ تَخْشَوْنَهُمْ ،فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ»
4-مؤمن واقعی،تنها از خدا بیم دارد. «فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»
قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ«14»
با آنان بجنگید تا خداوند آنان را به دست های شما عذاب کند و خوارشان سازد و شما را بر آنان پیروز کند و دلهای(پردرد)مؤمنان را تشفّی و مَرهَم نهد.
نکته ها:
* سؤال: با اینکه آیه ی 32 انفال می فرماید:تا پیامبر در میان مردم است،خداوند عذابشان نمی کند،پس چگونه در این آیه سخن از عذاب آنان آمده است؟
پاسخ: مقصود در آن آیه،عذاب های آسمانی و ریشه کن کننده،مثل عذاب قوم عاد و ثمود است،و در این آیه مراد عذاب و سختی های جنگ است.
پیام ها:
1-جبهه های جنگ،بستر امدادهای الهی است. «قاتِلُوهُمْ ،یَنْصُرْکُمْ»
(از شما حضور و جهاد،از خدا نصرت و امداد)
2-رزمندگان،بازوی حقّ و عوامل اجرای حکم خدایند. «یُعَذِّبْهُمُ بِأَیْدِیکُمْ»
3-سنّت های الهی،از مسیر طبیعی و علل واسباب اجرا می شود. «بِأَیْدِیکُمْ»
4-در پی شکست نظامی دشمن،شکست روحی وسیاسی است. «یُعَذِّبْهُمُ ،یُخْزِهِمْ»
5-خداوند خواستار شکست و ذلّت دشمنان دین و پیروزی و عزّت مؤمنان است. «یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ»
6-از اهداف جنگ،محو کفر و ذلّت کافران و آرامش مؤمنان است. یُعَذِّبْهُمُ ...
یُخْزِهِمْ ... یَشْفِ صُدُورَ
7-پیش از جنگ،تشویق و تبلیغ لازم است.خداوند به مؤمنان نوید قطعی می دهد. «یَنْصُرْکُمْ ،یَشْفِ صُدُورَ»
8-دلهای مسلمانان از دست کافران همیشه جریحه دار و آکنده از رنج و آزاراست. «یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»
9-گرچه در جنگ،عدّه ای شهید و داغدار می شوند،ولی امّت اسلامی در عزّت و آرامش زندگی می کنند. «صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ» و نفرمود:«صُدُورِکُمْ»
10-سرنوشت مؤمنان در مسائل اجتماعی،به هم پیوند دارد و پیروزی شما، شفای دل سایر مؤمنان است «یَنْصُرْکُمْ ،یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»
وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«15»
و خداوند(با پیروزی شما و خواری دشمن،)غیظ و خشم دلهای مؤمنان را از بین ببرد و خداوند لطف خود را بر هرکس بخواهد بر می گرداند(و راه توبه را به روی آنان می گشاید.)و خداوند،دانا و حکیم است.
پیام ها:
1-گرچه هدف از جنگ،رضای خدا و دفاع و جلوگیری از شرک و توطئه و پیمان شکنی است،لیکن تسکین دلها و آرام شدن روح نیز از آثار وضعی و ثانوی آن است. «یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ»
2-پس از پیروزی،از آنان که برای همبستگی و پیوند نزد شما می آیند،استقبال کنید و نگویید:تا حالا کجا بودید؟ «وَ یَتُوبُ اللّهُ عَلی مَنْ یَشاءُ»
3-مبادا از بیم خدعه،آنان را که به سراغ شما می آیند نپذیرید! خدا به توبه ی واقعی یا ریاکارانه آگاه است،ولی طبق حکمت الهی باید هر که اظهار اسلام می کند-با حفظ اصول ایمنی-پذیرفت. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ«16»
آیا پنداشته اید که(تنها با ادّعای ایمان)رها می شوید،در حالی که هنوز خداوند(با امتحان هایش شما را نیازموده،)تا کسانی را از شما که جهاد کرده و جز خدا و پیامبرش و مؤمنان رازداری برنگزیده اند،معلوم دارد و خداوند به آنچه می کنید آگاه است.
نکته ها:
* این آیه نیز همچون آیات پیشین،برای تشویق به جهاد است.
* «وَلِیجَهً» از«ولوج»مانند کلمه ی «بِطانَهً» ،به معنای اسرار و امور نهان است،و مقصود در اینجا مَحرم اسرار است.
* طبق روایات متعدّد،مراد از مؤمنانی که می توانند مَحرم اسرار باشند،رهبران آسمانی می باشند
پیام ها:
1-هستی و برنامه های آن،هدفدار است.انسان ها و آینده شان،رها شده نیستند، پس باید از دنیای خیال بیرون آمد و واقع بین بود. «أَمْ حَسِبْتُمْ»
2-ادّعای ایمان کافی نیست،آنچه صف ها را از هم جدا می کند،عمل و جهاد و آزمایش هاست. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا»
3-کسانی در آزمون ایمان موفّقند که اسرار جامعه اسلامی را جز با خدا و رسول و مؤمنان واقعی در میان نگذارند. «وَلِیجَهً» (در صدر اسلام افرادی با بیگانه ارتباط داشتند)
4-دادن اسرار و اطلاعات به بیگانگان و آنان را مَحرم اسرار دانستن،حرام و نشانه ی ضعف وبی ایمانی و مورد هشدار و توبیخ است. لَمْ یَتَّخِذُوا ... وَلِیجَهً
5-وظیفه ی مسلمانان،در برابر دشمنان خارجی جنگیدن و در برابر دشمنان داخلی،حفظ اسرار و رازداری است. «جاهَدُوا ،لَمْ یَتَّخِذُوا»
6-خداوند از وضع مردم آگاه است و نیازی به آزمودن ندارد،ولی امتحان،یک سنّت الهی است. «وَ اللّهُ خَبِیرٌ»
7-اگر اسرارتان را به بیگانه گفتید،خدا می داند و به حساب شما می رسد. «وَ اللّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النّارِ هُمْ خالِدُونَ«17»
مشرکان حقّ ندارند مساجد خدا را با آنکه به صراحت بر کفر خویش گواهی می دهند،تعمیر کنند.آنان کارهایشان(به خاطر بی ایمانی)تباه شده است و در آتش،جاودان خواهند بود.
نکته ها:
* گرچه شأن نزول آیه درباره ی تعمیر مسجدالحرام است،ولی حکم آن برای همه ی مساجد است و به همین جهت کلمه ی «مَساجِدَ» به کار رفته است،نه«مسجد الحرام».
* تولیت مسجدالحرام و تعمیر و رسیدگی به آن،در صدر اسلام تا قبل از فتح مکّه،در دست مشرکان بوده است.
* یکی از موارد اعلام شده در برائت،توسّط حضرت علی علیه السلام،این بود که مشرکان حق تعمیر مسجد الحرام را ندارند،بلکه حقّ ورود به آنجا را هم ندارند.(در آیه ی 27 می آید)
پیام ها:
1-در بنای مساجد و بنیادهای دینی و فرهنگی مسلمانان،کفّار و مشرکان دخالت ندارند. «ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ»
2-در ساخت و اداره ی مراکز و نهادهای مقدّس،پول نااهلان را نگیرید، تادخالت وافتخار و توقّع نداشته باشند. «ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ»
3-عمل به تنهایی مهم نیست،نیّت نقش اصلی را دارد. «ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا»
4-نه هر درآمدی مشروع است و نه هر مشارکتی ارزشمند.مبادا به عشقِ آبادانی مساجد،کفّار در امور دینی نفوذ کنند. «أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ»
5-کسانی که تظاهر به بی دینی می کنند،حقّ دخالت در امور مذهبی را ندارند.
«شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ»
6-مشرک همان کافر است. لِلْمُشْرِکِینَ ... شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ
7-کفر،سبب نابودی و فساد و بی ارزش شدن اعمال نیک کافران است. بِالْکُفْرِ ...
حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ
إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ«18»
مساجد خدا را تنها کسانی باید آباد کنند که به خدا و روز قیامت ایمان دارند و نماز را به پا داشته و زکات می پردازند و جز از خدا نمی ترسند.
امید است که آنان از ره یافتگان باشند.
نکته ها:
* مسجد،پایگاه مهّم عبادی و اجتماعی مسلمانان است.بنابراین،هم متولّیان آن باید صالح و پاک باشند و هم برنامه هایش سازنده و تربیت کننده،هم بودجه اش مشروع و حلال باشد و هم مسجدیان اهل تقوا و خدایی و مورد تکریم.وگرنه اگر سازندگان مساجد،جبّاران و سلاطین باشند و پیشنمازان،افراد بی سواد و ترسو و خادمان نیز وارفتگان بی حال،طبعاً مساجد از هدف اصلی خود که آبادی معنوی است،دور خواهند ماند.
* به گفته ی مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی،تعمیر مسجد شامل مرمّت،نظافت و فرش کردن،روشنایی،تدریس و تبلیغ می شود.
* در قرآن 32 بار از زکات یاد شده که 28 بار آن در کنار نماز بیان شده است.
* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«اذا رأیتم الرّجُلَ یعتاد المسجدَ فاشهَدُوا له بالأیمان»همین که دیدید کسی به مسجد رفت و آمد می کند،به ایمان او گواهی دهید.
در احادیث برای کسانی که به مسجد رفت و آمد می کنند،بهره های فراوان ذکر شده است،از جمله:پیدا کردن دوست و برادر دینی،آگاهی های مفید،ارشاد و دوری از گناه،برخورداری از نعمت و رحمت الهی
پیام ها:
1-تولیت و تعمیر مسجد شرایطی دارد:
الف:از جهت اعتقادی،ایمان به مبدأ و معاد. «آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»
ب:از نظر عملی،برپا داشتن نماز وپرداخت زکات. «أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ»
ج:از جهت روحی،شجاعت و نفوذناپذیری. «لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ» (اگر متولّی مسجد،شجاع باشد،مسجد نیز کانون حرکت های ضدّ ظلم خواهد بود)
2-وظیفه ی متولّیان مساجد و تعمیرکنندگان آنها،رسیدگی به محرومان است.
إِنَّما یَعْمُرُ ... آتَی الزَّکاهَ
3-ایمان از عمل جدا نیست، آمَنَ ... وَ أَقامَ نماز از زکات جدا نیست، «أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ» و مسجد از انقلاب جدا نیست. مَساجِدَ اللّهِ ... وَ لَمْ یَخْشَ
4-با وجود ایمان،عمل صالح،نماز،زکات و شجاعت،باز هم مغرور نشویم، هنوز خطر انحراف وجو دارد. «فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ»
أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللّهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ«19»
آیا آبرسانی به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را همانند کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟این دو نزد خداوند یکسان نیست و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند.
نکته ها:
* عباس،عموی پیامبر و شِیبه به یکدیگر افتخار می کردند؛عباس به آبرسانیِ خود به زائران خانه ی خدا می بالید و شِیبه به کلیدداری کعبه.
علی علیه السلام به آن دو فرمود:ولی من با سنّ کم خود،به این افتخار می کنم که شما با جهاد و شمشیر من ایمان آوردید.عباس ناراحت شده و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام شکایت کرد.این آیه نازل شد.
* علی علیه السلام بارها برای اولویّت خویش به این آیه استشهاد کرد،چرا که ایمان و جهاد،برتر از خدماتِ دورانِ شرک است که فاقد ارزش معنوی است.
پیام ها:
1-عمل زده نشویم،عمل بدون ایمان،سرابی پوچ و جسدی بی جان است.
أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ ... کَمَنْ آمَنَ ...
2-رزمندگان مخلص برتر از دیگرانند،هر چند دیگران منشأ خدماتی از طریق مشاغل دیگر باشند. أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ ... کَمَنْ ... جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ
3-برابر دانستن رزمندگانِ با ایمان با دیگران،مورد توبیخ و یکی از ظلم های اجتماعی است. أَ جَعَلْتُمْ ... کَمَنْ ... جاهَدَ ... اَلْقَوْمَ الظّالِمِینَ
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ«20»
کسانی که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا با اموال و جان های خویش جهاد کردند،بزرگ ترین درجه را نزد خداوند دارند و اینان همان رستگارانند.
پیام ها:
1-ایمان،هجرت و جهاد،همچون تقوا،در رأس همه ی ارزش هاست. آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا ... أَعْظَمُ دَرَجَهً
2-اگر ملاک ارزش نزد مردم،روابط قبیلگی و نژادی است،در محاسبات الهی، ایمان،هجرت و جهاد،ملاکِ ارزش است. «عِنْدَ اللّهِ»
3-ایمان،لازمه ی کمالات دیگر است. «آمَنُوا»
4-ارزش همه ی کارهای مقدّس،به نیّت آنهاست. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»
5-فوز و رستگاری،تنها در سایه ی ایمان،هجرت و جهاد است. آمَنُوا وَ ...
أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ
یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ«21»
پروردگارشان آنان را به رحمتی از ناحیه خود و رضایت خویش و باغهایی از بهشت،بشارت می دهد که برایشان در آن نعمت های ابدی است.
خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ«22»
آنان تا ابد در آنجا جاودانند.همانا نزد خداوند پاداشی بزرگ است.
نکته ها:
* خداوند،قلیل و فانی ما را به گرانبهاترین قیمت می خرد، «أَجْرٌ عَظِیمٌ» با آنکه ما هر چه داریم،از خود اوست.
پیام ها:
1-خداوند،خود به مؤمنان مهاجر و مجاهد،مژده ی بهشت داده است
«یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ»
2-نشانه ی جامعیّت یک مکتب آن است که علاوه بر هماهنگی با فطرت،به پیروان خود امید دهد. «یُبَشِّرُهُمْ»
3-بشارت و پاداش،از شئون ربوبیّت است. «یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ»
4-برخورداری از رحمت و رضوان بهشت،نمودی از فوز و رستگاری است.
اَلْفائِزُونَ یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ ...
5-رحمت و رضای خدا،بر نعمت های مادّی مقدّم است. «بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنّاتٍ» (نام رحمت و رضوان قبل از بهشت آمده است)
6-باغهای بهشت،پر نعمت است«نَعِیمٌ»
7-اگر به خاطر خدا از نعمت های فانی بگذریم،به نعمت های ابدی می رسیم.
«نَعِیمٌ مُقِیمٌ»
8-فنا و زوال،بزرگ ترین آفتِ نعمت های دنیوی است که در قیامت این آفت نیست. «مُقِیمٌ ،خالِدِینَ ،أَبَداً»
9-پاداش بزرگ،تنها در انحصار اوست،پاداشهای دیگران از هر کس و هرچه که باشد،کوچک است. «عِنْدَهُ» قبل از «أَجْرٌ عَظِیمٌ» نشانه ی انحصار است.
10-خداوندی که به همه ی دنیا «قَلِیلٌ» می گوید،به پاداش مجاهدان، «عَظِیمٌ» می گوید.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ«23»
ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر پدران و برادرانتان،«کفر»را بر«ایمان» ترجیح دادند،ولایت آنان را نپذیرید و هر کس از شما دوستی و ولایت آنان را بپذیرد،آنان همان ستمگرانند.
نکته ها:
* تهدیدهای قرآن نسبت به پذیرش ولایت کفّار،تکان دهنده است.از جمله در سوره مائده آمده است: «وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»هر که ولایت آنان را بپذیرد،جزو آنان است.
همچنین در سوره آل عمران می فرماید: «وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ» هر که چنین کند،رابطه اش با خدا قطع شده است.
* بعضی از مسلمانان هنگام هجرت به مدینه،مورد خشم والدین کافر خود بودند،ولی حفظ دین خود را بر رضایت آنان ترجیح دادند.
ولایت پدر و مادر کافر را نباید پذیرفت،ولی این غیر از نیکی به آنهاست.
پیام ها:
1-پدر کافر،بر فرزند مسلمان ولایت ندارد و روابط مکتبی بر هر روابطه ای مقدّم است. «لا تَتَّخِذُوا»
2-عواطف نباید بر ارزش های مکتبی غالب شود. «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ»
3-ولایت کافر ممنوع است،حتّی اگر نزدیکترین افراد باشد. لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ ...
أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ
4-ضابطه ی دین و مکتب،مقدّم بر هر رابطه ای است. «لا تَتَّخِذُوا، إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ»
5-پذیرش ولایت کفّار،ظلم است. «الظّالِمُونَ»
قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ«24»
بگو:اگر پدران و فرزندان وبرادران وهمسران و خاندان شما وثروت هایی که جمع کرده اید و تجارتی که از کسادی آن بیم دارید و خانه هایی که به آنها دلخوش کرده اید،نزد شما از خدا وپیامبرش وجهاد در راه او محبوب تر باشد،پس منتظر باشید تا خداوند،فرمان(قهر)خویش را به اجرا در آورد.و خداوند،گروه نافرمان را هدایت نمی کند.
نکته ها:
* روزی علی بن ابی طالب علیهما السلام به گروهی فرمود:چرا شما برای کمک به اسلام به مدینه هجرت نمی کنید و به پیامبر ملحق نمی شوید؟گفتند:ما با برادران و فامیل خود هستیم و از خانه هایمان دفاع می کنیم.
گروه هایی که در این آیه مطرح شده،به عنوان نمونه است و به همین دلیل،پدر شامل مادر هم می شود و پسر شامل دختر،و برادر شامل خواهر نیز می شود.
پیام ها:
1-میزان ایمان را هنگام قرار گرفتن سر دو راهی دنیا و آخرت می توان شناخت.
«أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ»
2-برای عبور از پل های مادّیت،باید عقاید و انس با خدا را تقویت کرد. إِنْ کانَ آباؤُکُمْ ... وَ أَمْوالٌ ... أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ ...
3-عواطف فامیلی و امکانات مادّی نباید مانع جهاد شود و هرکجا مانع شد، زمینه ساز قهر الهی است. إِنْ کانَ آباؤُکُمْ ... وَ أَمْوالٌ ... أَحَبَّ ... فَتَرَبَّصُوا ...
(در راه دوستی خدا و جهاد در راه او باید از همه چیز و همه کس گذشت.
زیرا حفظ دین،بر حفظ روابط خانوادگی،عاطفی و اقتصادی مقدّم است.)
4-اگر رفاه در زندگی اصل شد،انسانیّت سقوط می کند و سبب دوری از خدا ورسول است وقهر و غضب نامعلومی را در انتظار دارد. «یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ»
5-رفاه طلبانِ مسئولیّت گریز،مشمول هدایت الهی نمی شوند. «لا یَهْدِی»
6-برتری دادن مادّیات بر امور معنوی،نشانه ی فسق است. أَحَبَّ إِلَیْکُمْ ...
الْفاسِقِینَ (مرز ایمان و فسق،رها کردن معنویات است)
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ«25»
همانا خداوند در مواضع بسیاری شما را یاری کرده است و در روز حُنین (نیز شما را یاری کرد،)آنگاه که فراوانی لشگرتان شما را به غرور و اعجاب واداشت،ولی این فزونیِ نفرات هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با همه ی گستردگی اش بر شما تنگ آمد،پس شما پشت به دشمن فرار کردید.
نکته ها:
* در آیات قبل،تشویق به جهاد و هشدار نسبت به وابستگی ها بود،در این آیه الطاف و امدادهای الهی را بازگو می کند تا انگیزه ی جهاد تقویت شود.
* مجموع جنگ ها و سرایای پیامبر صلی الله علیه و آله،که در این آیه با تعبیر «مَواطِنَ کَثِیرَهٍ» آمده،هشتاد مورد بوده است.
نقل شده است که«متوکّل عباسی»مریض شد و نذر کرد که اگر شفا یافت،«دراهم کثیره» بدهد.پس از بهبودی،بحث شد که دراهم کثیره چقدر می باشد؟از امام هادی علیه السلام پرسیدند، آن حضرت با استناد به این آیه فرمودند:باید هشتاد درهم بدهد.
سیمای جنگ حُنین
جنگ حُنین در منطقه ای نزدیک طائف،میان مسلمانان و قبیله ی«هوازن»درگرفت و به همین سبب به آن جنگ هوازن هم می گویند.
در سال هشتم هجری پیامبر صلی الله علیه و آله برای مقابله با توطئه و تهاجم هوازن،به آن منطقه لشکرکشی کرد.سپاه ده هزار نفری اسلام که مکّه را فتح کرده بود،به همراه دو هزار نفر از تازه مسلمانان،به آن سوی عزیمت کردند.
جنگ و درگیری پس از نماز صبح بود و مسلمانان که از حمله ی قبایل هوازن غافلگیر شده بودند،اغلب پا به فرار گذاشتند و نظام سپاه اسلام در هم ریخت،ولی با مقاومت سرسختانه ی گروهی،سرانجام فراریان به فراخوانی پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتند و مجدّداً حمله آغاز شد و با کشته شدنِ صد نفر از مشرکان و تسلیم شدن بقیّه و به دست آمدن غنایم بسیار، جنگ حُنین با یاری خداوند به سود مسلمانان خاتمه یافت.درباره ی تعداد اسرا و میزان غنایم و کیفیّتِ تقسیم آنها و مسائلی که پیش آمد و نتایج این نبرد،حرف های گفتنی بسیار است که باید به کتب تاریخ و مغازی مراجعه کرد.
پیام ها:
1-عامل اصلی پیروزی جنگ ها در صدر اسلام،نصرت و امداد الهی بود. لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ ...
2-یاد الطاف الهی،از عوامل تقویت روحیّه و ایمان است. «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ»
3-جنگ حُنین بسیار مهم بود.( «مَواطِنَ کَثِیرَهٍ» شامل جنک حُنین نیز می شود،ولی
به خاطر اهمیّت آن جداگانه نیز نام برده شده است) «مَواطِنَ کَثِیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ»
4-گاهی کثرت جمعیّت و امکانات مادّی،سبب غرور و غفلت و قهراً سبب شکست می شود. «أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ»
5-به امدادهای الهی در همه حال نیاز است،چه در حال ضعف و چه در حال قدرت.در جنگ بدر با مسلمانانِ اندک،از نصرت الهی برخوردار شدند و در جنگ حُنین با تعداد زیاد،باز هم نصرت الهی به یاری آمد. لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ ... وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ
6-بدون اراده ی الهی،اسباب مادّی بی اثر است. «فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ»
7-برای ایجاد روحیّه ی تعبّد و تواضع،گاهی باید نقاط ضعف را به رخ کشید،تا غرورهای بیجا بشکند. «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ»
ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ«26»
سپس خداوند،آرامش خود را بر پیامبرش وبر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانی فرستاد که شما آنان را ندیدید و کافران را عذاب کرد،و این کیفر کافران است.
نکته ها:
* در قرآن،شش مرتبه کلمه «سَکِینَتَهُ» به کار رفته که پنج بار آن در مورد جنگ است.
* در جنگ حنین،خداوند چهار نوع لطف به مؤمنان داشت:سکینه،جنود نامرئی،قهر بر کفّار و پذیرش توبه ی فراریان(که در آیه ی بعد مطرح است).
* بعضی از اسیرانِ کفّار،از مسلمانان می پرسیدند:کجایند آن سفید پوشانی که ما را می کشتند؟ اشاره به فرشتگانی که با لباس های سفید،به چشم کفّار می آمدند.
پیام ها:
1-لغزش رزمندگان در جبهه،سبب محروم شدن از امدادهای غیبی الهی نمی شود. «ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ»
2-امدادهای غیبی،رمز پیروزی مسلمانان است. «أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ»
3-داشتن روحیّه ی خوب و اطمینانِ برخاسته از ایمان،از عوامل اصلی پیروزی در نبرد است. «سَکِینَتَهُ»
4-آرامش و اطمینان،هم برای رهبر لازم است،هم پیروان او. «سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ» نگرانی پیامبر از فرار افراد بود و ناآرامی مردم،از ترس.
5-آرامش روحی مؤمنان،از سوی خدا بود، «سَکِینَتَهُ» در آیه ای دیگر می فرماید:
«سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ
6-باور به حضور فرشتگان و مأموران الهی در جنگ برای امداد مؤمنان،یک عقیده ی قرآنی است. «أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»
7-کشته شدن،برای کسی که به مبدأ و معاد ایمان دارد افتخار است،ولی برای کافران،مایه ی عذاب.«عذب»
8-عاقبت همه ی کفّار،شکست و ذلّت است. عَذَّبَ ... ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ
ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ«27»
سپس خداوند بعد از آن(فرار)،لطف خود را به هر که بخواهد بر می گرداند وخداوند،آمرزنده و مهربان است.
پیام ها:
1-پذیرش توبه،بر خداوند واجب نیست،بلکه تفضّلی است که به حکمت خود او مربوط است. «مَنْ یَشاءُ»
2-خداوند،هم گناهان را می پوشاند،هم انسان را دوست دارد. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«28»
ای کسانی که ایمان آورده اید! قطعاً مشرکان،پلید وناپاکند،پس بعد از این سال نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر(به خاطر راندن کفّار و قطع داد و ستد)از فقر و تنگدستی می ترسید،پس به زودی خداوند اگر بخواهد از فضل خویش شما را بی نیاز خواهد کرد،قطعاً خداوند آگاه و حکیم است.
نکته ها:
* یکی از فرمان های چهارگانه ای که حضرت علی علیه السلام در حج سال نهم هجری به مشرکان ابلاغ کرد این بود که آنها از سال آینده،حقّ ورود به مسجدالحرام را ندارند.
پیام ها:
1-شرک،پلیدی است. «نَجَسٌ» پاکی واقعی در سایه ی ایمان است.
2-مؤمن باید نسبت به مشرک،تنفّر داشته باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ»
3-در اعلام برنامه ودیدگاه،توجّه به توان اجرایی خود داشته باشیم. «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (با آنکه پلیدبودن مشرکان مربوط به سال نهم وسال اعلام برائت نبود، لیکن چون در آن سال مسلمانان قدرت اجرا پیدا کردند،این امر اعلام شد)
4-چون نزدیک شدن،زمینه ی وارد شدن است،پس مشرکان نباید به مکان های مقدّس حتّی نزدیک شوند. «فَلا یَقْرَبُوا»
5-در قرآن،فلسفه ی برخی نهی ها وتحریم ها بیان شده است. «نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا»
6-همه ی زمین ها از نظر قداست،یکسان نیستند. «فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ»
7-با مخالفان هم مدارا کنیم و به آنان مهلت دهیم. «بَعْدَ عامِهِمْ هذا»
8-در دستورات و آئین نامه ها،به تنش ها وپیامدهای آن نیز توجّه کنیم. نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا ... وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً ...
9-تنگناهای اقتصادی و فشارهای مالی،ما را نسبت به دینمان بی تعهّد نسازد.
«إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً»
10-هرکجا احساس نگرانی اجتماعی شد،باید روحیّه ی امید و توکّل را در مردم زنده کرد. «إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
11-رزق ما به دست دیگران(مسافران و جهانگردان)نیست،بلکه به دست خداست. «یُغْنِیکُمُ اللّهُ»
12-از قطع رابطه اقتصادی با کفّار،به خاطر مکتب،نگران نباشیم. «یُغْنِیکُمُ اللّهُ»
13-بیش از زرنگی ومدیریّت وسرمایه و...،فضل الهی در غنای مردم نقش دارد.
«یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
14-احکام دین،بر پایه ی علم و حکمت الهی است. «عَلِیمٌ حَکِیمٌ»
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ«29»
با کسانی از اهل کتاب(یهود،نصاری،مجوس،صابئین،)که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده اند،حرام نمی شمرند و به دین حقّ گردن نمی نهند بجنگید،تا با خواری و ذلّت،به دست خود جزیه بپردازند.
نکته ها:
* در آیات قبل،سخن از پلید بودن مشرکان و نبرد با آنان بود،در این آیه شیوه ی برخورد با اهل کتاب را بیان می کند که یکی از دو راه در پیش آنان است:جنگ،یا پرداختِ جزیه.
* همان گونه که مسلمانان با پرداخت خمس و زکات،به دولت اسلامی کمک می کنند و از مزایای امنیّت و خدمات بهره مند می شوند،اهل کتاب نیز با پرداخت مبلغی به نام جِزیه، بودجه ای را که صرف آنها می شود،تا حدّی تأمین می کنند.
مقدار جزیه را نیز رهبر مسلمانان تعیین می کند.البتّه باید به اندازه ای باشد که پرداخت آن برای اهل کتاب سنگین باشد. «وَ هُمْ صاغِرُونَ»
امام صادق علیه السلام فرمود:اگر مقدار جزیه کم باشد،در پرداخت تفاوتی در روحیّه ی آنان حاصل نشده و احساس حقارت نمی کنند.
* با اینکه اهل کتاب،به خدا و قیامت ایمان دارند،ولی در آیه آنان را نسبت به خدا و قیامت بی ایمان معرّفی کرده است،زیرا قرآن،کسانی را که به بخشی از معارف ایمان دارند و بخشی را منکرند،کافر می داند. به علاوه اگر ایمان به مبدأ و معاد آمیخته به خرافات باشد،به منزله ی کفر است.
پیام ها:
1-اهل کتاب،اگر به دستورات انبیای خود عمل نکنند،مجرم شناخته می شوند.
قاتِلُوا الَّذِینَ ... لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ
2-دین حقّ،تنها اسلام است و ادیان دیگر به دلیل تحریف وخرافاتی که در آنها جا داده اند،حقّ نمی باشند. «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ»
3-در مقابل کفّار اهل کتاب که ایمان نمی آورند،دو راه وجود دارد:یا جنگ،یا پرداخت جزیه. قاتِلُوا ... حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَهَ
4-گرفتن مالیات سرانه از اهل کتاب،الزامی است وباید از موضع قدرت و به صورت نقدی باشد وآنان نیز با تواضع وتسلیم بپردازند. «عَنْ یَدٍ ،صاغِرُونَ»
5-حکومت اسلامی باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که دیگران تسلیم او شوند. قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ... وَ هُمْ صاغِرُونَ
6-اقلّیت های مذهبی باید در برابر نظام اسلامی خاضع باشند. صاغِرُونَ
وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُؤْفَکُونَ«30»
و یهودیان می گفتند:عُزیر،پسر خداست و مسیحیان می گفتند:مسیح،پسر خداست.این سخنی است(باطل)که به زبانشان می آورند وبه گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند، شباهت دارد(که می گفتند:فرشتگان دختران خدا هستند.)خدا آنان را بکُشد، چگونه(از حقّ)رویگردان می شوند.
نکته ها:
* «عُزَیْرٌ» ،عربی شده ی«عَزراء»است،مثل«عِیسَی»که عربیِ«یَسوع»و«یحیی»که معرّبِ «یوحَنّا» است.
عُزیر یکی از علمای بزرگ یهود بود که لقب«مُنجیِ یهود»یافت.زیرا پس از واقعه ی قتل عام مردم به دست بخت النصر و خرابی معبدها و سوزاندن تورات و اسارت زنان و فتح بابل توسّط کورش، عُزیر نزد کورش آمد و از او خواست که به یهودیان سروسامانی بخشد.
* این آیه،به گونه ای توضیح و دلیل آیه ی قبل است که فرمود:اهل کتاب به خدا و قیامت ایمان ندارند.
* محقّقان معتقدند بسیاری از معارف تورات و انجیل،با خرافات بودائیان و برهمائیان و یونانیان آمیخته شده است،حتّی بسیاری از داستان های انجیل،عیناً در مذهب بودا و برهمایی دیده می شود.
البتّه یهودیان امروز،عُزیر را فرزند خدا نمی دانند،ولی در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله،چنین عقیده ای داشته و در مقابل سؤال پیامبر که«با اینکه مقام موسی بالاتر است،چرا او را فرزند خدا نمی دانید؟»جوابی نداشتند.
پیام ها:
1-با آنکه فقط گروهی از یهود،عُزیر را فرزند خدا می دانستند،ولی چون دیگران نیز سکوت کردند،نسبتِ انحراف به همه داده است. «قالَتِ الْیَهُودُ»
2-درباره ی شخصیّت های دینی والهی نباید غلّو کرد. عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ ... اَلْمَسِیحُ ...
3-عقاید یهود و نصاری،آمیخته به خرافات است. «ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ»
4-مشرکان،بت ها را شریک خدا و فرشتگان را دختران خدا می دانستند،یهود و نصاری،عُزیر و عیسی را پسر خدا،از این جهت کلامشان به کلام کفّار شباهت داشت. «یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا»
5-ریشه ی خرافات در مذهب یهود و نصاری،در عقاید کفّار پیشین است.
«یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ»
اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ«31»
(اهل کتاب،)دانشمندان و راهبانِ خود و مسیح فرزند مریم را به جای خداوند به خدائی گرفتند،در حالی که دستور نداشتند جز خدای یکتا را که معبودی جز او نیست بپرستند.خداوند از هر چه برای او شریک می پندارند،منزّه است.
نکته ها:
* «احبار»،جمع«حِبر»،به معنای دانشمند و«رهبان»،جمع«راهب»،به معنای تارکِ دنیا و دِیرنشین است.آنان با همه ی قداستشان بنده ی خدایند،نه معبود.
* اطاعت بی قید و شرط از احبار و راهبان،نوعی پرستش آنان است و امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَن اطاعَ رجلاً فی معصیه اللّهِ فقد عَبَدَه»هر کس در راه معصیت خدا،از دیگری پیروی کند،او را پرستش نموده است
* امام صادق علیه السلام فرمود:اهل کتاب برای علمای خود،نماز و روزه انجام نمی دادند،بلکه علمای آنان حرام هایی را حلال و حلال هایی را حرام کرده بودند و مردم از آنان پیروی می کردند.
* در قیامت،مشرکان از اینکه خدا را با شرکای دیگر برابر پنداشته اند،حسرت می خورند و می گویند: «تَاللّهِ إِنْ کُنّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ»
پیام ها:
1-اطاعت بی قید و شرط از غیر خدا،نوعی عبادت غیر خداست. «ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً»
2-انسان پرستی به هر شکل،شرک است.هیچ شخصیّتی نباید بت شود. «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ»
3-پیامبرِ معصوم که همه ی فکر و هدفش خداست،حسابی جدا از علما دارد،لذا نام مسیح جداگانه مطرح شده است. أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ... وَ الْمَسِیحَ
4-عشق ها،دوستی ها و اطاعت ها باید حدّ و مرز داشته باشد.هر نوع نظام، قطب، مراد، مرشد،اطاعت تشکیلاتی و حزبی و...،اگر سرچشمه اش وحی و امر خدا نباشد،شرک است. اِتَّخَذُوا ... أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ
5-خطر انحراف از توحید به شرک،همیشه و همه جا بوده است. اِتَّخَذُوا ... أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ
6-تنها خداوند حقّ قانونگذاری دارد.آنان که قانون غیرخدا را می پذیرند،ازمدار اسلام،خارجند. «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ»
7-غلوّ و زیاده روی درباره ی انبیا،پرستش انبیا و یا آنان را فرزند خدا دانستن، شرک است. «سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ»
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ«32»
می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند،ولی خداوند جزاین نمی خواهد که نور خود را به کمال برساند،هرچند کفّار،ناراحت باشند.
نکته ها:
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:خداوند به اهل زمین نگاه کرد و من را انتخاب کرد،سپس بار دیگر نگاه کرد و علی بن ابی طالب علیهما السلام را انتخاب فرمود،او بعد از من نور زمین است.آنگاه حضرت این آیه را تلاوت کردند
پیام ها:
1-توطئه دشمنان،دائمی وبی وقفه است. «یُرِیدُونَ» (فعل مضارع،نشانه استمرار و تداوم است)
2-احکام اسلام ودین خدا،نور است ونور،سرچشمه ی حیات. «نُورَ اللّهِ»
3-هرچند گروه های کفّار هر دسته ای به نوعی تلاش می کنند،امّا هدف همه ی آنها خاموش ساختنِ فروغ دین است. «یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ»
4-تلاش های کافران در مبارزه با دین،مثل فوت کردن به خورشید است.
«یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ»
5-یکی از تلاش های دشمنان دین،تبلیغات است. «بِأَفْواهِهِمْ»
6-اگر ندای اسلام از زبان پیامبر نور است،تداوم آن در شکل امامت،اتمام نور است. «یُتِمَّ نُورَهُ»
7-خداوند به طرفداران حق،وعده ی پیروزی داده است. أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ ...
8-خداوند،فروغ دین را نه تنها حفظ می کند،بلکه گسترش می دهد. «یُتِمَّ نُورَهُ»
9-کفّار بدانند که با اراده ی حتمی خداوند برای پیروزی دین حقّ،طرف اند و هرگونه تلاش بر علیه مکتب اسلام محکوم به شکست است. «یُتِمَّ نُورَهُ»
10-اسلام مکتبی جاودانه بوده، «یُتِمَّ نُورَهُ» و مخالف آن کافر است. «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»
11-اراده ی الهی،در مسیر راضی ساختن پیامبر خویش است،هرچند کفّار را خوش نیاید. «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ«33»
او کسی است که پیامبر خود را با هدایت ودین حقّ فرستاد،تا آن را بر همه ی دین ها پیروز گرداند،هر چند مشرکان ناراحت باشند.
نکته ها:
* این آیه به همین صورت،علاوه بر این سوره در دو سوره ی دیگر نیز آمده است:سوره ی فتح،آیه ی 28 و سوره ی صفّ،آیه ی 9.
* گرچه اسلام از نظر منطق و استدلال همیشه پیروز بوده است،امّا این آیه،غلبه ی ظاهری و وعده ی حاکمیّت اسلام بر جهان را بیان می کند.چنانکه در آیات دیگری نیز«ظَهَرَ»به معنای استیلا یافتن آمده است،مثل: «إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ»اگر بر شما غالب شوند،سنگسارتان می کنند.ودرباره ی کفّار آمده است: «إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً»اگر بر شما غالب شوند،هیچ عهد و پیمانی را مراعات نمی کنند.
* از یک سو این آیه تاکنون تحقّق نیافته است و از سویی دیگر خداوند وعده ی حاکمیّت کلّی اسلام را داده و وعده اش دروغ نیست،در نتیجه همان گونه که در روایات بسیاری آمده است،این آیه به ظهور حضرت مهدی علیه السلام اشاره دارد.
* مسأله ی حضرت مهدی علیه السلام و قیام جهانی او،در روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنّت آمده و در اغلب کتب حدیثی عامّه نیز مطرح شده و از مسلّمات اعتقادی مسلمانان است.هرچند برخی از جمله وهابیّت به دروغ این عقیده را مخصوص شیعه دانسته اند
* امام باقر علیه السلام فرمودند:زمانی خواهد آمد که هیچ کس باقی نخواهد ماند،مگر اینکه به رسالت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اقرار خواهد کرد
در مورد حاکمیّت دین در سراسر گیتی،احادیث بسیاری است؛از جمله از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که در زمان ظهور امام زمان علیه السلام،هیچ خانه ای و هیچ قریه ای نخواهد بود، مگر آنکه اسلام وارد آن خواهد شد،چه بخواهند،چه نخواهند.و صدای اذان هر صبح و شام در هر قریه ای شنیده خواهد شد.
پیام ها:
1-محور وپایه ی دین اسلام،حقّ است. «دِینِ الْحَقِّ» (همه ی ادیان آسمانی حقّند، ولی به خاطر پیدایش تحریف در آنها،حقّانیت آنها مخدوش شده است)
2-حقّ بر باطل پیروز است. «لِیُظْهِرَهُ»
3-اراده و حرکت خود را با اراده ی الهی هماهنگ سازیم،وگرنه محو و نابود خواهیم شد. «لِیُظْهِرَهُ ،وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ«34»
ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان و راهبان،(با سوء استفاده از موقعیّت خود،)اموال مردم را به ناحق می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند و کسانی که طلا و نقره می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند،پس آنان را به عذابی دردناک،بشارت بده!
نکته ها:
* معنای احبار و رهبان در آیه ی 31 گذشت.
* علمای یهود به خاطر منافع مادّی خود،حقّ را کتمان کردند وبه حقانیّت دین اسلام اعتراف نکردند،یا رشوه گرفتند و گناه بخشودند،یا تفتیش عقاید کرده و به دیگران تهمت زدند.
* سوء استفاده از موقعیّت ها،حرام است وبزرگ ترین خطر برای علمای دین،فساد مالی است. «لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ» (کسانی که متولّی موقوفات اند و آنها را در مسیر اهداف وقف شده مصرف نمی کنند،از مصادیق این آیه می باشند)
زکات در روایات
* از امام صادق علیه السلام پرسیدند:در چه مقدار مال،زکات واجب می شود؟حضرت فرمود:زکات ظاهر یا باطن؟گفتند:هر دو.حضرت ابتدا نصابی را برای زکات ظاهر بیان نموده و آنگاه در بیان زکات باطن فرمودند:«فلا تستأثر علی اخیک بما هو احوج الیه منک»آنچه را برادر دینی ات به آن نیازمندتر از توست،او را انتخاب و ترجیح دهی.
· در روایتی دیگر،آن حضرت می فرماید: «انّما اعطاکم اللّه هذه الفضول من الأموال لتوجّهوها حیث وجّهها اللّه تعالی و لم تُعطِّلوها لتکنِزوها»
خداوند این مال های اضافی را به شما عطا کرد تا در مسیر رضای او خرج کنید،نه آنکه احتکار و گنج کنید.
· طبق روایات،امام زمان علیه السلام چون ظهور کند،گنج ها را حرام می کند و همه را به مبارزات خود به مصرف می رساند.
· پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:اِنّ اللّه فرض علی اغنیاء المسلمین فی اموالهم القدرَ الّذی یَسَعُ فقرائهم..الا انّ اللّه یحاسبهم حساباً شدیداً و یعذّبهم عذابا الیماخداوند،در مال مسلمانانِ ثروتمند،به مقداری زکات واجب کرده که کفاف فقرا را بدهد،آگاه باش! اگر به وظیفه ی خود عمل نکنند،همانا خداوند از آنان حسابرسی شدید می کند.
· رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هر مالی که زکات آن پرداخت نشود کنز است،گرچه پنهان نباشد،یا غیرطلا و نقره باشد
ابوذر و آیه ی کنز
* ابوذر غفاری،صحابی بزرگوار پیامبر،در اعتراض به زراندوزی های معاویه و عثمان و عمّال حکومت و حیف و میل اموال عمومی،صبح و شام این آیه را با صدای بلند در برابر معاویه و سپس در مقابل عثمان می خواند و می گفت:این آیه مخصوص مانعان زکات نیست و هر نوع زراندوزی را شامل می شود.
در تفسیر شریف المیزان آمده است که از برخوردهای ابوذر با عثمان و معاویه و کعب الأحبار،بر می آید که ثروت اندوزی در جامعه ی فقیر حرام است،گرچه از راه حلال باشد و زکاتش پرداخت شده باشد.
البتّه برخی آن را به اجتهاد شخصی ابوذر نسبت می دادند،ولی خودش می گفت:«ما قلتُ لهم الاّ ما سَمعتُ من نبیّهم»آنچه گفته ام از پیامبر شنیده ام.از طرفی صراحت و صداقت ابوذر هم مورد تأیید پیامبر است.
از فرازهای برجسته ی زندگی ابوذر،همین امر به معروف و نهی از منکر او نسبت به حکّام،در زمینه ی ریخت وپاش های اقتصادی است و نزاعش با عثمان بر سر مال و مقام نبود، بلکه اعتراض به یک منکر اجتماعی بود.
سرانجام عثمان،این صحابی پارسا و انقلابی را به شام تبعید کرد،از شام هم به بدترین وضعی به مدینه آوردند،سپس به«ربذه»تبعید شد و در تبعیدگاه،مظلومانه جان سپرد.و این نیز از فرازهای ناپسند وننگین حکومت عثمان بود.
دیگران برای تبرئه ی عثمان،کوشیده اند تا به ابوذر تهمت سوسیالیست بودن و فکر اشتراکی داشتن و مخالفت با مالکیّت خصوصی بزنند،امّا علامه امینی قدس سره در الغدیر،بحث مبسوطی در ردّ این اتهام دارد.
تبعیدهای مکرّر ابوذر به خاطر مناقشات او با حکومت و فریادهای اعتراض آمیزش بر ضدّ روش مالی عثمان و زراندوزی معاویه و توجیه گری های کعب الأحبار،در کتب تاریخی شیعه و اهل سنّت آمده است،هر چند برخی خواسته اند به نوعی توجیه کنند و این مناقشات را به حساب آزادی بیان و عقیده در دوره ی عثمان بگذارند،یا آنکه تبعید آن صحابی بزرگوار را به عنوان اینکه«دفع شرّ مهم تر از کسب منفعت است»بدانند و حضورش را در مدینه و شام،شرّ تلقّی کنند و تبعیدش را رعایتِ مصلحت به شمار آورند،ولی این رفتار ننگ آلود با یار صدیق و پرهیزکار پیامبر که زبان صریح و اعتراض دلسوزانه اش تنها با انگیزه ی عمل به وظیفه در برابر انحرافات بود،هیچ توجیه و تأویلی نمی پذیرد.
پیام ها:
1-بعضی از علمای اهل کتاب،بد نیستند. «کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ»
2-بهره گیری علما از مال مردم و بهره نرساندن به آنان که موجب بی رغبتی مردم به دین می شود شاید مصداقِ«صدّ عن سبیل اللّه»باشد. لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ ...
وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ
3-بازداشتن علمای یهود و نصاری مردم را از راه حقّ،به خاطر دست یابی به دنیاست. یَکْنِزُونَ ... یَصُدُّونَ
4-در اسلام،محدودیّتی برای سرمایه نیست،امّا راه تحصیل آن شروطی دارد و زراندوزی و بدمصرف کردن ثروت حرام است. اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ ... وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللّهِ (وقتی زراندوزی حرام باشد،احتکارِ ضروریّات قطعاً حرام است)
5-مال اندوزی و حرص،احتکار و پنهان کردن است.چون مشکلات بسیاری را برای جامعه فراهم می کند. اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ ... وَ لا یُنْفِقُونَها
6-دنیاپرستی علما و زراندوزی ثروتمندان،سبب قهر الهی است. فَبَشِّرْهُمْ ...
7-جمع آوری طلا و نقره و پول،و انفاق نکردن و احتکار آن،گناه کبیره است.
چون وعده ی عذاب به آن داده شده است. اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ ... بِعَذابٍ أَلِیمٍ
یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ«35»
روزی که آن طلاها و نقره ها،در آتش دوزخ گداخته می شود و با آنها پیشانی ها و پهلوها و پشت های آنان را داغ می نهند،(فرشتگان عذاب به آنان می گویند:)این است آنچه برای خود اندوختید(و به محرومان ندادید)،پس مزه ی آنچه را که می اندوختید بچشید!
نکته ها:
* کلمه ی«تکوی»از ریشه«کی»،به معنای چسباندن چیز داغ به اعضای بدن است.
* انتخاب این سه موضع از بدن برای داغ نهادن،یا برای آن است که گرما از این سه نقطه زودتر به درون بدن سرایت می کند،یا برای این است که ثروتمندان با چهره به فقیران عبوس می کنند،با پهلو بی اعتنایی و با کمر،پشت به آنان می کنند،یا اینکه مراد از صورت، جلوی بدن است و مراد از کمر،عقب بدن و مقصود از پهلو،دو طرف بدن.یعنی کنایه ازگداختن همه ی بدن است.
* امام صادق علیه السلام،با استناد به این آیه،ترک زکات را از گناهان کبیره دانسته اند.
* در روایتی ابوذر می گوید:رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار کعبه دوبار فرمودند:«هم الأخسرون و ربّ الکعبه»،به خدای کعبه قسم! آنان زیانکارترین هستند. پرسیدم: پدر و مادرم فدایت! منظورتان چه کسانی است؟فرمود:زراندوزان.
پیام ها:
1-خداوندی که انسان ها را به همان صورت اوّل زنده می کند،می تواند جمادات و طلا و نقره را هم به همان صورتِ دنیوی،حاضر سازد. «هذا»
2-کیفر وپاداش انسان در قیامت،با اعمال او در دنیا متناسب است.«هذا ماکنزتم»
3-یکی از ابزارهای شکنجه در قیامت،اموال دنیوی است.«هذا ماکنزتم»
4-در قیامت،خداوند شیرینی مال و ثروت را از ذائقه ی زراندوزان در می آورد.
«فَذُوقُوا»
إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ«36»
همانا تعداد ماهها نزد خداوند،در کتابِ(آفرینش)خدا و از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید،دوازده ماه است،که چهارماه از آن(جنگ) حرام است،این آیین ثابت و پابرجاست.پس در این ماهها،با جنگ و خونریزی بر خود ستم نکنید و جملگی با همه ی مشرکان بجنگید،آن گونه که آنان همگی با شما می جنگند و بدانید که خداوند باپرواپیشه گان است.
نکته ها:
* سال،دوازده ماه دارد و کلمه ی«شَهْرُ»(ماه)نیز دوازده بار در قرآن آمده است.
* عدد دوازده که بارها در قرآن آمده است،عدد مبارکی است؛تعداد رهبران بنی اسرائیل و چشمه های آب زلال که با معجزه ی موسی علیه السلام جوشید،عدد امامان اهل بیت علیهم السلام و...دوازده است.
* چهار ماهی که جنگ در آن حرام است عبارتند از:ذی القعده،ذی الحجّه،محرّم و رجب. سه ماه اوّل پی درپی است.
* نظام حرکت ماه به دور زمین و چرخشی که به اراده ی الهی در منظومه ی شمسی در طول سال است،از آغاز خلقت بر این کرات حاکم بوده است.
* احترام ماههای حرام تا وقتی است که دشمن از آن سوء استفاده نکند و در این ماهها حمله و هجوم نیاورد والاّ اگر دشمن حمله کرد،دفاع لازم است.طبق آیه ی 194 سوره بقره:
«وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ،فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ» ،همه ی چیزهای مورد احترام،قابل قصاص است.هر کس از قانون عدم تعرّض،سوء استفاده کرد و بر شما تجاوز کرد،شما هم به همان گونه عمل کنید.
* تعبیر ثابت و پا بر جا بودن این آیین،شاید اشاره به این باشد که احترام چهارماه در همه ی ادیان آسمانی ثابت بوده است.(طبق روایات)
* در برخی روایات از امام باقر علیه السلام،دوازده امامِ پس از پیامبر اسلام،به عنوان تأویل این آیه شمرده شده است.
پیام ها:
1-بهترین تقویمِ تاریخ و زمان بندی،آن است که ثابت،طبیعی و همگانی باشد.
ماههای قمری این سه ویژگی را دارند. عِدَّهَ الشُّهُورِ ...
2-وجود ماههای دوازده گانه،به تدریج شکل نگرفته است،بلکه از آغاز پیدایش زمین و آسمان بوده است. اِثْنا عَشَرَ شَهْراً ... یَوْمَ خَلَقَ
3-رزمندگان و خانواده هایشان،نیاز به عیادت،آموزش،استراحت و رسیدگی به خانه و زندگی دارند.بنابراین یک سوّم سال،اجباراً باید جنگ خاموش شود تا فرصتی برای اینها باشد. «مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ» حتّی در جنگ هم باید اصولی رعایت شود و به ناآگاهان،اغفال شدگان،زنان،سالمندان و کودکان،تعرّض نشود و بدون توجیه و تذکّر قبلی،حمله نشود.
4-همه زمان ها یکسان نیستند.در زمان هم قداست و حرمت مطرح است.
«مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ»
5-اسلام،هم مکان أمن دارد،(مکّه)هم زمانِ امن(ماههای حرام).جالب آنکه محور سه ماه(ذیقعده،ذیحجّه ومحرّم)از این چهار ماه حرام،ماه حجّ (ذیحجّه)است.
6-زیان بی توجّهی به ماههای حرام،به خود انسان ها باز می گردد «فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ»
7-در اسلام اصل بر جنگ نیست،بلکه بر فکر،برهان،حکمت،موعظه و زندگی مسالمت آمیز است؛مگر برای رفع مزاحمان اجتماعی و سرکوبی مستکبران یا برای دفاع،حتّی در ماههای حرام. «قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ»
8-اجازه ندهید دشمن از مقدّساتِ دینی و احکام فقهی شما سوء استفاده کند.
«قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً» اگر دشمن در ماههای حرام حمله کرد،مقدّس مآب نشوید، بلکه مقابله کنید.
9-حمله به دشمن،باید همانند ابعاد حملات دشمن باشد. «کَما یُقاتِلُونَکُمْ»
10-پیروزی در سایه ی تقواست. «أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»
إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّهَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ«37»
همانا تأخیر(و تغییر ماههای حرام به ماههای دیگر،)سبب افزایش در کفر است،که به وسیله آن کافران گمراه می شوند.(آنها)یک سال(جنگ در ماههای حرام)را(به سلیقه و تمایل و مصلحت اندیشی،)حلال می دانند و یک سال آن را حرام،تا با تعداد ماههایی که خداوند حرام ساخته،مطابق آید.از این رو آنچه را خدا حرام کرده حلال می کنند.کارهای ناپسند آنها، در نظرشان زیبا جلوه یافته است و خداوندکافران را هدایت نمی کند.
نکته ها:
* «نَسییء»و«نِسیه»از یک ریشه است.نسیه کردن،یعنی گرفتن جنس و پرداخت پول را به تأخیر انداختن و جابه جا کردن روزهایی را که جنگ در آن حرام است،نسییء گفته اند.
* کافران گاهی روشنفکر شده،در قانون الهی دست می بردند و در گرماگرم جنگ، چون به ماههای حرام برمی خوردند،برای آنکه جنگ را متوقّف نکنند می گفتند: ادامه می دهیم و به جای این ماه،در ماه دیگری آتش بس اعلام می کنیم
پیام ها:
1-به مقدّسات احترام بگذاریم.دخل و تصرّف و بازی کردن با قانون الهی،کفر است. «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ» چهار ماه تعطیلی مطرح نیست،بلکه نافرمانی در آنچه خدا فرموده مهم است.
2-کفر دارای درجات و مراحلی است. «زِیادَهٌ فِی الْکُفْرِ»
3-یکی از عوامل گمراهی کفّار،جابه جایی ماههای حرام بوده است. «یُضَلُّ بِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا»
4-یکی از عوامل انحراف مردم،تفسیر و تحلیل های غلط،برای دست بردن در احکام و قوانین الهی است. یُحِلُّونَهُ عاماً ...
5-اعراب جاهلی با اینکه ماهها را جابجا می کردند،ولی به مقدار زمان آن معتقد بودند. «لِیُواطِؤُا عِدَّهَ ما حَرَّمَ اللّهُ»
6-آنکه کار خود را بد بداند،شاید هدایت شود،امّا آنکه زشت کاری های خود را زیبا می بیند،هدایت او دشوار است. زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی ...
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاّ قَلِیلٌ«38»
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا وقتی به شما گفته می شود در راه خدا(و برای جهاد)حرکت کنید،سنگین و زمین گیر می شوید؟آیا به جای آخرت، به زندگی دنیا راضی شده اید؟پس بدانید بهره ی زندگی دنیا در(برابر) آخرت،جز اندکی نیست.
نکته ها:
* این آیه اشاره به جنگ تبوک دارد که برخی از شرکت در آن سستی نشان می دادند. عوامل و بهانه های سستی،فاصله ی زیاد مدینه تا تبوک(حدود 600 کیلومتر)، گرمی هوا، فصل برداشتِ محصول و تبلیغات منافقان نسبت به عظمت و قدرت سپاه روم بود.
پیام ها:
1-مؤمنان نیز باید گاهی مورد انتقاد و مؤاخذه قرار گیرند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ ...
2-دلبستگی به دنیا ومادیّات،مانع جداشدن انسان از زمین وخاک و رسیدن به کمال وافلاک می شود. اِثّاقَلْتُمْ ...(دنیاطلب،کوتاه همّت است)
3-ارزش و جایگاه انسان تا حدّی است که دنیا برای او ناچیز است. «أَ رَضِیتُمْ»
4-کسی که آخرت را برتر از دنیای اندک بداند،به جبهه ی جنگ رو می کند،نه دنیا. «إِلاّ قَلِیلٌ»
إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«39»
اگر(به سوی میدان جنگ)نشتابید،خداوند شما را به عذابی دردناک عذاب می کند و گروه دیگری را جایگزین شما می کند و شما(با ترک جبهه،) ضرری به خدا نمی زنید و خداوند بر هر چیزی تواناست.
نکته ها:
* در این آیه و آیه ی قبل،از هشت راه بر مسأله ی جهاد تأکید شده است:
شما که اهل ایمانید،چرا سستی؟ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ،سؤال همراه با توبیخ «ما لَکُمْ» ، جهاد راه خداست «سَبِیلِ اللّهِ» ،فرمانِ حرکت «انْفِرُوا» ،تهدید به عذاب «یُعَذِّبْکُمْ» ،تهدید به جایگزینی «یَسْتَبْدِلْ» ،تهدید به بی اثر بودن ترک جبهه از سوی شما «لا تَضُرُّوهُ» وتهدید به قدرت الهی. «وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
* بر اساس برخی روایات مراد از افراد جایگزین در «قَوْماً غَیْرَکُمْ» ،مردمانی از ایران و یمن هستند که برای یاری دین خدا قیام می کنند.
پیام ها:
1-کیفر ترکِ جبهه،هم عذاب وذلّت دنیاست،هم عقوبتِ دوزخ در آخرت است. «عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ»
2-دست خداوند،برای جایگزین ساختن دیگران به جای ما باز است و هرلحظه اراده کند،چنان خواهد کرد. «یَسْتَبْدِلْ»
3-زیانِ بی تحرّکی و رکود،به خودمان می رسد،نه به خدا. «لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً» (سستی و تنبلی،سبب جایگزین شدن دیگران به جای ما می شود)
4-قدرت نامحدود خدا،سبب می شود که دیگران را به جای ما جایگزین کند.
یَسْتَبْدِلْ ... عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
5-کسی که قدرت بی نهایت دارد،هرگز ضربه و ضرر نمی بیند. لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً ... عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَ کَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«40»
اگر پیامبر را یاری نکنید،همانا خدا آن زمان که کافران او را(از مکّه) بیرون کردند یاری کرد،در حالی که او نفر دوّم از دو تن بود،زمانی که آن دو در غار (ثور) بودند، (پیامبر)به همراهش(ابوبکر)می گفت:اندوه مدار که خدا با ماست.پس خدا، آرامش خویش را بر او نازل کرد واو را با سپاهیانی که آنها را ندیدید یاری کرد و سخن و طرح کافران را(که قصد کشتن پیامبر را داشتند،)پست تر(وخنثی)قرار داد و کلمه (و اراده) خداوند (برای نصرت پیامبرش،)برتر(و پیروز)است و خداوند توانا وحکیم است.
نکته ها:
* آیه،اشاره به توطئه ی خطرناک مشرکان برای کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله دارد.در داستانِ «لیله المبیت»از هر قبیله ای شخصی آماده شد و تصمیم گرفتند شبانه پیامبر را بکشند.آن حضرت،علی بن ابی طالب علیهما السلام را به جای خود خواباند و شبانه همراه ابوبکر به سوی غار ثور رفت.کفّار در تعقیب پیامبر صلی الله علیه و آله تا در غار آمدند،ولی با دیدن تار عنکبوت بر غار، منصرف شدند و برگشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله پس از سه روز به مدینه عزیمت فرمود.
در آن مدّت،غلام ابوبکر،(عامربن فهره)برای آنان غذا می برد و علی علیه السلام مقدّمات سفر به مدینه را فراهم می کرد.
پس از سه روز،سه شتر آماده شد و پیامبر صلی الله علیه و آله،ابوبکر و راهنما،عازم مدینه شدند.
چند سؤال و جواب
* سؤال: آیا همراهی ابوبکر،برای دفاع از جان پیامبر صلی الله علیه و آله بود؟
پاسخ: یک پیرمرد در برابر بسیج عمومی مشرکان،چه دفاعی می توانست بکند؟
* سؤال: اطلاق کلمه ی«صاحبِ پیامبر»در آیه به ابوبکر،نشان لیاقت او برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله نیست؟
پاسخ: کلمه ی صاحب،مفهوم لایق ندارد.گاهی دو نفر با دو فکر و سلیقه و روش متفاوت، مصاحب می شوند.چنانکه در آیه 37 کهف می خوانیم: «قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» با آنکه میان آن دو نفر تفاوت بسیار بود.
سؤال: اینکه از میان همه ی اصحاب،تنها ابوبکر با پیامبر بود،آیا این بالاترین ارزش برای او نیست؟
پاسخ: همان شب،علی علیه السلام هم در بستر پیامبر خوابید.اگر ابوبکر آن شب به خاطر وظیفه، همراه پیامبر بود.دو نفر دو وظیفه انجام دادند.
* سؤال: ترس ابوبکر بر جان خودش بود یا بر جان پیامبر صلی الله علیه و آله؟
پاسخ: اگر بر جان پیامبر نیز ترسیده،وظیفه ی هر مسلمان است که در موقع خطر،نگران حال رهبر باشد.
* سؤال: اصحاب کساء که فضیلت دارند،پنج نفر بودند و اصحاب غار دو نفر،آیا این خصوصی تر و مهم تر نیست؟
پاسخ: دعاهای پیامبر صلی الله علیه و آله برای اصحاب کساء که اهل بیت او بودند و در تشهّد هر نماز بر مسلمانان واجب است بر آنان صلوات بفرستند،هر شب و روز و همیشه و همه جا،حساب این دو صحنه را جدا می کند.
* سؤال: در این آیه پیامبر می فرماید: «إِنَّ اللّهَ مَعَنا» ،پس خدا با ابوبکر است.آیات دیگر، خدا را با متّقین و محسنین می داند.پس او نیز از متّقین و محسنین است؟
پاسخ: مادامی که انسان در مدار احسان و تقوا باشد،خدا با اوست،ولی اگر از مدار خارج شد، مشمول لطف خدا نیست.باید دید مسیر حرکت ها،موضعگیری ها،عکس العمل در برابر غدیر خم و بیعت به کجا انجامید؟
* سؤال: آیه می فرماید:خدا بر او(ابوبکر)آرامش نازل کرد،آیا این امتیاز نیست؟
پاسخ: در این آیه،پنج ضمیر است که همه به پیامبر بر می گردد،چگونه ضمیر «عَلَیْهِ» به ابوبکر برگردد؟!
پیام ها:
1-اسلام وابسته به حمایت ما نیست،حامی اسلام خداست.پس به نصرت خود مغرور نشویم. «إِلاّ تَنْصُرُوهُ»
2-خداوند پیروزی مسلمانان را در تبوک تضمین کرد. «إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ»
3-پیروزی های مسلمانان،نمونه ای از قدرت الهی است. «عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ»
4-خروج پیامبر از مکّه،به خاطر جوّ ارعاب و فشار کفّار بود. «أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا»
5-اگر خدا اراده فرماید،اشرف المخلوق(پیامبر صلی الله علیه و آله)را با اوهن البیوت(تار عنکبوت)حفظ می کند. إِذْ هُما فِی الْغارِ ...
6-آرامش و اطمینان،هدیه ی الهی است و با ابزار مادّی فراهم نمی شود. «فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ»
7-فرشتگان به فرمان خدا،مؤمنان را امداد می کنند. «أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها»
8-هجرت،سبب عزّت اسلام و فروپاشی کفر است. أَخْرَجَهُ ... کَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا
9-اراده ی خداوند،برتر از هر اراده و خواسته ای است. «کَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیا»
10-نیروهای استکباری،در مقابل مؤمنانی که سکینه و اطمینان دارند،با همه ی تخصّص ها و امکاناتشان عاجزند. «جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی»
11-عزّت و اعتلای کلمه اللّه و خنثی شدن توطئه های کفّار،نمودی از عزّت و حکمت خداوند است. فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ ... وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
اِنْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ«41»
(به سوی جبهه وجهاد)کوچ کنید،سبکبار و سنگین بار،(خواه بر شما آسان باشد،خواه دشوار.)ودر راه خدا با اموال وجانهای خود جهاد کنید، اگر می دانستید،این برای شما بهتر است.
نکته ها:
* مقصود از دو کلمه ی«خِفاف»و«ثقال»،یکی از این معانی متقابل است:مجرّد و متأهّل، فقیر و غنی،پیاده و سواره،کم عائله و عیالمند،گرفتار و غیرگرفتار،تجارت و زراعت.
امام صادق علیه السلام فرمود:مراد از«خِفاف»و«ثِقال»،پیر و جوان است.
* در تفسیر فی ظلال القرآن آمده است:کسانی همچون ابوایّوب انصاری،مقداد و ابوطلحه، در سنّ پیری آماده ی جبهه می شدند.وقتی به آنان گفته می شد که شما سالخورده اید،در پاسخ این آیه را تلاوت می کردند.
پیام ها:
1-در برابر فرمانِ بسیج عمومی برای جبهه،مانع تراشی نکنید. «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً» (مشکلات زندگی،بهانه ی تخلّف از جهاد نیست)
2-گاهی بسیج همه ی مردم در برابر دشمن ضروری است،گرچه تجهیزات نظامی کم باشد. «انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً»
3-مکتب از مال و جان با ارزش تر است.همه چیز فدای مکتب است،هم مال، هم جان. «بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» ونفرمود:«اموالکم او انفسکم»
4-بر فقیران،جهاد با جان و بر اغنیا،جهاد با مال و جان واجب است. «بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ»
5-ملاک ارزشها،اخلاص است. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»
6-احکام الهی،از جمله فرمان جهاد،در جهت منافع و مصالح واقعی انسان است. «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ»
7-بعضی از مردم،مصالح واقعی خود را نمی دانند. «خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
8-کسب ارزشهای واقعی،در پرتو علم و شناخت میسّر است. «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّهُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ«42»
اگر غنیمتی نزدیک و سفری کوتاه(برای جهاد)بود،قطعاً(متخلفان از جهاد)در پی تو می آمدند،ولی آن راه بر آنان دور و دشوار آمد(و به این بهانه نمی آیند)و به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می توانستیم،با شما(به جنگ)بیرون می شدیم! آنان(با این روش،)خود را هلاک می کنند و خداوند می داند که آنان دروغگویانند.
نکته ها:
* این آیه،از اخبار غیبی قرآن است که قبل از وقوعِ حادثه،از آن خبر می دهد،و مربوط به جنگ تبوک است،چون منطقه ی تبوک تا مدینه فاصله ای بسیار داشت.اینک تبوک،در مرز حجاز قرار دارد.
* امام باقر علیه السلام فرمود:مراد از «عَرَضاً قَرِیباً» ،غنیمت نزدیک است
پیام ها:
1-اموال و غنایم دنیوی،کالایی ناپایدار است. «عَرَضاً»
2-جنگ،معیار خوبی برای آزمودن انسان هاست. «لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّهُ»
3-افشاگری روحیّه و باطن منافقین لازم است. لَوْ کانَ عَرَضاً ... لاَتَّبَعُوکَ
4-منافقین برای دستیابی به منافع مادّی،در بعضی جنگ ها شرکت می کنند. لَوْ کانَ عَرَضاً ... لاَتَّبَعُوکَ
5-پذیرفتن کارهای راحت و پر منفعت،نشانه ی رشد و ایثار نیست. «لاَتَّبَعُوکَ»
6-مسلمانی،با تن پروری و رفاه طلبی سازگار نیست. «بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّهُ»
7-دروغ و نفاق،ملازم یکدیگرند و منافقان برای فرار از کار،به دروغ سوگند می خورند. «سَیَحْلِفُونَ»
8-سوگند دروغ،کاری منافقانه است. «سَیَحْلِفُونَ»
9-آثار ترک جهاد را نمی توان با توجیه نابجا و دروغ از بین برد،بلکه شقاوت و هلاکت،پیامد قطعی آن است. «یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ»
10-پیامدهای فرار از جبهه،دامنگیر خود فراریان است. «یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ»
عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ«43»
خدایت ببخشاید! چرا پیش از آنکه(حال)راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بشناسی،به آنان اجازه(مرخّصی)دادی؟
نکته ها:
* گویا برخی از منافقان بدون عذر،نزد پیامبر آمده و از رفتن به جبهه ی تبوک عذر آوردند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله هم اجازه داد.این آیه،بطور ضمنی بر اذن دادن عتاب می کند تا اجازه ی مرخّصی،مخصوص معذوران واقعی باشد،نه بهانه جویان.
* در آیه ی بعد،سخن از آن است که خداوند توفیق جبهه رفتن را از منافقان گرفته است، کَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ ...پس اذن پیامبر در سایه ی کراهتِ خدا از شرکت منافقان در جنگ است و انتقاد به خاطر زودتر افشا کردن آنان است.به علاوه در آیه ی 47 نیز زیانبار بودنِ حضور منافقان در جبهه مطرح شده است.پس این اجازه،نه گناه بوده است ونه نشان سوء مدیریّت پیامبر.
پیام ها:
1-مدیریّت وتدبیر را باید از خدا آموخت که انتقادش در کنار عفو و رحمت است. «عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»
2-راههای بهانه جویی را به روی منافقان ببندید. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»
3-شرکت نکردن در جنگ،نیازمند اذن رهبر است. «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ»
4-جنگ،وسیله ی مناسبی برای شناخت حقیقت افراد است. حَتّی یَتَبَیَّنَ ...
5-همه جا عیب پوشی ارزش نیست،گاهی باید افشاگری کرد. حَتّی یَتَبَیَّنَ ... وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ
6-در شناخت منافقان باید به بررسی عملکردشان در زمان جنگ و جهاد پرداخت. «وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»
7-جامعه ی اسلامی باید چنان صادقانه حرکت کند که منافقان رسوا شوند. یَتَبَیَّنَ ... وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ
8-حضور منافقان در جبهه،ارزش نیست،ولی فرارشان از جبهه،موجب رسوایی آنان است. «تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»
لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ«44»
آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند،هرگز برای جهاد کردن با مال و جانشان، از تو مرخصّی نمی طلبند و خداوند به(حال)پرهیزکاران آگاه است.
نکته ها:
* مؤمن واقعی که عاشق جهاد وشهادت است،از مرگ بیم ندارد ودر پی اجازه ی مرخّصی نیست.چنانکه در صدر اسلام کسانی بودند که با اصرار از پیامبر صلی الله علیه و آله می خواستند که آنان را به جبهه اعزام کند،و هنگامی که پیامبر به دلیل نبود امکانات، جواب رد به آنان می داد،از ناراحتی می گریستند
* رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام عزیمت به تبوک،علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت و آن حضرت متأثّر شد،پیامبر حضرت را دلداری داد وفرمود:تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی.
پیام ها:
1-مؤمن،از کار فرار نمی کند. «لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ»
2-متخلّفان از جنگ تبوک،گروهی بی ایمان بودند. «لا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ»
3-ایمان به مبدأ و معاد،عامل اصلی تقوا و شهادت طلبی و حضور در جبهه هاست. «یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»
4-مجاهدان واقعی باید هم با مال و هم با جان فداکاری کنند. «بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»
5-تقوا،مانع تخلّف از جهاد با مال وجان است. أَنْ یُجاهِدُوا ... وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ
6-ایمان به علم خداوند،مایه ی دلگرمی در جهاد است. أَنْ یُجاهِدُوا ... وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ
7-متّقی را در جنگ و جبهه باید شناخت،نه در خانه و ایّام صلح. یُجاهِدُوا ... وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ
إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ«45»
تنها کسانی از تو اجازه می گیرند(به جبهه نروند،)که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و دلهایشان مرددّ گشته است،پس آنان در شک و تردیدشان سرگردانند.
نکته ها:
* حضرت علی علیه السلام می فرماید:هر کس در شک و تردید بماند،شیطان ها او را لِه و لگدمال می کنند.
پیام ها:
1-جنگ،میدان آزمونی برای باورها و اعتقادات است. «یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»
2-منافقان چون ایمان به هدف ندارند،در پی بهانه و فرار و اجازه ی مرخّصی هستند. «لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ»
3-عامل اصلی حضور در جبهه یا فرار از جنگ،بود و نبود ایمان است. «یُؤْمِنُونَ، لا یُؤْمِنُونَ»
4-بدتر از تردید،استمرار وباقی ماندن در شکّ است. «فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّهً وَ لکِنْ کَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ«46»
(منافقان)اگر تصمیم جدّی بر رفتن به جبهه داشتند،ساز و برگ جهاد آماده می کردند. ولی خداوند،انگیزه و بسیج آنان را(به خاطر کوردلی و نالایقی،)خوش نداشت و آنان را (از رفتن به جبهه)بازداشت و به آنان گفته شد:همنشین خانه نشینان(کودکان وسالمندان و بیماران)باشید.
نکته ها:
* منع و بازداشتن خدا از شرکت در جبهه وجهاد،به معنای سلب توفیق است،نه منع عملی.
پیام ها:
1-منافقان هرگز تصمیم جبهه رفتن ندارند. وَ لَوْ أَرادُوا ... لَأَعَدُّوا
2-مقدّمه ی واجب،واجب است. لَوْ أَرادُوا ... لَأَعَدُّوا
3-مؤمن،آماده ی جهاد و منتظر رفتن به جبهه است،نه بی تفاوت و بی انگیزه.
«لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّهً»
4-شرکت در جهاد،توفیق الهی است که از نااهلان سلب شده است. «فَثَبَّطَهُمْ»
5-تارکین جنگ و جهاد باید تحقیر شوند. «اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ»
لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَ فِیکُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ«47»
اگر(منافقان)همراه شما به جنگ بیرون آمده بودند،جز فساد،(تردید و اضطراب، چیزی) بر شما نمی افزودند و به سرعت در میان شما رخنه می کردند تا فتنه پدید آورند ودر میان شما کسانی(تأثیرپذیرند که)به سخنان آنان گوش و دل می سپارند و خداوند به حال ستمگران آگاه است.
نکته ها:
* «خَبال»به معنای اضطراب وتردید است.«خَبَل»،یعنی جنون و«خَبْل»،یعنی فساد.
«اوضعوا»،از«ایضاع»،به معنای سرعت در حرکت و نفوذاست.
«فِتْنَهٌ»،در اینجا به معنای تفرقه و گمراهی است.
«سَمّاع»،به معنای جاسوسی است که طبق منافع دشمن،سخن چینی کند.
پیام ها:
1-نیروهای سپاه اسلام باید برگزیده و خالص باشند،تعداد نفرات و کمیّت،
ملاک نیست. لَوْ خَرَجُوا ... ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً
2-خداوند به مؤمنان دلداری می دهد که به خاطر تخلّف گروهی از منافقان از جبهه،نگران نباشند. لَوْ خَرَجُوا ... ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً
3-حضور منافقان در جبهه ها،عامل تضعیف روحیّه و تفرقه و تردید است.
«لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ»
4-تحرّکات منافقان،بسیار سریع است. «لَأَوْضَعُوا»
5-همه ی مسلمانان،خطر منافقان را درک نمی کنند و بعضی ساده لوحانِ زودباور، تحت تأثیر قرار می گیرند. «سَمّاعُونَ لَهُمْ»
6-منافق،ظالم است وخداوند به آنها هشدار داده است. «وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ»
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ«48»
(منافقان)پیش از این دنبال فتنه گری بودند وکارها را برای تو واژگون جلوه می دادند،تا آنکه حقّ آمد وامر خدا آشکار شد(وپیروز شدید)،در حالی که آنان ناراحت بودند.
پیام ها:
1-منافقان با قصد و انگیزه،سراغ فتنه می روند. «ابْتَغَوُا»
2-در موارد بروز تفرقه وفتنه،ردّ پای منافقان را جستجو کنید. «ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ»
3-به سابقه ی افرادی که توبه ی واقعی نکرده اند،توجّه کنید. «مِنْ قَبْلُ»
4-تحریف واقعیّت ها و گزارش های جعلی برای رهبر،کار منافقانه است. «قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ»
5-رهبر امّت اسلامی باید هوشیار باشد و به هر گزارشی اعتماد نکند. «قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ»
6-فتنه گری وتفرقه افکنی،کار همیشه وپیوسته ی منافقان بوده وتا پیروزی قطعی جبهه ی حقّ،شیطنت می کنند. اِبْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ ... حَتّی جاءَ الْحَقُّ
7-امدادهای الهی،نقشه های منافقان را بر باد می دهد.با تمام فتنه هایی که علیه اسلام می شود،اسلام به جای ریزش،رویش دارد. «جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ»
8-منافقان هرگز دلشان تسلیم نظام اسلامی نمی شود.«کارهون»
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ«49»
و برخی از آنان(بهانه جویانِ ترسو)می گویند:به من اجازه بده(به جبهه نیایم)و مرا(به گناه و)فتنه مینداز.آگاه باشید که اینان در فتنه(و گناه) سقوط کرده اند و همانا جهنّم بر کافران احاطه دارد.
نکته ها:
* یکی از بزرگان قبیله ی بنی سلمه که از منافقان بود،از رسول خدا اجازه خواست تا به جنگ تبوک نرود و بهانه اش این بود که اگر چشمم به زنان رومی بیفتد،فریفته شده،به گناه می افتم.حضرت اجازه داد.این آیه نازل شد و او را به خاطر عدم شرکت در جبهه،گناهکار و در فتنه افتاده دانست.پیامبر صلی الله علیه و آله او را از ریاست قبیله برکنار و بُشربن براء را که سخاوتمند و خوش اخلاق بود،به جای او نصب کرد.
پیام ها:
1-فرماندهی کل قوا،از مسئولیّت های پیامبر و رهبر در جامعه ی اسلامی است.
«مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی»
2-منافقان بی ادب،رسول خدا را عامل فتنه می پنداشتند. «ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی»
3-در بینش منافقان،جهاد در راه خدا،بلا و گرفتاری است. «وَ لا تَفْتِنِّی»
4-جنگ،بوته ی فتنه و آزمایش است. «وَ لا تَفْتِنِّی»
5-بعضی منافقان برای فریب متدیّنین،از عنوان ها و مسائل مذهبی استفاده می کنند. «وَ لا تَفْتِنِّی» (به اسم نگاه نکردن به دخترانِ رومی،فرمان خدا و رسول را زیر پا می گذارند!)
6-آنان که از فتنه ی جنگ نگران و گریزانند،در فتنه ی بالاتری خواهند افتاد. «أَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا»
7-فرار از آزمایش الهی،امکان ندارد. با آنکه گفتند: «لا تَفْتِنِّی» امّا به فتنه گرفتار شدند. «فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا»
8-بهانه گیری منافقانه برای فرار از جهاد،مایه ی کفر است. اِئْذَنْ لِی ...کافرین
9-احاطه ی جهنّم بر کافران،به خاطر احاطه ی گناه بر وجود آنان است
«محیطه»
إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَهٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ«50»
اگر به تو نیکی رسد(و پیروز شوی،)منافقان را ناراحت می کند،ولی اگر به تو مصیبتی وشکستی برسد،می گویند:ما چاره ی خویش را از قبل اندیشیده ایم(واین را پیش بینی می کردیم)و بر می گردند،در حالی که خوشحالند.
پیام ها:
1-پیامبر ورهبر،سیمای نظام اسلامی وامّت است. «تُصِبْکَ» به جای «تُصِبْکُمْ»
2-دوستان و دشمنان خود را هنگام سختی ها و حوادث تلخ و شیرین بشناسیم.
إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ ...
3-در جنگ های پیامبر،هم پیروزی وجود داشت وهم شکست. حَسَنَهٌ ... مُصِیبَهٌ
4-منافقان فرصت طلب،از ناگواری های مسلمانان به نفع مقاصد خود،سوء استفاده و از تیزهوشی و آینده نگری خود تبلیغ می کنند. «أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ»
قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ«51»
بگو:هرگز جز آنچه خداوند برای ما مقرّر کرده است،به ما نخواهد رسید.
او مولای ماست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند.
پیام ها:
1-رهبر و امّت در غم و شادی شریک همند.آیه ی قبل «تُصِبْکَ» اینجا «یُصِیبَنا»
2-ما مأمور به تکلیفیم،نه ضامن نتیجه.جهاد می کنیم،ولی مقدّرات به دست خداست. «إِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا»
3-مؤمنان واقعی حتّی سختی های جبهه را در راستای منافع و مصالح خود می بینند. «کَتَبَ اللّهُ لَنا»
4-مقدّرات انسان،از پیش نوشته شده است. «کَتَبَ اللّهُ لَنا»
5-آنچه خداوند برای مؤمن مقدّر کرده خیر است،چون مولی برای بنده اش،بد نمی نویسد. «کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا»
6-مؤمن،خود را تحت ولایت خدا می داند. «هُوَ مَوْلانا»
7-بالاترین درجه ی توحید،حرکت در مدار قانون الهی و سپردن سرنوشت به دست خدای حکیم است. «هُوَ مَوْلانا»
8-تنها باید بر خدا تکیه کرد. «عَلَی اللّهِ»
9-شرط ایمان،توکّل بر خداست. «فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ«52»
(ای پیامبر! به منافقان)بگو:آیا برای ما جز یکی از دو نیکی(فتح یا شهادت)را انتظار دارید؟ولی ما منتظریم که عذاب خداوند یا از سوی خودش یا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشید،ما نیز با شما در انتظار می مانیم.
نکته ها:
* این آیه،توضیحی بر آیه ی قبل است که خدا را مولای مؤمنان دانست،خدایی که جز خیر نمی نویسد و حتّی اگر شهادت هم مقرّر کند،خیر وخوبی است.
* امام باقر علیه السلام در تفسیر «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» فرمودند:مراد یا مرگ در راه خدا و یا درک ظهور امام زمان علیه السلام است
پیام ها:
1-باید دیدگاه «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» را برای دوست ودشمن،تبیین وتبلیغ کرد. «قُلْ»
2-ارزشها و ملاک های ارزش گذاری،در بینش مؤمنان و منافقان متفاوت است.
«إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» در دید اهل ایمان،عمل به وظیفه مهم است،رفتن یا ماندن مهم نیست،مهم در خط بودن است،لذا فتح یا شهادت،هر دو پیروزی است.
3-منافقان،اگر در جنگ ودرگیری با نظام اسلامی کشته شوند،دوزخی اند و اگر بدون جنگ هم بمیرند،اهل دوزخ اند.پس به دست مؤمنان،یا از سوی خدا گرفتار عذاب می شوند. «مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا»
4-مؤمن،به هدف ونتیجه ی کار یقین دارد. «فَتَرَبَّصُوا إِنّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»
قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ«53»
(به منافقانی که به جای حضور در جبهه،قصد کمک مالی دارند)بگو:چه از روی علاقه انفاق کنید وچه از روی کراهت،هرگز از شما پذیرفته نخواهد شد،زیرا شما قومی فاسق بوده اید.
نکته ها:
* به گفته ی تفاسیر،منافقانی که در جنگ تبوک شرکت نکردند،می خواستند با کمک مالی به جبهه،خود را شریک پیروزی بدانند.
* قبول نشدن انفاق منافقان،یا به این معنی است که در دنیا کمک های مالی از آنان دریافت نمی شود،یا آنکه در آخرت پاداشی ندارند.
پیام ها:
1-انفاق تنها برای سیر کردن شکم نیست،اصلاح روح و رشد معنوی هم مورد نظر اسلام است. «أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»
2-روح،نیّت و باطن افراد،در ارزش اعمالشان اثر دارد.منافقی که از پیروزی مسلمانان ناراحت و از آسیب رسیدن به آنان خوشحال می شود،اعمالش با این آلودگی باطن،بی اثر است. أَنْفِقُوا ... لَنْ یُتَقَبَّلَ
3-خدمات وانفاق های منافقان،بی ارزش است وحبط می شود. أَنْفِقُوا ... لَنْ یُتَقَبَّلَ
4-هر کمکی را از هر کسی قبول نکنیم. «لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ»
5-شرط قبولی اعمال،تقوا و پاکدلی است و مسائل سیاسی،اجتماعی،عبادی و اخلاقی با هم پیوند دارند. لَنْ یُتَقَبَّلَ ... کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِینَ
6-فسق،مانع قبولی اعمال است. إِنَّکُمْ ...فاسقین
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاهَ إِلاّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ کارِهُونَ«54»
و چیزی منافقان را از پذیرفته شدن انفاقشان منع نکرد،جز اینکه به خدا و پیامبرش کافر شدند و نماز را جز از روی کسالت و بی حالی به جا نمی آورند و جز از روی کراهت و بی میلی انفاق نمی کنند.
نکته ها:
* در آیه ی قبل،به صورت فرض بیان شد که منافقان،چه با علاقه و چه از روی بی میلی اگر انفاق کنند،پذیرفته نیست.اینجا صورت واقعی و وجود خارجی را بیان می کند که انفاقشان از روی کراهت است،نه علاقه.
* از امتیازات درآمدهای دولت اسلامی از قبیل خمس،زکات،صدقات و انفاقات بر دیگر درآمدهای دولتی،موارد ذیل است:
1.افراد،با اراده و انتخاب و بر اساس وجدان دینی می پردازند.
2.بدون ترس و با قصد قربت می پردازند.
3.پرداخت های مالی را غنیمت و ذخیره ی قیامت می دانند.
4.گیرنده ی مال را عالِم عادل انتخاب می کنند.
5.مورد مصرف را می دانند و زیر نظر دارند.
6.ساده زیستی را شرط گیرنده می دانند و خدا را شکر می کنند.
پیام ها:
1-با کفر،کسالت و کراهت،اعمال خیر پذیرفته نیست. ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ ...
2-خداوند در قرآن،بارها منافق را کافر دانسته است. «أَنَّهُمْ کَفَرُوا»
3-متخلّفان از جنگ تبوک،به ظاهر مسلمان،ولی در باطن کافرند. «أَنَّهُمْ کَفَرُوا»
4-ارزش دهنده به کارها،نیّت و نشاط و عشق است.آری انگیزه مهّم است،نه حرکات فیزیکی! «کُسالی ،کارِهُونَ»
5-هدف اسلام از انفاق،رشد انتخابی ومعنوی است،نه تنها سیر کردن شکم.
زیرا با کمک منافقین شکم هایی سیر می شود،امّا رشد معنوی برای کمک کننده حاصل نمی شود. کَفَرُوا بِاللّهِ ... وَ هُمْ کارِهُونَ
6-از نشانه های نفاق،نماز با کسالت، «کُسالی» وانفاق با کراهت است.«کارهون»
فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ«55»
پس اموال و فرزندان منافقان تو را به شگفتی نیندازد.جز این نیست که خداوند می خواهد به این وسیله آنان را در زندگی دنیا عذاب کند و جانشان در حال کفر،خارج شود.
نکته ها:
* «تَزْهَقَ» به معنای خارج شدن همراه با دشواری و تأسّف و حسرت است.
* نهی خدا از تعجّب،دلیل بر وجود این تعجّب در پیامبر نیست،بلکه از باب به در بگو دیوار بشنود،جنبه ی پیشگیری دارد.
* در نهج البلاغه،لحظات جان دادن گروهی ترسیم شده است که اموالشان در آن هنگام،در برابر چشمشان جلوه می کند و از اینکه آنها را می گذارند و می روند،عذاب می کشند.
* راههای عذاب شدن به وسیله ی مال از این قبیل است:عذاب در تهیّه آن،در نگهداریِ آن از سرقت و حریق و مردم حسود،به جا گذاشتن و رفتن هنگام جان دادن، پاسخگویی در قیامت برای چگونگی تهیّه و مصرف آن.
پیام ها:
1-مؤمنان معاصر پیامبر در مقایسه با منافقان،در ضعف مالی بودند. فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ ...
2-چه بسیار نعمت هایی که در باطن نقمت است و چه بسا توان های اقتصادی که وسیله ی نابودی و بدبختی می شود. «لِیُعَذِّبَهُمْ بِها»
3-به ذلّت کشاندن ثروتمندانِ منافق،از سنّت های الهی است. «لِیُعَذِّبَهُمْ بِها»
4-عذاب الهی تنها در آخرت نیست،در دنیا هم وجود دارد. «فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»
5-مرگ،جدایی روح از بدن است،نه نیست و فانی شدن. «تَزْهَقَ»
6-جان منافق،ارزش گرفتن ندارد،خود خارج می شود. «تَزْهَقَ»
7-منافقِ ثروتمند،سخت جان می دهد. «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ»
8-مال و اولاد فراوان منافقان،زمینه ی کافر مردن آنان است. فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ ...
تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ
9-به عاقبت امور توجّه کنید،نه به جلوه های آن. فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ ... تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ
وَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ«56»
منافقان به خدا قسم می خورند که همانا آنان از شمایند،در حالی که (دروغ می گویند و)از شما نیستند،بلکه آنان گروهی هستند که(از شما) می ترسند(یا میان دل و زبان و عملشان جدایی است).
نکته ها:
* «یَفْرَقُونَ» ،به معنای شدّت خوف است،گویی قلبشان از ترس متلاشی می شود.
پیام ها:
1-یکی از ابزار کار منافقان،سوگند دروغ است. «یَحْلِفُونَ»
2-در قبول توبه ی منافق و باور کردن ادّعایش عجله نکنید،چون آنان دروغگویند. «وَ ما هُمْ مِنْکُمْ»
3-افشای چهره ی منافقان لازم است. «وَ ما هُمْ مِنْکُمْ»
4-ترس و وحشت قلبی،از نشانه های دیگر منافقان است. «قَوْمٌ یَفْرَقُونَ»
لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ«57»
اگر(منافقان)پناهگاه یا غارها یا گریزگاهی بیابند،البتّه شتابان به آن روی می آورند.
نکته ها:
* «مَلْجَأً» ،پناهگاه است و «مَغاراتٍ» ،جمع«مَغاره»به معنای غار. «مُدْخَلَ» راه پنهان و نقب گونه ی زیرزمینی است. «یَجْمَحُونَ» از«جماح»به معنای حرکت شتابانی است که نتوان جلوی آن را گرفت،و به اسب چموش،«جموح»می گویند.
* منافقان،یا از ترس،اظهار ایمان می کنند،یا از روی طمع به مال و مقام.این آیه گروه اوّل را می گوید.
پیام ها:
1-منافق،هراسان و در پی فرصت است تا از وضع موجود بگریزد. لَوْ یَجِدُونَ ...
2-محیط جامعه ی اسلامی برای منافقان،قابل تحمّل نیست. لَوْ یَجِدُونَ ...
(زندگی منافقان آوارگی است و با مسلمانان زندگی اضطراری دارند)
3-رنج واضطراب منافقان در جامعه ی اسلامی،با وجود داشتن مال و فرزند، نمونه ای از عذاب دنیوی آنان است.در دو آیه قبل فرمود: «یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» و در این آیه می فرماید: «لَوْ یَجِدُونَ»
4-منافقان در جنگ و گریزشان با مؤمنان،تیز و چابک اند. «یَجْمَحُونَ»
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ«58»
و بعضی از منافقان در صدقات(تقسیم زکات)،به تو عیب می گیرند.پس اگر چیزی از آن(اموال)به آنان داده شود،راضی می شوند(و تو را عادل می شمارند)،ولی اگر چیزی به آنان داده نشود،به ناگاه آنان خشمگین می شوند(و تو را به بی عدالتی متّهم می کنند).
نکته ها:
* «لَمز»،عیب جویی روبروست و اگر پشت سر عیب جویی کنند،«هَمز»است.
* شخصی که بعدها رهبر خوارج و مارقین شد،در تقسیم زکات به پیامبر صلی الله علیه و آله اعتراض کرد و گفت:به عدالت رفتار کن!!
حضرت فرمود:چه کسی از من عادل تر است؟عمر خواست به خاطر این جسارت او را بکشد،پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:رهایش کنید،او پیروانی خواهد داشت که چنان عبادت کنند که شما عبادت های خویش را نسبت به آنها ناچیز خواهید شمرد(اشاره به عبادت های خشک و بی ولایت آنان).با آن همه عبادت از دین خارج می شوند، همچون خروج تیر از کمان.
سرانجام آن شخص در جنگ نهروان به دست علی علیه السلام به هلاکت رسید.
پیام ها:
1-منافق،حتّی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نیش می زند و جسارت می کند. «یَلْمِزُکَ»
2-لبه ی تیز حملات منافقان و تبلیغات سوء آنان،رهبری است. «یَلْمِزُکَ»
3-همه ی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله عادل نبوده اند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ»
4-مسئولان نظام اسلامی نباید تحت تأثیر عیب جویی های منافقان قرار گیرند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ»
5-آغاز برخی انحراف ها،بی ادبی و جسارت به رهبر است که از خودخواهی سرچشمه می گیرد.(با توجّه به شأن نزول)
6-انگیزه ی انتقادها،گاهی منافع شخصی است،نه دلسوزی. «فَإِنْ أُعْطُوا»
7-سیاست گذاری امور مالی و اقتصادی جامعه اسلامی،از شئون پیامبر و از اختیارات رهبر است. فَإِنْ أُعْطُوا ... وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا
8-منافق به حقّ خود قانع نیست،خودخواه وبی منطق است. فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا ... یَسْخَطُونَ
9-کینه و دشمنی و طعن و قضاوت به ناحقِ بعضی مردم،به خاطر از دست دادن منافع مادّی و شخصی است. وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا ... یَسْخَطُونَ (آری،ریشه ی بعضی تحلیل های نادرست،انگیزه های درونی است)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّا إِلَی اللّهِ راغِبُونَ«59»
اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده اند راضی می شدند و می گفتند: خداوند (و آنچه او صلاح بداند)برای ما بس است،خدا و پیامبرش به زودی از فضل خود به ما خواهند داد و ما تنها به پروردگار، راغب و امیدواریم،(اگر چنین می گفتند، برای آنان بهتر بود).
نکته ها:
* در این آیه چهار مرحله مطرح شده است:
1.رضا و تسلیم به تقدیر الهی. «رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ»
2.اظهار رضایت به زبان. «قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ»
3.امید به فضل و کرم الهی. سَیُؤْتِینَا ...
4.بی توجّهی به دنیا و رغبت به خداوند. «إِلَی اللّهِ راغِبُونَ»
پیام ها:
1-منافقان هرگز از خداوند و تقدیرهای او راضی نمی شوند. «وَ لَوْ»
2-سیاست گذاری و تصمیم گیری در نحوه ی تقسیم و صرف بیت المال و امور مالی واقتصادی با خدا وپیامبر ورهبر امّت اسلامی است. «آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ»
3-تنها نباید به تنگناها نگریست،صبر،آینده بهتری را پیش می آورد. «سَیُؤْتِینَا»
4-تلخی محرومیّت های دنیوی،با وعده های قطعی خداوند به مؤمنان و نعمت های بهشتی،شیرین می شود. «سَیُؤْتِینَا»
5-ما از خداوند طلبکار نیستیم،هر چه عطا کند از فضل خویش است. «فَضْلِهِ»
6-الطاف الهی از طریق پیامبران و اولیا به ما می رسد. «فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ»
7-محبّت خدا،زمینه ساز صبر،رضا و قناعت است. «إِلَی اللّهِ راغِبُونَ»
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«60»
همانا صدقات(زکات)،برای نیازمندان ودرمانده گان وکارگزارانِ زکات وجلب دلها و آزادی بردگان وادای بدهی بدهکاران و(هزینه ی جهاد)در راه خدا وتأمین در راه مانده است،این دستور،فرمانی است از جانب خدا و خداوند،دانا و حکیم است.
نکته ها:
* «صَدَقَهٍ»و«صِداق»،از«صِدق»است.«صَدَقَهٍ»،نشان صداقت در ایمان به خدا و «صِداق»یا مهریه،نشانه ی صِدق و راستی در علاقه به همسر است.
* مراد از صدقه در این آیه،زکات واجب است.
* «فَقِیرٌ»،از«فقر»،به معنای کسی است که ناداری،ستون فقراتش را می شکند.و «مِسْکِینٍ»،از«مسکن»،یعنی آنکه به خاطر ناداری،خانه نشین شده است.طبق بعضی روایات فقیر ناداری است که از مردم درخواست نمی کند،ولی مسکین کسی است که از شدّت بینوایی،سؤال و درخواست می کند.
* از اینکه در آیات قبل،منافقان از نحوه ی تقسیم اموال به پیامبر صلی الله علیه و آله عیب می گرفتند؛ «یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ» و در این آیه،صدقات تنها برای گروه های خاصّی اجازه داده شده، می فهمیم که منافقان،به زکات چشم داشته اند.
* «الْعامِلِینَ عَلَیْها» ،عاملان زکات،همه ی آنانند که در جمع آوری،نگهداری،توزیع و محاسبات زکات،زحمت می کشند که اجرت آنان از زکات پرداخت می شود.
* «مؤلفه قلوبهم»،آنانند که زمینه ای برای گرایش به اسلام ندارند و با مصرف بخشی از زکات،می توان قلوب آنان را جذب کرد.
البتّه پرداخت زکات برای تألیف قلوب،به مفهوم ایمان آوردنِ پولی نیست،بلکه زمینه سازی برای حصول درک و آموزش و سپس معرفت وایمان است.«یتألّفهم و یعلّمهم کی ما یعرفوا»
* «الْغارِمِینَ» که یکی از مصارف زکات است،بدهکارانی هستند که بی تقصیر زیربار قرض رفته اند،مثل آنان که در آتش سوزی،سیل،غرق کشتی و حوادث طبیعی دیگر، هستی و دارایی خود را از دست داده اند.
امام صادق علیه السلام فرمود:«ایّما مؤمن او مسلمِ ماتَ وترک دیناً و لم یکن فی فسادٍ ولا اسرافِ فعلی الأمام ان یقضیه»هر مؤمن یا مسلمانی که بمیرد و بدهی بر جای گذارد،که بر اساس فساد و اسراف نباشد،پرداخت بدهی او بر امام است.
* «فِی سَبِیلِ اللّهِ» ،همه ی کارهای خداپسندانه است و شامل مواردی چون تبلیغات دینی، خدماتِ رفاهی و گره گشایی از مشکلات مسلمانان می شود.گرچه مصداق بارز آن در غالب تفاسیر،جنگ وجهاد معرّفی شده است.
* «ابْنِ السَّبِیلِ» ،کسی است که در وطن خویش توانگر است،ولی در سفر،گرفتار و بی پول شده است.
سیمای زکات
* حکم زکات در مکّه نازل شده است،امّا به علّت کمی مسلمانان و اندک بودن کسانی که زکات به آنان تعلق گرفته بود،خودشان اقدام به پرداخت زکات می کردند.پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه،مسأله ی گرفتن زکات از مردم و واریز کردن آن به بیت المال و تمرکز آن توسّط حاکم اسلامی مطرح شد. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً»
* زکات مخصوص اسلام نیست،بلکه در ادیان پیشین نیز بوده است.حضرت عیسی علیه السلام در گهواره به سخن آمد وگفت: «أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ» و حضرت موسی علیه السلام خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: «أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ»و درباره ی عموم پیامبران می خوانیم: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ»
* در قرآن چهار تعبیر برای زکات بیان شده است:
1.ایتاء مال. «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی»
2.صدقه. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً»
3.انفاق. «یُقِیمُوا الصَّلاهَ وَ یُنْفِقُوا»
4.زکات. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»
* در قرآن،معمولاً زکات همراه با نماز آمده است و طبق روایات،شرط قبولی نماز،پرداخت زکات است.این پیوند رابطه ی با خدا ورابطه ی با مردم را می رساند.
در قرآن هیچ یک از واجبات دین،این گونه مقارن با نماز نیامده است.
* گرفتن زکات بر سادات حرام است،گروهی از بنی هاشم از پیامبر صلی الله علیه و آله تقاضا کردند تا مسئول جمع آوری زکات چهارپایان باشند و بدین وسیله سهمی به عنوان کارگزاران زکات نصیبشان گردد.حضرت فرمودند:زکات بر من و شما حرام استمگر آنکه دهنده و گیرنده ی زکات هر دو سیّد باشند.
* قانون زکات،به معنای تمایل اسلام به وجود قشرِ فقیرِ زکات گیرنده و ثروتمندِ زکات دهنده نیست،بلکه راه حلّی برای یک واقعیّت خارجی جامعه است.اغنیا هم گاهی با پدیده هایی چون سرقت،آتش سوزی،تصادف،جنگ و اسارت مواجه می شوند و در نظام اسلامی باید بودجه ای برای تأمین اجتماعی باشد.
* در روایات آمده است:خداوند در مال اغنیا به مقدار حلّ مشکل نیازمندان حقّی قرار داده است و اگر می دانست که برایشان کافی نیست،آن را می افزود.اگر مردم حقوق فقرا را به آنان می پرداختند،همه زندگی خوبی داشتند و اگر اغنیا زکات می دادند، فقیری در کار نبود.
* بر خلاف عقیده ی بعضی در مورد جلوگیری از افزایش درآمد افراد و محدود ساختن آن، اسلام عقیده دارد که باید به انسان آزادی نسبی داد تا با تلاش،ابتکار و بهره گیری از طبیعت رشد کند،ولی مالیات هم بپردازد.
* شرط مصرف زکاتِ در راه خدا، «فِی سَبِیلِ اللّهِ» فقر نیست،بلکه در هر جا که کمک به حاکمیّت خطّ اسلام کند،می توان خرج کرد.
* برای نجات جامعه از شرّ افراد شرور،می توان از زکات استفاده کرد و این مشمولِ «وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ» است
* اگر بر گردن کسی،دیه ثابت شد و توان پرداخت نداشت،مشمول «وَ الْغارِمِینَ» است و می توان از زکات به او کمک کرد.
* شاید تعبیر «وَ فِی الرِّقابِ» ،شامل مصرف زکات برای آزادسازی زندانیان یا تأمین مخارج آنان هم بشود.
* تقسیم زکات در موارد هشتگانه،لازم نیست یکسان باشد؛بلکه زیر نظر حاکم اسلامی و به مقدار نیاز و ضرورت تقسیم می شود.
* زکات،عامل تعدیل ثروت است.
* زکات،تشکّر عملی از داده های الهی است.
* زکات،فاصله ی طبقاتی را کاسته،کینه ی میان فقرا و ثروتمندان را می زداید.
* زکات،روح سخاوت و رحمت را در انسان زنده ساخته،از دنیا طلبی و وابستگی مادّی می کاهد.
* زکات،پشتوانه ی تأمین اجتماعی محرومان است.به فقیر می گوید:نگران نباش،به ورشکسته می گوید:تلاش مجدّد کن،به مسافر می گوید:از ماندن در راه نترس،به کارمند زکات می گوید:سهم تو محفوظ است،به بردگان وعده ی آزادی می دهد، بازار خدمات الهی را رونق می بخشد و دل های دیگران را به اسلام جذب می کند.
غفلت از یاد خدا،بهره کشی از مردم،سنگدلی،طغیان و عیّاشی،ثمره ی تکاثر و ثروت اندوزی است و زکات،داروی بخشی از این بیماری است.
* زکات،علاوه بر محرومیت زدایی،گرایش به اسلام را می افزاید و یا لااقل موجب ترک همکاری افراد با دشمنان اسلام می گردد.چنانکه در روایات آمده است که گاهی افرادی که ایمان ضعیفی دارند،باکمک های مالی ونزدیک شدن به اسلام،ایمانشان استوار می شود.
* زکات که نموداری از نظام اسلامی است زمینه ساز عدالت اجتماعی، فقرزدایی، تأمین کارمندان، محبوبیت بین المللی،آزادی بردگان وافراد در بند، به حرکت درآوردن نیروها، حفظ آیین وکیان مسلمانان وگسترش خدمات عمومی است.
پیام ها:
1-زکات،نشانه ی صداقت در اظهار ایمان است. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ»
2-تقسیم زکات براساس وحی است،نه توقّعات.در مقابل عیب جویی منافقان، فرمود: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ ...
3-مصرف زکات در غیر موارد هشتگانه ی این آیه،جایز نیست. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ»
4-یکی از اصول عدالت اجتماعی اسلامی،بیمه و تأمین زندگی محرومان است.
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ»
5-همه ی دارایی های انسان از خودش نیست،دیگران هم در آن سهم دارند.
لِلْفُقَراءِ وَ ...
6-پرداخت کنندگان زکات،نباید بر فقیران منّت بگذارند،چون سهم زکات، ملک فقیران است. «لِلْفُقَراءِ»
7-فقرزدایی باید در رأس برنامه های نظام اسلامی باشد. «فَرِیضَهً مِنَ اللّهِ» ابتدا «لِلْفُقَراءِ» مطرح شد و سپس موارد دیگر.
8-تأمین زندگی کسانی که به دنبال اقامه ی احکام و فرائض دینی هستند،لازم است. «وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها»
9-هر کاری بها و ارزشی دارد،خواه کارگر و کننده ی آن نیازمند باشد،یا غنی.
«الْعامِلِینَ عَلَیْها»
10-همچنان که قاضی باید تأمین شود تا به فکر رشوه نیفتد،دست اندرکاران زکات هم باید تأمین شوند تا به فکر رشوه و اختلاس نیفتند. «الْعامِلِینَ عَلَیْها»
11-برای جمع آوری زکات،باید کسانی از سوی حکومت اسلامی مأمور شوند.
«الْعامِلِینَ عَلَیْها»
12-مسائل مادی و معنوی،به هم آمیخته است. «وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ»
13-اسلام،برخلاف استعمارگران دروغگو ولاف زن،با حلّ مشکلات اقتصادی جامعه ها و به قصد قربت،همراه با برهان و ارشاد،مکتب خود را توسعه می دهد. «الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ»
14-از وظایف دولت اسلامی آن است که مال را وسیله ی جذب دلها قرار دهد. «وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ»
15-اسلام برای آزادی بردگان،بودجه قرار داده است. «وَ فِی الرِّقابِ»
16-مخارج تشکیلات زکات،بر دولت تحمیل نمی شود،بلکه خودکفاست.
«الْعامِلِینَ عَلَیْها»
17-حکومت اسلامی،مسئول گرفتن زکات و پرداختِ آن به فقراست،یکی از فوائد این کار آن است که فقرا،خود مستقیماً نزد اغنیا نروند و احساس حقارت نکنند. «الْعامِلِینَ عَلَیْها»
18-بودجه ی جهاد و دفاع از سرزمین اسلامی از زکات و به دوش مردم است.
«فِی سَبِیلِ اللّهِ»
19-مال،باید وسیله ی قرب به خدا باشد. «فِی سَبِیلِ اللّهِ»
20-اسلام با تأمین بودجه برای واماندگان در سفر،به مسأله ی سفر،تجارت و سیاحت بها داده است. «ابْنِ السَّبِیلِ»
21-قانون زکات،قانونی حساب شده و حکیمانه است.الزکاه...فریضهً...علیم حکیم
22-اسلام،تنها دین عبادت نیست،قوانین اقتصادی هم دارد. «فَرِیضَهً»
وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«61»
برخی از منافقان،پیامبر را آزار می دهند ومی گویند:او سراپا گوش است.(و به سخن هر کس گوش می دهد.)بگو:گوش دادن او به نفع شماست،او به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می کند و برای هر کس از شما که ایمان آورد،مایه رحمت است و آنان که رسول خدا را اذیّت وآزار می دهند،عذابی دردناک دارند.
نکته ها:
* مقصود از «مِنْهُمُ» ؛یا گروه منافقان است،یا برخی افراد سست ایمان که از روی ترس در جبهه شرکت نکردند و پس از جنگ،عذر و بهانه می آوردند.
* به فرموده ی روایات،به دلیل تماس های دائمی پیامبر صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام،عدّه ای از منافقان آن حضرت را ساده لوح و زودباور معرّفی می کردند.
* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مَن آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللّه»کسی که اهل بیت مرا اذیّت کند، لعنت خدا بر او باد.در مورد حضرت فاطمه علیها السلام نیز فرمود:«مَن آذاها فقد آذانی»هرکس فاطمه را اذیّت کند،مرا اذیّت نموده است.
پیام ها:
1-گروهی دائماً پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را اذیّت می کردند. «یُؤْذُونَ» (فعل مضارع،رمز استمرار است)
2-همه ی اصحاب پیامبر،عادل نبودند و برخی پیامبر را می آزردند. «یُؤْذُونَ»
3-رهبری امّت،ملازم آزار دیدن از خودی و بیگانه است. «یُؤْذُونَ النَّبِیَّ»
4-آزار پیامبر،کفر است. تقابل «الَّذِینَ یُؤْذُونَ» با «الَّذِینَ آمَنُوا»
5-منافقان حتّی علیه پیامبر نیز تبلیغات وجوسازی می کردند. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»
6-خداوند،پیامبرش را از حرف های محرمانه و درونْ گروهیِ مخالفان،آگاه می سازد. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»
7-به همه مردم اجازه ی سخن بدهید تا نگویند حاضر به شنیدن حرف ما نیستید، هرچند به ساده لوحی متّهم شوید. «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»
8-از آداب گوش دادن،توجّه با تمام وجود به سخنانِ گوینده است.کلمه ی «أُذُنٌ» به معنای آن است که او سر تا پا گوش است.
9-گاهی به خاطر مصلحتِ امّت باید از بعضی شنیده ها تغافل کرد. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»
10-گاهی آثار تربیتی و اجتماعی یا سیاسیِ سکوت،بیش از برخورد و اعلام موضع است. «أُذُنٌ»
11-از صفات یک رهبر آگاه،سعه ی صدر،گوش دادن به حرف همه ی گروهها، برخورد محبّت آمیز با آنان،عیب پوشی و بازگذاشتن راه عذر و توبه ی مردم است. «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ»
12-با روی باز و از روی خیرخواهی،شنوایِ سخن مردم باشید. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»
13-سکوت در برابر شنیده ها،همیشه نشانه ی رضایت نیست. «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»
14-آزار دیده را حمایت کنید.خداوند در برابر سخن دشمن که پیامبر را «أُذُنٌ» می گفت،چهار ارزش برای آن حضرت بیان می کند: «أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ»، «یُؤْمِنُ بِاللّهِ»، «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»، «رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا»
15-اگر مؤمنی خبری داد،سخن او را تصدیق کنید. «یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»
16-گرچه پیامبر برای جهانیان رحمت است،ولی بهره بردن از این رحمت، مخصوص اهل ایمان است. «رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا»
17-از کیفر آزار پیامبر بترسید. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»
یَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَکُمْ لِیُرْضُوکُمْ وَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ«62»
(منافقان)برای شما به خدا سوگند می خورند تا شما را راضی کنند،در حالی که اگر ایمان آورده اند،شایسته تر آن است که خدا و رسولش را راضی کنند.
پیام ها:
1-منافق،پیوسته در بیم،وحشت و اضطراب است و می خواهد با سوگند و تظاهر،از اعتقادات مذهبی مردم سوء استفاده کرده و توجّه آنان را به خود جلب کند. یَحْلِفُونَ ... لَکُمْ
2-فریب هر سوگندی را مخورید،چون گاهی مقدّسات،دستاویز نامقدّسین قرار می گیرد. «یَحْلِفُونَ بِاللّهِ»
3-برای مؤمن،رضایت خداوند اصل است،نه پسند مردم. وَ اللّهُ ... أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ
4-رضایت رسول،همان رضایت الهی است. «اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» و نفرمود:«یرضوهما»
5-هرکس رضای خلق را بر رضای خالق ترجیح دهد،سهمی از نفاق دارد و باید توبیخ شود. «اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ»
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ«63»
آیا ندانستند که هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی کند،کیفرش آتش دوزخ است و پیوسته در آن خواهد بود؟این است خواری و رسوائی بزرگ(که بهره ی مخالفان است).
نکته ها:
* «یُحادِدِ اللّهَ» ،به معنای دشمنی کردن با خدا و تجاوز کردن از حدود الهی است.
فخررازی،این واژه را از«حدید»به معنای سرسختی دانسته و گفته است:«محادّه»یا به معنی تجاوز از قانون الهی است یا به معنای آنکه خود را یک طرف و خدا را در سوی دیگر پنداشتن است.
پیام ها:
1-مخالفت با رهبر حق،مخالفت با خداست. «مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ»
2-حفظ آبرو از طریق سوگند دروغ،نمونه ی دشمنی و سرسختی با خداست.
یَحْلِفُونَ بِاللّهِ ... یُحادِدِ اللّهَ
3-ثمره ی سرسختی افراد آگاه در برابر دین خدا،دوزخ ابدی است. أَ لَمْ یَعْلَمُوا ...
فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ
4-یاد دوزخ می تواند مانع سرسختی و لجاجت باشد. «فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ»
یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ«64»
منافقان بیم دارند که سوره ای به زیان آنان نازل شود که از آنچه در درونشان است، خبر دهد.بگو:(هرچه می خواهید)مسخره کنید،قطعاً خداوند آنچه را که(از آشکار شدنش) بیم دارید،آشکار خواهد کرد.
نکته ها:
* در شأن نزول آیه گفته اند:گروهی از منافقان،تصمیم گرفتند شتر پیامبر را در بازگشت از جنگ تبوک در گردنه ای رَم دهند تا پیامبر صلی الله علیه و آله کشته شود.رسول خدا از تصمیم آنان از طریق وحی با خبر شد.
در حالی که عمّار و حُذیفه از جلو و پشت سر حضرت مراقب بودند،به گردنه رسیدند و منافقان حمله کردند.پیامبر آنان را شناخت و نامشان را به حُذیفه گفت.او پرسید:چرا فرمان قتلشان را نمی دهی؟فرمود:نمی خواهم بگویند که محمّد صلی الله علیه و آله چون به قدرت رسید، مسلمانان را کشت.
* منافقان در غیاب پیامبر،از روی استهزا می گفتند:او می خواهد کاخهای شام را تسخیر کند! این آیه نازل شد و آنان را تهدید به رسوایی کرد
* کلمه ی «سُورَهٌ» ،یعنی مجموعه ای از آیات الهی.این کلمه برای 114 سوره ی قرآن، اصطلاح شده است،و در همان صدر اسلام،برای همه شناخته شده بود.
پیام ها:
1-منافق،هر لحظه از افشا شدن چهره اش نگران است. «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ»
2-منافقان می دانستند که خداوند بر کارشان آگاه است و پیامبر اسلام حقّ است و با خدا رابطه دارد،به همین دلیل نگران نزول سوره ای و افشا شدن خود بودند. یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ ...
3-آیات قرآن بر اساس نیازها و به تدریج نازل می شده است. أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ ...
4-استهزا،شیوه ی منافقان است. «اسْتَهْزِؤُا» (شاید مراد از استهزا،نفاق باشد)
5-سنّت و وعده ی الهی در مورد منافقان،افشاگری است،پس از نیش های آنان نگران نباشیم. «إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ»
6-اراده ی خداوند،بر تمایل منافقان غالب است. یَحْذَرُ ... إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ
7-تهدید منافقان لازم است. «إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ»
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ«65»
اگر از منافقان بپرسی(چرا مسخره کردید؟)قطعاً می گویند:ما فقط شوخی و بازی می کردیم(و غرضی نداشتیم).بگو:آیا خداوند و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید!؟
نکته ها:
* «خوض»در زبان عربی به معنای،پانهادن در گِل است و در قرآن به ورود در کارهای ناپسند گفته می شود.
* آیه،مربوط به جنگ تبوک است که منافقان قصد کشتن پیامبر را در بازگشت داشتند. یکی از آنان گفته بود:اگر توطئه فاش شد،چه کنیم؟دیگری گفت:می گوییم مزاح و شوخی بود.
در واقع عذری بدتر از گناه آوردند
پیام ها:
1-دروغ و توجیه گری،از کارهای دائمی منافقان است. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ»
2-عقب نشینی،احساس ضعف و تزویر و اصرار بر خلاف،حتّی پس از افشای توطئه نشانه ی منافق است. «لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
3-خداوند از توجیه گری ها و آینده منافقان خبر داده و آنان را رسوا کرده است.
«لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ»
4-منافقان برای تبرئه خود هم سوگند خوردند و هم قصد خود را صددرصد شوخی دانستند.(لام در «لَیَقُولُنَّ» حرف قسم و «إِنَّما» حصر را می رساند)
5-پیامبر مأمور توبیخ منافقان است. قُلْ أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ ...
6-شوخی با مقدّسات دینی جایز نیست. «أَ بِاللّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»
- در جای دیگر می خوانیم:«مَن کَسب سیّئهً واحاطت به خطیئتُه فاولئک اصحاب النّار»بقره،81.
- در داستان یوسف،زلیخا تمام درها را با دست خود بست و از یوسف کام خواست.اما یوسف علیه السلام به سوی در فرار کرد و زن هم به دنبال او می دوید.در این صحنه یوسف و زلیخا از نظر ظاهر و حرکات فیزیکی،هردو می دویدند،امّا انگیزه ی یکی فرار از گناه و انگیزه ی دیگری گناه کردن بود.و این است معنای نقش نیّت و انگیزه در اعمال انسان.
- امام صادق علیه السلام فرمود:بیش از دو سوّم مردم این گونه می باشند. کافی،ج2،ص 228.