انهار
انهار
مطالب خواندنی

شرط ضمن عقد نکاح

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سؤال 1529 :در ضمن عقد، زوجه شرط مى کند به اینکه زوج حق ندارد بدون رضایت زوجه او را مثلا از شهر مقدس قم به جاى دیگر ببرد. پس از ازدواج زوجه با رضایت خودش با زوج رفته در روستا زندگى کرده اند. پس از مدتى به قم برگشته و مى گوید که من نمى توانم در جاى دیگر زندگى کنم و از زوج مى خواهد که محل سکونت و مایحتاج وى را در قم تأمین کند. زوج هم مى گوید که باید بروند در روستا زندگى کنند، آیا زوجه مى تواند از رفتن به روستا استنکاف کرده و مسکن و مخارج در قم را از زوج مطالبه کند؟ یا اینکه پس از رفتن وى از قم به خارج قم، حق قبلى از بین مى رود؟ به عبارت دیگر آیا با رفتن زوجه از قم به خارج قم حق اختیار مسکن وى ساقط مى شود یا نه؟

پاسخ: در فرض سؤال که زوجه از شرط ضمن عقد چشم پوشى کرده و با رضایت خود عملا حق اختیار مسکن خود را اسقاط کرده، دیگر نمى تواند از رفتن استنکاف و سرپیچى کند.

سؤال 1530 :اگر عقد نکاح مشروط به باکره بودن دختر باشد، در صورت باکره نبودن دختر، آیا شوهر حق فسخ دارد؟

پاسخ: بلى، قابل فسخ مى باشد.

سؤال 1531 :دخترم را شوهر دادم مشروط بر اینکه او را از قم بیرون نبرد. و اما شوهر بر خلاف شرط او را از قم به شهر دیگر برد و زمانى که به او اعتراض کردم، دختر را رها کرد و نفقه هم نداد. تکلیف چیست؟

پاسخ: لازم است بر طبق شرط عمل کند. و در صورت تمکین زوجه، لازم است نفقه را بپردازد.

سؤال 1532 :در عقدنامه ها دو بند زیر ذکر شده است:

الف ـ ضمن عقد خارج لازم عقد نکاح زوجه شرط کرد هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه تقاضاى طلاق ناشى از تخلف زن از وظایف همسرى یا سوء اخلاق و رفتار وى نبوده، زوج موظف است تا نصف دارایى موجود خود را که در ایام زناشویى با او بدست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل کند.

ب ـ ضمن عقد خارج لازمعقد نکاح زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد که در موارد مشروحه زیر با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه پس از انتخاب نوع طلاق، خود را مطلقه کند. و نیز به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد تا در صورت بذل از طرف او قبول بذل کند.

سؤالات زیر در این رابطه مطرح است:

1 ـ آیا بند (الف) و (ب) شرط فعل است یا شرط نتیجه؟

2 ـ آیا مى توان این وکالت را به هم زد؟

3ـ آیا مى توان باتوافق زوجین این وکالت را به هم زد، یا اینکه وکالت کماکان باقى است؟

پاسخ: 1 ـ بند (الف) شرط فعل است نه شرط نتیجه[1]چون ذکر شده که منتقل کند، نه اینکه مال زوجه باشد. ولى بند (ب) شرط نتیجه است.

2-ـ همانطور که بیان شد وکالت محقق شده است. و وکالت اگر بلاعزل باشد و در ضمن عقد لازم شرط شده باشد، قابل عزل نیست.
3ـ با توجه به اینکه وکالت مقید به بلاعزل، شده است، این وکالت مادامى که زوجیت باقى است، براى زوجه محفوظ است و قابل به هم زدن و عزل نیست. حتى با توافق طرفین.

سؤال 1533 :آیا زوج مى تواند در ضمن عقد نکاح، زوجه خود را وکیل کند که اگر ازدواج مجدد کرد یا نفقه او را مثلا به مدت 6 ماه نداد، خود را مطلقه کند؟ و آیا چنین وکالتى صحیح است؟ بر فرض صحت آیا قابل عزل مى باشد یا خیر؟

پاسخ: اگر به نحو شرط نتیجه شرط شده که زن، وکیل باشد، این وکالت صحیح است و قابل عزل نیست، به این صورت که زن در وقت اجراى صیغه عقد، بگوید من خودم را به شرط اینکه وکیل بلاعزل در طلاق باشم، به زوجیت تو درآوردم; و مرد هم قبول کند. چنین شرطى لازم و غیر قابل عزل است. و چنانچه وکیل زن نیز به وکالت از زن، صیغه را به نحو مذکور اجرا کند، همین حکم را دارد.

سؤال 1534 :شخصى دخترى را بنا بر باکره بودن و با مهریه معمولى زنان باکره عقد کرده، ولى شرط در ضمن عقد نبوده است. بعد معلوم شده که باکره نبوده است، حکم آن را بیان کنید؟

پاسخ: در فرض سوال، زوج حق فسخ عقد را ندارد. ولى تفاوت ما بین مهر دختر باکره و غیر باکره از مهر دختر کم مى شود.

سؤال 1535 :زنى مبتلا به صرع یا بیماریهاى دیگر است که ذاتاً مجوز فسخ نکاح نمى باشد. ولى خود را به شرط سلامتى به عقد دیگرى درمى آورد. اگر زوج بعد از دخول متوجه شود، آیا حق فسخ دارد؟ و در صورت فسخ، آیا باید مهریه زوجه را بدهد یا خیر؟

پاسخ: در فرض سؤال که به شرط سلامتى ازدواج کرده و بعد معلوم شده که قبل از عقد مبتلا به صرع بوده است، زوج حق فسخ دارد. و چون خود زن شرط سلامت کرده بوده، اگر زوج فسخ کند، زن استحقاق مهریه ندارد.

سؤال 1536 :دخترى که بیمارى صرع داشته است، بدون اطلاع دادن به شوهر ازدواج مى کند. شوهر بعد از اطلاع روى مسائل عاطفى، اعتراض نمى کند و راضى مى شود و دخول هم صورت مى گیرد، بعد از مدتى که شوهر مى بیند ادامه زندگى مشکل است، مى خواهد عقد را فسخ کند، آیا حق دارد یا خیر؟ و اگرطلاق دهد باید مهریه او را بدهد یا خیر؟ و آیا مى تواند در مهریه به پدر و مادر دختر رجوع کند؟

پاسخ: در فرض سؤال که بعد از توجه به مرض، تصمیم به ادامه زندگى گرفته و دخول هم واقع شده است، حق فسخ ندارد. و اگر او را طلاق داد، تمام مهریه را باید به زوجه بدهد و حق رجوع به پدر و مادر او را هم ندارد.

سؤال 1537 :زوج ادعا مى کند که زوجه و بستگان وى قبل از عقد در توصیف زوجه گفته اند سال پنجم ابتدایى را خوانده است و پس از وقوع عقد و گذشت چند سال از زندگى، زوج متوجه مى شود که زوجه در امتحانِ سال پنجم مردود شده است. و به زعم خودش که خلاف وصف بوده حق فسخ دارد، لذا عقد را فسخ کرده و حدود بیست روز پس از عقد، مجدداً زوجه را به عقد انقطاعى، زن خود قرار داده است. زوجه هم تصدیق مى کند که گفته است سال پنجم ابتدایى را خوانده است. و مى گوید که من خوانده بودم و همان را هم گفته و صحبت از مدرک به میان نیامده است. آیا زوج حق فسخ را داشته یا نه؟ و آیا با فسخِ انجام شده، زوجه از زوجیت وى بیرون رفته و با عقد موقت زوجیت انقطاعى برقرار شده است یا زوجیت دائم از بین نرفته است؟

پاسخ: بطور کلى در صورتى که قبل از عقد دختر به صفت کمالى توصیف شده، و عقد مبنیّاً بر آن واقع شده که به منزله شرط ضمنى بوده و بعد کشف خلاف شده است، زوج حق فسخ دارد. و ظاهراً در مورد سؤال، عقد مبنى بر آن صفت واقع نشده. لذا اثبات حق فسخ مشکل است. به علاوه ظاهر مورد سوال این است که دختر و بستگان او حرفى از داشتن مدرک نزده و فقط گفته اند سال پنجم را خوانده است. بنابراین اگر معلومات او به مقدار سال پنجم بوده برخلاف توصیف نبوده، و حق فسخ در بین نیست. بنابراین در فرض سوال، فسخ عقد بىوجه و بى اثر بوده و زوجه همچنان زوجه دائمى آن شخص است.

سؤال 1538 :شخصى با دخترى ازدواج کرده، سپس معلوم شده به این دختر دخول شده است ولى پرده بکارت حالت کششى داشته پاره نشده است، آیا زوج حق فسخ دارد؟

پاسخ: بکارت از صفات کمال است. و عدم آن در سه صورت موجب حق فسخ مى شود: 1 ـ در ضمن عقد، باکره بودن شرط شده باشد، 2 ـ در ضمن اجراى صیغه عقد، دختر با صفت بکارت توصیف شده باشد، 3 ـ در هنگام خواستگارى و در گفتگوهاى تعیین مهر دختر را به عنوان باکره معرفى کنند. و عقد براساس همان گفتگوها واقع شود و دختر و ولىّ او سکوت کنند و حرفى از عدم بکارت نزنند. در این سه صورت اگر کشف خلاف شد، زوج حق فسخ دارد. در غیر این سه صورت اگر کشف خلاف شد زوج حق فسخ ندارد، هرچند که در عرف باکره نبودن عیب محسوب شود، یا زوج گمان و حتى اعتقاد به باکره بودن داشته باشد.

ضمناً موضوع فسخ در مورد سؤال، خصوص پرده بکارت است. پس اگر به هرجهت پرده بکارت محفوظ باشد، حق فسخ وجود ندارد.

سؤال 1539 :شخصى با دخترى ازدواج کرده است. و قبل از عروسى معلوم شده دختر قبل از این با شخصى ازدواج کرده و طلاق گرفته است، آیا زوج حق فسخ دارد؟

پاسخ: صِرف ازدواج قبلى موجب حق فسخ نمى شود، چه دخول شده باشد چه نشده باشد.

سؤال 1540 :هرگاه مردى با زنى به شرط بکارت ازدواج کند و زن ثیّبه درآید، دراین صورت، آیا از مهر چیزى کم مى شود یا نه و نیز عقد فسخ مى گردد یا خیر؟

پاسخ: در فرض سوال که شرط بکارت کرده، اگر معلوم شود که قبل از عقد باکره نبوده، شوهر اختیار دارد عقد را فسخ کند. و با فسخِ عقد اگر دخول نکرده، زن چیزى بابت مهر حق ندارد و اگر بعد از دخول فسخ کند و یا فسخ نکند و زندگى را ادامه دهد باید مهر زن را بدهدمنتهى حق دارد به نسبت تفاوت مهر ثیبه بودن و باکره بودنِ چنین زنى، از مهرالمسمى کسر کند.

--------------------------

  [1] شرط فعل این است که انجام کارى را شرط کنند. مثل اینکه کسى خانه خود را بفروشد و با خریدار شرط کند که اگر تا یکسال پس از فروش پول خانه را آوردم، خانه را به من برگردانى (کأن یقول، إن أنا جئتک بالثمن تردّ علىّ داری) یا اینکه زن در ضمن عقد ازدواج شرط کند که اگر زوج او را طلاق داد، مثلا، نصف اموال خود را بلاعوض به او هدیه کند.

شرط نتیجه این است که چیزى را که نتیجه کارى است شرط کنند، مثل اینکه خریدار به فروشنده بگوید اگر پول را آوردم، عین مورد معامله مال خودم باشد. (کأن یقول، لو جئتک بالثمن یکون العین لی) یا مثل وکالت در موردى که زن در ضمن عقد ازدواج بگوید من خودم را به شرط اینکه وکیل در طلاق باشم به زوجیت تو درآوردم


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -