انهار
انهار
مطالب خواندنی

هفت حكايت از مرحوم آيةالله العظمى بهجت

بزرگ نمایی کوچک نمایی
1) ارزش نماز اول وقت:
آقاى مصباح میگويد: آيت اللهبهجت از مرحوم آقاى قاضى رحمه اللّه نقل میکردند كه ايشان میفرمود:
اگركسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرالعن كند! ويا فرمودند:به صورت من تف بیندازد. اول وقت سرّ عظیمی است «حافظوا علی الصّلوات» خود یک نکته ای است غیر از «اقیموا الصلوة» و نماز را بپا دارید؛ و همين كه نمازگزار اهتمام داشته باشد و مقيّد باشد كه نماز را اوّل وقتبخواند فى حدّ نفسه آثار زيادى دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.
2)نگه داشتن سنّت:
حجةالاسلام والمسلمين قدس ، يكى از شاگردان آيةالله بهجت مى گويد:آقا هميشه سفارش مى كردند براى احياى شريعت نگذاريد سنّتها فراموششود و عرفيّات يا بدعتها جای آن را بگیرد.
روزى فرمودند: مرحوم حاج شيخ مرتضىطالقانى (از استادان اخلاق و علماى بزرگ نجف، كه استاد اخلاق آقا نيز بوده است)همراه با عده اى از علما از جمله آيت الله العظمی خوئى به افطار دعوت بودند، وقتىغذا آماده مى شود و همگى سر سفره مى نشينند حاج شيخ مرتضى طالقانى مى فرمايد: نمك درسفره نيست و اقدام به تناول غذا نمى كنند. با اينكه بين مجلس افطاريّه تا آشپزخانهبسيار فاصله بوده (و ظاهراً از خانه اى ديگر غذا مى آورده اند). به هرحال مرحومطالقانى دست به غذا دراز نمى كند و ديگران حتى آيت الله خوئى نيز به احترام ايشانغذا شروع نمى كنند و طول مى كشد تا نمك را بيآورند. بعد از ختم جلسه وهنگام رفتن ،آيت الله خوئى خطاب به ايشان مى فرمايد: حضرت آقا، اگر شما به اين اندازه به ظاهرسنّت مقيد هستيد كه اگر كمى نمك ناول نكنيد غذا نمى خوريد، پس در اين گونه مجالسكمى نمك با خود همراه داشته باشيد تا مردم را منتظر نگذاريد. آقاى طالقانى فوراً دستبه جيب برده و كيسه كوچكی را درآورده و مى فرمايد: با خودم نمك داشتم ولى مى خواستمسنّت اسلامى پياده شود ومتروك نباشد
3) آقائى و بزرگوارى ائمه عليهم السّلام:
باز آقاى قدس مى گويد: روزى آقادررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار -صلوات اللّه علیهم- فرمودند: نزديكى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آباديى است به نام مصيّبكه مردى شيعه براى زيارت مولاىمتقيان اميرالمؤ منين عليه السّلام از آنجاعبور مى كرد و مردى از اهل سنّت كه در سرراه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمداو چون مى دانست وى به زيارت حضرتعلى عليه السّلام مى رود او را مسخره می کرد،حتى يك بار به ساحت مقدس آقا جسارتكرد، و مرد شيعه خيلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خيلى بى تابى كرد و ناله زدكه: تو مى دانى اين مخالف چه مى كند. آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقافرمود: او بر ما حقّى دارد كه هر چه بكند دردنيا نمى توانيم او را كيفر دهيم. شيعهمى گويد عرض كردم: آرى، لابّد به خاطر آن جسارتهايى كه او مى كند بر شما حق پيداكرده است؟! حضرت فرمودند: بلكه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود وبه فرات نگاه مى كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيّد الشهداعليه السّلامبه خاطرش افتاد و پيش خود گفت:عمر بن سعد كار خوبى نكرد كه اينها را تشنه كشت،خوب بود به آنها آب مى داد بعدهمه را مى كشت، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم اوريخت، از اين جهت بر ما حقّى پيداكرد كه نمى توانيم او را جزا بدهيم
آن مردشيعه مى گويد: از خواب بيدار شدم، چون به محلّ برگشتم، سر راه آن سنّى بامنبرخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا را ديدى و از طرف ما پيام رساندى؟! مرد شيعه گفت:آرى پيام رساندم و پيامى دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تاآخر تعريف كرد. وقتى رسيد به فرمايش امام عليه السّلام كه وى به آب نگاهى كردو بهياد كربلا افتاد و...، مرد سنّى تا شنيد سر به زير افكند و كمى به فكر فرورفت و گفت: خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسى نگفته بودم، آقا ازكجا فهميد. بلافاصله گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلااللّهُ،وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ،وَ أَنَّ عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّرَسُولِ اللّهِ، و شیعه شد.
4) ارزش وضو و طهارت:
باز آقاىقدس مى گويد: روزى چند دقيقه زودتر براى درس به خانه آقارفتم ،ديدم پيرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقايقى آقا فرمود: ايشان(آن پيرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندين بار هم بيدار شود بايدحتماً وضو بسازد.
5) شخصيت ممتازآقا شيخ محمد حسين كمپانى:
آيتالله مصباح مى گويد: روزى آقا فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمّدحسين طورى بود كه اگر كسى به فعاليتهاى علمى اش توجّه مى كرد تصوّر مى كرد در شبانهروز هيچ كارى غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسى از برنامه هاى عبادى ايشاناطّلاع پيدامى كرد فكر می کردغیر از عبادت به کاری نمی پردازد.مرحوم آقا شيخمحمد حسين مى گفت: من سيزده سال در درس ‍ مرحوم آخوند خراسانى، صاحب كفايه شركت مىكردم، درطول اين سيزده سال يك شب موفق نشدم كه در درس ايشان حضور پيدا كنم (وظاهراًدرسشان را شبها ايراد مى فرمودند) آن يك شب نيز به زيارت كاظمين مشرّف شدهبودم ودر هنگام برگشتن مشكلى پيش ‍ آمد كه به موقع نرسيدم، در بين راه كه مى آمدمحدس می زدم كه امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم، بهنجف كه رسيدم و با دوستان صحبت كردم ديدم تقريباً همه مطالبى كه بيان فرموده بودندچيزهايى بوده كه من پيشاپيش حدس ‍ زده و نوشته بودم ، و تقريباً نوشته هاى من چيزىاز درس كم نداشت.
ايشان با اينكه چنين موقعيّت علمى داشتند و درس استاد راپيشاپيش مى توانستند حدس بزنند و بنويسند، در عين حال مقيد بودند كه حتى يك شب درس استاد از او فوت نشود.
در كنار اين فعاليتهاى علمى آن قدر مقيّد به برنامه هاىعبادتى بودند، كه هر كس اينهارا مى ديد فكر مى كرد كه اصلاً به هيچ چيز غير ازعبادت نمى رسد، هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طيّار از برنامه هاى عادىايشان بود. روزهاى پنج شنبه،طبق سنّتى كه علماى نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبهيا جمعه يك روضه هفتگى دارندكه زمينه اى است براى ديدار دوستان و استادان و شاگردانبا همديگر و توسّلى هم انجام مى گرفت، مرحوم آقا شيخ محمد حسين در اين روضه شانمقيد بود كه خود پاى سماور بنشيند، و خود او همه كفش ها را جفت كند، و در عين حالزبانش مرتّب در حال حركت بود خيلى تند تند يك چيزى را مى خواندند ما متوجّه نمی شديمكه اين چه ذكرى است كه ايشان اين قدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقّید است.بعد يكى از دوستان كه خيلى با آقا مانوس بود (مرحوم آقا شيخ على محمدبروجردى رضوان الله عليه) از ايشان سؤ ال كرده بود: آقا، اين چه ذكرى است كه شمااين قدرتقيّد داريد كه حتى بين سلام و احوال پرسى تان آن را ترك نمى كنى؟ ايشانلبخندى زده بود و بعد از تامّلى فرموده بود: خوب است انسان روزى هزار مرتبه إِنّاأَنْزَلْنا بخواند.
6) راضى به رضاى الهی:
حجة الاسلام والمسلمين قدساز شاگردان آقا مى گويد:يك روز از روزهاى درسى كمىزودتر بهخانه آيت الله العظمى بهجت رفتم - زيرا ايشان گاهى از اوقات وقتى شاگردان به درسحاضر مى شدند هر چند يك نفر هم بود به اتاق درس مى آمد و تاهنگام آمدن ديگراناحياناً جريان و يا حديث و يا نكته اخلاقى را گوشزد مى كردند -بنده- نيز به طمعمطالب ياد شده قدرى زودتر رفتم . خوشبختانه آقا كه صداى يااللّه حقير را شنيد زودتر تشريف آورد،:بعد از احوالپرسی فرمود: در نجف يكى از آقازاده هاى ايرانى كه از اهالى همدان و بسيار جوان زيبا وشيك پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت ، به بيمارى سختى گرفتار واز دو پا فلج شد به گونه اى كه با عصا بيرون مى آمد.
من سعى داشتم كه با او روبرونشوم ، زيرا فكر مى كردم با وصف حالى كه او داشت ،از ديدن من خجالت مى كشد، لذا نمىخواستم غمى بر غمش بيفزايم . يك روز از كوچه بيرون آمدم و ديدم او سر كوچه ايستادهاست و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تاءمل گفتم : حال شما چطور است؟ تا اين حرف از دهانم بيرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم كه چه حرفى ناسنجيده اىمگرحال او را نمى بينى ! چه نيازى بود از او بپرسى ؟ به هرحال خیلی از خودم بدم آمد، ولى برخلاف انتظار من ، وقتى وى دهان باز كرد مثل اينكه آب يخ روى آتشناراحتى درونم ريخت ، چنان اظهار حمد و ستايش كرد و چنان با نشاط و روحيه ابراز سروركرد كه گويا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنيدن صحبتهاى او آرام گرفتم و ناراحتی ام برطرف گردید.
7) ارزش كار خالصانه:
باز آقاى قدس مى گويد: روزى آقا در رابطه باپاداش عمل صالح اگرچه اندك باشد، فرمود: يكى از علماى نجف روزى در مسير راهشبه فقيرى يك درهم صدقه داد (البته بيشتر از آن نداشت ) شب در خواب ديد او را بهباغی مجلّل و داراى قصرى بسيار عالى و زيبا دعوت كرده اند كه نظير آن را كسى نديدهبود.پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست؟ گفتند: از آن شماست تعجب كرد كه من در برابراين همه تشريفات، عملى انجام نداده ام. به او گفتند: تعجّب كردى؟ گفت: آرى.گفتند:تعجّب نكن. اين پاداش آن يك درهم شماست. كه خالصانه و با حسن عمل انجامگرفته است.
برگی از دفتر آفتاب «شرح حال شیخ السالکین آیت الله بهجت قدس سره»

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -