انهار
انهار
مطالب خواندنی

آغاز قيام حسين بن علي بن الحسن... (169 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
پس از آن كه عباسیان در سال 132 قمري با شكست نهايي امويان، خلافت را از آن خود كرده و از مردم براي خويش بيعت گرفتند، گرچه در آغاز خلافتشان به رهبري ابوالعباس سفاح با بني‌اعمام و همرزمان سابق خود يعني علويان رابطه نيك و رفتاري پسنديده داشتند، ولي پس از مرگ سفاح و آغاز خلافت منصور دوانقي اختلاف ميان بني‌عباس و علويان شدت گرفت و حاكمان وقت با بي‌رحمي تمام، علويان مبارز را سركوب كردند.
در عصر موسي الهادي چهارمين خليفه عباسيان، شيعيان و محبان اهل بيت علیهم‌السلام به ويژه علويان مبارز به بهانه‌هايي واهي مورد آزار و اذيت عمر بن عبدالعزيز بن عبيدالله از نوادگان عمر بن خطاب عامل ‌هادي عباسي در مدينه منوره قرار مي‌گرفتند.
تا اين كه آنان به تنگ آمده و تصميم به قيام بر ضد عباسيان گرفتند. رهبري اين قيام را حسين بن علي بن حسن مثلث بن حسن مثني بن امام حسن‌مجتبي علیه‌السلام بر عهده داشت.
آنان در سيزدهم ذي القعده قيامشان را با شعار "المرتضي من آل محمد صلی الله علیه و آله" آغاز كردند و با نيروهاي عمر بن عبدالعزيز عمري درگير شده و آنان به شكست و عقب‌نشيني وادار كردند و سرانجام عمر بن عبدالعزيز عمري، از چنگ آنان گريخت و در نتيجه شهر مدينه در اختيار علويان قرار گرفت و حسين بن علي با در اختيار گرفتن صندوق خانه بيت المال و تقسيم آن ميان مبارزان و مستمندان به رتق و فتق امور پرداخت و خود را براي هجوم به مكه معظمه آماده نمود.
علويان پس از يازده روز درنگ در مدينه در 24 ذي القعده عازم مكه معظمه شدند. وليكن در مكاني به نام "فخ" با سپاهيان هادي عباسي مواجه شده و پس از نبردي سنگين، متحمل شكست گرديدند و بسياري از آنان از جمله خود حسين بن علي به شهادت رسيدند.[1] به ياري خداوند سبحان در رويدادهاي ذي الحجه ماجراي نبرد علويان با عباسيان در سرزمين فخ را بيان خواهيم كرد.
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

[1] نك: تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 335؛ تاريخ أمراء المدينه المنورة عارف احمد عبدالغني، ص 142؛ سبل الهدي والرشاد صالحي شامي، ج 21، ص 74؛ المحبر محمد بن حبيب بغدادي، ص 37؛ الكامل في التاريخ ابن اثير شيباني، ج 6، ص 90.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -