انهار
انهار
مطالب خواندنی

هلاكت هادى عباسى (169 هجری قمری)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

موسى بن مهدى، معروف به "هادى عباسى" در محرم سال 169 قمرى پس از مرگ پدرش "مهدى عباسى" به عنوان چهارمين خليفه عباسى، زمام امور مردم را بدست گرفت. مادرش "خيزران" بود و پس از وفات مهدى عباسى چه در دستگاه خلافت هادى و چه در دستگاه خلافت هارون، نقش بسزايى داشت و نظر و گفتارش لازم الاجرا بود.

هادى، به هنگام مرگ پدرش مهدى در گرگان بسر مى‌ برد و برادرش هارون براى وى از مردم بيعت گرفت و سپس او را از مرگ پدر و جانشينى او باخبر كرد.[۱] در توصيف ظاهرى هادى عباسى گفته شد كه وى زيبا، بلندبالا و سفيدرو بود و در سنين جوانى به خلافت رسيد و پيش از او، كسى در اين سنين به خلافت نرسيده بود.[۲]

مهدى عباسى (سومين خليفه سلسله عباسیان) گرچه هادى را ولى‌عهد خود كرده بود ولى در اواخر عمرش از اين كار پشيمان شد و در صدد برآمد كه به جاى وى، هارون را ولى‌عهد خود كند. هادى به اين أمر اهميت نمى‌ داد و خود را ولى‌عهد مى‌ دانست. سرانجام پدرش مُرد و نتوانست هارون را به جاى هادى بنشاند.

به همين جهت، هنگامى كه هادى به خلافت رسيد، هميشه از برادرش هارون در ترس و هراس بود كه مبادا بزرگان دربار وى را عزل و هارون را به خلافت برگزينند. هادى، تصميم گرفت هارون را از ولايت‌عهدى خويش عزل و به جاى وى فرزند خود، جعفر را برگزيند.

وى بر اين تصميم فشار زيادى آورد و حتى خود هارون را در ظاهر، موافق ساخت ولى مادرشان "خيزران" به اين أمر رضايت نداد و آن را برخلاف سفارش پدرشان مهدى عباسى و به زيان مصالح و منافع عباسيان دانست و بدين جهت با وى مخالفت نمود. درباريان، بزرگان و ريش‌سفيدان عباسى دو دسته شدند: دسته اى رأى خليفه را ترجيح داده و خواستار عزل هارون از ولايت‌ عهدى شدند و دسته اى ديگر، خواستار ابقاى هارون در مقام ولايت‌عهدى برآمدند.

"يحيى بن خالد برمكى" كه از صاحب نفوذان ايرانى نژاد دستگاه خلافت بود، با اين تصميم خليفه به شدت مخالفت ورزيد و تلاش زيادى به عمل آورد تا وى را از عملى كردن اين تصميم بازدارد. هادى عباسى بر وى خشم گرفت و او را زندانى نمود.

اما پس از مدتى از تصميم خويش برگشت و برادرش هارون را مورد تفقد قرار داد و براى خرسندى و تأمين نظر وى، دستور داد يك ميليون دينار به وى بپردازند و او مختار باشد تا از خزينه مالى سلطنتى هر چه مى‌ خواهد، براى خويش بردارد و همچنين مقرر كرد كه نيمى از باج و خراجى كه به بغداد مى‌ رسد به وى تعلق گيرد.

هادى، پس از آشتى با برادرش هارون به حديثه موصل رفت و شورش مخالفان خويش را سركوب كرد و سپس به بغداد برگشت. هادى در عيسى آباد، واقع در شرق بغداد و در كنار رود دجله، كاخ مجللى براى خويش ساخت و هنگام اقامت در بغداد در اين كاخ زندگى مى‌ كرد.

سرانجام در 23 سالگى و به روايتى در 26 سالگى در شامگاه 14 ربيع الاول و شب پانزدهم اين ماه بدرود حيات گفت. خلافتش كوتاه مدت بود و تنها چهارده ماه دوام يافت. برادرش هارون بر وى نماز گذارد و در همان كاخ دفنش نمود. وى داراى نُه پسر و دو دختر بود. نام يكى از دختران وى، ام‌عيسى است كه بعدها با پسرعمويش مأمون فرزند هارون ازدواج كرد.[۳]


1- تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 404؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 319؛ روز شمار تاريخ اسلام (ماه محرم)، ص 149.

2- البداية والنهاية، ج 9-10، ص 169.

3- تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 404؛ البداية والنهاية، ج 9-10، ص 168.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -