انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات برادرزاده ابولؤلؤء (130 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
در این روز ابو زناد عبدالله بن ذکوان پسر برادر ابولؤلؤء به مرگ ناگهانی در مدینه در سال 130 یا 131 هـ درگذشت.
ابوزناد از اصحاب امام زین العابدین علیه السلام بود . او عالم اهل مدینه به حساب ، فرائض، نحو، شعر، حدیث و فقه بود.(1)
ذهبی می گوید: عبدالله بن ذکوان ، ابو عبدالرحمان، ابوزناد، از بزرگان و اهل مدینه بود. او پسر برادر ابولؤلؤء و مورد وثوق است که مالک و لیث و سفیان ثوری و سفیان به عیینه از او روایت کرده اند.
اشاره ای به احوال ابولؤلؤء
اسم او فیروز و چون دختری به نام لؤلؤة داشت مکنی شد به ابولؤلؤء. و از القاب ایشان شجاع الدین و بابا شجاع الدین است. اصلش ایرانی ودر نهاوند به دنیا آمده است. (2)
مذهب ابولؤلؤء
صاحب ریاض العلماء می فرماید: معروف آن است که ابولؤلؤء از برگزیدگان شیعیان أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است. (3)
مغیرة بن شعبه چون از زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم  عداوت و بغض و کینه خاصی به علی بن ابی طالب علیه السلام داشت (4)
بر ابولؤلؤء سخت می گرفت و میزان مالیات او را سنگین و سنگین تر می کرد به حدی که یک روز  به ابولؤلؤء گفت: اگر به خانه علی بن ابی طالب رفت و امد نکنی و دست از محبت او برداری مالیات را از تو بر می دارم و آن را می بخشم اما ابولؤلؤء قبول نکرد (5)
قتل هرمزان، جفینه، لؤلؤة، پسر و همسر ابولؤلؤء
هنگامی که عمر در بستر مرگ بود عبیدالله بن عمر با رهنمود و همکاری خواهر شحفصه دختر و همسر و پسر ابولؤلؤء  را که مسلمان بودند کشت. جفینه  که ایرانی بود و هرمزان که دوست ابولؤلؤء و پسر یزجرد سوم و برادر حضرت شهربانو  همسر امام حسین بود(6)
را به همراه چند نفر دیگر از فارسی زبانان مدینه به قتل رساند و بعد از کشتن جناب هرمزان بدن او را قطعه قطعه کرد او می گفت: به هر عجمی که دست پیدا کنم خواهم کشت.
هنگامی که هرمزان اسیر شد به مدینه آمد و عمر اسلام را بر او عرضه کرد او قبول نکرد و در همان مجلس هنگامی که عظمت و جلالت امیرالمومنین علیه السلام را دید به دست ان حضرت اسلام آورد و از مخلصین اصحاب حضرت شد و اکثر اوقاتش در مسجد مشغول نماز بود. (7)
امیر المومنین هنگامی که از کار عبیدالله با خبر شد که دختر و پسر و همسر ابولؤلؤء و هرمزان و جفینه را کشته است فرمود: این فاسق جرم بزرگی را مرتکب شده و مسلمانی را بدون گناه کشته است. سپس به پسر عمر فرمود: اگر روزی بر تو دست پیدا کنم به خاطر قتل هرمزان تو را خواهم کشت.(8)
درخواست امیرالمومنین و عده ای از اصحاب برای قصاص عبیدالله بن عمر به ارتکاب این جرائم در حق چند مسلمان، دلیل بر اسلام ابولؤلؤء است و تا عمر مرد و عثمان بعد از سه روز خلیفه شد عبیدالله بن عمر در زندان بود و عثمان او را بخشید و آزاد کرد.(9)
ابولؤلؤء در مدینه
اکثر مورخین معتقدند که روز ضربت خوردن عمر، ابولؤلؤء در صف اول نماز جماعت در مسجد بوده است (10)
و اگر او مسلمان نبوده است داخل مسجد چه می کرده است؟؟
تناقض گویی عده ای دلالت بر کذب کلامشان دارد. عدّه ای گفته اند: هنگامی که ضربه به عمر زد در حال فرار بر خود ضربه ای زد و مرد (11)
عده ای گفته اند: عبیدالله بن عمر او را کشته است (12)
بعضی گفته اند: مردی از بنی تمیم او را کشته است. (13)
بعضی گفته اند: عبدالله بن عوف سر از بدنش جدا کرده (14)
عده ای گفته اند: معلوم نشد به کجا رفت و هر چه سربازان دنبال او گشتند اورا پیدا نکردند(15)
به هر صورت اگر کشته شد یا خودش را کشت با جسدش چه کردند و به کجا دفن شد؟ هیچ کس ذکر نکرده است.
اما شیعه معتقد است که ابولؤلؤء با معجزه و عنایت امیرالمومنین به کاشان آمد و تا زنده بود مردم به او احترام خاصی می گذاشتند و کسانی که بعد از مدتی او را دیدند و شناختند نتوانستند ثابت کنند که چگونه ابولؤلؤء آن روز در مدینه بوده و همان روز یا شب یا فردای در کاشان بوده است (16)

1- سفینة البحار ج4 ص280
2- ریاض العلماء، سفینة البحار ج4 ص280
3- ریاض العلماء ج5 ص507
4- الغدیر ج6 ص143-144
5- کامل بهایی ص383، اسرار الامامة ص325
6- آسیاب تبرّی ص10
7- الخرائج و الجرائح ج1 ص212
8- وسائل الشیعه ج1 ص30، الغدیر ج8 ص132
9- تاریخ یعقوبی ج2 ص163، الانساب بلاذری ج5 ص24
10- مسند ابی یعلی ج5 ص116، صحیح ابن حبان ج1 ص332
11- صحیح بخاری ج4 ص204
12- الثقات ابن حنان ج2 ص240
13- تاریخ طبری ج3 ص303
14- فتح الباری ج7 ص51
15- فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمربن الخطاب ص207
16- کامل بهایی ص383، مجمع النورین ص220
منبع: تقویم شیعه

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -