انهار
انهار
مطالب خواندنی

پيمان شكنى امين در برابر برادرش مأمون (194 هجری قمری)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

"هارون الرشيد" (پنجمين خليفه عباسى) پيش از مرگ خود، سه تن از فرزندانش را به ترتيب ولى عهد و جانشين خويش نمود. وى پس از پنج سال از حكومت خويش، نخستين بار فرزندش محمد معروف به "امين" را به ولايت‌عهدى برگزيد[۱] و در سال 182 قمرى فرزند ديگرش عبدالله، معروف به "مأمون" را به اين مقام برگزيد[۲] و سرانجام در سال 189 قمرى فرزند ديگرش قاسم معروف به "مؤتمن" را پس از امين و مأمون، مقام ولايت‌عهدى بخشيد.[۳]

هارون در سال 193 قمرى در حالى به هلاكت رسيد كه سه فرزندش به صورت ترتيبى، جانشين وى بودند. بر اساس سفارش وى در آغاز محمد معروف به امين خلافت را بر عهده گرفت و بر تخت زمامدارى مسلمانان در شهر "بغداد" تكيه زد. مأمون كه خلافت برادرش را تأييد و از راه دور با وى بيعت و اظهار اطاعت كرده بود، در منطقه خراسان و شرق عالم اسلام از سوى پدر و برادرش امين، حكومت مى‌ كرد.[۴]

اما امين پس از تحكيم پايه‌ هاى خلافت خويش وجود برادر قدرتمند خود در شرق عالم اسلام را براى خويش غيرقابل تحمل مى‌ دانست و از هر راه ممكن در صدد تضعيف وى برآمد. امين به تحريك "فضل بن ربيع" كه مقام عالى وزارت هارون و امين را بر عهده داشت و همچنين تحريك ‌هاى پيوسته "على بن عيسى بن هامان" كه فرماندهى كل سپاه امين را بر عهده داشت، راه دشمنى با برادر خود مأمون را در پيش گرفت.

وى به تحريك بدخواهان و مخالفان مأمون، تصميم به خلع مأمون از ولايت‌عهدى و نصب فرزند خود به اين مقام برآمد. على‌رغم مخالفت‌ هاى ريش‌سفيدان و بزرگان بنى‌عباس، امين بر خواسته‌ هاى خويش تأكيد ورزيد و سرانجام در سوم ربيع الثانى سال 194 قمرى براى فرزندش "موسى بن امين" از مردم بيعت گرفت و وى را به طور رسمى ولى‌عهد خويش اعلام نمود.

تمام پيمان‌نامه‌ هاى خلافت از جمله سفارش نامه پدرش هارون الرشيد را باطل كرد و همه آن‌ ها را گردآورى و در آتش سوزانيد. وى براى واداركردن مأمون و سپاهيان مستقر در خراسان به پذيرش ولايت‌عهدى موسى نامه اى براى آنان نوشت و مأمون و سران سپاه را به بازگشت به بغداد و بيعت با موسى فراخواند.

همچنين در بغداد به "ام عيسى دختر هادى عباسى" كه همسر مأمون و دختر عمويشان بود، فشار آورد كه گوهر گرانبهايى كه از جانب مأمون در اختيار اوست به وى بسپارد. ام‌عيسى اظهار بى‌ اطلاعى كرد و از واگذارى آن گوهر گران بها امتناع ورزيد.

امين، حرمت خانه مأمون و همسر وى را نگه نداشت و با اعزام مأموران خويش به خانه وى به جستجو پرداخته و تمام اسباب و لوازم منزلش را به هم ريخت و سرانجام به آن گوهر دست يافت و به كاخ خويش منتقل نمود.

چنين حركات خصمانه روز به روز به اطلاع مأمون در خراسان مى‌ رسيد و افكار و انديشه‌هايش را در هم مى‌ ريخت و وى را براى انجام عكس‌ العمل‌ هاى لازم و حركات متقابل بازدارنده تحريكش مى‌ نمود.

اين گونه تنش‌هاى روزافزون ميان امين و مأمون، سپاهيان طرفين را رودررو قرار داد و سرانجام به نبرد سنگين و خونينى مبدل گرديد و پيروزى مامون و شكست خفت بار امين را در پى داشت.[۵]


1- البداية والنهاية، ج 9-10، ص 177؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 408.

2- البداية والنهاية، ج 9-10، ص 193؛ الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 415.

3- الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 425.

4-  تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 346.

5- تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 436؛ تاريخ الطبرى، ج 8، ص 473 و 478.

منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -