انهار
انهار
مطالب خواندنی

فتاوای آیت الله مظاهری

بزرگ نمایی کوچک نمایی

در اخبار بسيارى نسبت به اجراى حدود الهى تأكيد شده، و وارد شده است كه تخلّف از هر دستور الهى حدّ دارد، و اقامه هر حدّى از حدود نفعش براى مردم بيشتر از باران چهل روز است. و خداى متعال فرمود: «هر كس حدّى از حدود مرا تعطيل كند با من عناد ورزيده و در صدد ضدّيت با من برآمده است». اجراى حدود الهى باعث مى‏شود مردم از كارهاى نامشروع دست بردارند و حقوق الهى و جامعه را رعايت كنند.

مسئله 2312- اجراى حدود الهى وظيفه حاكم شرع است و ديگران حقّ دخالت ندارند. و در باب حدود به اندك شبهه، بايد از اجراى حدّ خوددارى شود.

مسئله 2313- اگر كسى با يكى از زنهايى كه محرم نسبى او هستند زنا كند حدّ او كشتن است ولى در محرمهاى رضاعى و سببى اين حكم نيست.

مسئله 2314- اگر كسى به زور و عنف با زنى زنا كند حدّ او كشتن است.

مسئله 2315- اگر كافرى با زن مسلمان زنا كند حدّ او كشتن است.

مسئله 2316- اگر مردى كه بالغ و عاقل است با اختيار زنا كند حدّ او صد تازيانه است، و اگر سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه تازيانه‏اش بزنند در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است. و همچنين است حكم زن بالغ و عاقلى كه با اختيار زنا دهد، ولى مردى كه زن دائمى در اختيار دارد و مانعى هم براى نزديكى مانند حيض ندارد اگر زنا كند بايد او را سنگسار نمود و همچنين است زنى كه شوهر دارد و شوهر در اختيار اوست و مانعى هم از نزديكى با او ندارد.

مسئله 2317- اگر مرد بالغ و عاقل با اختيار خود لواط كند يا لواط دهد حدّ او كشتن است.

مسئله 2318- اگر كسى دو نفر را براى زنا يا لواط به هم برساند، چنانچه آن كس زن باشد حدّ او هفتاد تازيانه است، و اگر مرد باشد هفتاد و پنج تازيانه مى‏زنند و سرش را مى‏تراشند و در ميان مردم مى‏گردانند و او را نيز تبعيد مى‏كنند، و كسى كه اين عمل را انجام مى‏دهد اگر سه بار تازيانه بخورد در مرتبه چهارم حدّ او كشتن است.

مسئله 2319- اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند يا با پسرى لواط نمايد و بدون اينكه او را بكشند جلوگيرى ممكن نباشد كشتن او جايز است.

مسئله 2320- اگر كسى با حيوانى نزديكى كند عمل حرامى انجام داده و بايد تعزير شود، و حكم خود حيوان در احكام خوردني‌ها گذشت.

مسئله 2321- اگر كسى كه بالغ و عاقل است به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ و عاقل و عفيف است نسبت زنا يا لواط بدهد حدّش هشتاد تازيانه است كه از روى لباس به او بزنند ولى اگر فحش‌هاى ديگر بدهد يا به او اهانت و اذيت نمايد با تقاضاى آن شخص از حاكم شرع، تعزير مى‏شود، يعنى هر طور كه حاكم شرع صلاح بداند او را تأديب مى‏كند.

مسئله 2322- حرام است انسان استمناء كند يعنى با خود يا چيزى يا كسى غير از همسر خود كارى كند كه از او منى خارج شود، و اگر چنين كرد به دستور حاكم شرع تعزير مى‏شود.

مسئله 2323- اگر شخص بالغ و عاقل با اختيار و توجّه مشروب مست كننده‏اى را بخورد هرچند كم باشد و به حدّ مستى نرسد حدّ او هشتاد تازيانه است، و اگر سه مرتبه مشروب بخورد و در هر مرتبه او را تازيانه بزنند در مرتبه چهارم حدّش كشتن است.

مسئله 2324- اگر كسى دزدى كند در مرتبه اوّل چهار انگشت دست راستش را از بيخ مى‏برند و در مرتبه دوّم پاى چپش را از وسط قدم مى‏برند و در مرتبه سوّم او را حبس مى‏كنند تا بميرد و اگر باز هم دزدى كند او را مى‏كشند، و در اجراى اين حدّ دزد بايد بالغ و عاقل باشد و با اختيار دزدى كند و بداند مالى را كه برمى‏دارد مال مردم است و خودش در مال شريك نباشد و مضطر و ناچار نباشد و پدر صاحب مال نباشد و مخفيانه مال را ببرد و مال نيز در جاى محفوظ و در بسته باشد و قيمت آن به چهار و نيم نخود طلا برسد.

مسئله 2325- اگر دزد از جيب كسى يا كيف دستى يا ساك و مانند آن، چيزى را ببرد دستش را نمى‏برند ولى تعزير مى‏شود.

مسئله 2326- اگر كسى مثلاً قفل را شكست و داخل شد ولى پيش از اينكه چيزى را ببرد بازداشت شد حدّ جارى نمى‏شود ولى او را تعزير مى‏كنند.

مسئله 2327- اگر شخص بالغ و عاقل با سلاح به منظور اخلال در نظم اجتماعى و يا ترور اشخاص و غارت يا اتلاف اموال مردم به آنان هجوم آورد محارب و مفسد است، مرد باشد يا زن، در شب باشد يا روز، در شهر باشد يا غير آن. و حاكم شرع به تناسب جرم، او را مى‏كشد يا دست راست و پاى چپ او را قطع مى‏كند يا تبعيدش مى‏نمايد.

مسئله 2328- اگر مثلاً انگشتان دست دزد را بريدند، او مى‏تواند دوباره آن‌ها را پيوند نمايد مگر در صورتى كه حاكم اسلامى اجازه ندهد.

مسئله 2329- اگر مسلمانى كافر شود (مرتد فطرى باشد يا ملّى يعنى مسلمان‏زاده باشد يا كافرزاده) اگر مرد باشد حدّ او كشتن است، و به مجرّد كفر مال او به ورثه مسلمان او منتقل مى‏شود، و زنش از او جدا مى‏گردد و بايد عدّه وفات بگيرد و بعد از تمام شدن عدّه مى‏تواند شوهر كند و توبه او گرچه قبول است و احكام اسلام بر او بار مى‏شود ولى مانع از آنچه كه گفته شد نمى‏گردد. و اگر زن باشد زندانى مى‏شود و در زندان در لباس و خوراك و مسكن به او سختگيرى مى‏گردد و در وقت نماز او را تازيانه مى‏زنند تا توبه كند، و اگر توبه نكرد بايد در زندان به همين حال بماند تا بميرد، و به مجرّد كفر از شوهرش جدا مى‏شود و مال او به ورثه مسلمان او منتقل مى‏گردد.

مسئله 2330- اگر كسى ادّعاى نبوّت و پيامبرى كند يا به پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم يا يكى از ائمّه معصومين‏ عليهم السلام يا حضرت زهرا عليها السلام دشنام دهد، بر هر كس كه بشنود واجب است او را بكشد مگر اينكه بر جان يا مال يا ناموس خود يا مسلمان ديگرى بترسد.

مسئله 2331- اگر كسى يكى از واجبات الهى را با توجّه به واجب بودن آن ترك كند يا يكى از محرّمات الهى را مرتكب شود حاكم شرع به هر اندازه كه صلاح بداند دستور مى‏دهد براى ادب كردن، او را تازيانه بزنند.

مسئله 2332- ولىّ شرعى يا معلّم با اجازه ولىّ شرعى مى‏تواند بچه را به اندازه‏اى كه ادب شود بزند، و در اين صورت ديه ندارد گرچه به حدّ ديه برسد.

مسئله 2333- حاكم شرع در اجراى حدود بايد طبق موازين شرعى حكم كند و علم او در اثبات جرم معتبر نيست.

مسئله 2334- در صورت تشخيص مصلحت، حاكم اسلامى چنانكه مى‏تواند مجرم را عفو يا تخفيف در جرم دهد، مى‏تواند در اجراى حدّ تخفيف دهد يعنى آن را تبديل به تعزير كند يا حدّ را اصلاً اجرا نكند.

مسئله 2335- اگر مجرم قبل از دسترسى حاكم به او توبه كند، يا صاحب مال در سرقت، دزد را عفو كند حدّ از او ساقط مى‏شود، ولى در مردى كه مرتد شود، چنانكه گذشت گرچه توبه او قبول است ولى حدّ ساقط نمى‏شود.

مسئله 2336- حكومت اسلامى در تعزيرات چنانكه مى‏تواند تأديب كند، مى‏تواند جريمه مالى يا زندان يا تبعيد و مانند اينها بنمايد.

مسئله 2337- حدود و تعزيرات به دو راه ثابت مى‏شود:

 اوّل: شهادت دو مرد عادل.

 دوّم: اقرار خود شخص، ولى زنا يا لواط با شهادت چهار شاهد عادل يا چهار مرتبه اقرار خود شخص در چهار جلسه ثابت مى‏شود. و اقرار بايد با اختيار و بدون تهديد يا شكنجه و مانند اينها باشد.

مسئله 2338- شهادت زن در حدود و تعزيرات پذيرفته نمى‏شود مگر در زنا يا لواط كه با شهادت سه مرد عادل و دو زن ثابت مى‏ گردد.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -