انهار
انهار
مطالب خواندنی

اعدام نایب حسین کاشی (1298ش)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
حسین پشت مشهدی چگونه «نایب حسین کاشی» شد؟
نایب حسین کاشی ابتدا در کاشان به نام حسین پشت مشهدی معروف بود و در محله پشت مشهد این شهر سکنی داشت. در کتاب نایبیان بر اساس اسناد در این باره شرح مفصلی آمده است که گوشه ای از آن چنین است:
"در آن هنگام سهام السلطنه عرب عامری حاکم کاشان بود و در کاشان نیز منزل مجللی که شبیه به قصر است داشت که محل زندگی و حکومتش بود... در این زمان حاکم کاشان اضافه بر مسئولیتهایی که داشت مسئولیت چاپار یا به اصطلاح امروزی اداره پست و مراسلات و محمولات پستی در منطقه ای در نزدیکی نطنز که کوهستانی است، به وسیله دزدان چپاول می شد و به غارت می رفت و حاکم مذکور با توجه به این که در منطقه کاشان و اطراف از نفوذ زیادی برخوردار بود، در مهار این امر نتوانست کاری از پیش ببرد.
از آنجا که این امر به دفعات و مکرر پیش آمده بود، سهام السلطنه از طرف حکومت مرکزی سخت تحت فشار قرار گرفت تا بلکه سر و سامانی به این آشفتگی و ناامنی دهد. ولی با این که خان حاکم، نیرو و قوای مسلحی هم که برای برقراری امنیت کافی بود در اختیار داشت هرگز نمی توانست امنیتی را که مد نظر بود برقرار کند...
آقا میرزا ولی الله که با سهام السلطنه حشر و نشر داشت روایت می کند که روزی از روزها در خانه سهام السلطنه بودم که حسین کاشی وارد شد...
خان ظاهرا پس از چندین و چند روز تفکر و اندیشیدن برای حل معضل چپاول و غارت چاپار مسیر کاشان تا یزد به این نتیجه رسیده بود است که اگر بتواند با حسین کاشی در انجام این ماموریت که ارتباط مستقیم با حیثیت و آبرو و بقای خان داشت کنار بیاید و به تفاهم برسند، شاید بتوانند کاری از پیش ببرد و از عهده وعده هایی که به حکومت مرکزی در این باب داده است سر بلند بیرون آید. حسین کاشی به واسطه شجاعت و دلیری و نداشتن ترس و هراس از نزاع و درگیری و به ویژه تیر اندازی او که در عصر خود بدیل نداشت، در بین مردم از شهرت خاصی برخوردار بود...
پس از ورود به منزل خان، حسین سعی کرد تا هر چه بیشتر نزدیک به جایگاه او بنشیند ضمن این که افرادی دیگر از بزرگترها و کوچکترهای شهر در مجلس بودند....
خان ابتدا صحبت را آغاز کرد و شرح نا امنی و راهزنی راه کاشان تا به یزد را برای حسین کاشی گفت و مانند یک مشاور عالی حکومتی و همچنین نظامی از حسین کاشی چاره و اندیشه معضل به وجود آمده را جستجو می کرد. خان گفت به نظر شما چه باید کرد؟ چقدر نیروی تفنگدار می خواهد؟ و چقدر زمان می خواهد...؟
در این هنگام حسین کاشی لب به سخن گشود و خطاب به خان این مطلب را اظهار کرد:
این کار، کار مهمی نیست و خیلی راحت و آسان می توان راه کاشان -یزد را امن کرد.
در بین این صحبت خان گفت که من می توانم تعداد دویست نفر تفنگدار زبده در اختیار هر کس که مصلحت بدانی قرار دهم و جیره و مواجبی هم برای شما مقرر می دارم که فرماندهی عملیات را با تفنگداران من که در اختیار شما قرار می گیرند، بر عهده گیری و نظم و امنیت راه مذکور را برقرار کنی. حسین کاشی گفت، من به تفنگداران شما نیاز ندارم و خودم یک تنه می توانم از عده برآیم....
خان گفت شرایط شما برای انجام این امر چیست؟
حسین کاشی گفت شرایط من این است، اولا باید فرمان "نایبی حکومت کاشان" را به خط و مهر خودتان به نام  من صادر فرمایید که این اولین خواسته و شرط من است. خان شروع به چانه زدن کرد و گفت که حکومت من نایبش معین است و نایب حکومت باید کسی از خانواده های برجسته شهر باشد. شما در چنین مرتبه ای نیستی و چنین شرایطی را هم نداری. من چطور می توانم شما را به عنوان نایب خودم به حکومت مرکزی معرفی و بعد هم به مردم کاشان معرفی کنم...سپس خان ادامه داد که شروط دیگر شما چیست که بلکه با آن شرایط شما بتوانیم توافقی حاصل کنیم.
حسین کاشی گفت حرف و مطلبی غیر از این می توان به آن اضافه کرد و این همان صدور"حکم نیابت حکومت کاشان" است که باید جناب خان به نام من صادر و امضا و مهر کنند و من بعد از این ملقب به "نایب حسین کاشی" شوم.
پس از این گفتگو نایب حسین از خان می خواهد که بعد از صدرو حکم نیابت در مجالس سمت راست خان بنشیند و از قاشق و چنگال و دیگر لوازمی که خان استفاده می کند، استفاده کند..
در همین حین منشی خان از راه می رسد و خبر غارت محموله دولتی در نزدیکی نطنز را به خان می دهد و برای رهایی از مشکلات موجود از ناامنی به خواسته نایب حسین تن در می دهد و از این زمان به بعد بر اساس فرمان صادره از سوی خان (سهام السلطنه)، حسین کاشی به سمت نیابت حکومت منصوب گردید و تا زمان از بین رفتنش، نامش با این منصبی که برایش به وجود آمد، همراه گردید و از آن زمان به بعد به "نایب حسین کاشی"مشهور و به همین نام نامیده شد. (نایبیان کاشان بر اساس اسناد ،ص۲۳).
منبع

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -