انهار
انهار
مطالب خواندنی

جنایتهای یپرم ارمنی

بزرگ نمایی کوچک نمایی

جنایتهای یپرم ارمنی و حمایتهای تاریخ فروشان فارس از وی

جنایتهای یپرم ارمنی و حمایتهای تاریخ فروشان فارس از وی!

مرتضي. س – طلبه تورك حوزه علميه تهران

تاريخ معاصر ايران از سوي بسياري از نويسندگان، دچار تحريفات آشكار و پنهاني شده است كه گاه تا حد قلب واقعيت يك پديده و يا شخص پيش رفته است، نويسندگاني چون (مسعود بهنود، احمد كسروي، ابراهيم فخرايي، مهدي ملك زاده و…) از جمله كساني هستند كه به اين تحريفات دست زده‌اند. مقاله حاضر صرفا به يكي از اين مورد و تحريف شخصيت و عملكرد يپرم ارمني از سوي اين نويسندگان مي‌پردازد و با استناد به جاي جاي كتابهاي اين نويسندگان و برخي ديگر كتب تاريخ در اين زمينه پرده از اين تحريف بر مي‌دارد. تحريفي كه از يك فرد غير ايراني ضد دين و ضد ايران، انساني ميهن پرست و خدمت گزار، مبارز و مجاهد ساخته است.

تحريف تاريخ

آقا همانطور كه روي صندلي نشسته بود و دو دستش را روي عصا تكيه داده بود, به طرف چپ نصفه دوري زد وسرش را برگرداند و با تغيير گفت: يپرم تويي؟ يپرم گفت: بله, شيخ فضل الله تويي؟ آقا جواب داد بله منم. يپرم گفت: تو بودي كه مشروطه را حرام كردي؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. موسسين اين مشروطه، هم لامذهبين صرف هستند و مردم را فريب داده‌اند.(1)

از غروب تا به حال هر چه لازم اقدام بوده است كرده ايم. يپرم نمي‌خواهد نعش را بدهد. دگر چه داريم كه بكنيم… خانه يپرم در شمال خيابان اسلامبول بود سرهنگ به خانه او مي رود. پيام عضدالملك را به او مي رساند و براي تحويل جنازه شيخ فضل الله اصرار مي كند. يپرم باز سر سختي كرده مي گويد: اين لاشه بايد سوزانده شود اين موضوع سوزانيدن خيلي شهرت دارد. اين كه يپرم اين حرف را زده حرفي نيست و در اين كه خيلي به سختي نعش را تحول داده، باز هم حرفي نيست. سرهنگ يك حرفي به او مي‌زند كه در او موثر واقع مي شود. سرهنگ به يپرم مي گويد: امروز (روز بردار كردن شيخ فضل الله) مسلمانها همه مست و خواب هستند. ولي طولي نخواهد كشيد كه همه هوشيار و بيدار خواهند شد. آن وقت اين عمل شما كه رييس نظميه هستيد يك كينه بزرگي از ملت ارامنه در دل مسلمانها كه اكثريت اين مملكت را درست مي كنند خواهد انداخت، كه ابدا به صلاح ارامنه نيست، ديگر خود دانيد. يپرم فكري كرده مي گويد. بسيار خوب به نظميه تلفون كنيد كه لاشه را به صاحبانش رد كنند (2)

آنچه ذكر شد صرفا بخشي از دو مقطع نزديك به هم از تاريخ معاصر ايران است كه شخصي به نام يپرم در آن حضور دارد و البته حضوري كه به شدت تأثير گذار و مهم است. مقاله حاضر در پي بررسي موضوعي خاص و جزيي در اين مقطع مهم از تاريخ معاصر ايران است. در حقيقت اين مقاله در پي بررسي ((تعريف شخصيت يپرم ارمني)) از سوي برخي از نويسندگان تاريخ هستيم.كه البته در اين راستا به مقتضاي بحث اصلي و جزيي خود، بايد مباحث ديگري را مورد توجه قرار دهيم از جمله اين كه يپرم در واقع كه بود؟

يپرم(يفرم)خان ارمني، متولد گنجه از مسيحيان گريگوري داشناك و از فراريان روسي بود كه در جريان نهضت مشروطيت به ايران وارد شد.به ميان مشروطه خواهان رفت و پله‌هاي ترقي را در طول دوران قبل از پيروزي مشروطه پيمود. در قيامها و مبارزات فراواني به همراه ديگر خارجيان و مسيحيان كه بعدها بخشي از آنها تحت امر او بودندشركت كرد. در مقامات نظامي رشد كرد. در پيروزي نهايي مشروطه طلبان و فتح تهران وشكست محمدعلي شاه شركت داشت و پس از پيروزي مشروطه علي رغم خارجي بودن به بالاترين مقامات در قواي كشوري بعد از مشروطيت دست يافت و حدود دو سال در اين مقام باقي ماند. يپرم در اين مدت دست به اقدامات فراوان از جمله سركوب چند شهر زد و در نهايت در درگيري با نيرو هاي سالار الدوله (حدودا دو سال پس از فتح تهران) كشته شد.

آنچه ذكر شد، خلاصه اي از حضور يپرم در نهضت مشروطيت بدون ذكر جزئيات و يادآوري و ارزش‌گذاري نسبت به عملكرد و شخصيت يپرم است. در آخر صفحه به جنايات و خيانتهاي او نيز اشاره خواهم كرد.

اما مساله اين جاست كه برخي از نويسندگان دورغپرداز تاريخ مشروطيت كوشيده‌اند تا از يپرم قديسي بسازندكه كمال توجه او به صلاح امور مملكت بوده است و در نهايت اخلاص و سخت كوشي و در كمال بي‌توجهي به دنيا در پي خدمت به مردم بوده است. مقاله حاضر در پي آن است كه ضمن ذكر مستند اين تحريفات پرده از اين تحريف تاريخي ا بردارد و با استفاده از نوشته‌هاي اين تاريخ نويسان و برخي ديگر از ناقلان و نااهلان حوادث مشروطيت چهره‌ي حقيقي يپرم ارمني را معرفي كند.

به عنوان يك ترك و فرزند آذربايجان وظيفه خود دانستم كه اين مطلب را بيان كنم و از تاريخ كشور خود دفاع نمايم. چرا كه شوونسيم اينگونه تاريخ مارا نيز تحريف مي كند.

اشاراتي مختصر به نوشته هاي نويسندگان (مسعود بهنود، ابراهيم فخرايي،احمد كسروي)

مسعود بهنود:

كه از نويسندگان پيش و پس از انقلاب اسلامي در زمينه هاي مختلف است در چند جلد از كتابهاي مختلف خود مانند«كشتگان برسر قدرت» و «از دل گريخته‌ها» به نوعي به بيان تاريخ ايران و يا صفحاتي از آن در انتهاي دوره قاجار و پس از آن مي پردازد(3) بهنود در كتاب كشتگان برسر قدرت كه از نظر خودش در حقيقت قصه زندگي آنهاست كه در 150 سال پاياني دوران پادشاهي در اين ملك بر سر قدرت جان باخته اند(4) روايتي نيز از زندگي «يپرم» دارد(5) يپرمي كه بهنود به تصوير مي كشد كه انسان شجاع و ميهن دوست البته منظور بهنود از ميهن دوستي ايران دوستي يپرم است و مبارز است (6) كه بي‌توجه به مال دنيا است(7) و دائما در فكر دفاع از ميهن (8) و البته باز هم منظور ايران است و بهنود آنچنان از يپرم حماسه سرايي مي كند و او را مي ستايد كه حتي براي او از لقب «قديس» استفاده مي كند(9) و وي را چون پدري براي همه مجاهدين پاك دل از جمله ستارخان مي داند(10) اگر بدون هيچ شناخت و آگاهي قبلي و بدون بررسي كتب تاريخ و احوالات و آثار و اعمال يپرم (البته بسيار كم بدان پرداخته شده است )خواننده‌اي عادي به مطالعه كتاب بهنود و فصل مربوط به يپرم روي مي آورد با انساني سخت كوش و مجاهدي پرتلاش مواجه مي شود كه تمام عمر خود را صرف مبارزه براي آزادي و خدمت به مردم سپري مي كند، از كشور اصلي خود ارمنستان به ايران مي آيد و عواطف ميهن پرستانه خود را به جاي ارمنستان و آزادسازي آن معطوف به ايران زمين مي كند و تا آنجا كه رفته رفته از سوي بهنود ايراني مي شود و نه تنها ايراني كه ميهن دوستي بي غل و غش تلقي مي گردد كه در نهايت نيز در راه ايجاد نظم و امنيت براي مردم كشته مي شود. قديسي كه فقط دو اشتباه كوچك از او سر ميزند، اشتباهاتي كه بهنود معتقد است به سادگي مي توان از سر آنها گذشت و آنها را به بازي خوردن از تهراني‌ها مرتبط دانست(11)

ابراهيم فخرايي:

نويسنده كتاب گيلان در جنبش مشروطيت در سرگذشت كوتاهي كه از يپرم نقل مي‌كند اتهامات وارده بر يپرم را به اختصار ذكر مي كند, اما آنها را يا ناشي از اختلافات ديگران با يپرم و در نتيجه غرض ورزي آنها مي داند كه به يپرم تهمت زده اند و يا ذكر اين نكته كه يپرم دستورات را اطاعت مي كرده است و اگر سوء استفاده‌اي شده است از سوي مقامات بالا بوده است, يپرم را از اين اتهامات تبرئه مي كند (12)

حال آنكه يپرم خود بالاترين مقام نظامي كشور را در دوران خويش در دست داشته است و علاوه بر داشتن فرماندهي كل قوا شديدا در اجراي مقاصد خويش مستبد بوده است (13) فخرايي اصولا فصل پانزدهم كتاب خود را به سه مرد رشيد اختصاص مي دهد. (يپرم ارمني) و دو فرد بنام (پانف بلغاري و حسين كسمايي) كه اطلاعات بيشتري در اين دو مورد در دسترس نبود. فخرايي يك فصل از تاريخ گيلان در جنبش مشروطيت را شايسته ايشان مي داند و با وجود تهمت هايي كه اين افراد به يكديگر زده اند و حتي يكديگر را جاسوس خطاب كرده اند (14) هر سه را شايسته و رشيد مي داند.

احمد كسروي:

نويسنده كتاب تاريخ 18 ساله آذربايجان, در جاي جاي كتاب خود از يپرم ذكري به ميان مي آورد و علي رغم اين كه در چندين مورد به اشتباهات يپرم اشاره مي كند و برخي از آنها را بر مي شمارد. اما كريمانه از سر همه اين تقصيرات مي گذرد و با گشاده دستي و بخشش مي نويسد: او هيچ يك از اين كارها را از روي ناپاكي و سودجويي نكرد (15) و در نهايت به خوانندگان خود اطمينان مي دهد كه اين ارمني مبارز جنگجو با همه اشتباهاتي كه مرتكب شده است, قلبي پاك و هدفي غيرسودجويانه داشته است. تمجيدي كه ((قديسه)) مورد نظر بهنود را به خوانندگان مي آورد كنار هم قراردادن اين تعريف و تمجيدها و مطالعه اين عذرتراشي ها و گناه شوييها, اين اشتباه فاحش را در خواننده پديد مي آورد كه يپرم انساني خدمت گذار بود كه در راه خدمت به ميهن كشته شد. حال آنكه حقيقت حال را بايد با تورق‌ فراوان كتابهاي تاريخ و برابر هم نهادن نقل قولهاي اين و آن بدست آورد. حقيقتي كه بسيار متفاوت از روايت بهنود و فخرايي و كسروي است و پرده ازيپرم ديگري بر مي دارد که جداي از قديس مطروحه بهنود است.

نگاهي به تاريخ و توجه به زير و بم هاي حوادث مشروطه, نشان از آن دارد كه يپرم در صحنه‌هاي بسياري دخيل بوده و جنایتهای فراواني به رهبري, معاونت و معاضدت او صورت گرفته است. كارهايي كه اكنون مي توان آنها را به خيانتهاي بزرگ و ظلمهايي عظيم تعبير كرد. خيانتها و ظلم هايي كه در تحريف و انحراف اهداف اصلي قيامي كه به مشروطيت مبدل شدن نقشي مهم, اساسي و تأثيرگذار داشته است. صدماتي كه از اقدامات يپرم بر نهضت مشروطه وارد شد صدماتي است كه درراستای مهمترين انحرافات مشروطيت ارزیابی مشود.

آنچه در پي مي آيد صرفا بخشي از جنايات و خيانتهاي يپرم ارمني است كه شامل علماء مي باشد:

1- به دار آويختن شيخ فضل الله نوري و استنكاف از تحويل جنازه او و اصرار بر آتش زدن آن (16)

2- سركوب قيام ملا قربانعلي زنجاني در حمله به زنجان كه از علماي بزرگ زنجان محسوب مي‌شدند (18)

3- قتل حاج ملا محمد خمامي از مجتهدين معروف كه در شورش كميته ستار صورت گرفت و يپرم نيز در آن عضو بود (19)

4- قتل حاج ميرزا مسعود شيخ الاسلام از علماي قزوين, که در ماجراي فتح قزوين توسط يپرم كشته شد (20)

5- جنگ نفرت انگیز پارك اتابك و سركوب و خلع سلاح ستار خان و باقر خان و به شهادت رساندن ستار خان (سردار ملي)و دهها تن از مجاهدان آذربایجانی (21)

6- هواداري از پذيرش اولتيماتوم روسيه در اخراج مورگان شوستر (22)

7- تعطيل کردن روزنامه, تعطيل مجلس با توسل به ارعاب و تهديد و مسدود کردن راههاي کشور در جهت دست يافتن روسيه به اولتیماتوم (23)

8- عضويت دردادگاه انقلاب پس از مشروطيت که متشکل از عده اي فراماسون (24)

9- ايجاد کميته پنهاني ستار توسط ميرزا کريم خان برادر معز السطان (26)

درتوضيح اين خيانتها و جنايات بايد گفت که يپرم فردي ارمني از فرقه گريگوري مسيحي بود واين نکته که سرکوب علما و طرفداران آنها و نيز چندين موردکشته شدن مجتهدين بزرگ اسلام و شيعه به دست وي صورت گرفته است بي ارتباط با مسيحي بودن وي نمي باشد. کسروي در تاريخ 18 ساله آذربايجان شش نفر از علمايي را که در جريان مشروطيت و به دست مشروطه خواهان کشته شدند نام مي‌برد. شيخ فضل الله نوري, حاج ملا محمد خمامي رشتي, ملا قربانعلي زنجاني, فاضل قزويني, آقاجليل سنقري وآقا ميزاابراهيم خويي (27)

کارنامه يپرم ارمني در مبارزه با اسلام که اينگونه است در ميهن پرستي و ايران دوستي نيزکه عده‌اي چون بهنود به او نسبت مي دهند(30) و نيز کارنامه يپرم سياه‌ و بلکه سياه‌تر از اولي است. بهنودکه اصولا جرايم يپرم درکشتن علما و سرکوب قيامهاي مردمي به رهبري آنان را ناديده مي‌انگارد در حالي لقب ميهن پرستي را به يپرم مي دهد که اصولا يپرم يک ايراني نبوده است و حتي از سوي همپالگي خود در کميته ستار و… به جاسوسي وگرفتن مبالغ هنگفتي رشوه از روسيه متهم بوده(31) اين اتهام بعدها با کمک هاي فراواني که يپرم به روسها در موفقيت در اولتيماتوم نمود قوت بيشتري يافت چرا که يپرم عامل اصلي سرکوب مجلس شوراي ملي (دوره دوم) و به زانو در آوردن آن در برابر خواست روسيه در خارج کردن شوستر از ايران بود(32) رهبري مقاومت ملي مجلس عليه اولتيماتوم روسيه را که در حقيقت زورگويي و باج خواهي بود شيخ محمد خياباني - شيخ اسماعيل هشترودي شيخ رضا دهخوارقاني بر عهده داشتند.(33) که اين مقاومت از سوي يپرم خان ارمني شکسته شد و او با ارعاب و تهديد مجلس را منحل کرد .(34) و جالب اينجاست که کسروي که آن گونه از يپرم دفاع مي کند ننگ اين پذيرش اولتيماتوم را با ترکمن چاي مقايسه مي کند .(35) سرکوب مجاهدين مستقر در تهران از جمله نيروهاي ستارخان و باقرخان و دستگيري آنها و رهبري جنگ پارک اتابک از ديگر اقدامات ضد ملي يپرم است که البته اين امر هم در اولين وهله به نفع روسيه بود .(36) اين امر باعث شد که تنها دسته اي از مجاهدين فاتح رهبران که تا سالها بعد حتي زمان رضاخان منظم باقي مي ماند و از حقوق کافي برخوردار بود, دسته ارمني هاي زير نظر يپرم باشد و ساير مجاهدين يا کشته شدند يا به شهرهاي خود برگشتند و يا به گدايي و تکدي در تهران افتادند و يا به نوکري اشراف زادگان و شاه زادگان در آمدند.(37)

بدين ترتيب مشاهده مي شود که چگونه يک عنصر ضد اسلام که در قتل علما مجرم است و يک شخصيت ضد ملي که در سرکوب جريانات ملت خواه نقش داشته و اولتيماتوم روسيه را که همانند عهدنامه‌هاي گلستان و تورکمانچای خفت بار بود بر ملت تحميل مي‌کند از سوي نويسندگاني چون (بهنود،کسروي، ملک زاده و فخرايي) تطهير مي شود و با تحريف تاريخ از او يک شخصيت ميهن‌پرست و خدمت گزار و مبارز مي سازد.

اکنون می پرسیم؛

«آيا با اين تفاصيل نيازي به يک بازنگري جدي در تحليل‌ها وگزارشات چنين نويسندگان کذابی ضروري به نظر نمي رسد؟!»

منابع و استخراج مطالب

1. سردار, گزارش تحليلي از برادر آيت الله فضل الله نوري – تهران انتشارات صبح – چاپ اول – پاييز 83 ص 46-47

2. همان, ص 71-72

3. بهنود متولد 1325 و نويسنده كتابهاي 275 روز بازرگان, كشتگان بر سر قدرت, از دل گريخته ها, ما مي مانيم

4. كشتگان بر سر قدرت, مسعود بهنود, نشر علم – چاپ اول – 1378 ص 13-14

5. همان, ص 177-207

6. همان, ص 190

7. همان, ص 204

8. همان, ص 195

9. همان, ص 206

10. همان, ص 207

11. همان, ص 204

12. گيلان در جنبش مشروطيت _ابراهيم فخرايي – انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي – تهران – چاپ سوم – 1371 – ص 258-260

13. كشتگان بر سر قدرت – ص 194 و گيلان در جنبش مشروطيت – ص 259

14. گيلان در جنبش مشروطيت 260

15. تاريخ 18 ساله آذربايجان – احمد كسروي – تهران – انتشارات امير كبير – چاپ دهم – 1371 – ص 523

16. سردار – ص 71-72 و ص 46-47

17. همان ص 60

18. نخست وزيران ايران – انتشارات جاويدان – چاپ دوم 1374 – ص 103 – و همچنين تاريخ 18 ساله آذربايجان – 102

19. تاريخ 18 ساله آذربايجان – ص 10

20. نخست وزيران ايران – چاپ دوم – همان

21. زمينه هاي خيزش مشروطه – محمد خاتمي – تهران – پايا – بي تا – ص 200

22. تاريخ معاصر ايران – از تأسيس تا انقراض سلسله قاجاريان – تهران چاپ سوم – 1372 – ص 312 – و تاريخ 18 ساله آذربايجان – ص 480

23. تاريخ معاصر ايران – ص 307

24. نخست وزيران ايران – ص 13 از مقدمه

25. همان

26. تاريخ 18 ساله آذربايجان - گفتار دوم – ص 8 – سطر 13

27. همان ص 330

28. تاريخ مشروطيت ايران – چاپ چهارم – 1373 – ج 6و7

29. تاريخ 18 ساله آذربايجان – ص 103

30. كشتگان بر سر قدرت – ص 190 و همچنين ص 195 و ص 204

31. گيلان در جنبش مشروطيت – ص 259

32. تاريخ معاصر ايران – ص 308

33. تاريخ 18 ساله آذربايجان – ص 477

34. همان ص 480

35. همان ص 482

36. تاريخ انقلاب – ملك زاده – ص 92

37. همان

منبع


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -